✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.09K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
🔹تقدیم به #همایون_شجریان

می کرد سماع ، آفرینش سَرمست
مبهوتِ صدایِ دلکشش " نیست " و "هست "
تا زمزمه ی شورِ همایون برخاست
در عرش ، خدا چرخ زنان می زد دست

🔸#ایرج_زبردست

http://www.uupload.ir/files/va91_1.jpg

🆔 @piaderonews👈
🔸آخرين‌ سرود
🔹شعری از #سعید_سلطان_پور

▪️1319-1360

دو شعر در من‌ سروده‌ شد
دو شعر نوشتم‌
بي‌آنكه‌ آرامشي‌ در من‌ ببارد
در «عشق‌»
از بادبان‌هاي‌ دست‌هايت‌
كه‌ دو تسليم‌ اند
و در «يگانگي‌»
از روستازاده‌اي‌
كه‌ ندارم‌
سخن‌ گفته‌ام‌.
مرا شعري‌ ديگر بايد
شعري‌ كه‌ من‌ ندانم‌ چيست‌
شعري‌ كه‌ آرامش‌ را
مثل‌ رطوبت‌ خاك‌هاي‌ كهنه‌
در من‌ بيدار كند.
من‌ هرگز شعر نساخته‌ام‌
من‌ خود، لحظه‌هايي‌، شعر بوده‌ام‌
من‌ خود را نوشته‌ام‌
در من‌، درخت‌ها كلمه‌ بودند
چشمه‌ها كلمه‌ بودند
ستاره‌ها كلمه‌ بودند.
و شعر من‌
تصادم‌ ستاره‌ و درخت‌ بود
فوران‌ درشت‌ چشمه‌ بود
چيزي‌ بود كه‌ بيهوده‌ مي‌كوشم‌ تفسيرش‌ كنم‌.
آهوئي‌ با ساق‌هاي‌ خيس‌
بيكراني‌ از علف‌هاي‌ پر شبنم‌
وزش‌هاي‌ خنك‌
چرائي‌
سلانه‌
سلانه‌
پرش‌ شبنم‌ها در گذرگاه‌ آهو
و اينهمه‌
سرشارم‌ نمي‌كند
مي‌خواهم‌ گريه‌ كنم‌.

http://www.uupload.ir/files/k9pt_s.jpeg

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹شعری از جاهیت ایرگات Cahit Irgat
- که در ایران جاهد ایرگات و البته گاهی جاهد ایرقات معرفی شده است -
🔸برگردان از #مجتبا_نهانی

▪️بادهایم سخن می گویند

من اسیری جنگی بودم
ابرها را دوست داشتم
آزادی را دوست داشتم
انسان‌ها را دوست داشتم
زنده‌گی را دوست داشتم
شبی از چشم‌های‌ام
ابرها را تخلیه کردند.

در دنیایی که دروغ نمی‌گویند
من هم نمی‌توانم دروغ بگویم.
و من فریاد می‌زنم
شفاف، پاک و پاکیزه، روشن و براق:
طعمه به قلاب می‌رسد
آن فحش‌هایی که بر زبان بوده‌ایم
چون پول خُردی از راه می‌رسد
آن‌چنان که پراکنده شده‌ایم.

دو چشم دارم و
می‌بینم:
نیمه برهنه و لخت مادرزاد
‌زمینی پُر از مرده‌گان
مرده‌گان با یک‌دیگر هم‌آغوش
مرده‌گانی غیر نظامی، نظامی، پیر
مرده‌گان بوی غلیظ نفرت می‌دهند

و زبان دارم،
حرف می زنم:
شاید فکّ پایین و
چشم‌های‌ام را نیز خواهند گرفت
به بهانه‌ی این که زنده‌گی و آزادی را خواستم
و شاید هم یک صبح
کمی قبل از طلوع خورشید
مجسمه‌ام روی چوبه‌ی داری
نصب خواهد گردید.


