Psycho.methods
3.21K subscribers
90 photos
12 videos
7 files
235 links
.
دیدن خود از بیرون ودیدن دیگری از درون.
Download Telegram
Psycho.methods
https://zanasaeedi.ir/2021/08/09/%DB%B6-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%AC-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%B4%DB%8C%D9%81%D8%AA%D9%87/ . 🪙 https://www.rasanpsy.ir/…
در جهان سایکوپتی همه چیز ابزار است و مفهوم پرورت آنجا معنا میباد که در مرحله پیش ادیپال آسیب دیده باشم(من شیر مادرم را میخورم و مدفوع تحویلش میدهم) هر آنچه ارزشمند باشد را بی ارزش میکنم؛ توگویی به سانِ دفاع ارزنده سازی و ناارزنده سازی مداوم جهانِ بوردرلاین است؛ شاید به همین دلیل است که در شیمی رابطه ای بوردرلاین جذب سایکوپاتی میشود در عین آنکه از او بیزار است.

به نظر شما ایا این مفهوم شامل تریت نیز میباشد.



#دکتر_زهرا_حاج_رحیمی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/

صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir


کانال تلگرام:          
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic


📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
درجهان نارسیسم ما با بی نقص گرایی و نه کمالگرایی رویرو هستیم
که من در عملکرد پرفکتم (بی نقص گرایی)شرم را پس میزنم اما در یک اُتوپیا"توگویی مدینه فاضله را خواستارم در جهان محدود".



#دکتر_زهرا_حاج_رحیمی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/

صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir


کانال تلگرام:          
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic


📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
Psycho.methods
در جهان سایکوپتی همه چیز ابزار است و مفهوم پرورت آنجا معنا میباد که در مرحله پیش ادیپال آسیب دیده باشم(من شیر مادرم را میخورم و مدفوع تحویلش میدهم) هر آنچه ارزشمند باشد را بی ارزش میکنم؛ توگویی به سانِ دفاع ارزنده سازی و ناارزنده سازی مداوم جهانِ بوردرلاین…
آنچه به درمانگر کمک میکند تا درمان بین فردی و فردی را به سانِ اینجا و اکنونی " در متد پویشی و تحلیلی" بفهمد؛ فهم شیمی رابطه ای مراجع است .
اینجاست که پاتولوژی ادیپ و پری ادیپی مراجع را میفهمد.

#شیمی^رابطه




.


#دکتر_زهرا_حاج_رحیمی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/

صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir


کانال تلگرام:          
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic


📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
" کنش نمایی " در بیماران اختلال شخصیت مرزی آنجا معنا می یاید که من با اضطراب نابودی جهانِ بی ثباتم سازگار نیستم اما برای خلق این سازگاری و بهبود اضطرابم با وسواس تمام اتاقم را بارها تمیز میکنم؛ پرخوری میکنم و تکانه خرج کردن را به راه می اندازم به مانند آنچه در هیستریونیک برای رفع اضطراب رخ میدهد؛ به مانند آنچه (تکانه خرج کردن )در پاتولوژی بیمار مانیا چک میشود.



.



#دکتر_زهرا_حاج_رحیمی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/

صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir


کانال تلگرام:          
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic


📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
گیلت فیلینگ (حس گناه) نا بهنجار در بیمار مرزی معمولا در پسِ پس زدنِ اضطرابِ اوست؛ آنجا که این حس گناه بهنجار نیست و تمرکز را از او میگیرد به سانِ جهانِ پارانویید بیمار مرزی در هنگام تجربه خشم است که تمام ابژه را سیاه میبیند.


بیمار بوردرلاین و هیستریونیک در یک جهان بی اعتبار همراه با شک همواره تاناتوس(غریزه مرگ) را تمشیت میکنند.



در پیِ پی نوشت ها: بیمار بوردرلاین برای پس زدنِ این شک و وحشت تنهایی؛ وابستگی را فرا میخواند؛ اینجاست که وابستگی سوار بر بوردرلاین است.

آنجا که در dsm در فهم پرسنالیتی مرزی اشاره به " میکروسایکوز" میشود
این نکته وجود دارد که تفاوت هذیانِ گناه بیمار سایکوتیک با گناه نابهنجار بوردرلاین چگونه فهمیده میشود!!!.


.


#دکتر_زهرا_حاج_رحیمی
🪙 https://www.rasanpsy.ir/

صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir


کانال تلگرام:          
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic


📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
چه باران باشیم، چه رگبار، چه جوهر باشیم، چه خون این خاک باید "آباد" شود.

باید #آباد شود.

ارادتمند همه همراهان.
.
میل به بلعیدن که بدوی‌ترین و دیرینه‌ترین میل در نهاد آدمی است همانگونه که تمایل به لذت را در چنگال خود راه می‌برد، در عین حال سایه بر تمامی بایدها و نبایدهای سوپرایگویی نیز گسترانیده است. مگر نه اینکه میل به کمال که پایه‌ و ریشه‌ی صفت شوم کمال‌گرایی است در ذات خود نوعی گرایش به بلعیدنِ هر آنچه خوبی و لذت است را نهفته دارد؟
"مشی و مشیانه" که طبق برخی متون کهن ایرانی اولین انسان‌های کره‌ی خاکی نام برده شده‌اند پس از صاحب فرزند شدن (یک پسر و یک دختر) از فرط شیرینیِ فرزندانشان تاب نیاورده و هر دو را می‌بلعند. همانگونه که در اساطیر یونان کرونوس پدر زئوس تمامی فرزندانش را پس از به دنیا آمدنشان می‌بلعید. و زئوس با ترفند مادرش از شر میلِ پدر آدم‌خوارش نجات یافته و به جزیره‌ی کرت منتقل‌ می‌گردد. جایی که یک بز ماده او را همچون دایه‌ای شیر می‌دهد تا رشد نموده و زنده بماند!

