🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸نگاهی به مجموعه شعر نیلوفر نام دیگر زخم است
▪️سروده ی #نیلوفر_شریفی
🔹#سیروس_نوذری
مجموعه شعر «نيلوفر نام ديگر زخم است» ايهام بالقوه ای در ذاتِ خود نهفته دارد و شاعر پيش از آن كه به طبیعت و محاکاتِ آن اشاره نماید، زخم هايِ انساني دردمند را به فراخور جنگ به تصویر می کشد و آنگاه در مقامِ یک زن از مرزها فراتر گام می نهد و چهره ویرانِ خاورمیانه را با ابعادِ گسترده ای از چشم ها عبور می دهد و ما به صدایِ مرگ گوش می سپاریم و کار شاعر یکسره در جهانی که مرگ از زندگی پیشی می گیرد چه خواهد بود؟
از همين منظر به سادگی ميتوان دريافت با شاعري مواجهیم، بيش از آن كه به فرم و ساختار شعر توجه نماید با نمايههاي انساني و اجتماعي درگير است البته این نه امتيازي براي شاعر است نه نقصاني برایِ او.
آن چه در ساختارِ اين مجموعه جلوه مينمايد، برایند عاطفیِ پرشور شاعر است که در نحو زبان و کارکردهایِ موسیقایی به تکرار ديده ميشود؛ جملات كوتاه در يكديگر نوشته و تنیده ميشوند و ناخودآگاه به ریتم درونی اشعار شتاب ميدهند و اين شتاب با درونمايههايِ اشعار هم خوانیِ موثری دارد ...
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2549
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🔸نگاهی به مجموعه شعر نیلوفر نام دیگر زخم است
▪️سروده ی #نیلوفر_شریفی
🔹#سیروس_نوذری
مجموعه شعر «نيلوفر نام ديگر زخم است» ايهام بالقوه ای در ذاتِ خود نهفته دارد و شاعر پيش از آن كه به طبیعت و محاکاتِ آن اشاره نماید، زخم هايِ انساني دردمند را به فراخور جنگ به تصویر می کشد و آنگاه در مقامِ یک زن از مرزها فراتر گام می نهد و چهره ویرانِ خاورمیانه را با ابعادِ گسترده ای از چشم ها عبور می دهد و ما به صدایِ مرگ گوش می سپاریم و کار شاعر یکسره در جهانی که مرگ از زندگی پیشی می گیرد چه خواهد بود؟
از همين منظر به سادگی ميتوان دريافت با شاعري مواجهیم، بيش از آن كه به فرم و ساختار شعر توجه نماید با نمايههاي انساني و اجتماعي درگير است البته این نه امتيازي براي شاعر است نه نقصاني برایِ او.
آن چه در ساختارِ اين مجموعه جلوه مينمايد، برایند عاطفیِ پرشور شاعر است که در نحو زبان و کارکردهایِ موسیقایی به تکرار ديده ميشود؛ جملات كوتاه در يكديگر نوشته و تنیده ميشوند و ناخودآگاه به ریتم درونی اشعار شتاب ميدهند و اين شتاب با درونمايههايِ اشعار هم خوانیِ موثری دارد ...
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2549
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #امیر_برغشی
مرا از درى كه در من است
داخل كن
به خانهام ببر
به خودم كه فكر میكنم
نيستم
سايهام را كشتهام
تا آسوده بخوابم
هر پايانى
آغاز مرگى است
يك نيستى كوچك
از رنجى كه میبريم
مرگ هميشهى من
خسوفى طولانى
در بلندترين شب سال
مرا از درى كه در من است
داخل كن
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2550
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #امیر_برغشی
مرا از درى كه در من است
داخل كن
به خانهام ببر
به خودم كه فكر میكنم
نيستم
سايهام را كشتهام
تا آسوده بخوابم
هر پايانى
آغاز مرگى است
يك نيستى كوچك
از رنجى كه میبريم
مرگ هميشهى من
خسوفى طولانى
در بلندترين شب سال
مرا از درى كه در من است
داخل كن
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2550
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹دو شعر از #رضاـروزبهانی
🔸بیگ بنگ بنگ بنگ در سمفونی مردگان
▪️برای ایرج ضیایی
ای روح مصفا
صف کشیده جلوی ایستادهی مژه
منظم و بُراق
انگار ناظم مدارس دولتی
روی
انعکاس وارونهی مردمکهایم
مجسمهی برائت از تجسم،
زلزده صاف توی تمرکز مرکز اعصابم!
مدام دستهایی درمیآوری
که بفرما و بشین و بتمرگ یعنی یادت باشد که حتی اگر یک نقطه از سیاهکاریات روی صفحه جامانده باشد فردا دستهایم را که از توی باغچه درمیآورم گندش درمیآید
-سبز و حنایی و بعد قهوهای-
یعنی که عمری باید گذشته باشد از زبان مومیایی شده
از رضاخان
-که شاعرش باشد-
از انهزام این کلماتی که جهان را صرف کردهاند
روی میز اشیاء ایرج ضیایی
از متارکهی دستهجمعی معناهایی که به همسری این همه واژههای دیکتاتور درآمدهاند.
یعنی کلمه مردی ست که نقشی ندارد جز این که بکارت جهان را ظالمانه به خاک و خون میکشد.
یعنی اسمها دشنههایی هستند که تو در قلب دنیا نشاندهای.
یعنی عمری که از جهان مانده شبیخون صرف واژههایی ست که از انفجار نخستین تو دارد میپاشد هنوز
از صف بیرون میزنم
از جنسیت بیرون میزنم
رو در روی تو میایستم
از صافی مصفای تو رخصت
تو را به ارواح مادران و پدرانی که روی میز ایرجخان تصرف کردهای دست از سر معناهای من بردار
خستهام
انگار معنایی هستم که در بند کلمهی تو بودهام مدام
دا دا دادا دام دام.
🔸شعر دوم :
حتی نام کوچکم را باید خط بزنی
کلمات کوچک کاویدن را.
ضحاکی مگر باشی
که مرگ
بر تازیانههای تو بروید حتی
یا کلمات کوچکم را اگر خط خطی کنی
درهایی باشی که روی اینهمه قفل بسته میشود
یعنی آزادی معنایی تجریدی ست که در کاویدن جوانه میزند
درست زیر تازیانههای انتظار
درست زیر اینهمه اسم که بیهوده اشیاء و مفاهیم عدم را تصرف کرده
حتی آزادی خود کلمهای ست که در تصرف هیچ معنایی درنیامده
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2551
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹دو شعر از #رضاـروزبهانی
🔸بیگ بنگ بنگ بنگ در سمفونی مردگان
▪️برای ایرج ضیایی
ای روح مصفا
صف کشیده جلوی ایستادهی مژه
منظم و بُراق
انگار ناظم مدارس دولتی
روی
انعکاس وارونهی مردمکهایم
مجسمهی برائت از تجسم،
زلزده صاف توی تمرکز مرکز اعصابم!
