#معرفی_کتاب
مجموعه شعر (سرم را به شب تکیه دادم) اثر #بابک_صحرانورد دبیر بخش ادبیات کردستان پیاده رو که چاپ اول ان در سال 1382 از سوی نشر پارسی پور تهران منتشر شده بود هم اکنون توسط نشر (ناوه ند) کردستان و پس از 15 سال به چاپ دوم رسید. این مجموعه که تنها مجموعه شعرهای سپید و کوتاه صحرانورد است مابین سال 1372 تا 1382 نوشته شده اند و 65 صفحه را دربرمی گیرد.
🆔 @piaderonews 👈
مجموعه شعر (سرم را به شب تکیه دادم) اثر #بابک_صحرانورد دبیر بخش ادبیات کردستان پیاده رو که چاپ اول ان در سال 1382 از سوی نشر پارسی پور تهران منتشر شده بود هم اکنون توسط نشر (ناوه ند) کردستان و پس از 15 سال به چاپ دوم رسید. این مجموعه که تنها مجموعه شعرهای سپید و کوتاه صحرانورد است مابین سال 1372 تا 1382 نوشته شده اند و 65 صفحه را دربرمی گیرد.
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔹نقد و نظری بر رمان" انگار به آن طرف خیابان رسیدهای!"
🔸نوشتهی #حمید_حیاتی
▪️ #قاسم_امیری
حمید حیاتی با نوشتن این اثر تامل برانگیز مدخل قابل قبولی را وارد داستان نویسی جدید کرده است.(ترس از جمعیت) تا آن جا که نگارنده آگاهی دارد در ادبیات ما چه تالیف و چه ترجمه کتابی در این زمینه نگاشته نشده است. تازگی موضوع، سبب نشده است که نویسنده با پرگویی سبک و سیاق مدرن رمان را خدشهدار کند. واژگان چنان چلانده و چکش خوردهاند که بیمحابا و بدون تزلزل درجای جای رمان میدرخشند. او قدر این واژگان و زمان را خوب میداند. و در زیر مینیاتوری از تلاقی واژگان و زمان معنایی میآفریند ژرف و شگفت. فکر میکنم نویسنده این رمان باید روانشناسی خوانده باشد. منتهی نه از نوع بازاری آن. او اگزیستانسیال(وجودی) میاندیشد همچون اروین یالوم. درد نهفته در این کتاب روان را تخدیر میکند آنقدر که دیگر احساس نمیشود. درد جایش را به رنج میدهد. رنج خاطرهای میشود از درد. دست زخمی فرهاد شخصیت اصلی رمان میشود رنج زندگیاش. زنجی که میپیوندد به یاس فلسفی. فرهاد میشود بیگانهای بدبین. رجالهها این یاس فلسفی را گناه میدانند. از هدایت باید پرهیز کرد. چرا؟ چون او رُک بود و حلاج گونه از گفتن حقایق ابایی نداشت.... زبان رمان شسته رفته و پاکیزه و بدور از حشو و زوائد است. و این در صورتی است که اگر پیش درآمد رمان حذف شود روایت رئالیستی باقی مانده، خود بیانگر زمان حال حاضر هم هست اما با لحنی کنایه آمیز و از منظر دوم شخص. عرصهی رمان شده است جولانگاه تیپها و اقشار اجتماعی و ضد اجتماعی. که در ادبیات مکتوب ما به آنها کمتر پرداخته شده است...
http://uupload.ir/files/26i4_3.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2636
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹نقد و نظری بر رمان" انگار به آن طرف خیابان رسیدهای!"
🔸نوشتهی #حمید_حیاتی
▪️ #قاسم_امیری
حمید حیاتی با نوشتن این اثر تامل برانگیز مدخل قابل قبولی را وارد داستان نویسی جدید کرده است.(ترس از جمعیت) تا آن جا که نگارنده آگاهی دارد در ادبیات ما چه تالیف و چه ترجمه کتابی در این زمینه نگاشته نشده است. تازگی موضوع، سبب نشده است که نویسنده با پرگویی سبک و سیاق مدرن رمان را خدشهدار کند. واژگان چنان چلانده و چکش خوردهاند که بیمحابا و بدون تزلزل درجای جای رمان میدرخشند. او قدر این واژگان و زمان را خوب میداند. و در زیر مینیاتوری از تلاقی واژگان و زمان معنایی میآفریند ژرف و شگفت. فکر میکنم نویسنده این رمان باید روانشناسی خوانده باشد. منتهی نه از نوع بازاری آن. او اگزیستانسیال(وجودی) میاندیشد همچون اروین یالوم. درد نهفته در این کتاب روان را تخدیر میکند آنقدر که دیگر احساس نمیشود. درد جایش را به رنج میدهد. رنج خاطرهای میشود از درد. دست زخمی فرهاد شخصیت اصلی رمان میشود رنج زندگیاش. زنجی که میپیوندد به یاس فلسفی. فرهاد میشود بیگانهای بدبین. رجالهها این یاس فلسفی را گناه میدانند. از هدایت باید پرهیز کرد. چرا؟ چون او رُک بود و حلاج گونه از گفتن حقایق ابایی نداشت.... زبان رمان شسته رفته و پاکیزه و بدور از حشو و زوائد است. و این در صورتی است که اگر پیش درآمد رمان حذف شود روایت رئالیستی باقی مانده، خود بیانگر زمان حال حاضر هم هست اما با لحنی کنایه آمیز و از منظر دوم شخص. عرصهی رمان شده است جولانگاه تیپها و اقشار اجتماعی و ضد اجتماعی. که در ادبیات مکتوب ما به آنها کمتر پرداخته شده است...
http://uupload.ir/files/26i4_3.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2636
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔸جشن بی کسی
🔹داستانی از #رومینا_نیک_اندیش
یک وجب و سه انگشت! دوباره گردنش را اندازه گرفت. درست بود! آن زمان که نشانه های ایراد ظاهری اش آشکار شد، بالای سر مادرش رفت. خوابیده بود. آرام با انگشت هاش طول گردن او را اندازه گرفت. هفت انگشت بود. بعد از محاسبه به این نتیجه رسید که آنچه او را از رابطه با دیگران منع می کرد، اختلاف نه سانتی گردنش با گردن های دیگر بود. همان شب از خانه بیرون زد. به دور از چشم همسایه ها پلاک خانه هایی را که عدد نه در آن دیده می شد، با چاقو خراشید. خوشحال بود که هر هفته فقط هفت روز بود. در غیر این صورت نه شنبه ها روز اقدام به جرم و جنایت های احد محسوب می شد. وقتی معلم سر درس تاریخ گفته بود که اهالی اسپارت بچه های ناقص را می کشتند، همه ی شاگردان برگشته و به احد نگاه کرده بودند. حتی وقتی برای اولین بار مادرش را به خواستگاری فرستاده بود، دختر گفته بود:
-" مگر آدم قحط است که من زن آن گردن دراز شوم؟"
او زیر لب به پدر خود فحش می داد که چنین تخم بدترکیبی را در رحم مادرش کاشته بود: گردن دراز، گونه-های کبود و چشم های ریز! زمانی که فیلم " گوژپشت نوتردام " را دید، دستی به پشتش کشید. روزها مثل شخصیت اصلی فیلم راه می رفت ...
http://uupload.ir/files/81x5_2.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2637
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸جشن بی کسی
🔹داستانی از #رومینا_نیک_اندیش
یک وجب و سه انگشت! دوباره گردنش را اندازه گرفت. درست بود! آن زمان که نشانه های ایراد ظاهری اش آشکار شد، بالای سر مادرش رفت. خوابیده بود. آرام با انگشت هاش طول گردن او را اندازه گرفت. هفت انگشت بود. بعد از محاسبه به این نتیجه رسید که آنچه او را از رابطه با دیگران منع می کرد، اختلاف نه سانتی گردنش با گردن های دیگر بود. همان شب از خانه بیرون زد. به دور از چشم همسایه ها پلاک خانه هایی را که عدد نه در آن دیده می شد، با چاقو خراشید. خوشحال بود که هر هفته فقط هفت روز بود. در غیر این صورت نه شنبه ها روز اقدام به جرم و جنایت های احد محسوب می شد. وقتی معلم سر درس تاریخ گفته بود که اهالی اسپارت بچه های ناقص را می کشتند، همه ی شاگردان برگشته و به احد نگاه کرده بودند. حتی وقتی برای اولین بار مادرش را به خواستگاری فرستاده بود، دختر گفته بود:
-" مگر آدم قحط است که من زن آن گردن دراز شوم؟"
او زیر لب به پدر خود فحش می داد که چنین تخم بدترکیبی را در رحم مادرش کاشته بود: گردن دراز، گونه-های کبود و چشم های ریز! زمانی که فیلم " گوژپشت نوتردام " را دید، دستی به پشتش کشید. روزها مثل شخصیت اصلی فیلم راه می رفت ...
http://uupload.ir/files/81x5_2.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2637
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔹 شعرهایی از #مایرم_تکیهای
🔸شعر اول :
ای زکریای درختها
اسب سیاهِ بسته در تنهام
چنان شیهه میکشد
که گمشده در پای رفتناند ریشهها
رفتنند
رفتن!
از حالت خاموش سُکرآور
به غروبِ ریزشده بر شاخهها...
ای مریم دوستِ مریم روز
نشسته در رگهای پدر پدر پرندهام
من چند تا پرتقالم روی میز
رسیده از آنهمه دور
به اینهمه دورتر...