این خصلت (بلعیدن) همیشه در میان آدمیان، خدایان و و دیوان (دیوها) که اغلب متعلق به جهان مردگان قلمداد شده‌اند مشترک بوده است. برای نمونه اهریمن که در ابتدا در سلطه‌ی طهمورث و در نقش مرکب او بود، طهمورث را در لب پرتگاهی به دلیل ترسش از ارتفاع بلعید؛ جمشید برای نجات برادرش (طهمورث) به بهانه‌ی لواط با اهریمن، از اهریمن خواست تا به‌ پشت خم شود و آنگاه طهمورث را از درون مقعد اهریمن بیرون کشید. این خود گواهی است بر اینکه چگونه میل به بلعیدن در دل خود هم خصلتی شوم است و هم به نوعی پسندیده؛ پسندیده از این جهت که به "کمال‌گرایی" متصل می‌گردد. به دلیل همین خصلت دوقطبیِ میل به بلعیدن است (یعنی همزمان اخلاقی و غیراخلاقی) که می‌توان سخنِ آشنای فروید را بهتر درک نمود آنجا که می‌گوید سوپرایگو حیات خویش را به خرجِ اید بنا می‌سازد؛ به این‌معنا که سوپرایگو چهره‌ی مبدلی از اید است! وقتی به ماهیت حقیقی دستورات سوپرایگو پی می‌بریم متوجه می‌شویم که او در بسیاری اوقات امر به لذت می‌کند و پشت بسیاری از امساک‌های ظاهری‌اش جز تلاشی غیرمستقیم‌ برای ارضای تمایلات ممنوعه‌ی جنسی-پرخاشگرایانه در قالبی مبدل چیز دیگری نیست.

بهترین‌ مثال برای فهم این نکته مادر وسواسی‌ای است که دختربچه‌ی نوزاد خود را به بهانه‌ی نجس شدن با آب داغ بارها و بارها از شکم به‌ پایین می‌شوید در حالی که نوزاد از فرط درد و سوزش در حال اشک ریختن است! این خشمِ ممنوعه‌ی مادر به نوزاد است که به وضوح در این عملِ روتینِ وسواسی در حال ارضا شدن است؛ و چه بهانه‌ و دستورِ سوپرایگویی‌ای...

به نقل از امیرحسین کمیجانی



🪙 https://www.rasanpsy.ir/

صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir


کانال تلگرام:          
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic


📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
دو سویه‌ی کانتین : جذب و غیاب
کانتین به باورم دو سویه‌ی اصلی دارد که تمامی جنبه‌های آن را می‌توان به این دو سویه مربوط دانست؛ سویه‌ای که “جذب” می‌کند و سویه‌ای که “فضا” می‌بخشد.
در سویه‌ی اول، مراجع تمایل دارد و می‌خواهد تا هر آنچه که درونش هست را به درون روانکاو منتقل نماید؛ این احساس، متقابلا با یک ادراک در او همراه می‌شود: “روانکاو قدرت و تمایل بسیاری برای کشیدن من به درون خودش دارد”؛ تو گویی مراجع حس‌ می‌کند درمانگر از یک‌ منظر شبیه یک وکیوم (مکنده) است که تمام درونیات مراجع را می‌مکد.
برخی مراجعین این تجربه را این‌ چنین ابراز می‌نمایند که می‌خواهم تمام اتفاق‌های مابین جلساتمان را برای شما بازگو کنم! لذا مراجع بسان گزارشی روزانه از نحوه‌ی بیدار شدن از خوابش، مربای آلبالو و نان سنگکی که صبح‌هنگام میل کرده، تماسهایی که گرفته، لباسی که پوشیده و ایراداتی که در کنسرتی که شباهنگام به آن رفته و … با اشتیاقی وصف ناپذیر برایمان سخن می‌گوید. تنها چیزی که در چنین لحظاتی برای این مراجعین اهمیت ندارد این است که “چرا دارم این چیزها را به روانکاوم می‌گویم؟!” در واقع دو موضوع به ظاهر مهم یعنی “هدفمندی” و “اشاره به مسائل مهم زندگی خویش” ابدا مطمح نظر مراجع نیست و او فقط می‌خواهد تمام لحظات بودنش را این چنین به ظاهر “سطحی” و “بی‌مایه” برای ما بازگو نماید.
این اتفاق را می‌توان یک act دید اما به باور من این عمل نه تنها act محسوب نمی‌شود بلکه جزو مهمترین لحظات “ساخته شدنِ” یک رخداد عمیق درونی است: توجه به خویشتن از طریق منتقل نمودن درون خود به روانکاو! آن مراجعی‌ که مدام در حال قضاوت تداعی‌هایش بوده و لذا آنچه را که‌ می‌خواهد بگوید select‌ می‌نماید، اولا ممکن است در روانکاو این خاصیتِ اشتیاق برای به درون آوردنِ (مکندگی) دیگری را ادراک ننماید (این ادراک، قابل بررسی است که چرا او چنین ادراکی از ما دارد؟ نقش او و ما در این ادراک چیست و …) و ثانیا شاید مراجع خود نمی‌خواهد در درون روانکاو‌ “جای‌” گیرد؛ این جای‌گیری برای او شاید نه “قرار گرفتن”، بلکه “محو شدن” یا بلعیده شدن، تصویر و احساس می‌شود.‌ مراجعینی که وحشت از تونل، آسانسور و به طور کلی حالات کلاستروفوبیک دارند احتمالا‌‌ چنین کیفیتی از به درونِ روانکاو رفتن را تجربه می‌نمایند. وحشت آنها گاهی ترس از‌ نابود شدن توسط فالوسِ پدرِ انتقام‌گیرنده‌ای است‌ که در درون بدن‌ مادر جای گرفته است.

سویه‌ی دوم کانتین به نظر عکس سویه‌ی اول است: یعنی ایجاد فضایی در مقابل‌ مراجع؛ که بر خلاف سویه‌ی قبلی او را در جایی قرار می‌دهد که به نظر، روانکاو دیگر در آن حضور ندارد؛‌ همان‌‌ حس تنهایی عمیقی که کمتر مراجعی هست که در تعامل با روانکاو آن را تجربه ننموده باشد. این سویه به ظاهر ارتباطی با کانتین ندارد؛ اما فکر می‌کنم این‌ سویه، مهمترین، ضروری‌ترین و سخت‌ترین جنبه‌ی کانتین را دربرمی‌گیرد؛ اینکه روانکاو بتواند مراجع را در “نبود خویش” تنها بگذارد بسیار سخت و تنفرانگیز است؛ اما به باورم کانتین بدون این جنبه اثر رشددهنده‌ای برای مراجع و روانکاویِ او نخواهد داشت.‌ روانکاو با قرار دادن مراجع در یک فضالی خالی، فرصتی به‌ او می‌بخشد تا شبیه به یک جوجه با زحمت به پوسته‌ی تخمش نوک بزند، آن را آرام آرام بشکند و در نهایت متولد شود. قطعا اگر مادر در این میان برای شکستن پوسته‌ی تخم تلاشی‌ نماید، جوجه سرنوشت دیگری پیدا خواهد کرد که‌ نهایتش ضعف، شکنندگی و‌ غلبه‌ی غریزه‌ی مرگ‌ خواهد بود. حضور روانکاو-مادر اینجا نه مایه‌ی حیات و بازشناسی فرزند/مراجع،‌ بلکه سبب محو شدن و متولد نشدنش خواهد شد. روانکاو با مکث کردن،‌ با ایجاد وقفه، با سکوت،‌ فضا را بر مرگ مراجع می‌بندد و راه نفس کشیدن را بر او باز می‌نماید. اصرار بر زندگی و بر لذت و بر هر آنچه که به این دو متصل‌ می‌شود، مرگ قطعی آدمی را به همراه خواهد داشت. مثال بارزش خوردنِ افراطی است که مرگ، انتهای آن است.