▪️Rüzgârlarım Konuşuyor IV

Ben bir harp esiriydim
Bulutları seviyordum, hürriyeti seviyordum
İnsanları seviyordum, yaşamayı seviyordum
Bulutları gözlerimden boşalttılar bir gece.

Yalan söylemeyen bir dünyada.
Ben de yalan söyleyemem.
Ve ben şeffaf, tertemiz
Pırıl pırıl bağırıyorum:
Yetişir oltaya yem
Dile küfür olduğumuz,
Yetişir bozuk para gibi savrulduğumuz.

Gözlerim var, görüyorum:
Yarı çıplak, çırılçıplak
Ölülerle dolu toprak
Ölüler sarmaş dolaş
Ölüler sivil, asker, ihtiyar
Ölüler buram buram
Nefret kokuyor

Ve dilim var, söylüyorum:
Benim de altçenemi
Gözlerimi alacaklar belki de
Yaşamak ve hürriyet istedim diye
Ve belki de bir sabah
Gün doğmadan az önce
Heykelim dikilecek
Bir darağacına.

http://www.uupload.ir/files/fw0s_i.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2471

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعری از #هرمز_علی_پور

به قصد هرکسی باشد
من سهم خود را از آن برمی‌گیرم
لبخندی که از زیر بال پرندگان می‌آید
و قوس گونه‌هایی که
مرا به‌یاد شبی بیندازد
که اندوه را در دو خط موازی
به غمگینی نگاه می‌کردم
و می‌گفتم ای کاش به شکل دیگری
در این شب کنار هم بودیم

صداهایی که از درختان می‌رسد
مرا به‌یاد آواهایی بیندازد
که مانعی در راه نمی‌دیدم

آه ای آدمی
همین که به ذات خود نزدیک می‌شوی
چه‌قدر می‌توان تو را دوست داشت
مثل سفرهایی که
بر تمام خط‌ها خط می‌کشند

و اکنون که با دریا به یک غروب می‌رسیم
باز چیزی شبیه تنهایی
مرا از رسیدن شب
کمی بترساند

تمام جنگل‌های جهان
گاه نمی‌تواند
پاییز نژاده‌ی دو چشم را نهان کند
و چون سطر پایانی هر متنی
سوال و اندوه را نشسته کنار هم
به عرصه‌ای از برفِ خیال خواهم سپرد

http://www.uupload.ir/files/zjl2_h.a.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2472

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸شاخ‌های این گوزن من را می‌درند
🔹 داستانی از #خاطره_محمدی

پرنده‌ای هراسان خودش را به شیشه کوبید و او از خواب پرید. همانطور که توی تخت نیم خیز شده‌ بود با سرآستینش نمناکی پیشانی‌ را گرفت. خودش را رها کرد روی تشک و نفسی سنگین همراه با آه ضعیفی بیرون داد. عقربه ثانیه شمار ساعت دیواری روی زمان نامربوطی به رعشه افتاده بود. اما با آفتابی که خودش را کف اتاق پهن کرده بود دانست دیرتر از همیشه بیدار شده. قرص‌های خواب خوب بلدند کارشان را بکنند. خانه در سکوت دلگیری فرو رفته بود. میدانست که زنش رفته سر کار و بچه‌ها هر کدام دنبال درس و دانشگاهشان رفته‌اند. سایه‌ی محوی از پشت پنجره پرواز کرد و رفت. دوباره آن ترس به جانش افتاد. در اتاق تقریبا جز تخت‌خواب اثاث دیگری باقی نمانده بود. دو هفته بود که مدام خواب‌های مشوشی می‌دید. درست از روزی که کنار بلوار پارک کرد و منتظر مشتری بود که تلفنی زمان و مکان را مشخص کرده بودند. مشتری گفته بود ساعت 5 عصر روبروی بستنی فروشی بلوار برای دیدن ماشین می‌آید. در آن عصر پاییزی در حالی که شیشه را پایین داده و در فراغ بال داشت سیگاری را دود می‌کرد مردی را دید که پشت به او در حال خریدن بستی قیفی برای دو پسر بچه بود. پسر بچه‌ها تقریبا هم قد بودند شاید حول و حوش 10-12 ساله و ژاکت کاموایی طرح گوزن به تن داشتند. مرد از پشت سر هم معلوم بود که تاس است. بعد دست پسرها را گرفت و لنگ لنگان دور شد. بدون آنکه چهره‌ی مرد را ببیند ذهنش به 35 سال قبل پرش کرد. لازم نبود چهره‌ی مرد را ببیند تا ...

