🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 سه شعر از #بهاره_بشارتی
"يك"
باد میآمدی،
وزیده در موهات،
لای هذیان موهام،
به هر طرف هرکدامی،
لاي هذيان موهامي،
كه باد از در تو نمیآيد.
موهام بيرونِ در مانده تو نمیآيد.
باد میروی و تو نمیآيی
فروده بر موهام
به هرطرف هركدام.
و روزْ خورشيد بود،
نمیوزيد بر شب
نمیوزيد.
"دو"
چگونه برمیگذشتی از ردی كه خونی و خويشاوند؟
چگونه بر سايههای لغزان آفتاب؟
تيغ میزدی بر پوست
چگونه بی كه خونی
كه فواره شود بر نور؟
بسيار سايه بودی و راه میرفتی از كنار...
بس تيره كه بود و راه نمیداد به آفتاب.
بگو چگونه گذشتی آنجا
كه خويش بود و سياهی،
چگونه در سايهها و سياهی•••
***
كناره میرفتی از تيزیِ خونبار
كه سايههاش
چه تاريك بود و نرم
شب میشد
شب بود
بی ردی كه بماند شب بود
بی سايهای كه بماند بود
بود و در ريشههاش بود
غلتان
و از كنار میرفت.
"سه"
به دهان میجهد
لكنتی
بر زبان كه نمیشود.
غروبِ عصر بود و بيابان،
خوابيد دگر بار و رسول ايمانی ديگر برخاست.
كه دامهای ما كلماتند،
پناهگاهمان
قاتلان ما
و پيامبرانمان.
http://www.uupload.ir/files/nhi2_b.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2383
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 سه شعر از #بهاره_بشارتی
"يك"
باد میآمدی،
وزیده در موهات،
لای هذیان موهام،
به هر طرف هرکدامی،
لاي هذيان موهامي،
كه باد از در تو نمیآيد.
موهام بيرونِ در مانده تو نمیآيد.
باد میروی و تو نمیآيی
فروده بر موهام
به هرطرف هركدام.
و روزْ خورشيد بود،
نمیوزيد بر شب
نمیوزيد.
"دو"
چگونه برمیگذشتی از ردی كه خونی و خويشاوند؟
چگونه بر سايههای لغزان آفتاب؟
تيغ میزدی بر پوست
چگونه بی كه خونی
كه فواره شود بر نور؟
بسيار سايه بودی و راه میرفتی از كنار...
بس تيره كه بود و راه نمیداد به آفتاب.
بگو چگونه گذشتی آنجا
كه خويش بود و سياهی،
چگونه در سايهها و سياهی•••
***
كناره میرفتی از تيزیِ خونبار
كه سايههاش
چه تاريك بود و نرم
شب میشد
شب بود
بی ردی كه بماند شب بود
بی سايهای كه بماند بود
بود و در ريشههاش بود
غلتان
و از كنار میرفت.
"سه"
به دهان میجهد
لكنتی
بر زبان كه نمیشود.
غروبِ عصر بود و بيابان،
خوابيد دگر بار و رسول ايمانی ديگر برخاست.
كه دامهای ما كلماتند،
پناهگاهمان
قاتلان ما
و پيامبرانمان.
http://www.uupload.ir/files/nhi2_b.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2383
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸من بهت آسیب نمیزنم، فقط میخوام مغزتو داغون كنم!
🔹 داستانی از #سپهر_خلیلی
پسرها وسط خیابان دروازه گذاشتهاند و گلکوچیک بازی میکنند. دو دختر کنار خیابان مشغول دوچرخهسواری هستند. ناگهان یک ماشین پلیس از آنور خیابان میآید. پسرها فوری دروازهها را برمیدارند تا ماشین رد شود. یکی از پسرها توپ دولایهی سبز و قرمز را بغل میگیرد و فرار میکند. دو دختر که سوار دوچرخهاند پشت سر ماشین پلیس راه میافتند و پسرها دنبال توپ. پسرها میریزند سر آنیکی که توپ را برداشته بود. تا جا دارد کتکش میزنند و توپ را از دستش میکشند بیرون. دوباره دروازهها را سر جاشان میگذارند و توپ پلاستیکی را میاندازند وسط و بهنشان بازی جوانمردانه تیمی که توپ دستش بود بازی را شروع میکند.
دو دختر تندتند رکاب میزنند. ماشین سبز پلیس چند کوچه بالاتر، جایی که مردم جمع شدهاند نگه میدارد، بوق میزند، راهش را از میان آنها باز میکند و جلوی یک ساختمان آجری نگه میدارد. یک آمبولانس هم در کوچه است. یکی از دخترها نگاه میکند به آژیر قرمز بالای سر ماشین پلیس و آنیکی نگاه میکند به ماشین مدلبالایی که در کوچه پارک است و اسمش را نمیداند ...
http://www.uupload.ir/files/ie5c_s.kh.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2384
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸من بهت آسیب نمیزنم، فقط میخوام مغزتو داغون كنم!
🔹 داستانی از #سپهر_خلیلی
پسرها وسط خیابان دروازه گذاشتهاند و گلکوچیک بازی میکنند. دو دختر کنار خیابان مشغول دوچرخهسواری هستند. ناگهان یک ماشین پلیس از آنور خیابان میآید. پسرها فوری دروازهها را برمیدارند تا ماشین رد شود. یکی از پسرها توپ دولایهی سبز و قرمز را بغل میگیرد و فرار میکند. دو دختر که سوار دوچرخهاند پشت سر ماشین پلیس راه میافتند و پسرها دنبال توپ. پسرها میریزند سر آنیکی که توپ را برداشته بود. تا جا دارد کتکش میزنند و توپ را از دستش میکشند بیرون. دوباره دروازهها را سر جاشان میگذارند و توپ پلاستیکی را میاندازند وسط و بهنشان بازی جوانمردانه تیمی که توپ دستش بود بازی را شروع میکند.
دو دختر تندتند رکاب میزنند. ماشین سبز پلیس چند کوچه بالاتر، جایی که مردم جمع شدهاند نگه میدارد، بوق میزند، راهش را از میان آنها باز میکند و جلوی یک ساختمان آجری نگه میدارد. یک آمبولانس هم در کوچه است. یکی از دخترها نگاه میکند به آژیر قرمز بالای سر ماشین پلیس و آنیکی نگاه میکند به ماشین مدلبالایی که در کوچه پارک است و اسمش را نمیداند ...
http://www.uupload.ir/files/ie5c_s.kh.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2384
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸شعرهایی از #قباد_جلی_زاده
🔹ترجمه ی #حسن_ذبیحی
🔸سرآغاز
در نخستین میعاد آدم و حوا
سه بوسه از لبان شان
فرو
اف
تاد.
