✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.1K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸شعری از آتتیلا ایلهان Attilâ İlhan
- که او را در ایران به نامِ آتیلا ایلهان هم می‌شناسند -
🔹برگردان از #ابوالفضل_پاشا


▪️تو نیستی


تو نیستی
و دریا نیست
ستاره‌ها دوستانِ من‌اند
یا امشب اتفاق‌های عجیبی خواهد افتاد
یا سرم مثل بمبی منفجر خواهد شد

من در حالی‌که مصاریعِ قدیمی را زیرِ لب زمزمه می‌کنم
دراز کشیده‌ام
مناره‌های ایستانبول انگار در اتاقِ من‌اند
آسمان، زیبا و درخشنده است
و اکنون خجسته‌ترین روزهای ما
بازو در بازوی هم از راه رسیده‌اند
و بادِ مخالف از ساحلِ روبه‌رو می‌وزد

آسمان
بر اثر تابشِ نورهای فسفری
به ‌سانِ دریاست
در هوا صدای بال‌ها
و در هوا بوهای مست و جنون‌آمیز

دریا نیست
ستاره‌ها دور می‌شوند
و من باز تنها می‌مانم
مناره‌های ایستانبول از نظر ناپدید شده‌اند
و تو نیستی.


▪️Sen Yoksun


sen yoksun
deniz yok
yıldızlar arkadaşım
ya bu gece harika bir şeyler olsun
yahut bir bomba gibi
infilak edecek başım

ağzımda eski mısralar uzanıp kalmışım
istanbul minareler odamda gibi
gökyüzü temiz ve parlak
işte kolkola girmiş en mesut günlerimiz
muhalif bir rüzgar karşı sahilden

fosforlu ışıklarıyla gökyüzü bir deniz
havada kanat sesleri
ve çılgın kokular

deniz yok
yıldızlar uzaklaşıyor
ben yine yalnız kalıyorum
istanbul minareler kaybolmuş
sen yoksun

http://www.uupload.ir/files/4la6_a.i.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2527

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈

🔸#فریدریش_شیلر
🔹برگردان: #کامبیز_جعفری_نژاد

یوهان کریستوف فریدریش فون شیلر، شاعر، نمایشنامه‌نویس، فیلسوف و مورخ آلمانی در سال 1759 به دنیا آمد. شیلر، در رشته پزشکی تحصیل کرد. او خواهان آزادی و برابری انسان‏ها‏ بود. با محافل روشنفکری و گروه‌های آزادیخواه رابطه داشت و از مشتاقان و رواج ‏دهندگان آثار فلسفی امانوئل کانت بود.
شیلر، شش سال آخر زندگی خود را در وایمار گذراند. در آن جا با یوهان ولفگانگ فون گوته دوست شد و هر یک‏ الهام ‏بخش یکدیگر بودند.، تئاتر وایمار را بنیان نهادند و بانی سبکی نوشتاری بنام کلاسیک وایمار شدند. سبکی که ترکیبی از افکار و نظرات جنبش قرن هجدهمی روشنگری اروپا و همچنین سبک ‌‏های ادبی و هنری کلاسیسم و رمانتیسم بود. شیلر، در سال ۱۸۰۵ در ۴۶ سالگی درگذشت.
برخی از آثار ترجمه شده شیلر به زبان فارسی عبارتند از:
خدعة عشق، ترجمة یوسف‌خان اعتصام‌الملک، تهران: فاروس، 1285.
دوشیزة اورلئان، ترجمة بزرگ علوی، تهران: تمدن، 1309.
ویلهلم تل، ترجمة هاشم کاشف، تهران: نشریة شاهین، 1326
دون کارلوس، ترجمة سیدمحمدعلی جمالزاده، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1334.
ویلهلم تل، ترجمة سیدمحمدعلی جمالزاده، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1334.
راهزنان و توطئة فیسکو، ترجمة عبدالحسین میکده، تهران: ترجمه و نشر کتاب، 1336.
آزادی و دولت فرزانگی، ترجمة محمود عبادیان، تهران: فرهنگ و اندیشه، 1377.

▪️چکامه ‏ای برای شادمانی

ای یاران و ای دوستان، این سروده ‏ها را چاره ‏ای کنید!
و بگذارید نغمه و نوایی هر دم رساتر ساز کنیم
نغمه و نوایی بس طرب‏ انگیزتر و شادمانه ‏تر.

شادمانی!
شادمانی!

شادمانی ای بارقه‏ ی زیبای الهی
ای دُخت پاکیزه ‏ی عالم قدس و خُرم بهشت
ما آتش سوزان شوق تو در دل داریم
و مسرور و پرشور
به بارگاه آسمانی تو ورود‌‏ می‏ کنیم
و تو با افسونت
اتحاد این جمع جدا داشته با آداب و آیین‏ ها ‏ هستی
و چندان که بال‏ ها‏ی لطیفت را بگشایی
برادری و مهر بگستری.

آن را که دوستی صادق یافت
و رضای دوست نگاه داشت،
آن را که همسری درخور یافت
و کام و ناز داشت،
و آن که جانش را
در این جهان مرده زنده و جاودان شمرد
آری آنان را بگذار تا از سرِ جان و شادمانه
با ما زبان به ثنا و ستایش بگشایند
و آنان که دل و لب، پر از آه سرد یافتند
و کمترین شادمانی‏ را نیارستند
بگذار تا از این جمع و اشک شوقش کناره گیرند.

شادمانی و سرور را مخلوقات عالم وجود
از سینه‏ ی مام طبیعت نوشند
و آنان که دل از طمع پاک داشته ‏اند
و آنان که ناپاکند و بی‏ وفا بوده ‏اند
در گذرگاهی از گل‏ های سرخ
در پی شادمانی راه پویند.
شادمانی بساط بوسه را شکرریز کند
و دختر رز را به نزد ما نشاند.
شادمانی یکی دوست مهربان
و یار و همراه ما تا دم مرگ است
و هم او است که در نهاد کرم خاکی
شوق وصال را نهاده است
و کروبیان عالم قدس را
به درگاه پروردگار به سجده برده است.