http://www.uupload.ir/files/k8ji_kh.m.jpg

🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2473

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعری از #اکبر_قناعت_زاده

سنگ به شیشه
شیشه به سنگ
این بشکن و آن بشکن*
بعد
کاسه را بردارم
دست کنم در کاسه
مشت مشت خاطره دربیاورم
از کاسه داغ داغ
چشم و چراغ دربیاورم
پیاله‌بازی کنم با شما
خوشبختی دربیاورم از پهلوی شما
پروانه و پولک و مُنجوق
یک التهابِ داغِ نفس‌گیر دربیاورم
بگو چگونه‌ئی که این‌گونه
در من نفس می‌زنی
راستی - پهلوی شما دقیقاً کجایِ شماست؟


حرف بزن
سکوت و هیاهو دستشان در یک کاسه است
زنی که حرف نزند را
باید بغل کرد و بوسید
ای کرگدنِ پیرِ پوست‌کلفت
ای هم‌نوایِ لحظه‌های کسالت
برخیز و با من بساز
راستش بخواهی دلم در هوایِ نبودنت
یک هوایِ ابریِ دل‌تنگ
یک ملودرامِ کلاسیکِ کوچه‌بازاری می‌خواهد
چشم و چراغ می‌خواهد
پیرِ پشیز
خطیب و خطابه
گوسفندِ اولی
فیلِ در تاریکی می‌خواهد.....
پرانتز بسته
تارها همین‌طور مدام تکثیر می‌شدند
و عنکبوت
این پدیده‌ی ناسازِ روزگار
با چشم‌های برزخی
در تارِ خودش
مُرده بود


* اشاره به بیتی از مولانا

http://www.uupload.ir/files/s078_a.gh.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2474

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹شماره‌ی صفر #فصل‌نامه‌ی_هفتاد منتشر شد .

🔸با آثار و گفتاری از:
وحید آقایی ، اسدالله امرایی ، محمدحسین بهرامیان ، ابوالفضل پاشا ، خلیل پاک‌نیا ، مهتاب تقی‌گیل ، محمد جانبازان ، نادر چگینی ، آتفه‌ی چهارمحالیان ، بهزاد خواجات ، سریا داوودی حموله ، آفاق شوهانی ، محمدرضا شهبازی ، فریاد شیری ، مجید ضرغامی ، علی‌ فتحی‌مقدم ، بهنود فرازمند ، مهرنوش قربانعلی ، فرهاد کریمی ، اعظم کمالی ، احمد کنجوری ، ثریا کهریزی ، ایمان مؤمنی ، افسانه‌ی نجومی ، کیومرث نظامیان ، علی نقویان ، مجتبا نهانی ، مازیار نیستانی .
و
کادیر آی‌دمیر ، اریش فرید ، ریموند کاروِر ، جان یوجل .

http://www.uupload.ir/files/6p6n_haftad.jpg

🔴لینک دانلود مستقیم نشریه از پیاده رو : 👇👇👇

http://www.piadero.ir/portal/upload/22e766aa371bcfcb0ecaf1ee3dd967cf.pdf

◾️بخش : #نشر_الکترونیکی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعرهایی از #احمد_سینا

🔸شعر اول :

تا كه كسی به هیچكس ام نرسد
كاری دست و پا می كند
سرگردانی .
درمانده ی درمانی
كه گاهی هونولولو لاتين مي آموزد
در اورشليم روزی خواری
ربا خواری ی كتاب های مقدس

