@piaderonews
چهار شعر از #نیما_صفار_سفلایی
1
درون ِكشور ِپهلو
كنار ِجمجمهي مرگ
چنين مني كه نبودم
پُر از حاشا بود
2
مرگ ِخوبي بود
دستآموزمان ميشد
با قلب و ريه و رودههاش
به مردن شبيهتر ميشد از من
كه مردهاي از پنجره برميدارم
و گوشهايش را ميگيرد كه نشنود
چون وارد ِگوش كه ميشوي
يعني شروع شدهاي و
باقي ميان ِمردنمان
به همين ادامهداريهاست
به چركمردگيي اين رخت قسم و
خراساني كه نگاه
و از بيخ اشتباه است
3
همه چيز
در كسري از ثانيه
همان همه چيز است
ميدانم انتظار چيز ديگري داشتي
4
من به شدّت از لفظ پنبه بدم ميآيد
او به شدّت از لفظ پنبه بدش ميآيد
تو به شدّت از لفظ پنبه بدت ميآيد
او ميآيد
ميان ِآنها و ما كه قابل تشخيص از هم نيستيم
با يك شدّت ِعادّي شده بين ِلبهاي همهمان يكجا
بذار دقيقاً ببينيم چه ميگوييم
چيزي نيست چيزي نيست چيزي نيست
پس بذار با همان دقت بشنويم چه ميگوييم
چيزي هست چيزي هست چيزي هست
لفظ ِپنبه دست نميآيد كه در بياري از گوش، سر ببري باهاش، تماشا كني: چه سر ِبريدهي تميزي! و يادت نيايد سر كسيست كه ميشناسي يا شبيه ِسر كسيست كه ميشناسي يا نه
گوش كن! داري ميگويي!
سر افتاده به تماشا همينطور براي خودش، پنبه سيگارش را روشن ميكند مثل حوصلههايي كه ندارد ولي گوشش بدهكار نيست
عكسهاي ارسالي از سعيدين، مرتضوي و طوسي، خيلي شيك و شاداب، لبخند با لباس عزا ميزنند و قسمت ِلبخند ِصحنه راستتر به نظر ميرسد، من؟
شير از گاوي ميخورم كه لكّههايي ايران دارد روي تنش، گاو خوبيست اگر باشي، باش و ببين!
و غير از اين يك بيگانه هستيم ميان ِتني كه به چشم ميشناسيم
گوش كن به قول فروغ! صداي خزش ِغربت را ميشنوي؟ وزش ِظلمت بود؟ نزدي پس، زنگ!
گوش كن حواسمان آنقدر پرت از هم شده كه كنار باشيم؟ شيراز بهانه بود براي مردن ِابراهيم گلستان در نودوپنج سالگي، خوبي تو؟ من؟
ياد ِبرخي نفرات نشسته باشد ميان ِمحوطهي دوشنبهاي، نارنجها رسيده باشد، تعمير ِپرههاي چرخ ِدوچرخه كند سر بخورد دلوزوار اين تو، تيك تاك، باز شود در
در نور شديد ببينيم خبريمان نيست از لانگ تايم اگو
اين بمانيم امّا نرويم از رو
و نگو ميدانستي!
http://s1.upzone.ir/102556/N.S.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1678
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
چهار شعر از #نیما_صفار_سفلایی
1
درون ِكشور ِپهلو
كنار ِجمجمهي مرگ
چنين مني كه نبودم
پُر از حاشا بود
2
مرگ ِخوبي بود
دستآموزمان ميشد
با قلب و ريه و رودههاش
به مردن شبيهتر ميشد از من
كه مردهاي از پنجره برميدارم
و گوشهايش را ميگيرد كه نشنود
چون وارد ِگوش كه ميشوي
يعني شروع شدهاي و
باقي ميان ِمردنمان
به همين ادامهداريهاست
به چركمردگيي اين رخت قسم و
خراساني كه نگاه
و از بيخ اشتباه است
3
همه چيز
در كسري از ثانيه
همان همه چيز است
ميدانم انتظار چيز ديگري داشتي
4
من به شدّت از لفظ پنبه بدم ميآيد
او به شدّت از لفظ پنبه بدش ميآيد
تو به شدّت از لفظ پنبه بدت ميآيد
او ميآيد
ميان ِآنها و ما كه قابل تشخيص از هم نيستيم
با يك شدّت ِعادّي شده بين ِلبهاي همهمان يكجا
بذار دقيقاً ببينيم چه ميگوييم
چيزي نيست چيزي نيست چيزي نيست
پس بذار با همان دقت بشنويم چه ميگوييم
چيزي هست چيزي هست چيزي هست
لفظ ِپنبه دست نميآيد كه در بياري از گوش، سر ببري باهاش، تماشا كني: چه سر ِبريدهي تميزي! و يادت نيايد سر كسيست كه ميشناسي يا شبيه ِسر كسيست كه ميشناسي يا نه
گوش كن! داري ميگويي!
سر افتاده به تماشا همينطور براي خودش، پنبه سيگارش را روشن ميكند مثل حوصلههايي كه ندارد ولي گوشش بدهكار نيست
عكسهاي ارسالي از سعيدين، مرتضوي و طوسي، خيلي شيك و شاداب، لبخند با لباس عزا ميزنند و قسمت ِلبخند ِصحنه راستتر به نظر ميرسد، من؟
شير از گاوي ميخورم كه لكّههايي ايران دارد روي تنش، گاو خوبيست اگر باشي، باش و ببين!
و غير از اين يك بيگانه هستيم ميان ِتني كه به چشم ميشناسيم
گوش كن به قول فروغ! صداي خزش ِغربت را ميشنوي؟ وزش ِظلمت بود؟ نزدي پس، زنگ!
