این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است، من اما نگرانم
در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم
چیزی که میان تو و من نیست غریبی است
صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
از سایه ی سنگین تو من کمترم آیا؟
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم
ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم.
#فاضل_نظری
@pome_music
حال همه خوب است، من اما نگرانم
در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم
چیزی که میان تو و من نیست غریبی است
صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
از سایه ی سنگین تو من کمترم آیا؟
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم
ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم.
#فاضل_نظری
@pome_music
عید گلت خجسته، گل بیخزان من!
یاس سپید واشده دربازوان من!
باد بهار کز سر زلف تو میوزد
با گل نوشته نام تورا، بر خزان من
ناشکری است جز تو و مهر تو از خدا
چیز دگر بخواهم اگر، مهربان من
با شادی تو شادم و با غصهات غمین
آری همه به جان تو بسته است جان من
هنگامه میکند سخنم در حدیث عشق
واکرده تاکلید تو، قفل زبان من
بگشای سینه تا که درآئینه گل کنند
با هم امید تازه و بخت جوان من
دستی که مینوشت بر اوراق سرنوشت
پیوست داستان تو با داستان من
گل میکند به شوق تو شعرم دراین بهار
ای مایهی شکفتگی واژگان من
اما، مرا نمیرسد از راه عید گل
تابوسهی تو گل نکند بردهان من
#حسین_منزوی
@pome_music
یاس سپید واشده دربازوان من!
باد بهار کز سر زلف تو میوزد
با گل نوشته نام تورا، بر خزان من
ناشکری است جز تو و مهر تو از خدا
چیز دگر بخواهم اگر، مهربان من
با شادی تو شادم و با غصهات غمین
آری همه به جان تو بسته است جان من
هنگامه میکند سخنم در حدیث عشق
واکرده تاکلید تو، قفل زبان من
بگشای سینه تا که درآئینه گل کنند
با هم امید تازه و بخت جوان من
دستی که مینوشت بر اوراق سرنوشت
پیوست داستان تو با داستان من
گل میکند به شوق تو شعرم دراین بهار
ای مایهی شکفتگی واژگان من
اما، مرا نمیرسد از راه عید گل
تابوسهی تو گل نکند بردهان من
#حسین_منزوی
@pome_music
کتاب ها بودند که به من کمک کردند
تا از باتلاق نادانی بیرون آیم
وگرنه نابود میشدم...
#ماکسیم_گورکی
@pome_music
تا از باتلاق نادانی بیرون آیم
وگرنه نابود میشدم...
#ماکسیم_گورکی
@pome_music
دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت
خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت
در قنوتم ز خدا «عقل» طلب می کردم
«عشق» اما خبر از گوشه ی محراب گرفت
نتوانست فراموش کند مستی را
هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را می شود از حافظهی آب گرفت؟!
#فاضل_نظری
@pome_music
آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت
خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت
در قنوتم ز خدا «عقل» طلب می کردم
«عشق» اما خبر از گوشه ی محراب گرفت
نتوانست فراموش کند مستی را
هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را می شود از حافظهی آب گرفت؟!
#فاضل_نظری
@pome_music
دوستت می دارم و بیهوده پنهان میکنم
خلق میدانند که من انکار ایشان میکنم
عشق بی هنگام من تا از گریبان سرکشید
از غم رسوا شدن سر در گریبان میکنم
دست عشقت بند زرین زد به پایم، این زمان
کاین سیه کاری به موی نقره افشان میکنم
سینهی پرحسرت و سیمای خندانم ببین
زیر چتر نسترن، آتش فروزان میکنم
دیده برهم مینهم تا بسته ماند سرّ عشق
این حباب ساده را سرپوش توفان میکنم
این من و این دامن و این مستییِ آغوش تو
تا چه مستوری منِ آلوده دامان میکنم
دست و پا گم کرده و آشفته میمانم به جای
نعمت وصل تو را این گونه کفران میکنم
ای شگرف،ای شگرف،ای پرشور،ای دریایِ عشق
در وجودت خویش را چون قطره ویران میکنم
تا چراغانی کنم راه تو را هر شامگاه
اشک شوقی نو به نو آویز مژگان میکنم
زان نگاه کهربایی چاره فرمان بردن است
هرچه میخواهی بگو! آن میکنم، آن میکنم
#سیمین_بهبهانى
@pome_music
خلق میدانند که من انکار ایشان میکنم
عشق بی هنگام من تا از گریبان سرکشید
از غم رسوا شدن سر در گریبان میکنم
دست عشقت بند زرین زد به پایم، این زمان
کاین سیه کاری به موی نقره افشان میکنم
سینهی پرحسرت و سیمای خندانم ببین
زیر چتر نسترن، آتش فروزان میکنم
دیده برهم مینهم تا بسته ماند سرّ عشق
این حباب ساده را سرپوش توفان میکنم
این من و این دامن و این مستییِ آغوش تو
تا چه مستوری منِ آلوده دامان میکنم
دست و پا گم کرده و آشفته میمانم به جای
نعمت وصل تو را این گونه کفران میکنم
ای شگرف،ای شگرف،ای پرشور،ای دریایِ عشق
در وجودت خویش را چون قطره ویران میکنم
تا چراغانی کنم راه تو را هر شامگاه
اشک شوقی نو به نو آویز مژگان میکنم
زان نگاه کهربایی چاره فرمان بردن است
هرچه میخواهی بگو! آن میکنم، آن میکنم
#سیمین_بهبهانى
@pome_music
تو هم مثل باران که نفرین شدهست
بیایی زیادی، نیایی کمی
جهان، ابر خاموش و بیحاصلیست
بگو باز باران! بگو نَم نَمی...
