Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دف !
🔵شعر و اجرا : #رضا_براهنی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🔵شعر و اجرا : #رضا_براهنی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
Forwarded from اتچ بات
@Piaderonews
"اسماعیل"
شعرخوانیِ #رضا_براهنی
poet
Reza Baraheni
🔘با ما در "پیاده رو" هم قدم باشید : 👇👇👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
"اسماعیل"
شعرخوانیِ #رضا_براهنی
poet
Reza Baraheni
🔘با ما در "پیاده رو" هم قدم باشید : 👇👇👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
Telegram
attach 📎
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹نام #رضا_براهنی در ارشاد ممنوع است!
#اکتای_براهنی، فرزند رضا براهنی:
✔️ تغییری در وضعیت براهنی به وجود نیامده البته حال جسمانی او خوب است اما همچنان با بیماری آلزایمر دست به گریبان است. گاهی ذهن بسیار آمادهای دارد که ما مینشینیم و با او مصاحبه هم میکنیم و تصاویر وی را ضبط و منتشر میکنیم اما در مقطعی دچار فراموشی میشود. در کل به دلیل داشتن مغزی انباشته از مفاهیم و فرم و ساختار، روند پیشرفت بیماری آلزایمر بسیار کند است.
✔️ به جز نسخهای از کتاب «روزگار دوزخی آقای ایاز» که رضا براهنی با دستخط خود آن را نوشته، یک نسخهی چاپی نیز از آن وجود داشت و بعدها هرگز رضا براهنی برای چاپ دوبارهی کتاب به زبان فارسی اقدام نکرد. تا اینکه متوجه شدیم نسخه غیرقانونی آن در ایران منتشر شده است.
✔️ حدود ۱۵ کتاب از آثار #رضا_براهنی در وزارت ارشاد منتظر مجوز است که تعداد زیادی از آنها تاکنون منتشر نشده و قرار است برای اولین بار منتشر شود. وزارت ارشاد سال ۹۳ به سه کتاب مجوز داد و بعد از آن دیگر به هیچکدام از کتابها مجوز نداد. مجموعه اشعار رضا براهنی نیز دو سال است که منتظر مجوز انتشار است.
✔️ حساسیت ارشاد بیشتر از آنکه روی مطالب باشد روی اسم افراد است. حتی من چند نفر از اهالی سینما و ادبیات را واسطه کردهام تا بتوانم مجوز کتابها را بگیرم اما به نتیجه نرسیدهام. انگار نام رضا براهنی در ارشاد ممنوع است. مثلاً نمایشنامهی «ریچارد سوم» شکسپیر که رضا براهنی فقط آن را ترجمه کرده نیز اجازهی انتشار پیدا نکرده است .
http://www.uupload.ir/files/acx3_baraheni.jpg
◾️بخش : #بازتاب
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🔹نام #رضا_براهنی در ارشاد ممنوع است!
#اکتای_براهنی، فرزند رضا براهنی:
✔️ تغییری در وضعیت براهنی به وجود نیامده البته حال جسمانی او خوب است اما همچنان با بیماری آلزایمر دست به گریبان است. گاهی ذهن بسیار آمادهای دارد که ما مینشینیم و با او مصاحبه هم میکنیم و تصاویر وی را ضبط و منتشر میکنیم اما در مقطعی دچار فراموشی میشود. در کل به دلیل داشتن مغزی انباشته از مفاهیم و فرم و ساختار، روند پیشرفت بیماری آلزایمر بسیار کند است.
✔️ به جز نسخهای از کتاب «روزگار دوزخی آقای ایاز» که رضا براهنی با دستخط خود آن را نوشته، یک نسخهی چاپی نیز از آن وجود داشت و بعدها هرگز رضا براهنی برای چاپ دوبارهی کتاب به زبان فارسی اقدام نکرد. تا اینکه متوجه شدیم نسخه غیرقانونی آن در ایران منتشر شده است.
✔️ حدود ۱۵ کتاب از آثار #رضا_براهنی در وزارت ارشاد منتظر مجوز است که تعداد زیادی از آنها تاکنون منتشر نشده و قرار است برای اولین بار منتشر شود. وزارت ارشاد سال ۹۳ به سه کتاب مجوز داد و بعد از آن دیگر به هیچکدام از کتابها مجوز نداد. مجموعه اشعار رضا براهنی نیز دو سال است که منتظر مجوز انتشار است.