ای زکریای درختها
سواره نمیگیردم اسب
که چهره تمام کردهام
و میوه خواندهام ماه
به انحنای فراموشی رفت
هان بریدهبریده در حلق
همه را به کنار
اسبِ بیشاخ و ناپرندهام
اسبِ بیشاخ و ناپرندهام...
🔸شعر دوم :
با خاک کاهلم که سحرخیز نیست
دست به کجای تنم بگذارم
که پایه سنگش
بیوه مردی نباشد وطن درد گرفته؟
استحالهی بودنم
روشیست در تعطیلِ ژنهای تیمارستانی
و این زخمِ جهود که همیشه با من است
از کدام پرچم رخنه کرد؟
من
زنی در مازهی خیابان انقلاب
مشهورم
به کلاه سبزِ پدر و کت خزِ قدیمی
که قوارهی هیبتم را بیشتر میکند
و آن بالا
به استخارهای
که افغانی بودنم را دو دل بود...
خدا که چریکانه دوستم داشت
و در سهشنبه روز
اندوهی لزج را نزول کرد در بیمارستان
اِشکفتی که میان ماست
از چاردردی که به زنجرهها رسید
از جنگخانهی رشدکرده در چانه
از سرطان نژادیام
در شبهای جوزا شروع شد...
شهر تعطیل نبود
حماقتِ زیبارویان میچرخید
اما مادرم با چشمهاش کجا میرفت
که خوکِ نظر هیچکس نباشد...؟
http://uupload.ir/files/gkha_5.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2638
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعرهایی از #مایرم_تکیهای
🔸شعر اول :
ای زکریای درختها
اسب سیاهِ بسته در تنهام
چنان شیهه میکشد
که گمشده در پای رفتناند ریشهها
رفتنند
رفتن!
از حالت خاموش سُکرآور
به غروبِ ریزشده بر شاخهها...
ای مریم دوستِ مریم روز
نشسته در رگهای پدر پدر پرندهام
من چند تا پرتقالم روی میز
رسیده از آنهمه دور
به اینهمه دورتر...
ای زکریای درختها
سواره نمیگیردم اسب
که چهره تمام کردهام
و میوه خواندهام ماه
به انحنای فراموشی رفت
هان بریدهبریده در حلق
همه را به کنار
اسبِ بیشاخ و ناپرندهام
اسبِ بیشاخ و ناپرندهام...
🔸شعر دوم :
با خاک کاهلم که سحرخیز نیست
دست به کجای تنم بگذارم
که پایه سنگش
بیوه مردی نباشد وطن درد گرفته؟
استحالهی بودنم
روشیست در تعطیلِ ژنهای تیمارستانی
و این زخمِ جهود که همیشه با من است
از کدام پرچم رخنه کرد؟
من
زنی در مازهی خیابان انقلاب
مشهورم
به کلاه سبزِ پدر و کت خزِ قدیمی
که قوارهی هیبتم را بیشتر میکند
و آن بالا
به استخارهای
که افغانی بودنم را دو دل بود...
خدا که چریکانه دوستم داشت
و در سهشنبه روز
اندوهی لزج را نزول کرد در بیمارستان
اِشکفتی که میان ماست
از چاردردی که به زنجرهها رسید
از جنگخانهی رشدکرده در چانه
از سرطان نژادیام
در شبهای جوزا شروع شد...
شهر تعطیل نبود
حماقتِ زیبارویان میچرخید
اما مادرم با چشمهاش کجا میرفت
که خوکِ نظر هیچکس نباشد...؟
http://uupload.ir/files/gkha_5.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2638
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
#شعر_جمهوری_آزربایجان
🔹شعری از #بختیار_وهابزاده Bakhtiyar Vahabzadeh
🔸برگردان از #کاظم_نظری_بقا
▪️در کوچه گم کردم...
"دیگر اینگونه نمیتوانم ادامه دهم
کافیست
خستهام
دیگر تماماش کنیم!"
درحالیکه اینها را گفتی سوار اتوبوس شدی
ایستادم
زمان هم مثل من ایستاد، فکر کردم
نه! او توقف نکرد، باز هم چرخید
با تو سوار اتوبوس شدم
در یک چشم به هم زدن زمان هم گذشت
اختیار هم رفت، گمان هم...
این چیست؟
پایم از زمین کنده شد
ناگهان هر چیزی جای خود را عوض کرد
ایستادم...
پشت سرم راهها سینهخیز آمدند
ساعت هم برعکس چرخید، برگشت
از تو جدا شدم
نفهمیدم چه بودم
حالا چه هستم؟
کوچهها در نگاهام به پرتگاه تبدیل شدند
اگر بدانی که در آن لحظهای که تو را گم کردم
در سرِ راهها خودم نیز گم شدم
کائنات پیچید
دنیا به هم خورد
کیست که در گوشام این گونه ناله سر میدهد
تو را که در کوچه گم کردم، آرام و قرار ندارم
اگر در زندگی تو را گم کنم آیا چه خواهم کرد؟
▪️Küçede itirdim…
''Yaşaya bilmirem bu sayaq daha,
Besdir,
Yorulmuşam,
Qurtaraq daha!''
Deye avtobusa mindin..
Dayandım,
Vaxt da menim kimi dayandı,sandım.
Yox! O dayanmadı işledi yene.
Minib avtobusa seninle birge,
Bir göz qırpımında zaman da getdi,
İxtiyar da getdi,güman da getdi...
Bu nedir?
ayağım üzüldü yerden..
Her şey öz yerini deyişdi birden,
Dayandım..
Arxamca yollar süründü,
Saat da tersine dolandı,döndü.
Senden ayrılmadım,
Senden men,gülüm,
Özümden ayrıldım,
Özümden,gülüm!
Bilmedim ne idim,
indi neyem men?
Küçeler uçuruma döndü gözümde
Seni itirdiyim bu anda bilsen,
Yolların üstünde itdim özüm de.
Dolaşdı kainat,
Qarışdı alem,
Kimdir qulağıma bele hönküren?
Küçede itirdim seni,dözmürem,
Heyatda itirsem neylerem gören?
http://uupload.ir/files/zpc6_6.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2639
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه_و_آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
#شعر_جمهوری_آزربایجان
🔹شعری از #بختیار_وهابزاده Bakhtiyar Vahabzadeh
🔸برگردان از #کاظم_نظری_بقا
▪️در کوچه گم کردم...
"دیگر اینگونه نمیتوانم ادامه دهم
کافیست
خستهام
دیگر تماماش کنیم!"
درحالیکه اینها را گفتی سوار اتوبوس شدی
ایستادم
زمان هم مثل من ایستاد، فکر کردم
نه! او توقف نکرد، باز هم چرخید
با تو سوار اتوبوس شدم
در یک چشم به هم زدن زمان هم گذشت
اختیار هم رفت، گمان هم...
این چیست؟
پایم از زمین کنده شد
ناگهان هر چیزی جای خود را عوض کرد
ایستادم...
پشت سرم راهها سینهخیز آمدند
ساعت هم برعکس چرخید، برگشت
از تو جدا شدم
نفهمیدم چه بودم
حالا چه هستم؟
کوچهها در نگاهام به پرتگاه تبدیل شدند
اگر بدانی که در آن لحظهای که تو را گم کردم
در سرِ راهها خودم نیز گم شدم
کائنات پیچید
دنیا به هم خورد
کیست که در گوشام این گونه ناله سر میدهد
تو را که در کوچه گم کردم، آرام و قرار ندارم
اگر در زندگی تو را گم کنم آیا چه خواهم کرد؟
▪️Küçede itirdim…
''Yaşaya bilmirem bu sayaq daha,
Besdir,
Yorulmuşam,
Qurtaraq daha!''
Deye avtobusa mindin..
Dayandım,
Vaxt da menim kimi dayandı,sandım.
Yox! O dayanmadı işledi yene.
Minib avtobusa seninle birge,
Bir göz qırpımında zaman da getdi,
İxtiyar da getdi,güman da getdi...
Bu nedir?
ayağım üzüldü yerden..
Her şey öz yerini deyişdi birden,
Dayandım..
Arxamca yollar süründü,
Saat da tersine dolandı,döndü.
Senden ayrılmadım,
Senden men,gülüm,
Özümden ayrıldım,
Özümden,gülüm!
Bilmedim ne idim,
indi neyem men?
Küçeler uçuruma döndü gözümde
Seni itirdiyim bu anda bilsen,
Yolların üstünde itdim özüm de.
Dolaşdı kainat,
Qarışdı alem,
Kimdir qulağıma bele hönküren?
