✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.1K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔹جُنگ هنرمس
▪️ به یاد زنده یاد #هوشنگ_چالنگی

🆔 @piaderonews 👈
امروز بوسه‌های تو یادم آمد
در این زمین زیبای بیگانه
و کاکل کوتاه موهایت
کوتاه یا بلند؟
یا فرق بازشده از وسط؟
و دستهایت، و شانه‌هایت
و آن مورب نورانی از چشمهایت
چیزی میان مشکی و عسل و خرمایی
بی‌جنس؟
انگار با تمامی جنسیت‌ها
اینها تمام حافظه من نیست
تنها اشاره‌ایی از فاصله‌هاست
مجموعه‌ فاصله‌ها یادهای توست
آیا تو یک نفری؟
یا مجموعه نفراتی؟
یا ترکیبی از اشاره‌های سراسر تصادفی
از چهره‌های عزیزی هستی که می‌شناخته‌ام؟

#رضا_براهنی

#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا

🆔 @piaderonews 👈
روحت شاد مرد بزرگ
#رضا_براهنی

🆔 @piaderonews 👈
شتاب کردم که آفتاب بیاید... نیامد
دویدم از پیِ دیوانه‌ای که گیسوانِ بلوطش را
به سِحرِ گرمِ مرمرِ لُمبرهایش می ریخت
که آفتاب بیاید... نیامد

به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک نوشتم
که تا نوشته بخوانند
که آفتاب بیاید... نیامد

چو گرگ زوزه کشیدم،
چو پوزه در شکمِ روزگارِ خویش دویدم،
شبانه روز دریدم، دریدم
که آفتاب بیاید... نیامد

چه عهدِ شومِ غریبی!
زمانه صاحبِ سگ؛ من سگش
چو راندم از درِ خانه،
ز پشت بامِ وفاداری درون خانه پریدم
که آفتاب بیاید... نیامد

کشیده‌ها به رُخانم زدم به خلوتِ پستو
چو آمدم به خیابان
دو گونه را چُنان گدازه‌ی پولاد سوی خلق گرفتم
که آفتاب بیاید... نیامد

اگرچه هق هقم از خواب، خوابِ تلخ برآشفت
خوابِ خسته و شیرین بچه‌های جهان را
ولی گریستن نتوانستم
نه پیشِ دوست،
نه در حضور غریبه،
نه کنجِ خلوتِ خود گریستن نتوانستم
که آفتاب بیاید...
نیامد...

#رضا_براهنی

#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا

🆔 @piaderonews 👈
معشوقِ جان، به بهار آغشتۀ منی
که موهای خیس‌ات را خدایان بر سینه‌ام می‌ریزند و مرا خواب می‌کنند
یک روزَمی که بوی شانۀ تو خواب می‌بَردم
معشوقِ جان، به بهار آغشتۀ منی تو شانه بزن
هنگامۀ منی
من دست‌های تو را با بوسه‌هایم تُک می‌زدم
من دست‌های تو را در چینه‌دانم مخفی نگاه داشته‌ام
تو در گلوی من مخفی شدی
صبحانۀ پنهانی منی وقتی که نیستی
من چشم‌های تو را هم در چینه‌دانم مخفی نگاه داشته‌ام
نَحرم کنند اگر همه می‌بینند که تو نگاه گلوگاه پنهانی منی
آواز من از سینه‌ام که بر می‌خیزد از چینه دانم قوت می‌گیرد
می‌خوانم می‌خوانم می‌خوانم تو خواندنِ منی
باران که می‌وزد سوی چشمانم باران که می‌وزد باران که می‌وزد، تو شانه بزن! باران که می…
یک لحظه من خودم را گم می‌کنم نمی‌بینمَم
اگر تو مرا نبینی من کیستم که ببینم؟ من نیستم که ببینم ، نمی‌بیننمَم