مدام دستهایی درمیآوری
که بفرما و بشین و بتمرگ یعنی یادت باشد که حتی اگر یک نقطه از سیاهکاریات روی صفحه جامانده باشد فردا دستهایم را که از توی باغچه درمیآورم گندش درمیآید
-سبز و حنایی و بعد قهوهای-
یعنی که عمری باید گذشته باشد از زبان مومیایی شده
از رضاخان
-که شاعرش باشد-
از انهزام این کلماتی که جهان را صرف کردهاند
روی میز اشیاء ایرج ضیایی
از متارکهی دستهجمعی معناهایی که به همسری این همه واژههای دیکتاتور درآمدهاند.
یعنی کلمه مردی ست که نقشی ندارد جز این که بکارت جهان را ظالمانه به خاک و خون میکشد.
یعنی اسمها دشنههایی هستند که تو در قلب دنیا نشاندهای.
یعنی عمری که از جهان مانده شبیخون صرف واژههایی ست که از انفجار نخستین تو دارد میپاشد هنوز
از صف بیرون میزنم
از جنسیت بیرون میزنم
رو در روی تو میایستم
از صافی مصفای تو رخصت
تو را به ارواح مادران و پدرانی که روی میز ایرجخان تصرف کردهای دست از سر معناهای من بردار
خستهام
انگار معنایی هستم که در بند کلمهی تو بودهام مدام
دا دا دادا دام دام.
🔸شعر دوم :
حتی نام کوچکم را باید خط بزنی
کلمات کوچک کاویدن را.
ضحاکی مگر باشی
که مرگ
بر تازیانههای تو بروید حتی
یا کلمات کوچکم را اگر خط خطی کنی
درهایی باشی که روی اینهمه قفل بسته میشود
یعنی آزادی معنایی تجریدی ست که در کاویدن جوانه میزند
درست زیر تازیانههای انتظار
درست زیر اینهمه اسم که بیهوده اشیاء و مفاهیم عدم را تصرف کرده
حتی آزادی خود کلمهای ست که در تصرف هیچ معنایی درنیامده
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2551
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #سید_بهنام_صلاحت_پور
قسم به دست و پاهایی که میدانهای مین خوردند
قسم به شاخههایی که به تور عابرین خوردند
قسم به میوه هایی که رسیدن را زمین خوردند
شبیه ترکههایی که رکب از آستین خوردند
زمین را چند متر از آسمانش دورتر کردیم
گره های زیادی را همیشه کورتر کردیم
به ترتیب قد از دستان عابرها مصون ماندیم
شبیه لاله های سربلندِ واژگون ماندیم
دراکولا شدند و در صف اهدای خون ماندیم
تمام بغضمان را پشت لبخند جنون ماندیم
به ستارالعیوب خالق هر عیب خوشبینم
جهان را از نگاه کور یک خفاش میبینم
که آویزان شدم از سقف غار ماکسیمیلیانوس
که عمری تخت خوابیدم بدون مکث با کابوس
که روشن بود سیصد سال این خفاش بیفانوس
که گویی کوه شوریده علیه خواب اقیانوس
به عشق مرگ خوابیدم مسیر فوت را بستند
شبیه تارهایی که مسیر صوت را بستند
خدا را صفحهی چندم بریدند از رگ گردن ؟
چه تعبیر دقیقی دارد این،جز خودکشی کردن؟
خدایا خستهام از این فرو کردن ، درآوردن
بکش بیرون تن از ارواح یا ارواح را از تن
که با هر "لم یلد" زاییده شد شعری که میگوید:
تو را صاحب شدند و شهر پر شد از "ولم یولد"
کلیدِ در دهانم را به روی هر دری بستند
زبانم قفل شد من را به صحن دیگری بستند
پریشانی شعرم را به باد روسری بستند
به سنگ توی چاه افتاده هم پیغمبری بستند
هم از آب گل آلودی که ماهی داشت ترسیدم
هم از سطلی که جای نامه ماهی داشت ترسیدم
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2552
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #قوالب_کلاسیک
زیر نظر شهرام میرزایی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #سید_بهنام_صلاحت_پور
قسم به دست و پاهایی که میدانهای مین خوردند
قسم به شاخههایی که به تور عابرین خوردند
قسم به میوه هایی که رسیدن را زمین خوردند
شبیه ترکههایی که رکب از آستین خوردند
زمین را چند متر از آسمانش دورتر کردیم
گره های زیادی را همیشه کورتر کردیم
به ترتیب قد از دستان عابرها مصون ماندیم
شبیه لاله های سربلندِ واژگون ماندیم
دراکولا شدند و در صف اهدای خون ماندیم
تمام بغضمان را پشت لبخند جنون ماندیم
به ستارالعیوب خالق هر عیب خوشبینم
جهان را از نگاه کور یک خفاش میبینم
که آویزان شدم از سقف غار ماکسیمیلیانوس
که عمری تخت خوابیدم بدون مکث با کابوس
که روشن بود سیصد سال این خفاش بیفانوس
که گویی کوه شوریده علیه خواب اقیانوس
به عشق مرگ خوابیدم مسیر فوت را بستند
شبیه تارهایی که مسیر صوت را بستند
خدا را صفحهی چندم بریدند از رگ گردن ؟
چه تعبیر دقیقی دارد این،جز خودکشی کردن؟
خدایا خستهام از این فرو کردن ، درآوردن
بکش بیرون تن از ارواح یا ارواح را از تن
که با هر "لم یلد" زاییده شد شعری که میگوید:
تو را صاحب شدند و شهر پر شد از "ولم یولد"
کلیدِ در دهانم را به روی هر دری بستند
زبانم قفل شد من را به صحن دیگری بستند
پریشانی شعرم را به باد روسری بستند
به سنگ توی چاه افتاده هم پیغمبری بستند
هم از آب گل آلودی که ماهی داشت ترسیدم
هم از سطلی که جای نامه ماهی داشت ترسیدم
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2552
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #قوالب_کلاسیک
زیر نظر شهرام میرزایی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸نگاهی به فیلم ابدیت و یک روز
🔹#حسام_اسماعیلی
پیوند سینما و فلسفه دیر زمانی است که راه خود را در میان مخاطبان حقیقی و حرفه ای سینما گشوده است. کارگردان هایی که همچون نویسنده ای توانا در جای جای اثر خویش ردی از جهان بینی خود را باقی می گذارند تا نه تنها یک اثر صرف- به منظور سرگرمی- بیافرینند،بلکه مفاهیمی انتزاعی را همچون دانه ای در ذهن مخاطب بکارند. در سینما البته با اثری تک بعد طرف نیستیم که تنها از راه خواندن قادر به فهمیدن آن بود وهمین کار را برای فیلمساز سخت تر و پر زحمت تر می سازد. اما نکته ی مهم این است که تعداد معدودی کارگردان وجود دارند که بتوان آنان را فیلسوف نیز نامید. تئو آنجلوپلوس یکی از کارگردان های مطرح یونانی بود که فلسفه را با آثارش درهم آمیخته و اثری هر چه نزدیکتر به جهان پیچیده و پر مغز فلسفه آفریده است. در جای جای فیلم های او می توان بغضی فروخورده را یافت که حاصل اندیشه ای طولانی و ریشه دار است.
