گل واژه
25 subscribers
2.15K photos
42 videos
16 files
3 links
Download Telegram
همه خفتند و من دلشده را خواب نبرد

#مولوی
@pome_music
گفتی بیا،گفتم کجا؟ گفتی میان جان ما
گفتی مرو. گفتم چرا؟ گفتی که میخواهم تورا

#مولوی
@pome_music
قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من
وا دل من وا دل من وا دل من وا دل من

قصد کنی بر تن من شاد شود دشمن من
وانگه از این خسته شود یا دل تو یا دل من

واله و شیدا دل من بی‌سر و بی‌پا دل من
وقت سحرها دل من رفته به هر جا دل من

بیخود و مجنون دل من خانه پرخون دل من
ساکن و گردان دل من فوق ثریا دل من

سوخته و لاغر تو در طلب گوهر تو
آمده و خیمه زده بر لب دریا دل من

گه چو کباب این دل من پر شده بویش به جهان
گه چو رباب این دل من کرده علالا دل من

زار و معاف است کنون غرق مصاف است کنون
بر که قاف است کنون در پی عنقا دل من

طفل دلم می نخورد شیر از این دایه شب
سینه سیه یافت مگر دایه شب را دل من

صخره موسی گر از او چشمه روان گشت چو جو
جوی روان حکمت حق صخره و خارا دل من

عیسی مریم به فلک رفت و فروماند خرش
من به زمین ماندم و شد جانب بالا دل من

بس کن کاین گفت زبان هست حجاب دل و جان
کاش نبودی ز زبان واقف و دانا دل من

#مولوی
@pome_music
ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی
چیزی بیار مانی از یار ما چه دیدی

خندان و تازه رویی سرسبز و مشک بویی
همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریدی

ای فضل خوش چو جانی وز دیده‌ها نهانی
اندر اثر پدیدی در ذات ناپدیدی

ای گل چرا نخندی کز هجر بازرستی
ای ابر چون نگریی کز یار خود بریدی

ای گل چمن بیارا می‌خند آشکارا
زیرا سه ماه پنهان در خار می‌دویدی

ای باغ خوش بپرور این نورسیدگان را
کاحوال آمدنشان از رعد می‌شنیدی

ای باد شاخه‌ها را در رقص اندرآور
بر یاد آن که روزی بر وصل می‌وزیدی

بنگر بدین درختان چون جمع نیکبختان
شادند ای بنفشه از غم چرا خمیدی

سوسن به غنچه گوید هر چند بسته چشمی
چشمت گشاده گردد کز بخت در مزیدی

#مولوی
@pome_music
ای خوشا روزی که ما معشوق را مهمان کنیم
دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم

گر ز داغ هجر او دردی است در دل‌های ما
ز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیم

#مولوی
#انتظار
@pome_music
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

ای آفتاب حسن، برون آ دمی ز ابر
کان چهره‌ی مشعشع تابانم آرزوست

گفتی ز ناز «بیش مرنجان مرا، برو»
آن گفتنت که «بیش مرنجانم» آرزوست

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‌ نشود، جسته ایم ما
گفت: «آن که یافت می ‌نشود آنم آرزوست»

پنهان ز دیده ها و همه دیده ها از اوست
آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست

#مولوی
@pome_music
ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم
وی مطربان ای مطربان دف شما پرزر کنم

ای تشنگان ای تشنگان امروز سقایی کنم
وین خاکدان خشک را جنت کنم کوثر کنم

ای بی‌کسان ای بی‌کسان جاء الفرج جاء الفرج
هر خسته غمدیده را سلطان کنم سنجر کنم

ای کیمیا ای کیمیا در من نگر زیرا که من
صد دیر را مسجد کنم صد دار را منبر کنم

ای کافران ای کافران قفل شما را وا کنم
زیرا که مطلق حاکمم مؤمن کنم کافر کنم

ای بوالعلا ای بوالعلا مومی تو اندر کف ما
خنجر شوی ساغر کنم ساغر شوی خنجر کنم

تو نطفه بودی خون شدی وانگه چنین موزون شدی
سوی من آ ای آدمی تا زینت نیکوتر کنم

من غصه را شادی کنم گمراه را هادی کنم
من گرگ را یوسف کنم من زهر را شکر کنم

ای سردهان ای سردهان بگشاده‌ام زان سر دهان
تا هر دهان خشک را جفت لب ساغر کنم

ای گلستان ای گلستان از گلستانم گل ستان
آن دم که ریحان‌هات را من جفت نیلوفر کنم

ای آسمان ای آسمان حیرانتر از نرگس شوی
چون خاک را عنبر کنم چون خار را عبهر کنم

ای عقل کل ای عقل کل تو هر چه گفتی صادقی
حاکم تویی حاتم تویی من گفت و گو کمتر کنم

#مولوی
@pome_music
در هوسِ خیالِ [...او...]
همچو خیال گشته‌ام

وز سر رشکِ نامِ او
نامِ رخِ قمر برم...


#مولوی
@pome_music
یک قفل زدم بر دل و پیمانه شکستم 
ساقی نظر انداخت، به میخانه نشستم 

بر چشم زدم طعنه، که این بار، نبازی 
زان، مستیِ چشمش، دلِ دیوانه شکستم

گفتم، نزنم زخمه بر این سازِ مخالف 
با نغمه‌ی تارش به طربخانه نشستم 

دیدم نتوان بگذرم از مستیِ عشقش 
مجنون شدم و از خود و بیگانه شکستم

تا آنکه نسوزم، به ره عشق، دگر بار 
بر شمعِ رخش، باز چو پروانه، نشستم 

مستانه وضو کردم و در محضرِ ساقی 
افسانه و پیمانه و بتخانه، شکستم

#مولوی
@pome_music