Küçede itirdim seni,dözmürem,
Heyatda itirsem neylerem gören?
http://uupload.ir/files/zpc6_6.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2639
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه_و_آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔹خوانش شعری از #علیرضا_نوری
🔸#یداله_شهرجو
شعر «شب شراب» از علیرضا نوری تفاوت عمدهای با سایر سرودههای این شاعر در مجموعه ی« زوال» ندارد، شعرهایی که در نگاه اول ساده و سهل به نظر میآیند اما مرور هر شعر تا انتها، واقعیت دیگری را آشکار میکند. واقعیتی که عمق معنا، برجستگی ویژه ی آن است. نوری در شعر شب شعر باز هم شاعر حوزه ی معناست گرچه زبان نیز پتانسیلهای خاص خود را دارد اما در شعر موردنظر، اشارهها در سمت و سوی معناست، معنایی که حرکتی دو سویه در این شعر دارد حرکتی که گاهی عبور از لبۀ تیز پرتگاه است از یکسو با پیش کشیدن روایتی ساده و سهل، حتی دیالوگهای یومیۀ را به میان میکشد: در جادۀ سقز- بانه برف میبارید/ و رضا با تفنگش به قاطرهای در چی چوران فکر میکرد ...
http://uupload.ir/files/c1me_4.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2642
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹خوانش شعری از #علیرضا_نوری
🔸#یداله_شهرجو
شعر «شب شراب» از علیرضا نوری تفاوت عمدهای با سایر سرودههای این شاعر در مجموعه ی« زوال» ندارد، شعرهایی که در نگاه اول ساده و سهل به نظر میآیند اما مرور هر شعر تا انتها، واقعیت دیگری را آشکار میکند. واقعیتی که عمق معنا، برجستگی ویژه ی آن است. نوری در شعر شب شعر باز هم شاعر حوزه ی معناست گرچه زبان نیز پتانسیلهای خاص خود را دارد اما در شعر موردنظر، اشارهها در سمت و سوی معناست، معنایی که حرکتی دو سویه در این شعر دارد حرکتی که گاهی عبور از لبۀ تیز پرتگاه است از یکسو با پیش کشیدن روایتی ساده و سهل، حتی دیالوگهای یومیۀ را به میان میکشد: در جادۀ سقز- بانه برف میبارید/ و رضا با تفنگش به قاطرهای در چی چوران فکر میکرد ...
http://uupload.ir/files/c1me_4.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2642
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔹معرفی کتاب «دشت های سرد سوئد »
▪️اشعار منتشرنشده زندهیاد #سهراب_رحیمی
🔸 #آزیتا_قهرمان
امضاهای در سنگ
ردپایی از گردشگران نور است
هیچکس بهدرستی نمیداند میراث سفر کدام است
سهراب رحیمی
کتاب «دشت های سرد سوئد » آخرین اشعار منتشرنشده زندهیاد سهراب رحیمی است. زندگی یک شاعر آیینی عاشقانه برای بنیاد شهری شگفت در کلمههاست. جایی که آینده وگذشته ،رفتگان و بازماندگان یکدیگر را ملاقات میکنند. شهری که در غیاب شاعر دروازه هایش همچنان باز، فصلهایش گشوده و چراغهایش روشن میماند.
چه کارتلخ وغم انگیزی است ، در فقدان او بر کتابش پیشگفتار نوشتن ،کتابی که خود او اشعارش را جمعآوری و برای چاپ آماده کرده بود . عکسی برای جلد وعنوانی برای هر بخش برگزیده و قصد انتشارش را داشت.
سوگ نابهنگام او مصیبتی جانکاه، پیچیده در هزاران چرا و پرسش بود. بُهت بیپایان اندوهی ماندگار. معمایی بی پاسخ.
در یادبود سومین سالگرد سفر بیبازگشت او آخرین کتابش را به یادگار به دوستان و دوستداران شعرش میسپاریم ...
http://uupload.ir/files/ccwt_3.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2643
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #معرفی_کتاب
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹معرفی کتاب «دشت های سرد سوئد »
▪️اشعار منتشرنشده زندهیاد #سهراب_رحیمی
🔸 #آزیتا_قهرمان
امضاهای در سنگ
ردپایی از گردشگران نور است
هیچکس بهدرستی نمیداند میراث سفر کدام است
سهراب رحیمی
کتاب «دشت های سرد سوئد » آخرین اشعار منتشرنشده زندهیاد سهراب رحیمی است. زندگی یک شاعر آیینی عاشقانه برای بنیاد شهری شگفت در کلمههاست. جایی که آینده وگذشته ،رفتگان و بازماندگان یکدیگر را ملاقات میکنند. شهری که در غیاب شاعر دروازه هایش همچنان باز، فصلهایش گشوده و چراغهایش روشن میماند.
چه کارتلخ وغم انگیزی است ، در فقدان او بر کتابش پیشگفتار نوشتن ،کتابی که خود او اشعارش را جمعآوری و برای چاپ آماده کرده بود . عکسی برای جلد وعنوانی برای هر بخش برگزیده و قصد انتشارش را داشت.
سوگ نابهنگام او مصیبتی جانکاه، پیچیده در هزاران چرا و پرسش بود. بُهت بیپایان اندوهی ماندگار. معمایی بی پاسخ.
در یادبود سومین سالگرد سفر بیبازگشت او آخرین کتابش را به یادگار به دوستان و دوستداران شعرش میسپاریم ...
http://uupload.ir/files/ccwt_3.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2643
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #معرفی_کتاب
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔹شعری از #پریسا_کیانی
بر پیکر هزارپارهات ایستادهام
و مشتی خاک
بر چشمهای قدیمیات
هنوز دارد تو را به یاد میآورد
اما پرندهای
که چینهدان اش
پر از آوازهای حماسی بود
دارد از نقشهی جهان
بیرون میرود
از خلیج اندوه تو
تا دشتهای بیسوار
هزار ستاره خاموش شده است
کجای تو را دوست بدارم که لبخند بزنم؟
از رقصهای کُردیات
اندوه کرمانشاه پای میکوبد و
از میراث نفت و نانات
پیکر پسرانی
که دریا پس ندادهاست
کجای تو را دوست بدارم
که لبخند بزنم
وقتی کوه دیگر
تکیهگاه پسران اش نیست
و برف
بر شانهی دنا سرخ میشود
وقتی جنوب
تیرباران شده
از مرگ برگشته و هنوز
با دهان گِلگرفته
گواه میدهد
اینجا قطعهی زندهبهگوران است
اینجا خوزستان است
چگونه تو را دوست بدارم و گریهام نگیرد؟
حالا که دریاچههایت
یکی یکی
بر دستهایت جان میدهند
با لبهایی ترکخورده
آیا این گریهها سیرابشان نمیکند؟
چگونه جوانی جنگلهای بلوط را
به زاگرس نشان دهم؟
منی که دارم پیر میشوم در آیینهی شکستهات
گهواره تا گورت را
هزارههای درد تکان دادهست
و این منم بر پیکری هزارپاره
با چشمهایی که خزر را گریسته است
با دستهایی آلوده به کلمات
نمیشود ققنوسهایت را نوشت در تهران
که آفتاب را خاموش کردهاند
نمیتوانم از گلستانات سبز شوم
وقتی کارگران معدنات
به مرگ سلام کردهند در "یورت"
و خستهتر از آن بودند
که لبخند بزنند در غار تنهاییشان
با این دستهای کوچک
چگونه میتوان
زخمهایت را پیچاند
به روسری دختری
که عاشقانه دوستت دارد
و فکر میکند
چقدر آوارهاست
در خانهی پدریاش
در زادگاه مادریاش
و فکر میکند هنوز زیبایی
با زخمهایی عمیق بر صورتات
که هیچ سالی خوب نخواهند شد
بلند شو بانوی کهن
بلند شو زیبای خسته
هنوز سُم سواران تو
خواب دشت را به هم میزند
هنوز از گیسوی تهمینهات
مردان باستانی عاشق میشوند
به کوه میروند
و از پهلوی تاریخات
شاهنامهای بدنیا میآید
چگونه زخمهای تو را بشمارم
با انگشتهایی که بر کتیبههایت
دست کشیدهاست در ایذه
و هر روز پرندهای در دلش میمیرد
و گوری دستهجمعی
استخوانهایش را به خاک میسپارد
کجای تو را دست بگذارم که زخمی نباشد؟
هر روز تکهای از تو را باد میبَرد
و آخرین ترانهات را در گلو کشتند
برمیگردم به چشمهای قدیمی غمگینات
به پیکر هزارپارهات
به ریشههای کهنات
که چوب گهوارهی نیاکان ام بودند
دارم به عشق فکر میکنم
به تکیده شدن ات که تکیدهام میکند
با پاهایی خسته از رفتن
میرسم به دامن ات
به سرزمین خورشید در خون
به شیرها و بَردشیرها
که توأمان اندوهاند بر سینهی سوختهام
حرف بزن بانوی کهن
وقتی به صورتت نگاه میکنم
گریهم میگیرد
که چقدر پیر شدهای
با گیسوان سپیدی
که برای پسرانت بریدهای
بلند شو مادرم
ایران
تو را با زخمهایی که هیچگاه خوب نمیشوند دوست دارم.
