✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.1K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
در ابتدای تجربه بوده ست
مرغی که لایه های هوا را زد
با دست‌های نو پا
با بال‌های پوست بجای پر
جسمی که آرزوی جنین دارد
یا بال آهنین.
آری چنین گذشت:
وقتی که ارتفاع اکسیژن
شش های خسته اش را
می‌پیمود
از فاصله
وقتی ملائک را دید:
منقار بود و قار
خونش میان ثانیه‌ها گندید.

#محمد_مالمیر
#کتابِ_محمد_مالمیر ۱۳۹۶
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب
#قلمرو_شعر
▪️به انتخاب سید حمید شریف نیا
پانوشت : محمد مالمیر بزرگ شده محله وحدت اسلامی، کوچه طهرانچی بود. در تیر ۱۳۲۷. ابتدا ترانه می‌نوشت، آفتاب چیه که سُلی خواندش. در سال ۵۴ در برنامه رادیویی کمربند سبز شعر حافظ تفسیر می‌کرد. در جوانان رستاخیز و فردوسی می‌نوشت. محمد مالمیر در حالی که در تیمارستان امین آباد بستری شده بود، و یک چشمش را به ضربه دسته جارو یکی از مددجویان اعصاب و روان از دست داده بود، از دست رفت. هشت تیر 78. در زمان حیاتش هیچ کتابی از او منتشر نشد. شعرهایش را از جراید دهه پنجاه جمع آوری کردم تا روزی اتفاقی به تنها یک دفتر شعر از او برخوردم. به دست خط خودش. آن دفتر و آن پراکنده جراید شد کتابِ محمد مالمیر. یادش گرامی
🆔
@piaderonews 👈
سکوت ما را شناخته بود
از دریاچه‌های مراقب که باد را احساس کرده بودند گذشتیم
کدام حرارت ما را از پیوند رها کرد؟
دست در شب فرو بردم
دریا در چشمانم ظاهر شد
و باد تو را بمن رسانید.

سکوت در دریا جاودانه می‌زیست.
این دریا که با همه وصلت کرده
چگونه خاطره ی همه تصویرها را نگهدار است؟
فلق، از انتظار لبریز شد
#هوتن_نجات
#جزوه_شعر شماره ده و یازده ۱۳۴۵
پانوشت
هوتن نجات که گاهی او را آرتور رمبو ایران می‌نامند. جوانی زود بزرگ شده، که در دهه دوم زندگی در سال ۵۶، خودش را می‌کُشد. حیف! کتاب اولش در سال ۴۸ به نام حواشی مخفی منتشر و به سرعت نایاب می‌شود. کتاب دوم در دهه پنجاه با نام در کنار هم که به قدرت اولین کتاب نیست منتشر می‌شود. اجباری می رود تا شاید عشق نافرجامش را فراموش کند. افسرده تر بر می‌گردد و خودش را در اردیبهشت قتال، می‌کُشد. در قطعه 14، در عزلت و تنهایی بهشت زهرا تهران دفن می‌شود و حتی سنگ قبرش، همان سنگ قبر اول که توسط بهشت زهرا گذاشته می‌شود باقی می ماند. در فردوسی، جزوه شعر و تک شماره مجله دست، می‌نوشت. در سال 96 به همت دوستان در نشر بوتیمار کتابِ هوتن نجات را که شامل دو کتاب نایاب اش است همراه با بخش ضمایم که اشعار پراکنده او باشد را منتشر کردم. روحش شاد
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
اکنون
به گفتگویی پنهان
این منم
با یاران مقرب
به کوچه یی
که برگهاش دل آفتاب دارند
#محمد_رضا_اصلانی
#مجله_کلک ۱۳۷۵
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
بی گمان،
تو برای مداوای انزوای من
مرگ را باید در استوایی ترین قاره‌ی آفتاب
که مشرق نوبنیادش را
از تکان کتفهای گندمگون من
خواهد شناخت
از عزیمت خود شرمگین کنی.
***
نه، نه، نه
تو تنها اقاقیای یادبود منی
که بخاطر مزار نروئیده ای.
***
تابوتی از مفرغ
که در بارانها زنگ نمی‌زند و بر شانه ها
به سبکی ی ستاره ی ستوانی روستازاده ست،
در فرصت این شمشاد
تشییع می‌شود
و با صفیر خاموش چشمی
مثلث تنهاییم بهم می‌ریزد
#بهرام_اردبیلی
#شعر_دیگر_۲ ۱۳۴۷
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