پس شاد و شادمان
از آن گونه که خورشیدها و آفتاب ‌‏ها سامان خود را
در پهنه ‏ی پر شکوه آسمان شتاب گرفته ‏اند
شما نیز، ای دوستان، باشد که از این پس
خرم و خوش نغمه سرائید
و در مسیر و مدار خویش
بسان فاتحان دلیر راه پویید.

پس شما ای میلیون‏ ها‏ و ای بی‏شماران
که در یگانگی چون شما نیافتم، گرد هم آیید
یکدیگر را در آغوش پر خواهش خود احساس کنید
و این بوسه که جانم را میان آن نهان ساخته‏ ام
ای یاران جهانی، برای تمامی شما گسیل ‌‏می‏ دارم
ای دوستان! در آن سوی آبی بی ‏انتها و ظلماتِ شب
آن خالق یگانه و دوستدار شما حضور دارد.

و شما ای میلیون ‏ها‏ و ای بی‏شماران
آیا پیش او زانو بر زمین نهاده ‏اید؟
ای ساکنان این جهان شگرف
مگر خالق خود را باز نمی ‏شناسید؟
باشد که او را به شادی و شادمانی طلب کنید
و اندوه از دست بگذارید
که او در آنسوی آبی بی‏ انتها و ظلماتِ شب
به لطف و مهر
قدم بر سر آفتاب و ستاره‏ ها‏ی بی‏شمار دارد.

http://www.uupload.ir/files/5cuh_111.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2528

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا_قهرمان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #میخوش_ولی_زاده

برگشتن از همان جایی که آمدن!
برگشتن !
و گشتن لابه‌لای خاطره‌ها
پیچیدن لای موهای شانه نکرده‌ی باد
لای روسری‌ها
من یک ابرم
با پیراهن خیسی به تن
این بهار را هم بی تو گذشتم
از قراری که معلوم نیست از آمدنش
فصل‌های بعدی با تو بیایند یا نه
دلم را این فصل به کوچ پرنده‌ها بسته‌ام
رها در باد!
با چشم‌های بسته و دست‌های باز
مبادا که راه خانه را گم کنم!
با پاهایی که باوفاترند با من همیشه
رها در پس‌کوچه‌ها درپرسه‌ی شبانه‌ی هر جایی
در خانه، کنج خانه، وسط خانه
قاب عکسی با عکسی ...
و پنجره‌ای که هر لحظه پیش رویم است
پریدن، نپریدن
کسی این دور و برها نیست
خورشید سمت غروب رفته برنمی‌گردد
اسبم را کجا زین کنم امشب
به گندمزار بروم کجا!
سر مزار خودم که هنوز سر ماندنم ایستاده‌ام
به خانه بیایم سبک‌وار کجا!
آن‌چنان که یک‌روز را با خودم بوده‌ام؟
آن‌چنان که اسبم نیز فهمیده بود از من،
ازگریه‌هایم؟!
برگشتن، به خانه
بی خانه !
من یک ابرم که می‌بارم
خیابان درازی‌ست این شهر.

http://www.uupload.ir/files/grv0_m.v.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2529

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
◾️پیاده رو درگذشتِ #هوشنگ_آزادی_ور را به جامعه ادبی و هنری ایران تسلیت می گوید .

🆔 @piaderonews👈
هوشنگ آزادی‌ور سینماگر، مستندساز، مترجم، نظریه‌پرداز تئاتر و شاعر ساعتی پیش به دلیل مشکلات قلبی و ریوی درگذشت.

ابراهیم مختاری، کارگردان و مستندساز ایرانی در گفت‌وگو با ایسنا ضمن تایید خبر فوت هوشنگ آزادی‌ور بیان کرد: این هنرمند پیش از این مشکل قلبی و ریوی سابقه‌داری داشت و یک سکته ناقص هم کرده بود. او در چند روز اخیر در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان بستری بود و متأسفانه حدود یک ساعت پیش به دلیل تشدید مشکلات قلبی و ریوی دار فانی را وداع گفت.

به گفته ابراهیم مختاری این هنرمند فارغ التحصیل مدرسه عالی سینما و بازنشسته صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بود. از او کتاب ها و ترجمه های معتبری در ضمینه تاریخ تئاتر جهان به چاپ رسیده است‌. معروفترین اثر مستند او نیز "گل قالی" نام دارد.

هوشنگ آزادی‌ور متولد 1321 در شهر تهران بود. او در دهه ۴۰ به استخدام تلویزیون ملی ایران درآمد و از دانشکده صداو سیما مدرک کارشناسی در رشته کارگردانی را دریافت کرد. چند سالی به تهیه و کارگردانی فیلم مستند پرداخت و سپس و چند سالی هم در تئاتر فعالیت کرد. او در مستند سازی به فیلم های مردم شناسانه و آموزشی گرایش داشت و عمده فیلم‌های خود را در این زمینه ساخت. از سال 1361 در جوار مستندسازی به ترجمه متون تئاتری و سینمایی پرداخت و چندین جلد کتاب ترجمه و کتابی درباره هنر سنتی ایران تألیف کرد. او همواره در کنار ساختن فیلم و ترجمه کتب ، مقالاتی را در زمینه سینما و تئاتر در مجلات هنری منتشر کرده است.


