پخش ققنوس
2.04K subscribers
31.3K photos
217 videos
52 files
14.9K links
معرفی کتاب پخش ققنوس
Download Telegram
پخش ققنوس
#مزخرفات_فارسی #رضا_شکراللهی #نشر_ققنوس @qoqnoosp
چه کشکی،چه پشمی، چه دوغی
در جامعه‌ای که همیشه « در موقعیت حساس کنونی» است و همه‌مان، از صدر تا ذیل، در هنگامه تنگنا هزار جور وعده و وعید می‌دهیم و خرمان که از پل گذشت همه‌چیز را فراموش می‌کنیم، این ضرب‌المثل از پرکاربردترین مثل‌هاست. ریشه این مثل، به نقل از زنده‌یاد احمد شاملو، به این قرار است:
چوپانی گله را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشفول شد که ناگهان گردباد سختی درگرفت. خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه‌ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می‌برد. دید نزدیک است بیفتد و دست و پایش بشکند. مستاصل شد. از دور بقعه امامزاده‌ای را دید و گفت: « ای امامزاده، گله‌ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم.»
باد قدری ساکت شد و چوپان به شاخه قوی‌تری دست انداخت و خود را محکم گرفت. گفت:« ای امامزاده، خدا راضی نمی‌شود زن و بچه من از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می‌دهم و نصفی هم برای خودم.»
قدری پایین‌تر آمد. وقتی که نزدیک تنه درخت رسید، گفت:« ای امامزاده، نصف گله را چطور نگهداری می‌کنی؟ خودم نگه می‌دارم، در عوض کشک و پشم نصف گله برای تو.»
و پایین‌تر که رسید، گفت:« چوپان که بی‌مزد نمی‌شود. کشکش مال تو، پشمش مال من برای دستمزد.» و هنگامی که باقی تنه را سر خورد و پایش به زمین رسید، گفت:« چه کشکی، چه پشمی! ما از هول خودمان یک غلطی کردیم، غلط زیادی هم که جریمه ندارد!»

#مزخرفات_فارسی
#رضا_شکراللهی
#نشر_ققنوس

@qoqnoosp