بنابراین روانکاو لازم است آنچنان باشد که در عین درون‌فکنیِ مراجع در خود، او را مداوماً به بیرون‌ پرتاب نماید؛ به جایی که روانکاو حضورش به ظاهر محو می‌شود اما در عین‌ حال بیشترین حضور را برای مراجع ایفا می‌نماید؛ چرا که لازمه‌اش جنگیدن‌ و غلبه‌ نمودن مداوم بر میل خویش برای مراقبت از مراجع و بلعیدن اوست از این رو که نمی‌خواهیم او حضور ما را حقیقی‌تر لمس نماید! میل به مراقبتی این‌چنینی به ظاهر ما را برای مراجع همیشگی، به یادماندنی و ایده‌آل خواهد کرد و بابد از خود بپرسیم که کدام درمانگر است که از “در یادها” ماندن بیزار باشد؟!

🪙 https://www.rasanpsy.ir/

صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir


کانال تلگرام:          
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic


📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
Psycho.methods
دو سویه‌ی کانتین : جذب و غیاب کانتین به باورم دو سویه‌ی اصلی دارد که تمامی جنبه‌های آن را می‌توان به این دو سویه مربوط دانست؛ سویه‌ای که “جذب” می‌کند و سویه‌ای که “فضا” می‌بخشد. در سویه‌ی اول، مراجع تمایل دارد و می‌خواهد تا هر آنچه که درونش هست را به درون…
عدم‌ حضور ماست که اینجا معنای حقیقی کانتین را برآورده می‌سازد! نبود‌ ما سبب‌ می‌شود‌ تا مراجع قوام و شکل پذیرد؛ و مگر ماهیت کانتین‌، چیزی جز همراهی با هدف قد کشیدن و تاب آوردن ناکامی‌ها و ملال زندگی است؟!
از این رو سویه‌ی اول کانتین بدون سویه‌ی دوم آن، به “حضور در تنهاییِ دیگری” منجر‌ می‌شود و نه “تنهایی در حضور دیگری”! تو گویی مراجع در این‌ حالت وارد تنهایی‌ درمانگر می‌شود و خود، دیگر فرصت‌ نخواهد کرد تا تنهایی‌ منحصربفرد خویش را تجربه‌ نماید. اینجا ظاهرا درمانگر در حال “دربرگرفتن‌ مراجع” است اما در واقع این اوست که در حال “دربرگرفته شدن توسط مراجع” است!

نارسیسیزم این‌گونه‌ پنهانی اجازه‌ی کانتینی حقیقی را از روانکاو می‌ستاند؛ آن‌هم در قالب کانتینی دلسوزانه! ساده‌تر بگویم: ظاهر امر این است که روانکاو در حال کانتین کردن است اما تنها کاری که نمی‌کند همین است؛ چرا که او برای سوژه‌ هیچ اعتباری قائل نیست! شنیدن صدای سوژه بالاخص خشم و غر او آنچنان برای روانکاو وحشت‌انگیز و تهدیدکننده‌ می‌شود که او آوای سوژه را در نطفه خفه می‌نماید.؛ آن‌ هم‌ با‌ کانتین کردن! از نگاه من چنین کانتینی از مصادیق ژوئیسانس است؛ حضور بیش از حدی که‌ همچون لذت مازاد منجر به مرگ‌ می‌شود؛ هم‌ مرگ کودک/مراجع و هم مادر/روانکاو.‌

نکته‌ی‌ مهم دیگر این است که ظاهراً حضور روانکاو و اقتدار او در این‌ حالت از کانتین کردن بسیار‌ مشهود و پررنگ است اما در واقع او هیچ حضوری‌ ندارد؛ آیا حضوری که صرفا در جهت بلعیدن‌ مراجع است را‌ می‌توان حضور دانست؟ اصلا مراجعی در این حالت وجود دارد که بتواند حضور روانکاو را لمس نماید؟! اگر اغلب روانکاوان بالاتفاق بر این باورند که روانکاوی زمانی عمق می‌یابد که ما “بدابژه” شویم از همین جهت است! به محض بدابژه شدن، درمانگر حضور جدی خود را به مراجع اعلام‌ می‌نماید. تا پیش از این روانکاو صرفا قسمتی از مراجع است که در حال ارضای او است! یعنی در سطح یک فتیش یا شئ؛ اما با حضورِ “غیابِ” تکان‌دهنده‌ی درمانگر در جلسات، مراجع با تنفر عمیقی روبرو می‌شود که او را از مرحله‌ی “بی‌تفاوتیِ احساسی”،‌ که فروید آن را یک‌ مرحله‌ پیشین‌تر از شکل‌گیری دوسویگی عشق و نفرت در مراحل رشد ایگوی کودک می‌داند، وارد مرحله‌‌ای می‌نماید که مهم‌ و ارزشمند پنداشتن ابژه” در آن شکل می‌گیرد. شکل‌گیری تجربه‌ی ذهنیِ تنفر حاصل همین “مهم پنداشتن ابژه” است که لاجرم به اعتماد بیشتر به ابژه و در عین حال فاصله گرفتن از او و ساختن و دیدن خویش (خود واقعی و حتی دروغین) می‌انجامد. تنفر برخلاف عشق اجازه‌ می‌دهد تا ما همزمان خودمان و دیگری را عمیقا تجربه و احساس نماییم؛ در عشق به تنهایی از نگاه من نه دیگری و نه خود تجربه و دیده نمی‌شود؛ هر دو نفر محو می‌شوند و تنها چیزی که‌ می‌ماند احساسی از “شیفتگی” است. اما نفرت، ناگهان دیوارهای قلعه‌ی شخصیتِ ما و دیگری را می‌سازد و از تیرگی و تاری بیرون می‌آورد؛ تازه‌ می‌فهمیم ما کجاییم و دیگری کجاست؛ ما که هستیم و دیگری کیست و این بازشناسی، لحظه‌ی ورود ما به فهمیدن، درک کردن، متوقف شدن، مکث کردن، تامل نمودن و دوباره ادامه دادن، انتخاب، اراده‌ی‌ آزاد (لااقل احساس اراده‌ی آزاد) و هر آن چیزی است که ما را تبدیل به “انسان” می‌نماید.

