گروه انتشاراتی ققنوس
http://www.qoqnoos.ir/NewsDetails.aspx?NewsID=314
نگاهی به کتاب #هیتلر_را_من_کشتم
#روزنامه_اعتماد
@qoqnoospub
http://www.qoqnoos.ir/NewsDetails.aspx?NewsID=314
نگاهی به کتاب #هیتلر_را_من_کشتم
#روزنامه_اعتماد
@qoqnoospub
#روزنامه_اعتماد، شنبه ۹ تیر، معرفی کتاب #وحدت_اشیا
هگل در برابر كانت
رويارويي هگل با كانت، به معناي ملاقات توام با قهر و آشتي دو غول بزرگ تاريخ فلسفه است؛ دو متفكري كه هر يك به نوبه خود تاريخ تفكر را به دو بخش پيش و پس از خود تقسيم كردند. كتاب وحدت اشيا: هگل، كانت و ساختار ابژه روايت رابرت استرن است از اين مواجهه كه به تازگي به همت محمدمهدي اردبيلي و مهدي محمدي اصل ترجمه شده است. استرن در اين كتاب ميكوشد تا با طرح مساله وحدت و كثرت، فلسفه هگل را در پرتو تقابلش با فلسفه كانت توضيح دهد. اين كتاب، به شكل مختصر و موجز طرحي جامع از رويكرد كلگرايانه هگل در خصوص ابژه و جهان ترسيم ميكند كه ميتوان به كمك آن، كل فلسفه هگل را بازخواني و بازتفسير كرد. از اين منظر، انقلاب هگلي در مواجهه با ابژه، نه تنها اشياي فيزيكي، بلكه تمام موضوعات ديگر، اعم از نفس و خدا را نيز دربرميگيرد. اين كتاب به اين دغدغه ميپردازد كه چه چيزي ابژه فردي را به ابژهاي فردي بدل ميسازد و بدين طريق وحدتش در مقام چنين ابژهاي چگونه بايد تبيين شود؟ در نتيجه، دغدغهمحوري كتاب معنادار ساختن «وحدت اشيا» است. در اين كتاب استدلال شده است كه كانت و هگل پاسخهايي عميقا متفاوت به اين پرسش دادهاند و اختلافشان در پاسخ به اين پرسش نشاندهنده جدايي ايدهآليسم استعلايي كانت از ايدهآليسم ابژكتيو هگل است.
http://www.etemaad.ir/Default.aspx?NPN_Id=1027&pageno=14
@qoqnoospub
هگل در برابر كانت
رويارويي هگل با كانت، به معناي ملاقات توام با قهر و آشتي دو غول بزرگ تاريخ فلسفه است؛ دو متفكري كه هر يك به نوبه خود تاريخ تفكر را به دو بخش پيش و پس از خود تقسيم كردند. كتاب وحدت اشيا: هگل، كانت و ساختار ابژه روايت رابرت استرن است از اين مواجهه كه به تازگي به همت محمدمهدي اردبيلي و مهدي محمدي اصل ترجمه شده است. استرن در اين كتاب ميكوشد تا با طرح مساله وحدت و كثرت، فلسفه هگل را در پرتو تقابلش با فلسفه كانت توضيح دهد. اين كتاب، به شكل مختصر و موجز طرحي جامع از رويكرد كلگرايانه هگل در خصوص ابژه و جهان ترسيم ميكند كه ميتوان به كمك آن، كل فلسفه هگل را بازخواني و بازتفسير كرد. از اين منظر، انقلاب هگلي در مواجهه با ابژه، نه تنها اشياي فيزيكي، بلكه تمام موضوعات ديگر، اعم از نفس و خدا را نيز دربرميگيرد. اين كتاب به اين دغدغه ميپردازد كه چه چيزي ابژه فردي را به ابژهاي فردي بدل ميسازد و بدين طريق وحدتش در مقام چنين ابژهاي چگونه بايد تبيين شود؟ در نتيجه، دغدغهمحوري كتاب معنادار ساختن «وحدت اشيا» است. در اين كتاب استدلال شده است كه كانت و هگل پاسخهايي عميقا متفاوت به اين پرسش دادهاند و اختلافشان در پاسخ به اين پرسش نشاندهنده جدايي ايدهآليسم استعلايي كانت از ايدهآليسم ابژكتيو هگل است.