گوش كن حواسمان آنقدر پرت از هم شده كه كنار باشيم؟ شيراز بهانه بود براي مردن ِابراهيم گلستان در نودوپنج سالگي، خوبي تو؟ من؟
ياد ِبرخي نفرات نشسته باشد ميان ِمحوطهي دوشنبهاي، نارنجها رسيده باشد، تعمير ِپرههاي چرخ ِدوچرخه كند سر بخورد دلوزوار اين تو، تيك تاك، باز شود در
در نور شديد ببينيم خبريمان نيست از لانگ تايم اگو
اين بمانيم امّا نرويم از رو
و نگو ميدانستي!
http://s1.upzone.ir/102556/N.S.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1678
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
@piaderonews
"رستم نامه"
شعری از #حبیب_موسوی_بی_بالانی
پهلوي پنجشنبه را رستم دريده است/ پهلوي چشم جمعه غروب را هم رستم دريده است/ رستم هميشه پهلو را هم دريده است/ غم را هم/ رسيدن مرهم را هم/ رملهاي مؤنث در دهن ابر/ مثل بخار نفس اسب سيدها در زمهرير/ حتا شبان دلتنگي/ شبهاي آبياريي گلهاي قالي از روزهاي تو بودي/ بوي چاي ديشب/ بوي خيس خوردن لباس خواب/ اشاره كه ميكند غريزهي ديوارها/ حتا فرو ريختن پرچم را هم رستم دريده است/ پيغمبري كه گفت: دير برس دكتر!/ پيغمبري كه روي سيمهاي تلگراف تخم گذاشته بود/ پيغمبري كه معجزهاش را يك مرد كودن با چشمهاي زرد عوض كرد/ پيغمبري كه پاشيد از هم را هم رستم دريده است/ رستم كه ميدرد /:دندان اُژدها و دندان اسب حسودي ميكنند/ رستم كه ميدرد /:فُكهاي قطبيي جنوب در بهت كوسههاي فقير هورا ميكشند/ زندگي كردن يك اشعهي خيس/ زندگي كردن يك حباب سحرخيز/ رستم كه ميدرد /:زندگي كردن - فرار كردن/ چه قدر طبيعيست/
طبيعيست جانماز سبز - رستم كه ميدرد - يك قطعه از حواس جهت باشد/ يا ماهي روي شيارهاي تُنگ - دنبال ساعت ديواري - دنبال باغ/ دم غروب - در كوچههاي آب/ يا ماهي/ رستم كه ميدرد/ سطرهاي روزنامه را قدم بزند/ سطرهاي قدم را هم رستم دريده است/ انعكاس «صورت تو مثل پنجهي آفتاب»/ اين تو اگر رستم نباشد/ گاو مش حسن/ طوطيي داش آكَل/ غلام همّت آن نازنين خوشخو باشد/ اگر رستم نباشد/ صورت تو مثل پنجهي آفتاب/ اين تو حتما تمايل دارد اكثراً باشد/ كثرتي نامگذاري/ اين تو/ سر تمام آنهايي را كه رستم دريده است روي زانويش ميگذارد/ برايشان لالاييهايي به فراخور عميق شدن ِرستم دريده است ميخواند/ امّا اين تو/ براي تو/ لالا – لايي/ مهره بر دست داري/ لالا – لايي/ دكتر دير رسيد/ اين گياه وگرنه/ صورت تو مثل پنجهي آفتاب را/ اين گياه وگرنه/ توصيف مهرهاي كه روي بازويت بود/ قورت نميداد/لالا – لايي/ لعنتي نمير/ رستم دريده است/ چرا بوي چشم تو كم كم؟ چرا فوارهي رنگ آخرين دقايق غروب از دهان تو كم كم؟/ لعنتي/ چرا شراب بيرون دهان تو ﺟﻮبار است؟/ امّا بهشت نيست؟/ كوه مذاب روان/ لعنتي/ ماگما در دهان تو چه كار ميكند؟/ رستم دريده است/ تو ميميري؟/ لالا – لايي/ خواب نشسته در مصاديق عنفوان جواني/ مقدار پادشاهيي ردّي كه مانده است/ حتا دهان ببند/ جلد شناسنامه را/ تو قبل از شناسنامهات پوست ريختي/ حتا پوست ريختنت در علفزار/ لالا – لايي/ كاملترين تن/ بالاي دستهاي قير و سنگريزه/ گياه كامل معظم را هم رستم دريده است/ لعنتي نمير/ دكتر دير رسيد/ پس چرا وقتي سيب دير رسيد نمرد؟/ چرا فقط از درخت پايين آمدي؟/ كه عادت كند درخت: وقتي چيزي دير ميرسد فقط از درخت پايين ميآيي/ لالا – لايي/ قواي رستم تحليل رفته است/ بابايي/ بوس بده/ صورت تو مثل پنجهي آفتاب/ گاهي كه لابهلاي كتابها دنبال اسم هوا گرديده ميشود/ گاهي كه .../ هي/ بابايي/ بوس بده/ لالا – لايي/ قلب هي/ جهت گرفتن آن طرف رودخانه/ از سُم ِاسب بوي شكايت ميآيد/ هي/ رستم دريده است/ جا پاي اسب كه نگذارد/ لالا – لايي/ لعنتي/ قرار بود سمنگان بروي"
http://s1.upzone.ir/102564/H.M.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1679
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
"رستم نامه"
شعری از #حبیب_موسوی_بی_بالانی
پهلوي پنجشنبه را رستم دريده است/ پهلوي چشم جمعه غروب را هم رستم دريده است/ رستم هميشه پهلو را هم دريده است/ غم را هم/ رسيدن مرهم را هم/ رملهاي مؤنث در دهن ابر/ مثل بخار نفس اسب سيدها در زمهرير/ حتا شبان دلتنگي/ شبهاي آبياريي گلهاي قالي از روزهاي تو بودي/ بوي چاي ديشب/ بوي خيس خوردن لباس خواب/ اشاره كه ميكند غريزهي ديوارها/ حتا فرو ريختن پرچم را هم رستم دريده است/ پيغمبري كه گفت: دير برس دكتر!/ پيغمبري كه روي سيمهاي تلگراف تخم گذاشته بود/ پيغمبري كه معجزهاش را يك مرد كودن با چشمهاي زرد عوض كرد/ پيغمبري كه پاشيد از هم را هم رستم دريده است/ رستم كه ميدرد /:دندان اُژدها و دندان اسب حسودي ميكنند/ رستم كه ميدرد /:فُكهاي قطبيي جنوب در بهت كوسههاي فقير هورا ميكشند/ زندگي كردن يك اشعهي خيس/ زندگي كردن يك حباب سحرخيز/ رستم كه ميدرد /:زندگي كردن - فرار كردن/ چه قدر طبيعيست/
