✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.27K subscribers
1.08K photos
44 videos
8 files
1.67K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
در اطاقی که من هستم
دیوارها فراموش نمیکنند
لحظه‌هایی را که من
بی‌کس ترین عابر خیابانهای مصیبت بوده‌ام
و تصویر بیماری پدرم را
           بر فراز پژمرده ترین درختان سیب
ساعتها گریسته ام
در همه لحظه‌های تنهایی من
دیوارها فراموش نمی‌کنند پنجره ای را
که در زاویهٔ غمناک عشق گشوده میشود
                                      *
در ساحلی که تو هستی
صدا، صدای چیست
صدا، صدای کیست
آیا صیادی که تنهاترین صیادهاست
مرثیهٔ عشق های مقطر آبی را
به قلب مکرر ماهی‌ها می‌رساند ؟
باد می‌گوید
      رودخانه را سرگرم کنید
چه فریبی
وقتی که عطوفت شیشه‌ای آبها
صدای استخوان میدهد
و سلسلهٔ بیرحم مرغ های ماهیخوار
از سرزمین خواب‌های دریایی
برمیگردند.

#صفورا_نیری
#ساده_در_باد ۱۳۴۸
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
موریس با جنگ موافق بود، و فکر می‌کرد که جنگ برای موجودیت ملت‌ها، گریزناپذیر و لازم است. این عقیده از زمان آشنایی با اصول تکامل که در آن زمان روشنفکران جوان را به خود مشغول می‌کرد، برای او کاملاً آشکار شده بود. آیا زندگی در هر ثانیه اش تنازع نیست؟ آیا شرایط طبیعت و تنازع بقا، قدرتی که در پیکار به‌دست می‌آید و احیا می‌شود، خود نبردی مداوم نیست؟ و آیا زندگی، همیشه از میان مرگ، دوباره جان نمی‌گیرد؟

#امیل_زولا
#شکست  ترجمه: فرهاد غبرائی ۱۳۶۰
#رمان
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
من از ورای او تراکم تاریکی را
و میوه های نقره ای کاج را هنوز
میدیدم، آه، ولی او...

او بر تمام اینهمه میلغزید
و قلب بینهایت او اوج میگرفت
گویی که حس سبز درختان بود
و چشمهایش تا ابدیت ادامه داشت.

#فروغ
#تولدی_دیگر ۱۳۴۲
#شعر_نیمایی
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
یه روز مثل من، کور می‌شی، می‌شینی اونجا مثل یه نقطه تو فضا، تو تاریکی، برای همیشه، مثل من. یه روز به خودت میگی، خسته شده‌م، می‌خوام بشینم، اونوقت میری می‌شینی، میگی گرسنه ام، بلند میشم یه چیزی گیر میارم میخورم. اما بلند نمیشی. میگی نمی‌بایست نشسته باشم، اما حالا که نشستم بازم کمی بشینم، بعد بلند میشم. بلند نمیشی و چیزی برای خوردن گیر نمی‌آری. مدتی چشمتو میدوزی به دیوار، بعد میگی، چشمامو می‌بندم شاید یه کم خواب برم، بعدش حالم خوب میشه، و چشماتو می‌بندی. وقتی دوباره چشماتو باز می‌کنی دیگه دیوار نمی‌بینی. خالی بیکرانی دورو برتو می‌گیره که اگه مرده‌های همه‌ی اعصار هم زنده بشن نمیتونن پُرِش کنن، تو اونجا مثل یه ریزه سنگی، وسط یه ردیف پله. آره، یه روز اینو میفهمی، مثل من میشی، با این فرق که تو کسی رو همرات نداری، چون کسی رو نداری بهش رحم کنی، چون کسی نمونده که بهش رحم کنی.

