✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.1K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

▪️ مُردار
🔸شعری از مجموعه ی گل های بدی #شارل_بودلر
▫️سردمدار مکتب سمبولیسم
🔹ترجمه آسیه حیدری شاهی سرایی

به یاد آر روح من!
چیزی را که دیدیم
امروز
صبحی چنین دل انگیز از تابستان
در پیچِ گذری
مرداری را
شرم انگیز
بر بستری از سنگریزه
پاها در هوا
چونان زنی هوسباز
که می سوخت
و زهر، عرق می ریخت
وقیحانه و بی خیال
شکم متعفنش را باز می کرد
و خورشید چنان بر این تن‌تباهی
می تابید
انگار پختنش دیر شده
و می خواهد صد چندان که جنازه در خود دارد را
به طبیعت باز پس دهد
آسمان هم
نگاه می کند این جنازه ی باشکوه را
گویی گلی است که می شکوفد
و تعفن چنان بود
که در چمنزار از هوش می رفتی.

مگس ها وزوز کنان
بر این مردار متعفن
گویی گَردانی سیاه بیرون می ریزد از آن
و کرم هایی که جاری بودند
چون مایعی غلیظ
بر تنِ لباس هایی ژنده و زنده


همه، موجی بودند گویی
یا چیزی که با دمی مبهم
بالا و پایین می روند

و آهنگ غریبی از این «جهان» برمی آمد
مثل موسیقی باد
موسیقی آب جاری
مثل رقص دانه های بوجار
که شتابان می چرخند و می رقصند
در سبد بوجاری اش

شکل ها یکدیگر را می زدودند
و رویا می شدند:
طرحی تدریجی
برای آغاز
بر پرده ی نقاشی یی از یاد رفته
که فقط با حافظه ی نقاش اش تمام می شود

پشت صخره ها ماده سگی
با چشمانی عصبی می پاییدمان
و برای پس گرفتن اسکلت از دست رفته
دلواپسی می کرد

با این همه
شما مانند همین زباله اید
مثل همین تعفن وحشتناک
شما! ستاره ی چشم های من!
ای خورشید طبیعت من!
فرشته ی من! ای شور و ای احساس من!
آه که این سان خواهید شد.
ای ملکه ی ملاحت و شیرینی

تطهیر که تمام شود،
زیر تلی از گل ها و شکوفه ها
کپک می زنید

و اکنون آه! ای زیبایی من!
به کرم ها که بوسه بوسه می جَوَندَت بگو
که من جوهر الهی عشق های تباه شده ام را
پاسداری کرده ام

http://uupload.ir/files/1uw7_2.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2647

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

▪️شرح برخی از مشاهدات
🔹شعری از #جوزف_برادسکی
🔸ترجمه ی #رزا_جمالی

شرح برخی از مشاهدات در گوشه ای گرم و دنج
نیم نگاهی که خطی از خود را بر هر چیز که بر آن خانه کرده برجا گذاشته
آب شکل عمومی شیشه است
آدمی از اسکلت و جمجمه اش ترسناکتر است
عصری زمستانی در ناکجا آبادی با شراب
تنگی سیاه که مقاومت می کند در تجاوز سوزنی شکل سرو
به آرنج اش بسته است و حجم تنه اش
شبیه آوار یخچال ها، سنگلاخ های یخی از همه جور
هزاره ایست ازین پس که بی شک بر ما آوار شده است
فسیلی از صدف که پانسمان را نگه داشته است
لباسی با نقشی از لب ها بر حاشیه اش
همان که به چفت پنجره زیر لب شب به خیر می گوید.

http://uupload.ir/files/4h6i_3.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2648

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
با عرض سلام خدمت کلیه دوستان و اهل فرهنگ و ادب
نطر به اینکه شایعاتی مبنی بر فوت استاد گرانقدر جناب آقای مسعود احمدی در شبکه‌های اجتماعی پخش گردیده، اینجانب مهران کشاورز در پی صحبت‌های انجام شده با برادر ایشان آقای حمید احمدی آن‌ها را تکذیب نموده و از یکایک شما عزیزان تقاضا دارم جلوی پیشروی این شایعه را بگیرید.
بهبودی و سلامتی کامل استاد مسعود احمدی را از خداوند آرزو داریم.

🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹نگاه پروفسور #سید_عین_الحسن به مجموعه ی
🔸" آدم از کدام فصل به زمین افتاد " سروده #فرناز_جعفرزادگان

سرزمین ایران از زمانهای قدیم تا کنون مهد سخن سرایان بزرگ علم و ادب بوده است . همچنین زنان شاعر نیز درعرصه حیات ادبی این کشور سهامی خود را به خوبی ایفا نموده اند .
خانم فرناز جعفرزادگان نیز یکی از ارکان بیش قیمت این سلسله است که بالحن و سجع لطیف ، وظیفه ی اجتماعی خودرا به دوش کشیده است و هم دراین شیوه موفق بوده است .
زنی
بخت خود را
آگهی کرده
جار می زند
میانِ این همه هنجارِ خیابان های هیز

: آقایان
خداحافظ
دیگر دستان شما
سقفی نمی شود
تا گره ای کور را
از روسری باز کند
شعر زاییده ی درد است. اما عمیق ترین و عمومی ترین دردها ، دردی ست که شعر از آن سر چشمه می گیرد بی شک و تردید گاهی فردی و گاهی خصوصی جنبه بسیار وسیعی پیدامی کند و همیشه زنده می ماند .
ویژگی شعر، روانی و سلابت رشک انگیزش، ذهن خواننده را به فریاد در می آورد، البته مهم ترین چیزی که در خاطر شاعر موجود می باشد تکیه بر آگاهی و برخوردار بودن از دردهای پنهان اجتماعی بشری ست که به صورت "حس طبیعی" به چشم می خورد. فرناز چنانچه، شاعر قوی دست امروز، پنهانی ترین ارتباط را با عامه مردم این عصر ایجاد می‌کند و دردهای خود را با تمام نیروی ظاهری و درونی روی قلب سخن بازتاب و با درد های دیگران پیوند می دهد ...

http://uupload.ir/files/rot1_2.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2649

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعرهایی از #فرساد_فرهادی



🔸ترسو

وقتی نمی‌توانی ...
... سرک بکشی ...
... کجا می‌توانی ...
........ زندگی کنی ...؟ ...........



🔸سرک

ما پرنده‌ایم ...
... تنها ... ولی امیدوار .....
ما پرنده‌ایم ...
... خسته .... نه بر لانه و شاخسار .......
ما پرنده‌ایم ...
... نه بر امید دشت ... نه در مرغزار ......
ما پرنده‌ایم ...
... در قفس ...
...... بر دکل‌های برق ...
....... بر سیم‌های خاردار ....... .



🔸................... بگذری ...... د

سکوت‌م .... از ترس نبود ....
..... که چلچله‌ی گلو .... زبان بسته .... مرد ............
این .... سبکی کاغذست ...
..... که به خونِ .... قلم ...
... از هزار گلوی بریده ...
...... سنگینیِ چاووشی‌ست ..... بر نقاره‌ی شب ............
افق ...
...... دور است و ...
.... پای رفتن‌م ......... کوتاه ...
اما ...
.............. از پرچینِ شب که بگذری .....................

بگذری ...



🔸 معنی

و سکس ...
... عشقی کوتاه است ......
و عشق ...
... سکسی بلند ........


🔸فاجعه


پیاله‌ی تلخ ...
.... به شب نمی‌کشد ...
کاش به تلخی زندگی عادت کنیم ...
تا پایان پیاله ...
....... فاجعه نباشد ...............



🔸تصوف


دلم خالی شد از بی‌تناسبی زندگی .......
-چیزی کم است؟
-آری ... چیزی کم است ......
-و آن چیست؟
-این احساس ..... که چیزی کم نیست ... .



🔸اصلح

وقتی گرگ به گله می‌زند ...
سگ گوشت‌خوار ....
... برای استخوانی می‌جنگد .......
گوسپند که باشی ...
.... در پناه سگ می‌مانی .........


http://uupload.ir/files/n9f0_3.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2650

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸سه قطعه فروخوردگی، به‌زعمِ مَجدَلیّه
🔹شعری از #احسان_نعمت_اللهی

▪️یک

چه ناخواسته لغزید
خواستنی‌هات
تا نیم‌کره‌ی کش‌آمده‌ای/ از نگاهم،
میان ورّاجیِ سکوت
ننداخته سوزنی
به کاهدانِ زنانگی‌ات
که پیچید شیهه‌ای
در ارتعاشِ کلافی زهرآلود/ از پشت،
و خون به آبراه کبوتران
لَختیده
و مُشت...