طبيعيست جانماز سبز - رستم كه ميدرد - يك قطعه از حواس جهت باشد/ يا ماهي روي شيارهاي تُنگ - دنبال ساعت ديواري - دنبال باغ/ دم غروب - در كوچههاي آب/ يا ماهي/ رستم كه ميدرد/ سطرهاي روزنامه را قدم بزند/ سطرهاي قدم را هم رستم دريده است/ انعكاس «صورت تو مثل پنجهي آفتاب»/ اين تو اگر رستم نباشد/ گاو مش حسن/ طوطيي داش آكَل/ غلام همّت آن نازنين خوشخو باشد/ اگر رستم نباشد/ صورت تو مثل پنجهي آفتاب/ اين تو حتما تمايل دارد اكثراً باشد/ كثرتي نامگذاري/ اين تو/ سر تمام آنهايي را كه رستم دريده است روي زانويش ميگذارد/ برايشان لالاييهايي به فراخور عميق شدن ِرستم دريده است ميخواند/ امّا اين تو/ براي تو/ لالا – لايي/ مهره بر دست داري/ لالا – لايي/ دكتر دير رسيد/ اين گياه وگرنه/ صورت تو مثل پنجهي آفتاب را/ اين گياه وگرنه/ توصيف مهرهاي كه روي بازويت بود/ قورت نميداد/لالا – لايي/ لعنتي نمير/ رستم دريده است/ چرا بوي چشم تو كم كم؟ چرا فوارهي رنگ آخرين دقايق غروب از دهان تو كم كم؟/ لعنتي/ چرا شراب بيرون دهان تو ﺟﻮبار است؟/ امّا بهشت نيست؟/ كوه مذاب روان/ لعنتي/ ماگما در دهان تو چه كار ميكند؟/ رستم دريده است/ تو ميميري؟/ لالا – لايي/ خواب نشسته در مصاديق عنفوان جواني/ مقدار پادشاهيي ردّي كه مانده است/ حتا دهان ببند/ جلد شناسنامه را/ تو قبل از شناسنامهات پوست ريختي/ حتا پوست ريختنت در علفزار/ لالا – لايي/ كاملترين تن/ بالاي دستهاي قير و سنگريزه/ گياه كامل معظم را هم رستم دريده است/ لعنتي نمير/ دكتر دير رسيد/ پس چرا وقتي سيب دير رسيد نمرد؟/ چرا فقط از درخت پايين آمدي؟/ كه عادت كند درخت: وقتي چيزي دير ميرسد فقط از درخت پايين ميآيي/ لالا – لايي/ قواي رستم تحليل رفته است/ بابايي/ بوس بده/ صورت تو مثل پنجهي آفتاب/ گاهي كه لابهلاي كتابها دنبال اسم هوا گرديده ميشود/ گاهي كه .../ هي/ بابايي/ بوس بده/ لالا – لايي/ قلب هي/ جهت گرفتن آن طرف رودخانه/ از سُم ِاسب بوي شكايت ميآيد/ هي/ رستم دريده است/ جا پاي اسب كه نگذارد/ لالا – لايي/ لعنتي/ قرار بود سمنگان بروي"
http://s1.upzone.ir/102564/H.M.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1679
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
@piaderonews
شعری از #خسرو_بنایی
نمی شود همیشه شهریور باشد
و من نسبت ام را با اواخر آذر
در یک چشم درشت مضطرب کنم
دیروز
رفتی
هیولایی که در پیش بینی من بود
به پسری دوازده ساله بدل شد
می گفت:
بالای پلک ام جنگلی هرصبح می روید
و پایین پلک ام جلگه ای ست که به دریا می رسد
هر بار کسی از میانمان می رود
پلک می زنم وجنگلی را در دریا غرق می کنم
آنوقت حباب هایی بیرون می زند
به اندازه کلبه ماهی گیران
بیرون می آیند همراه با پری های دریایی
شبیه اشباحی که از این جهان رفتند
مثل من
گاهی
رویاهایشان را به کلمات بدل می کردند
و جهانی می ساختند
که شباهت عجیبی
به روایت پلک هایم داشتند .
http://s1.upzone.ir/102565/KH.B.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1680
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
شعری از #خسرو_بنایی
نمی شود همیشه شهریور باشد
و من نسبت ام را با اواخر آذر
در یک چشم درشت مضطرب کنم
دیروز
رفتی
هیولایی که در پیش بینی من بود
به پسری دوازده ساله بدل شد
می گفت:
بالای پلک ام جنگلی هرصبح می روید
و پایین پلک ام جلگه ای ست که به دریا می رسد
هر بار کسی از میانمان می رود
پلک می زنم وجنگلی را در دریا غرق می کنم
آنوقت حباب هایی بیرون می زند
به اندازه کلبه ماهی گیران
بیرون می آیند همراه با پری های دریایی
شبیه اشباحی که از این جهان رفتند
مثل من
گاهی
رویاهایشان را به کلمات بدل می کردند
و جهانی می ساختند
که شباهت عجیبی
به روایت پلک هایم داشتند .
http://s1.upzone.ir/102565/KH.B.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1680
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
@piaderonews
دو شعر از #هرمز_علیپور
"با من "
ﺑﺎ ﻣﻦ ﺭﻧﮓﻫﺎﻱ ﻛﻤﻲ ﺑﻪ ﺭاﻩ ﻧﻴﻔﺘﺎﺩﻧﺪ
ﺑﻪ ﻛﻮﭼﻪ و ﺧﻴﺎﺑﺎﻥﻫﺎ و ﺷﻬﺮﻫﺎﻱ ﺑﺰﺭﮒ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﻛﻨﺞﻫﺎﻱ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ
ﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﺣﺎﻻ ﻛﻪ اﺯ ﺑﻬﺎﺭ ﺗﺎﺯﻩ
ﻣﻲﮔﺮﻳﺰﺩ ﺭﻭﺣﻢ
ﻣﻦ ﻛﻪ ﺑﻬﺎﺭﻫﺎﻱ ﻛﻤﻲ
ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻧﻨﻬﺎﺩﻩ
ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺭا ﺑﻪ ﺭﻭﺷﻨﻲ ﺩﻳﺪﻩ
ﺑﻪ ﻣﺮﮒ اﮔﺮ ﻛﻪ ﻧﮕﺎﻫﻢ اﻳﻦﻃﻮﺭ اﺳﺖ.
