در بخشی از این رمان میخوانیم: «خورشید بی آنکه چاره دیگری داشته باشد، بر همان چیزهای قدیمی میتابید. مرفی، مثل کسی که پنداری آزاد بود، در دخمهای در وست برامپتن، خارج از نوررس نشسته بود. او اینجا در قفسی جمع و جور و شمالی-غربی که چشماندازی یکپارچه به قفسهای جمع و جور جنوبی-شرقی داشت، حدوداً 6 ماه آزگار خورده و نوشیده و خوابیده و لباس پوشیده و درآورده بود. به زودی مجبور میشد فکر دیگری بکند، چون آن دخمه رسماً کلنگی و غیرقابل سکونت اعلام شده بود. به زودی مجبور میشد کمر همت ببندد و خوردن و نوشیدن و خوابیدن و پوشیدن و درآوردن لباس را در محیطی کاملاً بیگانه آغاز کند.» ساموئل بارکْلی بِکت نمایشنامهنویس، رماننویس و شاعر ایرلندی (متولد 1906،درگذشت 1989) است. از آثار او میتوان به چشم بهراه گودو(۱۹۵۲)، دست آخر (۱۹۵۷)، آخرین نوار کراپ (۱۹۵۸)، من نه (۱۹۷۲)، فاجعه (۱۹۸۲)، چی کجا (۱۹۸۳)، چرکنویس برای یک نمایشنامه (۱۹۶۵)، آخر بازی و روزهای خوش اشاره کرد.
#مرفي #ساموئل_بكت #سهيل_سمي #ادبيات_جهان #ققنوس
#مرفي #ساموئل_بكت #سهيل_سمي #ادبيات_جهان #ققنوس
#سايه_باد #كا رلوس_روئيس_سافون #سهيل_سمي در داستان «سایه باد» مردی، پسر ده ساله خود را در صبحی سرد، به گورستان کتابهای فراموش شده میآورد. پسر اجازه دارد یک کتاب انتخاب کند و او از میان قفسههای غبار گرفته، کتاب «سایه باد» اثر خولیان کاراکس را انتخاب میکند. این پسر بزرگ میشود و چند نفر به دلایلی مرموز و رعب انگیز به کتاب او به شدت علاقه نشان میدهند. به این ترتیب است که رمانی سراسر تعلیق و تامل به وجود می آید.
این کتاب ترکیبی از رمانهای «صد سال تنهایی»، «جن زدگی»، «داستان های کوتاه بورخس»، «آنک نام گل»، «سه گانه نیویورک» و «گوژپشت نتردام» است.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
معلم که داشت زیرلبی زمزمه میکرد، گفت: «میدونی، به جزر و مد میمونه! منظورم خشونته. وقتی پس میشینه، احساس امنیت میکنی، اما همیشه برمیگرده، همیشه بر میگرده... و خفهمون میکنه. هر روز توی مدرسه میبینمش. خدای من... میمونها، موجوداتی که ما توی کلاسامون داریم، میمون هستی. داروین هپروتی بود، بهتون اطمینان میدم. نه تکاملی در کار بوده، نه چیزی از این قبیل. در برابر هر بچهای که بشه باهاش با منطق حرف زد، نُه تا شاگرد اورانگوتان دارم.»
فقط میتوانستیم با نرمی و ملایمت سر تکان دهیم. دون آناکلتو دست بلند کرد تا خداحافظی کند و رفت، با سر فروافتاده و خموده. از زمان ورودش به کتاب فروشی، به نظر پنج سال پیرتر شده بود. پدرم آه کشید. خیلی کوتاه و سریع برای همدیگر سر تکان دادیم و نمیدانستیم چه بگوییم. نمی دانستم باید ماجرای آمدن بازرس فومرو را به کتاب فروشی به او بگویم یا نه. با خودم گفتم، این یک هشدار بوده. هشداری برای احتیاط. فومرو از دون فدریکو برای ارسال پیامی تلگراف وار استفاده کرده بود.
«چیزی شده، دنیل؟ رنگت پریده.»
آه کشیدم و سر به زیر انداختم. شروع کردم به تعریف کردن ماجرای آمدن بازرس فومرو و تهدیدهایش. پدرم گوش داد. سعی میکرد خشمی را که آتشش از چشمانش زبانه می کشید فرو بخورد.
گفتم: «تقصیر منه. باید یه چیزی می گفتم...»