یکی را آسمان بالا کشید و
خورشید شد.
یکی را زمین بلعید و
شد دریا !
سومی در فاصله ی زمین و آسمان
شد خدا !
🔸پاییز
بهاران
باغ، به درختی با حجاب می ماند
سرشار از شعر گنجشکان.
پاییزان،
باغ به زنی فریبنده در باد،
لخت و عور!
سرشاز از جیک –جیک قباد!
🔸پاییز
گربه یی ناقلا
زیر درخت انارِ لخت لَم داده و
با چشمان هیزش
به درون پاهایش
زُل زده است!
🔸غلاف
سنگرم را با زنگارهای خاطراتم می آکنم.
تفنگم را بر شاخه ی درخت زیتونی می آویزم.
آن گاه بر پستان های تو
سنگری جدید حفره می کنم،
و خنجرم را به غلاف تو می بخشم!
🔸ای کاش
ای کاش تو یک دهن بیشتر داشتی و
من هم یک دهان بیشتر.
ای کاش تو از دو پستان بیشتر داشتی و
و من هم از دو دست بیشتر.
ای کاش تو یگانه زن بودی و
من صدها مرد !
🔸بوسه
بوسه کلیدی سبز است
که تمامی درهای بسته ی روح و جسم را چارتاق می گشاید !
🔸پاییز
پاییز،درخت برهنه را دوست می دارد،
من،زن برهنه را.
او تنها در یک فصل،
من، در هر چهار فصل !
http://www.uupload.ir/files/dyjt_gh.j.jpg
🔴شعرهای بیشتری از #قباد_جلی_زاده را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2385
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شعرهایی از #قباد_جلی_زاده
🔹ترجمه ی #حسن_ذبیحی
🔸سرآغاز
در نخستین میعاد آدم و حوا
سه بوسه از لبان شان
فرو
اف
تاد.
یکی را آسمان بالا کشید و
خورشید شد.
یکی را زمین بلعید و
شد دریا !
سومی در فاصله ی زمین و آسمان
شد خدا !
🔸پاییز
بهاران
باغ، به درختی با حجاب می ماند
سرشار از شعر گنجشکان.
پاییزان،
باغ به زنی فریبنده در باد،
لخت و عور!
سرشاز از جیک –جیک قباد!
🔸پاییز
گربه یی ناقلا
زیر درخت انارِ لخت لَم داده و
با چشمان هیزش
به درون پاهایش
زُل زده است!
🔸غلاف
سنگرم را با زنگارهای خاطراتم می آکنم.
تفنگم را بر شاخه ی درخت زیتونی می آویزم.
آن گاه بر پستان های تو
سنگری جدید حفره می کنم،
و خنجرم را به غلاف تو می بخشم!
🔸ای کاش
ای کاش تو یک دهن بیشتر داشتی و
من هم یک دهان بیشتر.
ای کاش تو از دو پستان بیشتر داشتی و
و من هم از دو دست بیشتر.
ای کاش تو یگانه زن بودی و
من صدها مرد !
🔸بوسه
بوسه کلیدی سبز است
که تمامی درهای بسته ی روح و جسم را چارتاق می گشاید !
🔸پاییز
پاییز،درخت برهنه را دوست می دارد،
من،زن برهنه را.
او تنها در یک فصل،
من، در هر چهار فصل !
http://www.uupload.ir/files/dyjt_gh.j.jpg
🔴شعرهای بیشتری از #قباد_جلی_زاده را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2385
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸با ملاحظات ملحوظ
🔹 شعری از #علیرضا_بهنام
تنها با ملاحظات ملحوظ و به لطف اين زبان كه صرفا زبان است نه هيچ چيز ديگر
از سربالايی بالا لا لا و شيرجه زدهام میزنم بيرون چارچوبی ساخته شده از راست كاری
از سربالايی پا میشوم سرازير و سر درمیآورم از آدمهايی كه خودشان و شايد من نمیشناسيم
نه آنطور كه شناخته میشود كسی در آينه
برعكسشان را میشناسيم در عكسی آويزان كه از پرده بيرون افتاده است
از سربالايی میپرم در حال بالا لا لا رفتن با مشقت اين بار سنگين
و میبينيد مرا تمام شما میبينيد دارم میپرم رو به بالا
نمیشناسيدم
به رسميت يا از توی رسميتی كه مدام سرريز میكند
تنها با ملاحظات ملحوظ به لطف اين زبان اصلاح نمیشوم
تبديل نمیشوم به چيزی غير از خودم در سراشيبی بالارونده از صندوقها
تن نمیدهم به برعكس
و اين زبان هنوز و صرفن زبان است
نه هيچ چيز ديگر
http://www.uupload.ir/files/3g7k_a.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2386
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸با ملاحظات ملحوظ
🔹 شعری از #علیرضا_بهنام
تنها با ملاحظات ملحوظ و به لطف اين زبان كه صرفا زبان است نه هيچ چيز ديگر
از سربالايی بالا لا لا و شيرجه زدهام میزنم بيرون چارچوبی ساخته شده از راست كاری
از سربالايی پا میشوم سرازير و سر درمیآورم از آدمهايی كه خودشان و شايد من نمیشناسيم
نه آنطور كه شناخته میشود كسی در آينه
برعكسشان را میشناسيم در عكسی آويزان كه از پرده بيرون افتاده است
از سربالايی میپرم در حال بالا لا لا رفتن با مشقت اين بار سنگين
و میبينيد مرا تمام شما میبينيد دارم میپرم رو به بالا
نمیشناسيدم
به رسميت يا از توی رسميتی كه مدام سرريز میكند
تنها با ملاحظات ملحوظ به لطف اين زبان اصلاح نمیشوم
تبديل نمیشوم به چيزی غير از خودم در سراشيبی بالارونده از صندوقها
تن نمیدهم به برعكس
و اين زبان هنوز و صرفن زبان است
نه هيچ چيز ديگر
http://www.uupload.ir/files/3g7k_a.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2386
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸بررسی مباحث اخلاقی و تربیتی در بوستان #سعدی
🔹 #وحید_یوسف_پور / #زهرا_رشیدی_افشرد
در قرن هفتم بعد از حمله خانمان سوز مغول ها شیخ مصلح الدین بن عبدالله، سعدی، در شیراز پای به عرصه شعر و ادب پارسی نهاد. با «بوستان» و « گلستان» در نظم و نثر فارسی قله های دست نیافتنی را با مباحث اخلاقی و تربیتی، که تاکنون زیور فرهنگ ایرانیان است را به زیور طب آراست. بوستان که سرشار از اشعار حکیمانه است با مفاهیم اخلاقی تربیتی پیوندی ناگسستنی دارد. هنر نویسندگی سعدی و نکته های لطیف اخلاقی تربیتی در بوستان که در تحقیقات گذشته کمتر بدان توجه شده است. ما را بر آن داشت تا در مقاله ای جداگانه به بررسی این مبحث در سعدی نامه بپردازیم. مقالۀ حاضر سعی دارد با پرداختن به «مباحث اخلاقی تربیتی در بوستان»، جهان بینی و جامعه آرمانی سعدی در بوستان را با ذکر شواهد شعری و تحلیل های مناسب تبیین کند ...
