✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.28K subscribers
1.07K photos
44 videos
8 files
1.67K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
گیسوی شهرزادهٔ کدام قصه‌ای؟
         اینگونه که شلاله می‌گذری و
                                            ناز میکُنی؟
رویای آبی کدامی
     اینگونه، که دستان آسمان را می‌گشایی و
       باران را،
                باز می‌کنی؟
خود را به چشم عاشق خود واگو!
کدام کلامی به پیشگاه شعر؟
کدام شعوری به دامنم؟
            با تو،
                     چگونه بگویم؟
          به مگو که مگو!

#محمد_سینا
#مشق_های_من_در_شعر ۱۳۶۸
چاپ شده در استکهلم_سوئد
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
سی و دومین شماره از فصلنامه‌ی فرهنگی - هنری #استارباد
ویژه‌ی زمستان ۱۴۰۲ ( آخرین شماره سال نهم) منتشر شد.
استارباد پس از این وارد دهمین سال انتشار خود خواهد شد.
در شماره‌ی جدید #مجله_استارباد که با همکاری بیش از چهل نفر از اهالی فرهنگ و هنر و قلم #استان_گلستان ( #سرزمین_گرگان ) تهیه و تدوین شده، پرونده‌ی اصلی فصلنامه به چهار برادر شاعر اختصاص دارد که در طول تاریخ ۱۲۰۰ ساله‌ی #شعر_فارسی استثناء هستند.
#احمد_مومنی #محمود_مومنی #ابوالقاسم_مومنی و #علی_مومنی
در این شماره که با ۱۴۰ صفحه مطلب، انتشار یافته ( و نسبت به شمارگان چند سال اخیر #فصلنامه_استارباد از حجم بسیار بیشتری برخوردار است ) مطالب متنوعی به قلم این دوستان دیده می‌شود:
#مینا_سراوانی
#محمد_حسن_زاده
#سوده_ممشلی
#عبدالرحمن_فرقانی_فر
#علی_جهانگیری
#حمید_شریف_نیا
#محمدمهدی_مصلحی
#فرهاد_قاسمی
#امید_پورحسن
#الهام_زعفرانچی
#فرشته_کابلی
#سمیرا_قدیمی
#علی_بایزیدی
#سارا_سرایلو
#حنیف_خورشیدی
#فهیمه_یوسفی
#ریحانه_دانش_دوست
#علیرضا_حصارنوی
#محمدحسین_مدل
#شاپور_اسلامی
#سید_حمید_شریف_نیا
و تنی دیگر از هنرمندان و اهالی فرهنگ و ادب

💠 @StarbaadMagazine
بگذار به تماشا بنشینم به تماشا...
                             نه کلامیّ و نه اشکی
                                     نه خنده یی.
بگذار تنها میان دو سنگ بنشینم و
                                               آنک!
رده‌ی باکرگان زرد
                   در کفی نطفه‌های باریک و
                   در کفی دانه‌های زمرد.
میان دو سنگ
                می‌پذیرم
                می‌پذیرم بنشینم و لال شوم.
با دستها و با چشمهای گلبرگی
پرواز رها می‌شود از مچها
                                   پرواز سبک
                         که شانه یی مذاب می‌خواهد.
به کلامی که مرا خوانده‌اند
      و مرا کبود کرده اند
                             ضرب نفسهای شب را
                             تکرار می‌کنم
شبِ شکسته
                از بیگناهی
                که دایره‌وار می‌پیچد
                                        با تبسمی طولانی...
پرواز سبک
                         از حلقه های فتح می‌گذرد
و لرزش ساقه زنبق
                         به شمار نفسهای شب می‌رسد.
            
#محمود_شجاعی
#از_آبی_نفسهای_کوتاه ۱۳۵۹
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
بخوان ای یار
بخوان به غروب
                    و به خون
                   که نام تو را می‌چرخاند و
                     هربار
                               طلوع می‌کند دوبار.

به گمان
        غبار آبی سینه ست
که اینک بر می‌خیزد
                                 خسته و بخشنده
        و سیاهی را تبدیل می‌کند
                                  به ستاره.
            
#محمود_شجاعی
#از_آبی_نفسهای_کوتاه ۱۳۵۹
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
تجربه‌هایی هست که کسی نمی‌تواند از آنها جان به در برد. تجربه‌هایی که در پی آنها حس می‌کنی همه چیز از معنا تهی می‌شود. همین که به کرانه زندگی دست یافته باشی و تمام آنچه را که در آن مرزهای پرخطر فراهم است به غایت زیسته باشی، تمام رفتارهای روزمره و اشتیاق های معمول، افسون اغواگرانه شان را از دست می‌دهند. تو تنها با ظرفیتت برای ابژه کردن می‌توانی به زندگی ادامه دهی، با توانایی برای رهایی از این فشار بی‌نهایت، با نوشتن. خلاقیت راه نجاتی موقتی از چنگال مرگ است. حس می‌کنم باید به‌خاطر هرآنچه زندگی به من پیشکش کرده منفجر شوم، و نیز به‌خاطر دورنمای مرگ. انگار دارم می‌میرم از انزوا، عشق، ناامیدی، نفرت و هرآنچه این جهان در اختیارم گذاشته.
            
