✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.1K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

دو شعر از #نیلوفر_فولادی


🔸یک :

در بیشه
باد ﺑﻲجهت ﻣﻲوزید
هرز ﻋﻠﻒها بیدار به استغفار:
"ما آمرزیده خواهیم شد."

من آن برگزﻳﺪﻩی در راه مانده را
به سرخی افیوﻧﻲام صلا دادم:
آی رسول به گل نشسته!
-در تمامی جهات
در تمام ساﺣﺖها-
باد آیات غریبت را ﻣﻲخواند.


🔸دو :

تصویر آن ﺷﻘﻴﻘﻪی عریان
با رﻳﺴﻪی موهایت
آواﺯﻱست
-آواز مورﭼﻪها در گور-

اﻧﮕﺸﺖهای مرﺛﻴﻪخوانم
ﻣﻲساید
کنج کرﺷﻤﻪی تنت را
تار غریب دامنت را

هیهات
در من صحاری مرموﺯﻱ ست
ﺁﻥدم که خاک از خون تهی شد
با ﭘﻠﻚهای برهنه خوابیدمت

ﺁﻥگاه
صبح از تن مخروﻃﻲات دمید

ﻣﻲآمدی
از هرگز
از هیچ
از مرگ

ﻣﻲآمدی چنان
که مرا مرگ
وسوسه ﻣﻲکرد.

http://uupload.ir/files/tms9_n.f.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1759


🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعری از #نیلوفر_فولادی

دیگر ستاره ای از شب نمی افتد
که هیچ روز رفته ای باز نمی گردد
تکرار نمی شود هیچ لحظه ای در برابر اشاره های تو
تکرار نمی شوم
وقتی می روی و باز می گردی
و می شناسی مرا مقابل این در کوچک
به انتظار رستگاری بزرگ

هر روز برخوردم به این دیوار
و دیدم آن در کوچک را
که می شد گشود
می شد تو را برداشت
و رفت
رفت آنسان که کبوترها به دیدن خورشید می روند
از راه راه تخیل

باید تو می شناختی مرا
باید شبیه بوسه ی کوتاه
جا می شدی در چرخه ی معیوبم

-شنیده بودم که می آیند
شنیده بودم از سیاهی جاده
پدیدار خواهند شد
-تمام روز
منتظر
متلاشی
در بند تکه های جدا افتاده


تمام شو
تمام شو پیش از آنکه تمامیت این رویا
در سفره های زیرزمینی غرق شود
و باز تو باشی و باز این شبگرد
که می خواست جور دیگری دوست بدارد
و عشق مگر چه بود
جز خواستن خواستن خواستن
و بازگشتن از نمایش یک نفره
می بینی ام در صحنه
راه می روم می رقصم
پرده را کنار می زنم
و دست می زنم برای خودم

در من نگاه حرام زاده گان
چون سیلی
بر صورت می سوخت
می سوخت صف های کشیده شده تا آسایشگاه

اما اهالی اینجا به دیدارت نمی آیند
تب داری
روی پشانی ات
ماده گاوی پروار را
می برند به کشتارگاه های پایین شهر
هر نیمه شب
دود می کنند شیب اندوهناک مردهای مسافر را

تو آنجایی
آنجا در تصویر
و دلت می خواهد به چراگاهای دیگر بروی
اما
دو سیخ بزرگ از دو سوی دنده هات پیداست

در خاک های کهنه یونجه نمی کارند
در خاک های مغلوب
که هیچ از سبزی ی انگورها خاطرشان نیست
اما
چه می شود کرد؟

http://www.uupload.ir/files/jzz5_n.f.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2195

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