♦️نامزدهای جایزه ادبی هدایت معرفی شدند 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
goo.gl/EID1nb
🔘با ما در "پیاده رو" هم قدم باشید : 👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
goo.gl/EID1nb
🔘با ما در "پیاده رو" هم قدم باشید : 👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔴 "دوچرخه سه نفره" شماره یک منتشر شد.
◾️با همکاری مجله ادبی پیاده رو
🔵لینک دانلود از سایت : 👇👇👇👇
http://goo.gl/5dneqy
با "پیاده رو" همراه باشید : 👇👇👇👇
@piaderonews
◾️با همکاری مجله ادبی پیاده رو
🔵لینک دانلود از سایت : 👇👇👇👇
http://goo.gl/5dneqy
با "پیاده رو" همراه باشید : 👇👇👇👇
@piaderonews
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸بررسی کتاب"آدم از کدام فصل به زمین افتاد"اثر فرناز جعفرزادگان
🔹اسماعیل منصوریان
اولین نکته ای که از این کتاب به نظر می رسد این است که اغلب شعرهای این کتاب زمینه ای سوبژکتیو دارند و شاعر ترفندهای تجریدی را به وضعیت عینی در اثر ترجیح می دهد زمینه های ذهنی در شعر همیشه شرایط زبانی مدرن تر و مصنوع تری را در شعر مطالبه می کند و تغییر در نحو مرسوم کلام از شگردهای این شعر است.
یکی از این تصنعات شعری در این کتاب سطر بندی و چینش کلمات است که این ایجادها می تواند به دلایل مختلف باشد که مهمترین آنها ایجاد موزیک در متن,ایجاد شرایط معنایی تازه تر,ایجاد اشکال چشمی و نمایشی با کلمات در جهت ارائه های هنری,و گاهی ایجاد یکی از این موارد موجب نفی موارد دیگر است یا موارد دیگر را از شرایط مطلوب خارج می کند.از پلکان حرف/پایین/می آید/تاز از لب های من/اعتراف بگیرید(ص39 ). در این ستون برش و ایجاد سطر حالت چشمی و نمایشی را با کلمات داشت و ...
http://uupload.ir/files/s3o_e.m.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1836
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔸بررسی کتاب"آدم از کدام فصل به زمین افتاد"اثر فرناز جعفرزادگان
🔹اسماعیل منصوریان
اولین نکته ای که از این کتاب به نظر می رسد این است که اغلب شعرهای این کتاب زمینه ای سوبژکتیو دارند و شاعر ترفندهای تجریدی را به وضعیت عینی در اثر ترجیح می دهد زمینه های ذهنی در شعر همیشه شرایط زبانی مدرن تر و مصنوع تری را در شعر مطالبه می کند و تغییر در نحو مرسوم کلام از شگردهای این شعر است.
یکی از این تصنعات شعری در این کتاب سطر بندی و چینش کلمات است که این ایجادها می تواند به دلایل مختلف باشد که مهمترین آنها ایجاد موزیک در متن,ایجاد شرایط معنایی تازه تر,ایجاد اشکال چشمی و نمایشی با کلمات در جهت ارائه های هنری,و گاهی ایجاد یکی از این موارد موجب نفی موارد دیگر است یا موارد دیگر را از شرایط مطلوب خارج می کند.از پلکان حرف/پایین/می آید/تاز از لب های من/اعتراف بگیرید(ص39 ). در این ستون برش و ایجاد سطر حالت چشمی و نمایشی را با کلمات داشت و ...
http://uupload.ir/files/s3o_e.m.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1836
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹دو رباعی از #هیرش_حسینی
🔸
دریایم و افتاده به جوشم امشب
یک ساحل درگیر خروشم امشب
من صخره به صخره موج،بر می دارم
صدها صدف افتاده به دوشم امشب!
🔸
با عشق تو روز و شب گلاویز شدم
با رفتن تو موج بلاخیز شدم
طوفان شده شهر،از خدا حافظی ات
ویرانه ترین شاعر پاییز شدم
http://uupload.ir/files/lmv3_h.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1831
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔹دو رباعی از #هیرش_حسینی
🔸
دریایم و افتاده به جوشم امشب
یک ساحل درگیر خروشم امشب
من صخره به صخره موج،بر می دارم
صدها صدف افتاده به دوشم امشب!
🔸
با عشق تو روز و شب گلاویز شدم
با رفتن تو موج بلاخیز شدم
طوفان شده شهر،از خدا حافظی ات
ویرانه ترین شاعر پاییز شدم
http://uupload.ir/files/lmv3_h.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1831
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعری از #آزاده_آرامی
با من چه کرد معجزه ی انعکاس تو
امشب دوباره ماه شدم از تماس تو
منظومه ی وجود تو را چرخ میزنم
افتاده ام به گوشه ی پرت حواس تو
حالا که مرکز همه ی هستی ام شده
خورشید جا گرفته میان لباس تو
دیگر مرا به بام نگاهت رصد نکن!
چیزی نمیشود دل من در قیاس تو
حالا بگو که چیست درین کند و کاوها
از چشمهای عاشق من اقتباس تو
وقتی خسوف میکنم و محو میشوم
پشت تمام خاطره ها از هراس تو
http://uupload.ir/files/senq_a.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1832
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔹شعری از #آزاده_آرامی
با من چه کرد معجزه ی انعکاس تو
امشب دوباره ماه شدم از تماس تو
منظومه ی وجود تو را چرخ میزنم
افتاده ام به گوشه ی پرت حواس تو
حالا که مرکز همه ی هستی ام شده
خورشید جا گرفته میان لباس تو
دیگر مرا به بام نگاهت رصد نکن!