ابدیت و یک روز از یک خاطره آغاز می شود. الکساندر(با بازی برونو گانز) را در کودکی می بیینیم که پاورچین پاورچین از خانه خارج می شود تا دور از چشمان خانواده با دوستانش به بازی در ساحل بپردازد. و در ادامه الکساندر را می بینیم که در دوران سالخوردگی به سر می برد. این مقایسه ی ناگهانی در همان ابتدای فیلم به مخاطب می گوید:این اثر درباره ی زمان است!ما درکل فیلم با شخصیتی طرفیم که در گذشته خویش غوطه ور و به گونه ای می خواهد با حلاجی گذشته ی خویش فرصت هایی را بیابد که از دست داده است. الکساندر سعی در بازیابی یا جبران آن ها نیست،بلکه او به عنوان یک هنرمند(الکساندر شاعر است) بهتر از هر کس آگاه است که فرصت ها از دست رفته و او اکنون تنها یک روز در اختیار دارد. در واقع یک روز نه به معنای روزی عادی است که ما می شناسیم و درباره ی آن سخن می گوییم،بلکه اگر با دیدی باز این تمثیل را بنگریم، خواهیم دید تمام فرصتی که برای الکساندر باقی مانده به صورت یک روز برای او به تصویر کشیده شده. این مفهوم به آرامی در زیرلایه های داستان شکل می گیرد که هر روز و هر فرصت را نباید به مثابه امری مجرد و بی ارتباط با مفهوم زمان دانست بلکه در واقع آنها ابدیتی را در پشت سر و همچنین در برابر خویش دارند که در آنها ردپایی از تکرار وجود دارد . این موتیف اصلی داستان نیز به شمار می رود: هر روز، ابدیت به اضافه ی آن روز است. دیالوگ انتهایی نیز به همین موضوع اشاره می کند جایی که آنا(همسر الکساندر با بازی بی نظیر ایزابل رنوالد) در پاسخ سوال او که می پرسد چه مدت طول می کشد تا فردا شود؟ ٬ می گوید:ابدیت و یک روز! ...
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2553
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🔸نگاهی به فیلم ابدیت و یک روز
🔹#حسام_اسماعیلی
پیوند سینما و فلسفه دیر زمانی است که راه خود را در میان مخاطبان حقیقی و حرفه ای سینما گشوده است. کارگردان هایی که همچون نویسنده ای توانا در جای جای اثر خویش ردی از جهان بینی خود را باقی می گذارند تا نه تنها یک اثر صرف- به منظور سرگرمی- بیافرینند،بلکه مفاهیمی انتزاعی را همچون دانه ای در ذهن مخاطب بکارند. در سینما البته با اثری تک بعد طرف نیستیم که تنها از راه خواندن قادر به فهمیدن آن بود وهمین کار را برای فیلمساز سخت تر و پر زحمت تر می سازد. اما نکته ی مهم این است که تعداد معدودی کارگردان وجود دارند که بتوان آنان را فیلسوف نیز نامید. تئو آنجلوپلوس یکی از کارگردان های مطرح یونانی بود که فلسفه را با آثارش درهم آمیخته و اثری هر چه نزدیکتر به جهان پیچیده و پر مغز فلسفه آفریده است. در جای جای فیلم های او می توان بغضی فروخورده را یافت که حاصل اندیشه ای طولانی و ریشه دار است.
ابدیت و یک روز از یک خاطره آغاز می شود. الکساندر(با بازی برونو گانز) را در کودکی می بیینیم که پاورچین پاورچین از خانه خارج می شود تا دور از چشمان خانواده با دوستانش به بازی در ساحل بپردازد. و در ادامه الکساندر را می بینیم که در دوران سالخوردگی به سر می برد. این مقایسه ی ناگهانی در همان ابتدای فیلم به مخاطب می گوید:این اثر درباره ی زمان است!ما درکل فیلم با شخصیتی طرفیم که در گذشته خویش غوطه ور و به گونه ای می خواهد با حلاجی گذشته ی خویش فرصت هایی را بیابد که از دست داده است. الکساندر سعی در بازیابی یا جبران آن ها نیست،بلکه او به عنوان یک هنرمند(الکساندر شاعر است) بهتر از هر کس آگاه است که فرصت ها از دست رفته و او اکنون تنها یک روز در اختیار دارد. در واقع یک روز نه به معنای روزی عادی است که ما می شناسیم و درباره ی آن سخن می گوییم،بلکه اگر با دیدی باز این تمثیل را بنگریم، خواهیم دید تمام فرصتی که برای الکساندر باقی مانده به صورت یک روز برای او به تصویر کشیده شده. این مفهوم به آرامی در زیرلایه های داستان شکل می گیرد که هر روز و هر فرصت را نباید به مثابه امری مجرد و بی ارتباط با مفهوم زمان دانست بلکه در واقع آنها ابدیتی را در پشت سر و همچنین در برابر خویش دارند که در آنها ردپایی از تکرار وجود دارد . این موتیف اصلی داستان نیز به شمار می رود: هر روز، ابدیت به اضافه ی آن روز است. دیالوگ انتهایی نیز به همین موضوع اشاره می کند جایی که آنا(همسر الکساندر با بازی بی نظیر ایزابل رنوالد) در پاسخ سوال او که می پرسد چه مدت طول می کشد تا فردا شود؟ ٬ می گوید:ابدیت و یک روز! ...
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2553
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸نان تست سوخته / #جولیا_هارتنت
ترجمه ی #پیمان_شرافت
جولیا هارتنِت در ساحل ایست کنت انگلستان زندگی میکند. او وقت خود را صرف نوشتن داستانهای کوتاه و پژوهش درباره تاریخچه خانوادگی خود کرده است. جولیا همچنین عضو گروه تحریریه کریتیو بیچ است. کریتیو بیچ نام گروه کوچکی از نویسندگان داستانهای کوتاه، نمایش نامهها، نظم و نثر است که وجه مشترک همه آنها عشق به نویسندگی است. جولیا به تازگی تصمیم گرفته است آثار خود را با طیف وسیعی از مخاطبان به اشتراک بگذارد و از اینکه نامش در لیست نفرات برتر در مسابقه نویسندگان داستانهای کوتاه ارواش ثیمد قرار گرفت خرسند بود. نان تُٰست سوخته داستان دغدغههای یک مادر نسبت به فرزندانش را به تصویر میکشد. این داستان توانست در جایگاه سوم در مسابقه داستان کوتاه سال 2017 قرار بگیرد.