#ساموئل_بکت
#در_انتظار_خودو_و_آخر_بازی ۱۳۵۰
ترجمه: #سیروس_طاهباز
#نمایشنامه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
ای کسانی که سالم هستید! نشان سلامتی شما چیست؟ چشمان تمامی افراد بشر به پرتگاهی هولناک خیره شده که دارد در آن سقوط می‌کند. اگر شما شهامت نگاه کردن به ما، غذا خوردن با ما، حرف زدن با ما، نوشیدن با ما و همزیستی با ما را نداشته باشید، ما از شما نیستیم و آزادی به درد ما نمی‌خورد، همین به اصطلاح سالم ها هستند که دنیا را به سوی فاجعه کشانده‌اند. ای انسان! گوش بده، در تو آب و آتش و خاکستر وجود دارد، استخوان‌ها در داخل خاکستر، استخوان‌ها و خاکستر اکنون که نه در دنیای واقعیات و نه در تخیلات خود هستم، کجا هستم؟ یک قرار داد جدید با دنیا می‌بندم که آفتاب در شب بتابد و برف در تابستان ببارد. چیزهای بزرگ تمام می‌شوند و کوچک‌ها هستند که باقی می‌مانند. اجتماع باید همبسته و متحد باشد نه این طور تکه‌تکه کافی است به طبیعت نگاه کنیم و بفهمیم که زندگی چیز ساده ایست و باید برگردیم به نقطه شروع، نقطه‌ای که شما از همان‌جا راه غلط را انتخاب کردید. باید برگردیم به اصول بنیادی زندگی بدون کثیف کردن آب آخر این چه دنیایی است که یک دیوانه باید به شما بگوید! شرم بر شما.
#نوستالژیا 1983
#تاركوفسكى
#سینما
انتخاب حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
به اینجا که رسیدی
آینه‌ها به تو پشت می‌کنند
به هم می‌خورد آرایش گام هایت
برمی‌گردی
چیزی از قدم هایت به یاد زمین نمانده است
به کوله پشتی ات دست می‌بری
جز مشتی خاکستر به چنگ نمی‌آوری
جایی پا گذاشته ای
که به‌جای نام
داغ بر پیشانی کودکان می‌گذارند
تنها منم
که داغ کودکی ام را به دلم گذاشته‌اند.

#بهزاذ_زرین_پور
#ای_کاش_آفتاب_از_چهار_سو_بتابد ۱۳۷۵
#شعر_دهه_هفتاد
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
دستش را بر سینه ام گذاشت و چشمانش را بست، فاتحه‌ای خواند و سپس با انگشتِ سبابه اش دقیق روی قلبم فشار آورد:
این را پاک نگه دار... و مداومت کن، آنگاه میخِ[وتد] تو، تو را خواهد یافت. آن روزها خُردسال بودم و خُردسال، دردِ جدایی را درک نمی‌کند. آن لحظه ها، برایم چون خاطره‌ای رنگین به یادگار ماند و بزرگ‌تر که شدم دردِ آن را حس کردم. زیرا که درد اولیا مانندِ بدهی است، از کودکان ستانده نمی‌گردد و با بزرگ شدن از ذّمه برداشته نمی‌شود. سال‌ها بعد در یکی از جلسات خویش، درست جایی که شاگردان پیرامونم را گرفته بودند، در میانه‌ی تدریس، ناگهان بی مقدّمه یادِ خاطره‌ی وداع با فاطمه افتادم و های های گریستم.

#محمد_حسن_علوان
#گاه_ناچیزی_مرگ ۲۰۱۶
#ترجمه: #امیر_حسین_الهیاری
#رمان        برنده جایزه #بوکر_عربی ۲۰۱۷
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
بی دست و پایی اش در کار خانه‌داری محدود به پخت و پز نمی‌شد. دوخت و دوزش دست بالا وصله زدن های ناشیانه بود. شست و شویش چنگمالی بودو رخت نو، بعد اولین شور، غالباً چرکمُرد باقی می‌ماند. رُفت و روبش سردستی بود و خبر از آشنایی به خوابِ قالی نمی‌داد. امّا چه هنرها که از هر پنجه‌اش می‌ریخت!
انگشتانی داشت نازنین به ریختن لعابِ رشته که هر نقش که خواستی به نوازشی می‌بست؛ به حبّه ی قند پلک‌ها می‌تراشید ‌و به سنگِ جهنم می‌زدود از پُرزو پلیدی؛ نازایی علاج می‌کرد به پَرزه ی گزانگبین و نباتِ مصری و شکرِ سرخ؛ به مهارت شکستگی جا می‌انداخت و به ضُمادِ زرده ی مرغانه و مومیائی و موُرْد می‌بست.

#قاسم_هاشمی_نژاد
#خیر_النسا ۱۳۷۲
#قصه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
عشق
      در قبیله‌ی من
               خنکای برف است و
                                شعور ضمنی آب

هفت دروازه‌ی آسمان
                    از آنِ هفت پیکر ناظم
                من اگر کفنی داشتم
                                نگاهِ لیلا می‌کردم و
                                                      می‌مُردم.
       