چیزی نمیشود دل من در قیاس تو
حالا بگو که چیست درین کند و کاوها
از چشمهای عاشق من اقتباس تو
وقتی خسوف میکنم و محو میشوم
پشت تمام خاطره ها از هراس تو
http://uupload.ir/files/senq_a.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1832
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸مقوله ای به نام داشته ها و نداشته ها و پدیده ای به نام شعر
🔹 #عابدین_پاپی
واژه ی داشته ها و نداشته ها همیشه به عنوان دو صفت کاربردی و کار آمد در زندگی اجتماعی و هنری و .... بشر نقشی شایسته و بایسته را بر عهده داشته اند به گونه ای که تقابل معنایی و تفاوت ساختاری این دو واژه خود مسببی در جهت رشد و بالندگی بشر در ازمنه ها و ابعاد مختلف زندگی اجتماعی و هنری بوده است .
واژه ی داشته یا داشته ها به معنی چیز یا چیزهایی است که فرد به نوبه ی خود در زندگی ازآن ها برخوردار است و یا به اصطلاح چیز یا چیزهایی که انسان در فرآیند زندگی به دست می آورد و
http://uupload.ir/files/h5d7_a.p.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1835
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔸مقوله ای به نام داشته ها و نداشته ها و پدیده ای به نام شعر
🔹 #عابدین_پاپی
واژه ی داشته ها و نداشته ها همیشه به عنوان دو صفت کاربردی و کار آمد در زندگی اجتماعی و هنری و .... بشر نقشی شایسته و بایسته را بر عهده داشته اند به گونه ای که تقابل معنایی و تفاوت ساختاری این دو واژه خود مسببی در جهت رشد و بالندگی بشر در ازمنه ها و ابعاد مختلف زندگی اجتماعی و هنری بوده است .
واژه ی داشته یا داشته ها به معنی چیز یا چیزهایی است که فرد به نوبه ی خود در زندگی ازآن ها برخوردار است و یا به اصطلاح چیز یا چیزهایی که انسان در فرآیند زندگی به دست می آورد و
http://uupload.ir/files/h5d7_a.p.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1835
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸شعری از آهمت سلچوک ایلکان Ahmet Selçuk İlkan
- که در ایران به احمد سلجوق ایلکان و گاهی هم به ایلخان مشهور است -
به همراه اصل شعر در سایت
🔹ترجمه ی #شهرام_دشتی
🔸نامش «گل»بود
نامش «گل»بود.
بیش از هر چیزی، به گل عشق میورزید.
هنگام خنده، گلها شکوفه میزد در گلِ رویاش.
تنهایی خود را، فقط با گلها قسمت میکرد.
از کسانی که دوستش داشت، همیشه در انتظار گل،
و نیز در تقویمها، در پی فصل گل بود.
شیفتهی بوی گل،
و نیز گلاب بود.
همیشه، گلهای خشک شده را،
درلابهلای برگهای زندگی حزینش میگذاشت.
مدام با گلخندههایش، پرورده بود عشقش را.
هر بامداد، مثل نان داغی،
تبسمهایش را چون گلی سر سفره رها میکرد.
از حیاط یک خانه ی چوبی،
گل های عطر آگینی گلچین میکرد.
اسرار دل خود را فقط با گلها باز میگفت.
وقتی حقکشی میدید،
چون یک گل زخمی، آهی میکشید و میگفت:
-آه...ای کاش،
در این دنیا،
گل را با گل مقایسه میکردند.
نه خواندن بلد بود، نه نوشتن.
هنگام گریستن، گلها را آب میداد
و هنگام شادی، گلها را نوازش میکرد
هر وقت ترانهی دلنشینی میشنید،
دیده به گلها میدوخت و به اندیشهای ژرف فرو میرفت.
آری... او همچو گلی بود.
او، در سرآغاز شعرم، قلمی با نوک گلی بود.
آری ... آری... آن زن،
مادرم بود.
اگر بدانید که،
اشک ریزان،
چه گلهایی پرورش داد از خارهای زندگی!
و اکنون،
آن گل ها زینتبخش سنگ مزارش شده اند...
http://uupload.ir/files/pqf7_7394841-1837.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1838
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔸شعری از آهمت سلچوک ایلکان Ahmet Selçuk İlkan
- که در ایران به احمد سلجوق ایلکان و گاهی هم به ایلخان مشهور است -
به همراه اصل شعر در سایت
🔹ترجمه ی #شهرام_دشتی
🔸نامش «گل»بود
نامش «گل»بود.
بیش از هر چیزی، به گل عشق میورزید.
هنگام خنده، گلها شکوفه میزد در گلِ رویاش.
تنهایی خود را، فقط با گلها قسمت میکرد.
از کسانی که دوستش داشت، همیشه در انتظار گل،
و نیز در تقویمها، در پی فصل گل بود.
شیفتهی بوی گل،
و نیز گلاب بود.
همیشه، گلهای خشک شده را،
درلابهلای برگهای زندگی حزینش میگذاشت.
مدام با گلخندههایش، پرورده بود عشقش را.
هر بامداد، مثل نان داغی،
تبسمهایش را چون گلی سر سفره رها میکرد.
از حیاط یک خانه ی چوبی،
گل های عطر آگینی گلچین میکرد.
اسرار دل خود را فقط با گلها باز میگفت.
وقتی حقکشی میدید،
چون یک گل زخمی، آهی میکشید و میگفت:
-آه...ای کاش،
در این دنیا،
گل را با گل مقایسه میکردند.
نه خواندن بلد بود، نه نوشتن.
هنگام گریستن، گلها را آب میداد
و هنگام شادی، گلها را نوازش میکرد
هر وقت ترانهی دلنشینی میشنید،
دیده به گلها میدوخت و به اندیشهای ژرف فرو میرفت.