از این رو، لازم است روانکاو کیفیتی از “بود و نبودِ” منعطفی را منطبق با هر مراجع از خویش ابراز نماید تا در یک سفر نمادین، روانکاو از بی‌خودی و محو بودن در فضای خودشیفته‌وار و یک‌سویه‌ی مراجع به اعلام حضور خویش در کنار و سپس روبروی مراجع عزیمت نماید و لاجرم جنگی را بپا می‌سازد که در آن مراجع در کشاکش میان دو نوع از بودن گرفتار خواهد شد: عاشق‌پیشه‌ اما پرتوقع یا متنفر اما فهمنده!

اگر در نهایت مراجع در این جنگ به نفع پارت خودخواه خویش پیروز شود روانکاوی قطعا شکست خواهد خورد؛ حتی اگر در ظاهر مراجع از ما راضی و خشنود باشد. تنها در یک صورت می‌توان روانکاوی را به مقصود رسیده تصور نمود: آنگاه که آنچنان تنفر مراجع به سرحدات خود می‌رسد که ناگهان “فریادِ نمی‌خواهمت” را سر می‌دهد؛ نمی‌خواهمی که به بازشناسی خود و در ادامه استفاده از ابژه (روانکاو) ختم‌ می‌گردد. استفاده‌ای بسیار غنی‌تر، عمیق‌تر،‌ متصل‌تر، خودانگیخته‌تر، خلاقانه‌تر و با رنگ و امضای شخصی‌تر و در عین حال تعاملی‌تر.

به نقل از گروه رامش؛ امیرحسین کمیجانی


🪙 https://www.rasanpsy.ir/

صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir


کانال تلگرام:          
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic


📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
Audio
*سلسله لکچرهای روانپزشکی|سری تدریس های تخصصی


موضوع:اختلال اضطراب در موضع ارتباط با نگاهی پویشی ؛ مداخله و دلبستگی 
■|بعد روان تحلیلی|■



باتدریس سرکار خانم دکتر حاج رحیمی



آخرین سه شنبه هر ماه با لکچرهای روانپزشکی رایگان همراه ما باشید



کانال تلگرام:          
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic

Instagram:rasanpsy.ir
www.rasanpsy.ir
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
یک برداشت نادرست این است که بخشیدن یک فرد نشانه ضعف است.

وورثینگتون می گوید
درباره این موضوع معتقدم که حتما شخص آن را امتحان نکرده است.ممکن است دلایل بسیار خوبی برای امتحان کردن این مسئله وجود داشته باشد. تحقیقات نشان میدهد بخشودگی با پیامدهای سلامت روان از جمله کاهش اضطراب، افسردگی و اختلالات عمده روانپزشکی و به موازات آن با نشانه های کمتری از سلامت جسمی و نرخ پایین مرگ و میر مرتبط است، در حقیقت، محققان شواهدی از مزایای بخشودگی جمع آوری کردند که برای تالیف یک کتاب کافی است، توسینت، وورثینگتون، و دکتر دیوید آر ویلیامز در سال ۲۰۱۵ کتاب بخشودگی و سلامتی را گردآوری کردند که در آن به جزئیات مزایای جسمی و روان شناختی بخشودگی پرداخته شد. توسینت و وورثینگتون اظهار داشتند احتمالا عامل اصلی برقراری ارتباط بین بخشودگی و سلامتی، درمان استرس است. او می گوید می دانیم که استرس مزمن برای سلامتی بد است، اما بخشودگی به شما اجازه می دهد از عوامل استرس زای درونی که باعث فشارهای روانی ناخواسته می شود، رها شوید.الرايت معتقد است درمان استرس مهم است، اما مکانیسم های مهم دیگری نیز وجود دارد که بخشودگی در آنها جادو می کند. یکی از آنها «خشم زهرآگین» است. با خشم سالم هیچ مشکلی به وجود نمی آید، اما وقتی عصبانیت عمیق و ماندگار می شود، می تواند باعث مشکلات جسمی شود. وقتی از عصبانیت خلاص شوید، عضلاتتان آرام میگیرد. اضطرابتان کم می شود انرژی بیشتری دارید و سیستم ایمنی بدنتان تقویت می شود.در مطالعه ای دیگر، نوسپنت به مدت پنج هفته شرکت کنندگان را مشاهده و میزان بالا و پایین رفتن سطح بخشودگی را در آنها بررسی کرد. او دریافت وقتی سطح بخشودگی بالا می رود، سطح استرس پایین می آید، کاهش استرس به نوبه خود، منجر به کاهش علائم بیماری های سلامت روان می شود (سالنامه های طب رفتاری، ۲۰۱۶). الرایت می افزاید بخشودگی همچنین می تواند به بازسازی عزت نفس کمک کند. او می گوید وقتی مردم با بی عدالتی مورد ضرب و شتم قرار می گیرند. می دانید چه کسی به این وضعیت نامطلوب پایان می دهد؟ خودشان! وقتی شما در برابر درد آنچه برایتان اتفاق افتاده مقاومت می کنید، و کسی که به شما آسیب زده را می بخشید، نظرتان را نسبت به خودتان تغییر میدهید.
خبرهای خوبی نیز برای کینه ورزان و انتقام جویان در جهان وجود دارد. هر کسی می تواند با تمرین بیاموزد که بخشنده تر باشد. ایجاد همدلی، نقطه خوبی برای شروع است. او می گوید نوشتن یادداشت احساسات با هدف همدلی، می تواند کمک کننده باشد. آیا از سخنان گستاخانه رئیس خود عصبانی هستید؟ سعی کنید خود را جای او بگذارید. شاید او تحت فشار است. یا شاید پروژه طبق برنامه پیش نمی رود، من هم همیشه کامل نیستم. او می گوید: نوشتن با لحنی همدلانه می تواند شما را به جایگاه مثبت تری سوق دهد.

متن: الهام موسویان

کانال تلگرام:          
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic

Instagram:rasanpsy.ir
www.rasanpsy.ir
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
«بزرگ شدن» مستلزم داشتن نیروی اراده همراه با کار روانی ناخودآگاهی است که تنها به کمک والدینی قابل دستیابی است که رشد روانی را تسهیل می‌کنند.

نیاز به بزرگ شدن نیرویی قوی و بی‌امان در درون ماست که ما را وادار می‌کند خود را به دیوارهای محدودیت‌های درونی و بیرونی بکوبیم تا به عمق و وسعت بیشتری از آنچه هستیم و آنچه ممکن است بشویم، دست یابیم. آن محدودیت‌های درونی شخصیت فعلی ما که علیه آنها مبارزه می‌کنیم بسیار متنوع هستند.