✔️ حساسیت ارشاد بیشتر از آنکه روی مطالب باشد روی اسم افراد است. حتی من چند نفر از اهالی سینما و ادبیات را واسطه کردهام تا بتوانم مجوز کتابها را بگیرم اما به نتیجه نرسیدهام. انگار نام رضا براهنی در ارشاد ممنوع است. مثلاً نمایشنامهی «ریچارد سوم» شکسپیر که رضا براهنی فقط آن را ترجمه کرده نیز اجازهی انتشار پیدا نکرده است .
http://www.uupload.ir/files/acx3_baraheni.jpg
◾️بخش : #بازتاب
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
در نهضت عظیم دو بازویش
که نهضت عظیمی از زیبایی است
در عصر برگریز مسلسل ها
حرفی زده است،
آیا پرنده وار؟
یا غنچه وار؟
یا آفتاب وار؟
در نهضت عظیم دو بازویش
من گریه ام گرفته که آخر
آخر چرا پرنده بدنیا نیامدم؟
#رضا_براهنی
#گل_بر_گستره_ماه
1349
▫️ #قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
که نهضت عظیمی از زیبایی است
در عصر برگریز مسلسل ها
حرفی زده است،
آیا پرنده وار؟
یا غنچه وار؟
یا آفتاب وار؟
در نهضت عظیم دو بازویش
من گریه ام گرفته که آخر
آخر چرا پرنده بدنیا نیامدم؟
#رضا_براهنی
#گل_بر_گستره_ماه
1349
▫️ #قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
ولی خاک تو با او مهربان باش. اگر آتش با او مهربان نبود، اگر زندگی، اگر مرگ با او مهربان نبود. اگر انسانهای دیگر با او مهربان نبودند
خاک، تو با او مهربان باش…
#رضا_براهنی
#رازهای_سرزمین_من ۱۳۶۶
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
خاک، تو با او مهربان باش…
#رضا_براهنی
#رازهای_سرزمین_من ۱۳۶۶
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
مرا به خواب ِ عشق ِ اوّل ِ جوانی ام رجوع داده ای
به من بگو چگونه این جهان جوان شود
بگو چگونه راز ِ عاشقان عیان شود
عطش برای دیدن ِ تو سوخته زبان ِ من
به من بگو، عطش
چگونه بی زبان، بیان شود
تو مهربان ِ من، بیا کنار ِ پنجره
و پیش از آن که قد ِ نیمه تیرسان ِ من کمان شود
بهار را به من نشان بده
بگو که سرو ِ سرفراز ِ ما دوباره در چمن، َچمان شود
به چهره ها و راه ها چنان نگاه می کنم که کور می شوم
چه مدّتی ست دلبرا، ندیده ام تو را؟
تو مهربان ِ من ،بیا کنار ِ پنجره
هلال ِ ابروان ِ خویش را
فراز ِ بدر ِ چهره ات، برابرم نشان
که خشکسال ِ شعر ِ من شکفته چون َجنان شود
#رضا_براهنی
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
به من بگو چگونه این جهان جوان شود
بگو چگونه راز ِ عاشقان عیان شود
عطش برای دیدن ِ تو سوخته زبان ِ من
به من بگو، عطش
چگونه بی زبان، بیان شود
تو مهربان ِ من، بیا کنار ِ پنجره
و پیش از آن که قد ِ نیمه تیرسان ِ من کمان شود
بهار را به من نشان بده
بگو که سرو ِ سرفراز ِ ما دوباره در چمن، َچمان شود
به چهره ها و راه ها چنان نگاه می کنم که کور می شوم
چه مدّتی ست دلبرا، ندیده ام تو را؟
تو مهربان ِ من ،بیا کنار ِ پنجره
هلال ِ ابروان ِ خویش را
فراز ِ بدر ِ چهره ات، برابرم نشان
که خشکسال ِ شعر ِ من شکفته چون َجنان شود
#رضا_براهنی
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
امروز بوسههای تو یادم آمد
در این زمین زیبای بیگانه
و کاکل کوتاه موهایت
کوتاه یا بلند؟
یا فرق بازشده از وسط؟
و دستهایت، و شانههایت
و آن مورب نورانی از چشمهایت
چیزی میان مشکی و عسل و خرمایی
بیجنس؟
انگار با تمامی جنسیتها
اینها تمام حافظه من نیست
تنها اشارهایی از فاصلههاست
مجموعه فاصلهها یادهای توست
آیا تو یک نفری؟
یا مجموعه نفراتی؟
یا ترکیبی از اشارههای سراسر تصادفی
از چهرههای عزیزی هستی که میشناختهام؟
#رضا_براهنی
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
در این زمین زیبای بیگانه
و کاکل کوتاه موهایت
کوتاه یا بلند؟
یا فرق بازشده از وسط؟
و دستهایت، و شانههایت
و آن مورب نورانی از چشمهایت
چیزی میان مشکی و عسل و خرمایی
بیجنس؟
انگار با تمامی جنسیتها
اینها تمام حافظه من نیست
تنها اشارهایی از فاصلههاست
مجموعه فاصلهها یادهای توست
آیا تو یک نفری؟
یا مجموعه نفراتی؟
یا ترکیبی از اشارههای سراسر تصادفی
از چهرههای عزیزی هستی که میشناختهام؟
#رضا_براهنی
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
شتاب کردم که آفتاب بیاید... نیامد
دویدم از پیِ دیوانهای که گیسوانِ بلوطش را
به سِحرِ گرمِ مرمرِ لُمبرهایش می ریخت
که آفتاب بیاید... نیامد
به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک نوشتم
که تا نوشته بخوانند
که آفتاب بیاید... نیامد
چو گرگ زوزه کشیدم،
چو پوزه در شکمِ روزگارِ خویش دویدم،
شبانه روز دریدم، دریدم
که آفتاب بیاید... نیامد
چه عهدِ شومِ غریبی!