آری... او همچو گلی بود.
او، در سرآغاز شعرم، قلمی با نوک گلی بود.
آری ... آری... آن زن،
مادرم بود.
اگر بدانید که،
اشک ریزان،
چه گلهایی پرورش داد از خارهای زندگی!
و اکنون،
آن گل ها زینتبخش سنگ مزارش شده اند...
http://uupload.ir/files/pqf7_7394841-1837.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1838
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعری از #سعید_زارع_محمدی
محشر به پا شد از غزلم خاک جان گرفت،آتش شتافت سوی خدایان ،سلام کرد
اینبار شاعرانِ دو عالم به صف شدند،صاحب عزا به شیوه ی مستان سلام کرد
حافظ رسید،شاخه نباتش به یک طرف، گوته گرفته کنج عبا سمت دیگرش
جمعی به پای حضرت حافظ به پای خواست،حافظ فقط به حضرت سلمان سلام کرد
"دنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریف" ، سعدی ادامه اش... نه ! نگاهی به جمع کرد
رفت و نشست زیر درختی کنار حوض،تنها به بوستان و گلستان سلام کرد
اسطوره ی وجود گرایی رسیده بود، کنج اتاق چند کتاب و دو خم شراب
ناباورانه از جلوی شاعران گذشت،خیام ناشیانه به قرآن سلام کرد
مردی رسید سینه اش از درد عشق ،چاک، ترس از نگاه های همه روی فرش ریخت
"وحشی مگو،بگو سگ کو، بلکه خاک راه" سگ با زبان فاخر انسان سلام کرد
بر گرده ی شکسته ی سیمرغ آتشین، از هفت شهر عشق مسافر رسیده بود
چون معتقد به مام زمین بود، تا رسید عطار، اولش به خیابان سلام کرد
شاه قصیده بود که از غرب می رسید،با اینکه پهنه ی ادب فارسی به خود-
-هرگز کسی مشابه او را ندیده بود، عمدا ولی به لهجه ی شروان سلام کرد
مشرق زمین ز هستی "نی" مطلع نبود،تا لحظه ای که ذات حکایت شروع شد
تا لحظه ای که شمس به بودن اراده کرد،ملای روم تازه به عرفان سلام کرد
"امروز کرده اند جدا خانه کفر و دین، زین پیش اگر نه کعبه صنمخانه بوده است"
درهند شعر مصرعی از آفرینش است،صائب رسید و رو به سپاهان سلام کرد
پاییز بود، شاتقی از کنج محبسش،دختر عموی ساده ی خود را نگاه کرد
از این نگاه شعله به آفاق هم رسید،پاییز مُرد، صبحِ "زمستان" سلام کرد
مردی به روشنایی "ما هیچ،مانگاه" ، از حجم سبز خاطره هایش دلش گرفت
یک قطره اشک از تهِ چشم خدا چکید، سهراب عارفانه به باران سلام کرد
اما غزل حضور یکی را سلام گفت،مردی که از جنون و تغزل عصاره داشت
"لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد" ، و پیرمرد خسته به زنجان سلام کرد
اینها همه به عشقِ تو اینجا رسیده اند
ای عشق! حال و روز مرا هم به هم بریز
http://uupload.ir/files/5ln_photo_2017-02-06_11-24-09.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1833
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔹شعری از #سعید_زارع_محمدی
محشر به پا شد از غزلم خاک جان گرفت،آتش شتافت سوی خدایان ،سلام کرد
اینبار شاعرانِ دو عالم به صف شدند،صاحب عزا به شیوه ی مستان سلام کرد
حافظ رسید،شاخه نباتش به یک طرف، گوته گرفته کنج عبا سمت دیگرش
جمعی به پای حضرت حافظ به پای خواست،حافظ فقط به حضرت سلمان سلام کرد
"دنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریف" ، سعدی ادامه اش... نه ! نگاهی به جمع کرد
رفت و نشست زیر درختی کنار حوض،تنها به بوستان و گلستان سلام کرد
اسطوره ی وجود گرایی رسیده بود، کنج اتاق چند کتاب و دو خم شراب
ناباورانه از جلوی شاعران گذشت،خیام ناشیانه به قرآن سلام کرد
مردی رسید سینه اش از درد عشق ،چاک، ترس از نگاه های همه روی فرش ریخت
"وحشی مگو،بگو سگ کو، بلکه خاک راه" سگ با زبان فاخر انسان سلام کرد
بر گرده ی شکسته ی سیمرغ آتشین، از هفت شهر عشق مسافر رسیده بود
چون معتقد به مام زمین بود، تا رسید عطار، اولش به خیابان سلام کرد
شاه قصیده بود که از غرب می رسید،با اینکه پهنه ی ادب فارسی به خود-
-هرگز کسی مشابه او را ندیده بود، عمدا ولی به لهجه ی شروان سلام کرد
مشرق زمین ز هستی "نی" مطلع نبود،تا لحظه ای که ذات حکایت شروع شد
تا لحظه ای که شمس به بودن اراده کرد،ملای روم تازه به عرفان سلام کرد
