Forwarded from 𝗟𝗮𝗿 𝗨𝗻𝗸
راستش حالا که دیدم خیلیا مثل خودم دارن از این فیک لذت میبرن، گفتم دیالوگای محبوبم که لیستشون کردم رو به اشتراک بذارم😄
هرچند زیبایی این داستان فراتر از دیالوگ هاییه که اینجاست... انقدر زیباست که از نظرم خودش هم برای توصیف خودش کافی نیست🥲
(همش جا نشد...)
❌شاید اسپویل❌
-چرا ازم فرار میکنی؟
+فرار نمیکنم.
-انقدر ازم متنفری؟
+حسی نسبت بهت ندارم.
-میدونم!
+پس چرا هر دفعه میپرسی؟
-چون..چون...
+چیزی تغییر نمیکنه میسو. من هنوزم یه عوضیم که تظاهر میکنه احساس داره، خندیدن بلده و همدردی میکنه. اما هر کاری کنم نمیتونم به عاشقی تظاهر کنم.
-اینکه من عاشقت باشم بهت آسیبی نمیرسونه!
+اما به خودت میرسونه.
-از کی تا حالا به احساسات لعنتی من اهمیت میدی؟
+نمیدم، فقط دارم سعی میکنم آدم خوبی باشم.
...
-تکلیفاتو که انجام نمیدادی، پس داشتی چیکار میکردی؟
+به ماه نگاه میکردم.
-چرا؟
+زمانی که توی دنیای تاریک بودم با خودم دنیای بیرون رو تصور میکردم. دنیای توی ذهنم روشن بود و تاریکی نداشت. سرمهای نبود و رنگهای زیادی توش به چشم میخورد. اما وقتی شبهای اینجا رو دیدم فهمیدم تاریکی اینجا هم وجود داره؛ اما تاریکی اینجا ماه رو داره، چیزی که دنیای تاریک هیچوقت نداشت. ماه کامل منو یاد اون دنیای ساختگی میسازه. یاد رویایی که واقعی نبود.
...
-چرا نصف شبا با ماه حرف میزنی؟
+که خرگوش پشتش بیاد بیرون.
-یوتو؟
+نه..یوتو رو میتونی ببینی اما خرگوش منو نه.
+اون پشت ماه میشینه چون از مردم میترسه. گاهی سرشو یواشکی از یک گوشه ماه میاره بیرون تا بهشون نگاه کنه اما دوباره قایم میشه. بامزه نیست؟
+هرچند...خیلی وقته خودش رو بهم نشون نداده. دلم براش تنگ شده.
-اسم خرگوشت چیه؟
+مردم صداش میکردن...سوبین.
...
"یونجون همیشه میگه زندگی آدما بعد از مرگ تبدیل به یک دشت میشه که باید ازش رد شی تا به دریچهی تناسخ برسی. توی اون دشت ثمرات زندگیت رو به شکل گل و گیاههای مختلف میبینی. میدونی دشت من با چه گلی پر شده؟ کاملیای سفید(نماد انتظار). چون اوایل منتظر خوشحالی بودم، بعد خواستم دردهام تموم بشن و الان...فقط انتظار لحظه ای رو میکشم که بهش مرگ میگن. چون میخوام انتظار تموم شه، میخوام کاملیای سفیدم بمیره."
...
"من خورشید رو دیدم نادین! من جای هردومون دیدمش!"
...
-چرا انقدر در تلاشی که احساساتم رو بیدار کنی؟
+چون خورشید داخل چشمات سرده...اما وقتی با گرمای احساسات یکی میشه تبدیل به زیباترین چیزی میشه که کسی تا به حال دیده...و من زیبایی رو دوست دارم.
...
"به اولین اعتمادت اعتماد کن فلیکس."
...
*لالاییِ صفحه ۵۱۹ و ۵۲۰*
...
-دلم برای خودمون تنگ شده.
+دلم برای دلتنگ نبودن تنگ شده.
...
"از نیمهی من...دور بمون...حرومزاده!"
...
