در چند پست می خواهیم بپردازیم به رشته #روان_شناسی که آرزوی خیلی از ما انسانی هاست! 😊
از زبان یک روان شناس برجسته
دکتر بهزاد چاوشی
"دکترای تخصصی روان درمانی و روان شناس بالینی"
تو رشته ما کار یاد گرفتن و مهارت پیدا کردن یه جورایی مثل چالش کای هوگیو یا همون قاعده راهبه های ژاپنیه(بهتون توصیه میکنم راجب این چالش که درباره سرسختی ذهنی و تعهد است بخونید.)
تقریباً تو دانشگاه چیزی یاد نمی گیرید جز یه مشت تئوری تاریخ گذشته و یه سری استاد که به ندرت آدم حسابی میشه توشون پیدا کرد. بگذریم، وقتی میرفتم مرکز مشاوره دانشگاه تا دانشجو های مراجعه کننده به اون مرکز رو ببینم تقریباً هیچی بلد نبودم و یه مشت حرف مفت تحویل بندگان خدا میدادم. یه دوربین هندی کم سونی داشتم، برای اینکه بتونم کیفیت کار و قدرت تشخیص ام رو بالا ببرم تصمیم گرفتم از مراجعانم با اجازه کتبی فیلم بگیرم. بعد از جلسه تازه کار من شروع میشد، بارها و بارها فیلم ها رو بازبینی می کردم، ده بار بیست بار و حتی سی بار می شد فیلم هارو بالا پایین می کردم تا بفهمم گره کار طرف کجاست! خیلی وقت ها هم هیچی به هیچی! کلاً فرآیند ناکام کننده ای بود برام...
یهو یه فکر جدید زد به سرم، چرا فیلم جلساتم رو همکلاسی و استادام و مابقی همکارام نبینن؟! چرا نظر اونا رو کنار خودم نداشته باشم؟ اومدم تو دانشگاه همه رو تو جلسه ژورنال کلاب جمع کردم و فیلمام رو پخش کردم، ولی شاید باورتون نشه به جز چند تا کامنت خوب، همگی به جای نقد علمی، حرفشون این بود که چرا صندلی ات نزدیک مراجعه کننده خانومه😕حالا بیا بهشون بگو که آقا جان مجبورم صندلیم 10 سانتی متر نزدیک مراجع باشه تا تو فیلم هر دومون باشیم. خلاصه، در نهایت تصمیم گرفتم ازاستادای خارجی استفاده کنم، با بد بختی فیلمام رو زیر نویس خارجی می کردم و واسه این و اون می فرستادم تا یکی پیدا بشه جواب پرسشام رو بده. دریغ از یک پاسخ! پس هیچ چاره ای واسم نمی موند تا خودم برم جلو...
مدام رفتم این ورکشاپ(کارگاه) اون ورکشاپ ولی تا یه جایی برام خوب بود ولی از یه جا دیگه مطالب تکراری و سطحی به نظرم میومدن. همه این ها رو شما در برهه ای در نظر بگیرید هم دانشجو ام، هم باید کار کنم، هم ازدواج کردم، اوضاع و احوال خونه و خانواده رو به راه نیست تا اینکه یه روز صبح از خواب پا میشم و به گوشی مهشید(همسرم) از دانشگاه من زنگ میزنن که آقای چاوشی من فلانی هستم از معاونت آموزشی دانشگاه علوم بهزیستی! در جلسه امروز کمیسیون آموزشی دانشگاه، تصمیم به اخراج شما گرفته شده چراکه از ددالین(موعد مقرر) تصویب پروپوزال دکتراتون یه سالی گذشته! من پوکیدم! پاهام شل شده بود و نفسم از شنیدن این خبر بالا نمیومد. بماند که چه قدر دوندگی کردم تا بالاخره بهم فرصت مجدد دادن و من سال 94 دکترام رو طی یه مدت هفت ساله دفاع کردم و فارغالتحصیل شدم. سال 81 وارد دانشگاه شدم و سال 94 اومدم بیرون!