"یاد"
اﻭﻟﻴﻦ ﺳﻂﺮ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ اﺳﺖ
ﻓﺮاﺭ ﺑﺮﮒﻫﺎﻳﻲ اﺯ ﻗﺎﺏ ﺧﻮﺩ
اﻳﻦﻛﻪ اﺯ ﻳﺎﺩ ﻧﺨﻮاﻫﻲ ﺑﺮﺩ
اﻭﻟﻴﻦ ﺑﺮﻑ ﺭا ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻩاﻱ
ﻧﻮاﺩﻩ ﺁﺗﺶ
و ﺁﺏ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭا
ﻛﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺭا ﺗﻌﻂﻴﻞ ﻛﺮﺩ
ﻣﻦ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮ ﺭاﻩ ﺑﻮﺩﻡ
اﻭﻟﻴﻦ ﺳﻂﺮ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪاﻡ
ﮔﺮﻳﻪ اﺳﺖ.
http://s1.upzone.ir/102571/H.A.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1681
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
دو شعر از #هرمز_علیپور
"با من "
ﺑﺎ ﻣﻦ ﺭﻧﮓﻫﺎﻱ ﻛﻤﻲ ﺑﻪ ﺭاﻩ ﻧﻴﻔﺘﺎﺩﻧﺪ
ﺑﻪ ﻛﻮﭼﻪ و ﺧﻴﺎﺑﺎﻥﻫﺎ و ﺷﻬﺮﻫﺎﻱ ﺑﺰﺭﮒ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﻛﻨﺞﻫﺎﻱ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ
ﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﺣﺎﻻ ﻛﻪ اﺯ ﺑﻬﺎﺭ ﺗﺎﺯﻩ
ﻣﻲﮔﺮﻳﺰﺩ ﺭﻭﺣﻢ
ﻣﻦ ﻛﻪ ﺑﻬﺎﺭﻫﺎﻱ ﻛﻤﻲ
ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻧﻨﻬﺎﺩﻩ
ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺭا ﺑﻪ ﺭﻭﺷﻨﻲ ﺩﻳﺪﻩ
ﺑﻪ ﻣﺮﮒ اﮔﺮ ﻛﻪ ﻧﮕﺎﻫﻢ اﻳﻦﻃﻮﺭ اﺳﺖ.
"یاد"
اﻭﻟﻴﻦ ﺳﻂﺮ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ اﺳﺖ
ﻓﺮاﺭ ﺑﺮﮒﻫﺎﻳﻲ اﺯ ﻗﺎﺏ ﺧﻮﺩ
اﻳﻦﻛﻪ اﺯ ﻳﺎﺩ ﻧﺨﻮاﻫﻲ ﺑﺮﺩ
اﻭﻟﻴﻦ ﺑﺮﻑ ﺭا ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻩاﻱ
ﻧﻮاﺩﻩ ﺁﺗﺶ
و ﺁﺏ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭا
ﻛﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺭا ﺗﻌﻂﻴﻞ ﻛﺮﺩ
ﻣﻦ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮ ﺭاﻩ ﺑﻮﺩﻡ
اﻭﻟﻴﻦ ﺳﻂﺮ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪاﻡ
ﮔﺮﻳﻪ اﺳﺖ.
http://s1.upzone.ir/102571/H.A.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1681
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
جزوه شعر طرفه
شماره 7 و 8
مهر و آبان 1345
زیر نظر اسماعیل نوری علاء
◾️مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
شماره 7 و 8
مهر و آبان 1345
زیر نظر اسماعیل نوری علاء
◾️مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
" هنوز در فکر آن کلاغم ... "
برای اسماعیل خویی
#شعر_خوب از #احمد_شاملو
هنوز
در فکرِ آن کلاغم در درههای یوش:
با قیچی سیاهش
بر زردیِ برشتهی گندمزار
با خِشخِشی مضاعف
از آسمانِ کاغذی مات
قوسی بُرید کج،
و رو به کوهِ نزدیک
با غار غارِ خشکِ گلویش
چیزی گفت
که کوهها
بیحوصله
در زِلِّ آفتاب
تا دیرگاهی آن را
با حیرت
در کَلّههای سنگیشان
تکرار میکردند.
□
گاهی سوآل میکنم از خود که
یک کلاغ
با آن حضورِ قاطعِ بیتخفیف
وقتی
صلاتِ ظهر
با رنگِ سوگوارِ مُصرّش
بر زردیِ برشتهی گندمزاری بال میکشد
تا از فرازِ چند سپیدار بگذرد،
با آن خروش و خشم
چه دارد بگوید
با کوههای پیر
کاین عابدانِ خستهی خوابآلود
در نیمروزِ تابستانی
تا دیرگاهی آن را با هم
تکرار کنند؟
شهریورِ ۱۳۵۴
http://s1.upzone.ir/105220/723116.jpg
منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1682
بخش : #شعر_خوب
به انتخاب میثم ریاحی
@piaderonews
برای اسماعیل خویی
#شعر_خوب از #احمد_شاملو
هنوز
در فکرِ آن کلاغم در درههای یوش:
با قیچی سیاهش
بر زردیِ برشتهی گندمزار
با خِشخِشی مضاعف
از آسمانِ کاغذی مات
قوسی بُرید کج،
و رو به کوهِ نزدیک
با غار غارِ خشکِ گلویش
چیزی گفت
که کوهها
بیحوصله
در زِلِّ آفتاب
تا دیرگاهی آن را
با حیرت
در کَلّههای سنگیشان
تکرار میکردند.