▪️دو

دوشیزه‌ی نازا!
انعکاسِ روزهایت
از منشورهای مشیّتِ رجعت
به مَطلَعِ برگ‌ریزان
تنگ‌تر می‌شود،
بمان به بودنت
که سو-سویِ میرآبِ معلول
از مادرانگیِ توست...

▪️سه

ریش-خندِ خونین
و صَفیرِ صیقلیِ صبح‌دمان،
تنها و تنها سهم زنی‌ست
که ته‌کشیده‌یِ پنهانیِ فنجانم را
وجب می‌کرد
و پیشاپیشِ نی‌لبک‌های خشکیده
گرده‌افشانیِ ستاره‌ها را اشاره،
به ما که در پوستِ خود/ غریب
با دوستت دارم‌های آن‌سویِ تخت
عریانیِ این گسل را
جریحه‌دارتر از شبَحی شدیم،
یادگارِ آینه‌های بی رُژ...

http://uupload.ir/files/ipgp_4.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2651

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸شعری از آنا آخماتوا
🔹ترجمه ی #بهمن_بلوک_نخجیری

آنا آخماتوا یکی از مهم ترین شاعران روس در قرن بیستم محسوب می شود. یکی از دلایل اهمیت آخماتوا نقش او به عنوان شاعری بوده، که سرنوشت و تاریخ سن پترزبورگ-پتروگراد-لنینگراد را در قرن بیستم به عینه با تمام تراژدی ها و افتخاراتش تجربه کرده است. او حتی در خشن ترین سال های تاریخ شوروی و دوران ممنوعیت انتشار آثارش شهرت خود را به عنوان استادی صاحب سبک و صدای شاعرانه ای حقیقتاً اصیل همچنان حفظ کرد.
شعر آخماتوا به تمام زبان های اروپایی ترجمه شده است. او پوشکین را بیش از هر شاعر دیگری می ستود. مجموعه آثار وی سنت شعر روسی (و سن پترزبورگ) قرن بیستم (عصر نقره) را در برمی گیرد. افزودن صنایع بدیعی جدید و بخشیدن ژرفایی تازه و بی نظیر به این سنت شهرت ملکه عصر نقره را برای او به ارمغان آورد.
آخماتوا همچنین از جریانات شعر فرانسه در دو دهه نخست قرن بیستم بهره گرفت و آن ها را در فاصله دو جنگ جهانی به روسیه معرفی نمود. پیدایش گروهی از زنان جوان شاعر که «подахматовки» (مریدان آخماتوا) خواننده می شدند، برای مثال زنانی که سعی می کردند مثل آنای کبیر شعر بسرایند، میزان تاثیرگذاری شخصیت و آثار او را در طول این دهه ها آشکار می سازد. آخماتوا زن زیبایی بود و بسیاری از مردان بااستعداد زمان خود را شیفته خود ساخت؛ از جمله آمادئو مودیلیانی و آیزایا برلین. او با سپری کردن قسمت اعظم زندگی خود در «سرای چشمه» در مرکز لنینگراد به افسانه این شهر و سمبل روحیه آزادی خواهی تبدیل شد، که حاضر نبود در برابر وحشت دوره استالین سر تعظیم فرود آورد. علی رغم اینکه بسیاری از عزیزانش به زندان یا اردوگاه کار اجباری فرستاده شدند، حاضر به مهاجرت به غرب نشد. آخماتوا در دهه 1960 از دانشگاه آکسفورد دکترای افتخاری دریافت کرد و برای شرکت در مراسم اعطای این درجه اجازه سفر به انگلستان به وی داده شد.
آخماتوا قسمت اعظم زندگی خود را در سن پترزبورگ (پتروگراد، لنینگراد) سپری کرد و به شاعر شهر تبدیل شد. اما او ده سال آخر عمرش را در داچای کوچکی در روستای فنلاندی کوماروو (با نام فنلاندی کلومَکی Kellomäki) در کنار ساحل خلیج فنلاند گذراند. بخش عمده ای از اشعار تغزلی متاخر او به زیبایی فروتنانه این طبیعت اختصاص یافته است. داچای او در کوماروو به نوعی مکه ادبی تبدیل شده بود و بازدیدکنندگان آن شامل کسانی چون آندری وازنیسنسکی، یوزف برودسکی و بسیاری شاعران جوان دیگر می شدد، که همگی جویای نظر و تایید او بودند. آخماتوا در گورستان کوماروو به خاک سپرده شد و این شهر کوچک به خاطر گره خوردن نامش با نام این شاعر بزرگ در سرتاسر جهان شهرت یافت.
▪️در اینجا می توانید ترجمه سه شعر سروده شده در این شهر را بخوانید.