ساعت حدود هفت است. آنها به زودی بیدار میشوند. هوای گرگ و میش بیرون کم کم جای خود را به روشنایی کم فروغی می دهد. ساعت دیواری آشپزخانه تیک تاک میکند و صدایِ ملایم آبگرمکن در پسِ آن شنیده میشود. آرامش و سکوت اول صبح را دوست دارم اما چیزی نمانده است که خانه با سر و صدای افراد، ترق-توروقها و بوهای آشپزخانه جان بگیرد.
او با لباس خوابی که برعکس به تن کرده و دمپاییهایی که برعکس پوشیده است میآید... همان طور که لِخ لِخ کنان بوی تختخواب گرم را با خود میآورد، کتری را بر میدارد.
آرام میگویم: «صبح بخیر جِن!» و او با صدای بلندی خمیازه میکشد.
کابینتها و کشوها را باز و بسته میکند. میز را میچیند؛ یک کاسه و دو بشقاب کوچک. از طبقه بالا صدای پا و لِخ لِخ راه رفتن میآید. جَک در حالی که نصف لباسهای خود را به تن داشت دوان دوان پایین میآید، با موهای کاملا ژولیده، پیراهنی که لبههایش داخل شلوار نیست و یک لنگ جورابی که در پا دارد ...
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2534
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🔸نان تست سوخته / #جولیا_هارتنت
ترجمه ی #پیمان_شرافت
جولیا هارتنِت در ساحل ایست کنت انگلستان زندگی میکند. او وقت خود را صرف نوشتن داستانهای کوتاه و پژوهش درباره تاریخچه خانوادگی خود کرده است. جولیا همچنین عضو گروه تحریریه کریتیو بیچ است. کریتیو بیچ نام گروه کوچکی از نویسندگان داستانهای کوتاه، نمایش نامهها، نظم و نثر است که وجه مشترک همه آنها عشق به نویسندگی است. جولیا به تازگی تصمیم گرفته است آثار خود را با طیف وسیعی از مخاطبان به اشتراک بگذارد و از اینکه نامش در لیست نفرات برتر در مسابقه نویسندگان داستانهای کوتاه ارواش ثیمد قرار گرفت خرسند بود. نان تُٰست سوخته داستان دغدغههای یک مادر نسبت به فرزندانش را به تصویر میکشد. این داستان توانست در جایگاه سوم در مسابقه داستان کوتاه سال 2017 قرار بگیرد.
ساعت حدود هفت است. آنها به زودی بیدار میشوند. هوای گرگ و میش بیرون کم کم جای خود را به روشنایی کم فروغی می دهد. ساعت دیواری آشپزخانه تیک تاک میکند و صدایِ ملایم آبگرمکن در پسِ آن شنیده میشود. آرامش و سکوت اول صبح را دوست دارم اما چیزی نمانده است که خانه با سر و صدای افراد، ترق-توروقها و بوهای آشپزخانه جان بگیرد.
او با لباس خوابی که برعکس به تن کرده و دمپاییهایی که برعکس پوشیده است میآید... همان طور که لِخ لِخ کنان بوی تختخواب گرم را با خود میآورد، کتری را بر میدارد.
آرام میگویم: «صبح بخیر جِن!» و او با صدای بلندی خمیازه میکشد.
کابینتها و کشوها را باز و بسته میکند. میز را میچیند؛ یک کاسه و دو بشقاب کوچک. از طبقه بالا صدای پا و لِخ لِخ راه رفتن میآید. جَک در حالی که نصف لباسهای خود را به تن داشت دوان دوان پایین میآید، با موهای کاملا ژولیده، پیراهنی که لبههایش داخل شلوار نیست و یک لنگ جورابی که در پا دارد ...
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2534
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #زهرا_حیدری
سالهای خورشیدی میچرخند
با آبروی زمین _که در چمدانی جا میشود_
فرو که بپاشم
زمین نفسی عمیق میکشد
ذراتم در دهان مردگان فرو میرود
و دست پیدا میکنم
به کلمههای واجب قضا شده
کلمههای نیمه ادا شده
کلمههای کبود
دوباره برمیخیزم
به برکت ابرهای بی شکل
در هیأت درختانی که برگهای سرخ میدهند
میایستم
روبهروی خورشیدی که مرگ میپاشد به سینه کوه
و مرثیه میگذارد بر زبان رود
دیگر آوازم را از دهان درختها بشنو
که تابوتهای بالقوهاند
اینگونه میبافم
مرگ را به زندگی
زندگی را به مرگ.
ما زاییده هیجانات بعد از توییم
ای زیبایی غریب در لجاجت ماه
که بذر رنگ میپاشی بر سیاهی شب.
جوابی بده
به تمایل ذاتی ما به جاودانگی،
باریتعالی! که نقشه حملههای قلبی را میکشی
و دست تو دهان پیامبران را گشود
و از آن همه خضر را به گمراهی ما برگزیده.
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2555
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #زهرا_حیدری
سالهای خورشیدی میچرخند
با آبروی زمین _که در چمدانی جا میشود_
فرو که بپاشم
زمین نفسی عمیق میکشد
ذراتم در دهان مردگان فرو میرود
و دست پیدا میکنم
به کلمههای واجب قضا شده
کلمههای نیمه ادا شده
کلمههای کبود
دوباره برمیخیزم
به برکت ابرهای بی شکل
در هیأت درختانی که برگهای سرخ میدهند
میایستم
روبهروی خورشیدی که مرگ میپاشد به سینه کوه
و مرثیه میگذارد بر زبان رود
دیگر آوازم را از دهان درختها بشنو
که تابوتهای بالقوهاند
اینگونه میبافم
مرگ را به زندگی
زندگی را به مرگ.
ما زاییده هیجانات بعد از توییم
ای زیبایی غریب در لجاجت ماه
که بذر رنگ میپاشی بر سیاهی شب.
جوابی بده
به تمایل ذاتی ما به جاودانگی،
باریتعالی! که نقشه حملههای قلبی را میکشی
و دست تو دهان پیامبران را گشود
و از آن همه خضر را به گمراهی ما برگزیده.
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2555
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #علیرضا_الیاسی
در خودش دارد اشک میریزد مثلِ یک آبشار می آید
تک درختی به گریه می افتد با همین گریه، بار می آید...
با تکان دادنِ کمی دامن تویِ دالانِ روحِ من این زن
مثلِ عطرِ بهار میپیچد مثل بادِ بهار می آید
شاهدِ شعرِ آذری بودم این زنِ شعرِ پارسی گو را
این زنِ اینچنین نجیب و نحیف به نظر خانه دار می آید
عشقِ ساحل به موجِ آب فقط، عشق با گریه وُ عذاب فقط
عشق در بینِ تخت خواب فقط، با تنِ من کنار می اید
شاخه هایم فرو شده به تنم! زده بیرون درختی از دهنم!
در خودم رشد می کنم هرشب، به درونم فشار می آید
چوبِ چوپانیِ مرا برده، همه یِ گلّه یِ مرا خورده!
ماده گرگیست در لباسِ میش که برایِ شکار می آید
از دهانِ جوانِ پیر شده از لبِ عاشقی اسیر شده
می شنیدیم زندگی سخت است مرگ روزی به کار می آید...