http://uupload.ir/files/lp5r_2.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2644
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #پریسا_کیانی
بر پیکر هزارپارهات ایستادهام
و مشتی خاک
بر چشمهای قدیمیات
هنوز دارد تو را به یاد میآورد
اما پرندهای
که چینهدان اش
پر از آوازهای حماسی بود
دارد از نقشهی جهان
بیرون میرود
از خلیج اندوه تو
تا دشتهای بیسوار
هزار ستاره خاموش شده است
کجای تو را دوست بدارم که لبخند بزنم؟
از رقصهای کُردیات
اندوه کرمانشاه پای میکوبد و
از میراث نفت و نانات
پیکر پسرانی
که دریا پس ندادهاست
کجای تو را دوست بدارم
که لبخند بزنم
وقتی کوه دیگر
تکیهگاه پسران اش نیست
و برف
بر شانهی دنا سرخ میشود
وقتی جنوب
تیرباران شده
از مرگ برگشته و هنوز
با دهان گِلگرفته
گواه میدهد
اینجا قطعهی زندهبهگوران است
اینجا خوزستان است
چگونه تو را دوست بدارم و گریهام نگیرد؟
حالا که دریاچههایت
یکی یکی
بر دستهایت جان میدهند
با لبهایی ترکخورده
آیا این گریهها سیرابشان نمیکند؟
چگونه جوانی جنگلهای بلوط را
به زاگرس نشان دهم؟
منی که دارم پیر میشوم در آیینهی شکستهات
گهواره تا گورت را
هزارههای درد تکان دادهست
و این منم بر پیکری هزارپاره
با چشمهایی که خزر را گریسته است
با دستهایی آلوده به کلمات
نمیشود ققنوسهایت را نوشت در تهران
که آفتاب را خاموش کردهاند
نمیتوانم از گلستانات سبز شوم
وقتی کارگران معدنات
به مرگ سلام کردهند در "یورت"
و خستهتر از آن بودند
که لبخند بزنند در غار تنهاییشان
با این دستهای کوچک
چگونه میتوان
زخمهایت را پیچاند
به روسری دختری
که عاشقانه دوستت دارد
و فکر میکند
چقدر آوارهاست
در خانهی پدریاش
در زادگاه مادریاش
و فکر میکند هنوز زیبایی
با زخمهایی عمیق بر صورتات
که هیچ سالی خوب نخواهند شد
بلند شو بانوی کهن
بلند شو زیبای خسته
هنوز سُم سواران تو
خواب دشت را به هم میزند
هنوز از گیسوی تهمینهات
مردان باستانی عاشق میشوند
به کوه میروند
و از پهلوی تاریخات
شاهنامهای بدنیا میآید
چگونه زخمهای تو را بشمارم
با انگشتهایی که بر کتیبههایت
دست کشیدهاست در ایذه
و هر روز پرندهای در دلش میمیرد
و گوری دستهجمعی
استخوانهایش را به خاک میسپارد
کجای تو را دست بگذارم که زخمی نباشد؟
هر روز تکهای از تو را باد میبَرد
و آخرین ترانهات را در گلو کشتند
برمیگردم به چشمهای قدیمی غمگینات
به پیکر هزارپارهات
به ریشههای کهنات
که چوب گهوارهی نیاکان ام بودند
دارم به عشق فکر میکنم
به تکیده شدن ات که تکیدهام میکند
با پاهایی خسته از رفتن
میرسم به دامن ات
به سرزمین خورشید در خون
به شیرها و بَردشیرها
که توأمان اندوهاند بر سینهی سوختهام
حرف بزن بانوی کهن
وقتی به صورتت نگاه میکنم
گریهم میگیرد
که چقدر پیر شدهای
با گیسوان سپیدی
که برای پسرانت بریدهای
بلند شو مادرم
ایران
تو را با زخمهایی که هیچگاه خوب نمیشوند دوست دارم.
http://uupload.ir/files/lp5r_2.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2644
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈
☘️ویژه نوروزی سال 1398 پیاده رو منتشر شد .
🌿 با آثاری از :
سید علی صالحی ، هرمز علی پور ، م.موید ، قباد آذر آیین ، پگاه احمدی ، رزا جمالی ، آزیتا قهرمان ، علی مومنی ، مهرنوش قربانعلی ، ابوالفضل پاشا ، مظاهر شهامت ، آفاق شوهانی ، میثم ریاحی ، بابک صحرانورد ، امیر رضا بیگدلی ، وحید نجفی ، حسن نیکوفرید ، سید محبوبه بصری ، زینب چوقادی ، حسن دلبری ، جواد کاظمینی ، سمیه کاظمی حسنوند ، مجتبی مقدم ، خاطره محمدی ، شیرین ورچه ، ویلیام باتلر ، رئوف بیگرد ، دوروتی پارکر ، جاهیت سیتکی تارانجی ، نیکلا مادزیرف ، آساف هالت چلبی ...
http://uupload.ir/files/tunh_1.jpg
🌺 #ویژه_نامه را در این آدرس پیاده رو بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=special&id=8
#شعر_آزاد #شعر_کلاسیک #ترجمه #داستان #ادبیات_جهان #ادبیات_ترکیه #ادبیات_کردستان #غزل #ویژه_نوروزی
◾️بخش : #ویژه_نامه
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید :
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
☘️ویژه نوروزی سال 1398 پیاده رو منتشر شد .
🌿 با آثاری از :
سید علی صالحی ، هرمز علی پور ، م.موید ، قباد آذر آیین ، پگاه احمدی ، رزا جمالی ، آزیتا قهرمان ، علی مومنی ، مهرنوش قربانعلی ، ابوالفضل پاشا ، مظاهر شهامت ، آفاق شوهانی ، میثم ریاحی ، بابک صحرانورد ، امیر رضا بیگدلی ، وحید نجفی ، حسن نیکوفرید ، سید محبوبه بصری ، زینب چوقادی ، حسن دلبری ، جواد کاظمینی ، سمیه کاظمی حسنوند ، مجتبی مقدم ، خاطره محمدی ، شیرین ورچه ، ویلیام باتلر ، رئوف بیگرد ، دوروتی پارکر ، جاهیت سیتکی تارانجی ، نیکلا مادزیرف ، آساف هالت چلبی ...
http://uupload.ir/files/tunh_1.jpg
🌺 #ویژه_نامه را در این آدرس پیاده رو بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=special&id=8
#شعر_آزاد #شعر_کلاسیک #ترجمه #داستان #ادبیات_جهان #ادبیات_ترکیه #ادبیات_کردستان #غزل #ویژه_نوروزی
◾️بخش : #ویژه_نامه
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید :
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
▪️ #تیم_پیاده_رو ضمن آرزوی سالی خوش برای ایرانیان ، درگذشت تعدادی از هموطنان عزیز را در حادثه غم انگیز سیل استان های #فارس ، #گلستان ، #مازندران و ... تسلیت عرض می کند .
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
#معرفی_شاعر_آمریکایی
🔹شعری از #امی_لارنس_لاول
🔸ترجمه ی #سعید_جهانپولاد و #فیروزه_محمدزاده
▪️امی لارنس لاول متولد 9 فوریه 1874 در شهر بوستون در بروکلین بدنیا آمد و در 12 می 1952 در ایالت ماساچوست آمریکا در گذشت ، یکسال پس از مرگش ، جایزه معتبر ادبی پولیتزر را بخاطر بیش از 650 شعر و کتاب اشعار عاشقانه های لزبین دریافت کرد ، اشعار امی لاول ، به جنبش شعر ایماژیست و روند مخاطب پذیری آن کمک شایانی داشته ، دیدار او با ازرا پوند و گفتگوهای آنها ، فصل تازه ایی در سبک اشعار و صراحت و شوخ طبعی و عریان گویی او داشت ، چنانکه روابط لزبینی ، او و زن بازیگر و هنرمند ی بنام شل دواۓر ، و روابط جنسی و عاشقانه این دو چهره ادبی و هنری و گرایشات هر دو و عاشقانه های او ، در کتاب اشعار عاشقانه لاول / داوۓر ، و صراحت لهجه و عریان نویسی اشعار ، باعث جذب و واکنش های منتقدان و مجلات معتبر ادبی شد ،و درست یکسال پس از مرگ امی لاول ، بنیاد جایزه معتبر ادبی پولیتزر ، جایزه ی ادبی اش را به "اشعار عاشقانه های" او داد ، کتابهای اشعار امی لاول " گنبدی از شیشه های رنگارنگ1912" تیغه شمشیرها و تخم خشخاش 1914" اشباح زنمردها 1916" باد شرق 1926" و اشعار عاشقانه لاول / دواۓر که در سالهای آخر عمرش منتشر شد ، از مجموعه اشعار لاول بنام " تصویرهای شکسته دنیای امواج 1921 " شعری ترجمه کردیم که در ادامه می خوانید :
#باد
در بادبان کشتی ها و
دریاها
صداش می پیچد
زنبور عسل را
از گلهای شیپوری بیرون می راند
آوازش
درختان جنگلهای دور را پریشان
می کند
بادباک م را به خود می پیچد
تا ریسمان اش را رها کنم
باد شادان
باد رقصنده
باد گرمسیری
باد باران زا
باد دریاها
هو می کشد
سوت می زند
باد شمالی
باد جنوبی
باد شرقی
باد غربی
بادهایی را که من دوست می دارم
بهترین بادهای جهان است
گله ابرها را هی می کند
به جوار تپه ماهورها
پره های آسیاب را می چرخاند
به سمت طلوع همیشه فرداها
آبگینه ها را دوست دارد و
روشن می کند چشم زلال آبها را
درختان کاج را
با میوه های مخروطی اشان
مسرور می کند
گلها را می نوازد آرام
هر موج کوچکی را
نوازش می کند
تا مروارید را بپروراند
پرچمی را
در حیاط مدرسه به اهتزاز می کشاند
باد شادان
باد رقصنده
باد گرمسیری
باد باران زا
باد دریاها
هو می کشد
سوت می زند
باد شمالی
باد جنوبی
باد شرقی
باد غربی
بادهای را که دوست دارم
بهترین بادهای جهان است
http://uupload.ir/files/vdtv_1.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2646
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
#معرفی_شاعر_آمریکایی
🔹شعری از #امی_لارنس_لاول
🔸ترجمه ی #سعید_جهانپولاد و #فیروزه_محمدزاده