غرب افترا زد و خود نیز باور کرد،
و شرق، او بی دریغ خیانت کرد،
جنوب هوایم را با خست تمام پیمانه می گرفت،
در پس جمله های زیرکانه با پوزخند.
اما شبدر گویی که بر زانوانش ایستاد،
باد نمناک وقتی در شیپور مروارید آواز سرداد،
اینسان آن یار دیرینم، وفادارم، شمال
او بی درنگ وقتی توانش بود، بر من تسلا داد.
از سستی خفقان آوری در رنج بودم من،
به شماره نفسم افتاد در خون و عفن،
دیگر در آن سرا نبودم یارای ماندن ...
آنگاه فنلاندِ آهنین اینگونه گفت با من:
«آشنا می شوی اینجا با هر چیز، جز شادی.
طوری نیست اما، زندگی کن!»

این شعر که در سال 1964 در کوماروو نوشته شده، کرنشی سمبلیک در برابر شمال در قیاس با شرق، جنوب و غرب، که هر کدام به طریقی به شاعر خیانت کردند. منظور آخماتوا از شمال روستای کوماروو واقع در 44 کیلومتری شمال لنینگراد است، که آخرین منزلگاهش را پس از ترک اجباری آپارتمانش در Fountain House در آنجا یافت ...


http://uupload.ir/files/97jm_5.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2652

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا_قهرمان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹نویسنده: آقاسی آیوازیان
🔸مترجم: #امیک_الکساندری

آقاسی آیوازیان نویسنده، نمایشنامه نویس، سناریو نویس و سردبیر مشهور ارمنی است که در سال 1925 در گرجستان متولد شده، تحصیلات عالی خود را ابتدا در گرجستان (رشته فیلولوژی) و بعد در ارمنستان (رشته تئاتر و هنر) کسب کرده و سپس در ایروان به فعالیتهای ادبی وهنری و فیلم سازی پرداخته است. از سال 1963عضو کانون نویسندگان ارمنستان بوده و برنده چندین جایزه ادبی و هنری در ارمنستان گشته است. بر اساس داستانهای وی فیلمهای «مثلت » ، «پدر» ، « راهپیمایی شاعرانه» و «فانوس روشن» ساخته شده اند. فیلم «مثلت» در سال 1968 مقام دوم را در جشنواره فیلم اتحاد شوروی کسب کرد. وی مولف بیش از بیست کتاب و مجموعه داستان می باشد.عنوان برخی از کتابهای او عبارتند از: «باران»، «پدر خانواده»، «ماجراهای سینیور ماردیروس»، «ماه توت»، «شلم شوربای امریکایی »، «عمق عمقیت» ... آثار او به چندین زبان (از جمله فارسی) ترجمه شده اند.آیوازیان در سال 2007 در ایروان وفات یافته است.

▪️ملاقات

برایم پیغام آوردند که پارگِو یِسائیان درخواست کرده تا به ملاقاتش بروم. پارگِو دوست دوران دانشجویی ام بود و بیش از بیست سالی می شد که ندیده بودمش. حالا آفتابی شدندش مایه تعجب بود آن هم با این خواهش دستور مانند به ضم من. چی شده؟...چرا اللخصوص به یاد من افتاده؟...مگر نه اینکه طی این سالیان دور و دراز او به هیچ وجه اشاره ای دال بر صمیمیت مان نکرده بود؟ من هم از شما چه پنهان تقریبا فراموشش کرده بودم...من در یک عرصه دیگر مشغول بودم و او در یک حوزه دیگر...به گمانم با سمتی بالا در انتشارات کار می کرد...سخن کوتاه اینکه با دودلی ملاقاتمان را به تعویق انداختم و تقاضایش را به فراموشی سپردم.
اما وقتی برای بار دوم شخص بید زده ای از طرف پارگِو آمد و تقاضای او را تکرار کرد و در همین حین با پررویی برای خودش هم درخواست پول کرد، دلخوری من تبدیل به عصبانیت شد. به قول معروف «یا نمکش کم آمده یا الکش» و گر نه بعد از بیست سال با چنین تقاضایی سراغم را گرفتن، بی ربط است،می شود گفت شارلاتانی است...گاهی پیش می آید که خشم مسبب و محرک کارهای آدم می شود، به خودم گفتم بهتر است پا شوم بروم آن قیاقه نحسش را ببینم...بعضی وقتها یک چنین انگیزه تیز وشلاقی به من دست می دهد... از روی یادداشت آن بید زده نشانی یِسائیان را پیدا کردم و وارد ساختمان شان شدم ...