http://www.uupload.ir/files/qc2k_v.y.z.r.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2387
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸بررسی مباحث اخلاقی و تربیتی در بوستان #سعدی
🔹 #وحید_یوسف_پور / #زهرا_رشیدی_افشرد
در قرن هفتم بعد از حمله خانمان سوز مغول ها شیخ مصلح الدین بن عبدالله، سعدی، در شیراز پای به عرصه شعر و ادب پارسی نهاد. با «بوستان» و « گلستان» در نظم و نثر فارسی قله های دست نیافتنی را با مباحث اخلاقی و تربیتی، که تاکنون زیور فرهنگ ایرانیان است را به زیور طب آراست. بوستان که سرشار از اشعار حکیمانه است با مفاهیم اخلاقی تربیتی پیوندی ناگسستنی دارد. هنر نویسندگی سعدی و نکته های لطیف اخلاقی تربیتی در بوستان که در تحقیقات گذشته کمتر بدان توجه شده است. ما را بر آن داشت تا در مقاله ای جداگانه به بررسی این مبحث در سعدی نامه بپردازیم. مقالۀ حاضر سعی دارد با پرداختن به «مباحث اخلاقی تربیتی در بوستان»، جهان بینی و جامعه آرمانی سعدی در بوستان را با ذکر شواهد شعری و تحلیل های مناسب تبیین کند ...
http://www.uupload.ir/files/qc2k_v.y.z.r.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2387
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸زمان
🔹 شعری از #خولیا_حسین
▫️ترجمه ی #بابک_صحرانورد
✍️خوليا حسين، متولد كردستان عراق است اما چند سالي ست به همراه همسر شاعرش آقای (ناله حسن) در كانادا زندگي مي كند. جداي از يك مجموعه كه به همراه همنسلانش در دهه 90 ميلادي منتشر كرده، تعداد قابل توجه ای شعرنیز تاكنون از او در مطبوعات و ماهنامه هاي آن ديار به چاپ رسيده است.
🔸یک :
بر بلندای تنهايي ام لميده ام
و بازوانم را دور گردن نحیف و خشک پشیمانی
حلقه كرده ام.
اشك هايم نيز قطره قطره
بر پيكر روزگار مي چکند.
🔸دو :
به تپش هاي تند تند قدمهای قلبم
كه حصار سينه ام را رها می کند
گوش مي سپارم
و او حتي از قفا هم
نگاهي از سر غضب به من نمي كند
تا به او بگويم: مرا ببخش
پيشيمانم از حبس تو
چرا كه نتوانستم خوشبختی را ارزانی ات کنم.
🔸سه :
ديده هاي خيسم
به رنجیدگی های روحم زل زده
كه با گلايه مرا مي نگرد
و خوب مي دانم که به من مي گويد:
«اين همه درد و آزار براي چه ؟»
http://www.uupload.ir/files/yj0j_kh.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2388
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_کردستان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸زمان
🔹 شعری از #خولیا_حسین
▫️ترجمه ی #بابک_صحرانورد
✍️خوليا حسين، متولد كردستان عراق است اما چند سالي ست به همراه همسر شاعرش آقای (ناله حسن) در كانادا زندگي مي كند. جداي از يك مجموعه كه به همراه همنسلانش در دهه 90 ميلادي منتشر كرده، تعداد قابل توجه ای شعرنیز تاكنون از او در مطبوعات و ماهنامه هاي آن ديار به چاپ رسيده است.
🔸یک :
بر بلندای تنهايي ام لميده ام
و بازوانم را دور گردن نحیف و خشک پشیمانی
حلقه كرده ام.
اشك هايم نيز قطره قطره
بر پيكر روزگار مي چکند.
🔸دو :
به تپش هاي تند تند قدمهای قلبم
كه حصار سينه ام را رها می کند
گوش مي سپارم
و او حتي از قفا هم
نگاهي از سر غضب به من نمي كند
تا به او بگويم: مرا ببخش
پيشيمانم از حبس تو
چرا كه نتوانستم خوشبختی را ارزانی ات کنم.
🔸سه :
ديده هاي خيسم
به رنجیدگی های روحم زل زده
كه با گلايه مرا مي نگرد
و خوب مي دانم که به من مي گويد:
«اين همه درد و آزار براي چه ؟»
http://www.uupload.ir/files/yj0j_kh.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2388
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_کردستان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸جیکور
▫️شعری از #بدر_شاکر_السیاب
🔹ترجمه ی #تیرداد_آتشکار
آه جیکور جیکور
این بامدادن همچون پیش از غروب چییست ؟
که چونان بال خسته ای روشنایی ی نور را پس می زند
این کلبه های پیر و افسرده چیست؟
که سایه شیون اش را درآن ها حبس می کند
کجایند؟ کجایند؟ دختر انی که در میان نخل ها زمزمه کنند
عشق راهمچون درخشش ستارگان نا آشنا
جیکور کجاست؟
جیکور دیوان شعر من است
زمانی میان سنگ نوشته های جسد و قبر من.
🔷جیکور نام روستایی است در جنوب شرقی بصره و محل تولد بَدَر شاکر السیاب است.