"امروز کرده اند جدا خانه کفر و دین، زین پیش اگر نه کعبه صنمخانه بوده است"
درهند شعر مصرعی از آفرینش است،صائب رسید و رو به سپاهان سلام کرد
پاییز بود، شاتقی از کنج محبسش،دختر عموی ساده ی خود را نگاه کرد
از این نگاه شعله به آفاق هم رسید،پاییز مُرد، صبحِ "زمستان" سلام کرد
مردی به روشنایی "ما هیچ،مانگاه" ، از حجم سبز خاطره هایش دلش گرفت
یک قطره اشک از تهِ چشم خدا چکید، سهراب عارفانه به باران سلام کرد
اما غزل حضور یکی را سلام گفت،مردی که از جنون و تغزل عصاره داشت
"لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد" ، و پیرمرد خسته به زنجان سلام کرد
اینها همه به عشقِ تو اینجا رسیده اند
ای عشق! حال و روز مرا هم به هم بریز
http://uupload.ir/files/5ln_photo_2017-02-06_11-24-09.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1833
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعری از #علی_رضا_نوری
دست ﻣﻲبرم
چند تار مويت را از گوﻧﻪات ﻣﻲدهم كنار
پوست تعريف نازكي از توست
وقتي روشني
و انگشتم گير كرده لاي لاي موهات
ابرها ﺧﺴﺘﻪاند
بگو رنگ موهات در آرايشگاه زنانه چگونه شعر ﻣﻲشود
ابرها در صورتت خواب رﻓﺘﻪاند
و آب دهانت اول صبح بر بالش
بوي تو را پخش ﻣﻲكند
يك روز اﻧﮕﺸﺖهاي مرا پاك ﻣﻲكني
از موهات
از صورتت
از دستم كه هيچ جاي تو بند نيست
فرقي ﻧﻤﻲكند دهان آدم كجا جر ﻣﻲخورد
موهاي تو كو؟
لاي لاي لاي موهاي تو كو؟
سياستمداران از تخت ﺧﻮاﺏهاي چندنفره بلند ﻣﻲشوند
گرﺗﻲهاي سيلو يك بست ﺑﻴﺶتر ﻣﻲزنند
تو با دوست زيبايت از دانشگاه ﻣﻲآيي
من عاشق ﻫﻤﻪي دوستان زيباي توام
زنان زيبا با دوستانشان خواﺳﺘﻨﻲترند
و تكليف جهان را روزي همين زنان زيبا تعيين ﻣﻲكنند
اﻧﮕﺸﺖهاي من كو؟
لاي لاي لاي موهاي تو را چه كسي آتش زد؟
سقف سرت را چه كسي برداشت
كجاي اصفهان
بوشهر
همدان
مريوان
شيراز
گم شدي
تو استعاره نبودي
تو زني بعد از جنگ بودي
پوست ولرمي داشتي
تنهاييت شكل مثلث بود
با همه ي زيباييت راه ﻣﻲرفتي
و بخشي از تنهاييت هميشه گوشه تخت جا ﻣﻲماند
جنگ شد
براي دنداﻥهاي تو تانك آوردند
دارم فرم ﻟﺐهاي تو را هنگام بوسه تجسم ﻣﻲكنم
بخشي از زيباييت نقش بسته در ﭼﺸﻢهاي گنجشكي روي سيم برق
بخشي از زيباييت دارد تنهاييت را دلداري ﻣﻲدهد
زيبايي تو سخت خطرناك است
سياستمداران سخت ﻣﻲترسند
ابرها را از ﭼﻬﺮﻩات ﻣﻲدهم كنار
با دوستت از دانشگاه برﻣﻲگردي
نه
نه
با ﺑﭽﻪهايت از سينما بيرون آﻣﺪﻩاي
ابرهاي صورتم را ﻣﻲدهي كنار
عليرضا تويي
عطسه ﻣﻲكنم
عفونت چهل سال از دماغم ﻣﻲريزد
عليرضا خوبي؟
نه
درخت درونم را ﻣﻲكشي بيرون
حرامزاﺩﻩها مرا نكشتند ﻣﻲفهمي
دهانم را عوض كردند
درخت درونم را به آتش كشيدند
ﺗﻚسلولي ﺷﺪﻩام
سرم را ﻣﻲزنم زير بغل
از كنار ﺑﭽﻪهايت رد ﻣﻲشوم
ﻣﻲشد اﻳﻦها ﺑﭽﻪهاي من باشند
ابرها را ﻣﻲدهم روي صورتم
دماي زير بغلم ﺑﺮﻑهاي اطرافم را آب ﻣﻲكند
خيال ﻣﻲكنم يكي در همين حوالي دارد
براي سلاﻣﺘﻲام
ﻟﺒﺎﺱهايش را درﻣﻲآﻭﺭﺩ
http://uupload.ir/files/xcjw_a.n.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1839
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔹شعری از #علی_رضا_نوری
دست ﻣﻲبرم
چند تار مويت را از گوﻧﻪات ﻣﻲدهم كنار
پوست تعريف نازكي از توست
وقتي روشني
و انگشتم گير كرده لاي لاي موهات
ابرها ﺧﺴﺘﻪاند
بگو رنگ موهات در آرايشگاه زنانه چگونه شعر ﻣﻲشود
ابرها در صورتت خواب رﻓﺘﻪاند
و آب دهانت اول صبح بر بالش
بوي تو را پخش ﻣﻲكند
يك روز اﻧﮕﺸﺖهاي مرا پاك ﻣﻲكني
از موهات
از صورتت
از دستم كه هيچ جاي تو بند نيست
فرقي ﻧﻤﻲكند دهان آدم كجا جر ﻣﻲخورد
موهاي تو كو؟
لاي لاي لاي موهاي تو كو؟
سياستمداران از تخت ﺧﻮاﺏهاي چندنفره بلند ﻣﻲشوند
گرﺗﻲهاي سيلو يك بست ﺑﻴﺶتر ﻣﻲزنند
تو با دوست زيبايت از دانشگاه ﻣﻲآيي
من عاشق ﻫﻤﻪي دوستان زيباي توام
زنان زيبا با دوستانشان خواﺳﺘﻨﻲترند
و تكليف جهان را روزي همين زنان زيبا تعيين ﻣﻲكنند
اﻧﮕﺸﺖهاي من كو؟
لاي لاي لاي موهاي تو را چه كسي آتش زد؟
سقف سرت را چه كسي برداشت
كجاي اصفهان
بوشهر
همدان
