#معمولی_باشید
معمولی باشید، ولی کیفیتی از هشیاري را به زندگی معمولی خود وارد کنید.
خداوند را به زندگی معمولی خود بیاورید،
خداگونگی را در زندگی معمولی خود مطرح کنید.
بخوابید، غذا بخورید، عشق بورزید، نیایش کنید، مراقبه کنید، ولی فکر نکنید که دارید کاري مخصوص انجام می دهید.
و آنوقت است که ویژه می شوید.
«انسانی که آماده باشد یک زندگی معمولی داشته باشد، انسانی فوق العاده است»
زیرا خواهش فوق العاده بودن،
یک خواهش بسیار معمولی است.
آسوده شدن و معمولی بودن است که واقعاً فوق العاده است.
زندگی معمولی باید تقدیس شود و مقدس گردد، حتی یک چپق! می توانی به نوعی بسیار نیایشگرانه چپق دود کنی؛
یا اینکه به صورتی غیر مقدس نماز بخوانی.
مسئله این نیست که چه می کنی...
می توانی به معبد یا مسجد بروي و با این وجود می توانی بسیار ناسپاسگزارانه دعا کنی.
بستگی به خودت دارد؛
بستگی به #کیفیتی دارد که وارد آن عمل میکنی.
میتوانی غذا بخوري می توانی سیگار دود کنی، می توانی نوشیدنی بنوشی، میتوانی تمام این اعمال کوچک را انجام دهی، کارهاي روزمره و خاکی؛
و می توانی همگی را چنان با سپاسگزاري انجام دهی که تبدیل به نیایش شود.
بله می توانی چپق دود کنی و بسیار با حالت سپاسگزاري چنین کنی و همین حالت است که تو را به خداوند متصل می سازد.
درک این سخن براي مردمی که
مفاهیمی بسیار #تثبیت_شده از مذهب و دیانت دارند بسیار دشوار است.
ولی من مایلم شما بیشتر جاري باشید
و مفاهیم خشک و تثبیت شده
نداشته باشید.
من این رداهای نارنجی را به شما می دهم تا بپوشید. این رداها برای قرن های متمادی برای مقاصد خاصی به کار می رفت، برای مرزبندی بین دنیای معمولی و زندگی مذهبی
من میخواهم تمام آن تفاوت ها را محو کنم. بنابراین رداهای نارنجی به شما می دهم و شما را از زندگی دنیایی دور نمی کنم:
در دنیای معمولی نشسته ای و در آن کار می کنی و یک زندگی معمولی داری. در بازار هستی و در اداره و در کارخانه. می توانید یک کارگر باشی یا یک پزشک یا یک مهندس. من شما را به هیچ عنوان موجودی خاص نمی سازم
زیرا خود همین خواهش برای ممتاز شدن، غیرمذهبی است.
معمولی باشید، ولی کیفیتی از هشیاري را به زندگی معمولی خود وارد کنید.
خداوند را به زندگی معمولی خود بیاورید،
خداگونگی را در زندگی معمولی خود مطرح کنید.
بخوابید، غذا بخورید، عشق بورزید، نیایش کنید، مراقبه کنید، ولی فکر نکنید که دارید کاري مخصوص انجام می دهید.
و آنوقت است که ویژه می شوید.
«انسانی که آماده باشد یک زندگی معمولی داشته باشد، انسانی فوق العاده است»
زیرا خواهش فوق العاده بودن،
یک خواهش بسیار معمولی است.
آسوده شدن و معمولی بودن است که واقعاً فوق العاده است.
زندگی معمولی باید تقدیس شود و مقدس گردد، حتی یک چپق! می توانی به نوعی بسیار نیایشگرانه چپق دود کنی؛
یا اینکه به صورتی غیر مقدس نماز بخوانی.
مسئله این نیست که چه می کنی...
می توانی به معبد یا مسجد بروي و با این وجود می توانی بسیار ناسپاسگزارانه دعا کنی.
بستگی به خودت دارد؛
بستگی به #کیفیتی دارد که وارد آن عمل میکنی.
میتوانی غذا بخوري می توانی سیگار دود کنی، می توانی نوشیدنی بنوشی، میتوانی تمام این اعمال کوچک را انجام دهی، کارهاي روزمره و خاکی؛
و می توانی همگی را چنان با سپاسگزاري انجام دهی که تبدیل به نیایش شود.
بله می توانی چپق دود کنی و بسیار با حالت سپاسگزاري چنین کنی و همین حالت است که تو را به خداوند متصل می سازد.
درک این سخن براي مردمی که
مفاهیمی بسیار #تثبیت_شده از مذهب و دیانت دارند بسیار دشوار است.
ولی من مایلم شما بیشتر جاري باشید
و مفاهیم خشک و تثبیت شده
نداشته باشید.
من این رداهای نارنجی را به شما می دهم تا بپوشید. این رداها برای قرن های متمادی برای مقاصد خاصی به کار می رفت، برای مرزبندی بین دنیای معمولی و زندگی مذهبی
من میخواهم تمام آن تفاوت ها را محو کنم. بنابراین رداهای نارنجی به شما می دهم و شما را از زندگی دنیایی دور نمی کنم:
در دنیای معمولی نشسته ای و در آن کار می کنی و یک زندگی معمولی داری. در بازار هستی و در اداره و در کارخانه. می توانید یک کارگر باشی یا یک پزشک یا یک مهندس. من شما را به هیچ عنوان موجودی خاص نمی سازم
زیرا خود همین خواهش برای ممتاز شدن، غیرمذهبی است.