□
گاهی سوآل میکنم از خود که
یک کلاغ
با آن حضورِ قاطعِ بیتخفیف
وقتی
صلاتِ ظهر
با رنگِ سوگوارِ مُصرّش
بر زردیِ برشتهی گندمزاری بال میکشد
تا از فرازِ چند سپیدار بگذرد،
با آن خروش و خشم
چه دارد بگوید
با کوههای پیر
کاین عابدانِ خستهی خوابآلود
در نیمروزِ تابستانی
تا دیرگاهی آن را با هم
تکرار کنند؟
شهریورِ ۱۳۵۴
http://s1.upzone.ir/105220/723116.jpg
منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1682
بخش : #شعر_خوب
به انتخاب میثم ریاحی
@piaderonews
@piaderonews
"برگزیدگان دومین دوره جایزه شعر احمد شاملو معرفی شدند"
هیئت داوران جایزه شعر احمد شاملو «لشکر شکست خورده کلمات» اثر آیدا عمیدی را بهعنوان برگزیده اول معرفی کرد.
همچنین مجموعه شعر «زمین کرهای سیاسی بود» اثر سمیه (شوکا) حسینی و مجموعه شعر «مسافرت از اتاق تا بیرون... و بالعکس» اثر شهریار وقفیپور مشترکا بهعنوان برگزیدگان دوم معرفی شدند.
هیئت داوران مجموعه شعر «اسب را در نیمه دیگرت برمان» اثر عطیه عطارزاده و «هیچ کس مراقب سایهها نیست» اثر الینا نریمان را نیز شایسته تقدیر دانست.
بنا بر اعلام، علیرضا بهنام، خسرو پارسا، رویا تیموریان، هوشنگ چالنگی، فرزان سجودی، عنایت سمیعی، محمد صنعتی، علیرضا عباسی و لیلی گلستان، داوری نهایی دومین دوره جایزه شعر احمد شاملو را برعهده داشتند.
برگزیدگان این جایزه همزمان با زادروز این شاعر (۲۱ آذرماه) در موسسه بهاران معرفی شدند.
در این مراسم، حافظ موسوی - دبیر دومین دوره جایزه شعر احمد شاملو - گفت: ۱۷۱ عنوان کتاب شعر منتشرشده در سال ۹۴ داوری شدند، هرچند تعداد کتابهای شعر منتشرشده بیشتر بود.
در بخش دیگر نیز لیلی گلستان، از اعضای هیئت داوران، بیانه داوران را خواند و از اینکه زنها در این رقابت درخشیدند، اظهار خوشحالی کرد.
همچنین آیدا سرکیسیان - همسر احمد شاملو - نیز گفت: خوشحالم که با انجام شدن این فعالیتها، وجدان راحتی دارم. در حالی که شاملو نیست و من همچنان هستم.
@piaderonews
"برگزیدگان دومین دوره جایزه شعر احمد شاملو معرفی شدند"
هیئت داوران جایزه شعر احمد شاملو «لشکر شکست خورده کلمات» اثر آیدا عمیدی را بهعنوان برگزیده اول معرفی کرد.
همچنین مجموعه شعر «زمین کرهای سیاسی بود» اثر سمیه (شوکا) حسینی و مجموعه شعر «مسافرت از اتاق تا بیرون... و بالعکس» اثر شهریار وقفیپور مشترکا بهعنوان برگزیدگان دوم معرفی شدند.
هیئت داوران مجموعه شعر «اسب را در نیمه دیگرت برمان» اثر عطیه عطارزاده و «هیچ کس مراقب سایهها نیست» اثر الینا نریمان را نیز شایسته تقدیر دانست.
بنا بر اعلام، علیرضا بهنام، خسرو پارسا، رویا تیموریان، هوشنگ چالنگی، فرزان سجودی، عنایت سمیعی، محمد صنعتی، علیرضا عباسی و لیلی گلستان، داوری نهایی دومین دوره جایزه شعر احمد شاملو را برعهده داشتند.
برگزیدگان این جایزه همزمان با زادروز این شاعر (۲۱ آذرماه) در موسسه بهاران معرفی شدند.
در این مراسم، حافظ موسوی - دبیر دومین دوره جایزه شعر احمد شاملو - گفت: ۱۷۱ عنوان کتاب شعر منتشرشده در سال ۹۴ داوری شدند، هرچند تعداد کتابهای شعر منتشرشده بیشتر بود.
در بخش دیگر نیز لیلی گلستان، از اعضای هیئت داوران، بیانه داوران را خواند و از اینکه زنها در این رقابت درخشیدند، اظهار خوشحالی کرد.
همچنین آیدا سرکیسیان - همسر احمد شاملو - نیز گفت: خوشحالم که با انجام شدن این فعالیتها، وجدان راحتی دارم. در حالی که شاملو نیست و من همچنان هستم.
@piaderonews
@piaderonews
متن کامل سخنرانی نوبل «باب دیلن»
روز گذشته (شنبه) مراسم اعطای جوایز نوبل، بدون حضور «باب دیلن» برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۶ برگزار شد و متن سخنرانی که او آماده کرده بود، در حضور دیگر میهمانان خوانده شد.
«رولینگ استونز» نوشت: وقتی اوایل اکتبر خبر نوبلیست شدن «باب دیلن» اعلام شد، همه درباره این تصمیم آکادمی سوئدی نظری داشتند به جز خود برنده نوبل.
مراسم اعطای جوایز نوبل شنبه (10 دسامبر) در استکهلم برگزار شد، «کارل هندریک هلدین» رئیس بنیاد نوبل سخنرانی کوتاهی برای برندگان و دیگر مهمانان ایراد کرد. پادشاه «کارل گوستاو شانزدهم» به همراه همسر و دخترش پشت سر او با لباسهای فاخر و آراسته نشسته بودند، فضایی بسیار رسمی در سالن حکمفرمایی میکرد.