تيموری لنگم
پايی شليده دارم باز نشسته ی بيكاری
هويتی بنيادی
پايی
كه تحفه ای
از وحشتی محدب
؛تحقق جسد

يكی منم
تبعيد ِ عشرتكده هايی
در بمبئی
بيهودگیِ مجرد
صاحب مال و مكنت
يكی تويی
كه رسن پیچ ات
نيمه ای كه تا كنون
نیمی حقیقت ِخود گفته است
نيمه ی ديگر خود خواهد آمد
پس
تا که او شَوَد
می خندد بر اين سر
تا شكل ِ بعد ِ خودت را ببيند
در اين بريده ی صيقل
افتاده
پيش ِپا -
مقصود ِ تحفه ات

به پیش ِپا می خندد
كه شباهت ؛
روح قهرمانی
تعميد نفرت و
تلمیح ِلغت
شب
که با تمام صدا ها ش
در شاخ می دمد.
تودر چگونه گوری خواهی خفت ؟
سرمای حوت و
لهلهه ی اسد !

🔸شعر دوم :

جرعه ای از این ماه ِ سرد
سرمی کشم
سینه ای نمک کفی هوا .
قطب ِ شانه های من
ظهر ِ کهکشان ِ بیهودگی ست ؛
پره هائی هوائی
که هوائی می دوند
مایای و فوم ِ خاطره
در بندر ِ فراموش ِ گز .

و چشم انداز
- که تا چشم کار می کند -
خاکستر ِ هوا است
؛ زمان ِ زیر ِ پلک ها
پُف که می کند
پچپچه ی وهم
در سیم های تلگراف
دراز می شود
زخمه هائی
که تصور ِ سرگردانی ام را مینوازد
تن ِ مطوّل ّ از هو ...
هو وووووووووووووووووو
می مانَد
من
پوکۀ ی هوا

http://www.uupload.ir/files/q6u8_a.s.jpg

🔴 شعرهای دیگری از احمد مومنی (سینا) و دو نگاه بر آثار ایشان را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2478

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #قلمرو_شعر

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 #شاپور_جورکش ، شاعر و داور مستعفی #بنیاد_شاملو :
🔸تخمین عیار شعر با شیوه دموکراسی شمارشی!