#امیل_چوران
#بر_قله_های_ناامیدی ۱۳۹۵
مترجم #سپیده_کوتی
#ادبیات_غیر_داستانی_بزرگسالان
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
در جذبه‌ای که حاصل زیبایی شب است
رویای دوردست تو نزدیک می‌شود
بوی تو موج میزند آنجا، بروی آب
چشم تو میدرخشد و تاریک میشود
            
#فروغ
#اسیر ۱۳۳۴
#چهارپاره
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
_چطور می‌توانم منظورم را به تو بفهمانم.
_و دیگران چه برداشتی داشته باشند.
_اما، چرا میخواهی هرطور که شده مرا به او نزدیک کنی و از عشقمان صحبت نمایی؟
_این سوالی است که جوابش را به هیچ عنوان نمی‌توانم برایت تفسیر کنم. به یکدیگر درس عشق یاد می‌دهیم اما خود هیچگاه به ارزش واقعی این یادگیری پی نمی بریم. پس اگر میخواهی عشقت را برای من حاشا نکنی پس اصلا حرفی در مورد او برایم نگو.

#جین_اوستین
#غرور_و_تعصب انتشارات ارسطو ۱۳۶۴
#رمان #داستان
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
پس سحرگاه به در خانه [مادر] رفت، و گوش داد. آواز مادر شنید که طهارت مى‏ساخت و مى‏گفت: «الهى آن غریب مرا نیکو دار و دل مشایخ را با وى خوش دار. و احوال نیکو او را کرامت کن». بایزید چون این بشنید، بگریست. پس در بزد. مادر گفت: «کیست؟».
گفت: «غریب تو».
مادر گریان شد و در بگشاد. پس گفت: «اى طیفور! چشمم خلل کرده است، از بس که گریستم در فراق تو و پشتم دو تا شد، از بس که غم تو خوردم».
- نقل است که گفت: «آن کار که بازپسین کارها دانستم، پیش از همه بود و آن‏ رضا [ى‏] مادر بود»

#ذکر_بایزید_بسطامی رحمة الله علیه
#تذکرة_الأولیا
#ادبیات_عرفانی
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
آرمیده میان دو پلک توام
این حضور پنهانی
لهجه‌ی غریبی دارد.

تا دور می‌شوی.

از گلوی یک ستاره
سر می‌خورم
تا نامت را
دوباره جار زنم!

#یار_محمد_اسد_پور
#بر_سینه_سنگ_ها_بر_سنگ_ها_نام_ها ۱۳۶۰
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
از پیرهن
افتاده دکمه.

چون تسبیحی که
می‌چرخد بر انگشتِ
و خفا می‌نشیند.

علّاف این روزها
منم که نمی‌گذرم!
گوزن از قالیچه و
حواشی ی مخفی ی این آهو...
چه مرزه این جهان،
ای تصادف
پرنده فریاد می‌کشد:
_ایست!
_ایست.

#داریوش_اسدی_کیارس
#بیامرزی_ها ۱۳۸۲
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
بالاخره تشریفات گمرکی به پایان رسید و من ناگهان خودم را در بغل هواپیما دیدم. با آخرین همراهم نیز خداحافظی کردم. میترسیدم برگردم و به پشت سر نگاه کنم. یک مشت دست در حال حرکت مثل شاخه‌های درختی که در مسیر باد قرار گرفته باشد و دستمال‌های رنگارنگ در فضا به اینسو و آنسو می‌رفتند. از آن طرف اسم خودم را شنیدم، کسی به فریاد مرا می‌نامید. فروغ . فروغ. صدای کوچکترین برادرم را شناختم، لبهایم لرزید و آنوقت برای اولین‌بار حس کردم که دارم دور می‌شوم. از هرچه که در اطرافم وجود داشت و من به آن دلبسته بودم دور می‌شوم. دوست من یک‌بار دیگر دستم را فشار داد. از روی پله‌های متحرکی که به دریچه هواپیما وصل کردند بالارفتم و چشمانم سوخت. از اشک‌ها سوخت و من خجالت کشیدم که برگردم و پشت سرم را نگاه کنم. میترسیدم دوست من اشکهایم را ببیند. از در داخل شدم و بی آنکه لحظه‌ای توقف کنم رفتم و روی صندلی نشستم... و بلافاصله هواپیما با تکان شدیدی به راه افتاد و من باز از دوردست‌ها دستمالها را دیدم و آنوقت سرم را به شیشه تکیه دادم و آرام گریستم.

#فروغ
فردوسی ۱۳۴۸/۵/۶ (۹۲۱) :
#خاطرات_و_نامه_ها
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
و خداحافظی اش،
آنچنان چلچله سانست که من می‌خواهم،
دائماً باز بگوید که: خداحافظ اما نرود.
و سخن گفتن او،
مثل اسطورهٔ یک جنگل شیشه ست، که بر سطحش،
بلبل از حیرت دیوانه شده، لال شده ست.