جای تنها کسی که در این مراسم خالی بود، «باب دیلن» خواننده و ترانهسرای آمریکایی بود که با کسب نوبل ادبیات طی دو ماه گذشته، حواشی بسیاری را به پا کرده است.
او با گذشت دو هفته از اعلام نوبلیست شدنش، سرانجام پاسخ تماسهای مکرر آکادمی نوبل را داد و گفت که؛ کسب این جایزه بزرگ زبان او را بند آورده بود. با این حال «دیلن» اعلام کرد به دلیل تعهدات دیگر، نمیتواند در این مراسم حضور پیدا کند و متن سخنرانی او توسط یکی از اعضای آکادمی خوانده شد.
http://cdn.isna.ir/d/2016/10/18/3/57370321.jpg?ts=1476788518226
☑️متن سخنرانی را در این آدرس بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1683
◾️مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
بخش : #بازتاب
@piaderonews
متن کامل سخنرانی نوبل «باب دیلن»
روز گذشته (شنبه) مراسم اعطای جوایز نوبل، بدون حضور «باب دیلن» برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۶ برگزار شد و متن سخنرانی که او آماده کرده بود، در حضور دیگر میهمانان خوانده شد.
«رولینگ استونز» نوشت: وقتی اوایل اکتبر خبر نوبلیست شدن «باب دیلن» اعلام شد، همه درباره این تصمیم آکادمی سوئدی نظری داشتند به جز خود برنده نوبل.
مراسم اعطای جوایز نوبل شنبه (10 دسامبر) در استکهلم برگزار شد، «کارل هندریک هلدین» رئیس بنیاد نوبل سخنرانی کوتاهی برای برندگان و دیگر مهمانان ایراد کرد. پادشاه «کارل گوستاو شانزدهم» به همراه همسر و دخترش پشت سر او با لباسهای فاخر و آراسته نشسته بودند، فضایی بسیار رسمی در سالن حکمفرمایی میکرد.
جای تنها کسی که در این مراسم خالی بود، «باب دیلن» خواننده و ترانهسرای آمریکایی بود که با کسب نوبل ادبیات طی دو ماه گذشته، حواشی بسیاری را به پا کرده است.
او با گذشت دو هفته از اعلام نوبلیست شدنش، سرانجام پاسخ تماسهای مکرر آکادمی نوبل را داد و گفت که؛ کسب این جایزه بزرگ زبان او را بند آورده بود. با این حال «دیلن» اعلام کرد به دلیل تعهدات دیگر، نمیتواند در این مراسم حضور پیدا کند و متن سخنرانی او توسط یکی از اعضای آکادمی خوانده شد.
http://cdn.isna.ir/d/2016/10/18/3/57370321.jpg?ts=1476788518226
☑️متن سخنرانی را در این آدرس بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1683
◾️مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
بخش : #بازتاب
@piaderonews
داستانی از
🔴مهناز رضایی
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1684
☑️بخش : داستان
زیر نظر احمد درخشان
◾️پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
🔴مهناز رضایی
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1684
☑️بخش : داستان
زیر نظر احمد درخشان
◾️پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
داستانی از
🔴شهلا شیخی
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1685
☑️بخش : داستان
زیر نظر احمد درخشان
◾️پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
🔴شهلا شیخی
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1685
☑️بخش : داستان
زیر نظر احمد درخشان
◾️پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
داستانی از
🔴مونا عسگریانی
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1686
☑️بخش : داستان
زیر نظر احمد درخشان
◾️پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
🔴مونا عسگریانی
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1686
☑️بخش : داستان
زیر نظر احمد درخشان
◾️پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
داستانی از
🔴سمیه کاظمی حسنوند
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1687
☑️بخش : داستان
زیر نظر احمد درخشان
◾️پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
🔴سمیه کاظمی حسنوند
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1687
☑️بخش : داستان
زیر نظر احمد درخشان
◾️پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
داستانی از
🔴اسماعیل زرعی
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1688
☑️بخش : داستان
زیر نظر احمد درخشان
◾️پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
🔴اسماعیل زرعی
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1688
☑️بخش : داستان
زیر نظر احمد درخشان
◾️پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
@piaderonews
شعری از #تیرداد_آتشکار
همین که شب
یکتاﻳﻲی دهان تو
نخاع فاصله را تعبیر ﻣﻲکند
نفس یا برﻳﺪﻩهای صبر
یا مرﺩﻩی من
کفن از کلام تو ﻣﻲگیرد.
http://s1.upzone.ir/106578/T.A.jpg
◾️ منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1689
🔴 بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
شعری از #تیرداد_آتشکار
همین که شب
یکتاﻳﻲی دهان تو
نخاع فاصله را تعبیر ﻣﻲکند
نفس یا برﻳﺪﻩهای صبر
یا مرﺩﻩی من
کفن از کلام تو ﻣﻲگیرد.
http://s1.upzone.ir/106578/T.A.jpg
◾️ منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1689
🔴 بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
@piaderonews
شعری از #امین_مرادی
کلماتم گرفته بود و با استخوانم که میچکید
دید:به (ناگهان) نمیتوان اعتماد کرد
مثلِ در
که میداند ردِ انگشت روی صفحه
اعتراضی به (پنهان) است
اعتراضی که از سینهام خَس گرفته
آمده است تا اینجا:
بیا و در پشتِ (است) بتاز
چرا همیشه سبز نیست و
شکار، از کلهام به خونی سرخ نمیوزد
(مجروح نمیداند کیست!)