آزادی‌ور هنرمندی جامع‌الاطراف در حوزه‌های گوناگون از شعر و ادبیات گرفته تا سینما و تئاتر بود که در اغلب جریان‌های مهم ادبی و هنری معاصرش، حضوری موثر و فعال داشته است .
#ایسنا
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸هیم هیم و تاپتاپای دوباره
🔹داستانی از #مظاهر_شهامت

یک تکه سنگ نمی تواند بیش از نیمی از زمین را ببلعد . گویا این سخن را آخرین مرد ریش سفید شهر وقتی که زیر درختی ایستاده بود که آن سال از سر پیری دیگر حتی یک دانه هم شکوفه نکرده بود، گفته بود . او بعد از گفتن این حرف عجیب رفته بود داخل خانه اش و مدتی از آن خارج نشده بود . دیگران به همدیگر گفته بودند پیداست که تاپدوق به زودی خواهد مرد . اما او چند سال دیگر هم زندگی کرد. تا این که دانش آموزی همان حرف او را با خطی کج و معوج و به رنگ زرد روی دیوار بزرگ حمام عمومی شهر نوشته بود . تاپدوق بعد از سه روز و چند ساعت از نوشته شدن حرف اش روی دیوار گفته بود دیگر بس است و روبروی پنجره باز اتاق دراز کشیده بود و مرده بود .
من نمی دانم این روایت چه ارتباطی با روایت یا روایت های پسین دارد یا خواهد داشت . شخصا هم دنبال چنین ارتباط احتمالی نمی گردم . شاید اصلا ارتباطی هم با هم ندارند و تنها به طور تصادفی در کنار هم یا در یک ردیف قرار می گیرند .
آخرین باری که کسی روی آن رف درست شده چیزی را قرارداده بود خیلی سال پیش بود . رعنا از خواب بیدار شده احساس کرده بود چیزی به پشتش چسبیده و هر بار که او تکان می خورد خش خش صدا می کند . به آرامی آن را از کمرش جدا کرده و نگاه کرده بود . یک تکه کاغذ بود که با نوار چسب به پشتش چسبانده بودند . نگاه کرد و خواند . خط سیهام بود . نوشته بود :
عزیزم رعنا ... مجبورم تو را برای همیشه ترک کنم . منتظر بازگشت من نباش !
حالا که سیهام رفته بود و ظاهرا هم قرار نبود هیچوقت برنگردد رعنا باید چه کار می کرد ؟ روزهای نخست هنوز نمی توانسته باور کند سیهام واقعا رفته است ...

http://www.uupload.ir/files/2lva_m.sh.jpg

🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2530

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید :

🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews👈

🔹 شعری از #ساجد_فضل_زاده

جنگل
گورستان متروکه است
درخت
استخوان دستی که اشاره می‌کند
یکی به سار اگر باشد
دیگری به عقاب‌های پشت سرش
یکی به خورشید اگر باشد
دیگری به ابرهای دور و برش

با صورتِ استخوانی روبروی آینه می‌ایستم
و فکر می‌کنم داشتن یک سگ
می‌تواند اندوه زندگی را کم‌تر کند
اندوه را ببندم به درخت حیاط
تکه‌ای از شامِ شب را برایش پرت کنم
او دُم تکان بدهد و من...


نه
پنجره را ببند،
اتاق گودال کوچکی‌ست
سگی استخوان‌ها را در آن پنهان می‌کند


ما، شکلِ سنگ انداختن
ما، شکلِ فرار
ما، شکلِ نشنیدنِ دشنام پشت سریم
گفتند
سگی لنگان لابه‌لای درختان پنهان شده است

قطع کنید و پیدا
قطع کنید و پیدا
قطع کنید و پیدا
قطع کنید و پیدا
قطع کنید و پیدا
قطع کردند


جنگل
گورستان متروکه است.

http://www.uupload.ir/files/tr4_s.f.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2531

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈

🔹شعری از آتاکان گولگار Atakan Gülgar
🔸ترجمه از #علی‌رضا_شعبانی

در سحرگاه یک‌روزِ یک‌شنبه‌
باید که در کنار من از خواب برخیزی
و چشمان‌ات به روی من باز شود.

باید که بستر به داغیِ تنِ تو باشد
و باید ملافه از خستگی دی‌شب
در گوشه‌یی افتاده باشد
باید که روز را با ترانه‌ی محبوب‌مان آغاز کنیم

باید که با قهوه‌ - این هم‌دم تنهایی‌مان - وداع کنیم
و همین چای را که دم کرده‌ایم بنوشیم...


Bir pazar sabahı,
Yanımda uyanmalısın.
Yüzüme açılmalı gözlerin,

Yatak senin ten sıcaklığında olmalı.
Çarşaf dün geceden yorgun düşmeli,
Güne sevdiğimiz şarkılarla başlamalıyız.

Yalnızlığımıza yardım eden kahveyle vedalaşıp,
Aynı demliğin çayını içmeliyiz...

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2532

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈

🔸سپهسالار پاییز
▪️شعری از محمد عمر عثمان
🔹برگردان فارسی: #کامیل_نجاری

من سپهسالار پاییزم!
من سپهسالارم و
سرلشکر چندین هزاران دار بی برگ و
بی شمار هم برگ برخاک اوفتاده،
این منم هرگز نیاسوده!
*
من سپهسالار پاییزم!
بر سرم خودی ز ابر و
چند برگ سیمگون همچون ستاره روی دوش من.
پالتو من از نسیم و
تیغ شمشیرم،
شاخه ی یک دار فرسوده.

*
من سپهسالار پاییزم!
خون زردی در رگم جاری ست
چشم من چون ابرها نمناک
این منم تنها که در تابوت شیشه،
می سپارم برگ ها در خاک.
*
من سپهسالار پاییزم!
من به تنهایی،
در مصاف و جنگ با باد فراموشی،
برگ های بی شماری را زچنگالش رهانیدم.
من به تنهایی،
بر شب این برگ های رزد،
پرتوی از نور مهتاب و
گرمی خورشید پاشیدم.
*
من سپهسالار پاییزم!
من سپهسالارم و
پاییز بی من چون یتیمی زرد و افسرده.
من ندا دادم که آری سایه اش سبز است
لاشه ی برگ مهاجر، برگ پژمرده!
این منم تنها که در محراب پاییزی
بر روان زنده ی یک برگ می خوانم نماز همچون شهیدی
نه نماز میت و مرده!