▪️امی لارنس لاول متولد 9 فوریه 1874 در شهر بوستون در بروکلین بدنیا آمد و در 12 می 1952 در ایالت ماساچوست آمریکا در گذشت ، یکسال پس از مرگش ، جایزه معتبر ادبی پولیتزر را بخاطر بیش از 650 شعر و کتاب اشعار عاشقانه های لزبین دریافت کرد ، اشعار امی لاول ، به جنبش شعر ایماژیست و روند مخاطب پذیری آن کمک شایانی داشته ، دیدار او با ازرا پوند و گفتگوهای آنها ، فصل تازه ایی در سبک اشعار و صراحت و شوخ طبعی و عریان گویی او داشت ، چنانکه روابط لزبینی ، او و زن بازیگر و هنرمند ی بنام شل دواۓر ، و روابط جنسی و عاشقانه این دو چهره ادبی و هنری و گرایشات هر دو و عاشقانه های او ، در کتاب اشعار عاشقانه لاول / داوۓر ، و صراحت لهجه و عریان نویسی اشعار ، باعث جذب و واکنش های منتقدان و مجلات معتبر ادبی شد ،و درست یکسال پس از مرگ امی لاول ، بنیاد جایزه معتبر ادبی پولیتزر ، جایزه ی ادبی اش را به "اشعار عاشقانه های" او داد ، کتابهای اشعار امی لاول " گنبدی از شیشه های رنگارنگ1912" تیغه شمشیرها و تخم خشخاش 1914" اشباح زنمردها 1916" باد شرق 1926" و اشعار عاشقانه لاول / دواۓر که در سالهای آخر عمرش منتشر شد ، از مجموعه اشعار لاول بنام " تصویرهای شکسته دنیای امواج 1921 " شعری ترجمه کردیم که در ادامه می خوانید :
#باد
در بادبان کشتی ها و
دریاها
صداش می پیچد
زنبور عسل را
از گلهای شیپوری بیرون می راند
آوازش
درختان جنگلهای دور را پریشان
می کند
بادباک م را به خود می پیچد
تا ریسمان اش را رها کنم
باد شادان
باد رقصنده
باد گرمسیری
باد باران زا
باد دریاها
هو می کشد
سوت می زند
باد شمالی
باد جنوبی
باد شرقی
باد غربی
بادهایی را که من دوست می دارم
بهترین بادهای جهان است
گله ابرها را هی می کند
به جوار تپه ماهورها
پره های آسیاب را می چرخاند
به سمت طلوع همیشه فرداها
آبگینه ها را دوست دارد و
روشن می کند چشم زلال آبها را
درختان کاج را
با میوه های مخروطی اشان
مسرور می کند
گلها را می نوازد آرام
هر موج کوچکی را
نوازش می کند
تا مروارید را بپروراند
پرچمی را
در حیاط مدرسه به اهتزاز می کشاند
باد شادان
باد رقصنده
باد گرمسیری
باد باران زا
باد دریاها
هو می کشد
سوت می زند
باد شمالی
باد جنوبی
باد شرقی
باد غربی
بادهای را که دوست دارم
بهترین بادهای جهان است
http://uupload.ir/files/vdtv_1.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2646
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
▪️ مُردار
🔸شعری از مجموعه ی گل های بدی #شارل_بودلر
▫️سردمدار مکتب سمبولیسم
🔹ترجمه آسیه حیدری شاهی سرایی
به یاد آر روح من!
چیزی را که دیدیم
امروز
صبحی چنین دل انگیز از تابستان
در پیچِ گذری
مرداری را
شرم انگیز
بر بستری از سنگریزه
پاها در هوا
چونان زنی هوسباز
که می سوخت
و زهر، عرق می ریخت
وقیحانه و بی خیال
شکم متعفنش را باز می کرد
و خورشید چنان بر این تنتباهی
می تابید
انگار پختنش دیر شده
و می خواهد صد چندان که جنازه در خود دارد را
به طبیعت باز پس دهد
آسمان هم
نگاه می کند این جنازه ی باشکوه را
گویی گلی است که می شکوفد
و تعفن چنان بود
که در چمنزار از هوش می رفتی.
مگس ها وزوز کنان
بر این مردار متعفن
گویی گَردانی سیاه بیرون می ریزد از آن
و کرم هایی که جاری بودند
چون مایعی غلیظ
بر تنِ لباس هایی ژنده و زنده
همه، موجی بودند گویی
یا چیزی که با دمی مبهم
بالا و پایین می روند
و آهنگ غریبی از این «جهان» برمی آمد
مثل موسیقی باد
موسیقی آب جاری
مثل رقص دانه های بوجار
که شتابان می چرخند و می رقصند
در سبد بوجاری اش
شکل ها یکدیگر را می زدودند
و رویا می شدند:
طرحی تدریجی
برای آغاز
بر پرده ی نقاشی یی از یاد رفته
که فقط با حافظه ی نقاش اش تمام می شود
پشت صخره ها ماده سگی
با چشمانی عصبی می پاییدمان
و برای پس گرفتن اسکلت از دست رفته
دلواپسی می کرد
با این همه
شما مانند همین زباله اید
مثل همین تعفن وحشتناک
شما! ستاره ی چشم های من!
ای خورشید طبیعت من!
فرشته ی من! ای شور و ای احساس من!
آه که این سان خواهید شد.
ای ملکه ی ملاحت و شیرینی
تطهیر که تمام شود،
زیر تلی از گل ها و شکوفه ها
کپک می زنید
و اکنون آه! ای زیبایی من!
به کرم ها که بوسه بوسه می جَوَندَت بگو
که من جوهر الهی عشق های تباه شده ام را
پاسداری کرده ام
http://uupload.ir/files/1uw7_2.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2647
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
▪️ مُردار
🔸شعری از مجموعه ی گل های بدی #شارل_بودلر
▫️سردمدار مکتب سمبولیسم
🔹ترجمه آسیه حیدری شاهی سرایی
به یاد آر روح من!
چیزی را که دیدیم
امروز
صبحی چنین دل انگیز از تابستان
در پیچِ گذری
مرداری را
شرم انگیز
بر بستری از سنگریزه
پاها در هوا
چونان زنی هوسباز
که می سوخت
و زهر، عرق می ریخت
وقیحانه و بی خیال
شکم متعفنش را باز می کرد
و خورشید چنان بر این تنتباهی
می تابید
انگار پختنش دیر شده
و می خواهد صد چندان که جنازه در خود دارد را
به طبیعت باز پس دهد
آسمان هم
نگاه می کند این جنازه ی باشکوه را
گویی گلی است که می شکوفد
و تعفن چنان بود
که در چمنزار از هوش می رفتی.
مگس ها وزوز کنان
بر این مردار متعفن
گویی گَردانی سیاه بیرون می ریزد از آن
و کرم هایی که جاری بودند
چون مایعی غلیظ
بر تنِ لباس هایی ژنده و زنده
همه، موجی بودند گویی
یا چیزی که با دمی مبهم
بالا و پایین می روند
و آهنگ غریبی از این «جهان» برمی آمد
مثل موسیقی باد
موسیقی آب جاری
مثل رقص دانه های بوجار
که شتابان می چرخند و می رقصند
در سبد بوجاری اش
شکل ها یکدیگر را می زدودند
و رویا می شدند:
طرحی تدریجی
برای آغاز
بر پرده ی نقاشی یی از یاد رفته
که فقط با حافظه ی نقاش اش تمام می شود
پشت صخره ها ماده سگی
با چشمانی عصبی می پاییدمان
و برای پس گرفتن اسکلت از دست رفته
دلواپسی می کرد
با این همه
شما مانند همین زباله اید
مثل همین تعفن وحشتناک
شما! ستاره ی چشم های من!
ای خورشید طبیعت من!
فرشته ی من! ای شور و ای احساس من!
آه که این سان خواهید شد.
ای ملکه ی ملاحت و شیرینی
تطهیر که تمام شود،
زیر تلی از گل ها و شکوفه ها
کپک می زنید
و اکنون آه! ای زیبایی من!
به کرم ها که بوسه بوسه می جَوَندَت بگو
که من جوهر الهی عشق های تباه شده ام را
پاسداری کرده ام
http://uupload.ir/files/1uw7_2.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2647
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
▪️شرح برخی از مشاهدات
🔹شعری از #جوزف_برادسکی
🔸ترجمه ی #رزا_جمالی
شرح برخی از مشاهدات در گوشه ای گرم و دنج
نیم نگاهی که خطی از خود را بر هر چیز که بر آن خانه کرده برجا گذاشته
آب شکل عمومی شیشه است
آدمی از اسکلت و جمجمه اش ترسناکتر است
عصری زمستانی در ناکجا آبادی با شراب
تنگی سیاه که مقاومت می کند در تجاوز سوزنی شکل سرو
به آرنج اش بسته است و حجم تنه اش
شبیه آوار یخچال ها، سنگلاخ های یخی از همه جور
هزاره ایست ازین پس که بی شک بر ما آوار شده است
فسیلی از صدف که پانسمان را نگه داشته است
لباسی با نقشی از لب ها بر حاشیه اش
همان که به چفت پنجره زیر لب شب به خیر می گوید.
http://uupload.ir/files/4h6i_3.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2648
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
▪️شرح برخی از مشاهدات
🔹شعری از #جوزف_برادسکی
🔸ترجمه ی #رزا_جمالی
شرح برخی از مشاهدات در گوشه ای گرم و دنج
نیم نگاهی که خطی از خود را بر هر چیز که بر آن خانه کرده برجا گذاشته
آب شکل عمومی شیشه است
آدمی از اسکلت و جمجمه اش ترسناکتر است
عصری زمستانی در ناکجا آبادی با شراب
تنگی سیاه که مقاومت می کند در تجاوز سوزنی شکل سرو
به آرنج اش بسته است و حجم تنه اش
شبیه آوار یخچال ها، سنگلاخ های یخی از همه جور
هزاره ایست ازین پس که بی شک بر ما آوار شده است
فسیلی از صدف که پانسمان را نگه داشته است
لباسی با نقشی از لب ها بر حاشیه اش
همان که به چفت پنجره زیر لب شب به خیر می گوید.
http://uupload.ir/files/4h6i_3.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2648
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
با عرض سلام خدمت کلیه دوستان و اهل فرهنگ و ادب
نطر به اینکه شایعاتی مبنی بر فوت استاد گرانقدر جناب آقای مسعود احمدی در شبکههای اجتماعی پخش گردیده، اینجانب مهران کشاورز در پی صحبتهای انجام شده با برادر ایشان آقای حمید احمدی آنها را تکذیب نموده و از یکایک شما عزیزان تقاضا دارم جلوی پیشروی این شایعه را بگیرید.