▪️▫️▪️
آه! جیکور ؟ جیکور
ما للضحی کالاصیل؟
یسحب النور مثل الجناح الکلیل
ما لأکواخک المقفرات الکئیبة
یحبس الظل فیها نحیبه
أین أین الصبایا یوسوسن بین النخیل
عن هوی کالتماع النجوم الغریبة
أین جیکور
جیکور دیوان شعري
موعدٌ بین الواح نعشی و قبری
http://www.uupload.ir/files/zwde_b.sh.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2389
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸جیکور
▫️شعری از #بدر_شاکر_السیاب
🔹ترجمه ی #تیرداد_آتشکار
آه جیکور جیکور
این بامدادن همچون پیش از غروب چییست ؟
که چونان بال خسته ای روشنایی ی نور را پس می زند
این کلبه های پیر و افسرده چیست؟
که سایه شیون اش را درآن ها حبس می کند
کجایند؟ کجایند؟ دختر انی که در میان نخل ها زمزمه کنند
عشق راهمچون درخشش ستارگان نا آشنا
جیکور کجاست؟
جیکور دیوان شعر من است
زمانی میان سنگ نوشته های جسد و قبر من.
🔷جیکور نام روستایی است در جنوب شرقی بصره و محل تولد بَدَر شاکر السیاب است.
▪️▫️▪️
آه! جیکور ؟ جیکور
ما للضحی کالاصیل؟
یسحب النور مثل الجناح الکلیل
ما لأکواخک المقفرات الکئیبة
یحبس الظل فیها نحیبه
أین أین الصبایا یوسوسن بین النخیل
عن هوی کالتماع النجوم الغریبة
أین جیکور
جیکور دیوان شعري
موعدٌ بین الواح نعشی و قبری
http://www.uupload.ir/files/zwde_b.sh.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2389
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸یک گزارش فوری
🔹 داستانی از #مونا_عسگریانی
الو، من یکی رو کشتم! بله، بله، حتما تموم کرده. نمی دونم کِی و چه وقت! ولی الان مُرده. یک لحظه اجازه بدین؛ توضیح میدم خدمت تون آقا! زنگ زدم که ازتون کمک بخوام. باید پنجره رو باز کنم.آه، بزارین نفس تازه کنم. جسدش؟! اینجا نیست؛ غیب شده. نه، نه، من اونو جایی نبردم؛ فقط کشتمش. همدست؟! نه، ندارم. گمان نمی کنم زنده باشه؛ خودش گفته که مُرده! این چه طرز صحبته؟! یعنی چی که من چیزی مصرف کردم! البته که پاک پاکم. آها، بله، منم اینو می دونم؛ معلومه که مُرده حرف نمی زنه!
عذرخواهی می کنم؛ صِدام گرفته؛ از بس داد زدم. نامفهومه حرفام؟! خب، بله، می تونم ادامه بدم. هوممم، یعنی چی که چرا؟! آخخخ، ببخشید من خیلی فراموش کارم. از بس زدم روی پیشانی لعنتی ام، سرخ شده ولی باور بفرمایید چیزی یادم نمیاد. اصلا ول کن، آقا! من از این خاله زنک بازی ها خوشم نمیاد. مهم اینه که الان مُرده. چراش به چه درد می خوره؟! باید دنبال یه مُرده باشیم. همین.
خیلی خسته ام! اجازه بدین یک لیوان آب بخورم؛ برمی گردم. گوشی رو نگه دارین. مطمین باش قطع نمی کنم. ای بابا، مثل اینکه خودم بهت زنگ زدم! خوب، شما هم پیله کردی ها! میگم که گشتم؛ خوبم گشتم؛ تمام این خونه ویلایی رو مو به مو دنبال این زن گشتم ولی چیزی گیرم نیومد. الان؟! هیچی؟! دست از پا درازتر نشستم روی مبل و نیم ساعت تلویزیون تماشا کردم که آروم شم اما نشد؛ الانم که دارم با شما صحبت می کنم ...
http://www.uupload.ir/files/azr3_m.a.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2390
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸یک گزارش فوری
🔹 داستانی از #مونا_عسگریانی
الو، من یکی رو کشتم! بله، بله، حتما تموم کرده. نمی دونم کِی و چه وقت! ولی الان مُرده. یک لحظه اجازه بدین؛ توضیح میدم خدمت تون آقا! زنگ زدم که ازتون کمک بخوام. باید پنجره رو باز کنم.آه، بزارین نفس تازه کنم. جسدش؟! اینجا نیست؛ غیب شده. نه، نه، من اونو جایی نبردم؛ فقط کشتمش. همدست؟! نه، ندارم. گمان نمی کنم زنده باشه؛ خودش گفته که مُرده! این چه طرز صحبته؟! یعنی چی که من چیزی مصرف کردم! البته که پاک پاکم. آها، بله، منم اینو می دونم؛ معلومه که مُرده حرف نمی زنه!
عذرخواهی می کنم؛ صِدام گرفته؛ از بس داد زدم. نامفهومه حرفام؟! خب، بله، می تونم ادامه بدم. هوممم، یعنی چی که چرا؟! آخخخ، ببخشید من خیلی فراموش کارم. از بس زدم روی پیشانی لعنتی ام، سرخ شده ولی باور بفرمایید چیزی یادم نمیاد. اصلا ول کن، آقا! من از این خاله زنک بازی ها خوشم نمیاد. مهم اینه که الان مُرده. چراش به چه درد می خوره؟! باید دنبال یه مُرده باشیم. همین.
خیلی خسته ام! اجازه بدین یک لیوان آب بخورم؛ برمی گردم. گوشی رو نگه دارین. مطمین باش قطع نمی کنم. ای بابا، مثل اینکه خودم بهت زنگ زدم! خوب، شما هم پیله کردی ها! میگم که گشتم؛ خوبم گشتم؛ تمام این خونه ویلایی رو مو به مو دنبال این زن گشتم ولی چیزی گیرم نیومد. الان؟! هیچی؟! دست از پا درازتر نشستم روی مبل و نیم ساعت تلویزیون تماشا کردم که آروم شم اما نشد؛ الانم که دارم با شما صحبت می کنم ...
http://www.uupload.ir/files/azr3_m.a.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2390
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸برسد به مورچهها در قبر فروه فاموری
🔹 شعری از #علی_اسداللهی
گفته بودم جدّی نگیر
گفته بودم گاهی دست کن در آن جیب سوراخ وُ
در آستر بارانی دنبال چیزی بگرد
زیر فرش دنبال چیزی بگرد
زیر پلک
وقتی که مژه رفته است در آن
زیر عنبیه
اگر بُریده شده باشد با لبهی کاغذ
اما نگران نباش
چاقو که نیست!