رها کردن باور به قدرت جادویی والدین‌مان برای مراقبت از ما و قدرت جادویی خودمان برای رسیدن به نسخه‌های ایده‌آل از خودمان دشوار است.
آزاردهنده است که بدانیم علی‌رغم تمام تلاش‌هایمان همچنان به آنچه احساس می‌کنیم جنبه‌های مخرب خودمان، والدین درونی و بیرونی و سیستم اجتماعی و فرهنگ‌مان است سرسختانه پایبند هستیم.

بزرگ شدن، شدنِ کامل‌تر خودمان، مستلزم آن است که نه‌تنها وابستگی خود را به همانندسازی با جنبه‌های سالم و آسیب‌زای والدین‌مان کاهش دهیم، بلکه باید «چیزی حیاتی را در آنها بکُشیم - نه همه به یکباره و نه از همه جهات، بلکه به مردن آنها کمک کنیم» (لووالد، ۱۹۷۹، ص ۳۹۵). {به عبارتی جدایی و فردیت، رسیدن به بلوغ و پیدا کردن خود فراتر از فاصله گرفتن صرف از ویژگی‌های مثبت و منفیِ به‌جامانده از والدین ماست. همانطور که لووالد پیشنهاد می‌کند ما باید به‌طور استعاری چیزی حیاتی را در درون آنها بکشیم}

در حالی که خود را علیه این موانع بیرونی و درونی پرتاب می‌کنیم، نه‌تنها احساس ترس و ناامنی را تجربه می‌کنیم، بلکه با تجدید نظر (و گاهی اوقات سرنگونی) ارزش‌ها، هراس‌ها و جاه‌طلبی‌های والدین‌مان را و همچنین نحوهٔ ابراز خودشان، احساس وجد را نیز تجربه می‌کنیم.

ما با رها کردن نقش و هویت یک کودک و ادعای جایگاه خود به عنوان یک عضو بالغ نسل حال حاضر، نسلی با دیدگاه‌ها و درک‌های خاص خود از ارزش‌ها، اَشکال هنری که قبلاً قابل تصور نبوده ( برای مثال در موسیقی، رقص، ادبیات، علم)، احساس شادی و رضایت و پیروزی را تجربه می‌کنیم. مفهوم عدالت، برابری، دموکراسی و هر سیستم اخلاقی دیگری.... تمام این‌ها، این طیف وسیع احساس و فکر –اندوه و غم و تردید به خود و همچنین شادی و حس پیروزی- بخشی جدایی‌ناپذیر از خشونتِ بزرگ شدن است.

🔰مترجم: دکتر گلنوش شهباز

«Coming to life in the consulting room by Thomas Ogden»



@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic

Instagram:rasanpsy.ir
www.rasanpsy.ir
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
#کیس_ریپورت_۱۰

؛ID. پسری ۲۱ ساله، سال اول دانشگاه شیراز و ساکن تهران ،تک فرزند خانواده هستند، مادرشون خانه دار و پدرشون کارمند هستند، دینشون اسلام ،مذهبشون شیعه هست ، توسط مرکز بهداشت دانشگاه ارجاع شدند

؛CC. میگن که من نمیدونم برای چی اومدم اما چون گفتند که بیا اومدم


؛RFR.مسئول مرکز بهداشت دانشگاه هستند و گفتند که ایشون عجیب و غریب هستند






؛pi. ایشون گفتند که به بعضی از همکلاسی‌هاشون مظنون هستند و عقیده دارند که اون‌ها باعث به هدر رفتن استعدادهای او میشن و گفتند که اون‌ها به اساتیدم گفتند من یک همجنس‌گرای عجیب و غریبم و نمی‌خواد کنار من توی آزمایشگاه بمونند بیان کردند که حتی دو تا از دانشجوها رو دیدن که در مورد همجنس‌گرایی ایشون شیر یا خط کردند مراجع گفت آخه میدونید اغلب سکه‌ها می‌تونن آینده را پیش بینی بکنند و اینکه یه بار شیر یا خط کرده و شیر اومده و تونسته بیماری مادرش رو پیش بینی بکنه معتقد بود که نظراتش هم معمولاً درست از آب در میاد ایشون بعد از قبولی از دانشگاه از شیراز به تهران میان و در تهران به خوابگاه نمیرن و یک آپارتمانی رو دور از دانشگاه اجاره می‌کنند و بیان کردند که این انتقال نقشه والدینشون بوده برای اینکه ایشون هم مثل بقیه به مهمونی برن و با دخترا وقت بگذرونن و با بقیه معاشرت بکنند و اظهار داشت که همه این کارها وقت تلف کردنه از مادر ایشون با اجازه ایشون دعوت شد



؛ppsyh. ایشون بیان کردند که او در کودکی آرام خجالتی و محتاط بوده دوست صمیمی نداشته قراره ملاقاتی نمیذاشته و کلاً از دوست گریزان بوده گفتند که احساس افسردگی و اضطراب گاهی داشته و این احساسات در حضور دیگران هم کم نمی‌شده اکثرا بچه ها در مدرسه سر به سرش میذاشتند و اون با ناراحتی به خونه میومده و برای مادرش توضیح می‌داده ایشون گفتند که همیشه احساس بدی داشتند به اینکه پسرش طبیعی به نظر نمی‌رسیده و گفتند که با همسرشون سالها تلاش کردند که اون رو تربیت کنند اما موفق نشدند ایشون بیان کردند چطور میشه یک نفر بدون زندگی اجتماعی عملکردی داشته باشه ایشون بیان کردند

" که ارواح تله پاتی جادوگری مسائل مورد علاقه پسرش از اوایل دوره دبیرستان بوده"  خیلی اوقات می‌گفته که میتونه از طریق فکر در مورد حوادثی مثل زمین لرزه طوفان و این موارد عواقب اون‌ها رو تغییر بده اما با این حال درسش رو تا اینجا خونده

؛pmdh. ایشون بیان کردند که پسرشون صرع، کم خونی ،دیابت و تیروئید رو ندارند و به تازگی هم آزمایش تیروئید و کم خونی رو داده بودند

؛fmh.پدربزرگ ایشون سالها قبل از به دنیا اومدن ایشون در آسایشگاه روانی فوت کرده بود اما مادر علتش رو نمی‌دونستند

؛subh.سوء مصرف مواد ایشون نداشتند و دو بار در دو سال گذشته آزمایش غربالگری مواد را داده بودند که مشکلی نبوده

؛drugh.ایشون دارویی مصرف نمی‌کردند و الان هم مصرف نمی‌کنند

؛maritalh.ایشون مجرد هستند رابطه عمیق با دختری نداشتند و در سطح دوستی‌های کلاسی در دانشگاه بوده

؛ social.ما در بیان کرد که ایشون رابطه خاصی با کسی برقرار نمی‌کنه با من و پدرش هم زمانی که خونه بوده خیلی کم ارتباط داره