***
با صدایِ تمامِ راه آهن، دودِ سیگار بر لبش روشن
او برایِ گذشتن از تنِ من، این سفر با قطار می آید
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2556
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #قوالب_کلاسیک
زیر نظر شهرام میرزایی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #علیرضا_الیاسی
در خودش دارد اشک میریزد مثلِ یک آبشار می آید
تک درختی به گریه می افتد با همین گریه، بار می آید...
با تکان دادنِ کمی دامن تویِ دالانِ روحِ من این زن
مثلِ عطرِ بهار میپیچد مثل بادِ بهار می آید
شاهدِ شعرِ آذری بودم این زنِ شعرِ پارسی گو را
این زنِ اینچنین نجیب و نحیف به نظر خانه دار می آید
عشقِ ساحل به موجِ آب فقط، عشق با گریه وُ عذاب فقط
عشق در بینِ تخت خواب فقط، با تنِ من کنار می اید
شاخه هایم فرو شده به تنم! زده بیرون درختی از دهنم!
در خودم رشد می کنم هرشب، به درونم فشار می آید
چوبِ چوپانیِ مرا برده، همه یِ گلّه یِ مرا خورده!
ماده گرگیست در لباسِ میش که برایِ شکار می آید
از دهانِ جوانِ پیر شده از لبِ عاشقی اسیر شده
می شنیدیم زندگی سخت است مرگ روزی به کار می آید...
***
با صدایِ تمامِ راه آهن، دودِ سیگار بر لبش روشن
او برایِ گذشتن از تنِ من، این سفر با قطار می آید
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2556
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #قوالب_کلاسیک
زیر نظر شهرام میرزایی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شعری از آهمت بیلال Ahmet Bilal
- که او را در ایران به نامِ #احمد_بلال هم میشناسند -
🔹برگردان از #پونه_شاهی
▪️شعرِ تنهایی
گرفتار دیار غربتی، نه مادری هست نه پدری
تنهایی مثلِ گرگی تکهپاره میکند درونات را
ناامیدی، تنهایی، اینهاست که میترساند تو را
مثل دیوی ترسناک است در درونات درماندگی
پرندهیی بالشکسته و خونینی - در دل این آسمانِ آبی -
تکهتکههای ابر سیاهیست حسرت - در چشمان تو -
جایی که دریاهای خشمگین با هم نزاع میکنند
شاید که خوشبختیِ گمشده برنگردد
گریه نکن عزیزم، نترس از این هوا
خدا لانه ی پرندهی بیکس را برپا نگه میدارد
تو غنچهی ناشکفتهی یک گلی، امیدت را به بهار از دست نده
روی دردت درد نگذار، پاک کن از قلبات زنگار را
▪️Yalnızlık Şiiri
Çıktın gurbet illere, ne anan var ne baban,
Bir kurt gibi kemirir içini kimsesizlik!
Ümitsizlik, yalnızlık işte seni korkutan;
Korkunç bir dev gibidir ruhunda çaresizlik!
Kanadı kırık kuşsun şu masmavi göklerde,
Bulut bulut kararır gözlerindeki hasret;
Kudurmuş denizlerin cenkleştiği bir yerde,
Geri dönmez belki de kaybettiğin saadet...
Ağlama yavrucuğum, korkma bu havalardan,
Kimsesiz kuşun Allah kurarmış yuvasını,
Bir gonca gülsün, kesme ümüdini bahardan,
Derdine dert ekleme, sil gönlünün pasın
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2557
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شعری از آهمت بیلال Ahmet Bilal
- که او را در ایران به نامِ #احمد_بلال هم میشناسند -
🔹برگردان از #پونه_شاهی
▪️شعرِ تنهایی
گرفتار دیار غربتی، نه مادری هست نه پدری
تنهایی مثلِ گرگی تکهپاره میکند درونات را
ناامیدی، تنهایی، اینهاست که میترساند تو را
مثل دیوی ترسناک است در درونات درماندگی
پرندهیی بالشکسته و خونینی - در دل این آسمانِ آبی -
تکهتکههای ابر سیاهیست حسرت - در چشمان تو -
جایی که دریاهای خشمگین با هم نزاع میکنند
شاید که خوشبختیِ گمشده برنگردد
گریه نکن عزیزم، نترس از این هوا
خدا لانه ی پرندهی بیکس را برپا نگه میدارد
تو غنچهی ناشکفتهی یک گلی، امیدت را به بهار از دست نده
روی دردت درد نگذار، پاک کن از قلبات زنگار را
▪️Yalnızlık Şiiri
Çıktın gurbet illere, ne anan var ne baban,
Bir kurt gibi kemirir içini kimsesizlik!
Ümitsizlik, yalnızlık işte seni korkutan;
Korkunç bir dev gibidir ruhunda çaresizlik!
Kanadı kırık kuşsun şu masmavi göklerde,
Bulut bulut kararır gözlerindeki hasret;
Kudurmuş denizlerin cenkleştiği bir yerde,
Geri dönmez belki de kaybettiğin saadet...
Ağlama yavrucuğum, korkma bu havalardan,
Kimsesiz kuşun Allah kurarmış yuvasını,
Bir gonca gülsün, kesme ümüdini bahardan,
Derdine dert ekleme, sil gönlünün pasın
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2557
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸شعر( به معنای حقیقیِ کلمه )چیست؟!!
🔹#معصومه_فتحی
«هنر،آنچه را طبیعت از تکمیل آن ناتوان است کامل می کند.»(ارسطو)
«هنر مهمترین کار و فعالیت ماورای طبیعی مناسب برای زندگی است.»(نیچه)
هنر یعنی دوست داشتن....
مهارت خوب زندگی کردن....
ثبت لحظه های شگفت انگیز وماوراالطبیعه....
و.....
این ها برخی تعاریفی است که از هنر شده است .همه ی اینها می تواند درست یا غلط باشد.اما مشکل در اینجاست که هنر از دیدگاه های متفاوتی سنجیده شده است. در واقع تعریف ثابت و جامعی از هنر نداریم.اما می توان این ادعا را مطرح کرد که هنر از( خلق کردن و آفرینش )نشأت می گیرد.
هر چیزی که توسط انسان خلق می شود می تواند این پتانسیل را داشته باشد که به عنوان اثر هنری پذیرفته شود و آفریننده اش هنرمند نامیده گردد.
پس آنچه هنرمند انجام می دهد نوعی آفریدن یا خلق نمودن است.اثر هنری آفریده ی آفریننده ای است به نام هنرمند! بسیاری از نقاشان ،شاعران،نویسندگان،آهنگ سازان،کارگردانان،...را می توان هنرمند نامید.
اما آیا می توان به عنوان مثال هر تابلوی نقاشی را یک اثر هنری و نقاش آن را به طور محض هنرمند نامید.؟!!
به یقین اینگونه نیست . در مورد شعر نیز همین طور است .نمی توان هر نوشتهی را شعر نامید و نویسنده اش را شاعر.....