(ناگهان) میآید:
روبهرو همیشه در زخم بود
رفیق، با قدارهای که میخورد
برزخ میشد و از تکههاش، کم
روی خود، خم:
با کلماتم
با کمتر از این هجای جیغ
با انگشتانِ بریده از نوشته میچکم
بر نامنامِ این شکستِ از استخوان خوردن
ردی که نمیداند از کجا گرفته
و به کجا رسیده است
ردِ چاقو بدونِ دندانه و تشدید
بدونِ مکث
بدنی شکافته از بد خوردن
از دستِ خود جراحت شدن
بدونِ نا
با نفس روی کفِ دست راه رفتن
و از هرچه رنگ
آن شدید را انتخاب کردن
شدیدِ راه شدن
جهیدن روی لخته
به گاه
به نای بریده از مفاصلِ طولانی
رفتن
دویدن از تا بدونِ پا
بریدنِ رگ از مسیر
بدونِ با
اما
اگر
بدونِ پایان
افتادنِ بیسر از ماجرا
راه
و در آخر:
کاما
http://s1.upzone.ir/106591/A.M.jpg
◾️ منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1690
🔴 بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
شعری از #امین_مرادی
کلماتم گرفته بود و با استخوانم که میچکید
دید:به (ناگهان) نمیتوان اعتماد کرد
مثلِ در
که میداند ردِ انگشت روی صفحه
اعتراضی به (پنهان) است
اعتراضی که از سینهام خَس گرفته
آمده است تا اینجا:
بیا و در پشتِ (است) بتاز
چرا همیشه سبز نیست و
شکار، از کلهام به خونی سرخ نمیوزد
(مجروح نمیداند کیست!)
(ناگهان) میآید:
روبهرو همیشه در زخم بود
رفیق، با قدارهای که میخورد
برزخ میشد و از تکههاش، کم
روی خود، خم:
با کلماتم
با کمتر از این هجای جیغ
با انگشتانِ بریده از نوشته میچکم
بر نامنامِ این شکستِ از استخوان خوردن
ردی که نمیداند از کجا گرفته
و به کجا رسیده است
ردِ چاقو بدونِ دندانه و تشدید
بدونِ مکث
بدنی شکافته از بد خوردن
از دستِ خود جراحت شدن
بدونِ نا
با نفس روی کفِ دست راه رفتن
و از هرچه رنگ
آن شدید را انتخاب کردن
شدیدِ راه شدن
جهیدن روی لخته
به گاه
به نای بریده از مفاصلِ طولانی
رفتن
دویدن از تا بدونِ پا
بریدنِ رگ از مسیر
بدونِ با
اما
اگر
بدونِ پایان
افتادنِ بیسر از ماجرا
راه
و در آخر:
کاما
http://s1.upzone.ir/106591/A.M.jpg
◾️ منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1690
🔴 بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
@piaderonews
شعرهایی از #علیرضا_عباسی
1
در ﺭﮒهات اسبی ﻣﻲدود
ﻣﻲدود در ﺭﮒهام
جاﺩﻩهایی که به هم ﻧﻤﻲرسند
دشت روییده
در مسیر استخواﻥها
روییده دشت
آرام در ﺗﻦات ﻧﻤﻲگیرد
آرام ﻧﻤﻲگیرد چیزی در تنم
اسبی در ﺭﮒها
که ﮔﻢ کرده
مسیر دشت را
2
ﭘﻴﺶﺯﻣﻴﻨﻪها از در و ديوار داخل ﻣﻲشوند
بي مقدمه جاﻣﻌﻪي ﭘﻨﺠﺮﻩها
روي هم رفته مردم زير ﭘﻞهاي ﺑﻲربط
تصادفا شهر زيبايي از پله به ﻛﻼﻍها
ناوداﻥها به چه درد ﻣﻲخورند؟
چيزي به هم نريخته فقط يك پارچ خالي براي سرو مهماني رسمي
ممكن است كنار نمكداني خيس آزاردهنده باشد
يا وﺻﻠﻪای ناجور در چشم دوستی خودماني
به هم نریخته چیزی
فقط لاﺑﻪلاي ﭘﻠﻪهاي زير پل ﻟﻜﻪهايي پيدا ﻣﻲشود
ﻟﻜﻪای
زخمی
مرگی
تفاوت آﺗﺶها در روﺷﻦ ﺷﺪﻥشان است
قدم با تو روي آشفتگي
اندوه
ﭘﻨﺠﺮﻩهای بسته
شهری که در ﻟﻜﻪهایش فرو رفته آرام آرام
قدم به زبان تو روی تاریکی
با زبان تو شاید زمین از نو زاده شود
با رﻧﮓهای نزدیک
ﻓﺼﻞها که روی هم ﻣﻲلغزند
پرﻧﺪﻩها که نزدیک به آدم ﻣﻲشوند
با زبان تو شاید اشیا را که ﺟﺎﺑﻪجا ﻣﻲکنیم
به ﻧﺎﻡهای دیگرشان فکر کرده باشیم
به زندﮔﻲهای دیگرشان
يك ليوان آب كنار ﻟﺐهايم بگذار
ﭘﻴﺶزﻣﻴﻨﻪها همه جا را اشغال كرﺩﻩاند
http://s1.upzone.ir/106595/A.A.jpeg
◾️ منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1691
🔴 بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
شعرهایی از #علیرضا_عباسی
1
در ﺭﮒهات اسبی ﻣﻲدود
ﻣﻲدود در ﺭﮒهام
جاﺩﻩهایی که به هم ﻧﻤﻲرسند
دشت روییده
در مسیر استخواﻥها
روییده دشت
آرام در ﺗﻦات ﻧﻤﻲگیرد
آرام ﻧﻤﻲگیرد چیزی در تنم
اسبی در ﺭﮒها
که ﮔﻢ کرده
مسیر دشت را
2
ﭘﻴﺶﺯﻣﻴﻨﻪها از در و ديوار داخل ﻣﻲشوند
بي مقدمه جاﻣﻌﻪي ﭘﻨﺠﺮﻩها
روي هم رفته مردم زير ﭘﻞهاي ﺑﻲربط
تصادفا شهر زيبايي از پله به ﻛﻼﻍها
ناوداﻥها به چه درد ﻣﻲخورند؟
چيزي به هم نريخته فقط يك پارچ خالي براي سرو مهماني رسمي
ممكن است كنار نمكداني خيس آزاردهنده باشد
يا وﺻﻠﻪای ناجور در چشم دوستی خودماني
به هم نریخته چیزی
فقط لاﺑﻪلاي ﭘﻠﻪهاي زير پل ﻟﻜﻪهايي پيدا ﻣﻲشود
ﻟﻜﻪای
زخمی
مرگی
تفاوت آﺗﺶها در روﺷﻦ ﺷﺪﻥشان است
قدم با تو روي آشفتگي
اندوه