#بهرام_اردبیلی
#شعر_دیگر_۲        ۱۳۴۹
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
در خواب خیس ماهی
                     پیغام خشکسالی
شبهای شهرها را
                              دیدی چگونه آتش؟
                              دیدی چگونه وسواس؟
در خواب خیس ماهی
اندیشه نشستن
ای دایه های بی مام
با دستهای خالی
                     چیزی برای میلاد
این هدیه های خونین
                     از چشمهای ما بود.
در خواب خیس ماهی
                    اندیشه شنیدن
دیدی که روشنایی
                  تحقیر روشنی بود
دیدی به ما نگفتند.
در خواب خیس ماهی
شبهای خاک بر سر
ما بره های گمراه...
#ایرج_کیانی
#کتاب_ایرج_کیانی ۱۳۹۴
یادداشت: اولین بار شعر در مجله فردوسی سال ۱۳۴۶ منتشر می‌شود
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
چون تابستان
اندام بزرگوارت را
برای من می‌زایی.
تکخال و شیهه
تپش‌های نوظهور من است.
شب غرابه های خالی ی عطش.
شب شاهرگ و دو ریه
که به نام شب‌بوهای مومن ثبت میشود.
ما دو، مکمل واقعیت این شب
که تنها از آن ما دو، مبین ما دوست.
شبی که فلس می‌فشاند
شبی که حیاطهای کوچک آفتاب‌رو
بر آن گسترده‌ست
و بوته‌هایی را
از خورشید و باران بی‌نیاز می‌دارد
شفقی سرخ خاندمت
میان ختمی و خون:
نیمی از تو
در تابستان جاری ست.

پی‌نوشت: بیژن الهی، مانند عباس نعلبندیان در برخی شعرها رسم الخط خود را رعایت می‌کردند مانند: خاندمت، استخان، سندلی و ...
       
#بیژن_الهی تولد ۹ آذر ۱۳۸۹
#اندیشه_و_هنر شماره هفت مهر ۱۳۴۴
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
با اینهمه، مرد آزموده و آگاه بود: همیشه موج نهم تنهایی، قوی‌ترین موج، همان که از دورترین نقطه می‌آید، از دورترین جای دریا، همان است که تو را سرنگون می‌کند و از سرت می‌گذرد و تو را به اعماق می‌کشاند، و سپس ناگهان رهایت می‌کند، همان‌قدر که فرصت کنی تا به سطح آب بیایی، دستهایت را بالا ببری، بازوهایت را بگشایی و بکوشی تا به نخستین پَر کاه بچسبی. تنها وسوسه‌ای که کس هرگز نتوانسته است بر آن غالب شود: وسوسه امید.

#رومن_گاری
#پرندگان_می_روند_در_پرو_می_میرند ۱۳۵۲
#رمان #داستان
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
مقدمه:
در معرفی این روزها وقتی که برای اولین‌بار خود را دیدم چتر نجاتی در آینه مرا از آسمان پایین می‌آورد، تا در فرودی عالی، از من انسانی دیگر بسازد. انسانی با بال‌های موفق که عجایب را مخاطب خود می‌گیرد و خود را غنیمت خود می‌شمارد. بعد‌ها اسم آن حادثه را «اتکای به نفس» نهاده و برای اولین‌بار از آن ظرفیت‌های خود را با شعر امتحان نمودم. در شعر احتیاج به دو انسان داشتم. انسانی که بتواند از طرف من مشکلات خود را مطرح... و انسانی که بتواند در درون من حل این مشکلات را به عهده بگیرد. اولی را «شاعر» و دومی را «کلمه» نام نهادم.
**
وقتی
که باد موذن بر برج‌ها
اذان می‌گفت
تنهایی زمین
با برگ‌های زرد و عبوس
از چشم غم گرفتهٔ
پاییز می‌چکید.
اشکی رها می‌شود
تمام خاک جهان بوی غم گرفت.
پرواز می‌کنم
پرواز می‌کنم
            با بازوانِ آبی و پرهای آسمان
هر کتف من
دری ست که سال‌ها صیقل خورشید خورده است.
#علی_مومنی
#بیرون_تر_از_نگاه ۱۳۷۶
#شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دیگر #شعر_موج_نو #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
من از رطوبت سبز نگاه او دیدم
که در نهایت چشمش کبوتر دل من،
قلمروی ز برهنه ترین هواها داشت
و اشتیاق تب‌آلود بام‌های بلند،
در آفتاب ز پرواز دور او می‌سوخت

ز روی پنجرهٔ من،
خیال او پر زد.
و شب ادامه گرفت
و من ادامه گرفتم.