معشوق جان به بهار آغشتۀ منی اگر تو مرا نبینی من هم نمی‌بینمم
آهو که عور روی سینه من می‌افتد آهو که عور آهو که عور آهو که او، او او که آ اواو تو شانه بزن!
و بعد شیر آب را می‌افشاند بر ریش من و عور روی سینۀ من او او می‌افتد
و شیر می‌خورد می‌گوید تو شیر بیشه بارانیِ منی منی و می‌افتد
افتادنی که مرا می‌افتد هنگامه منی هنگامه منی که مرا می‌افتد
آغشتۀ منی معشوق جان به بهار آغشتۀ منی تو شانه بزن
اگر تو مرا نخوابانی من هم نمی‌خوابانمم
می‌خوانم می‌خوانم می‌خوانم اگر تو مرا نخوابانی من هم نمی‌خوابانمم می‌خوانم
خونم را بلند می‌کنم به گلوگاهم می‌خوانم خونم را مثل آوازی می‌خوانم
نحرم کنند اگر همه می‌بینند که تو نگاه گلوگاه پنهانی منی
اگر تو مرا نبینی اگر تو مرا نخوابانی، من هم نمی‌بینمم من هم نمی‌خوابانمم
زانو بزن بر سینه‌ام تو شانه بزن
پاهای تو چون فرق باز کرده از سرِ زیبایی به درون برگشته بر سینه‌ام تو شانه بزن زانو!
من پشت پاشنه‌هایت را چون میوه دوقلو می‌بوسم می‌بوسم
هر پایت را در رختخواب عشق جداگانه می‌خوابانم بیدار می‌شوی می‌خوابانم
ببین! آری ببین تو مرا تا ته ببین زیرا اگر تو مرا نبینی من هم نمی‌بینمم
با وسعت نگاه بر گشتۀ به دورن، به درون برگشته، تا ته ببین تو شانه بزن
اگر تو مرا نخوابانی من هم نمی‌خوابانمم نمی‌بینمم اگر تو مرا حالا بیا تو شانه بزن زانو
من هیچگاه نمی‌خوابم از هوش می‌روم
دیروز رفته بودم امروز هم از هوش می‌روم
افتادنی که مرا می‌افتد هنگامۀ منی که می‌افتد معشوق جان به بهار آغشتۀ منی، منی، منی که مرا می‌افتد
و می‌روم از هوش منی اگر تو مرا تو شانه بزن زانو منی از هوش می…
#رضا_براهنی

#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا

🆔 @piaderonews 👈
▪️بدرود شاعر
🍁 #یار_محمد_اسد_پور

🆔 @piaderonews 👈
پذیرفتم
هیچ بهار
اردیبهشت هجده سالگی ام را
نخواهد داشت
اگر نتوانم
اوج شکوفه و نارنج را بنگرم
از پشت آخرین بهار
سقوط خواهم کرد.

#یار_محمد_اسد_پور
#بر_سینه_سنگ_ها_بر_سنگ_ها،_نام_ها ۱۳۶۰
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب

#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا

🆔 @piaderonews 👈

پس از گشت هاش، یار محمد اسدپور هم به جهان ابدی رفت. یار محمد اسدپور که از شاعران موج ناب محسوب می‌شد به دنبال سکته مغزی، امروز در سن ۷۱ سالگی در مسجد سلیمان وفات یافت. تیم هیات تحریریه سایت ادبی پیاده رو مرگ او را به دوستان و دوستداران خودش و شعرش تسلیت می‌گوید.

«اکنون
به سرسرای دل می‌روم
پشت پنجره ای روشن».
(یار محمد اسدپور).

🆔 @piaderonews 👈
من و تو
بزرگوارانه بهم بافته می‌شویم
دوخته می‌شویم
و پارچه ای قدیمی می گردیم

#احمد_رضا_احمدی
#وقت_خوب_مصائب ۱۳۴۷
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب

#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا

🆔 @piaderonews 👈
از رفتن تو بود
که من از عمر، بی نصیب شدم
سفر
تو کردی و
من
در وطن غریب شدم.

#محمود_مومنی
هراس_قلم_های_باز ۱۳۹۶
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب

#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا

🆔 @piaderonews 👈