نمیرسد به سلولهای نرم مغز
کاغذ است
خیس بخورد دیگر نمیبُرد
نگران نباش عزیزم
نگران نباش
چیزی پیدا میشود
چیزی پیش از رسیدنِ کارد به جناغ برّهها
پیش از دو تودهی بدخیم روی تختهی جراحی
پیش از نشت خونابه
از کیسهی فریزر بر میزِ آشپزخانه:
«این 700 گرم از من بود. تا بعد!»
و رفتی به خیابان و خندیدی
با بخیهها
با لبهی سرخ کاغذ
با پلکی که باید هر صبح دست کنی در آن
و رسوبِ روز قبل را بتراشی با ناخن
من اما از خون، از دوریِ پوست از ماهیچه میترسم
باید گیاهخوار بشوم
بروم باغِ عدن چیدنِ تمشک
لم بدهم میان میوههای اُرگانیک
بنوشم از اباریق زرّین آنقدْر
که رودخانههای شراب جنازهام را به خانه ببرند
ببرند رها کنند پشتِ دریچهی فاضلاب
که این است عاقبت مکذّبین
که وقتی مازادت را میریختند در چرخگوشت
باید لبخند میزدیم
بیکه از دهانمان
بیکه از شیارهای صورتمان
گوشههای پارچهای بزند بیرون که باید از فردا بچپانی در لباس زیر
نیمی از دستهام دستهایت را گرفته بود
نیم دیگر داشت بو میگرفت در آشپزخانه
در گرما
و مگسها مرواریدهای ریزشان را
در زخمهایم میریختند و میگریستند
گویی از دستگاهِ بُرش کالباس
از ورق ورق شدنِ برجستگیها آمدهاند
نیمی از چشمهام در حدقه نمیگنجید
نیم دیگر برگشته بود به داخل و در ذهن متلاشیام میچرخید:
نگران نباش عزیزم
نگران نباش
ما خُلدِ جاودان را خواهیم یافت
و جای اندام یکدیگر، انار و عسل خواهیم خورد
بیا و تنت را به ماء مَعین بشوی
بخند و بر زخمهات برگ انجیر بگذار
http://www.uupload.ir/files/giaw_a.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2391
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸برسد به مورچهها در قبر فروه فاموری
🔹 شعری از #علی_اسداللهی
گفته بودم جدّی نگیر
گفته بودم گاهی دست کن در آن جیب سوراخ وُ
در آستر بارانی دنبال چیزی بگرد
زیر فرش دنبال چیزی بگرد
زیر پلک
وقتی که مژه رفته است در آن
زیر عنبیه
اگر بُریده شده باشد با لبهی کاغذ
اما نگران نباش
چاقو که نیست!
نمیرسد به سلولهای نرم مغز
کاغذ است
خیس بخورد دیگر نمیبُرد
نگران نباش عزیزم
نگران نباش
چیزی پیدا میشود
چیزی پیش از رسیدنِ کارد به جناغ برّهها
پیش از دو تودهی بدخیم روی تختهی جراحی
پیش از نشت خونابه
از کیسهی فریزر بر میزِ آشپزخانه:
«این 700 گرم از من بود. تا بعد!»
و رفتی به خیابان و خندیدی
با بخیهها
با لبهی سرخ کاغذ
با پلکی که باید هر صبح دست کنی در آن
و رسوبِ روز قبل را بتراشی با ناخن
من اما از خون، از دوریِ پوست از ماهیچه میترسم
باید گیاهخوار بشوم
بروم باغِ عدن چیدنِ تمشک
لم بدهم میان میوههای اُرگانیک
بنوشم از اباریق زرّین آنقدْر
که رودخانههای شراب جنازهام را به خانه ببرند
ببرند رها کنند پشتِ دریچهی فاضلاب
که این است عاقبت مکذّبین
که وقتی مازادت را میریختند در چرخگوشت
باید لبخند میزدیم
بیکه از دهانمان
بیکه از شیارهای صورتمان
گوشههای پارچهای بزند بیرون که باید از فردا بچپانی در لباس زیر
نیمی از دستهام دستهایت را گرفته بود
نیم دیگر داشت بو میگرفت در آشپزخانه
در گرما
و مگسها مرواریدهای ریزشان را
در زخمهایم میریختند و میگریستند
گویی از دستگاهِ بُرش کالباس
از ورق ورق شدنِ برجستگیها آمدهاند
نیمی از چشمهام در حدقه نمیگنجید
نیم دیگر برگشته بود به داخل و در ذهن متلاشیام میچرخید:
نگران نباش عزیزم
نگران نباش
ما خُلدِ جاودان را خواهیم یافت
و جای اندام یکدیگر، انار و عسل خواهیم خورد
بیا و تنت را به ماء مَعین بشوی
بخند و بر زخمهات برگ انجیر بگذار
http://www.uupload.ir/files/giaw_a.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2391
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸نگاهی به دو مجموعه ردپا و سایه ها از #آوا_رضایی
🔹 #امین_فقیری
دو مجموعه ی شعر هر یک با حال و هوایی خاص ،اولی شعرها معنا پذیرو دست یافتنی و دومی در فضایی گریزان و پست مدرن یا بقولی انتزاعی که بیشتریادآور مدرنیسم حاد در نقاشی است .در رد پای معکوس اندیشه ها راحت و دلپذیرند و مفاهیم روایت وار در هم تنیده شده است
صدايِ پايي مي شنوم
انگار كسي مرا مي پايد.
بر مي گردم
هيچ نيست
از ردِ پاي معكوس دور مي شوم .