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2533

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸مقایسه‌ی لیلی‌و‌مجنون با رومئو‌و‌ژولیت
🔹#شهرزاد_دهقانی

مطالعه‌ی آثار جاودان ادبی و هنری جهان از یک‌سو و بررسی و تامل عمیق بر آن‌ها از سوی دیگر سبب کشف حقایقی از قبیل اندیشه‌ی شاعر و نویسنده و تاثیرپذیری و الگو گرفتن از دیگر شاعران و نویسندگان می‌شود. آنگاه درمی‌یابیم که در آثار ادبی دنیا، همانندی‌های فراوانی وجود دارد اگرچه ممکن است نژاد، فرهنگ، زبان، شیوه‌ی بیان و ... با هم متفاوت باشد اما درون‌مایه و هدف یکی است. نظامی در قرن ششم هجری آن‌چنان اثر ارزنده‌ای را خلق کرد که نه تنها شاعران ایرانی از او پیروی کردند بلکه در ادبیات جهان سرآمد و الگو شد. از سویی دیگر، در قرن شانزدهم میلادی، شاعر و نمایش‌نامه نویس انگلیسی –ویلیام شکسپیر- داستان رومئو و ژولیت را به یادگار گذاشت، داستانی عاشقانه و پرسوز و گداز. به راستی چگونه دو اثر ادبی بزرگ و ماندگار که میانشان قرن‌ها فاصله است و هر یک در سویی از این جهان پهناور به‌وجود آمده‌اند تا این اندازه می‌توانند به هم نزدیک باشند؟
از آن زمان که شکسپیر رومئو و ژولیت را خلق کرد، جهان غرب این سخن را گفته است که داستانی غم‌انگیزتر از این داستان، در جهان پدید نیامده است. شکسپیر این داستان را به چنان اوجی رساند که پس از او کسی نتوانست شکل نمایشی تازه‌ای به آن بدهد ...


🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2534

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇

🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸نگاهی به شعرهای #شمس_لنگرودی به بهانه انتشار گزینه اشعارش
🔹#نیلوفر_شریفی

شمس لنگرودی از شاعران تاثیرگذار شعر معاصر است و دهه پنجاه را می توان نقطه عطف شاعرانگی او نامید و انتشار کتابِ ارزشمندی چون «رفتار تشنگی» سرآغاز شاعری بود که توانست خانه شعر را با کلماتش بیفروزد.
دهه پنجاه با حضور شاعران برجسته ای چون «احمد شاملو» «نصرت رحمانی» «منوچهر آتشی» که حتی دست بُردن به قلم کار دشواری به نظر می رسید،اما شمس از اعماقِ کوه ها بر آمد و راه خویش را چون شاعری مستقل بازشناخت و اتفاقا آفرینه های او در صدر قرار گرفت و اهمیت شاعرانگیِ لنگرودی در دهه ای رقم می خورد که غول های عاصی شعر ایران با حضوری آتشین فرصت را از شاعران دیگر باز ستانده بودند.
الیوت شاعر برجسته و برنده نوبل ادبیات معتقد بود؛شاعران بزرگ یک نسل ادبی را ویران می کنند و اتفاقا باورش مصداق روشنی داشت،شمس لنگرودی در همان آغاز شعرش زاییده زیست و طبیعت او بود و هیچگاه تحت تاثیر نام¬ها قرار نگرفت بلکه خودش راهی ساخت تا نسل جوان آموزه هایش را فرا بگیرند و در امر نوشتن شعر به کار ببندند.

اشعار شمس لنگرودی نسبت به زیست او و با توجه فرایند بیولوژیکی زادگاهش بسیار چشم نواز بود،می شد در طنینِ واژگانش به صدای پرندگان گوش سپرد که بر فراز شالیزار بال می گشود و آن نگاه ناتورالیسمی و حضور قاطعِ طبیعت را نمی شد انکار کرد ...


🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2535

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇

🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews👈

🔹شعری از #داوود_مائیلی


تف به جهت
و انگیزه‌هایی که تو را به سمت می‌کشاند
به شباهتی که اتفاقی نیست
اتاقی‌ست که تنهای‌اش را گذاشته لای در
بدون این‌که بفهمد
تو‌ شکل مبهمی از‌ رفتنی
از وقت‌هایی که خواب
به تماشای جنازه‌ها از پشت پنجره مشغول بود
و خیالی ذلیل را سق می‌زد

چاره‌ای نیست اگر به خندیدن بسنده کنیم
وقتی تنهایی‌ی نیامدن
پیاده‌روی‌ی ‌ماهی‌ها روی پلک باشد
شباهتی که گلایل به گلایل دارد
و سیب به “مادرِ حبیب”

بیا خیال کنیم تمام گربه‌ها و سگ‌هایی که توی خیابان له شده‌اند
خواهر و برادر ما هستند
پس بهانه‌هایی برای مرثیه گفتن باقی مانده
و می‌توان امیدوار بود که به مرگ هم می‌شود عادت کرد
برای این‌که به مردن عادت کنیم
نیازی نیست به اندوهی که راه می‌رود نگاه کنیم
کافی‌ست پشت پنجره بایستیم و به اتفاقی که بر سر عابران می‌ریزد لبخند بزنیم
به آن‌که از دیدن منظره خسته شده‌ایم یا نه، فکر کنیم
دراز بکشیم روی واقعیت
و مفاهیمی که انتزاعشان بلند شده،
و احتمالن شکلی از عزیمت و جنابتِ همزمان دارند.