http://uupload.ir/files/41o0_1_(3).jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2653

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹 لکه
🔸 داستانی از #روناک_سیفی

ملافه‌ها را طوری که چروک نشوند روی بند پهن کرد و گیره‌های شسته را بهشان زد. خواست تشت را بردارد که متوجه لکه‌ای روی روتختی‌اش شد. به کف دست‌هایش نگاه کرد، نکند کثیف بوده باشند. اما نه تمیز بود! آن قسمت را آنقدر به هم سابید که کف دست‌هایش سرخ شد، بی‌فایده بود. ملافه را جمع کرد و پرت کرد توی تشت.
"اه، لعنتی!"
تشت را برداشت و از پله‌ها بالا رفت به صرافت افتاد نکند بقیه هم لک و پیسی شده باشند. می‌خواست دوش بگیرد و استراحت کند؛ اما این لکه برایش کار تراشیده بود. برگشت به پارچه‌های بزرگ و پهن روی طناب به دقت نگاه کرد. توی آفتاب داغ نیم‌روزی از سفیدی برق می‌زدند. روی بند دستی کشید و مطمئن شد این هم تمیز است. پس فقط آن یکی کثیف شده بود. با فرچه به جانش افتاد اما وقتی کف‌ها را شست لکه مثل بچه‌ی تخسی که زبان در‌می‌آورد سرجایش مانده و توی چشم می‌زد...

http://uupload.ir/files/mxk1_1_(2).jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2654

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعری از #جعفر_رضاپور


مگر که هرچه بگویم به گفته می آیی؟
تو از کدام جهان نهفته می آیی؟

در استعاره و تشبیه ها نمی گنجی
تو گویی از دل شعری نگفته می آیی

برای دیدن تو چشم ها نمی خوابند
ولی تو خوابی و در چشم خفته می آیی

برای فهم من و روزگار ما زودی
تو چون گلی که زمستان شکفته می آیی

نمی شود که تو را گفت آن چنان که تویی
مگر که هرچه بگویم به گفته می آیی؟

http://uupload.ir/files/ai1r_1_(4).jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2655

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #قوالب_کلاسیک
زیر نظر شهرام میرزایی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعری از #ابریشم_معینی

تو تصویری از من را به خانه آوردی که به اسم صدایت می‌کرد
ظهر با عطر برنج
صندلی خالی روبرویت را پر می‌کرد
لبهایش را روی فنجان جا می‌گذاشت
وقتی می‌دانست در خانه قهوه نیست
حالا تنهایی!
آنقدر که صورتت را در آینه پیدا نمی‌کنم
گاهی فکر می‌کنم
شاید هیچ وقت جای ماندن را به من یاد نداده‌بودی

http://uupload.ir/files/x6z7_1_(5).jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2657

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸 شنا در عمق شن
🔹شعری از #ایمان_مومنی

از خاکی که با باد رفت و
کویر را تنها گذاشت
چند دانه جدا کنم
برای روزهای تنهام.

اما این کویر آن‌قدر پوشیده
که اگر تا هزاره‌ی هزارم هم دربیاورد
هنوز پوشیده
و لخت اگر بشود
دیگر نیست.

کویر اما خود نیست است
خودش لباس خودش.

برای من
همین چند دانه کافی‌ست
در این چندگاهِ مانده
بر این ساعت شنی
.
http://uupload.ir/files/2m4_1_(1).jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2658

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
شراب کهنه
رباعیات #ایرج_زبردست
#قاسم_آهنین_جان

بعد از پنجاه سال شعر خواندن و سی و پنج سال شعر گفتن دیگر می توانم بگویم از شعر گفتن ، دشوار نیست برایم. خاصه با شاعر و اهالی شعر . اما وقتی دیگران به انبوه می گویند از شعر تو و درست هم می گویند چه باید بگویم ؟ و می خواهم به وسواس و دقیق هم بگویم پس باید عقل و منطق و بوطیقای شخصی خویش را در ذهن به چالش بکشم و این کار من نیست . مستی ها از خیام عزیز در یادم دارم و به یاد می آرم. پس رباعیات ایرج زبردست را می خوانم ، یکبار فقط یکبار مثل شرابی از قدیم ها که فقط یکبار اتفاق می افتد. این جاودانگی در یاد مرا آنگونه که برخی اشعار هوشنگ بادیه نشین یا بهرام اردبیلی باقی هوای آن می است که همراه می شود تا قلندر کند مرا به وقت های تلخ و زخم های ربانی .