مريوان
شيراز
گم شدي
تو استعاره نبودي
تو زني بعد از جنگ بودي
پوست ولرمي داشتي
تنهاييت شكل مثلث بود
با همه ي زيباييت راه ﻣﻲرفتي
و بخشي از تنهاييت هميشه گوشه تخت جا ﻣﻲماند
جنگ شد
براي دنداﻥهاي تو تانك آوردند
دارم فرم ﻟﺐهاي تو را هنگام بوسه تجسم ﻣﻲكنم
بخشي از زيباييت نقش بسته در ﭼﺸﻢهاي گنجشكي روي سيم برق
بخشي از زيباييت دارد تنهاييت را دلداري ﻣﻲدهد
زيبايي تو سخت خطرناك است
سياستمداران سخت ﻣﻲترسند
ابرها را از ﭼﻬﺮﻩات ﻣﻲدهم كنار
با دوستت از دانشگاه برﻣﻲگردي
نه
نه
با ﺑﭽﻪهايت از سينما بيرون آﻣﺪﻩاي
ابرهاي صورتم را ﻣﻲدهي كنار
عليرضا تويي
عطسه ﻣﻲكنم
عفونت چهل سال از دماغم ﻣﻲريزد
عليرضا خوبي؟
نه
درخت درونم را ﻣﻲكشي بيرون
حرامزاﺩﻩها مرا نكشتند ﻣﻲفهمي
دهانم را عوض كردند
درخت درونم را به آتش كشيدند
ﺗﻚسلولي ﺷﺪﻩام
سرم را ﻣﻲزنم زير بغل
از كنار ﺑﭽﻪهايت رد ﻣﻲشوم
ﻣﻲشد اﻳﻦها ﺑﭽﻪهاي من باشند
ابرها را ﻣﻲدهم روي صورتم
دماي زير بغلم ﺑﺮﻑهاي اطرافم را آب ﻣﻲكند
خيال ﻣﻲكنم يكي در همين حوالي دارد
براي سلاﻣﺘﻲام
ﻟﺒﺎﺱهايش را درﻣﻲآﻭﺭﺩ
http://uupload.ir/files/xcjw_a.n.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1839
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعری از #محمد_حسن_زاده
عشق درگنجه ی چشمان زنی مستتر است
که از احوال دل خون شده ات با خبر است
خوب می دانم و باز آمده ام تن بدهم
عشق رفتار کج و رابطه ای پرخطر است
هرچه من می کشم از منطق چشمان تو نیست
بلکه از سفسطه ی تلخِ دلِ بی پدر است
دلخوشم خستگی ام پیش تو در خواهد رفت
حیف٘! لبهای تو آلوده به زهر قجر است
هر کجا عشق تعارف شده سهمم سنگ است
جنس این دوره،مدرنیته ی عصر حجراست
بر سرِ دارم و چشمم به دو دستِ شِب٘لی ست
زخم سنگ از طرف همنفست سخت تر است
باز یوسف شدم و صاف به زندان رفتم
برده را هرچه گرانتر بخری دردسر است
http://uupload.ir/files/0m36_m.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1837
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔹شعری از #محمد_حسن_زاده
عشق درگنجه ی چشمان زنی مستتر است
که از احوال دل خون شده ات با خبر است
خوب می دانم و باز آمده ام تن بدهم
عشق رفتار کج و رابطه ای پرخطر است
هرچه من می کشم از منطق چشمان تو نیست
بلکه از سفسطه ی تلخِ دلِ بی پدر است
دلخوشم خستگی ام پیش تو در خواهد رفت
حیف٘! لبهای تو آلوده به زهر قجر است
هر کجا عشق تعارف شده سهمم سنگ است
جنس این دوره،مدرنیته ی عصر حجراست
بر سرِ دارم و چشمم به دو دستِ شِب٘لی ست
زخم سنگ از طرف همنفست سخت تر است
باز یوسف شدم و صاف به زندان رفتم
برده را هرچه گرانتر بخری دردسر است
http://uupload.ir/files/0m36_m.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1837
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعری از #مظاهر_شهامت
کسی پیش از اغتشاش میان ابرها
( و آن موقع
دلایل سیاسی بود را به شدت پیش کشیده بودند
که روی پیشانی گاو که پشت میز خطابه ﻣﻲایستاد
که دیوار بر متنی آوار نشود
ردی از هیچ بادی باقی نمانده باشد
که نشان پرﻧﺪﻩای را ﻣﻲداشت
که ﺑﺎﻝهایش را برای متون فرسوده گرو گذاشته بود
که شاید خوانده شود آن خطوطی
که تاریخ شروع فاجعه را
از روی درخت و مفهوم خرﺩﻩهای سنگ بازخوانی ﻣﻲکرد)
روی دیوار نوشته بود دهان
حفره ﻣﻲشد تاریک عمیق
ﺁﻥقدر که به مانند شدید پیش از اغتشاش ابر
تاریک ﻣﻲشد دهان
و بلعیدن آغاز ﻣﻲشد که حفره نقطه بلعندگی باشد
و او سنگ را در آغوش ﻣﻲگرفت
مرد گام برﻣﻲداشت از کوﭼﻪاﻱ به کوﭼﻪاﻱ
از خیابانی تا به خیابانی در شهر دیگر و قاﺭﻩای دیگر
و او سنگ را در آغوش ﻣﻲگرفت
زن گل و پروانه را به پیراهنش حک ﻣﻲکرد
هوا و پوست درخت را ﻣﻲمکید
ﻗﺼﻪهای کودﻛﻲاش را دوباره ﻣﻲشنید
و اصالت اندوه و شادی را حجیم تر ﻣﻲفهمید
و او سنگ را در آغوش ﻣﻲگرفت
او سنگ را در آغوش ﻣﻲگرفت حتی هر اتفاقی که ﻣﻲافتاد
او
مردی با تنی تکیده و دهانی تاریک
تصویری ابدی در یک آینه قدیمی
در قبال افکار بی معطل کسی دیگر ترسیده بود