این یادمانده‌هایی که امروز نقل می‌کنم ته مانده خاطره‌ای است که بعد از دو سال از داوری نخستین دوره جایزه شاملو به یاد می‌آورم؛ خاطره‌ای که همان دو سال پیش باید رسانه‌ای می‌شد و نشد؛ آقای دکتر جواد مجابی که همان موقع به شیراز آمده بودند از من پرسیدند چی شد؟ این نتیجه داوری شعر شاملو چرا اینهمه دیرکرد دارد؟ و در جواب من که گفتم انصراف داده‌ام و می‌خواهم شفاف نبودن روند داوری را با رسانه‌ها در میان بگذارم گفتند می‌دانم در تهران متأسفانه این جریان دوست بازی خیلی راه افتاده ولی نوشتن‌اش در مطبوعات کار درستی نیست.
سخن ایشان به کمک کاهلی من آمد و با‌وجود تأکید دوستانی که اصرار داشتند لااقل یادداشت‌ها را بنویس برای روزی که لازم آمد، ننوشتم چون ته ذهنم این تردیدها بود: می‌دانم که کاری مثل دبیری و داوری یک جایزه چه فعل مکروه و بی‌اجری است و با این همه انتقادهایی که به این جایزه دارم فکر اینکه اگر در جوابم بگویند گر تو بهتر میزنی بستان بزن، نه جرأتش را دارم نه حوصله‌اش را. دیگر اینکه مگرنه این مسائلی که به وجود آمده به این خاطر است که برخی می‌خواهند برای دیگران تعیین تکلیف کنند؟ اگر نوشتن من هم شائبه تعیین تکلیف درست کند چه؟ و دیگر اینکه انصافاً انتقاد کردن کار ساده‌ای است که همیشه می‌تواند آدم را در موضع بستانکاری نگاه دارد. من از کی؟چه طلبی دارم؟
اگر اصلاح هم، نظر باشد دوستان شفاهاً چه بسیار که جنبه‌هایی از جایزه شاملو را به شکل‌های مختلف به پرسش گرفته‌اند: پیشنهاد، انتقاد، اعتراض، پرسش... ولی پاسخگو نبودن بنیاد شاملو خود سؤالی شده بر سؤال‌هایی دیگر. اعتراض و پیشنهاد مکتوب آقای شمس آقاجانی و خانم دکتر سلاجقه که برای حفظ اعتبار نام شاملو نوشتند، قشر وسیعی از جامعه فرهنگی را نمایندگی می‌کرد. اما عجیب است که سخن‌شان ناشنیده ماند چون اگر قرار بود برای جامعه ادبی ذهنیتی منفی برای نام شاملو بتراشیم راهی که از طریق این جایزه طی شد جواب می‌دهد. حالا من هم آنچه از خاطره داوری نخستین دور جایزه یادم مانده با شما در میان می‌گذارم بی‌آن که دیگر وسواس مبادایی داشته باشم و به خود دلخوشی می‌دهم: شاید اصحاب رسانه هم که آن روزها هیچ‌کدامشان اعتنا نداشتند که پی‌جو شوند چرا یک داور در آخرین روزهای داوری انصراف داده، دچار همین وسواس بوده‌اند؟

http://www.uupload.ir/files/hn18_sh.j.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2479

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹بررسی مجموعه ماجراهای بچه های بد شانس اثر #لمونی_اسنیکت
🔸 #حسام_اسماعیلی

در زمینه ی ادبیات کودکان و نوجوانان کمتر کتابی مانند بچه های بد شانس پیدا می شود که تا بدین اندازه به کارهای آلن پو و کافکا و در کل به ادبیات بزرگسالان نزدیک باشد. از همان کتاب اول بچه های بدشانس با جهانی گروتسک روبه رو هستیم.لمونی اسنیکت نام مستعاری است که نویسنده ی اصلی رمان یعنی دنیل هندلر از آن استفاده می کند و قصد او کم و بیش به صورت یک معما باقی می ماند. جهانی که او خلق می کند پر است از آرمان های فرو ریخته و آرزوهای بر باد رفته. کاخ های نوینی که یکی پس از دیگری در دنیایی فراموش شده فرو می ریزند و امید هایی به حسرت آلوده.داستانی که خنده و اشک را همزمان برای مخاطب به ارمغان می آورد.
انسان و شانس بچه های بدشانس همانطور که از نام آن برداشت می شود درباره ی بخت و سرنوشت است. به راستی بخت و شانس وجود دارند؟ تصمیم هایی که سرنوشت را می سازد و ...

http://www.uupload.ir/files/vs0c_h.e.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2480

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ


🔹برگردان شعری از #بیژن_الهی به زبان عربی
▪️مترجم : #فاطمه_جعفری
#تعریب_شعر

🔸#الحرية_و_أنت

ماذا أقول
لصورة شجرة
أصبحت سجينة
في البرکة تحت الجليد؟
لقد كنت أظن الشمس
سقفي الوحيد الّذي أثق به
والذي يفتح شمسية دُواري
في الحريق
كما يُخفِضُ انطفاءُ النوافير
ارتفاعَ ناصيتي؛
لكنّ الشمسَ
غطّتها الثّلوج أيضا.
ماذا أقول لصوت السُفن التي تبتعد
ولا تحمل بضاعة إلّا الماء
- الماء الذي كان يريد أن يكون مطراً –
وأشرعتَها
نَفَّرها اللهُ الكائن في كُلِّ «في أمان اللّهات»
مِن على كتفه مع الحَمامات؟