این کتاب ترکیبی از رمانهای «صد سال تنهایی»، «جن زدگی»، «داستان های کوتاه بورخس»، «آنک نام گل»، «سه گانه نیویورک» و «گوژپشت نتردام» است.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
معلم که داشت زیرلبی زمزمه میکرد، گفت: «میدونی، به جزر و مد میمونه! منظورم خشونته. وقتی پس میشینه، احساس امنیت میکنی، اما همیشه برمیگرده، همیشه بر میگرده... و خفهمون میکنه. هر روز توی مدرسه میبینمش. خدای من... میمونها، موجوداتی که ما توی کلاسامون داریم، میمون هستی. داروین هپروتی بود، بهتون اطمینان میدم. نه تکاملی در کار بوده، نه چیزی از این قبیل. در برابر هر بچهای که بشه باهاش با منطق حرف زد، نُه تا شاگرد اورانگوتان دارم.»
فقط میتوانستیم با نرمی و ملایمت سر تکان دهیم. دون آناکلتو دست بلند کرد تا خداحافظی کند و رفت، با سر فروافتاده و خموده. از زمان ورودش به کتاب فروشی، به نظر پنج سال پیرتر شده بود. پدرم آه کشید. خیلی کوتاه و سریع برای همدیگر سر تکان دادیم و نمیدانستیم چه بگوییم. نمی دانستم باید ماجرای آمدن بازرس فومرو را به کتاب فروشی به او بگویم یا نه. با خودم گفتم، این یک هشدار بوده. هشداری برای احتیاط. فومرو از دون فدریکو برای ارسال پیامی تلگراف وار استفاده کرده بود.
«چیزی شده، دنیل؟ رنگت پریده.»
آه کشیدم و سر به زیر انداختم. شروع کردم به تعریف کردن ماجرای آمدن بازرس فومرو و تهدیدهایش. پدرم گوش داد. سعی میکرد خشمی را که آتشش از چشمانش زبانه می کشید فرو بخورد.
گفتم: «تقصیر منه. باید یه چیزی می گفتم...»
#منم_كوروش سرگذشت حقيقي #شاهزاده #ايران_زمين اثر #الكساندر_جووي با ترجمه #سهيل_سمي را #انتشارات ققنوس تجديد چاپ كرد
#گروه_انتشاراتي_ققنوس آثار منتشر شده #ساموئل_بكت : #آخر_بازي با ترجمه #بهروز_حاجي_محمدي و
#مرفي
#وات
با ترجمه #سهيل_سمي
@qoqnoospub
#مرفي
#وات
با ترجمه #سهيل_سمي
@qoqnoospub
اين كه چرا عاشق مي شويم و چرا از ميان افراد مختلف يك شخص خاص را به همسري بر مي گزينيم؟ اين كه احساس عشق رمانتيك در مردها و زن ها چه تفاوت هايي دارد و مسائلي چون عشق در نگاه اول؛ عشق و هوس؛ عشق و ازدواج؛ نحوه تكامل عشق؛ عشق و نفرت و كار كرد مغز در عشق ....
اين ها مضامين اصلي كتاب «چرا عاشق مي شويم» است
#چرا_عاشق_ميشويم
#هلن_فيشر
#سهيل_سمي
#ققنوس
@qoqnoospub
اين ها مضامين اصلي كتاب «چرا عاشق مي شويم» است
#چرا_عاشق_ميشويم
#هلن_فيشر
#سهيل_سمي
#ققنوس
@qoqnoospub
يكي از نخستين اتفاقاتي كه بعد از عاشق شدن رخ مي دهد تغيير شديد خودآگاهي انسان است. «محبوب» معنايي خاص مي گيرد و به موجودي بديع، منحصر به فرد و بسيار مهم بدل مي شود. به قولي تمام دنياي آدم تغيير مي كند و محور جديدي پيدا مي كند . توصيف شكسپير از عشق رومئو اين است «ژوليت خورشيد است»
از كتاب #چرا_عاشق_ميشويم
#هلن_فيشر
#سهيل_سمي
#ققنوس
@qoqnoospub
از كتاب #چرا_عاشق_ميشويم
#هلن_فيشر
#سهيل_سمي
#ققنوس
@qoqnoospub
نمي تونيد حتي يك لحظه محبوبتان رو از ذهنتون بيرون كنيد
و اين سوال رو زياد از خودتون مي پرسيد كه «چطور مي تونم به تو فكر نكنم»
گرچه روانشناسان از اين به عنوان #افكار_مزاحم ياد مي كنند
