Psycho.methods
Voice message
شاید شدیدترین لحظهی تقابل نیروی خیر و شر در درون آدمی را وقتی میتوان شاهدش بود که او حس میکند لازم است تا "روانکاوی را بیآغازد". تجربهی این نیاز وقتی اتفاق میافتد که چیزی در دل، از تحمل خارج میشود: شاید حقارتی تکرار شونده، پرخاشگریِ غیرارادی، ناتوانی در تحمل سوگ، وسواسی که از حدِ تحمل خارج شده، حس تنهایی شدید، ناتوانی در سکس و تجربهی لذت یا عذاب وجدانی کشنده.
با تمام تحملناپذیریِ بار این سیمپتومهای رنجآفرین؛ در لحظات پایانیِ تصمیمگیری، در اغلب ما، نیروی شر غالب شده و روانکاوی را با تمام قوا پسمیزنیم.
به نظر میرسد خیل کثیری از انسانها به دنبال تجربهی "کِیف" که از فهمی عمیق زاده میشود، نبوده و لولیدن و ماندن در "تاریکی" و "گندیدگی" را بر تجربهی "رهایی" و "طراوت" رجحان میبخشند.
ما در ظاهر، از سویدای دلِ خویش آزادی، عشق و لذت را تمنا میکنیم، اما گویی در باطن، در نهایت جذب اسارت، وابستگی و رنجِ دائمی میشویم.
آنجا که پدرِ #بابک_خرمدین در مراسمی در تجلیل از پسرش گفت: "از جوانها این خواهش را دارم که به هیچ عنوان مملکتشان را ترک نکنند؛ چون در گهوارهی مملکتِ "بیگانه" هرگز نمیتوانید به آسودگی بخوابید و در گهوارهی مملکت شماست که حتی با "شکم گرسنه"، خواب راحتی خواهیم داشت"؛ برای من ناخوداگاه این معنا تداعی میشد که ماندن و خوابیدنی عادتوار در "گهوارهی وطنِ گذشتهی خویش" که همان ناآگاهی و گرسنگی است؛ آرامشِ فریبندهی بیشتری برایمان به ارمغان میآورد تا کوچ به اقلیمی ناشناخته که در آن خبری از اسارت و گرسنگیِ آدمی نیست". بابک شاید برای پدر همان جوان سرکشی است که توصیهی اکیدِ او را تصدیق نکرد و به "وطن بیگانهی معرفت" کوچاید. بابک، این شهروندِ اقلیمِ آزادی، همانطور از حافظهی فرهنگ پس زده میشود که "زن"، که "آگاهی"، که "روانکاوی".
#امیرحسین_کمیجانی
با تمام تحملناپذیریِ بار این سیمپتومهای رنجآفرین؛ در لحظات پایانیِ تصمیمگیری، در اغلب ما، نیروی شر غالب شده و روانکاوی را با تمام قوا پسمیزنیم.
به نظر میرسد خیل کثیری از انسانها به دنبال تجربهی "کِیف" که از فهمی عمیق زاده میشود، نبوده و لولیدن و ماندن در "تاریکی" و "گندیدگی" را بر تجربهی "رهایی" و "طراوت" رجحان میبخشند.
ما در ظاهر، از سویدای دلِ خویش آزادی، عشق و لذت را تمنا میکنیم، اما گویی در باطن، در نهایت جذب اسارت، وابستگی و رنجِ دائمی میشویم.
آنجا که پدرِ #بابک_خرمدین در مراسمی در تجلیل از پسرش گفت: "از جوانها این خواهش را دارم که به هیچ عنوان مملکتشان را ترک نکنند؛ چون در گهوارهی مملکتِ "بیگانه" هرگز نمیتوانید به آسودگی بخوابید و در گهوارهی مملکت شماست که حتی با "شکم گرسنه"، خواب راحتی خواهیم داشت"؛ برای من ناخوداگاه این معنا تداعی میشد که ماندن و خوابیدنی عادتوار در "گهوارهی وطنِ گذشتهی خویش" که همان ناآگاهی و گرسنگی است؛ آرامشِ فریبندهی بیشتری برایمان به ارمغان میآورد تا کوچ به اقلیمی ناشناخته که در آن خبری از اسارت و گرسنگیِ آدمی نیست". بابک شاید برای پدر همان جوان سرکشی است که توصیهی اکیدِ او را تصدیق نکرد و به "وطن بیگانهی معرفت" کوچاید. بابک، این شهروندِ اقلیمِ آزادی، همانطور از حافظهی فرهنگ پس زده میشود که "زن"، که "آگاهی"، که "روانکاوی".
#امیرحسین_کمیجانی