#رضا_براهنی
#مجله_فردوسی ۱۳۴۸/۱۱/۱۳ شماره ۹۴۸
#شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
کجا رفته‌ای
بی آنکه رفته باشی
چگونه رفته‌ای
بی آنکه رفته باشی

می‌بینم چشمانت را، لبات را، بازوانت را
و تنت را
اما تو کجایی؟
آه کجایی که تو را سخت گم کرده‌ام؟

#غادة_السمان
#در_بند_کردن_رنگین_کمان ۱۳۸۵
#شعر_عرب #شعر_ترجمه
ترجمه: عبدالحسین فرزاد
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
بر طاقش می‌نهم
            مثلِ آمرزشی عتیق
و خیره در بی‌گناهیش نگاه می‌کنم
گرچه به یادِ عشقی عزیز

ای ماه چون برآیی
یادم ده
چگونه خو کنم
با دردِ غیبتش

#قاسم_هاشمی_نژاد
#تک_چهره_در_دو_قاب ۱۳۵۹
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
حفره‌ی قلبم
                گل میخ سینه‌ات را
                چنان تنگ میفشارد
                تا در هر طپش
               شکنجهٔ مرگ را دریابد
              در پهنه‌ی جاودانگیش
آنگاه
        در نمی‌یابم چیزی
        جز به تو نگریستن
        و تنها ترا
                 اندیشیدن

#منوچهر_شیبانی
#سرابهای_کویری ۱۳۵۵
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب
#شعر_دهه_چهل_پنجاه
#قلمرو_شعر
رسم الخط شاعر رعایت شده است
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
ماهِ مهربانِ معصومم
باور نمی‌کنم هنوز هم سپید مانده باشی
مثل تمام دروغ های آسمانی
رسوای رهاشده در کهکشان
کاش در حرارت آفتاب می‌رسیدی و
در حیرت ستاره‌ها فرو می‌افتادی
ماهِ کالِ کثیفِ پیرِ چروکِ دروغ
در رختخوابِ من چه می‌کنی؟

#علیشاه_مولوی
#کاملن_خصوصی_برای_آگاهی_عموم  
چاپ دوم ۱۳۹۱
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
ای خطبه‌های آب
بر میزهای مفرغی دریا!
ای کاش با فصاحت سنگین این کبود
اندام من تلفظ شیرین آب بود

#یدالله_رویایی
#جنگ_طرفه ۱۳۴۳
#شعر_دهه_چهل_پنجاه
#شعر_حجم #شعر_دیگر #شعر_موج_ناب #شعر_موج_نو
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
وقتی‌که چشمهات در حلقه‌ی سرمه فرود آمد
من فراموش کرده بودم که دستهام در خواب شده‌ست.

حالا نمی‌ترسم به‌یاد بیاورم آن را که ندیده بودمش اما
نفسش آبی نفسهایم بود
نمی‌ترسم به‌یاد بیاورم آن را که ندیده بودمش اما
خونم را از گلی به بنفشه و از بنفشه به نارنجی می‌کشاند.

#محمود_شجاعی
#شعر_دیگر ۲, ۱۳۴۹
#شعر_دهه_چهل_پنجاه
#شعر_حجم #شعر_دیگر #شعر_موج_ناب #شعر_موج_نو
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
اما من و تو پیله هامان میله هم داشت
دیوارهای خانه‌مان جن پرورش می‌داد
مجبور بودیم واژه‌ها را در گوش فرو کنیم
سر به سطرهایی بگذاریم
که نقطه‌چین بانان درزهایش را پوشانده بودند

تمام روز به فکر پناهِ پیراهنی هستیم
که جیب‌هاش دستمان را استتار کند
اینجا همیشه چند ساعت از خودت عقب تری
ناچاری       قدم‌های کوتاه برداری
تا سایه ات بر سایه ی کسی منطبق نشود

ما تنها دو کلمه‌ی تنهاییم
بین نقطه‌ها گیر افتادیم
شعر فقط سیگارمان را زیاد می‌کند
بیا قدم بزنیم
دست هامان را در صندوق پست بیندازیم
           تا پروانه‌ای آنسوی اقیانوس متولد شود

#رضا_حیرانی
#چند_رضایی ۱۳۹۱
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
نبود
نه آن قناری خاموش
نه کودکی که در تالار خون مشق خشم می‌نوشت
تو هم نبودی پدر که از آن سوی ناکجات
خبر از پایان خاکستری بیاوری
که بر زمین خسته‌ی خانه پاشیده ست
آیا جهان تپش تند یک ستاره در اعماق شب نبود؟
آیا نبود جهان جز صدای آخ
در لحظه های خون چکیدن از ماه     
بر کف پوش سیمانی؟

#رضا_حیرانی
#روایت_هول ۱۳۹۳
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