#مژگان_عباسلو
@pome_music
بیایی زیادی، نیایی کمی
جهان، ابر خاموش و بیحاصلیست
بگو باز باران! بگو نَم نَمی...
#مژگان_عباسلو
@pome_music
بعد تو حتما دلم را مومیایی میکنم
احتراز از دوستی، از آشنایی میکنم
بعدتو هرشب دلم را میگذارم پشت در
سرزمین عقل را فرامانروایی میکنم
باورت هرگز نشد میخواهمت، رویای_من!!
هرچه کردم فکر کردی خودنمایی میکنم
بعد تو من یک قفس میسازم و از میله ها
روزهای باتو بودن را گدایی میکنم
بعدتو من مرده ای هستم که مثل زنده ها!
می خورم، می خوابم و آدم نمایی میکنم
@pome_music
احتراز از دوستی، از آشنایی میکنم
بعدتو هرشب دلم را میگذارم پشت در
سرزمین عقل را فرامانروایی میکنم
باورت هرگز نشد میخواهمت، رویای_من!!
هرچه کردم فکر کردی خودنمایی میکنم
بعد تو من یک قفس میسازم و از میله ها
روزهای باتو بودن را گدایی میکنم
بعدتو من مرده ای هستم که مثل زنده ها!
می خورم، می خوابم و آدم نمایی میکنم
@pome_music
ای مهربانتر از برگ در بوسههای باران
بيداری ستاره، در چشم جويباران
آیینهی نگاهت پيوند صبح و ساحل
لبخندِ گاهگاهت صبحِ ستارهباران
بازآ که در هوايت، خاموشی جنونم
فريادها برانگیخت از سنگِ کوهساران
اي جويبارِ جاري! زين سايه برگ مگريز
کاين گونه فرصت از کف دادند بیشماران
گفتی: "به روزگاران مهری نشسته" گفتم:
"بیرون نمیتوان کرد حتی به روزگاران"
بيگانگی ز حد رفت، ای آشنا مپرهيز
زين عاشق پشيمان، سرخيل شرمساران
پيش از من و تو بسيار بودند و نقش بستند
ديوارِ زندگی را زين گونه يادگاران
وين نغمهی محبت، بعد از من و تو مانَد
تا در زمانه باقیست آوازِ باد و باران
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@pome_music
بيداری ستاره، در چشم جويباران
آیینهی نگاهت پيوند صبح و ساحل
لبخندِ گاهگاهت صبحِ ستارهباران
بازآ که در هوايت، خاموشی جنونم
فريادها برانگیخت از سنگِ کوهساران
اي جويبارِ جاري! زين سايه برگ مگريز
کاين گونه فرصت از کف دادند بیشماران
گفتی: "به روزگاران مهری نشسته" گفتم:
"بیرون نمیتوان کرد حتی به روزگاران"
بيگانگی ز حد رفت، ای آشنا مپرهيز
زين عاشق پشيمان، سرخيل شرمساران
پيش از من و تو بسيار بودند و نقش بستند
ديوارِ زندگی را زين گونه يادگاران
وين نغمهی محبت، بعد از من و تو مانَد
تا در زمانه باقیست آوازِ باد و باران
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@pome_music
اما من و تو
دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو در این لحظه ی پُر دلهره است
گفته بودند که
"از دل برود یار چو از دیده برفت"
سالها هست که از دیده ی من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا
دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق، پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز.
#حمید_مصدق
@pome_music
دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو در این لحظه ی پُر دلهره است
گفته بودند که
"از دل برود یار چو از دیده برفت"
سالها هست که از دیده ی من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا
دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق، پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز.
#حمید_مصدق
@pome_music
او شعر را دوست داشت
خیال پردازی و سفر را،
من
او را دوست داشتم!
او شب را دوست داشت
آوازِ جیرجیرک و صدایِ بغضِ شمعدانی را،
من
او را دوست داشتم!
او مویِ بافته دوست داشت
عطر قهوه و سیگار را
من
او را دوست داشتم!
او باران را دوست داشت
پاییز را و رنگین کمان را
من
او را دوست داشتم!
من او را دوست داشتم...
او را
دوست داشتم!!
و او شنیدنِ این جملهی تکراری را...
#حامد_نیازی
@pome_music
خیال پردازی و سفر را،
من
او را دوست داشتم!
او شب را دوست داشت
آوازِ جیرجیرک و صدایِ بغضِ شمعدانی را،
من
او را دوست داشتم!