در این شعر که نام کتاب از آن به امانت گرفته شده چند واژه کلیدی فضای ملموسی برای خواننده ایجاد می کند قاعدتاً پشت این فضا باید منطق هم غنوده باشد.صدای پا = نشانه از حرکت است برای اینکه این صدا باز می گردد به پاهایی که راه می روند ...
http://www.uupload.ir/files/qk67_a.f.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2392
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸نگاهی به دو مجموعه ردپا و سایه ها از #آوا_رضایی
🔹 #امین_فقیری
دو مجموعه ی شعر هر یک با حال و هوایی خاص ،اولی شعرها معنا پذیرو دست یافتنی و دومی در فضایی گریزان و پست مدرن یا بقولی انتزاعی که بیشتریادآور مدرنیسم حاد در نقاشی است .در رد پای معکوس اندیشه ها راحت و دلپذیرند و مفاهیم روایت وار در هم تنیده شده است
صدايِ پايي مي شنوم
انگار كسي مرا مي پايد.
بر مي گردم
هيچ نيست
از ردِ پاي معكوس دور مي شوم .
در این شعر که نام کتاب از آن به امانت گرفته شده چند واژه کلیدی فضای ملموسی برای خواننده ایجاد می کند قاعدتاً پشت این فضا باید منطق هم غنوده باشد.صدای پا = نشانه از حرکت است برای اینکه این صدا باز می گردد به پاهایی که راه می روند ...
http://www.uupload.ir/files/qk67_a.f.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2392
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #طاهره_خنیا
یا به چشم و دست و یاد .. و چشم و دست و یاد ، پَر ! شبیه ِ زخم کهنه ای برهنه زیر ِ پالتو !
نریز خنده خنده .. خیره .. خسته .. خرد .. جمع کن ! شکسته هات را بچسب ، چسب ِ زخم ِ نو به نو !
نترس از شب ِ دراز و چشم ِ باز و تخت ِ طاق باز و وزن ِ گله ی گراز روی سینه ات !
که زنده ای ! تپنده ای ! اگرچه لای چرخ دنده ای و خرد می شوی و خاک و خون .. بلندشو !
به راه های بد قدم ، جنازه های محترم ، به سایه های روی هم که رو به رو ، امان نده !
نمانده فرصتی به زادنت .. به سیب دادنت .. عقب نیفتی از زمان که از تو می زند جلو ..
تو جای هیچکس نبوده ای و رو به پس نبوده ای و در گزینه های گوه ، مگس نبوده ای !
بریز دور یاد را و فصل ِ انجماد را و زخم ِ بی ضماد را .. برو .. برو .. فقط برو !
تمام قد رسیده ای عصب به درد و خط ِ اخم و زخم ِ دست و چسب ِ زخم و کار .. کار .. کار .. کار ..
که سرپرست ِ خانوار ی و که در فشار ی و که بیمه هم نداری و چقدر زن که مثل ِ تو !
نه همسرت .. نه عطر ِ یک زن ِ غریبه توو به توو ی بسترت .. نه بیش ازین مجال سوزی ِ پرت ..
برید پا .. شکست پل .. تمام شد .. خراب شد .. خراب ِ آن خرابه ای که مانده پشت ِ سر نشو !
نه قلب ِ سرتق ت ، نه جفت ِسابق ت ، نه عاشق ت ، نه فاسق ت ، نه هر غمی که نقب زد به هق هق ت ..
نگو که چند درصداست خون ِ دل که خورده ای .. سلامتی ِ مستی ات که می خورد تلو تلو !
فراتر از چقدر هااا کشیده ای .. دویده ای .. رسیده ای به ناکجا ی هرکجا ی بی کجا ..
چقدر مانده از تنت ؟ به انهدام ِ بودنت ؟ نفس نگیرد اسبی ات ! طاطا ! بدو .. طاطا ! بدو .
http://www.uupload.ir/files/cgz8_t.kh.jpeg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2393
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر شهرام میرزایی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #طاهره_خنیا
یا به چشم و دست و یاد .. و چشم و دست و یاد ، پَر ! شبیه ِ زخم کهنه ای برهنه زیر ِ پالتو !
نریز خنده خنده .. خیره .. خسته .. خرد .. جمع کن ! شکسته هات را بچسب ، چسب ِ زخم ِ نو به نو !
نترس از شب ِ دراز و چشم ِ باز و تخت ِ طاق باز و وزن ِ گله ی گراز روی سینه ات !
که زنده ای ! تپنده ای ! اگرچه لای چرخ دنده ای و خرد می شوی و خاک و خون .. بلندشو !
به راه های بد قدم ، جنازه های محترم ، به سایه های روی هم که رو به رو ، امان نده !
نمانده فرصتی به زادنت .. به سیب دادنت .. عقب نیفتی از زمان که از تو می زند جلو ..
تو جای هیچکس نبوده ای و رو به پس نبوده ای و در گزینه های گوه ، مگس نبوده ای !
بریز دور یاد را و فصل ِ انجماد را و زخم ِ بی ضماد را .. برو .. برو .. فقط برو !
تمام قد رسیده ای عصب به درد و خط ِ اخم و زخم ِ دست و چسب ِ زخم و کار .. کار .. کار .. کار ..
که سرپرست ِ خانوار ی و که در فشار ی و که بیمه هم نداری و چقدر زن که مثل ِ تو !
نه همسرت .. نه عطر ِ یک زن ِ غریبه توو به توو ی بسترت .. نه بیش ازین مجال سوزی ِ پرت ..
برید پا .. شکست پل .. تمام شد .. خراب شد .. خراب ِ آن خرابه ای که مانده پشت ِ سر نشو !
نه قلب ِ سرتق ت ، نه جفت ِسابق ت ، نه عاشق ت ، نه فاسق ت ، نه هر غمی که نقب زد به هق هق ت ..
نگو که چند درصداست خون ِ دل که خورده ای .. سلامتی ِ مستی ات که می خورد تلو تلو !
فراتر از چقدر هااا کشیده ای .. دویده ای .. رسیده ای به ناکجا ی هرکجا ی بی کجا ..
چقدر مانده از تنت ؟ به انهدام ِ بودنت ؟ نفس نگیرد اسبی ات ! طاطا ! بدو .. طاطا ! بدو .
http://www.uupload.ir/files/cgz8_t.kh.jpeg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2393
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر شهرام میرزایی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸من در اعتراضات توالتهای عمومی بزرگ شدم
▫️شعری از #ارسلان_چلبی
🔹ترجمه ی #فرهاد_لطفی
در توالت
کسی را شناختم و عشق از منظر او مرزی شناختە شدە دارد!
احساس کردم تنهاست،
گوشەایست بیکس.
تلخ اندر تلخ و پیچیدە آدرس هایش
نامههای من ادامە دارد
و در خواب هایم هجوم میآورد عشوە هوسبازش!