🔸 #آزادی_و_تو

به تصویر درختی
که در حوض
زیر یخ زندانی‌ست،
چه بگویم؟
من تنها سقف مطمئنم را
پنداشته بودم خورشید است
که چتر سرگیجه‌ام را
همچنان که فرو نشستن فواره‌ها
از ارتفاع پیشانی‌ام می‌کاهد -
در حریق باز می‌کند؛
اما بر خورشید هم
برف نشست.
چه بگویم به آوای دور شدن کشتی‌ها
که کالاشان جز آب نیست
– آبی که می‌خاست باران باشد-
و بادبانهاشان را
خدای تمام خداحافظی‌ها
با کبوتران از شانه‌ی خود رم داده ؟

http://www.uupload.ir/files/vsn8_b.e.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2481

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹ساعت هشت شب‌
▫️شعری از #الیاد_موسوی Elyad Musəvi
🔸برگردان از #کیومرث_نظامیان

من یازدهمین روزِ پاییز
و ساعت هشت شب‌ام
در اورمیه برف می بارد
و در لشکر چنگیزخان یک سرباز زخمی سردش می‌شود
آن سرباز من‌ام
دیروز کسی نام‌ مرا پرسید:
گفتم: نمی‌دانم.
آخرین کسی که می‌دانست پدرم بود
نام‌اش را به من بخشید و بر زمین افتاد
من خاطره‌ی افتادن‌ام
با زخم‌هایی پنهان در پهلو و سینه‌اش
امانت خدا هستم
«در امان خدا» را از مادرم شنیده، به راه افتاده‌ام
راه ابعاد متفاوتی دارد
تا به راه می‌افتم پایین می‌آیم از خودم
- دانه که می‌گویم طلوع به یاد من می‌آید - (1)
پدرم نامی به من داد و بر زمینم گذاشت
گفت: «برو فرزندم این بازی هنوز ادامه خواهد داشت»
وقتی که آدم می‌افتد آسمان آغوش باز می کند
و وقتی که من می‌افتم زمینِ سفت و سخت.
سربازِ زخمیِ چنگیزم
به سوی دروغ و هیچ و پوچ و لعنتِ تاریخ می‌روم
در تبریز برف می‌بارد
دنبالِ میدان ساعت می‌گردم
یک سربازِ زخمی در گوش‌ام زمزمه می‌کند:
«تا میدان ساعت خیلی مانده است»
ساعتِ تو کجا بود ای تبریزِ ناگهان؟


1. دانه را در ترکی «دن» می‌گویند و طلوع را «دان»؛ و همنشینی این دو تعبیر جناس را امکان‌پذیر می‌کند. به علاوه «دن» و «دان» که پس‌وند به شمار می‌آیند همان معنای «از» را در فارسی به عهده دارند. به عبارت دیگر شاعر در این‌جا هم از جناس بهره برده است و هم از معنای ثانویه‌ی این تعابیر؛ در نتیجه ابعاد معنایی این سطر پیچیده و لابیرنتی شده است. متأسفانه هیچ‌کدام از این امکانات قابل ترجمه نیستند.

▪️Gecənin Səkkizi

gecənin səkkiziyəm
payızın on biri
urmuda qar yağır
və üşüyür Çəngizxan ordusunda bir yaralı əsgər
O əsgər mənəm
adımı soruşdu dünən birisi
dedim bilmirəm
son bilincli adam atam idi
adını mənə bağışladı və yerə çökdü
mən çökmək xatirəsiyəm
böyründə və döşündə bilinməz yaralarla
tanrının əmanətiyəm
"tanrıya əmanət" eşidib anamdan yola çıxmışam
yolun çeşidli boyutları var
yola çıxdıqdan bəri enirəm özümdən
_dən deyəndə dan yadıma düşür_
Məni adlandırıb yerə endirdi atam
»get bala bu oyun hələ çox surəcək» dedi
adam düşəndə göy qucaq açar
mən düşəndə qatı yer
Çəngizin yaralı əsgəriyəm
tarıxın yaman (yalan) yoğuzuna sarı gedirəm
təbrizdə qar yağır
saəatı axtarıram
»saəata çox qalır pıçıldanır» qulağıma yaralı bir əsgər
səatın hardaydı sənin birdən-birə təbriz

http://www.uupload.ir/files/c4lh_i.m.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2482