"من کسی میشم که اشک و شادی رو درونت پیدا میکنم و روزهای طولانی کنار جایی که عشق رو دفن کردی میشینم تا جوونه زدنش رو ببینم. یک بار دیگه به اولین اعتمادت اعتماد کن و بذار اولین کسی باشم که بهت لبخند، اشک و عشق رو نشون میده."
...
"هیچکس بهم نگفته بود که قراره سهم من از تو رویاپردازی برای بودن هات باشه درحالی که خیلی وقته از دستت دادم."
...
-میخوام دستت رو بگیرم.
+و من اجازه نمیدم.
-منم اجازه نگرفتم، فقط اطلاع دادم.
...
"امشب آسمون ماه نداره، ولی من تو رو دارم."
...
+فلیکس...
-هوم؟
+تو میتونی ماه طلایی من باشی! خوبه نه؟
...
"تو دلفینیوم اون شهری، گلی از سقوط اشک دو عاشق روییده."
....
+خب؟ چرا انجامش ندادی؟ از مردن میترسی؟
-نه، از اینکه نَمیرم.
...
+یه قانونی وجود داره، اگه از سقوط میترسی باید پرواز کنی.
-اما من بالی برای پرواز ندارم.
+پس من بالهات میشم.
-بال هم داشته باشم پرواز بلد نیستم.
+نیازی نیست پرواز کردن یاد بگیری وقتی که من برای نشون دادنش بهت وجود دارم.
...
+چشمهات رو ببند و به من و قولی که بهت دادم اعتماد کن. پرواز کن و بذار من بالهات باشم فلیکس.
-احمقانهست اما میخوام روی کتفهام حست کنم.
...
+چطوری عادت کنم؟ فقط یک روز گذشته و تو بیشتر از هفتهزار روزه که نخندیدی.
-یه طوری میگی انگار هفتهزار روز قبلی رو پیشم بودی.
+متاسفانه نبودم، اما از الان به بعد رو میتونم باشم.
...
+چرا چشمهات همیشه پشت موهات قایم شدن؟
-چون چشمهای من سرده. موهام کمک میکنن بقیه زیاد سرماشونو حس نکنن.
+ولی این چشمهای سرد تو...گرمترین نگاه رو برای قلب سرد من دارن. این گرما رو از من دریغ نکن.
...
"فکر کنم تو قلب من رو برام پیدا کردی...شاید هم خود تو قلب من بودی و من پیدات کردم."
#aquamarine
هرچند زیبایی این داستان فراتر از دیالوگ هاییه که اینجاست... انقدر زیباست که از نظرم خودش هم برای توصیف خودش کافی نیست🥲
(همش جا نشد...)
❌شاید اسپویل❌
+فرار نمیکنم.
-انقدر ازم متنفری؟
+حسی نسبت بهت ندارم.
-میدونم!
+پس چرا هر دفعه میپرسی؟
-چون..چون...
+چیزی تغییر نمیکنه میسو. من هنوزم یه عوضیم که تظاهر میکنه احساس داره، خندیدن بلده و همدردی میکنه. اما هر کاری کنم نمیتونم به عاشقی تظاهر کنم.
-اینکه من عاشقت باشم بهت آسیبی نمیرسونه!
+اما به خودت میرسونه.
-از کی تا حالا به احساسات لعنتی من اهمیت میدی؟
+نمیدم، فقط دارم سعی میکنم آدم خوبی باشم.
...
-تکلیفاتو که انجام نمیدادی، پس داشتی چیکار میکردی؟
+به ماه نگاه میکردم.
-چرا؟
+زمانی که توی دنیای تاریک بودم با خودم دنیای بیرون رو تصور میکردم. دنیای توی ذهنم روشن بود و تاریکی نداشت. سرمهای نبود و رنگهای زیادی توش به چشم میخورد. اما وقتی شبهای اینجا رو دیدم فهمیدم تاریکی اینجا هم وجود داره؛ اما تاریکی اینجا ماه رو داره، چیزی که دنیای تاریک هیچوقت نداشت. ماه کامل منو یاد اون دنیای ساختگی میسازه. یاد رویایی که واقعی نبود.
...
-چرا نصف شبا با ماه حرف میزنی؟
+که خرگوش پشتش بیاد بیرون.