بهبودی و سلامتی کامل استاد مسعود احمدی را از خداوند آرزو داریم.
🆔 @piaderonews 👈
نطر به اینکه شایعاتی مبنی بر فوت استاد گرانقدر جناب آقای مسعود احمدی در شبکههای اجتماعی پخش گردیده، اینجانب مهران کشاورز در پی صحبتهای انجام شده با برادر ایشان آقای حمید احمدی آنها را تکذیب نموده و از یکایک شما عزیزان تقاضا دارم جلوی پیشروی این شایعه را بگیرید.
بهبودی و سلامتی کامل استاد مسعود احمدی را از خداوند آرزو داریم.
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔹نگاه پروفسور #سید_عین_الحسن به مجموعه ی
🔸" آدم از کدام فصل به زمین افتاد " سروده #فرناز_جعفرزادگان
سرزمین ایران از زمانهای قدیم تا کنون مهد سخن سرایان بزرگ علم و ادب بوده است . همچنین زنان شاعر نیز درعرصه حیات ادبی این کشور سهامی خود را به خوبی ایفا نموده اند .
خانم فرناز جعفرزادگان نیز یکی از ارکان بیش قیمت این سلسله است که بالحن و سجع لطیف ، وظیفه ی اجتماعی خودرا به دوش کشیده است و هم دراین شیوه موفق بوده است .
زنی
بخت خود را
آگهی کرده
جار می زند
میانِ این همه هنجارِ خیابان های هیز
: آقایان
خداحافظ
دیگر دستان شما
سقفی نمی شود
تا گره ای کور را
از روسری باز کند
شعر زاییده ی درد است. اما عمیق ترین و عمومی ترین دردها ، دردی ست که شعر از آن سر چشمه می گیرد بی شک و تردید گاهی فردی و گاهی خصوصی جنبه بسیار وسیعی پیدامی کند و همیشه زنده می ماند .
ویژگی شعر، روانی و سلابت رشک انگیزش، ذهن خواننده را به فریاد در می آورد، البته مهم ترین چیزی که در خاطر شاعر موجود می باشد تکیه بر آگاهی و برخوردار بودن از دردهای پنهان اجتماعی بشری ست که به صورت "حس طبیعی" به چشم می خورد. فرناز چنانچه، شاعر قوی دست امروز، پنهانی ترین ارتباط را با عامه مردم این عصر ایجاد میکند و دردهای خود را با تمام نیروی ظاهری و درونی روی قلب سخن بازتاب و با درد های دیگران پیوند می دهد ...
http://uupload.ir/files/rot1_2.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2649
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹نگاه پروفسور #سید_عین_الحسن به مجموعه ی
🔸" آدم از کدام فصل به زمین افتاد " سروده #فرناز_جعفرزادگان
سرزمین ایران از زمانهای قدیم تا کنون مهد سخن سرایان بزرگ علم و ادب بوده است . همچنین زنان شاعر نیز درعرصه حیات ادبی این کشور سهامی خود را به خوبی ایفا نموده اند .
خانم فرناز جعفرزادگان نیز یکی از ارکان بیش قیمت این سلسله است که بالحن و سجع لطیف ، وظیفه ی اجتماعی خودرا به دوش کشیده است و هم دراین شیوه موفق بوده است .
زنی
بخت خود را
آگهی کرده
جار می زند
میانِ این همه هنجارِ خیابان های هیز
: آقایان
خداحافظ
دیگر دستان شما
سقفی نمی شود
تا گره ای کور را
از روسری باز کند
شعر زاییده ی درد است. اما عمیق ترین و عمومی ترین دردها ، دردی ست که شعر از آن سر چشمه می گیرد بی شک و تردید گاهی فردی و گاهی خصوصی جنبه بسیار وسیعی پیدامی کند و همیشه زنده می ماند .
ویژگی شعر، روانی و سلابت رشک انگیزش، ذهن خواننده را به فریاد در می آورد، البته مهم ترین چیزی که در خاطر شاعر موجود می باشد تکیه بر آگاهی و برخوردار بودن از دردهای پنهان اجتماعی بشری ست که به صورت "حس طبیعی" به چشم می خورد. فرناز چنانچه، شاعر قوی دست امروز، پنهانی ترین ارتباط را با عامه مردم این عصر ایجاد میکند و دردهای خود را با تمام نیروی ظاهری و درونی روی قلب سخن بازتاب و با درد های دیگران پیوند می دهد ...
http://uupload.ir/files/rot1_2.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2649
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔹شعرهایی از #فرساد_فرهادی
🔸ترسو
وقتی نمیتوانی ...
... سرک بکشی ...
... کجا میتوانی ...
........ زندگی کنی ...؟ ...........
🔸سرک
ما پرندهایم ...
... تنها ... ولی امیدوار .....
ما پرندهایم ...
... خسته .... نه بر لانه و شاخسار .......
ما پرندهایم ...
... نه بر امید دشت ... نه در مرغزار ......
ما پرندهایم ...
... در قفس ...
...... بر دکلهای برق ...
....... بر سیمهای خاردار ....... .
🔸................... بگذری ...... د
سکوتم .... از ترس نبود ....
..... که چلچلهی گلو .... زبان بسته .... مرد ............
این .... سبکی کاغذست ...
..... که به خونِ .... قلم ...
... از هزار گلوی بریده ...
...... سنگینیِ چاووشیست ..... بر نقارهی شب ............
افق ...
...... دور است و ...
.... پای رفتنم ......... کوتاه ...
اما ...
.............. از پرچینِ شب که بگذری .....................
بگذری ...
🔸 معنی
و سکس ...
... عشقی کوتاه است ......
و عشق ...
... سکسی بلند ........
🔸فاجعه
پیالهی تلخ ...
.... به شب نمیکشد ...
کاش به تلخی زندگی عادت کنیم ...
تا پایان پیاله ...
....... فاجعه نباشد ...............
🔸تصوف
دلم خالی شد از بیتناسبی زندگی .......
-چیزی کم است؟
-آری ... چیزی کم است ......
-و آن چیست؟
-این احساس ..... که چیزی کم نیست ... .
🔸اصلح
وقتی گرگ به گله میزند ...
سگ گوشتخوار ....
... برای استخوانی میجنگد .......
گوسپند که باشی ...
.... در پناه سگ میمانی .........
http://uupload.ir/files/n9f0_3.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2650
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعرهایی از #فرساد_فرهادی
🔸ترسو
وقتی نمیتوانی ...
... سرک بکشی ...
... کجا میتوانی ...
........ زندگی کنی ...؟ ...........
🔸سرک
ما پرندهایم ...
... تنها ... ولی امیدوار .....
ما پرندهایم ...
... خسته .... نه بر لانه و شاخسار .......
ما پرندهایم ...
... نه بر امید دشت ... نه در مرغزار ......
ما پرندهایم ...
... در قفس ...
...... بر دکلهای برق ...
....... بر سیمهای خاردار ....... .
🔸................... بگذری ...... د
سکوتم .... از ترس نبود ....
..... که چلچلهی گلو .... زبان بسته .... مرد ............
این .... سبکی کاغذست ...
..... که به خونِ .... قلم ...
... از هزار گلوی بریده ...
...... سنگینیِ چاووشیست ..... بر نقارهی شب ............
افق ...
...... دور است و ...
.... پای رفتنم ......... کوتاه ...
اما ...
.............. از پرچینِ شب که بگذری .....................
بگذری ...
🔸 معنی
و سکس ...
... عشقی کوتاه است ......
و عشق ...
... سکسی بلند ........
🔸فاجعه
پیالهی تلخ ...
.... به شب نمیکشد ...
کاش به تلخی زندگی عادت کنیم ...
تا پایان پیاله ...
....... فاجعه نباشد ...............
🔸تصوف
دلم خالی شد از بیتناسبی زندگی .......
-چیزی کم است؟
-آری ... چیزی کم است ......
-و آن چیست؟
-این احساس ..... که چیزی کم نیست ... .
🔸اصلح
وقتی گرگ به گله میزند ...
سگ گوشتخوار ....
... برای استخوانی میجنگد .......
گوسپند که باشی ...
.... در پناه سگ میمانی .........
http://uupload.ir/files/n9f0_3.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2650
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔸سه قطعه فروخوردگی، بهزعمِ مَجدَلیّه
🔹شعری از #احسان_نعمت_اللهی
▪️یک
چه ناخواسته لغزید
خواستنیهات
تا نیمکرهی کشآمدهای/ از نگاهم،
میان ورّاجیِ سکوت
ننداخته سوزنی
به کاهدانِ زنانگیات
که پیچید شیههای
در ارتعاشِ کلافی زهرآلود/ از پشت،
و خون به آبراه کبوتران
لَختیده
و مُشت...
