✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.27K subscribers
1.08K photos
44 videos
8 files
1.67K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
@piaderonews
شعری از #سامان_اصفهانی

نه با چشمِ باز
نه با چشمِ بسته
نمی شود گریست
برای روزهایی که نیست ...

برف افسانه شد؟
یا بِه میوه ی گونه های مریم
سپیدسپید فروریخت؟
درختان خیانتِ خورشید را
به پشت گرمیِ کدام زمستان حاشا کردند؟

مگر ندیدند دست من از مهره های گردنش نیلوفر می چید؟
مگر ندیدند حرف های من هوار می شد ریشه ی رگ هایش را؟

برگی پلک نمی زد از سرسامِ صورت مان
هوش از سرشاخه های تان پریده بود!
چه طور شیرفهم تان کنم درختانِ سیاهکلان؟!
قلبِ ما از برف گرم می شد و برکتِ موسمیِ ابرها...
و کومه ای با سه دیوارِ کاه گلی:
طوری تکیه می دادم که بارانی ام از هوش می رفت -یک دیوار من-
طوری تکیه می کرد که گیسوانش در مرزِ کاه و گل -یک دیوار تو-
و دیوارِ دیگر: بنفشِ سرکشِ شاخه های غروب زده...

چشم در چشمِ هم زمستان را دور می زدیم
شادیِ بی گناهِ برف
مرگ آویزیِ روزهایی بود که در آینده می گذرد.

این سطرها را تمام نمی کنم.
ادامه ی این سطرها در خونِ من است...

http://s1.upzone.ir/96173/S.E.jpg
منبع : مجله ادبی پیاده رو
سایت پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1652
بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹دو شعر از #سامان_اصفهانی

🔸شعر اول :
"پشتِ بنفش‌های شیرین تبخیر"

نتی از صدای تو را
روی سینه‌ام سنجاق کرده‌ام
قلبم زیبا خواهد شد
طوری که ابر صدا بدهد
برفی بنفش بگیرد، پخش، بر سقف من
و تو

یادم که رنگ می‌گیرد
پشتِ بنفش‌هایِ شیرینِ تبخیر،
طوری تو را در آغوش
که دست‌هام می‌پرید
طوری تو را مدهوش
که ریشه‌های هوا خشک می‌شد
یک طوری هر دو با هم
که بیست‌وپنج دی زادروز من نبود
هنجار گرمی از جنون بود:
پنج؛
قلبی قدیمی که بیست بار یک ثانیه را صدا می‌زند و
به بیست‌ویک سالگیِ تو می‌رسد
و می‌میرد

آن‌وقت
کنار یک درخت
کسی از لُختیِ خورشید بلند می‌شود
از تو دلیل برگ را می‌پرسد

در سکوتِ دریده‌یِ خورشید
در سکوتِ دلیل
در سکوتِ تو
بادِ تنها، در موهای تو فحاشی می‌کند
دوباره از نو
هی عطرْ هی عطر برای من نقاشی می‌کند.

🔸شعر دوم :

قطار بر ريل می‌‌وزيد
و تو را
به ابرها اضافه می‌‌كرد

و من
فكر می‌كردم فقط
به چمن‌هايی كه سوز می‌كشيدند....


http://www.uupload.ir/files/q3w8_s.e.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2136

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸سورآکواریوم
🔹 شعری از #سامان_اصفهانی

شیشه‌ی آکواریوم را می‌شکنم
باغ آزاد می‌شود
سنگریزه‌های مغشوش آرام می‌گیرند
جمعیت ماهیان هوا را آن‌قدر لمس
که دست و پایشان بلند می‌شود
آنها که باید بروند می‌روند
صدف‌ها در تصادفی با پوچی‌شان مصادف می‌شوند
سکوت می‌کنند
سبزه‌های لجن‌خوار
سر هر چهارراه
برای هوای پاک سوت می‌زنند
درختان
به سرفه‌ریزه‌ای تخدیر برگ را فراموش

پیاده‌رو
به سهم‌های مساوی برای شاعران و گدایان تکه‌تکه می‌شود

یک نفر مشکوک
با شکوفه‌ها
گل‌ها
میوه‌ها
کوچه را چراغانی می‌کند
شاید که شهیدان و عروسان
به خاطره‌های بهتری آذین بشوند

چیزهای بسیاری سوار بر عطر هوا می‌شود
دلالان دهانشان را به حباب‌های آب عاریه می‌دهند
مغز آب
از امواج آل‌گرفته
سوت می‌کشد
صیقل می‌دهد

دیگران هم با چیزهای بسیار چیز می‌شوند
و کسی نمی‌خواهد ببیند
فقط
یک آکواریوم شکسته است
و من از پشت شیشه
پرده را کنار می‌کشم
شاید ابری دوباره خودش، خودش را به اتاق دعوت کند.

