تمام مشکلات تقصیر گره کور بالای بدنمان است. دشمنیای هم با بدن یا سر ندارم: تنها مشکلم گردن است، همین گردن این خیال باطل را ایجاد میکند که سر و بدن از هم جدا هستند. زبان اشتباه کرده، نبایست کلمات متفاوتی برای این دو میساختند. اگر سر ما هم عین سر کرم یا قورباغه مستقیما از شانهها ادامه پیدا میکرد و آن بدترکیب دروغین هم روی بدن ما تعبیه نشده بود، آدم هم نمیتوانست سرش را پایین بیاورد و به بدنش نگاه کند و بدنش را طوری این ور و آن ور کند که انگار ربات یا عروسک خیمه شببازی است، اینطوری مجبور بود درک کند که اگر سر از بدن جدا شود هر دو میمیرند.
هیچ مطمئن نیستم که دقیقا از چه زمانی بنا کردم به بدگمان شدن به حقیقت، به خودم و به آنها، به آنچه بودم و اینکه قرار بود آنها چگونه باشند. بخشی از آن عین گلهای زنبق زودرس یا قارچ خود را در وجودم گستراند و سریعا رشد کرد، اما دلیل و گواهش همواره در وجودم خموده بود و تنها نیازمند رمزگشایی. از جایگاهی که امروز دارم اینطور به نظر میرسد که انگار همواره همهچیز را میدانستهام، و زمان همچون مشتی که در تاریکی اتاقخواب روی زانوانم گره میکنم فشرده است، گویی من کلیدها و چارهها و نیروهای اعمالی را که اکنون باید از من سر بزند درونم نگه داشتهام.
از متن کتاب
#بر_امواج
#مارگارت_اتوود
ترجمه #نسترن_ظهیری
#نشر_ققنوس
@qoqnoosp
هیچ مطمئن نیستم که دقیقا از چه زمانی بنا کردم به بدگمان شدن به حقیقت، به خودم و به آنها، به آنچه بودم و اینکه قرار بود آنها چگونه باشند. بخشی از آن عین گلهای زنبق زودرس یا قارچ خود را در وجودم گستراند و سریعا رشد کرد، اما دلیل و گواهش همواره در وجودم خموده بود و تنها نیازمند رمزگشایی. از جایگاهی که امروز دارم اینطور به نظر میرسد که انگار همواره همهچیز را میدانستهام، و زمان همچون مشتی که در تاریکی اتاقخواب روی زانوانم گره میکنم فشرده است، گویی من کلیدها و چارهها و نیروهای اعمالی را که اکنون باید از من سر بزند درونم نگه داشتهام.
از متن کتاب
#بر_امواج
#مارگارت_اتوود
ترجمه #نسترن_ظهیری
#نشر_ققنوس
@qoqnoosp