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2536

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈

🔸دلهره
▪️شعری از #پل_ورلن
🔹ترجمه ی آسیه حیدری شاهی سرایی


نه مزارع باروَرَت، نه پژواك سرخ آواز چوپان‌های سیسیلی‌ات

نه حشمت پگاهت، نه طمطراق گله‌مند شامگاهانت

طبیعت! نه، دیگر به وجدم نمی آوری



می‌خندم، به هنر، به انسان به آوازها

شعرها

معابد باستانی‌، برج‌های پیچ در پیچ

كه برافراشته‌اند كلیساهای عتیق را

در تهی آسمان



به یك چشم می‌بینم، خوبی‌ها را، بدی‌ها را

انكار می كنم تمام اندیشه را

و از عشق، این ریشخند قدیمی‌

دیگر هیچ به من نگویید



خسته از زندگی‌، هراسان از مرگ

خاشاكی، بازیچه‌ی جزر و مدّ

روح من، می‌گریزد از این بندر

از این گرداب كشتی شكن.


☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2537

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر #آسیه_حیدری

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸دهه نود دهه ظهور اروتیسم، ابتذال گرایی و تزلزل جایگاه شعر معاصر
🔹 #جلال_صابری_نژاد

بدون شک دهه نود، دهه بحران ارزش‌های اخلاقی، بحران‌های شعری و ظهور اروتیسم و ابتذال گرایی و تزلزل جایگاه شعر معاصر و شروع نو بحران‌های کوچک برای شعر معاصر است. شعر معاصری که با نیما شروع شد با نسل اول بعد از نیما بزرگانی همچون شاملو، اخوان، فروغ و سپهری تحول یافت و بعد از فراز و نشیب‌های دهه هفتاد و هشتاد و نسل پرتلاشی همچون اشکوری، سپانلو، منوچهرآتشی، سید علی صالحی، هرمز علی پور، هوشنگ چالنگی، ابوالفضل پاشا، علیرضا پنجه‌ای، آفاق شوهانی و ...به ثبات و مقبولیت و محبوبیت میان مردم ایران زمین رسید.
بدون شک دهه نود شمسی دهه از هم گسیختگی شعر معاصر است چرا که تا به حال بیش از 10 جریان نوظهور با شکل شعری نوبنیاد توسط شاعران جوان با اعلام مانیفست‌های ادبی شکل گرفته و این در حالی است که این موج‌های زودگذر حتی عمر سه تا پنج ساله نداشته و به علت‌هایی همچون عدم ظهور اندیشه و تلفیق تفکر شعری، عدم نوآوری و عدم مردم‌گرایی و سطحی‌نگری به مسائل اخلاقی و استفاده از واژگان کلیشه‌ای و گرایش به سوی ابتذال و اروتیسم به جهت جذب کاذب مشتری و فقر هنری دچار سردرگمی و شکست شده‌اند. حال اینکه یکی از ارکان ماندگار و پایداری شعر معاصر اندیشه به معنی خَرد و کمال و آرمان‌گرایی برای پیشرفت هنر و تمدن از سوی شاعران نسل‌های اولیه شکل گرفته است ...

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2538

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇

🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸در حديث ديگران
🔹داستانی از #لاله_فقیهی

به خيالم هم نمي‌رسيد كه اينجا باشد. كي فكرش را مي‌كند؟ راز آن خاطره‌ي جمعي، اينجا، درست توي پاتختي زهواردررفته‌ي زير تلفن! جايي كه بتواني از روي تخت دست دراز كني و كشوي پايين را باز كني و پوشه‌ي قطور دست‌نوشته‌ها را از زير اسناد و مدارك بكشي بيرون ولي هيچوقت اين كار را نكني. آن وقت يك روز كه دلت بدجور گرفته و همين طور بي‌جهت براي اين كه خودت را گول بزني از اداره مرخصي گرفته‌اي و زل زده‌اي به گوشي تلفن به جاي آنكه گوش بخواباني كه شايد آن گم‌شده در ساعات اداري...نمي‌دانم چه مي‌گويم. فقط مي‌خواستم بگويم يك روز كه فكر مي‌كني بهتر است اصلاً فكر نكني و خودت را مشغول كني و به اتاقت سر و ساماني بدهي، يكهو دست نوشته را لاي دفترهاي يادداشت پدر پيدا كني و آن تصوير هميشگي پدر يادت بيايد كه زانويي به بغل، روي كتابي خم شده بود كه دفتر و مدادي هم كنار دستش بود كه نُت برمي‌داشت. اولين بار كه زن، سرخ و آتشين از كلماتِ دست‌نوشته بيرون آمد، خوفم گرفت. مثل اين بود كه در فيلمي ترسناك دوربين از صحنه‌اي دور بچرخد و ناگهان درست روي صورتت قفل شود. مثل اين بود كه بگويد تو!

«زن سرخ‌پوش. زنی که هر روز در ساعاتی طولانی سر قراری کذایی حاضر بوده. حالا دیگر سال‌هاست این طور ازش یاد می‌کنند. اما دروغ است. فقط هفته‌ی اول می‌آمد. مدرسه که تعطیل می‌شد، کتاب را می‌زدم زیر بغل و پشت سر هیاهوی بچه‌ها راه می‌افتادم و یک راست می‌رفتم میدان فردوسی. روز اول را نمی‌گویم که زنگ زده بودم به مدیر و گفته بودم حالم خوش نیست و دبیر دیگری جایم فرستاده بودند. حالا مانده بودم به کدام بهانه خانه را ترک کنم تا زنم نگوید کجا؟ تا نگوید تو که حالت خوب نبود ...

🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2539

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇

🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸زبانی متفاوت و بدیع
▪️حرفهای #مصطفی_ملکیان
🔹درباره رباعیات ایرج زبردست

من اشعار ایرج را رده بندی می کنم و در مقوله ی اشعار عرفانی جای می دهم. اشعار عرفانی ادبیات فارسی سه ویژگی دارد. یکی سرشار از تناقض و متناقض نمایی هاست، همان چیزی که در اشعار عرفانی به آن شطحیات می گویند. در اشعار ایرج زبردست هم اینگونه تناقض گویی ها و متناقض نمایی ها را بیان کردن به وفور وجود دارد. دوم اینکه اشعار عرفانی معمولا ما را با خاطرات ازلی مان پیوند می دهد و از این نظر همیشه در ما یک حالت نوستالژیک ایجاد می کند البته من خبر ندارم که عالم مُثل افلاطونی وجود داشته یا نه اما این را می دانم که ما انسان ها یک خاطره ی ازلی داریم و هر گفته و نوشته ای که این خاطرات ازلی را به یاد ما بیاورد ما را به یک اندوه ولو یک اندوه شیرین می برد و این ویژگی هم در اشعار ایرج زبردست هست. و ویژگی سوم اینکه برای ما شرقی ها همیشه اشعار عرفانی بیش از هر چیز دیگر لذت دارد. یعنی بیش از اینکه معرفتی بدهد به ما لذت می دهد این لذت مسلما وجود دارد. در اشعار ایشان انسان این لذت را احساس می کند منتها یک نکته را من باید در ضمن این مطلب بگویم و آن اینکه اشعار عرفانی زبردست با دیگر اشعار عرفانی تفاوت دارد و ان در کاررفت و کاربرد زبانی است که این کاربرد بسیار تازگی دارد یعنی من بدون مبالغه و چاپلوسی ادعا می کنم که زبان در اشعار ایشان یک کاررفت و کاربرد متفاوت و بدیع و تازه دارد که در اشعار عرفانی دیگر نداریم که البته این مقتضای زمانه است. حتی این بدعت و تازگی در اشعار شاعران همین قرن هم وجود ندارد. این چیزی بود که می خواستم درباره رباعیات ایرج زبردست ارائه بدهم.به آن بدهد ...


🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2540

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇

🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews👈

🔹شعری از #نیلوفر_شریفی

🔸شعر اول :

دست بكش!
بر موهايم
پروازِ بی‌شمارِ كلاغ‌ها
هنوز سیاه است
و مرگ
لبخند مى‌زند!
به زنى در بستر

چشم‌هايم باز است
و ماهیان سُرخ
با رفتاری زنانه
قطره قطره مى‌ريزند
از نگاه
روىِ پيراهنِ گلدارم

مرا ببوس!
باد ناگهان است
در هياهوىِ كلاغ‌هایِ بی‌شمار
مرا ببوس!
و چشم‌هایم را
آن دو ماده‌یِ وحشی را
پنهان کن
زیر ملافه‌هایِ سفید

بگذار
سربازان اجزایِ مرا
از یاد ببرند!
بگذار تنها... مرگ
به پستان‌هایم
دست بکشد!

هنوز در درونم
آن کودکِ کال
نفس می‌کشد
تنهایی در زهدانم
نفس می‌کشد
و من می‌میرم
و خاک می‌داند
زیبایی یک زن را
چطور
به درون بکشد
و استخوانش را
بر صورتِ هستی تُف کند
و زیبایی زن
در جنگ غنمیت است!
چشم‌هایش
بویِ نیلوفرانِ پیراهنش

مرا سخت ببوس
دست‌هايت را
در کمرگاهم حلقه كن!
كمرگاهم
شهرى در محاصره است
زنى
که چشم‌هایش را
به سقف می‌دوزد
به آخرین زخم
فکر می‌کند!

فکر می‌کند
بهار که بیاید
موهایش
بویِ بابونه می‌گیرند
و سربازان...
آن جنینِ کال را
در زهدانش
به خاک می‌سپارند

مرا ببوس!
هنوز درد...
در اندامِ کبودم
تير مى‌كشد
و گلوگاهِ تفنگ‌ها
برایِ فرمانِ آتش سرد است
و من
به سقف می‌دوزم
چشم‌هایم را
آن دو ماده‌یِ سیاه را

باد ناگهان است
و من
آبستنم تاريخ را
و چشم‌هایم
بى‌دليل باز است
و نفیرِ گلوله‌ها
ویران‌تر
می‌خواهد جهان را
زیبایی زن را

🔸شعر دوم :

آرزو می‌کنم
و لب‌هایم بوسه را
از یاد می‌برد
چشم را دهان را
قلب را
باید
در اجاقِ درونم
گرم کنم زمستان را
اما باور کن
دودى از خانه‌ام
بر نمی‌آید!

من
بی برکت بودم!
زن بودم
چون مرگ ایستادم
و سیاه را
بر تن... کشیدم
و زخم را
بر دندان کشیدم
و توانم نبود
دیوارهایِ درونم را
گرم کنم
و باد
از شانه‌هاىِ زلالِ آينه
چون توفانِ شن
فوت می‌کرد
خاكسترِ استخوان را

و من چون مادرم
فوت... می‌کردم
آیه‌هایِ مقدس را
اما
درخت سیب امسال نیز
سکوت کرد

آری
من قاتلانِ طبیعتیم
با چاقویی در دست
و نامِ ما...
انسان است
و چون مُرداب
زندگى شناورى داریم

نگاه کن!
خوشه‌هایِ نارسِ گندم
بوىِ نان نمى‌دهند
دخترم... می‌گوید
چرا مرا
به این دنیایِ کثیف
فرا... خوانده‌ای؟
چرا زن تنهاست؟
من هم روزی
از مادرم سوال کردم
و این سوال
در زهدان‌هایِ بی‌شمار
تکرار می‌شود !
چرا زن ... چرا تردید؟

باید
چند ماهی سرخ را
گریه کنم؟
و دندانم را سخت
روىِ جگر بفشارم
و انسانی... بسازم
با آرمان‌هایِ خاموش
من
با زخم راه مى‌روم
با زخم
فكر مى‌كنم
و صداىِ اعتراض‌ام
صدایِ درياست
تنها در قلبِ یک صدف
و اعتصاب می‌کنم
بارانم ... نمی‌بارم
درختم
سیب نمی‌دهم!
و قرص‌هاىِ اعصابم
كارخانه‌یِ باروت است
می‌توانم
آجرهای خانه را
از هم... بپاشانم
و من
در این جنون‌سالی‌ها
با افتخار
و پوستی کلفت
تنها... یک زنم.


☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2541

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸مرگ گاهی ودکا می‌نوشد
🔹داستانی از #ریحانه_ظهیری

در آغوشِ سخت وان حمام زانوهایم را بغل کرده‌ام. قطرات آب، از بین موهای خیسم که روی شانه‌ام رها شده به پایین سرازیر می‌شوند. وان پر آب گرم است و از دوش هم آب باریکه‌ای می‌آید. چشمانم را بسته‎ام و صورتم را زیر دوش بالا گرفته‌ام. ذهنم هزار جا پرسه می‌زند. از سفر لَنگکاوی با اَبَک، تا بستری شدنش. از بستری شدنش تا آن روزهای غم‌آلود، روزهایی که من رسماً از خانه به بیمارستان اسباب‌کشی کرده بودم. و در این سفر پراکندۀ ذهنی به آن روز پر غصه و مه‎آلود می‌رسم که ابک را بدرقه کردم، اما هنوز دلخوش به حضور مادربزرگ بودم، ولی دنیا می تواند مثل زنی زشت و غیرقابل پیش بینی باشد. در لحظه‌ای که فکر می کنی همه چیز بر وفق مراد است چنان دستت را توی حنا می‌گذارد که از این همه غافلگیری انگشت به دهان می‌مانی. مادر بزرگم همیشه می‌گفت زندگی کردن سخت است و خوشی هایش کوتاه و ناپایدار؛ پس قدر الان را که خوش و سلامتی بدان.
ساعت چهار صبح آن چهارشنبه کذایی تلفن بی‌وقفه زنگ می‌زد. کسی از آن سوی خط، دست بردار نبود. قلبم داشت از سینه کنده می‌شد. مثل پرنده‌اى كه در تله گیر افتاده باشم، بال بال می‌زدم.
بالاخره از روی تخت پایین پریدم و خودم را به در رساندم و آن را باز کردم، سایه پدر و جثه ریز نقش مادر توی قاب در بودند. پا گذاشتم توی قاب و به آستانه اتاق مطالعه رسیدم. پدر یك جایى وسط اتاق نزدیك پنجره به تلفن جواب داده بود و مادر نزدیك من، وسط راهرو ایستاده بود. پدر خب‌خب و باشه‌باشه‌ای گفت و گوشى را قطع كرد. طرف من چرخید. نگاهم كرد. می‌گویند وحشت گلو را خشك می‌كند. راست می‌گویند. گلویم خشک شده بود؛ از وحشت نبودِ مادربزرگ. نه فقط صبح آن چهارشنبه کذایی، بلكه تمام لحظاتی که به یادش می‌افتم و نبودش را به یاد می‌آورم گلویم خشک می‌شود ...

🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2542

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : # داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇

🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈

🔸قاآنی شیرازی، شاعری مهاجر و در خدمت قاجارها
🔹#دکتر_محمد_کشاورز_بیضایی

میرزا حبیب الله، متخلص به «قاآنی» و ملقب به «حکیم» از شاعران برجسته ی ایران در قرن سیزدهم هجری است. در باب زندگانی قاآنی سندی بر جای مانده که ترجمه ی حالی از وی است. این سند که در نهایت اجمال و اختصار به قلم وی نگارش یافته، گوشه ای از زندگی وی را روشن می نماید. وی در ارتباط با سال و مکان تولدش می نویسد: «مولد صوری و مقطع سرّه و مسقط رأس بنده جانی متخلص بقاآنی شیرازست؛ و چنان شنیده ام که روز بیست و نهم شعبان المعظّم سنه 1223ه.ق./ 20اکتبر 1808.، از عالم لاهوت به عالم ناسوت و از مشیمه مام در آغوش زمین قرار گرفته ام» (محجوب، 1340: 81) پدرش محمد علی گلشن نیز اهل ادب و ذوق و اصلأ از ایل زنگنه بود (حسینی فسایی، 1367: 2/ 1126؛ اعتماد السلطنه، 1374: 279؛ نواب شیرازی، 1371: 667؛ محمود میرزا قاجار، 1346: 1/ 277).
قاآنی در ارتباط با مراحل اولیه ی زندگانی خود می نویسد: «... در هفت سالگی به مکتبم فرستادند؛ و در یازده سالگی پدرم گلشن به گلشن رضوان خرامیدن گرفت. و چون گوهر یتیم بماندم و از نعیم دنیا جز فرش حصیر و قرص خمیری هیچ نداشتم. افتقار و احتیاجم بر آن داشت که خود پدر خویش شده راهی پیش گیرم...» (محجوب،1340: 81). قاآنی تحصیلات مقدماتی و مرسوم زمانه را در شیراز سپری نمود. به دنبال آن برای ادامه ی تحصیلات و معلومات عالی عازم مشهد شد. وی در ابیاتی با اشاره به این موضوع، می آورد ...