او مویِ بافته دوست داشت
عطر قهوه و سیگار را
من
او را دوست داشتم!
او باران را دوست داشت
پاییز را و رنگین کمان را
من
او را دوست داشتم!
من او را دوست داشتم...
او را
دوست داشتم!!
و او شنیدنِ این جملهی تکراری را...
#حامد_نیازی
@pome_music
کافی ست تو را به نام بخوانم..!
تا ببینی، لکنت...
عاشقانه ترینِ لهجه هاست!
و چگونه لرزشِ لب های من
دنیا را به حاشیه
میبَرد...!
#لیلا_کردبچه
@pome_music
تا ببینی، لکنت...
عاشقانه ترینِ لهجه هاست!
و چگونه لرزشِ لب های من
دنیا را به حاشیه
میبَرد...!
#لیلا_کردبچه
@pome_music
دلم روشن است
می آیی ...
هوا دوباره خوب می شود
دلم دوباره پر می گیرد ....
دوباره هزار بار عاشقت می شوم
تو یک بار می گویی
دوستت دارم ....
و من از شوق
هزار بار می میرم
دلم روشن است .....
دوباره عاشقم خواهی شد ...
#بهنام_محبی_فر
@pome_music
می آیی ...
هوا دوباره خوب می شود
دلم دوباره پر می گیرد ....
دوباره هزار بار عاشقت می شوم
تو یک بار می گویی
دوستت دارم ....
و من از شوق
هزار بار می میرم
دلم روشن است .....
دوباره عاشقم خواهی شد ...
#بهنام_محبی_فر
@pome_music
تا سخنها همه از قامت و زلف و دهن است
شعر هم یکسره از چاک دل و پیرهن است
قصهی شب همه از شمع و شراب است و فراق
سخنِ روز سراپا سمن و یاسمن است
تا که در باغ سخن زمزمهی رنگ و ریاست
ای بسا مرغ که آوارهی دشت و دمن است
مرغ اگر هست در این باغ، منم، یا که تویی
از وطن گوی اگر روی سخن با چمن است
قفس آن نیست که مرغ است در آن در تب و تاب
قفس ای دوست شب تار تو و روز من است
کاروان است و شب و دغدغهی راه دراز
غم این قافله راه و خطر راهزن است
درد آن نیست که دلدار تو شد یار رقیب
درد اگر هست همین درد غریب وطن است
بر لب بستهی این کُشته مبر باور مرگ
کین به خون خفته زبان سخنش در کفن است
چاره سوزندهتر و تلختر از درد که دید
که مرا دردِ سخن، چاره دهن دوختن است
#احمد_حیدربیگی
@pome_music
شعر هم یکسره از چاک دل و پیرهن است
قصهی شب همه از شمع و شراب است و فراق
سخنِ روز سراپا سمن و یاسمن است
تا که در باغ سخن زمزمهی رنگ و ریاست
ای بسا مرغ که آوارهی دشت و دمن است
مرغ اگر هست در این باغ، منم، یا که تویی
از وطن گوی اگر روی سخن با چمن است
قفس آن نیست که مرغ است در آن در تب و تاب
قفس ای دوست شب تار تو و روز من است
کاروان است و شب و دغدغهی راه دراز
غم این قافله راه و خطر راهزن است
درد آن نیست که دلدار تو شد یار رقیب
درد اگر هست همین درد غریب وطن است
بر لب بستهی این کُشته مبر باور مرگ
کین به خون خفته زبان سخنش در کفن است
چاره سوزندهتر و تلختر از درد که دید
که مرا دردِ سخن، چاره دهن دوختن است
#احمد_حیدربیگی
@pome_music
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم
روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم
حال اگر چه هیچ نذری عهده دار ِ وصل نیست
یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم
ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!
ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من!
من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم
لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید
تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم!!
#کاظم_بهمنی
@pome_music
روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم
حال اگر چه هیچ نذری عهده دار ِ وصل نیست
یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم
ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!
ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من!
من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم
لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید
تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم!!
#کاظم_بهمنی
@pome_music
سیه چشمی، به کار عشق استاد،
به من درس محبت یاد می داد!
مرا از یاد برد آخر، ولی من
بجز او، عالمی را بردم از یاد!
#فریدون_مشیری
@pome_music
به من درس محبت یاد می داد!
مرا از یاد برد آخر، ولی من
بجز او، عالمی را بردم از یاد!
#فریدون_مشیری
@pome_music
چشم های تو،
زیباترین چشم هایی است
که آدم می تواند ببیند
و نگاهت همه ی آفتاب های
یک کهکشان است؛
سپیده دم همه ستاره هاست.
لبان تو، آیینه یی است که از ظرافت
روحت حرف می زند
و روحت روح وقار و متانت است.
#احمد_شاملو
@pome_music
زیباترین چشم هایی است
که آدم می تواند ببیند
و نگاهت همه ی آفتاب های
یک کهکشان است؛
سپیده دم همه ستاره هاست.
لبان تو، آیینه یی است که از ظرافت
روحت حرف می زند
و روحت روح وقار و متانت است.
#احمد_شاملو
@pome_music