#هنر_مبارزه و #جنگیدن برای #زندگی
@psychology_moshaveran
از زبان یک روان شناس برجسته
دکتر بهزاد چاوشی
"دکترای تخصصی روان درمانی و روان شناس بالینی"
تو رشته ما کار یاد گرفتن و مهارت پیدا کردن یه جورایی مثل چالش کای هوگیو یا همون قاعده راهبه های ژاپنیه(بهتون توصیه میکنم راجب این چالش که درباره سرسختی ذهنی و تعهد است بخونید.)
تقریباً تو دانشگاه چیزی یاد نمی گیرید جز یه مشت تئوری تاریخ گذشته و یه سری استاد که به ندرت آدم حسابی میشه توشون پیدا کرد. بگذریم، وقتی میرفتم مرکز مشاوره دانشگاه تا دانشجو های مراجعه کننده به اون مرکز رو ببینم تقریباً هیچی بلد نبودم و یه مشت حرف مفت تحویل بندگان خدا میدادم. یه دوربین هندی کم سونی داشتم، برای اینکه بتونم کیفیت کار و قدرت تشخیص ام رو بالا ببرم تصمیم گرفتم از مراجعانم با اجازه کتبی فیلم بگیرم. بعد از جلسه تازه کار من شروع میشد، بارها و بارها فیلم ها رو بازبینی می کردم، ده بار بیست بار و حتی سی بار می شد فیلم هارو بالا پایین می کردم تا بفهمم گره کار طرف کجاست! خیلی وقت ها هم هیچی به هیچی! کلاً فرآیند ناکام کننده ای بود برام...
یهو یه فکر جدید زد به سرم، چرا فیلم جلساتم رو همکلاسی و استادام و مابقی همکارام نبینن؟! چرا نظر اونا رو کنار خودم نداشته باشم؟ اومدم تو دانشگاه همه رو تو جلسه ژورنال کلاب جمع کردم و فیلمام رو پخش کردم، ولی شاید باورتون نشه به جز چند تا کامنت خوب، همگی به جای نقد علمی، حرفشون این بود که چرا صندلی ات نزدیک مراجعه کننده خانومه😕حالا بیا بهشون بگو که آقا جان مجبورم صندلیم 10 سانتی متر نزدیک مراجع باشه تا تو فیلم هر دومون باشیم. خلاصه، در نهایت تصمیم گرفتم ازاستادای خارجی استفاده کنم، با بد بختی فیلمام رو زیر نویس خارجی می کردم و واسه این و اون می فرستادم تا یکی پیدا بشه جواب پرسشام رو بده. دریغ از یک پاسخ! پس هیچ چاره ای واسم نمی موند تا خودم برم جلو...
مدام رفتم این ورکشاپ(کارگاه) اون ورکشاپ ولی تا یه جایی برام خوب بود ولی از یه جا دیگه مطالب تکراری و سطحی به نظرم میومدن. همه این ها رو شما در برهه ای در نظر بگیرید هم دانشجو ام، هم باید کار کنم، هم ازدواج کردم، اوضاع و احوال خونه و خانواده رو به راه نیست تا اینکه یه روز صبح از خواب پا میشم و به گوشی مهشید(همسرم) از دانشگاه من زنگ میزنن که آقای چاوشی من فلانی هستم از معاونت آموزشی دانشگاه علوم بهزیستی! در جلسه امروز کمیسیون آموزشی دانشگاه، تصمیم به اخراج شما گرفته شده چراکه از ددالین(موعد مقرر) تصویب پروپوزال دکتراتون یه سالی گذشته! من پوکیدم! پاهام شل شده بود و نفسم از شنیدن این خبر بالا نمیومد. بماند که چه قدر دوندگی کردم تا بالاخره بهم فرصت مجدد دادن و من سال 94 دکترام رو طی یه مدت هفت ساله دفاع کردم و فارغالتحصیل شدم. سال 81 وارد دانشگاه شدم و سال 94 اومدم بیرون!