http://uupload.ir/files/6xoc_m.sh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1840
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔹شعری از #مظاهر_شهامت
کسی پیش از اغتشاش میان ابرها
( و آن موقع
دلایل سیاسی بود را به شدت پیش کشیده بودند
که روی پیشانی گاو که پشت میز خطابه ﻣﻲایستاد
که دیوار بر متنی آوار نشود
ردی از هیچ بادی باقی نمانده باشد
که نشان پرﻧﺪﻩای را ﻣﻲداشت
که ﺑﺎﻝهایش را برای متون فرسوده گرو گذاشته بود
که شاید خوانده شود آن خطوطی
که تاریخ شروع فاجعه را
از روی درخت و مفهوم خرﺩﻩهای سنگ بازخوانی ﻣﻲکرد)
روی دیوار نوشته بود دهان
حفره ﻣﻲشد تاریک عمیق
ﺁﻥقدر که به مانند شدید پیش از اغتشاش ابر
تاریک ﻣﻲشد دهان
و بلعیدن آغاز ﻣﻲشد که حفره نقطه بلعندگی باشد
و او سنگ را در آغوش ﻣﻲگرفت
مرد گام برﻣﻲداشت از کوﭼﻪاﻱ به کوﭼﻪاﻱ
از خیابانی تا به خیابانی در شهر دیگر و قاﺭﻩای دیگر
و او سنگ را در آغوش ﻣﻲگرفت
زن گل و پروانه را به پیراهنش حک ﻣﻲکرد
هوا و پوست درخت را ﻣﻲمکید
ﻗﺼﻪهای کودﻛﻲاش را دوباره ﻣﻲشنید
و اصالت اندوه و شادی را حجیم تر ﻣﻲفهمید
و او سنگ را در آغوش ﻣﻲگرفت
او سنگ را در آغوش ﻣﻲگرفت حتی هر اتفاقی که ﻣﻲافتاد
او
مردی با تنی تکیده و دهانی تاریک
تصویری ابدی در یک آینه قدیمی
در قبال افکار بی معطل کسی دیگر ترسیده بود
http://uupload.ir/files/6xoc_m.sh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1840
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸در این شکل
🔹شعری از #محمد_حسن_مرتجا
سایه ی تو را می دانم
و دست هایت را که مرا به وقت گیاهان میزان می کند
- چرا بایستم؟!
چرا...
با قامتی از برف
یا اگر نمک
جاده، دستی است که هرچه بلند و بلندتر
در عوض تواناتر در کندن دهانی که سنگ می شود و قلوه سنگ
تا به فرصتی ببلعدم
نه... نمی ایستم
آن قدر می روم
که از قدم های خسته سر بر سنگی بی هوش شوم
تا نام های نو
از سمت های بارانی دهانی دیگر به امانتم دهند
هوایی که در این سوی طبعت
موج وار سر تا پایم را آنی می گیرد
واقعیت من است
که شبی بر عرشه ی کشتی
شوری اعماقش را بر تنم رقصیده ام
http://uupload.ir/files/ntpu_m.h.m.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1841
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔸در این شکل
🔹شعری از #محمد_حسن_مرتجا
سایه ی تو را می دانم
و دست هایت را که مرا به وقت گیاهان میزان می کند
- چرا بایستم؟!
چرا...
با قامتی از برف
یا اگر نمک
جاده، دستی است که هرچه بلند و بلندتر
در عوض تواناتر در کندن دهانی که سنگ می شود و قلوه سنگ
تا به فرصتی ببلعدم
نه... نمی ایستم
آن قدر می روم
که از قدم های خسته سر بر سنگی بی هوش شوم
تا نام های نو
از سمت های بارانی دهانی دیگر به امانتم دهند
هوایی که در این سوی طبعت
موج وار سر تا پایم را آنی می گیرد
واقعیت من است
که شبی بر عرشه ی کشتی
شوری اعماقش را بر تنم رقصیده ام
http://uupload.ir/files/ntpu_m.h.m.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1841
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
◾️حالا که دعوا خانوادگی است بیژن الهی چرا!؟
🔹مصاحبه با قاسم آهنین جان 👇👇👇👇👇👇
goo.gl/LEc5Tn
🔘با ما در "پیاده رو" هم قدم باشید : 👇👇👇👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔹مصاحبه با قاسم آهنین جان 👇👇👇👇👇👇
goo.gl/LEc5Tn
🔘با ما در "پیاده رو" هم قدم باشید : 👇👇👇👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعری از #امید_روزبه
سرما زده و چيزى
جز پرچماى مشكى
از پنجره پيدا نيست
هرچند توو آبادى
نزديكِ هزار ساله
هيچ پنجره اى وا نيست
ماهى كه سرش گرمِ
ماهى گلىِ حوضه
مهتابُ رو نشون ميده
يه بچه ى ديونه
با چوب توى دستش
هى ماهُ تكون مى ده
مردم همه بيدارن
خواب ابدى دارن
سرماى بدى دارن
اونقدر كفن كرده ن
چند ساله كشاورزا
جز پنبه نمى كارن!
اين لحظه،همين حالا
اون سايه ى مو قرمز
با خنده كجا ميره
البته شنيده م كه
ميگن زنِ مش جعفر
امشب سرِ زا ميره!