؛MSE.در جنرال اپییرنس ایشون پسری قد بلند لاغر شلوار جین و
تیشرت به تن داشت و سر و وضعش خیلی معمولی بود
در حوزه خلق: مود ایشون یوتایمیک به نظر می‌رسید و افکت ایشون فلت تا حدودی بود و مود و افکت اپروپریت بودند اما ایشون کمی اضطراب داشتند سایکو موتور ایشون معمولی بود در حوزه اسپیچ صحبت‌های ایشون معمولی کمی کند بود و ایشون سیرکوم ستنشالیتی داشتند فلایت آف آیدیا، لوزینگ اف اسو سی ایشن ؛ تانژانشیالیتی ؛ سالادکلمات و نئولوژیست نداشتند

کوپریشن ایشون خوب بود

در حوزه فکر: ایشون گیلت فیلینگ نداشتند انهیدونیا نداشتند؛ سوئیسایییدال آیدیا پلن و اتمپت نداشتند؛ آبسشن و کامپالشن نداشتند ایشون دیلوژن نداشتند البته عقایدشون به نظرم بسیار عجیب و غریب‌تر از دیلوژن به نظر می‌رسید و به خاطر این میگم که دیلوژن نداشتند ایشون سودو هالوسینیشن و هالوسینیشن نداشتند؛ ایلوژن نداشتند؛ درالیزیشن نداشتند در حوزه شناخت: اورینتیشن به زمان مکان و شخص ایشون خوب بود
؛ اتنشن گاهی کمی مختل می‌شد؛ این سایت نداشت


و در پرسش ابسترکتینکینگ:  ایشون گفتن که برای چی باید اینو جواب بدم

مموری: ایشون خوب بود؛ ایمپالسیو :نبودند کانسنتریشن داشتند؛ ونمراتش متوسط رو به بالا بوده ؛ ایشون گفتند که پسرشون فعالیت‌های محدود و تکراری هم تا الان نداشتند


@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic

Instagram:rasanpsy.ir
www.rasanpsy.ir
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
Audio
#کیس_ریپورت(۱۰)

*سری جلسات تحلیل کیس


موضوع: ♦️تحلیل کیس از منظر روانپزشکی


باتدریس:دکتر حاج رحیمی

کانال تلگرام:          
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic


📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
Psycho.methods
Voice message
📋 درنگ

#دکتر_کاوه_علوی. روان‌‌پزشک. تهران

در باب قتل بابک خرمدین و نگاه روان‌پزشکی به آن

قتل بابک خرمدین و شیوه انجام آن در روزهای اخیر تأثیر زیادی بر احساسات جامعه و همچنین جامعه روان‌پزشکی و روان‌شناسی گذاشته است. اقرار می‌کنم من هم تا اندازه‌ای تحت تأثیر این خبر بوده‌ام و کم‌وبیش اخبار آن را دنبال کرده‌ام. اما آنچه در میان گفت‌وگوهای جامعه‌ی علمی شکل گرفته، مرا ترغیب کرد تا جمع‌بندی شخصی خودم را در این مورد ارائه کنم. می‌دانم همکاران روان‌شناس و روان‌پزشک بیشتر این موارد را می‌دانند و بسیاری پیش از حقیر این موارد را بیان کرده‌اند. آنچه در زیر خواهم آورد، صرفاً خلاصه‌ای از همین گفته‌ها است.

۱. از نظر اخلاقی و دست‌کم به باور بیشتر صاحب‌نظران، بدون مصاحبه بالینی و تشخیصی نمی‌توان روی افراد تشخیص روان‌پزشکی گذاشت. اگرچه این کار در مورد بسیاری از شخصیت‌های تاریخی و هنری انجام شده، تفسیرهای بالینی از گفتار و رفتار و کردار افراد در زندگی روزمره آنها ممکن است دچار تورش‌های ناخواسته‌ای شود که نمونه آن را در مورد برخی از شاعران و نویسندگان معاصر دیده‌ایم. اگرچه شاید (و البته شاید) در مورد سیاستمداران موضوع کمی متفاوت باشد. پدر بابک خرمدین نه جزء به‌اصطلاح سلبریتی‌ها است و نه شخصیت‌های سیاسی و خود را در معرض افکار عمومی قرار نداده است که ما با این توجیه او را تعبیر و تفسیر کنیم. حتی آنچه از او در رسانه‌ها منتشر شده، ممکن است محصول فشار رسانه‌ها و کارگردانی آنها باشد و نه خواسته خود او.
۲. روایی بسیاری از گفته‌های پدر بابک خرمدین هنوز تأیید نشده و به تأمل بیشتری نیاز دارد. ناگفته‌ها در این مورد بسیار است و زمان ممکن است برخی از این موارد را آشکار کند (یا نکند). برای تکمیل این «پازل» هنوز قطعات زیادی ناپیدا است. نیمه پنهان ماجرا احتمالاً گسترده‌تر از بخش آشکار آن است.
۳. فضای خانوادگی خانواده خرمدین به‌شدت تحت تأثیر اخبار رسانه‌ای این قتل قرار گرفته و حریم خصوصی آنها از بین رفته و نتیجه آن را هم در پسر و دختر دیگر خانواده دیده‌ایم. دست‌کم ما نباید به این نقض حریم دامن بزنیم.
۴. اگرچه بخشی از وظایف ما، به‌عنوان روان‌پزشک و روان‌شناس، آگاهی دادن به جامعه است، قرار نیست ما تحت تأثیر فشار افکار عمومی به بیان دیدگاه‌‌های گاه نسنجیده یا احساسی و گاه غیرعلمی و نامستند دست بزنیم. ما در دوران آموزشی خود یاد گرفته‌ایم برای تعیین تشخیص‌های روان‌پزشکی عجله نکنیم. تشخیص‌های اولیه گاه نادرستند و گاه در بستر مجموعه‌ای از تشخیص‌های افتراقی مطرح می‌شوند که ممکن است بعداً با شواهدی تقویت یا رد شوند و ممکن است هیچ‌گاه «اثبات» نشوند. قطعیت نظر در این مورد ضرورتی ندارد و حتی ممکن است نادرست باشد.
۵. عجالتاً بر اساس مرور منابع شواهد زیادی در دست نیست که نشان بدهد اغلب افرادی که دچار قتل خانوادگی یا مثله کردن مقتول پس از قتل می‌شوند، «سایکوتیک» (روان‌پریش) هستند. اگر داده‌های موجود را در نظر بگیریم، تا اثبات جنون یا روان‌پریشی پدر و مادر مقتول فاصله زیادی داریم.
۶. تشخیص اختلال روان‌پریشی اشتراکی (shared psychotic disorder) بر اساس DSM-IV-TR و اختلال هذیانی القایی (induced delusional disorder) بر اساس ICD-10 شواهد قطعی و کافی ندارد و در متنDSM-5 قرار نگرفته است. مانعی برای استفاده سنتی از این اصطلاحات (و اصطلاحات مشابه، مانند folie à deux) وجود ندارد، اما بیان دیدگاه علمی با کمک این اصطلاحات به احتیاط بیشتری نیاز دارد. به‌ویژه آنکه «هذیان»، به‌معنی رسمی پدیدارشناختی آن، نه در پدر نشان داده شده و نه در مادر.
۷. وظیفه‌ی پزشکی قانونی تشخیص‌گذاری بر اساس DSM یا ICD نیست و حتی خود ما هم در همه‌ی موارد بر این اساس تشخیص‌گذاری نمی‌کنیم. از پزشکی قانونی انتظار نداشته باشیم با بیان یک یا چند تشخیص مبتنی بر این طبقه‌بندی‌ها ما یا جامعه را اقناع کند. به‌علاوه، در پزشکی قانونی نگاه قانونی و فقهی به مسأله هم مهم است. مسئولیت کیفری با تشخیص روانپزشکی انطباق کامل ندارد.
۸. آنچه از پزشکی قانونی در رسانه‌ها نقل شده، لزوماً دیدگاه رسمی این سازمان نیست و گاه در انتقال پیام‌ها از مراجع قانونی و علمی به رسانه‌ها تغییراتی در واژه‌ها پدید می‌آید که مفاهیم اصلی را منحرف می‌کند.

