انتشارات ققنوس
4.91K subscribers
1.58K photos
570 videos
108 files
1.13K links
کانال رسمی گروه انتشاراتی ققنوس
آدرس اینستاگرام:
http://instagram.com/qoqnoospub
آدرس فروشگاه:
انقلاب-خیابان اردیبهشت-بازارچه کتاب
آدرس سایت:
www.qoqnoos.ir
ارتباط با ما:
@qoqnoospublication
Download Telegram
وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیشتر تنهاست،
چون نمی تواند به هیچ کس جز به همان آدم بگوید که چه احساسی دارد،
و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق می کند،
تنهایی تو کامل می شود...!


#عباس_معروفی
#سمفونی_مردگان
#انتشارات_ققنوس
@qoqnoospub
آیا کسی می تواند بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد و آدم را به چه ابدیتی نزدیک می کند؟ آدم پر می شود. جوری که نخواهد به چیز دیگری فکر کند. نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد و هیچ گاه دچار تردید نشود...

#عباس_معروفی
#سمفونی_مردگان
#ققنوس
@qoqnnospub
💥💥💥

هنوز مست شب گذشته ام،
تو عجب شرابی هستی...

#سمفونی_مردگان
#عباس_معروفی
@qoqnoospublication
💥💥💥💥💥💥💥

گفت: دنیا پوچ و بی‌ارزش است.
هیچ ارزشی ندارد،
‎گفتم:حرف‌های خوب بزن. دنیا بی ارزش نیست.
فقط انسانی زندگی کردن خیل سخت است.

#عباس_معروفی
#سمفونی_مردگان
#ققنوس

@Qoqnoospub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌻با تموم شدن بهار و شروع فصل تابستون، قصد داریم که پر فروش‌ترین کتاب‌های بهار ۹۹، گروه انتشاراتی ققنوس رو به شما عزیزان معرفی کنیم.
.
😇خوشحالیم که در دوران قرنطینه کتاب‌های انتشارات ققنوس میهمان لحظه‌های شما بوده و امیدواریم که همه‌ی ما بتوانیم جدا از این شرایط به صورت روزانه زمانی را به مطالعه اختصاص بدهیم.
.
📚پر فروش‌ترین‌ کتاب‌های بهار ۹۹:
۱. ملت عشق
۲. سمفونی مردگان
۳. تسلی بخشی‌های فلسفه
۴. برتری خفیف
۵. سال بلوا
۶. سرگذشت ندیمه
۷. باب اسرار
۸. تاریخ ایران (پژوهش آکسفورد)
۹. عشق در زمان وبا
۱۰. تاملات
۱۱. هنر همیشه بر حق بودن
۱۲. پله پله تا اوج
۱۳. الفبای فلسفه
۱۴. قلمرو رویایی سپید
۱۵. دالان بهشت
.
#کتاب #کتابخوانی #کتاب_بخوانیم #نشر_ققنوس #انتشارات_ققنوس #کتاب_خوب_بخوانیم #ملت_عشق #سمفونی_مردگان #تسلی_بخشی_های_فلسفه #برتری_خفیف #سال_بلوا #سرگذشت_ندیمه #باب_اسرار #تاریخ_ایران #عشق_در_زمان_وبا #تاملات #هنر_همیشه_بر_حق_بودن #پله_پله_تا_اوج #الفبای_فلسفه #قلمرو_رویایی_سپید
#دالان_بهشت

@qoqnoospub
گفت: «دنیا پوچ و بی‌ارزش است. هیچ ارزشی ندارد.»

گفتم: «حرف‌های خوب بزن. دنیا بی‌ارزش نیست. فقط انسانی زندگی کردن خیلی سخت است.»