-یوتو؟
+نه..یوتو رو میتونی ببینی اما خرگوش منو نه.
+اون پشت ماه میشینه چون از مردم میترسه. گاهی سرشو یواشکی از یک گوشه ماه میاره بیرون تا بهشون نگاه کنه اما دوباره قایم میشه. بامزه نیست؟
+هرچند...خیلی وقته خودش رو بهم نشون نداده. دلم براش تنگ شده.
-اسم خرگوشت چیه؟
+مردم صداش میکردن...سوبین.
...
"یونجون همیشه میگه زندگی آدما بعد از مرگ تبدیل به یک دشت میشه که باید ازش رد شی تا به دریچهی تناسخ برسی. توی اون دشت ثمرات زندگیت رو به شکل گل و گیاههای مختلف میبینی. میدونی دشت من با چه گلی پر شده؟ کاملیای سفید(نماد انتظار). چون اوایل منتظر خوشحالی بودم، بعد خواستم دردهام تموم بشن و الان...فقط انتظار لحظه ای رو میکشم که بهش مرگ میگن. چون میخوام انتظار تموم شه، میخوام کاملیای سفیدم بمیره."
...
"من خورشید رو دیدم نادین! من جای هردومون دیدمش!"
...
-چرا انقدر در تلاشی که احساساتم رو بیدار کنی؟
+چون خورشید داخل چشمات سرده...اما وقتی با گرمای احساسات یکی میشه تبدیل به زیباترین چیزی میشه که کسی تا به حال دیده...و من زیبایی رو دوست دارم.
...
"به اولین اعتمادت اعتماد کن فلیکس."
...
*لالاییِ صفحه ۵۱۹ و ۵۲۰*
...
-دلم برای خودمون تنگ شده.
+دلم برای دلتنگ نبودن تنگ شده.
...
"از نیمهی من...دور بمون...حرومزاده!"
...
"من کسی میشم که اشک و شادی رو درونت پیدا میکنم و روزهای طولانی کنار جایی که عشق رو دفن کردی میشینم تا جوونه زدنش رو ببینم. یک بار دیگه به اولین اعتمادت اعتماد کن و بذار اولین کسی باشم که بهت لبخند، اشک و عشق رو نشون میده."
...
"هیچکس بهم نگفته بود که قراره سهم من از تو رویاپردازی برای بودن هات باشه درحالی که خیلی وقته از دستت دادم."
...
-میخوام دستت رو بگیرم.
+و من اجازه نمیدم.
-منم اجازه نگرفتم، فقط اطلاع دادم.
...
"امشب آسمون ماه نداره، ولی من تو رو دارم."
...
+فلیکس...
-هوم؟
+تو میتونی ماه طلایی من باشی! خوبه نه؟
...
"تو دلفینیوم اون شهری، گلی از سقوط اشک دو عاشق روییده."
....
+خب؟ چرا انجامش ندادی؟ از مردن میترسی؟
-نه، از اینکه نَمیرم.
...
+یه قانونی وجود داره، اگه از سقوط میترسی باید پرواز کنی.
-اما من بالی برای پرواز ندارم.
+پس من بالهات میشم.
-بال هم داشته باشم پرواز بلد نیستم.
+نیازی نیست پرواز کردن یاد بگیری وقتی که من برای نشون دادنش بهت وجود دارم.
...
+چشمهات رو ببند و به من و قولی که بهت دادم اعتماد کن. پرواز کن و بذار من بالهات باشم فلیکس.
-احمقانهست اما میخوام روی کتفهام حست کنم.
...
+چطوری عادت کنم؟ فقط یک روز گذشته و تو بیشتر از هفتهزار روزه که نخندیدی.
-یه طوری میگی انگار هفتهزار روز قبلی رو پیشم بودی.
+متاسفانه نبودم، اما از الان به بعد رو میتونم باشم.
...
+چرا چشمهات همیشه پشت موهات قایم شدن؟
-چون چشمهای من سرده. موهام کمک میکنن بقیه زیاد سرماشونو حس نکنن.