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸من خیالاتی نیستم
🔹داستانی از #نفیسه_نظری

در اندیشه‌ی استاد بودیم! و غرق در تفسیر ابیات! قراربود امتحانی بگیرد. دیرتر آمد. ده‌دقیقه دیرتر آمد. نشست. و خودش را به‌اجبار میانِ عقربه‌های ساعت روی مچ‌های‌مان جاداد. در گذشته بود و زخم کنار ‌شانه‌هایش در امتداد زمان دردمی‌کرد. دستش را بالابرد و از روی درد به گلو فشرد. می‌دیدمش؛ نگران بود، خرقه‌‌اش آلوده از می و دلش را که هزاران‌بار ز دست می‌رفت. چهره‌اش به‌شکل طغیانی از اندوه بود؛ و دیواره‌ی تمامِ سدهایی که انگار در زلالیِ چشمان او شکسته‌بود.
به‌ناچار دستی به جامش کشید. و در زمزمه‌ای ملموس، لبی تر کرد(اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد/نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرد.) حالش دگرگون‌شد. خرقه پاک‌کرد. زبان گشود. و اندام حواسی، دوباره گرفت:
خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش/خداوندا نگه دار از زوالش.
و باز گریست!...
دیگر چیزی نمی‌شنیدم. سر تا پای، یخ‌زده! و روی صندلیِ تک‌نفره‌ای که بوی اسید خاطرات صدها دانشجوی فارغ را به سیمای سوخته‌ی خود می‌کشید، بی‌حرکت مانده‌بودم. و چشمانم، این دو دریچه‌ی شرقی، جوی‌های خشکیده‌ای از اشک بودند. و من هرگز به‌خاطر نمی‌آورم که تا به آن‌روز کسی، در کلاس درس گریسته‌باشد. چراکه پیش‌تر، دقیقاً در دورانی که من در همین کلاس‌ها مهندسی می‌خواندم، کسی عاشق بود؛ پس در شعرهایش مُرد؛ امّا ...

http://uupload.ir/files/km4e_1_(1).jpg

🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2660

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

▪️اندر شده لختی به کسوف
🔹نگاهی به رمان شب جاهلان نوشته #منصور_علیمرادی
🔸#مهدی_معرف

روایت در رمان شب جاهلان نرم و مات و کدر شروع می شود و دست نویسنده به آرامی شیشه رو به دنیای رمان را از لکه های شبنم و مه می زداید و افق دید خواننده را وسعت می دهد. منصور علیمرادی می داند چگونه قلم اش را بگرداند که چشمان خواننده بی خواب و سرخ شود.نویسنده از همان ابتدا و آغاز سوار بر مرکب خیال و ذهن مخاطب اش می تازد.
رمان شب جاهلان روایتی ست از سال پنجاه و شش. داوود پا به شهری به نام رودبار در استان کرمان می گذارد. در بدو ورود با جاهلی به نام ناصر آشنا می شود و در خانه او مستاجر می شود. داوود اول به واسطه ناصر و بعد به تنهایی با شهر و مردمان و گروه های سیاسی ای که هر کدام گمان می برند او گرایش و فعالیت های سیاسی ای نزدیک به گرایش آنها دارد آشنا می شود. آشنایی هایی که خود اتفاقات دیگری را رقم می زند و پیچ و خم روایت را امتداد می دهد.
علیمرادی می داند کجا و کی استراحتی بدهد و چگونه حمله کند که خواننده در این پاگردانی و همراهی جا نماند. توصیفات نویسنده در خلال روایت متنوع و متناسب با فضاست. مثلا توصیف ماه و شب که چندین بار آورده می شود متفاوت و خلاقانه است. این روند شاعرانه و متکثر برتند خوانی و روان خوانی داستان موثر می افتد. برای مثال در صفحه پنجاه و دو: « ماه از ارتفاعات کافر کوه پایین خزیده بود و روی رودخانه سنگ سفید که از شرق شهر می گذشت برق می انداخت.» ...

http://uupload.ir/files/70xn_1_(7).jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2659

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸دو شعر از شارل وان لِربرگ شاعر نمادگرای بلژیکی
🔹ترجمه و معرفی از #محمد_زیار