#سمفونی_مردگان
#عباس_معروفی
#نشر_ققنوس

@qoqnoospub
گفتم: دنیا مثل آتشگران است. هر چه سرعتش را تندتر می کند، آدم زودتر به بیرون پرت می شود.
گفت: بله، آنقدر سریع است که آدم سرگیجه و تنهایی اش را می فهمد.
گفتم: پس چه باید کرد؟!
گفت: تحمل و سکوت.
گفتم: وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیش تر تنهاست. چون نمی تواند به هیچ کس جز به همان آدم بگوید که چه احساسی دارد.

از کتابِ #سمفونی_مردگان
#عباس_معروفی

@qoqnoospub
🕸🕸🕸🕸🕸🕸🕸🕸

#پري_از_بال_ققنوس

به درخت‌های خشک پیاده رو خیره شد، برف شاخه‌ها را خم کرده بود و در بارش بعد حتما می‌شکستشان.
آدم‌ها هم مثل درخت‌ها بودند.
یک برف سنگین همیشه بر شانه‌های آدم وجود داشت و سنگینی‌اش تا بهار دیگر حس میشد.
بدیش این بود که آدم‌ها فقط یک بار می‌مردند. و همین یک بار چه فاجعه دردناکی بود.


#سمفونی_مردگان
#عباس_معروفی
@qoqnoospub
اطلاعات كامل كتاب در لينك زير
👇👇👇👇👇
https://b2n.ir/142723
🕸🕸🕸🕸🕸🕸🕸🕸

#پري_از_بال_ققنوس

عشق را باید با تمام گستردگی ‌اش پذیرفت،
تنها در جسم نمی‌توان پیداش کرد،
بلکه در جسم و روح و هوا،
در آینه،
در خواب،
در نفس کشیدن ‌ها انگار به ریه می ‌رود
و آدم مدام احساس می‌کند که دارد بزرگ می‌شود...

#سمفونی_مردگان
#عباس_معروفی
#ققنوس

اطلاعات كامل كتاب در لينك زير
👇👇👇👇👇👇
https://b2n.ir/142723

@qoqnoospub
🕸🕸🕸🕸🕸

#پري_از_بال_ققنوس

گفته بود: خانم، اجازه می‌دهید شما را دوست داشته باشم؟
گفتم: اختیار دارید،
و توی دلم گفتم: دوست داشتن که اجازه نمی‌خواهد.


#سمفونی_مردگان
#عباس_معروفی
#ققنوس

@Qoqnoospub

اطلاعات كامل كتاب در لينك زير
👇👇👇👇👇
https://b2n.ir/142723
🕸🕸🕸🕸🕸

#پري_از_بال_ققنوس


نگذار کسی بداند ما چه‌ جوری همدیگر را دوست داریم. نگذار کسی بفهمد عشق یعنی چی، خب؟
گفتم خب.
گفت این چیزها فقط مال من و توست، خب؟
گفتم خب.
بندبند انگشت‌هام را می‌بوسید و می‌گفت خب؟
و من فقط نگاهش می‌کردم. این‌همه قشنگی کجای خلقت پنهان شده بود که حالا یکباره همه‌اش بریزد توی بغلم؟ صداش نور بود، نگاهش نور بود، حضورش نور بود. می‌ترسیدم یک‌وقت پلک بزنم نباشد، می‌ترسیدم تنهام بگذارد برود و من توی تاریکی گم شوم. می‌ترسیدم.
گفت به هیشکی نگو! خب؟
گفتم خب.
از خواب که پریدم تمام صورتم خیس بود. دلم پنجره نمی‌خواست، سایه‌های درخت نمی‌خواست، گوشواره نمی‌خواست، صدای سورملینا می‌خواست که توی سینه‌ام می‌سوخت، مثل آتش که حجم اتاق را پر کرده بود. تب داشتم. دلم آب یخ می‌خواست.
گفتم یه قرص تب‌بر داری؟
جوابم را نداد. توی بغلم خوابش برده بود.
دست به موهاش کشیدم گفتم عزیزم، عزیزم.

#سمفونی_مردگان
#عباس_معروفی
#ققنوس
@Qoqnoospub

اطلاعات كامل كتاب در لينك زير
👇👇👇👇👇
https://b2n.ir/142723