▪️دو
دوشیزهی نازا!
انعکاسِ روزهایت
از منشورهای مشیّتِ رجعت
به مَطلَعِ برگریزان
تنگتر میشود،
بمان به بودنت
که سو-سویِ میرآبِ معلول
از مادرانگیِ توست...
▪️سه
ریش-خندِ خونین
و صَفیرِ صیقلیِ صبحدمان،
تنها و تنها سهم زنیست
که تهکشیدهیِ پنهانیِ فنجانم را
وجب میکرد
و پیشاپیشِ نیلبکهای خشکیده
گردهافشانیِ ستارهها را اشاره،
به ما که در پوستِ خود/ غریب
با دوستت دارمهای آنسویِ تخت
عریانیِ این گسل را
جریحهدارتر از شبَحی شدیم،
یادگارِ آینههای بی رُژ...
http://uupload.ir/files/ipgp_4.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2651
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸سه قطعه فروخوردگی، بهزعمِ مَجدَلیّه
🔹شعری از #احسان_نعمت_اللهی
▪️یک
چه ناخواسته لغزید
خواستنیهات
تا نیمکرهی کشآمدهای/ از نگاهم،
میان ورّاجیِ سکوت
ننداخته سوزنی
به کاهدانِ زنانگیات
که پیچید شیههای
در ارتعاشِ کلافی زهرآلود/ از پشت،
و خون به آبراه کبوتران
لَختیده
و مُشت...
▪️دو
دوشیزهی نازا!
انعکاسِ روزهایت
از منشورهای مشیّتِ رجعت
به مَطلَعِ برگریزان
تنگتر میشود،
بمان به بودنت
که سو-سویِ میرآبِ معلول
از مادرانگیِ توست...
▪️سه
ریش-خندِ خونین
و صَفیرِ صیقلیِ صبحدمان،
تنها و تنها سهم زنیست
که تهکشیدهیِ پنهانیِ فنجانم را
وجب میکرد
و پیشاپیشِ نیلبکهای خشکیده
گردهافشانیِ ستارهها را اشاره،
به ما که در پوستِ خود/ غریب
با دوستت دارمهای آنسویِ تخت
عریانیِ این گسل را
جریحهدارتر از شبَحی شدیم،
یادگارِ آینههای بی رُژ...
http://uupload.ir/files/ipgp_4.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2651
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔸شعری از آنا آخماتوا
🔹ترجمه ی #بهمن_بلوک_نخجیری
آنا آخماتوا یکی از مهم ترین شاعران روس در قرن بیستم محسوب می شود. یکی از دلایل اهمیت آخماتوا نقش او به عنوان شاعری بوده، که سرنوشت و تاریخ سن پترزبورگ-پتروگراد-لنینگراد را در قرن بیستم به عینه با تمام تراژدی ها و افتخاراتش تجربه کرده است. او حتی در خشن ترین سال های تاریخ شوروی و دوران ممنوعیت انتشار آثارش شهرت خود را به عنوان استادی صاحب سبک و صدای شاعرانه ای حقیقتاً اصیل همچنان حفظ کرد.
شعر آخماتوا به تمام زبان های اروپایی ترجمه شده است. او پوشکین را بیش از هر شاعر دیگری می ستود. مجموعه آثار وی سنت شعر روسی (و سن پترزبورگ) قرن بیستم (عصر نقره) را در برمی گیرد. افزودن صنایع بدیعی جدید و بخشیدن ژرفایی تازه و بی نظیر به این سنت شهرت ملکه عصر نقره را برای او به ارمغان آورد.
آخماتوا همچنین از جریانات شعر فرانسه در دو دهه نخست قرن بیستم بهره گرفت و آن ها را در فاصله دو جنگ جهانی به روسیه معرفی نمود. پیدایش گروهی از زنان جوان شاعر که «подахматовки» (مریدان آخماتوا) خواننده می شدند، برای مثال زنانی که سعی می کردند مثل آنای کبیر شعر بسرایند، میزان تاثیرگذاری شخصیت و آثار او را در طول این دهه ها آشکار می سازد. آخماتوا زن زیبایی بود و بسیاری از مردان بااستعداد زمان خود را شیفته خود ساخت؛ از جمله آمادئو مودیلیانی و آیزایا برلین. او با سپری کردن قسمت اعظم زندگی خود در «سرای چشمه» در مرکز لنینگراد به افسانه این شهر و سمبل روحیه آزادی خواهی تبدیل شد، که حاضر نبود در برابر وحشت دوره استالین سر تعظیم فرود آورد. علی رغم اینکه بسیاری از عزیزانش به زندان یا اردوگاه کار اجباری فرستاده شدند، حاضر به مهاجرت به غرب نشد. آخماتوا در دهه 1960 از دانشگاه آکسفورد دکترای افتخاری دریافت کرد و برای شرکت در مراسم اعطای این درجه اجازه سفر به انگلستان به وی داده شد.
آخماتوا قسمت اعظم زندگی خود را در سن پترزبورگ (پتروگراد، لنینگراد) سپری کرد و به شاعر شهر تبدیل شد. اما او ده سال آخر عمرش را در داچای کوچکی در روستای فنلاندی کوماروو (با نام فنلاندی کلومَکی Kellomäki) در کنار ساحل خلیج فنلاند گذراند. بخش عمده ای از اشعار تغزلی متاخر او به زیبایی فروتنانه این طبیعت اختصاص یافته است. داچای او در کوماروو به نوعی مکه ادبی تبدیل شده بود و بازدیدکنندگان آن شامل کسانی چون آندری وازنیسنسکی، یوزف برودسکی و بسیاری شاعران جوان دیگر می شدد، که همگی جویای نظر و تایید او بودند. آخماتوا در گورستان کوماروو به خاک سپرده شد و این شهر کوچک به خاطر گره خوردن نامش با نام این شاعر بزرگ در سرتاسر جهان شهرت یافت.
▪️در اینجا می توانید ترجمه سه شعر سروده شده در این شهر را بخوانید.
غرب افترا زد و خود نیز باور کرد،
و شرق، او بی دریغ خیانت کرد،
جنوب هوایم را با خست تمام پیمانه می گرفت،
در پس جمله های زیرکانه با پوزخند.
اما شبدر گویی که بر زانوانش ایستاد،
باد نمناک وقتی در شیپور مروارید آواز سرداد،
اینسان آن یار دیرینم، وفادارم، شمال
او بی درنگ وقتی توانش بود، بر من تسلا داد.
از سستی خفقان آوری در رنج بودم من،
به شماره نفسم افتاد در خون و عفن،
دیگر در آن سرا نبودم یارای ماندن ...
آنگاه فنلاندِ آهنین اینگونه گفت با من:
«آشنا می شوی اینجا با هر چیز، جز شادی.
طوری نیست اما، زندگی کن!»
این شعر که در سال 1964 در کوماروو نوشته شده، کرنشی سمبلیک در برابر شمال در قیاس با شرق، جنوب و غرب، که هر کدام به طریقی به شاعر خیانت کردند. منظور آخماتوا از شمال روستای کوماروو واقع در 44 کیلومتری شمال لنینگراد است، که آخرین منزلگاهش را پس از ترک اجباری آپارتمانش در Fountain House در آنجا یافت ...
http://uupload.ir/files/97jm_5.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2652
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا_قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شعری از آنا آخماتوا
🔹ترجمه ی #بهمن_بلوک_نخجیری
آنا آخماتوا یکی از مهم ترین شاعران روس در قرن بیستم محسوب می شود. یکی از دلایل اهمیت آخماتوا نقش او به عنوان شاعری بوده، که سرنوشت و تاریخ سن پترزبورگ-پتروگراد-لنینگراد را در قرن بیستم به عینه با تمام تراژدی ها و افتخاراتش تجربه کرده است. او حتی در خشن ترین سال های تاریخ شوروی و دوران ممنوعیت انتشار آثارش شهرت خود را به عنوان استادی صاحب سبک و صدای شاعرانه ای حقیقتاً اصیل همچنان حفظ کرد.
شعر آخماتوا به تمام زبان های اروپایی ترجمه شده است. او پوشکین را بیش از هر شاعر دیگری می ستود. مجموعه آثار وی سنت شعر روسی (و سن پترزبورگ) قرن بیستم (عصر نقره) را در برمی گیرد. افزودن صنایع بدیعی جدید و بخشیدن ژرفایی تازه و بی نظیر به این سنت شهرت ملکه عصر نقره را برای او به ارمغان آورد.
آخماتوا همچنین از جریانات شعر فرانسه در دو دهه نخست قرن بیستم بهره گرفت و آن ها را در فاصله دو جنگ جهانی به روسیه معرفی نمود. پیدایش گروهی از زنان جوان شاعر که «подахматовки» (مریدان آخماتوا) خواننده می شدند، برای مثال زنانی که سعی می کردند مثل آنای کبیر شعر بسرایند، میزان تاثیرگذاری شخصیت و آثار او را در طول این دهه ها آشکار می سازد. آخماتوا زن زیبایی بود و بسیاری از مردان بااستعداد زمان خود را شیفته خود ساخت؛ از جمله آمادئو مودیلیانی و آیزایا برلین. او با سپری کردن قسمت اعظم زندگی خود در «سرای چشمه» در مرکز لنینگراد به افسانه این شهر و سمبل روحیه آزادی خواهی تبدیل شد، که حاضر نبود در برابر وحشت دوره استالین سر تعظیم فرود آورد. علی رغم اینکه بسیاری از عزیزانش به زندان یا اردوگاه کار اجباری فرستاده شدند، حاضر به مهاجرت به غرب نشد. آخماتوا در دهه 1960 از دانشگاه آکسفورد دکترای افتخاری دریافت کرد و برای شرکت در مراسم اعطای این درجه اجازه سفر به انگلستان به وی داده شد.