زمانه صاحبِ سگ؛ من سگش
چو راندم از درِ خانه،
ز پشت بامِ وفاداری درون خانه پریدم
که آفتاب بیاید... نیامد
کشیدهها به رُخانم زدم به خلوتِ پستو
چو آمدم به خیابان
دو گونه را چُنان گدازهی پولاد سوی خلق گرفتم
که آفتاب بیاید... نیامد
اگرچه هق هقم از خواب، خوابِ تلخ برآشفت
خوابِ خسته و شیرین بچههای جهان را
ولی گریستن نتوانستم
نه پیشِ دوست،
نه در حضور غریبه،
نه کنجِ خلوتِ خود گریستن نتوانستم
که آفتاب بیاید...
نیامد...
#رضا_براهنی
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
دویدم از پیِ دیوانهای که گیسوانِ بلوطش را
به سِحرِ گرمِ مرمرِ لُمبرهایش می ریخت
که آفتاب بیاید... نیامد
به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک نوشتم
که تا نوشته بخوانند
که آفتاب بیاید... نیامد
چو گرگ زوزه کشیدم،
چو پوزه در شکمِ روزگارِ خویش دویدم،
شبانه روز دریدم، دریدم
که آفتاب بیاید... نیامد
چه عهدِ شومِ غریبی!
زمانه صاحبِ سگ؛ من سگش
چو راندم از درِ خانه،
ز پشت بامِ وفاداری درون خانه پریدم
که آفتاب بیاید... نیامد
کشیدهها به رُخانم زدم به خلوتِ پستو
چو آمدم به خیابان
دو گونه را چُنان گدازهی پولاد سوی خلق گرفتم
که آفتاب بیاید... نیامد
اگرچه هق هقم از خواب، خوابِ تلخ برآشفت
خوابِ خسته و شیرین بچههای جهان را
ولی گریستن نتوانستم
نه پیشِ دوست،
نه در حضور غریبه،
نه کنجِ خلوتِ خود گریستن نتوانستم
که آفتاب بیاید...
نیامد...
#رضا_براهنی
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
معشوقِ جان، به بهار آغشتۀ منی
که موهای خیسات را خدایان بر سینهام میریزند و مرا خواب میکنند
یک روزَمی که بوی شانۀ تو خواب میبَردم
معشوقِ جان، به بهار آغشتۀ منی تو شانه بزن
هنگامۀ منی
من دستهای تو را با بوسههایم تُک میزدم
من دستهای تو را در چینهدانم مخفی نگاه داشتهام
تو در گلوی من مخفی شدی
صبحانۀ پنهانی منی وقتی که نیستی
من چشمهای تو را هم در چینهدانم مخفی نگاه داشتهام
نَحرم کنند اگر همه میبینند که تو نگاه گلوگاه پنهانی منی
آواز من از سینهام که بر میخیزد از چینه دانم قوت میگیرد
میخوانم میخوانم میخوانم تو خواندنِ منی
باران که میوزد سوی چشمانم باران که میوزد باران که میوزد، تو شانه بزن! باران که می…
یک لحظه من خودم را گم میکنم نمیبینمَم
اگر تو مرا نبینی من کیستم که ببینم؟ من نیستم که ببینم ، نمیبیننمَم
معشوق جان به بهار آغشتۀ منی اگر تو مرا نبینی من هم نمیبینمم
آهو که عور روی سینه من میافتد آهو که عور آهو که عور آهو که او، او او که آ اواو تو شانه بزن!
و بعد شیر آب را میافشاند بر ریش من و عور روی سینۀ من او او میافتد
و شیر میخورد میگوید تو شیر بیشه بارانیِ منی منی و میافتد
افتادنی که مرا میافتد هنگامه منی هنگامه منی که مرا میافتد
آغشتۀ منی معشوق جان به بهار آغشتۀ منی تو شانه بزن
اگر تو مرا نخوابانی من هم نمیخوابانمم
میخوانم میخوانم میخوانم اگر تو مرا نخوابانی من هم نمیخوابانمم میخوانم
خونم را بلند میکنم به گلوگاهم میخوانم خونم را مثل آوازی میخوانم
نحرم کنند اگر همه میبینند که تو نگاه گلوگاه پنهانی منی
اگر تو مرا نبینی اگر تو مرا نخوابانی، من هم نمیبینمم من هم نمیخوابانمم
زانو بزن بر سینهام تو شانه بزن
پاهای تو چون فرق باز کرده از سرِ زیبایی به درون برگشته بر سینهام تو شانه بزن زانو!