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_ترکیه_و_آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 یک رباعی از #ایرج_زبردست

به شاعر ارجمند ، به دوستم
"شاپور جورکش"


در راه
هزار شکلِ تودرتو بود

در راه
پرنده ای پُر از هر سو بود

هر راه، رَمان
هست ، رَمان
نیست ، رَمان

در راه
شتابِ راز
راز ، آهو بود

http://www.uupload.ir/files/9q54_i.z.jpg

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹نگاهی کوتاه ولی ژرف بر جزیره ی کامینو
🔸 #سید_سینا_میر_عربشاهی

مدت‌ها پیش از آنکه نام وی با ژانر مهیج و دادگاهی مدرن گره بخورد، هفته‌ای نزدیک به هفتاد ساعت را صرف وکالت و رسیدگی به دعوی حقوقی می‌کرد و با این حال هر روز پیش از ورود به دادگاه یا در فواصل بین جلسات به علاقه‌ی اصلی خود یعنی رمان‌نویسی می‌پرداخت.
متولد 8 فوریه‌ی 1955 در شهر جونزبرو، ایالت آرکانزا؛ جان گریشام از کودکی آرزوی بازی در لیگ حرفه‌ای بیسبال را داشت. در اوایل جوانی متوجه فقدان استعداد کافی برای این هدف شده و سراغ تحصیل در رشته‌ی حسابداری می‌رود تا به کارشناس مالیاتی بدل شود. پس از اخذ مدرک، علاقه‌اش از قانون مالیات به حقوق جزا و دعاوی قضایی تغییر می‌کند و دگربار تغییر مسیر داده، به دنبال وکالت می‌رود. از سال 1981 به مدت ده سال مشغول وکالت در دادگاه‌های شهر ساوتهیوِن بوده است. در سال 1983 وارد مجلس نمایندگان ایالت میسیسیپی شد و نزدیک به هفت سال به عنوان نماینده‌ای دموکرات خدمت کرد ...

http://www.uupload.ir/files/4t9_s.m.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2483

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعری از #فرناز_فرازمند

پس کی ﻣﯽگویی تارا؟

وقتی که ﮔﻮﺵهات
ﮔﻮﺵهای تو باشند
نه نوزادی پیچیده در پتوی سفید و سیاه موهات
که در مشت کوچکش ﻟﺐهای مرا می‌فشارد
و ﭼﺸﻢهات
ﭼﺸﻢهای تو باشند
نه چلچراغ انار که آوﻳﺨﺘﻪاﯼ
و اتاق، گلوگاه خونی من
از نگفتهﻫﺎ
و پیشانی‌ام
پیشانی من باشد
نه ماهی‌دان بلور
که شناکنان بی‌سخنی که بیالاید لالایی را
از خوابم ﻣﯽگذری

پس کی ﻣﯽگویی تارا؟

وقتی ببارد آن سنگ که آهنگ پیشانی من دارد
و بخوابد آن کودک
و بازکند مشت
و بترکد تاولی
که آیین برپاداشتنش را نمی‌دانیم
عشق!

دریا چه موهای بلندی دارد تارا
ﻗﺪﻳﺴﻪی قالی و دار!
خان از خم کوچه گذشته
نزدیک ﻣﯽشود
پس کی ﻣﯽگویی تارا؟
استکان باریک مانده از دریا!

http://www.uupload.ir/files/i8ln_f.f.jpg.