+ولی این چشمهای سرد تو...گرمترین نگاه رو برای قلب سرد من دارن. این گرما رو از من دریغ نکن.
...
"فکر کنم تو قلب من رو برام پیدا کردی...شاید هم خود تو قلب من بودی و من پیدات کردم."
#aquamarine
Forwarded from 𝗟𝗮𝗿 𝗨𝗻𝗸
میخوام بیام کل فیکایی که خوندم رو بگم
#TheFateGame
این اولین فیکی بود که از چنل خوندم،و الان که یسری فیک قوی خوندم حس میکنم با وجود فضای خوب داستان و قلم خوب نویسنده،موضوع اونقدرا هم خوب نبود و جالب نبود از نظرم.
#Red_Cross
بعدش این رو خوندم که این هم نظرم مثل قبلیه اما با وجود داستان خوب و سناریوی قشنگ،قلم نویسنده اونقدرا خوب نبود.
بعدش یکی از فیکشنای لیام رو خوندم که #senpai_doll بود اگه درست نوشته باشم
که اون شوک زیادی بهم وارد کرد تا یه مدت از جام تکون نمیخوردم ولی قلم لیام واقعا عالیه،واقعاا.
بعدی
#Anightwithoutstars
رو خوندم که اون به عنوان اولین فیکشن طولانی ای که خوندم واقعا عالی بود و داستان رو خیلیی دوست داشتم.
بعد یه مدت خیلی فیکشن نخوندم تا دلم ژانر مدرسه ای خواست رفتم سرچ کردم و
#boxing_boy
رو خوندم
اونم خیلییی دوست داشتم و واقعاا خفن بود،ولی فلیکسش یکم زیادی لوس بود ولی داستان خیلی حس خوبی میداد بهم.
بعدش یکم گشتم تو چنل و پوستر
#sleepless_in_greenwich
توجهم رو جلب کرد،خوندمش و الان فیکشن مورد علاقمه.
شاید درک نکنید ولی همه چیزش،عالی بودد.
قلم نویسنده،داستان و سناریو،شخصیت کارکترا،و جو داستان..
عالی بودن،زیادی خوب بود.
هرچقدر از قشنگیش بگم کمه.
بعدش رفتم سراغ
#sinner
این رو هم دوست داشتم ولی سانی واقعا لیاقت هیونجین رو نداشت.
خوشحالم که سد اند نبود و خب خیلی عذاب کشیدم سرش.
و بعدش
#Wonderland
رو خوندم.
عالی بود،عالی بود،عالی بود،بیش از حد بی نقص بود
هم داستان،انتقام فلیکس و دوباره شیفت کردنش، همهچیزش عالی بود،واقعا فیکشنای لیام متفاوتن آدمو میبرن تو یه دنیای دیگه کلا.
و بعدش حوصلم سررفت رفتم فیک کوتاه پیدا کنم بخونم که
#amiss
رو دیدم
حس کردم ممکنه قشنگ باشه که،حقیقتاآلت تناسلی شدم.
هیچی نمیگم خودتون بخونید.
الانم دارم #Aquamarine میخونم و منتظرم هیونجین وارد شه.
خب الان خلاصه فیکارو میگم که برید بخونید💘
#TheFateGame
این یه فیک سافت و قشنگه که از رابطه بچگیشون تا بزرگ شدنشون رو تقریبا نوشته.امگاورسه و راجب دوران قدیم کرهست که اسمش یادم نمیاد.
هیونجین و فلیکس از قبایل هوانگ و لی ان که از بچگی تو مراسما هیونجین حواسش به فلیکس بوده و بعدا که باهم بزرگ میشن میخوان ازدواج کنن که شب عروسی فلیکس گم میشه.
#Red_Cross
هیونجین یه خون آشامه که از طرف پدرش و بقیه تحقیر میشده برای این که ثابت کنه اونم قدرت داره میره سراغ انسانا که فلیکس که یه پلیسه رو میبینه و..
#senpai_doll
فلیکس یه دانش آموزه که رو هیونجین کراشه،به هیونجین درخواست میده و باهم میرن مهمونی و میخوابن باهم،که بعدش هیونجین غیبش میزنه،فلیکس میره خونشون که یه اتفاقاتی میوفته.