شارل وان لِربرگ از نسل خارق االعاده سرایندگان نماد گرای پایان سده نوزدهم، به تاریخ بیست و یکم اکتبر سال 1861 در شهر گان (Gand) واقع در شمالغرب بلژیک به این جهان آمد. پس از مرگ پدر (بسال 1868) به مدت هفت سال در کنار مادر و خواهرش ماری که یک سالی از او کوچک‌تر بود زندگی کرد.
از 1867 تا 1870 در آموزشگاه سَنت اَمان (l'Institut Saint-Amant) دوره ابتدایی را گذراند؛ در ماه اوت همان سال برای پیگیری تحصیلات خود در مدرسه سنت بارب (Collège Sainte-Barbe) که بدست یسوعیان اداره می‌شد نام نویسی کرد. در سال 1871، شاید بدلیل ناخوشی، مدرسه را رها کرد.
نوزدهم سپتامبر1872 مادرش از دنیا رفت.
کودک یتیم را قیم او دزیره وان دن هوو (Désiré Van den Hove) تاریخ‌نگارهنر و کارشناس فرهنگ توده، که از قضا از خویشان نزدیک موریس مترلینک بود، به مدرسه شبانه روزی مِل (Le Collège de Melle) در شهر گان سپرد. سال بعد وان لِربرگ به مدرسه پیشین خود بازگشت و با موریس مترلینک (Maurice Maeterlinck) و گرگوار لو روآ (Grégoire Le Roy) هم‌کلاسی شد. در آنجا بود که نخستین شعرهای خود را از جمله نیایش واره‌ای پیش‌کش به لقاح مطهر سرود. از 1879 تا مارس 1882 در دروس فلسفه و ادبیات دانشگاه گان شرکت کرد، اما ناگزیر شد تحصیلات خود را به مدت هفت سال رها کند تا بنواند به زندگی خود سر و سامانی بدهد.
روز پنجم ژوئیه 1886 ژرژ رودنباخ (Georges Rodenbach) او را بهمراه مترلینک و لوروآ به نشریه بلژیک جوان (La Jeune Belgique) معرفی کرد. سال پس از آن سه یار دبستانی از نو در میعادگاه شاعران این مجله به هم پیوستند ...

http://uupload.ir/files/l4db_van_lergerghe.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن و شعرها را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2661

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ


🔸شعری از #آدرین_ریچ
🔹ترجمه به فارسی از رُزا جمالی

سه خواهرِ من نشسته اند
بر گدازه ها و سنگ
برای بار اول است که در نور به وضوح می بینم آن ها را ...

خواهرِ اولِ من انگار دارد لباسش را برای به جلو رفتن می دوزد
انگار که بانویی ماهوی ست و به جلو قدم بر می دارد
تمام عصب هایش و رگ هایش پیداست.

خواهرِ دومِ من باز در حال دوختن است
بخیه های قلب اش را که هیچوقت محکم نشده
حداقل اش این است که اگر قلب اش را بدوزد خیال اش راحت خواهد شد.

خواهرِ سومِ من خیره نگاه می کند
بر پوسته ی مسی تیره رنگی که به غرب دریا می تازد
جوراب هایش پاره است با این همه او چیزی از زیبایی کم ندارد.

http://uupload.ir/files/9r75_adrienne-rich-.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2662

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعری از #سمیه_جلالی

گفتی: "بخوان" به نام خدایان بوالهوس
دیباچه ی جماع بُز و اَنتر و مگس
تکرار کن نحوست عصر مدرن را
در انزوای کاغذی و ساده ی قفس

یک مشت حزب برتر و یک مشت پاپتی
با خیل بورژوای پسا مانده در زمین
این بود انتهای مدرنیته در جهان؟
انگشت روی ماشه و پاهای روی مین!؟

اندیشه ی اصالت من یا وجود تو
ماهیت بشر...عدم "واجب الوجود"!
می فلسفیدنم وسط پاره های تز
با ایسم های "پوچ گرا"... با یکی نبود

یک دست جام "باده" و یک دست ذکر "هو"
چرخی بزن، "اصالتِ تن" را بخوان بگو
با پاره های تن تنه ی "شمس و مولوی"
رقص سماع در بغل "پُل میشل فوکو"!