#هنر_مبارزه و #جنگیدن برای #زندگی
@psychology_moshaveran
Forwarded from کانال تخصصی روانشناسی متوسطه2
در چند پست می خواهیم بپردازیم به رشته #روان_شناسی که آرزوی خیلی از ما انسانی هاست! 😊
از زبان یک روان شناس برجسته
دکتر بهزاد چاوشی
"دکترای تخصصی روان درمانی و روان شناس بالینی"
تو رشته ما کار یاد گرفتن و مهارت پیدا کردن یه جورایی مثل چالش کای هوگیو یا همون قاعده راهبه های ژاپنیه(بهتون توصیه میکنم راجب این چالش که درباره سرسختی ذهنی و تعهد است بخونید.)
تقریباً تو دانشگاه چیزی یاد نمی گیرید جز یه مشت تئوری تاریخ گذشته و یه سری استاد که به ندرت آدم حسابی میشه توشون پیدا کرد. بگذریم، وقتی میرفتم مرکز مشاوره دانشگاه تا دانشجو های مراجعه کننده به اون مرکز رو ببینم تقریباً هیچی بلد نبودم و یه مشت حرف مفت تحویل بندگان خدا میدادم. یه دوربین هندی کم سونی داشتم، برای اینکه بتونم کیفیت کار و قدرت تشخیص ام رو بالا ببرم تصمیم گرفتم از مراجعانم با اجازه کتبی فیلم بگیرم. بعد از جلسه تازه کار من شروع میشد، بارها و بارها فیلم ها رو بازبینی می کردم، ده بار بیست بار و حتی سی بار می شد فیلم هارو بالا پایین می کردم تا بفهمم گره کار طرف کجاست! خیلی وقت ها هم هیچی به هیچی! کلاً فرآیند ناکام کننده ای بود برام...
یهو یه فکر جدید زد به سرم، چرا فیلم جلساتم رو همکلاسی و استادام و مابقی همکارام نبینن؟! چرا نظر اونا رو کنار خودم نداشته باشم؟ اومدم تو دانشگاه همه رو تو جلسه ژورنال کلاب جمع کردم و فیلمام رو پخش کردم، ولی شاید باورتون نشه به جز چند تا کامنت خوب، همگی به جای نقد علمی، حرفشون این بود که چرا صندلی ات نزدیک مراجعه کننده خانومه😕حالا بیا بهشون بگو که آقا جان مجبورم صندلیم 10 سانتی متر نزدیک مراجع باشه تا تو فیلم هر دومون باشیم. خلاصه، در نهایت تصمیم گرفتم ازاستادای خارجی استفاده کنم، با بد بختی فیلمام رو زیر نویس خارجی می کردم و واسه این و اون می فرستادم تا یکی پیدا بشه جواب پرسشام رو بده. دریغ از یک پاسخ! پس هیچ چاره ای واسم نمی موند تا خودم برم جلو...
مدام رفتم این ورکشاپ(کارگاه) اون ورکشاپ ولی تا یه جایی برام خوب بود ولی از یه جا دیگه مطالب تکراری و سطحی به نظرم میومدن. همه این ها رو شما در برهه ای در نظر بگیرید هم دانشجو ام، هم باید کار کنم، هم ازدواج کردم، اوضاع و احوال خونه و خانواده رو به راه نیست تا اینکه یه روز صبح از خواب پا میشم و به گوشی مهشید(همسرم) از دانشگاه من زنگ میزنن که آقای چاوشی من فلانی هستم از معاونت آموزشی دانشگاه علوم بهزیستی! در جلسه امروز کمیسیون آموزشی دانشگاه، تصمیم به اخراج شما گرفته شده چراکه از ددالین(موعد مقرر) تصویب پروپوزال دکتراتون یه سالی گذشته! من پوکیدم! پاهام شل شده بود و نفسم از شنیدن این خبر بالا نمیومد. بماند که چه قدر دوندگی کردم تا بالاخره بهم فرصت مجدد دادن و من سال 94 دکترام رو طی یه مدت هفت ساله دفاع کردم و فارغالتحصیل شدم. سال 81 وارد دانشگاه شدم و سال 94 اومدم بیرون!