شعر( به معنای حقیقی کلمه) چیست؟!!......
آیا نوشتن احساسات و عواطف شعر است؟ ...
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2558
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🔸شعر( به معنای حقیقیِ کلمه )چیست؟!!
🔹#معصومه_فتحی
«هنر،آنچه را طبیعت از تکمیل آن ناتوان است کامل می کند.»(ارسطو)
«هنر مهمترین کار و فعالیت ماورای طبیعی مناسب برای زندگی است.»(نیچه)
هنر یعنی دوست داشتن....
مهارت خوب زندگی کردن....
ثبت لحظه های شگفت انگیز وماوراالطبیعه....
و.....
این ها برخی تعاریفی است که از هنر شده است .همه ی اینها می تواند درست یا غلط باشد.اما مشکل در اینجاست که هنر از دیدگاه های متفاوتی سنجیده شده است. در واقع تعریف ثابت و جامعی از هنر نداریم.اما می توان این ادعا را مطرح کرد که هنر از( خلق کردن و آفرینش )نشأت می گیرد.
هر چیزی که توسط انسان خلق می شود می تواند این پتانسیل را داشته باشد که به عنوان اثر هنری پذیرفته شود و آفریننده اش هنرمند نامیده گردد.
پس آنچه هنرمند انجام می دهد نوعی آفریدن یا خلق نمودن است.اثر هنری آفریده ی آفریننده ای است به نام هنرمند! بسیاری از نقاشان ،شاعران،نویسندگان،آهنگ سازان،کارگردانان،...را می توان هنرمند نامید.
اما آیا می توان به عنوان مثال هر تابلوی نقاشی را یک اثر هنری و نقاش آن را به طور محض هنرمند نامید.؟!!
به یقین اینگونه نیست . در مورد شعر نیز همین طور است .نمی توان هر نوشتهی را شعر نامید و نویسنده اش را شاعر.....
شعر( به معنای حقیقی کلمه) چیست؟!!......
آیا نوشتن احساسات و عواطف شعر است؟ ...
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2558
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #آرش_سیفی
پرنده باشی و از آسمان به خاک بیافتی
تنت مچاله شود، ناگهان به خاک بیافتی
تمام خاطره ها بگذرند توی خیالت
به خود نگاه کنی، خون بپاشد از پر و بالت
به خود بپیچی و از درد، آشیانه بسازی
از اشک گِل بکنی خاک را و خانه بسازی
گلوله توی پرت باشد و تو هیچ ندانی
که نوبت سفرت باشد و تو هیچ ندانی
چقدر باید از این درد دست و پا بزنی تا...؟
چگونه زودترش مرگ را صدا بزنی تا...؟
چقدر مزه کنی تلخی همیشه ی خود را؟
چگونه جمع کنی قلبِ خُرده شیشه ی خود را؟
چقدر ناله کنی توی خون تازه بخوابی؟
چگونه تا به ابد مثل یک جنازه بخوابی؟
از آنچه داشتهای یک زمان، چگونه بگویی؟
بدون بال و پر از آسمان چگونه بگویی؟
کجای زندگیات غیر اشتباه نبوده؟
کدام زخم تو کفاره ی گناه نبوده؟
که از سکوت تو کی یک زبان تازه بسازد؟
از استخوان هایت نرده بان تازه بسازد
چقدر فکرکنی با خودت کجای جهانی
که مُرده باشی و از زندگیت هیچ ندانی
▪️
پرنده باشی و از ابرها به خاک بیافتی
چه فرق میکند اینکه کجا به خاک بیافتی؟!
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2559
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #قوالب_کلاسیک
زیر نظر شهرام میرزایی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #آرش_سیفی
پرنده باشی و از آسمان به خاک بیافتی
تنت مچاله شود، ناگهان به خاک بیافتی
تمام خاطره ها بگذرند توی خیالت
به خود نگاه کنی، خون بپاشد از پر و بالت
به خود بپیچی و از درد، آشیانه بسازی
از اشک گِل بکنی خاک را و خانه بسازی
گلوله توی پرت باشد و تو هیچ ندانی
که نوبت سفرت باشد و تو هیچ ندانی
چقدر باید از این درد دست و پا بزنی تا...؟
چگونه زودترش مرگ را صدا بزنی تا...؟
چقدر مزه کنی تلخی همیشه ی خود را؟
چگونه جمع کنی قلبِ خُرده شیشه ی خود را؟
چقدر ناله کنی توی خون تازه بخوابی؟
چگونه تا به ابد مثل یک جنازه بخوابی؟
از آنچه داشتهای یک زمان، چگونه بگویی؟
بدون بال و پر از آسمان چگونه بگویی؟
کجای زندگیات غیر اشتباه نبوده؟
کدام زخم تو کفاره ی گناه نبوده؟
که از سکوت تو کی یک زبان تازه بسازد؟
از استخوان هایت نرده بان تازه بسازد
چقدر فکرکنی با خودت کجای جهانی
که مُرده باشی و از زندگیت هیچ ندانی
▪️
پرنده باشی و از ابرها به خاک بیافتی
چه فرق میکند اینکه کجا به خاک بیافتی؟!
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2559
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #قوالب_کلاسیک
زیر نظر شهرام میرزایی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعرهایی از #ادیت_سودرگران
🔸ترجمه ی #زهره_آذرشهاب
📚اديت سودر گران يكى از برجسته ترين شاعران معاصر سوئد و از پيشگامان شعر نو در اسكانديناوى است. او به اقليتى به نام سوئديهاىِ فنلاند تعلق داشت. اين اقليت با وجود تبار فنلاندى، زبان مادرى اشان سوئدى است. سودرگران در آوريل 1892 در سنت پترزبورگ به دنيا آمد، از نوجوانى مبتلا به بيمارى سل شد و در حاليكه فقط سى و يك سال داشت در ژوئن 1923 به دنبال اين بيمارى در فنلاند درگذشت. او در طول عمر كوتاهش چهار مجموعه شعر منتشر كرد. اولين آن را به نام "اشعار" در سن بيست و چهار سالگى به چاپ رساند. آثار او متاثر از سمبوليسم فرانسه، اكسپرسيونيسم آلمان و فوتوريسم روسيه هستند. پس از مرگش اشعار چاپ نشده اش در كتابى به نام “ سرزمينى كه وجود ندارد" منتشر شد و همينطور دستنوشته هاى او كه برخى به زبانهاى آلمانى و روسى و حاوى قطعات ادبى بودند جمع آورى شده و به چاپ رسيدند. ارزش ادبى كارهاى سودرگران به مرور زمان در سالهاى پس از مرگش كشف شد..