من پشت پاشنههایت را چون میوه دوقلو میبوسم میبوسم
هر پایت را در رختخواب عشق جداگانه میخوابانم بیدار میشوی میخوابانم
ببین! آری ببین تو مرا تا ته ببین زیرا اگر تو مرا نبینی من هم نمیبینمم
با وسعت نگاه بر گشتۀ به دورن، به درون برگشته، تا ته ببین تو شانه بزن
اگر تو مرا نخوابانی من هم نمیخوابانمم نمیبینمم اگر تو مرا حالا بیا تو شانه بزن زانو
من هیچگاه نمیخوابم از هوش میروم
دیروز رفته بودم امروز هم از هوش میروم
افتادنی که مرا میافتد هنگامۀ منی که میافتد معشوق جان به بهار آغشتۀ منی، منی، منی که مرا میافتد
و میروم از هوش منی اگر تو مرا تو شانه بزن زانو منی از هوش می…
#رضا_براهنی
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
که موهای خیسات را خدایان بر سینهام میریزند و مرا خواب میکنند
یک روزَمی که بوی شانۀ تو خواب میبَردم
معشوقِ جان، به بهار آغشتۀ منی تو شانه بزن
هنگامۀ منی
من دستهای تو را با بوسههایم تُک میزدم
من دستهای تو را در چینهدانم مخفی نگاه داشتهام
تو در گلوی من مخفی شدی
صبحانۀ پنهانی منی وقتی که نیستی
من چشمهای تو را هم در چینهدانم مخفی نگاه داشتهام
نَحرم کنند اگر همه میبینند که تو نگاه گلوگاه پنهانی منی
آواز من از سینهام که بر میخیزد از چینه دانم قوت میگیرد
میخوانم میخوانم میخوانم تو خواندنِ منی
باران که میوزد سوی چشمانم باران که میوزد باران که میوزد، تو شانه بزن! باران که می…
یک لحظه من خودم را گم میکنم نمیبینمَم
اگر تو مرا نبینی من کیستم که ببینم؟ من نیستم که ببینم ، نمیبیننمَم
معشوق جان به بهار آغشتۀ منی اگر تو مرا نبینی من هم نمیبینمم
آهو که عور روی سینه من میافتد آهو که عور آهو که عور آهو که او، او او که آ اواو تو شانه بزن!
و بعد شیر آب را میافشاند بر ریش من و عور روی سینۀ من او او میافتد
و شیر میخورد میگوید تو شیر بیشه بارانیِ منی منی و میافتد
افتادنی که مرا میافتد هنگامه منی هنگامه منی که مرا میافتد
آغشتۀ منی معشوق جان به بهار آغشتۀ منی تو شانه بزن
اگر تو مرا نخوابانی من هم نمیخوابانمم
میخوانم میخوانم میخوانم اگر تو مرا نخوابانی من هم نمیخوابانمم میخوانم
خونم را بلند میکنم به گلوگاهم میخوانم خونم را مثل آوازی میخوانم
نحرم کنند اگر همه میبینند که تو نگاه گلوگاه پنهانی منی
اگر تو مرا نبینی اگر تو مرا نخوابانی، من هم نمیبینمم من هم نمیخوابانمم
زانو بزن بر سینهام تو شانه بزن
پاهای تو چون فرق باز کرده از سرِ زیبایی به درون برگشته بر سینهام تو شانه بزن زانو!
من پشت پاشنههایت را چون میوه دوقلو میبوسم میبوسم
هر پایت را در رختخواب عشق جداگانه میخوابانم بیدار میشوی میخوابانم
ببین! آری ببین تو مرا تا ته ببین زیرا اگر تو مرا نبینی من هم نمیبینمم
با وسعت نگاه بر گشتۀ به دورن، به درون برگشته، تا ته ببین تو شانه بزن
اگر تو مرا نخوابانی من هم نمیخوابانمم نمیبینمم اگر تو مرا حالا بیا تو شانه بزن زانو
من هیچگاه نمیخوابم از هوش میروم
دیروز رفته بودم امروز هم از هوش میروم
افتادنی که مرا میافتد هنگامۀ منی که میافتد معشوق جان به بهار آغشتۀ منی، منی، منی که مرا میافتد
و میروم از هوش منی اگر تو مرا تو شانه بزن زانو منی از هوش می…
#رضا_براهنی
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