🔻لطفا ورق بزنید...

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
📋 دنباله‌ی درنگ #دکتر_کاوه_علوی

۹. برای تعیین اختلالات شخصیت لازم است نشان دهیم مجموعه‌ای از صفات، و نه یکی-دو صفت منفرد، به‌طور گسترده و در زمان طولانی در فرد مشخص بوده است. به استناد گفته‌های پدر مقتول مبنی بر گناهکار بودن فرزند و شایستگی او برای کشته شدن نمی‌توان نتیجه گرفت پدر افکار پارانوئیدی داشته است. اصلاً تشخیص پارانویا (به‌ویژه اگر به‌عنوان هذیان مورد نظر باشد) لازم است بستر فرهنگی و مذهبی و سنتی آن بیان شود.
حتی برای تشخیص‌گذاری اختلال شخصیت ضد اجتماعی نمی‌توان به اتفاقات رخ‌داده در این خانواده در این چند سال استناد و اکتفا کنیم. 
۱۰. چه لزومی دارد برای کاوش روان‌پزشکی یک فرد حتماً از تشخیص‌های بالینی مشخصی استفاده کنیم؟ تشخیص‌های بالینی غالباً syndrome هستند، نه symptom.
۱۱.اگرچه جامعه‌ی ما (و حتی جامعه‌ی بین‌المللی) تحت تأثیر این قتل بوده، باید بدانیم چنین رخدادی لزوماً بر بستر یک ناهنجاری و انحراف اجتماعی بنیان ندارد و ممکن است یک رخداد تک‌گیر (اسپورادیک) باشد و استنتاج‌های جامعه‌شناختی هم باید محتاطانه و مستند باشد.

.

.


.به باورم همه ما لازم داریم راجب اسپورادیک بیشتر بدانیم و بفهمیم.




📌 پی نوشت: #اسپورادیک:بیماری تک‌گیر (به انگلیسی: Sporadic disease) اصطلاحی در اپیدمیولوژی بیماری است. این اصطلاح به یک بیماری گفته می‌شود که 📌به ندرت ، به‌طور تصادفی ، نامنظم یا گاه گاه در چند مکان بدون ارتباط و بدون الگوی زمانی و مکانی قابل تشخیص رخ می‌دهد، این نوع بیماری خلاف اصطلاح بیماری همه گیر است زیرا همه‌گیری در یک مکان و منطقهٔ مشخصی رخ می‌دهد. نوع بیماری‌ها بسیار موارد اندک (مجرد یا خوشه‌ای) هستند و آنقدر در زمان و مکان جدا شده‌ای رخ می‌دهند که درک منبع ابتلا بیماری یا عفونت به سختی صورت می‌گیرد و می‌تواند به اپیدمی یا پاندمی تبدیل شود.
🔻پایان

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
برای فهم برخی مسائل ، دانش کافی نیست

#معرفت لازمه.


#به_کجا_چنین_شتابان
Psycho.methods
برای فهم برخی مسائل ، دانش کافی نیست #معرفت لازمه. #به_کجا_چنین_شتابان
🗞 تازه‌ها

#دکتر_نصیر_قائمی. روان‌‌پزشک‌
برگردان: #دکتر_امیرحسین_جلالی_ندوشن

توصیه‌های یکی از بنیانگذاران روان‌شناسی مدرن
دیدگاه هانس آیزنک از رشته‌ی ما در سال ۱۹۸۹

پیش‌درآمد: دکتر سید نصیر قائمی روان‌پزشک نامدار ایرانی و استاد دانشگاه اموری در امریکا که در کشور هم به واسطه ایده‌هایی که در زمینه‌های مختلف از جمله اختلال خلقی دارد و بابت سخنرانی‌هایی که هر چند سال یک‌بار در مراکز دانشگاهی چون بیمارستان روزبه انجام داده شناخته شده وبلاگی دارد و در آن یادداشت‌های کوتاهی پیرامون دیدگاه‌های خود در حوزه‌های مختلف از جمله روان‌پزشکی معاصر یا نقد جریان‌های تاریخی و امروزی به رشته تحریر در می‌آورد.

هانس آیزنک بزرگ‌ترین روان‌شناسی است که ممکن است بشناسید یا نشناسید. او هزاران مقاله منتشر کرد و به طور کلی به عنوان تأثیرگذارترین رهبر در روان‌شناسی حرفه‌ای در انگلستان در اواسط قرن بیستم -اگر نگوییم اروپا و بیش‌تر کشورهای جهان- دیده می‌شد. او پیشرو در بنیان‌گذاری رشته‌ی روان‌شناسی شناختی رفتاری، پیشرو در کاربرد ژنتیک در روان‌شناسی، پیشرو در تحقیقات شخصیتی (ایجاد ساختار اساسی سیستم مشهور NEO)، پیشرو در روان‌شناسی سیاسی و پیشروترین روان‌شناس سرسخت ضد فرویدی دوران خود بود. هر یک از این دستاوردها قابل توجه بود، اما او همه‌ی آنها را داشت.