🔴لطفاً ادامه ی متن را در #سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2543

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇

🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews👈

🔸«ترانه‌ی پشت بام‌ها و دودکش‌ها»
▪️گزیده‌یی از شعرهای اورهان وِلی کانیک
🔹ترجمه‌ی #مجتبا_نهانی

«ترانه‌ی پشت بام‌ها و دودکش‌ها» - گزیده‌یی از شعرهای اورهان وِلی کانیک Orhan Veli Kanık
- با ترجمه‌ی مجتبا نهانی - روانه‌ی بازار کتاب شده است.
اورهان وِلی کانیک در 13 نیسان Nisan منطبق بر ماهِ آوریل و در سال 1914 در ایستانبول İstanbul دیده به ‌جهان گشود. او دوره‌ی دبیرستان را در آنکارا Ankara گذراند و در همان سال‌ها بود که با دو شاعر مهم یعنی «اوکتای ریفات» با نام کامل «اوکتای ریفات هوروزجو»Oktay Rıfat Horozcu - که در ایران به «اوکتای رفعت» مشهور است - و «ملیح جودت» با نام کامل «ملیح جِودت آندای» Melih Cevdet Anday آشنا شد که این سه نفر بعدها جریانی شعری با نام گاریپ Garip - یا همان «غریب» - به راه انداختند که به جریانِ موجِ اولِ شعرِ نو Birinci Yeni نیز شهرت یافت. زبان پرطنطنه‌یی که در آن دوره بر شعر ترکیه سایه انداخته بود برای مردمی شدنِ شعر کارآیی کافی را نداشت و اورهان وِلی و دوستان‌اش این نکته را با تیزهوشی دریافته بودند در نتیجه نخستین تحول شعری را بعد از تحولِ پیش‌نهادیِ ناظیم هیکمت ارایه دادند. از این روی، تاریخ‌چه‌ی تحول در شعر ترکیه، بعد از نامِ ناظیم هیکمت با نامِ اورهان ولی و دوستان‌اش گره خورده است. اورهان وِلی و دوستان‌اش با سرپیچی از نظام سنگ‌شده‌ی زیبایی‌شناختی شعر، روح تازه‌یی به کالبدِ شعرِ ترکیه دمیدند و نام این سه شاعر - و به ویژه اورهان ولی که از دو شاعر دیگر مهم‌تر و کوشاتر بود - در تاریخ تحولِ شعرِ ترکیه ثبت شده است.
مجتبا نهانی از مترجم‌های پرکار و توانای ادبیات ترکیه است که تاکنون مطالب بسیاری را از ادبیات آن سرزمین به زبان فارسی برگردانده است. او دبیری بخش ادبیات جهان را در فصل‌نامه‌ی غروب به عهده دارد.
کتاب «ترانه‌ی پشت بام‌ها و دودکش‌ها» در 103 صفحه با شمارگان 500 نسخه به قیمت 10000 تومان و به همت انتشارات کتاب کوله‌پشتی در دست‌رسِ علاقه‌مندان قرار گرفته است.

▫️شعری از این مجموعه را به اتفاق می‌خوانیم:

شعرِ تنهایی

نمی‌دانند آن‌هایی که تنها نیستند
سکوت چه‌گونه انسان را به هراس می‌اندازد
انسان چه‌گونه با خودش حرف می‌زند
کسی که در حسرت یک دل است
چه‌گونه به سمت آینه‌ها می‌دود
نمی‌دانند.

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2544

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈

🔹 سه شعر از #محمد_زندی

🔸گوش‌ها گوش‌به‌زنگ صدایی هستند

تو را برمی دارند
به بیابانی
در میانه‌ی خستگی‌ات
پرتاب می‌کنند
به اتاقی
دور از همه‌جیز
فریادت را
چه‌کسی خواهد شنید
چشم‌هایت را درمی‌آورند
می‌اندازند گوشه‌ای
چشم‌ها به تو نگاه می‌کنند
تو نگاهی نداری
زبانت را درمی‌آورند
می‌اندازند گوشه‌ای
و گوش‌هایت را
آب از آب تکان نمی‌خورد
چشم‌ها جایشان را عوض می‌کنند
گوش‌ها فراموش می‌شوند
زبان دراز افتاده
دور از همه‌کس
حالا اندام‌هایت را
بایگانی می‌کنند
تنت خالی‌ست
در نیزاری خاک می‌ریزند
چشم‌ها دوباره جایشان را عوض می‌کنند
گوش‌ها، گوش‌به‌زنگ صدایی هستند
زبان دراز به دراز
به کف سرد چسبیده
باد در نیزار
سکوتت را
پخش می‌کند

کسی چشم‌هایت را برمی‌دارد
گوش‌هایت را
زبانت را
و تمام اندامت را
می‌نشاند
در تن خالی‌ات
حالا
آواز تو
نیزار می‌زند


🔸قطره‌قطره می‌خندد

از پنجره
کوه پر برف می‌نماید
دست دراز می‌کنم
و گوله‌ای برف به‌سمت تو پرت می‌کنم
تو می‌خندی
و در سراشیبی کوچه می‌دوی
پنجره و من می‌خندیم
با پنجره
دست درازتر می‌کنم
و گوله‌ای بزرگ‌تر به‌سمت کوه پرت می‌کنم
کوه دنبال ما می‌دود
من و پنجره سفید می‌شویم
قلب من
قلب پنجره
ما یخ زده‌ایم
تو از سربالایی می‌رسی
پنجره و من را در آغوش می‌گیری
یکی از ما قطره‌قطره می‌خندد
و یکی مرده است
و تو نمی‌دانی
که کوه سر جایش
می‌خندد
یا گریه می‌کند


🔸می‌چرخم حالا

اگر پاییز را
قربانی کنم به پای بهار
زمستان نمی‌گذارد

اگر بهار را
قربانی پاییز کنم
تابستان نمی‌گذارد

می‌چرخم حالا
در غوغای رقص برگ‌های سبز
نیمه‌سبز، قرمز، زرد
و البته برگ‌های سفید


☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2545

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