#هنر_مبارزه و #جنگیدن برای #زندگی
@psychology_moshaveran
از زبان یک روان شناس برجسته
دکتر بهزاد چاوشی
"دکترای تخصصی روان درمانی و روان شناس بالینی"
تو رشته ما کار یاد گرفتن و مهارت پیدا کردن یه جورایی مثل چالش کای هوگیو یا همون قاعده راهبه های ژاپنیه(بهتون توصیه میکنم راجب این چالش که درباره سرسختی ذهنی و تعهد است بخونید.)
تقریباً تو دانشگاه چیزی یاد نمی گیرید جز یه مشت تئوری تاریخ گذشته و یه سری استاد که به ندرت آدم حسابی میشه توشون پیدا کرد. بگذریم، وقتی میرفتم مرکز مشاوره دانشگاه تا دانشجو های مراجعه کننده به اون مرکز رو ببینم تقریباً هیچی بلد نبودم و یه مشت حرف مفت تحویل بندگان خدا میدادم. یه دوربین هندی کم سونی داشتم، برای اینکه بتونم کیفیت کار و قدرت تشخیص ام رو بالا ببرم تصمیم گرفتم از مراجعانم با اجازه کتبی فیلم بگیرم. بعد از جلسه تازه کار من شروع میشد، بارها و بارها فیلم ها رو بازبینی می کردم، ده بار بیست بار و حتی سی بار می شد فیلم هارو بالا پایین می کردم تا بفهمم گره کار طرف کجاست! خیلی وقت ها هم هیچی به هیچی! کلاً فرآیند ناکام کننده ای بود برام...
یهو یه فکر جدید زد به سرم، چرا فیلم جلساتم رو همکلاسی و استادام و مابقی همکارام نبینن؟! چرا نظر اونا رو کنار خودم نداشته باشم؟ اومدم تو دانشگاه همه رو تو جلسه ژورنال کلاب جمع کردم و فیلمام رو پخش کردم، ولی شاید باورتون نشه به جز چند تا کامنت خوب، همگی به جای نقد علمی، حرفشون این بود که چرا صندلی ات نزدیک مراجعه کننده خانومه😕حالا بیا بهشون بگو که آقا جان مجبورم صندلیم 10 سانتی متر نزدیک مراجع باشه تا تو فیلم هر دومون باشیم. خلاصه، در نهایت تصمیم گرفتم ازاستادای خارجی استفاده کنم، با بد بختی فیلمام رو زیر نویس خارجی می کردم و واسه این و اون می فرستادم تا یکی پیدا بشه جواب پرسشام رو بده. دریغ از یک پاسخ! پس هیچ چاره ای واسم نمی موند تا خودم برم جلو...
مدام رفتم این ورکشاپ(کارگاه) اون ورکشاپ ولی تا یه جایی برام خوب بود ولی از یه جا دیگه مطالب تکراری و سطحی به نظرم میومدن. همه این ها رو شما در برهه ای در نظر بگیرید هم دانشجو ام، هم باید کار کنم، هم ازدواج کردم، اوضاع و احوال خونه و خانواده رو به راه نیست تا اینکه یه روز صبح از خواب پا میشم و به گوشی مهشید(همسرم) از دانشگاه من زنگ میزنن که آقای چاوشی من فلانی هستم از معاونت آموزشی دانشگاه علوم بهزیستی! در جلسه امروز کمیسیون آموزشی دانشگاه، تصمیم به اخراج شما گرفته شده چراکه از ددالین(موعد مقرر) تصویب پروپوزال دکتراتون یه سالی گذشته! من پوکیدم! پاهام شل شده بود و نفسم از شنیدن این خبر بالا نمیومد. بماند که چه قدر دوندگی کردم تا بالاخره بهم فرصت مجدد دادن و من سال 94 دکترام رو طی یه مدت هفت ساله دفاع کردم و فارغالتحصیل شدم. سال 81 وارد دانشگاه شدم و سال 94 اومدم بیرون!
#هنر_مبارزه و #جنگیدن برای #زندگی
@psychology_moshaveran