#یدالله_رویایی
#از_دوستت_دارم     ۱۳۴۷
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
بر گیسوان بلند شب
دیدم که عارف بزرگی بود
برفی که منتشر میشد
آنجا
     سقوط
              عروجی
                         دوباره
                                  بود
ای برفهای نهان در آب
آیا کدام دست سوخته از آفتاب عطش
صدها هزار سال پس از این
عرفان خیس شما را خواهد دید؟

#هوشنگ_صهبا
#انسان_شیشه_ای   ۱۳۴۹
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
همیشه همینطور است
میروی گُلی بچینی
اما
بنفشه عادت زمین نیست

#حبیب_نجفی
منبع: سطرهایی از یکی از شعرهایش بود که اولین بار سال 1380، برایم در گورستان خواند. خدایش رحمت کند
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه

**
گفته
بودی جفا نمی‌دانی
هیچ غیر از وفا نمی‌دانی
چون شنیدم شنا نمی‌دانی
من تورا غرقِ بوسه خواهم کرد

#سعید_نبوی_بهشهری
اولین بار علی مسعود هزارجریبی، سال 1379 برایم خواند. بعد در مجله فردوسی سال ۱۳۴۶ خواندمش
#شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
ای همزاد من
که
          نفس هایت
                         در
حیطه ی جغرافیای ذهنم
آیتی است از بوی جنگلهای کرانه‌ها
بیا
               تا با هم،
سوگوار باشیم
برای دستهای من
که اینک از زندگانی تهی مانده
و قلب برادرت
که مدخل تمام سرخرگهایش سنگی
                                                      شده‌اند
#سیمین_حق_پرست
#مجله_فردوسی شماره ۹۲۹، ۱۳۴۸
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
ای گلهای مصنوعی
آیا کدام یک از شما...
در بامداد
اشک مرا
در زیر گلبرگهایتان پناه میدهید؟
آیا کدام یک از شما...
در شامگاه
مرا نوید میدهد؟
ای واحه‌هایِ فراموش
از آب،
آب تلخ مانده در اعماقتان
آیا کدام یک
مرا مست می‌کنید
آیا کدام دست
         کدام قلب
این‌گونه، زشت ساخته شمارا؟
آیا کدام‌یک
این سرزمین را سیراب می‌کنید؟
آی، ای گلهای مصنوعی
ای واحه‌های فراموشی!


#مجید_نفیسی ۱۳۴۴/۱/۱۸ (مجید نفیسی سیزده سال دارد. کلاس اول دبیرستان. یکسال می‌شود شعر می‌نویسد...)
#جنگ_اصفهان ۱۳۴۴
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
تو بمان
که شعرها را
روزی به حاشیه‌ی قلب‌ها خواهند نوشت
که شعرها را
روزی از حاشیه قلب‌ها
                                خواهند کند
و به قلب‌ها خواهند آویخت
که روزی
وقتیکه باران ببارد
تو در باران خواهی ایستاد
و برهنگی ات را
      به نوازشی خواهی سپرد
          که پوست تنت را
               دیگر با ناخن
                       نمی خراشد.

#شاهرخ_صفایی
#فصل_بد ۱۳۴۶
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
همه ما صورت ظاهر خود را از دست دادیم و هریک دارای معایب بیشماری شدیم، کف پاها صاف، شکم‌های گنده، سینه‌های فرورفته چون اسکلت، مفصل‌های کج و کوله و همه نوع فساد و معایب فیزیکی در ما وجود داشت. ظاهر هریک نشان می‌داد که بعلت کسر تغذیه بسیار ضعیف و نحیف شده است و بوضوح پیدا بود که بعضی از ولگردان بشدت مریض هستند، دو نفر از ما فتق بند بسته بودند و در مورد پیرمرد هفتاد و پنج ساله‌ای که شباهت به مردهٔ مومیایی شده‌ای داشت انسان تعجب می‌کرد که چطور وی قادر است روزانه مسافتی راه برود. با صورت‌های نتراشیده و پف کرده که در اثر بیخوابی بوجود آمده بود هرکس پیش خود تصور می‌کرد که ما مدتها در حال مستی بسر برده و تازه هوشیار شده‌ایم و اکنون در خماری بسر می‌بریم.

#جورج_اُرول
#محرومان_پاریس_و_لندن ۱۳۶۲
#رمان #داستان
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
گیسوی شهرزادهٔ کدام قصه‌ای؟
         اینگونه که شلاله می‌گذری و
                                            ناز میکُنی؟
رویای آبی کدامی
     اینگونه، که دستان آسمان را می‌گشایی و
       باران را،
                باز می‌کنی؟
خود را به چشم عاشق خود واگو!
کدام کلامی به پیشگاه شعر؟
کدام شعوری به دامنم؟
            با تو،
                     چگونه بگویم؟
          به مگو که مگو!

#محمد_سینا
#مشق_های_من_در_شعر ۱۳۶۸
چاپ شده در استکهلم_سوئد
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