ﭘﻨﺠﺮﻩهای بسته
شهری که در ﻟﻜﻪهایش فرو رفته آرام آرام
قدم به زبان تو روی تاریکی
با زبان تو شاید زمین از نو زاده شود
با رﻧﮓهای نزدیک
ﻓﺼﻞها که روی هم ﻣﻲلغزند
پرﻧﺪﻩها که نزدیک به آدم ﻣﻲشوند
با زبان تو شاید اشیا را که ﺟﺎﺑﻪجا ﻣﻲکنیم
به ﻧﺎﻡهای دیگرشان فکر کرده باشیم
به زندﮔﻲهای دیگرشان
يك ليوان آب كنار ﻟﺐهايم بگذار
ﭘﻴﺶزﻣﻴﻨﻪها همه جا را اشغال كرﺩﻩاند
http://s1.upzone.ir/106595/A.A.jpeg
◾️ منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1691
🔴 بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
آثار تازه شاعران و نویسندگان معاصر ایران را در کانال تلگرام
«مجله ادبی پیاده رو»
معتبرترین و باسابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان دنبال بفرمایید :👇👇👇👇
https://telegram.me/piaderonews
«مجله ادبی پیاده رو»
معتبرترین و باسابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان دنبال بفرمایید :👇👇👇👇
https://telegram.me/piaderonews
لینک خرید اینترنتی کتاب " آئورا و دیگران من "جدیدترین مجموعه شعر علی باباچاهی در فروشگاه اینترنتی کتاب 30 بوک
http://www.30book.com/Book/57080/%D8%A2%D8%A6%D9%88%D8%B1%D8%A7-%D9%88-%D8%AF%DB%8C%DA%AF
http://www.30book.com/Book/57080/%D8%A2%D8%A6%D9%88%D8%B1%D8%A7-%D9%88-%D8%AF%DB%8C%DA%AF
@piaderonews
#شعر_خوب از #یدالله_رویایی
آنچه زبان می خورَد
همیشه همان چیزی ست
که زبان را می خورَد
امیدِ آمدنِ لغتی
لغتی که نمی آید
تو آنسوتر آنجاتر
برابر من ایستاده ای
برابر با من
و چهره ام
چیزی به آینه از من نمی دهد
چیزی از آینه در من می کاهد
و انتظار صخره ی سرخ
نوکِ زبانِ تو امیدِ آمدنِ لغتی ست
لغتی که نمی آید
http://s1.upzone.ir/107134/Y.R.jpg
◾️ منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1692
برگرفته از مجموعه شعر "درجستجوی آن لغت تنها " نشر کاروان . سال 1387
🔴 بخش : #شعر_خوب
به انتخاب میثم ریاحی
@piaderonews
#شعر_خوب از #یدالله_رویایی
آنچه زبان می خورَد
همیشه همان چیزی ست
که زبان را می خورَد
امیدِ آمدنِ لغتی
لغتی که نمی آید
تو آنسوتر آنجاتر
برابر من ایستاده ای
برابر با من
و چهره ام
چیزی به آینه از من نمی دهد
چیزی از آینه در من می کاهد
و انتظار صخره ی سرخ
نوکِ زبانِ تو امیدِ آمدنِ لغتی ست
لغتی که نمی آید
http://s1.upzone.ir/107134/Y.R.jpg
◾️ منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1692
برگرفته از مجموعه شعر "درجستجوی آن لغت تنها " نشر کاروان . سال 1387
🔴 بخش : #شعر_خوب
به انتخاب میثم ریاحی
@piaderonews
@piaderonews
سه شعر از
#علی_میرکازهی
1
هی
هی
هی
آهسته تر
آن که تو نوازشش می کنی
سنگ است
2
انگشت
به روی هوا نکش
پرنده ها
به بیراهه می روند
3
قیل و قال کلاغ ها
در بازدم بیوه ی برف
که از سنگ
مرا تنها همین پیشانی بود
می سپارمش به دوشیزه ی مرگ
شاید نگوید آه
انگشتانم یاوه گفتند
اگر بلند شوی
خواهد رُست
پرهایی دور و برت
پس
کنارشان نزن
و یکی از پستان هایت را
به پیکرتراش بسپار
تا حجم آسمان در گریه های طفل
عجیب شود
پس
الواح اقیانوس را
سکه می زنم
از شاهزاده ای در رقص
شیطان همچنان نجیب بود
http://s1.upzone.ir/107201/A.M.jpg
◾️ منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1693
برگرفته از مجموعه شعر "ضلعِ آفتابیِ پهلو یا کلمه " انتشارات داستان سرا . سال 1383
🔴 بخش : #شعر_خوب
به انتخاب میثم ریاحی
@piaderonews
سه شعر از
#علی_میرکازهی
1
هی
هی
هی
آهسته تر
آن که تو نوازشش می کنی
سنگ است
2
انگشت
به روی هوا نکش
پرنده ها
به بیراهه می روند
3
قیل و قال کلاغ ها
در بازدم بیوه ی برف
که از سنگ
مرا تنها همین پیشانی بود
می سپارمش به دوشیزه ی مرگ
شاید نگوید آه
انگشتانم یاوه گفتند
اگر بلند شوی
خواهد رُست
پرهایی دور و برت
پس
کنارشان نزن
و یکی از پستان هایت را
به پیکرتراش بسپار
تا حجم آسمان در گریه های طفل
عجیب شود
پس
الواح اقیانوس را
سکه می زنم
از شاهزاده ای در رقص
شیطان همچنان نجیب بود
http://s1.upzone.ir/107201/A.M.jpg
◾️ منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1693
برگرفته از مجموعه شعر "ضلعِ آفتابیِ پهلو یا کلمه " انتشارات داستان سرا . سال 1383
🔴 بخش : #شعر_خوب
به انتخاب میثم ریاحی
@piaderonews