http://www.etemaad.ir/Default.aspx?NPN_Id=1027&pageno=14
@qoqnoospub
www.etemaad.ir
روزنامه اعتماد
روزنامه اعتماد,اعتماد, Etemad
روحاني رماننويس و وبلاگ نويس سابق
اسدالله امرايي
February 2, 2023
رمان گذر خان نوشته سيدمحمدعلي ابطحي در نشر هيلا ققنوس منتشر شده. شايد در ادبيات قديم و ادبيات معاصر ايران داستانهاي زيادي درباره شخصيتهاي ديني و مذهبي و زندگي خصوصيشان نوشته شده باشد، اما بعد از انقلاب اسلامي كمتر اين اتفاق افتاده. گذرِ خان براي اولينبار به درون حوزه علميه قم و نيز محافل و جلسات روحانيون سرك ميكشد. رمان داستان پسري را روايت ميكند كه پدر روضهخوان نابينايي دارد و به ناچار همه جا او را همراهي كند، از روضههاي زنانه و مردانه گرفته تا مجالس و محافل مراجع تقليد. گذرِ خان نام محلهاي نام آشنا در قم است كه بسياري از اتفاقات اين داستان در آنجا به وقوع ميپيوندد: ممدسن نچنچي كرد و زيرلب گفت: «خدا به داد ما طلبهها برسه...» «الغرض، امشب در جلسه تفسير دعوا خيلي بالا گرفت. از اون شبايي بود كه تو دوست داشتي. جات واقعا خالي بود.» ممدسن استكان خالي چاي را از دست پدرش گرفت. متكاها را روي تشك به ديوار تكيه داد و مرتب كرد. دست پدر را گرفت و آرام روي تشك هميشگي گذاشت تا تكيه دهد به ديوار.
بعد دستش را گذاشت روي دست پدرش و ريشهاي او را بوسيد و گفت: «واقعا؟ سر چي دعوا شد؟»، «سر شهيد جاويد. ميدوني چند ساله حوزه درگير اين كتابه.» «پس اين بود ماجرا. جدل سر يه كتابه. آخه امروز اتفاقي شنيدم بچههاي يكي از حجرهها سر همين كتاب داشتن به هم ميپريدن.» «ببين بابا، خودِ دستگاه اين اختلافات رو درست ميكنه، اون وقت دعواش رو ما ميكنيم.» ايوان و آنيما از آشپرخانه برگشتند پيش پدر و پسر. آنيما داشت سر انگشتهايش را ليس ميزد. لابد نوچي يا چربي چيزي بود كه دوتا خواهر توي آشپرخانه خورده بودند. ايوان هم يك ليوان آب دستش بود و جرعهجرعه ميخورد. از همان وسط هال كوچك خانه داد زد: «واااي. شما هم كه همهچي رو بندازين تقصير دستگاه. هي دستگاهدستگاه.» شيخ ابراهيم صدايش را صاف كرد و تا خواست جواب زنش را بدهد ممدسن دستش را به پاي پدر فشار داد كه چيزي نگويد. به جايش از پدر پرسيد: «حالا واقعا اين قضيه شهيد جاويد چيه كه همه دارن راجع بهش حرف ميزنن؟» بازارچه گذر خان و مدرسهاي كه كنار اين بازارچه قرار دارد، مدرسه خان است كه در واقع تمام ماجراهاي داستان در اين مدرسه اتفاق افتاده است. شخصيت اصلي كتاب جواني است به نام محمدحسن كه ممدسن صدايش ميزنند. ممدسن كه عصاي دست پدر نيز هست شاهد ماجراها و بحرانها و شيطنتهايي است كه در زندگي پيش آمده. «آن شب در رختخواب پشت به همحجرهها كرده بود و توي فهرست توضيحالمسائل به دنبال عقد معاطات ميگشت.....