#Anightwithoutstars
هیونجین برای این که باباش قبول کنه و شرکت باباش رو بگیره با فلیکس میره سر قرار از پیش تایین شده که از فلیکس خوشش میاد،ازدواج میکنن و مجبور میشن باهم تو یه خونه باشن که هیونجین عاشق فلیکس میشه و بگاییای بعدش.
#boxing_boy
فلیکس یه دانشجوعه که با پسر عموی جونگین که هیونجینه آشنا میشه و هیونجین عاشق فلیکس میشه و..
(هیونجین بوکسوره و از این طریق پول درمیاره)
#sleepless_in_greenwich
فلیکس یه پسریه که از روستا میاد گرینویچ تا تو دانشگاهش درس بخونه که با هیونجین که پسر وزیر کشوره آشنا میشه و..
#sinner
هیونجین یه مشاوره که خانواده نامزدش متوجه میشن یه پسر دارن که هیونجینو میفرستن دنبالش که فلیکس عاشق هیونجین میشه و باعث میشه که هیونجین بفهمه نباید انقدر منطقی زندگی کنه و یکم احساسات به خرج بده.
#Wonderland
فلیکس که از پرورشگاه فرار کرده بوده به یه سیرکی میرسه که اونجا با هیونجین آشنا میشه و میخواد اونجا کار کنه که کم کم عاشق هم میشن.
#amiss
از اسمش معلومه،کثیف.
فلیکس به آپارتمان جدیدی میره که اونجا با هیونجین و همسرش نایون مواجه میشه و کم کم عاشق هیونجین میشه و..
(آخر داستان زده بود 2017،خواستم بگم برادر گی شیپ میکرد وقتی گی شیپر بودن مد نبود)
و تموم شدد.
واقعا ممنون که انقدر وقت میزارید برای چنل و خسته نباشیدد.
شبتون بخیر.
#TheFateGame
این اولین فیکی بود که از چنل خوندم،و الان که یسری فیک قوی خوندم حس میکنم با وجود فضای خوب داستان و قلم خوب نویسنده،موضوع اونقدرا هم خوب نبود و جالب نبود از نظرم.
#Red_Cross
بعدش این رو خوندم که این هم نظرم مثل قبلیه اما با وجود داستان خوب و سناریوی قشنگ،قلم نویسنده اونقدرا خوب نبود.
بعدش یکی از فیکشنای لیام رو خوندم که #senpai_doll بود اگه درست نوشته باشم
که اون شوک زیادی بهم وارد کرد تا یه مدت از جام تکون نمیخوردم ولی قلم لیام واقعا عالیه،واقعاا.
بعدی
#Anightwithoutstars
رو خوندم که اون به عنوان اولین فیکشن طولانی ای که خوندم واقعا عالی بود و داستان رو خیلیی دوست داشتم.
بعد یه مدت خیلی فیکشن نخوندم تا دلم ژانر مدرسه ای خواست رفتم سرچ کردم و
#boxing_boy
رو خوندم
اونم خیلییی دوست داشتم و واقعاا خفن بود،ولی فلیکسش یکم زیادی لوس بود ولی داستان خیلی حس خوبی میداد بهم.
بعدش یکم گشتم تو چنل و پوستر
#sleepless_in_greenwich
توجهم رو جلب کرد،خوندمش و الان فیکشن مورد علاقمه.
شاید درک نکنید ولی همه چیزش،عالی بودد.
قلم نویسنده،داستان و سناریو،شخصیت کارکترا،و جو داستان..
عالی بودن،زیادی خوب بود.
هرچقدر از قشنگیش بگم کمه.
بعدش رفتم سراغ
#sinner
این رو هم دوست داشتم ولی سانی واقعا لیاقت هیونجین رو نداشت.
خوشحالم که سد اند نبود و خب خیلی عذاب کشیدم سرش.
و بعدش
#Wonderland
رو خوندم.
عالی بود،عالی بود،عالی بود،بیش از حد بی نقص بود
هم داستان،
و بعدش حوصلم سررفت رفتم فیک کوتاه پیدا کنم بخونم که
#amiss
رو دیدم
حس کردم ممکنه قشنگ باشه که،حقیقتا
هیچی نمیگم خودتون بخونید.