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2484

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
#تسلیت به خانواده ی هنرمند از دست رفته #عمید_صادقی_نسب

🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸پیشمرگی ها
🔹 شعرهایی از #فرامرز_سه_دهی

▪️یک

محبوبم!
بی تو ایستاده ام
در ساحل ایستاده ام
غوطه می خورد
فکری که با من زندگی می کند
راه رفته است
صبحانه خورده است
نهار
شام سبک
در من غوطه می خورد
فکری که بی حضور تو
دستم را می گیرد
و به موج ها می کوبد

▪️دو

و می خوابد با من
بیدار می شود
قهوه ی سبز می نوشد
سفره ی مرا می چیند
نان و پنیر و چای و گردو
عسل را همیشه فراموش می کند
شما بگویید:
او کیست؟


▪️سه

محبوبم!
به چشم هایت بگو
شیهه بکشند
این اسب از راه دوری می آید
خیلی دور
زیر درخت کنار
قدم می زند
شانه هایت را کجا بردی؟
یکشنبه ها همیشه با من است
به لب هایت بگو
مسیح شانه های مرا
حواریون به صلیب کشیدند

http://www.uupload.ir/files/4e7_f.s.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2485

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
✍️ مجله ادبی پیاده رو
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ 🔹 #شاپور_جورکش ، شاعر و داور مستعفی #بنیاد_شاملو : 🔸تخمین عیار شعر با شیوه دموکراسی شمارشی! این یادمانده‌هایی که امروز نقل می‌کنم ته مانده خاطره‌ای است که بعد از دو سال از داوری نخستین دوره جایزه شاملو به یاد می‌آورم؛ خاطره‌ای که همان…
سردبیر محترم سایت پیاده رو
من پاسخ آقای جورکش و خانم سلاجقه را نوشته ام و به همان روزنامه که مطالب ایشان را منتشر کرده است ( ایران ) داده ام و قول داده اند هفتۀ آینده منتشر کنند . لطفا آن را هم منتشر بفرمایید تا ببینید ماجرا از چه قرار بوده است .
▪️با سپاس - حافظ موسوی

🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹نگاهی به رمان «مادونایی با پالتو پوست»
▫️اثری از ساباهات‌تین عآلی Sabahattin Ali
که در ایران به #صباح‌الدین_علی معروف است
برگردان از ایستانبولی: #مهلا_منصوری
انتشارات نگاه
چ اول: سال 1395

🔸#سونیا_بهرو :

▪️موضوع
با توجه به این که این رمان دارای دو بخش می باشد بدین ترتیب، پدیده ها و حادثه های هر بخش با وجود ارتباط با یکدیگر متفاوت است. بخش اول روایت سرگردانی راوی به خاطر از دست دادن شغل اش و بیان کشمکش های او با جامعه و دوستان اش است، بعد از این که او در یک شرکت استخدام می شود با شخصیت اصلی دیگر داستان به نام صالح افندی آشنا می شود و این آشنایی، کنش/حادثه های بخش دوم کتاب (خاطرات صالح) را تشکیل می دهد. ساختار/کلیت داستان با توجه به مکتب پراگ در سطح مسلط/ گرانیگاه موضوعی قرار دارد چون تمام عناصر سازنده اثر در خدمت موضوع اصلی به کار رفته اند.

▪️مضمون
درونمایه/ تم / اندیشه مرکزی این رمان، کشف ماهیت انسانی شخصیت ها است که بر اثر کشمکش ها دگرگون می شوند. از آن جا که این رمان جزو رمان های شخصیت است یعنی عمدتا با ارائه ی عمیق شخصیت ها و تحول آن ها سروکار دارد به همین خاطر تمام پی رفت ها/ رخدادهای داستان حول و محور شخصیت ها می چرخد و گاهی این پی رفت ها بر شخصیت ها تاثیر می گذارند و گاهی شخصیت ها آن پی رفت ها را ایجاد می کنند و آن ها را تغییر می دهند.

http://www.uupload.ir/files/053v_m.m.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2486

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