...
#گذرخان
#محمدرضا_ابطحی
#اسدالله_امرایی
#روزنامه_اعتماد
https://b2n.ir/f46599
@qoqnoospub
اسدالله امرايي
February 2, 2023
رمان گذر خان نوشته سيدمحمدعلي ابطحي در نشر هيلا ققنوس منتشر شده. شايد در ادبيات قديم و ادبيات معاصر ايران داستانهاي زيادي درباره شخصيتهاي ديني و مذهبي و زندگي خصوصيشان نوشته شده باشد، اما بعد از انقلاب اسلامي كمتر اين اتفاق افتاده. گذرِ خان براي اولينبار به درون حوزه علميه قم و نيز محافل و جلسات روحانيون سرك ميكشد. رمان داستان پسري را روايت ميكند كه پدر روضهخوان نابينايي دارد و به ناچار همه جا او را همراهي كند، از روضههاي زنانه و مردانه گرفته تا مجالس و محافل مراجع تقليد. گذرِ خان نام محلهاي نام آشنا در قم است كه بسياري از اتفاقات اين داستان در آنجا به وقوع ميپيوندد: ممدسن نچنچي كرد و زيرلب گفت: «خدا به داد ما طلبهها برسه...» «الغرض، امشب در جلسه تفسير دعوا خيلي بالا گرفت. از اون شبايي بود كه تو دوست داشتي. جات واقعا خالي بود.» ممدسن استكان خالي چاي را از دست پدرش گرفت. متكاها را روي تشك به ديوار تكيه داد و مرتب كرد. دست پدر را گرفت و آرام روي تشك هميشگي گذاشت تا تكيه دهد به ديوار.
بعد دستش را گذاشت روي دست پدرش و ريشهاي او را بوسيد و گفت: «واقعا؟ سر چي دعوا شد؟»، «سر شهيد جاويد. ميدوني چند ساله حوزه درگير اين كتابه.» «پس اين بود ماجرا. جدل سر يه كتابه. آخه امروز اتفاقي شنيدم بچههاي يكي از حجرهها سر همين كتاب داشتن به هم ميپريدن.» «ببين بابا، خودِ دستگاه اين اختلافات رو درست ميكنه، اون وقت دعواش رو ما ميكنيم.» ايوان و آنيما از آشپرخانه برگشتند پيش پدر و پسر. آنيما داشت سر انگشتهايش را ليس ميزد. لابد نوچي يا چربي چيزي بود كه دوتا خواهر توي آشپرخانه خورده بودند. ايوان هم يك ليوان آب دستش بود و جرعهجرعه ميخورد. از همان وسط هال كوچك خانه داد زد: «واااي. شما هم كه همهچي رو بندازين تقصير دستگاه. هي دستگاهدستگاه.» شيخ ابراهيم صدايش را صاف كرد و تا خواست جواب زنش را بدهد ممدسن دستش را به پاي پدر فشار داد كه چيزي نگويد. به جايش از پدر پرسيد: «حالا واقعا اين قضيه شهيد جاويد چيه كه همه دارن راجع بهش حرف ميزنن؟» بازارچه گذر خان و مدرسهاي كه كنار اين بازارچه قرار دارد، مدرسه خان است كه در واقع تمام ماجراهاي داستان در اين مدرسه اتفاق افتاده است. شخصيت اصلي كتاب جواني است به نام محمدحسن كه ممدسن صدايش ميزنند. ممدسن كه عصاي دست پدر نيز هست شاهد ماجراها و بحرانها و شيطنتهايي است كه در زندگي پيش آمده. «آن شب در رختخواب پشت به همحجرهها كرده بود و توي فهرست توضيحالمسائل به دنبال عقد معاطات ميگشت.....
...
#گذرخان
#محمدرضا_ابطحی
#اسدالله_امرایی
#روزنامه_اعتماد
https://b2n.ir/f46599
@qoqnoospub