آیزنک دشمنان زیادی داشت، و هنوز هم دارد، و اعتبارش به دلیل شواهد بعدی سرقت ادبی، و ارتباط بعدی او با صنعت دخانیات در تلاش برای ادعای ضرر کمتر از آنچه واقعاً با سیگار وجود داشت، نابود شد. من به محدودیت‌های او اشاره می‌کنم فقط برای اینکه آنها را تصدیق کنم و بپذیرم که او نقاط ضعف هم دارد. اما آیزنک نقاط قوتی داشت و کمک‌های مهمی به روان‌شناسی و روان‌پزشکی کرد. و من فکر می کنم مهم است که ایده‌های او را جدی بگیریم.

توصیه می‌کنم خود را به صفحه ویکی پدیا او محدود نکنید. او به معنای واقعی کلمه ده‌ها کتاب نوشت. اگر می‌خواهید ورای روایت داستان‌های تاریخی روان‌شناسی و روان‌پزشکی، محتوای آن را بهتر هم درک کنید، برخی از آنها را بخوانید.

زمانی که در سال ۱۹۹۰ دانشجوی پزشکی در لندن بودم، او را ملاقات کردم. مربی پژوهشی‌ام در ویرجینیا، لیندون ایوز، یک متخصص ژنتیک رفتاری، که توسط آیزنک راهنمایی شده بود و از همکاران نزدیک در تحقیقات ژنتیک رفتاری بود، من را به او معرفی کرد.

به بیمارستان مادزلی رفتم و به دفتر آیزنک هدایت شدم، آنجا با من ملاقات کرد و مرا به کافه تریا برد. قهوه خوردیم و یک ساعتی صحبت کردیم.
من او را فردی روشنفکر و مهربان، و شاید تاثیرگذارتر از همه، مستقل یافتم.

در ادامه گزیده‌ای از گفتگوی ما نقل شده.

او گفت:

«یک بار از [بی. اسکینر [پیشرو در رفتارگرایی] پرسیدم که چرا نقش ژنتیک و فیزیولوژی عصبی را نادیده گرفته و در نظریه روان‌شناسی خود تنها بر محیط تاکید دارد. او پاسخ داد که پیروانش از غیر آن حمایت نخواهند کرد.»

آیزنک از افول رهبران بزرگ در روان‌شناسی و روان‌پزشکی ابراز تاسف کرد: "بیشتر دانشمندان دانشمند نیستند." او برای آینده‌ام به عنوان یک روان‌‌پزشک توصیه‌هایی به من کرد:

«ای جوان، اجازه دهید به شما بگویم: بیشتر روان‌پزشکان عصبی هستند. آنها مشکلات خاص خود را دارند. به یاد بیاور. و سبک زندگی قرص‌خوار را انتخاب نکن. با وجود نیازهای مالی، همیشه می‌توانی تحقیقات دانشگاهی در مقیاس کوچک انجام دهی. هر تحقیقی که می‌توانی انجام بده و زمان زیادی را در مسابقه دریافت کمک هزینه تلف نکن. امروزه بسیاری از مردم زمان بیشتری را برای نگارش پیشنهادهایی جهت دریافت کمک هزینه صرف می‌کنند تا تحقیقات واقعی انجام دهند. حرفه‌ی دانشگاهی به یک تجارت تبدیل شده، چنین مواردی در دوران جوانی من نبود. اکثر دانشمندان اکنون دانشمند نیستند. آنها ۵ تا ۹ تکنسین هستند.

من اغلب به این فکر می‌کردم که چرا به نظر می‌رسد قلمرویی از رهبران علمی در روان‌شناسی وجود دارد. زمانی که من برای اولین بار وارد حرفه شدم، هال، مک دوگال، ثورندایک، واتسون، اسکینر حضور داشتند - رهبران بزرگ! ولی الان هیچ کدام نیستند، آنها کجا رفتند؟ من فکر می‌کنم به این دلیل است که علم استقلال خود را از دست داده و به مکانی برای تکنسین‌ها تبدیل شده است.»
Psycho.methods
Voice message
شاید شدیدترین لحظه‌ی تقابل نیروی خیر و شر در درون آدمی را وقتی می‌توان شاهدش بود که او حس می‌کند لازم است تا "روانکاوی را بی‌آغازد". تجربه‌ی این نیاز وقتی اتفاق می‌افتد که چیزی در دل، از تحمل خارج می‌شود: شاید حقارتی تکرار شونده، پرخاشگریِ غیرارادی، ناتوانی در تحمل سوگ، وسواسی که از حدِ تحمل خارج شده، حس تنهایی شدید، ناتوانی در سکس و تجربه‌ی لذت یا عذاب وجدانی کشنده.
با تمام تحمل‌ناپذیریِ بار این سیمپتوم‌های رنج‌آفرین؛ در لحظات پایانیِ تصمیم‌گیری، در اغلب ما، نیروی شر غالب شده و روانکاوی را با تمام قوا پس‌می‌زنیم.
به نظر می‌رسد خیل کثیری از انسان‌ها به دنبال تجربه‌ی "کِیف" که از فهمی عمیق زاده می‌شود، نبوده و لولیدن و ماندن در "تاریکی" و "گندیدگی" را بر تجربه‌ی "رهایی" و "طراوت" رجحان می‌بخشند.
ما در ظاهر، از سویدای دلِ خویش آزادی، عشق و لذت را تمنا می‌کنیم، اما گویی در باطن، در نهایت جذب اسارت، وابستگی و رنجِ دائمی می‌شویم.
آنجا که پدرِ #بابک_خرمدین در مراسمی در تجلیل از پسرش گفت: "از جوان‌ها این خواهش را دارم که به هیچ عنوان مملکتشان را ترک نکنند؛ چون در گهواره‌ی مملکتِ "بیگانه" هرگز نمی‌توانید به آسودگی بخوابید و در گهواره‌ی مملکت شماست که حتی با "شکم گرسنه"، خواب راحتی خواهیم داشت"؛ برای من ناخوداگاه این معنا تداعی می‌شد که ماندن و خوابیدنی عادت‌وار در "گهواره‌ی وطنِ گذشته‌ی خویش" که همان ناآگاهی و گرسنگی است؛ آرامشِ فریبنده‌ی بیشتری برایمان به ارمغان می‌آورد تا کوچ به اقلیمی ناشناخته که در آن خبری از اسارت و گرسنگیِ آدمی نیست". بابک شاید برای پدر همان جوان سرکشی است که توصیه‌ی اکیدِ او را تصدیق نکرد و به "وطن بیگانه‌ی معرفت" کوچ‌اید. بابک، این شهروندِ اقلیمِ آزادی، همانطور از حافظه‌ی فرهنگ پس زده می‌شود که "زن"، که "آگاهی"، که "روانکاوی".

#امیرحسین_کمیجانی