http://www.uupload.ir/files/i2vl_s.e.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2310

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸این سنگ که بر شانه ی هر من
▫️#خوانش_شعر «من...سنگ... دانه... مور» از مجموعة «من اینم از خودم- درست شنیدی!» / سروده #محمد_آشور.
🔹#سامان_اصفهانی

«سیزیف» از نهاد به یاد انتقال می یابد و در زنجیره ی تداعی ها گریبان مورچه را می گیرد. این تقابل در وهله ی اول مذهب غریزه را از مورچه خواهد گرفت: عمل غریزی شاید ناشی از احساسی درک نکردنی از هستی باشد و بیهودگی، که بخشی از ذات آشتی ناپذیر هستی با موجودات است، یکی از مفاهیمی است که توجیه کننده ی این احساس است. اما تقابل «سیزیف» با مورچه، مفهوم دیگری به عمل مورچه می دهد. همان طور که می دانیم با دانستن حکایت سیزیف، ابهام ظاهری ابتدای شعر از میان می رود ولی از دیدِ من با ورود عناصری مانند «گندم» و «موریانه» بر ابهام ذاتی شعر افزوده می شود. چنین ابهامی حسی در ما پدیدار می کند؛ کنشی از نوع احساسات مبهمی که در نتیجه ی درک نامریی پوچی در ما هست. اما شاعر از این فراتر می رود، کار او تعمیم عمل سیزیفی به عمل غریزی مورچه است.
تو را به یاد چه وقتی که دانه ی گندم را ...
هنگامی که پای «تو» به میان کشیده می شود، گندم هم از وجه درونی و اساطیری اش بیرون می آید و با در نظر گرفتن خودِ شاعر، همه ی اینها در خدمت تقابل هایی قرار می گیرند که هر دو در برخورد با چرایی این پرسش: «مرا» به یاد مورچه و «تو» را به یاد چه؟ به یک بیداری وجدانی مشترک خواهند رسید (به این علت وجدانی که انگار درک حس های نامریی هستی نیاز به معرفتی این چنین دارد و فکر می کنم که واژه ی وجدان اینجا مناسب تر باشد). شاعر در جایگاه اول شخص، مخاطب را به سمت «گندم» و درک دیگری از آن سوق می دهد تا این خبر توجیه بیشتری پیدا کند ...

http://www.uupload.ir/files/4gdn_s.e.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2335

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸خودسوزی آینه ها
🔹 شعری از #سامان_اصفهانی

خودسوزی در آینه

از پنجره‌اي كه در كسالت سايه‌اش
عفونت آفتاب گرفته بود،
به تو رسيده‌ام؛
به دقت هر آجر؛
كه پشت تمام ديوارهايت
كسي از دست هايش ظاهر نشد
وقتي كه مادرم چشم هاي پدرم را بست
پدرم يك عمر خالي نشست
از خودش خميازه كشيد...
و از شدت رعایت اش
خواهرم گيسوان سرخش را بريد و
از پشت پرده‌ها به پسر همسايه بخشيد

من از شيهه‌ي لبخندش
تورُم موزون پرده‌ها را فهميدم
و پوست انداختم.
در شب هايي كه نسيم
پله پله از باد مي‌آمد و با رفتنش
تمام بادبادك‌ها كولي می شدند
آنقدر كه ديوارها آوار
و من پرت از خواب


بيداري پلكي نمي‌نواخت
بدون تيك‌تاك روزنه‌اي
مي‌رفت كه پنهان شود
ميان رعشه‌ي خيس نگاهي
كه در سوسوي بي‌چراغش مي‌خواست
رستاخیز روشن شیشه ها شود و
لهیبی بر دیوارها

اما نمي‌دانست
آخرين پریزادی
كه در آينه‌ خودسوزي مي‌كند
ستاره‌اي در شب، نه
پروازي خواهد شد
كه در ابتداي بال پرپر مي‌شود و
پنجره‌ پنجره سايه.

تا دوباره به تو برسد و
در هيزي حجم تو نوشته شود: دهان پدرم هم چنان باز است.

http://www.uupload.ir/files/8y01_s.e.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2438

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعری از #سامان_اصفهانی

سعدآباد شکسته بود
سرسام رود از چشم‌های تو می‌گذشت
برگی اما سبز نمی‌شد
به چنارها نگاه نمی‌کردم
که در انتهای خود بیهوده به آسمان پناه برده بودند
پناهِ من رنج تو بود
که بهار را با چشمه در میان گذاشته بودی:
سبزِ برگ‌ها
سبزِ دست‌ها
و سبز دردها...

وقتی که رنگ‌ها از رنج تو می‌بازند
ای آمال بی‌کران!
روزی با عطر جاریِ چنارها
پلک زخم‌هایت را خواهم بست.

http://uupload.ir/files/3zh4_4.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2684

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