الانم دارم #Aquamarine میخونم و منتظرم هیونجین وارد شه.
خب الان خلاصه فیکارو میگم که برید بخونید💘
#TheFateGame
هیونجین و فلیکس از قبایل هوانگ و لی ان که از بچگی تو مراسما هیونجین حواسش به فلیکس بوده و بعدا که باهم بزرگ میشن میخوان ازدواج کنن که شب عروسی فلیکس گم میشه.
#Red_Cross
#senpai_doll
#Anightwithoutstars
#boxing_boy
فلیکس یه دانشجوعه که با پسر عموی جونگین که هیونجینه آشنا میشه و هیونجین عاشق فلیکس میشه و..
(هیونجین بوکسوره و از این طریق پول درمیاره)
#sleepless_in_greenwich
#sinner
#Wonderland
#amiss
فلیکس به آپارتمان جدیدی میره که اونجا با هیونجین و همسرش نایون مواجه میشه و کم کم عاشق هیونجین میشه و..
(آخر داستان زده بود 2017،خواستم بگم برادر گی شیپ میکرد وقتی گی شیپر بودن مد نبود)
و تموم شدد.
واقعا ممنون که انقدر وقت میزارید برای چنل و خسته نباشیدد.
شبتون بخیر.
Forwarded from 𝗟𝗮𝗿 𝗨𝗻𝗸
Telegram
𝗟𝗮𝗿 𝗙𝗔𝗤
یکی یه همچین فیکی بگهه
Forwarded from 𝗟𝗮𝗿 𝗨𝗻𝗸
Forwarded from 𝗟𝗮𝗿 𝗨𝗻𝗸
Telegram
𝗟𝗮𝗿 𝗙𝗔𝗤
میشه بگید هیونجین کی میاد؟پیرشدم😭
صفحه 180ام.
#Aquamarine
صفحه 180ام.
#Aquamarine
Forwarded from 𝗟𝗮𝗿 𝗨𝗻𝗸
https://t.me/QA_ARS/101427
نگران نباش
قراره سرش بمیری
ولی دوباره به خودت میای و میبینی که زندهای
البته نه اونی که قبلا بودی...
نگران نباش
قراره سرش بمیری
ولی دوباره به خودت میای و میبینی که زندهای
البته نه اونی که قبلا بودی...
Telegram
𝗟𝗮𝗿 𝗙𝗔𝗤
میشه بگید هیونجین کی میاد؟پیرشدم😭
صفحه 180ام.
#Aquamarine
صفحه 180ام.
#Aquamarine
Forwarded from 𝗟𝗮𝗿 𝗨𝗻𝗸
#Aquamarine
این فیکو تازه شروع کردم و تقریبا تا ص ۶۰۰ خوندم
واقعا نمیدونم چرا مقاومت میکردم ک نخونم....الان غمم گرفته که تمومش نکنم😭 چقد همه چیزش اندازس.
عاشق طنز داستانم خیلی بجا و باحاله🫠
هیونجینش هم تا اینجا جوریه که دلم میخواد بگیرم بچلونمش😭
وای خلاصه خیلی خفنه من نمیخوام تموم شه😭
این فیکو تازه شروع کردم و تقریبا تا ص ۶۰۰ خوندم
واقعا نمیدونم چرا مقاومت میکردم ک نخونم....الان غمم گرفته که تمومش نکنم😭 چقد همه چیزش اندازس.
عاشق طنز داستانم خیلی بجا و باحاله🫠
هیونجینش هم تا اینجا جوریه که دلم میخواد بگیرم بچلونمش😭
وای خلاصه خیلی خفنه من نمیخوام تموم شه😭
Forwarded from 𝗟𝗮𝗿 𝗨𝗻𝗸
Telegram
𝗟𝗮𝗿 𝗙𝗔𝗤
بیاین بگید کدومو بخونم
#Mental 👎
#tlpop 👍
#Aquamarine ❤
#Mental 👎
#tlpop 👍
#Aquamarine ❤