اما آن ها نيز پذيرفته اند كه اين
يكي ديگر از نشانه هاي #عشق_رمانتيك است
#چرا_عاشق_ميشویم
#هلن_فيشر
#سهيل_سمي
#ققنوس
@qoqnoospub
و اين سوال رو زياد از خودتون مي پرسيد كه «چطور مي تونم به تو فكر نكنم»
گرچه روانشناسان از اين به عنوان #افكار_مزاحم ياد مي كنند
اما آن ها نيز پذيرفته اند كه اين
يكي ديگر از نشانه هاي #عشق_رمانتيك است
#چرا_عاشق_ميشویم
#هلن_فيشر
#سهيل_سمي
#ققنوس
@qoqnoospub
ناملايمات بر شور عشق ميافزايد
پديده عجيب جاذبه_دافعه كه باعث ميشود ؛
حتي قهر و بحث و جدل و دوري يا موانع خانوادگي و اجتماعي آتش عشق را گيراتر كند
#چرا_عاشق_ميشويم
#هلن_فيشر
#سهيل_سمي
#ققنوس
@qoqnoospub
پديده عجيب جاذبه_دافعه كه باعث ميشود ؛
حتي قهر و بحث و جدل و دوري يا موانع خانوادگي و اجتماعي آتش عشق را گيراتر كند
#چرا_عاشق_ميشويم
#هلن_فيشر
#سهيل_سمي
#ققنوس
@qoqnoospub
چرا عشاق حتي وقتي زندگي عليه آنهاست باز اميدوارند؟
اميد يكي از ويژگي هاي #عشق_رمانتيك است
طوری که حتي وقتي رابطهشان پايان مي گيرد باز هم اميدوارند ارتباطشان دوباره از سرگرفته شود
تا وقتي عشق هست اميد نيز هست
اما كدوم زودتر از بين مي رود؟؟؟؟؟؟؟
#چرا_عاشق_ميشويم
#هلن_فيشر
#سهيل_سمي
#ققنوس
@qoqnoospun
اميد يكي از ويژگي هاي #عشق_رمانتيك است
طوری که حتي وقتي رابطهشان پايان مي گيرد باز هم اميدوارند ارتباطشان دوباره از سرگرفته شود
تا وقتي عشق هست اميد نيز هست
اما كدوم زودتر از بين مي رود؟؟؟؟؟؟؟
#چرا_عاشق_ميشويم
#هلن_فيشر
#سهيل_سمي
#ققنوس
@qoqnoospun
وحدت جنسي يكي از شاخصه هاي اصلي #عشق_رمانتيك است
طبيعي به نظر مي رسد كه عشق با تمايل به رابطه جنسي رابطه تنگاتنگي داشته باشد..
و اين گونه است كه اين اشعار به گوش مي رسند:
باد غربي!
چه هنگام وزيدن خواهي گرفت؟
قطره باران خرد به زير مي بارد
يا عيسي اي كاش عشق من در آغوشم بود
و من بار ديگر در بسترم
#چرا_عاشق_ميشويم
#هلن_فيشر
#سهيل_سمي
#ققنوس
@qoqnoospub
طبيعي به نظر مي رسد كه عشق با تمايل به رابطه جنسي رابطه تنگاتنگي داشته باشد..
و اين گونه است كه اين اشعار به گوش مي رسند:
باد غربي!
چه هنگام وزيدن خواهي گرفت؟
قطره باران خرد به زير مي بارد
يا عيسي اي كاش عشق من در آغوشم بود
و من بار ديگر در بسترم
#چرا_عاشق_ميشويم
#هلن_فيشر
#سهيل_سمي
#ققنوس
@qoqnoospub
ققنوس
آقاي نويسنده تولدت مبارك
به زودي آثار ايشي گورو با ترجمه #سهيل_سمي تجديد چاپ مي شود
#ايشي_گورو
#تسلي_ناپذير #غول_مدفون #هرگز_رهايم_مكن
آقاي نويسنده تولدت مبارك
به زودي آثار ايشي گورو با ترجمه #سهيل_سمي تجديد چاپ مي شود
#ايشي_گورو
#تسلي_ناپذير #غول_مدفون #هرگز_رهايم_مكن
💥💥💥💥
ميدانم كه عشقم جز رنج و عذاب چيزي برايم در پي نخواهد داشت،
شايد به همين دليل بود كه پيش از پيش محوش ميشدم؛
به دليل حماقت جاودانه انسان در دل بستن به كساني كه بيش از پيش آزارش ميدهند..
#سايه_باد
#كارلوس_روئيس_سافون
#سهيل_سمي
@qoqnoospub
ميدانم كه عشقم جز رنج و عذاب چيزي برايم در پي نخواهد داشت،
شايد به همين دليل بود كه پيش از پيش محوش ميشدم؛
به دليل حماقت جاودانه انسان در دل بستن به كساني كه بيش از پيش آزارش ميدهند..