🔸ستارگان
در تاريكىِ شب از راه رسيده
بر پلكان مشرف به باغچه مي ايستم
و به هياهوى ستارگان گوش فراميدهم
گوش كن
اين صداى فرو افتادن يك ستاره بود
هرگز با پاى برهنه به باغچه من نرو
آنجا پر از ستارگان شكسته است
🔸يك آرزو
در اين دنياى آفتابى
بيش از هرچيز برايت نيمكتى آرزو ميكنم
در ميان باغچه
جايى كه گربه اى بر آن در آفتاب لم داده باشد
من آنجا خواهم نشست
با نامه اى كه بر سينه گرفته ام
فقط يك نامه كوچك
اين است روياى من
🔸شب پر ستاره
رنج چه بيهوده است
و انتظار نيز
جهان چه خالى است از لبخند تو
شبى است سرد و دلچسب
و آسمان
شهاب باران
عشق در خواب لبخند ميزند
ترس چه بيهوده است ودرد نيز
جهان كوچكتر از هيج است
ابديت انگشترى است كه از دست عشق به اعماق مى غلطد
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2560
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعرهایی از #ادیت_سودرگران
🔸ترجمه ی #زهره_آذرشهاب
📚اديت سودر گران يكى از برجسته ترين شاعران معاصر سوئد و از پيشگامان شعر نو در اسكانديناوى است. او به اقليتى به نام سوئديهاىِ فنلاند تعلق داشت. اين اقليت با وجود تبار فنلاندى، زبان مادرى اشان سوئدى است. سودرگران در آوريل 1892 در سنت پترزبورگ به دنيا آمد، از نوجوانى مبتلا به بيمارى سل شد و در حاليكه فقط سى و يك سال داشت در ژوئن 1923 به دنبال اين بيمارى در فنلاند درگذشت. او در طول عمر كوتاهش چهار مجموعه شعر منتشر كرد. اولين آن را به نام "اشعار" در سن بيست و چهار سالگى به چاپ رساند. آثار او متاثر از سمبوليسم فرانسه، اكسپرسيونيسم آلمان و فوتوريسم روسيه هستند. پس از مرگش اشعار چاپ نشده اش در كتابى به نام “ سرزمينى كه وجود ندارد" منتشر شد و همينطور دستنوشته هاى او كه برخى به زبانهاى آلمانى و روسى و حاوى قطعات ادبى بودند جمع آورى شده و به چاپ رسيدند. ارزش ادبى كارهاى سودرگران به مرور زمان در سالهاى پس از مرگش كشف شد..
🔸ستارگان
در تاريكىِ شب از راه رسيده
بر پلكان مشرف به باغچه مي ايستم
و به هياهوى ستارگان گوش فراميدهم
گوش كن
اين صداى فرو افتادن يك ستاره بود
هرگز با پاى برهنه به باغچه من نرو
آنجا پر از ستارگان شكسته است
🔸يك آرزو
در اين دنياى آفتابى
بيش از هرچيز برايت نيمكتى آرزو ميكنم
در ميان باغچه
جايى كه گربه اى بر آن در آفتاب لم داده باشد
من آنجا خواهم نشست
با نامه اى كه بر سينه گرفته ام
فقط يك نامه كوچك
اين است روياى من
🔸شب پر ستاره
رنج چه بيهوده است
و انتظار نيز
جهان چه خالى است از لبخند تو
شبى است سرد و دلچسب
و آسمان
شهاب باران
عشق در خواب لبخند ميزند
ترس چه بيهوده است ودرد نيز
جهان كوچكتر از هيج است
ابديت انگشترى است كه از دست عشق به اعماق مى غلطد
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2560
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸 "دخترخانم دهقان"
▫️داستانی از الکساندر سِرگِیویچ پوشکین
🔹ترجمه از زبان روسی #آیناش_قاسم
در یکی از ولایت های دور افتاده ما املاک "ایوان پتراویچ برستوو" قرار داشت. او که در جوانی در گارد ارتش خدمت می کرد، در اوایل سال 1797 استعفا داده به روستای خویش رفت و از آن به بعد از آنجا خارج نشد.
همسرش یک خانم اشراف زاده فقیر بود که به وقت زایمان، هنگامی که "ایوان پتراویچ برستوو" در شکارگاهی دورافتاده به سر میبرد، فوت کرد.
امور اقتصادی به زودی به "ایوان پتراویچ برستوو" تسلی دادند. او به طرح خود خانه می ساخت، کارخانه ماهوت باز کرد، درآمدش را سه برابر ساخت، و اکنون خود را باهوش ترین فرد در بین اطرفیانش میشمرد. با این نکته، همسایگانی که با خانواده ها و سگ های خودشان به مهمانی وی می آمدند، مخالفتی نداشتند. در روز های عادی بر تنش نیم تنه مخمل پنبه ای داشت و در اعیاد کتی از ماهوت که در خانه خود تولید می شد، می پوشید. خرج را خود می نوشت و غیر از "روزنامه سنا" هیچ چیز نمی خواند. به طور کلی، اگرچه او را مغرور می شمردند، اما دوستش نیز میداشتند.
با او تنها "گریگوری مورومسکیی"، همسایه نزدیکش میانه خوبی نداشت.
او یک ارباب روس واقعی بود. پس از به باد دادن بسیاری از املاک خود را در مسکو، آن هنگام که بیوه شده بود، به روستای خود که در آنجا به شیطتنت های خود ادامه می داد،. آمد، اما به شیوه ای جدید...
او باغی انگلیسی داشت که تقریبا همه درآمد های باقی مانده اش را برای آن صرف می کرد. ستوربان هایش لباس ژوکی های انگلیسی می پوشیدند. به دخترش خانم انگلیسی خدمت می کرد. مزراعات خود را به روش انگلیسی زراعت می کرد. اما "به طرز بیگانه نان روسی درست نخواهد شد"...
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2561
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🔸 "دخترخانم دهقان"
▫️داستانی از الکساندر سِرگِیویچ پوشکین
🔹ترجمه از زبان روسی #آیناش_قاسم
در یکی از ولایت های دور افتاده ما املاک "ایوان پتراویچ برستوو" قرار داشت. او که در جوانی در گارد ارتش خدمت می کرد، در اوایل سال 1797 استعفا داده به روستای خویش رفت و از آن به بعد از آنجا خارج نشد.
همسرش یک خانم اشراف زاده فقیر بود که به وقت زایمان، هنگامی که "ایوان پتراویچ برستوو" در شکارگاهی دورافتاده به سر میبرد، فوت کرد.
امور اقتصادی به زودی به "ایوان پتراویچ برستوو" تسلی دادند. او به طرح خود خانه می ساخت، کارخانه ماهوت باز کرد، درآمدش را سه برابر ساخت، و اکنون خود را باهوش ترین فرد در بین اطرفیانش میشمرد. با این نکته، همسایگانی که با خانواده ها و سگ های خودشان به مهمانی وی می آمدند، مخالفتی نداشتند. در روز های عادی بر تنش نیم تنه مخمل پنبه ای داشت و در اعیاد کتی از ماهوت که در خانه خود تولید می شد، می پوشید. خرج را خود می نوشت و غیر از "روزنامه سنا" هیچ چیز نمی خواند. به طور کلی، اگرچه او را مغرور می شمردند، اما دوستش نیز میداشتند.