بى بى توو تنورش موند
سنجاق سرش مونده
اما خود بى بى نيست
بى بى كه خودش مى گفت:
هيچ حادثه اى اينجا
جز مرگ طبيعى نيست
اونقدر طبيعى كه
هر كوچه با دست برف
هر روز كفن ميشه
ديوار به ديوارِ
هر كوچه ى آبادى
عكساى اهاليشه
بقال سرِ كوچه
هم معتمدِ ماهاس
هم محرم امواته
اونقدر عزا ديده
هرچى بگه تلقينه
هرچى بده خيراته
خوابه يكى از پلكاش
چشماش به در خُشكه
با عينك بد بينش
يكدست شده چشماش
يك عمره كه دستاشو
گم كرده توو آستينش
بيچاره مش اسماعيل
يك عمر از عزراييل
صد مرتبه خواهش كرد
تا يادمه غمگين بود
تا اينكه زمين خورد و
تابوت بلندش كرد!
http://uupload.ir/files/jia_o.r.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1842
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔹شعری از #امید_روزبه
سرما زده و چيزى
جز پرچماى مشكى
از پنجره پيدا نيست
هرچند توو آبادى
نزديكِ هزار ساله
هيچ پنجره اى وا نيست
ماهى كه سرش گرمِ
ماهى گلىِ حوضه
مهتابُ رو نشون ميده
يه بچه ى ديونه
با چوب توى دستش
هى ماهُ تكون مى ده
مردم همه بيدارن
خواب ابدى دارن
سرماى بدى دارن
اونقدر كفن كرده ن
چند ساله كشاورزا
جز پنبه نمى كارن!
اين لحظه،همين حالا
اون سايه ى مو قرمز
با خنده كجا ميره
البته شنيده م كه
ميگن زنِ مش جعفر
امشب سرِ زا ميره!
بى بى توو تنورش موند
سنجاق سرش مونده
اما خود بى بى نيست
بى بى كه خودش مى گفت:
هيچ حادثه اى اينجا
جز مرگ طبيعى نيست
اونقدر طبيعى كه
هر كوچه با دست برف
هر روز كفن ميشه
ديوار به ديوارِ
هر كوچه ى آبادى
عكساى اهاليشه
بقال سرِ كوچه
هم معتمدِ ماهاس
هم محرم امواته
اونقدر عزا ديده
هرچى بگه تلقينه
هرچى بده خيراته
خوابه يكى از پلكاش
چشماش به در خُشكه
با عينك بد بينش
يكدست شده چشماش
يك عمره كه دستاشو
گم كرده توو آستينش
بيچاره مش اسماعيل
يك عمر از عزراييل
صد مرتبه خواهش كرد
تا يادمه غمگين بود
تا اينكه زمين خورد و
تابوت بلندش كرد!
http://uupload.ir/files/jia_o.r.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1842
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸یادداشتی بر یک شعر میرزا آقا عسگری
🔹#محمدرضا_حجازی
دهان من به شکل نام تومانده است
وپاره های حواسم
باپره های پریشان باد رفته اند
هیاهوی جهان کوچکم می کند
زمان مرا می تراشد
به کاوش پیکره ای ناپدید
و نمی یابد
دیگر
بر این تراشه های پراکنده ای که منم
دانایی نگاه رهگذران نیز نمی ریزد
زلالی زیبایی تویی
دریغا
دیگرحتی سنگی نیستم
که رخشانش کنی
این پوشش غبار
که مرا محو می کند
بافته ی مرده گان است
خورشید تویی
دریغا
دیگرحتی آینه ای نیستم
که تابانش کنی
خنیایی خردکک بودم
گذر گردباد پراکندم
زمین تویی
دریغا
دیگرحتا پیاله ای از نغمات نیستم
که برتو افشانده شوم
چنین که بی تومنم
سرودن رادیگر چه سود
رامشگری بودم
اینک تنهادهانی هستم
به شکل نام تودرباد
غربت انسان! غربت نهفته ای که ازاپتدای ناپیدای هستی باسرنوشت بشرگره خورده است ولحظه ای از این غریب یافته جدانمی شود! وانسان! انسان تکرارشده ی عصرشقاوت وآهن! جنگ ورنگ!حقارت ونیرنگ! انسان تکرارشده ی عصراسکناس های فرسوده وبال های باطله ی پرنده گان - پلاستیکی! انسان عصرماتم واتم...
دریغا که این غم دیرین را به جان شیرین می خرد ودم نمی زند! اما غربت شاعر حماسه ی لبخندها و بندهاست! انعکاس صدایی از دوردست های غبار و مه که چکامه ی بلند حسرت را فریاد می کشد:
دهان من به شکل نام تومانده است ...
http://uupload.ir/files/31n1_m.h.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1843
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔸یادداشتی بر یک شعر میرزا آقا عسگری
🔹#محمدرضا_حجازی
دهان من به شکل نام تومانده است
وپاره های حواسم
باپره های پریشان باد رفته اند
هیاهوی جهان کوچکم می کند
زمان مرا می تراشد
به کاوش پیکره ای ناپدید
و نمی یابد
دیگر
بر این تراشه های پراکنده ای که منم
دانایی نگاه رهگذران نیز نمی ریزد
زلالی زیبایی تویی
دریغا
دیگرحتی سنگی نیستم
که رخشانش کنی
این پوشش غبار
که مرا محو می کند
بافته ی مرده گان است
خورشید تویی
دریغا
دیگرحتی آینه ای نیستم
که تابانش کنی
خنیایی خردکک بودم
گذر گردباد پراکندم
زمین تویی
دریغا
دیگرحتا پیاله ای از نغمات نیستم
که برتو افشانده شوم
چنین که بی تومنم
سرودن رادیگر چه سود
رامشگری بودم
اینک تنهادهانی هستم
به شکل نام تودرباد
غربت انسان! غربت نهفته ای که ازاپتدای ناپیدای هستی باسرنوشت بشرگره خورده است ولحظه ای از این غریب یافته جدانمی شود! وانسان! انسان تکرارشده ی عصرشقاوت وآهن! جنگ ورنگ!حقارت ونیرنگ! انسان تکرارشده ی عصراسکناس های فرسوده وبال های باطله ی پرنده گان - پلاستیکی! انسان عصرماتم واتم...