آخماتوا قسمت اعظم زندگی خود را در سن پترزبورگ (پتروگراد، لنینگراد) سپری کرد و به شاعر شهر تبدیل شد. اما او ده سال آخر عمرش را در داچای کوچکی در روستای فنلاندی کوماروو (با نام فنلاندی کلومَکی Kellomäki) در کنار ساحل خلیج فنلاند گذراند. بخش عمده ای از اشعار تغزلی متاخر او به زیبایی فروتنانه این طبیعت اختصاص یافته است. داچای او در کوماروو به نوعی مکه ادبی تبدیل شده بود و بازدیدکنندگان آن شامل کسانی چون آندری وازنیسنسکی، یوزف برودسکی و بسیاری شاعران جوان دیگر می شدد، که همگی جویای نظر و تایید او بودند. آخماتوا در گورستان کوماروو به خاک سپرده شد و این شهر کوچک به خاطر گره خوردن نامش با نام این شاعر بزرگ در سرتاسر جهان شهرت یافت.
▪️در اینجا می توانید ترجمه سه شعر سروده شده در این شهر را بخوانید.
غرب افترا زد و خود نیز باور کرد،
و شرق، او بی دریغ خیانت کرد،
جنوب هوایم را با خست تمام پیمانه می گرفت،
در پس جمله های زیرکانه با پوزخند.
اما شبدر گویی که بر زانوانش ایستاد،
باد نمناک وقتی در شیپور مروارید آواز سرداد،
اینسان آن یار دیرینم، وفادارم، شمال
او بی درنگ وقتی توانش بود، بر من تسلا داد.
از سستی خفقان آوری در رنج بودم من،
به شماره نفسم افتاد در خون و عفن،
دیگر در آن سرا نبودم یارای ماندن ...
آنگاه فنلاندِ آهنین اینگونه گفت با من:
«آشنا می شوی اینجا با هر چیز، جز شادی.
طوری نیست اما، زندگی کن!»
این شعر که در سال 1964 در کوماروو نوشته شده، کرنشی سمبلیک در برابر شمال در قیاس با شرق، جنوب و غرب، که هر کدام به طریقی به شاعر خیانت کردند. منظور آخماتوا از شمال روستای کوماروو واقع در 44 کیلومتری شمال لنینگراد است، که آخرین منزلگاهش را پس از ترک اجباری آپارتمانش در Fountain House در آنجا یافت ...
http://uupload.ir/files/97jm_5.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2652
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا_قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔹نویسنده: آقاسی آیوازیان
🔸مترجم: #امیک_الکساندری
آقاسی آیوازیان نویسنده، نمایشنامه نویس، سناریو نویس و سردبیر مشهور ارمنی است که در سال 1925 در گرجستان متولد شده، تحصیلات عالی خود را ابتدا در گرجستان (رشته فیلولوژی) و بعد در ارمنستان (رشته تئاتر و هنر) کسب کرده و سپس در ایروان به فعالیتهای ادبی وهنری و فیلم سازی پرداخته است. از سال 1963عضو کانون نویسندگان ارمنستان بوده و برنده چندین جایزه ادبی و هنری در ارمنستان گشته است. بر اساس داستانهای وی فیلمهای «مثلت » ، «پدر» ، « راهپیمایی شاعرانه» و «فانوس روشن» ساخته شده اند. فیلم «مثلت» در سال 1968 مقام دوم را در جشنواره فیلم اتحاد شوروی کسب کرد. وی مولف بیش از بیست کتاب و مجموعه داستان می باشد.عنوان برخی از کتابهای او عبارتند از: «باران»، «پدر خانواده»، «ماجراهای سینیور ماردیروس»، «ماه توت»، «شلم شوربای امریکایی »، «عمق عمقیت» ... آثار او به چندین زبان (از جمله فارسی) ترجمه شده اند.آیوازیان در سال 2007 در ایروان وفات یافته است.
▪️ملاقات
برایم پیغام آوردند که پارگِو یِسائیان درخواست کرده تا به ملاقاتش بروم. پارگِو دوست دوران دانشجویی ام بود و بیش از بیست سالی می شد که ندیده بودمش. حالا آفتابی شدندش مایه تعجب بود آن هم با این خواهش دستور مانند به ضم من. چی شده؟...چرا اللخصوص به یاد من افتاده؟...مگر نه اینکه طی این سالیان دور و دراز او به هیچ وجه اشاره ای دال بر صمیمیت مان نکرده بود؟ من هم از شما چه پنهان تقریبا فراموشش کرده بودم...من در یک عرصه دیگر مشغول بودم و او در یک حوزه دیگر...به گمانم با سمتی بالا در انتشارات کار می کرد...سخن کوتاه اینکه با دودلی ملاقاتمان را به تعویق انداختم و تقاضایش را به فراموشی سپردم.
اما وقتی برای بار دوم شخص بید زده ای از طرف پارگِو آمد و تقاضای او را تکرار کرد و در همین حین با پررویی برای خودش هم درخواست پول کرد، دلخوری من تبدیل به عصبانیت شد. به قول معروف «یا نمکش کم آمده یا الکش» و گر نه بعد از بیست سال با چنین تقاضایی سراغم را گرفتن، بی ربط است،می شود گفت شارلاتانی است...گاهی پیش می آید که خشم مسبب و محرک کارهای آدم می شود، به خودم گفتم بهتر است پا شوم بروم آن قیاقه نحسش را ببینم...بعضی وقتها یک چنین انگیزه تیز وشلاقی به من دست می دهد... از روی یادداشت آن بید زده نشانی یِسائیان را پیدا کردم و وارد ساختمان شان شدم ...
http://uupload.ir/files/41o0_1_(3).jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2653
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹نویسنده: آقاسی آیوازیان
🔸مترجم: #امیک_الکساندری
آقاسی آیوازیان نویسنده، نمایشنامه نویس، سناریو نویس و سردبیر مشهور ارمنی است که در سال 1925 در گرجستان متولد شده، تحصیلات عالی خود را ابتدا در گرجستان (رشته فیلولوژی) و بعد در ارمنستان (رشته تئاتر و هنر) کسب کرده و سپس در ایروان به فعالیتهای ادبی وهنری و فیلم سازی پرداخته است. از سال 1963عضو کانون نویسندگان ارمنستان بوده و برنده چندین جایزه ادبی و هنری در ارمنستان گشته است. بر اساس داستانهای وی فیلمهای «مثلت » ، «پدر» ، « راهپیمایی شاعرانه» و «فانوس روشن» ساخته شده اند. فیلم «مثلت» در سال 1968 مقام دوم را در جشنواره فیلم اتحاد شوروی کسب کرد. وی مولف بیش از بیست کتاب و مجموعه داستان می باشد.عنوان برخی از کتابهای او عبارتند از: «باران»، «پدر خانواده»، «ماجراهای سینیور ماردیروس»، «ماه توت»، «شلم شوربای امریکایی »، «عمق عمقیت» ... آثار او به چندین زبان (از جمله فارسی) ترجمه شده اند.آیوازیان در سال 2007 در ایروان وفات یافته است.
▪️ملاقات
برایم پیغام آوردند که پارگِو یِسائیان درخواست کرده تا به ملاقاتش بروم. پارگِو دوست دوران دانشجویی ام بود و بیش از بیست سالی می شد که ندیده بودمش. حالا آفتابی شدندش مایه تعجب بود آن هم با این خواهش دستور مانند به ضم من. چی شده؟...چرا اللخصوص به یاد من افتاده؟...مگر نه اینکه طی این سالیان دور و دراز او به هیچ وجه اشاره ای دال بر صمیمیت مان نکرده بود؟ من هم از شما چه پنهان تقریبا فراموشش کرده بودم...من در یک عرصه دیگر مشغول بودم و او در یک حوزه دیگر...به گمانم با سمتی بالا در انتشارات کار می کرد...سخن کوتاه اینکه با دودلی ملاقاتمان را به تعویق انداختم و تقاضایش را به فراموشی سپردم.
اما وقتی برای بار دوم شخص بید زده ای از طرف پارگِو آمد و تقاضای او را تکرار کرد و در همین حین با پررویی برای خودش هم درخواست پول کرد، دلخوری من تبدیل به عصبانیت شد. به قول معروف «یا نمکش کم آمده یا الکش» و گر نه بعد از بیست سال با چنین تقاضایی سراغم را گرفتن، بی ربط است،می شود گفت شارلاتانی است...گاهی پیش می آید که خشم مسبب و محرک کارهای آدم می شود، به خودم گفتم بهتر است پا شوم بروم آن قیاقه نحسش را ببینم...بعضی وقتها یک چنین انگیزه تیز وشلاقی به من دست می دهد... از روی یادداشت آن بید زده نشانی یِسائیان را پیدا کردم و وارد ساختمان شان شدم ...
http://uupload.ir/files/41o0_1_(3).jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2653
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