با دختران باکره با جنده های هات
با مردهای فاسد پا در گوه و لجن
"ابزورد"... انفعال جهانی بدون "ایسم"
یا "وانهادگی بشر" در مدار تن

تن را به دست باد بده در مسیر راه
طوفان اگر نمی بردت سمت انزوا
این میله ها به درد جهانت نمی خورد
در این قفس نمان و برقصا دادان دادا

زن، مرد،مرد،زن/ تن و دو نیمه ی جدا
هم جنس/ هم اصالت و همزاد و هم گرا
زن نیمه نیمه نیمه شده در تمایلات
زن، مرد، مرد، زن/ تن و هر تن جدا جدا

گفتی بخوان به نام خدایانِ ... خوانده ام
گفتی بمان میان خدایانِ ... مانده ام
گفتی بمیر مردگی ات را و هیچ باش
من مرده ام به نام خدایان بوالهوس...

http://uupload.ir/files/7myf_1_(3).jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2663

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #قوالب_کلاسیک
زیر نظر شهرام میرزایی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

▪️زیستن در زبان
🔸#علیرضا_فراهانی
🔹نگاهی به رمان «آتش زندان» اثر #ابراهیم_دمشناس

رمان «آتش زَندان» ابراهیم دمشناس با حجم تقریبی 800 صفحه ای خود ، خواننده اش را گرم و مشتاق به خواندن تا به انتها نگه می دارد . رمانی که نه زبانی ساده و خوشخوان دارد و نه به لحاظ روایی در زمره روایات متداول و تکراری شهری امروز قرار می گیرد .
اما تجربه ای که برای خود صاحب این قلم در خصوص خوانش این رمان و یافتن ذوقِ به پیش راندنش که از سر اتفاق هر قدر اثر رو به جلو می رود جذابیت صدچندانی نیز می یابد ، این بوده که 50 صفحه نخست رمان را می بایست بسیار پرحوصله و با طمأنینه خواند ؛ از این جهت که تا هم بتوان لحن زبانی راوی را دریافت – که بسیار در پیشبرد خوانش رمان موثر است – و هم در جریان ساخت و شکل گیری شخصیت های اثر قرار گرفت که تعدد و تنوع نام ها در این اثر بسیارند . و این مهم بدین خاطر است که «آتش زَندان» به شکل خاصی دارای «زبان» است و این گزاره با سایر گزینه های بدیهی نظیر خود تفاوت دارد .
منظور از «زبان» داشتن رمان «آتش زندان» تنها به نحوه نوشتار و یا بکارگیری گویش های محلی در اثر معطوف نمی شود که این نیز خود جزءیی از شکل گیری زبان است ؛ بلکه آنچه در این اثر بیش از این مهم است شکل گیری زبانی است که منطبق با ساخت درونی خرده روایت ها ، بوجود می آید . زبانی که به موجودیت بدریخت زبان عامه امروز خود بسنده نمی کند و بنا بر پیشینه ی روایی خود ، به زبان ها و گویش های تاریخی-بومی روی می آورد . همین نکته است که برای خواننده ، حوصله می طلبد . آنچه که به واقع خواننده های رمان امروز را – ولو خواننده های بسیار جدی آن را – با معضل روبرو کرده ، عادت به سهل الوصول بودن زبان های ساده آثار و گاه به ورطه ی زبان هایی است که بیرون از حوزه ی ادبیات در می غلتند ...

http://uupload.ir/files/lgnf_1_(2).jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2664

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعری از #نگین_فرهود

که حروفِ ...
بریزد از لای دندانِ عفونت
پخش در خانه شود
حروفِ وقتی صدا نمی‌زنمت به نام .
چشم که بچرخانم دورِ دهان
صبر بردارم از زبان و
هی ببلعم شیونِ روز
به شب بگو
برهوتِ تو تا کجاست مگر
که خون نمی‌دود به اندام اشیا
به بافتِ مویرگیِ پرده و فرش
وقتی تکان بخورد خاک
در نرفت و نیامدِ اصوات
چیزی دارد
رد می‌شود از لابلای عضلاتِ اتاق
حرکت ندارد نور
از میانه‌ی تاریکی بلند نمی‌شود
چیزی
لهیده پایین می‌رود از گلویِ لکنت
با چند سرفه
سرفه
و پریدن از صدا به پت پت
تا حنجره‌ای بمانم تنها
در ادایِ " چند کلمه بیرون بیاور از لالمانی "
از حفره‌های هوا
که حروفِ ...
می‌گویم دهانم را می‌خورم اصلا

http://uupload.ir/files/6g5y_1_(5).jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2665

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