#سايه_باد
#كارلوس_روئيس_سافون
#سهيل_سمي
@qoqnoospub
💥💥💥💥
آن سال تابستان، هر روز باران ميباريد، و گرچه خيليها ميگفتند اين بارش باران هر روزه ناشي از غضب پروردگار به دليل راهانداختن يك كازينو در كنار كليسا توسط روستاييان است، اما من مي دانستم كه تقصير من و فقط من است، چون دروغگفتن را ياد گرفته بودم و واپسين كلمات مادرم در بستر احتضارش هنوز نوك زبانم بودند؛ «من هرگز عاشق مردي كه با اون ازدواج كرده بودم نبودم، بلكه عاشق مرد ديگهاي بودم كه به من گفتن در جنگ كشته
شده؛ دنبالش بگرد و بهش بگو كه در آخرين لحظات به فكر اون بودم، چون او پدر واقعي توست.»
#سايه_باد
#كارلوس_روئيس_سافون
#سهيل_سمي
@qoqnoospub
آن سال تابستان، هر روز باران ميباريد، و گرچه خيليها ميگفتند اين بارش باران هر روزه ناشي از غضب پروردگار به دليل راهانداختن يك كازينو در كنار كليسا توسط روستاييان است، اما من مي دانستم كه تقصير من و فقط من است، چون دروغگفتن را ياد گرفته بودم و واپسين كلمات مادرم در بستر احتضارش هنوز نوك زبانم بودند؛ «من هرگز عاشق مردي كه با اون ازدواج كرده بودم نبودم، بلكه عاشق مرد ديگهاي بودم كه به من گفتن در جنگ كشته
شده؛ دنبالش بگرد و بهش بگو كه در آخرين لحظات به فكر اون بودم، چون او پدر واقعي توست.»
#سايه_باد
#كارلوس_روئيس_سافون
#سهيل_سمي
@qoqnoospub
🕸🕸🕸🕸🕸
#پري_از_بال_ققنوس
دخترتان را طوري بزرگ کنید که شجاع باشد و به خودش تکیه کند،
اگر این کار را نکنید کل زندگیاش ر را منتظر ميماند که مردها نجاتش بدهند...
#سرگذشت_ندیمه
#مارگارت_اتوود
#سهيل_سمي
https://b2n.ir/274770
#پري_از_بال_ققنوس
دخترتان را طوري بزرگ کنید که شجاع باشد و به خودش تکیه کند،
اگر این کار را نکنید کل زندگیاش ر را منتظر ميماند که مردها نجاتش بدهند...
#سرگذشت_ندیمه
#مارگارت_اتوود
#سهيل_سمي
https://b2n.ir/274770
گروه انتشاراتی ققنوس
سرگذشت ندیمه
مارگارت اتوود , 466 , رقعی , 1382 , 438 , /Content/Images/uploaded/nadem.PDF , , سرگذشت ندیمه : این کتاب خاطرات ندیمهای به نام افرد در دوران حکومت تئوکراتیک جلید است. نویسنده در این کتاب در پایان قرن بیستم در آمریکا حکومتی بنا میکند.
🕸🕸🕸🕸🕸🕸🕸
مردم را مدام در تلويزيون به آرامش دعوت ميكردند. ميگفتند همه چيز تحت كنترل است.
من شوكه شده بودم همه همينطور بودند. مطمئن هستم باوركردنش مشكل بود كه دولت چنين آشفته شده باشد. چطور اتفاق افتاده بود؟
اين همان زماني بود كه قانون اساسي را لغو كردند. گفتند اين كار موقتي است. حتي در خيابانها آشوبي به راه نيفتاد. شب را در خانه ماندند، تلويزيون تماشا كردند و چشم به راه دستورات مقتضي ماندند. حتي دشمني وجود نداشت كه بتوان انگشت اتهام به سويش دراز كرد....
#سرگذشت_نديمه
#مارگارت_اتوود
#سهيل_سمي
@Qoqnoospub
مردم را مدام در تلويزيون به آرامش دعوت ميكردند. ميگفتند همه چيز تحت كنترل است.
من شوكه شده بودم همه همينطور بودند. مطمئن هستم باوركردنش مشكل بود كه دولت چنين آشفته شده باشد. چطور اتفاق افتاده بود؟
اين همان زماني بود كه قانون اساسي را لغو كردند. گفتند اين كار موقتي است. حتي در خيابانها آشوبي به راه نيفتاد. شب را در خانه ماندند، تلويزيون تماشا كردند و چشم به راه دستورات مقتضي ماندند. حتي دشمني وجود نداشت كه بتوان انگشت اتهام به سويش دراز كرد....
#سرگذشت_نديمه
#مارگارت_اتوود
#سهيل_سمي
@Qoqnoospub