رخت و خواب او در زمستان شکوفە می زند
جای پای شاعری را پاک می کند و سیاهی کارخانەها را می نوشد
حساس بودم و رفقا میگفتند:
"من حرامزادە نیستم"
چە غمی در دلم انباشتە شد!
فکر می کردم بعد از ساعت کاری
رفتن بە کارخانەای دیگر مشکل را حل نمی کند
مطمئنا بە من گوشزد می کنند:
"کە من حرام زادە نیستم"
بهتر این بود کە فکرم را محاصرە کنم و زندگی مشترک را بە قتل برسانم
جانیها درک می کنند، دلهایشان می سوزد و کارگرها را دوست دارند!
مطمئنم من را بیکار نمی کنند،
این فکر را در مغزم بە قتل می رسانم و فکر نمی کنم کە قاتل هستم
یک بار اتفاق افتادە و شاید معمولی باشد
ولی نە...! من دو دفعە قاتل شناختە می شوم!
مهم نیست و جوراب هایم از گورستان دور هستند
در خیابان بە زمستان تلفن خواهم کرد
کە سرما را دار بزند
کە هیچ حرفی بر قامت او سوار نشود!
من در توالت احساس کردم کە عاشق شدم
آن هنگام کە در ساعت کاری دزدکی نفسی تازە می کردم
یک دقیقە تا بیست دقیقە عشق را بو میکشیدم
و بر روی محبت آب میریختم!
میعادگاهیست متعفن
تا بینهایت او را دوست دارم
و شاید او کسی دیگر را دوست داشتە باشد،
آە، داد و فغان...! چە حقیقت حرامزادەای
اگر حقیقت داشتە باشد
شاید هم اینطور نباشد و من حسود باشم!
اگر حقیقت داشتە باشد هیچ مهم نیست
همە ما مثل هم هستیم
کارخانەها بە کسی کمک نمی کنند
همە ما تنها هستیم و توالتی هوسباز!
پس من نمیترسم
بیشتر با زمستان جفت و جور می شوم
و همچنین ساعت کاری بیشتر!
عشق از منظر او مرزی شناختە شدە دارد
و همیشە آباد!
من کارگری افسردە هستم بە وقت دریلهای خستە
انسانی حرامزادە نیستم بە وقت جانیان
من عاشق شدم
و سهم من میعادگاهیست متعفن بە وقت زمستان!
من تک و تنها هستم
هیچ کس بە من نزدیک نمیشود
و هیچ کس ایمان نمیآورد
کە من در اعتراضات توالتهای عمومی بزرگ شدم!
http://www.uupload.ir/files/km8e_e.c.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2394
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸من در اعتراضات توالتهای عمومی بزرگ شدم
▫️شعری از #ارسلان_چلبی
🔹ترجمه ی #فرهاد_لطفی
در توالت
کسی را شناختم و عشق از منظر او مرزی شناختە شدە دارد!
احساس کردم تنهاست،
گوشەایست بیکس.
تلخ اندر تلخ و پیچیدە آدرس هایش
نامههای من ادامە دارد
و در خواب هایم هجوم میآورد عشوە هوسبازش!
رخت و خواب او در زمستان شکوفە می زند
جای پای شاعری را پاک می کند و سیاهی کارخانەها را می نوشد
حساس بودم و رفقا میگفتند:
"من حرامزادە نیستم"
چە غمی در دلم انباشتە شد!
فکر می کردم بعد از ساعت کاری
رفتن بە کارخانەای دیگر مشکل را حل نمی کند
مطمئنا بە من گوشزد می کنند:
"کە من حرام زادە نیستم"
بهتر این بود کە فکرم را محاصرە کنم و زندگی مشترک را بە قتل برسانم
جانیها درک می کنند، دلهایشان می سوزد و کارگرها را دوست دارند!
مطمئنم من را بیکار نمی کنند،
این فکر را در مغزم بە قتل می رسانم و فکر نمی کنم کە قاتل هستم
یک بار اتفاق افتادە و شاید معمولی باشد
ولی نە...! من دو دفعە قاتل شناختە می شوم!
مهم نیست و جوراب هایم از گورستان دور هستند
در خیابان بە زمستان تلفن خواهم کرد
کە سرما را دار بزند
کە هیچ حرفی بر قامت او سوار نشود!
من در توالت احساس کردم کە عاشق شدم
آن هنگام کە در ساعت کاری دزدکی نفسی تازە می کردم
یک دقیقە تا بیست دقیقە عشق را بو میکشیدم
و بر روی محبت آب میریختم!
میعادگاهیست متعفن
تا بینهایت او را دوست دارم
و شاید او کسی دیگر را دوست داشتە باشد،
آە، داد و فغان...! چە حقیقت حرامزادەای
اگر حقیقت داشتە باشد
شاید هم اینطور نباشد و من حسود باشم!
اگر حقیقت داشتە باشد هیچ مهم نیست
همە ما مثل هم هستیم
کارخانەها بە کسی کمک نمی کنند
همە ما تنها هستیم و توالتی هوسباز!
پس من نمیترسم
بیشتر با زمستان جفت و جور می شوم
و همچنین ساعت کاری بیشتر!
عشق از منظر او مرزی شناختە شدە دارد
و همیشە آباد!
من کارگری افسردە هستم بە وقت دریلهای خستە
انسانی حرامزادە نیستم بە وقت جانیان
من عاشق شدم
و سهم من میعادگاهیست متعفن بە وقت زمستان!
من تک و تنها هستم
هیچ کس بە من نزدیک نمیشود
و هیچ کس ایمان نمیآورد
کە من در اعتراضات توالتهای عمومی بزرگ شدم!
http://www.uupload.ir/files/km8e_e.c.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2394
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
▪️شعری از #تورگوت_اویار
🔹برگردان از #ابوالفضل_پاشا
#Turgut_Uyar
🔸در بارهی عشق
پنجرهی کوچکِ من به باغ مینگرد
درختانِ بادام و
درختانِ آلو به شب نگاه میکنند
نوری از برگها بر زمین میریزد
جوانهها خاموشاند و
بذرها در خواب.
برای لحظهیی ایستاده، گسترش یافته، رشد کردهاند
ترانهیی قدیمی
بهاری قدیمی
دریایی آشنا
غروبِ یکی از روزهای میانیِ آوریل است...