دریغا که این غم دیرین را به جان شیرین می خرد ودم نمی زند! اما غربت شاعر حماسه ی لبخندها و بندهاست! انعکاس صدایی از دوردست های غبار و مه که چکامه ی بلند حسرت را فریاد می کشد:
دهان من به شکل نام تومانده است ...
http://uupload.ir/files/31n1_m.h.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1843
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹چهار شعر از #علی_خاکزاد
🔸یک :
گرهی بر آسمان بود از سنت ستاره و نور
چون ماه برشته از خوﺷﻪها گذشت
طالع شدی بر خاک
سنگ را دوﺳﺖتر داشتی و آب
که صحبت پیران بود
نیامده رفتی ای گم
ای بوده در هرچه بود و نبود
کدام نور خجسته بازوانت را شکافت
که پروین به گردن ورزوها شدی
به آهنگی غمگین غمگین درگذرند
نشان این گل بی نشان
این خار
که بوی کوچکی داشت
🔸دو :
جامی نوش ﻣﻲکنم این وقت
که دل سعی پرواز ندارد
پرپر ﻣﻲزند سوی من ماه و
نبی به سلام ﻣﻲرسد از راه
دستی به شقیقه ﻣﻲزند
پاﺭﻩی دیگرم نوش ﻣﻲکند ای جان
ﻧﻴﻤﻪام تهی
نیم دیگر ماه.
🔸سه :
به خوردن سیب از باغ آمدم
به افروختن شمعی مبتلا
تا خورشید را در محافظت دستم
هر روز
به شرق آورم
پفی بودی آیا
که راه باغ ﻧﻤﻲجویم؟
🔸چهار :
داﻧﻪای کاشتم و هزار خوشه چیدم از دستم
بوﺳﻪای کاشتم
(پرواﻧﻪهای صبور عطر دامنت را ﻣﻲبویند
بوی پیراهنت که گل کرده تا گریبان)
بوﺳﻪای داشتم
باغ ﺧﺠﺴﺘﻪاﻱ در مشت
و فقر ﮔﻞها خوش بوترم ﻣﻲساخت.
http://uupload.ir/files/h4yd_a.kh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1844
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔹چهار شعر از #علی_خاکزاد
🔸یک :
گرهی بر آسمان بود از سنت ستاره و نور
چون ماه برشته از خوﺷﻪها گذشت
طالع شدی بر خاک
سنگ را دوﺳﺖتر داشتی و آب
که صحبت پیران بود
نیامده رفتی ای گم
ای بوده در هرچه بود و نبود
کدام نور خجسته بازوانت را شکافت
که پروین به گردن ورزوها شدی
به آهنگی غمگین غمگین درگذرند
نشان این گل بی نشان
این خار
که بوی کوچکی داشت
🔸دو :
جامی نوش ﻣﻲکنم این وقت
که دل سعی پرواز ندارد
پرپر ﻣﻲزند سوی من ماه و
نبی به سلام ﻣﻲرسد از راه
دستی به شقیقه ﻣﻲزند
پاﺭﻩی دیگرم نوش ﻣﻲکند ای جان
ﻧﻴﻤﻪام تهی
نیم دیگر ماه.
🔸سه :
به خوردن سیب از باغ آمدم
به افروختن شمعی مبتلا
تا خورشید را در محافظت دستم
هر روز
به شرق آورم
پفی بودی آیا
که راه باغ ﻧﻤﻲجویم؟
🔸چهار :
داﻧﻪای کاشتم و هزار خوشه چیدم از دستم
بوﺳﻪای کاشتم
(پرواﻧﻪهای صبور عطر دامنت را ﻣﻲبویند
بوی پیراهنت که گل کرده تا گریبان)
بوﺳﻪای داشتم
باغ ﺧﺠﺴﺘﻪاﻱ در مشت
و فقر ﮔﻞها خوش بوترم ﻣﻲساخت.
http://uupload.ir/files/h4yd_a.kh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1844
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹دو شعر از #آفاق_شوهانی
🔸یک :
نتهایی از باران
نخهایی از سیگار
برای دیوانگیام کافیست
درها را ببند
گذشته را
و حال را فرش کن
پشت در بزن:
باران فروشی نیست
🔸دو :
آب را فرستادم برای امسال
برای پرتقالهای خشکیده
برای دوقلوهای بههمچسبیدهی نارنگیات
و چند قطره آفتاب برای سیبهای سرخ
برای سیبهای زرد
گفتم بهار را بپوشند
از من آغاز شوند
از من برخیزند.
http://uupload.ir/files/utw4_a.sh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1845
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔹دو شعر از #آفاق_شوهانی
🔸یک :
نتهایی از باران
نخهایی از سیگار
برای دیوانگیام کافیست
درها را ببند
گذشته را
و حال را فرش کن
پشت در بزن:
باران فروشی نیست
🔸دو :
آب را فرستادم برای امسال
برای پرتقالهای خشکیده
برای دوقلوهای بههمچسبیدهی نارنگیات
و چند قطره آفتاب برای سیبهای سرخ
برای سیبهای زرد
گفتم بهار را بپوشند
از من آغاز شوند
از من برخیزند.
http://uupload.ir/files/utw4_a.sh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1845
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw