غآيت وجود.
1.46K subscribers
290 photos
22 videos
14 links
پرنده ي کوچک من، میان میادین جنگ تو برایم از رؤیاهای ناتمام و نجواهای نجیبانه
بخوان.
«نوشته‌‌های دو نویسنده با نام‌های
شالو بَرّانی و میچکا، قرار داده می‌شود»
@qhayat_bot
Download Telegram
به یادت هست که چگونه با چشم‌‌های باز رؤیا می‌دیدی؟
نگذار رویاهایت، کهنه و پا خورده شود.
گفتگو از پاک و ناپاک است
اکولالیا | آرشیو شعر جهان
گفتگو از پاک و ناپاک است
و از کم و بیش زلالِ آب و آیینه
@qhayatevojod
هر شب در حسرت بوسه زدن بر چشم های بی‌خوابِ منتظرت، می‌سوزم و خاکسترم بر روی کاغذهای کاهیِ میان اتاق می‌ریزد.
چه بسا روزی ویرانه‌ی وجودم، در قالبِ تکه کاغذی به جا مانده از قتل عام درختان، به دستانِ همیشه سبزِ تو، برسد.
تو از کارت پشیمونی؟ پس انگار واقعا پادشاه نیستی، درسته؟
Aphrodite
Honey Gentry
به سلامتی تو محبوبم.
به سلامتی تو و زنی که دوستت دارد.
@qhayatevojod
«امشب دلی دارُم چو مینای شکسته.»
Forwarded from آتاوا‌یِ سابق.
تمام محاسبه هایم نشان می‌دهد
وقت شاعر شدن است.
می‌بینید دوست عزیز؟
این عارضه، بزرگترین ایراد من است.
حتی در مواقعی که کارد به استخوان می‌رسد و تمام روزگار به هم می‌پیچد، من همچنان اندک امیدی در جیبِ کهنه‌ی پالتوی خود، برای ادامه دادن زندگی، همراهم دارم.
و حاصل این‌همه امیدواری، جراحت هایی‌ است که نمی‌دانم، حتی پس از رسیدن به مقصود، هرگز التیام می‌یابد یا نه.
من ماهی کوچکی هستم که در سیاهیِ سرمه‌ی چشمانت، رخصتی برای زیستن می‌جویم.
_ نزار قبانی
عزیزترینم ما با زبان مشترک چقدر تنها مانده‌‌ایم، مگر نه؟ خاطراتمان مثل پیله‌‌های شفافی به دور چشم‌‌هایمان پیچیده شده‌‌اند و ما را تافته‌‌ی جدا بافته کرده‌‌اند.
دستانِ تو،
پشت پلک نازکِ هامون، بابونه می‌کارد.
میچکای کوچک من؛
در این شوریده بازارِ آلوده به خشم، در این میادینِ وحشت زده، به من پناه بیاور.
تا از شراب چشم‌هایت مست و در رود خروشان گیسوانت غوطه ور شوم، شاید که صدایِ ولوله‌ی این دنیا، به حرمتِ وجود تو، لحظه ای خاموش شود.
Golhaye Abi
Marjan Farsad
حرفات یه کتابه، عکسای رنگی داره.
@qhayatevojod
چقدر دلمان می‌‌خواهد خودمان را در یک زندگی و محیط متفاوتی به غیر از زندگی خودمان، ملاقات کنیم.
من هنوز به این دنیایی که در آن زندگی می‌کردم انس نگرفته بودم، دنیای دیگر به چه درد من می‌خورد؟
_بوف کور
شهر آشوب
هایده
عشق که در میزنه، اونو جوابش نکن.
@qhayatevojod
گم شدن در جاده‌‌های زمستان، جاده‌‌های پرت و بی تابلوی راهنما، باران و برف‌‌پاکن‌‌ها آواز بخوانند و پیشانی‌ات بر سبزه زار سینه‌‌ام پروانه آفریقاییِ رنگینی باشد که پرواز را از یاد برده.
«من، در میان دندانه‌‌های عصری که
شعر را، چشمان زن را و گل سرخ آزادی را می‌بلعد، در هم شکستم.»
آنقدر ز من دور افتاده ای، که برای به آغوش کشیدنت، باید جهانی را سفر کنم.