با او تنها "گریگوری مورومسکیی"، همسایه نزدیکش میانه خوبی نداشت.
او یک ارباب روس واقعی بود. پس از به باد دادن بسیاری از املاک خود را در مسکو، آن هنگام که بیوه شده بود، به روستای خود که در آنجا به شیطتنت های خود ادامه می داد،. آمد، اما به شیوه ای جدید...
او باغی انگلیسی داشت که تقریبا همه درآمد های باقی مانده اش را برای آن صرف می کرد. ستوربان هایش لباس ژوکی های انگلیسی می پوشیدند. به دخترش خانم انگلیسی خدمت می کرد. مزراعات خود را به روش انگلیسی زراعت می کرد. اما "به طرز بیگانه نان روسی درست نخواهد شد"...
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2561
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews👈
🔸دو شعر از #هلاله_سهرابی
🔹برگردان فارسی: #حسن_ذبیحی
▪️ما در سکوت رخ می دهیم
از جهان سوم این سوی پنجره
زنانه تر
به دیدگاهی تازه می پیوندم
رنجی به رویم آغوش گشوده ست
تنهاییییی ام
جز در خلسه ی نوشتن
در هیچ نقطه ای از این جهان
آرام نمی گیرد
شروع این درد را جمع نتوانم کرد
لطفاً،
تا جامی از شراب صدایم
مست ات نکرده است
از هیبت حضورت
ویرانم کن
بن بست آغوشی گشوده است به سوی پنجره ام
غم ات مباد
واژه گانم در جوشش اند
و خواب پرسه های ناهنگام مرا می بینند
باران به شدت می بارد
و خیابان های اتاق زیر پایم خیس
عاشق زمزمه های تنهاییم می شوند
مادر شدن
با ملغمه یی از لذت و درد آغازم می کند
و از ابتدای این راه به خودمان می اندیشم
که خاطرخواه لحظه های ریخته شده ایم
لطفاً با این سرنخ
داوری ام نکنید
عاشق شدن برازنده ی ما نیست عریان
پرچم سرخمان با سیاست زیبنده است
و باد بهمن ما را وزیده است
هیاهوی انگشتانت
سکوت زیبای روح را نوازش می کنند
از این اندیشه ها دست مکش شاعر
لذت پایان این شروع تلخ است
و شیعریت ام در برابرش تاب مقاومت ندارد
لطفاً مرا ارزیابی نکنید
من فاجعه ای برای گفتن دارم
مرا به زبانی دیگر ترجمه کنید
کلمه به کلمه
تا از شعریت زن بودنم
برداشت آزاد نشود
ما در سکوت رخ می دهیم
صدا
فاجعه ای نیست برای ماندن
▪️فصل ها
سالها پیش
بهار بودی
در شکفتن شکوفه های عشق
زمانی دریا بودی
در زندگی ماهیان قرمز شعر
اکنون
ف
رو
ری
خ
ت
نی
حسی در من موج می زنی و
درک ات نمی کنم
نم
یا
در آینده طغ
اعتصابی خواهم کرد که درک ام نکنی.
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2562
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸دو شعر از #هلاله_سهرابی
🔹برگردان فارسی: #حسن_ذبیحی
▪️ما در سکوت رخ می دهیم
از جهان سوم این سوی پنجره
زنانه تر
به دیدگاهی تازه می پیوندم
رنجی به رویم آغوش گشوده ست
تنهاییییی ام
جز در خلسه ی نوشتن
در هیچ نقطه ای از این جهان
آرام نمی گیرد
شروع این درد را جمع نتوانم کرد
لطفاً،
تا جامی از شراب صدایم
مست ات نکرده است
از هیبت حضورت
ویرانم کن
بن بست آغوشی گشوده است به سوی پنجره ام
غم ات مباد
واژه گانم در جوشش اند
و خواب پرسه های ناهنگام مرا می بینند
باران به شدت می بارد
و خیابان های اتاق زیر پایم خیس
عاشق زمزمه های تنهاییم می شوند
مادر شدن
با ملغمه یی از لذت و درد آغازم می کند
و از ابتدای این راه به خودمان می اندیشم
که خاطرخواه لحظه های ریخته شده ایم
لطفاً با این سرنخ
داوری ام نکنید
عاشق شدن برازنده ی ما نیست عریان
پرچم سرخمان با سیاست زیبنده است
و باد بهمن ما را وزیده است
هیاهوی انگشتانت
سکوت زیبای روح را نوازش می کنند
از این اندیشه ها دست مکش شاعر
لذت پایان این شروع تلخ است
و شیعریت ام در برابرش تاب مقاومت ندارد
لطفاً مرا ارزیابی نکنید
من فاجعه ای برای گفتن دارم
مرا به زبانی دیگر ترجمه کنید
کلمه به کلمه
تا از شعریت زن بودنم
برداشت آزاد نشود
ما در سکوت رخ می دهیم
صدا
فاجعه ای نیست برای ماندن
▪️فصل ها
سالها پیش
بهار بودی
در شکفتن شکوفه های عشق
زمانی دریا بودی
در زندگی ماهیان قرمز شعر
اکنون
ف
رو
ری
خ
ت
نی
حسی در من موج می زنی و
درک ات نمی کنم
نم
یا
در آینده طغ
اعتصابی خواهم کرد که درک ام نکنی.
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2562
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹داستانی از تام گیلزپی
🔸ترجمه ی نگار عطایی آشتیانی
#ادبیات_جهان
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2563
🆔 @piaderonews
🆔 @piaderonews
🔸ترجمه ی نگار عطایی آشتیانی
#ادبیات_جهان
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2563
🆔 @piaderonews
🆔 @piaderonews
🔹شعرهایی از عبدالله ثابت
🔸ترجمه ی حمزه کوتی
#ادبیات_عرب
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2564
🆔 @piaderonews
🆔 @piaderonews
🔸ترجمه ی حمزه کوتی
#ادبیات_عرب
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2564
🆔 @piaderonews
🆔 @piaderonews
🔹شعری از آیدا دانشمندی
#قوالب_کلاسیک
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2564
🆔 @piaderonews
🆔 @piaderonews
#قوالب_کلاسیک
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2564
🆔 @piaderonews
🆔 @piaderonews
🔹شعری از آویزان نوری
🔸مقدمه و برگردان: بابک صحر نورد
#ادبیات_کردستان
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2566
🆔 @piaderonews
🆔 @piaderonews
🔸مقدمه و برگردان: بابک صحر نورد
#ادبیات_کردستان
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2566
🆔 @piaderonews
🆔 @piaderonews
🔹 دو شعر از استر گرانک(Esther Granek )
🔸ترجمه ی #غزال_صحرایی
#ادبیات_فرانسه
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2568
🆔 @piaderonews
🆔 @piaderonews
🔸ترجمه ی #غزال_صحرایی
#ادبیات_فرانسه
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2568
🆔 @piaderonews
🆔 @piaderonews