در این شعر
عشق بر روی عشق انباشته است
و سالهاست که خداحافظی پس از خداحافظی میآید
و در دلِ زخمیِ من
درد بر روی درد مینشیند
غروبِ یکی از روزهای میانیِ آوریل است
مهتاب
با پرندگان و
با گلها و
با ماهیها
از کاری که میکند بیخبر است
ایکاش اکنون دو تارِ موی بلوطیرنگ در مشتِ من باشد
و گریه کنم... گریه کنم... آرام شوم...
🔸Sevda Üstüne
Küçük pencerem bahçeye bakar
Bademler, erikler geceye bakar
Bir ışık dökülür yapraklardan şıkır şıkır
Filizler susmuş, tohumlar uyumuş;
Bir an durmuş, genişlemiş büyümüş
Bir eski şarkı, bir eski bahar, bir bildik deniz
Vakit nisan ortasında bir akşam..
Bu şiirde sevda sevda üstüne
Senelerdir veda veda üstüne
Yareli yüreğimde dağ dağ üstüne
Vakit nisan ortasında bir akşam.
Mehtap ettiğinden bihaber
Kuşlarla, çiçeklerle, balıklarla beraber
İki tel kumral saç olsa avucumda şimdi
Ağlayıp ağlayıp avunsam...
http://www.uupload.ir/files/5tui_t.u.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2395
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
▪️شعری از #تورگوت_اویار
🔹برگردان از #ابوالفضل_پاشا
#Turgut_Uyar
🔸در بارهی عشق
پنجرهی کوچکِ من به باغ مینگرد
درختانِ بادام و
درختانِ آلو به شب نگاه میکنند
نوری از برگها بر زمین میریزد
جوانهها خاموشاند و
بذرها در خواب.
برای لحظهیی ایستاده، گسترش یافته، رشد کردهاند
ترانهیی قدیمی
بهاری قدیمی
دریایی آشنا
غروبِ یکی از روزهای میانیِ آوریل است...
در این شعر
عشق بر روی عشق انباشته است
و سالهاست که خداحافظی پس از خداحافظی میآید
و در دلِ زخمیِ من
درد بر روی درد مینشیند
غروبِ یکی از روزهای میانیِ آوریل است
مهتاب
با پرندگان و
با گلها و
با ماهیها
از کاری که میکند بیخبر است
ایکاش اکنون دو تارِ موی بلوطیرنگ در مشتِ من باشد
و گریه کنم... گریه کنم... آرام شوم...
🔸Sevda Üstüne
Küçük pencerem bahçeye bakar
Bademler, erikler geceye bakar
Bir ışık dökülür yapraklardan şıkır şıkır
Filizler susmuş, tohumlar uyumuş;
Bir an durmuş, genişlemiş büyümüş
Bir eski şarkı, bir eski bahar, bir bildik deniz
Vakit nisan ortasında bir akşam..
Bu şiirde sevda sevda üstüne
Senelerdir veda veda üstüne
Yareli yüreğimde dağ dağ üstüne
Vakit nisan ortasında bir akşam.
Mehtap ettiğinden bihaber
Kuşlarla, çiçeklerle, balıklarla beraber
İki tel kumral saç olsa avucumda şimdi
Ağlayıp ağlayıp avunsam...
http://www.uupload.ir/files/5tui_t.u.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2395
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 دو شعر از #هرمز_علیپور
🔸یک :
این زخم هیچ سرد نمیشود
اگر که باز میخندم
مثل وقتی ماشین از روی کفشم رد شد
در ابتدای صبحها ولی معمولا
یک طوری هستم
حالی میان گریه و سکوت
مثل عکسی قدیمی که
غمگینی خاصی در او پیداست
که هیچکس به شکل کامل
تمام نمیکند
و من نیز همین را بگویم
🔸دو :
مثل هرچه که باشد
مثل شکستن یا که
صدا دادن چیزی که میارزید
نمیتوان هیچ روزی را
برگرداند وُ
من این سکوت را
تازه نیافتهام.
از همان آغاز که
در جستجوی هوای بهتری بودید
وقتی که من با شعلهها ماندم و
شما حتی بدون یک خداحافظی
رفتید وُ
از دیگران شنیدم که رفتهاید
http://www.uupload.ir/files/hju_h.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2396
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 دو شعر از #هرمز_علیپور
🔸یک :
این زخم هیچ سرد نمیشود
اگر که باز میخندم
مثل وقتی ماشین از روی کفشم رد شد
در ابتدای صبحها ولی معمولا
یک طوری هستم
حالی میان گریه و سکوت
مثل عکسی قدیمی که
غمگینی خاصی در او پیداست
که هیچکس به شکل کامل
تمام نمیکند
و من نیز همین را بگویم
🔸دو :
مثل هرچه که باشد
مثل شکستن یا که
صدا دادن چیزی که میارزید
نمیتوان هیچ روزی را
برگرداند وُ
من این سکوت را
تازه نیافتهام.
از همان آغاز که
در جستجوی هوای بهتری بودید
وقتی که من با شعلهها ماندم و
شما حتی بدون یک خداحافظی
رفتید وُ
از دیگران شنیدم که رفتهاید
http://www.uupload.ir/files/hju_h.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2396
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸خلاف کار
🔹 داستانی از #احمد_رمضان
▫️ترجمه ی #مصیب_قبادی
#ادبیات_مصر
دیر وقت از سر کار برگشتم.. پیش از اینکه به خانه ای که آنجا سکونت دارم نزدیک شوم، چند تا وسیله خریدم.. دیدن ماشین پلیس که ورودی محله را سد کرده بود، غافلگیرم کرد.. چند تا نظامی، دور و بر آن را گرفته بودند، تا مانع پیش روی اهالی محل شوند. پشت دیواری که سربازان ساخته بودند، تعداد زیادی از اهالی ایستاده بودند و با فضولی و کنجکاوی، سرک میکشیدند.. سعی کردم با توضیح اینکه من از ساکنیم محله هستم، عبور کنم اما با قاطعیت مانعم شدند.. گفتند که این وضعیت، چند دقیقه بیشتر طول نخواهد کشید.. تنها چاره ام، ایستادن بین حاضران بود.. این بار اولی نیست که این اتفاق رخ میدهد.. هر بار که برای دستگیری شخصی می آیند، تکرار می شود.. و معمولا زیاد طول نمیکشد..
از کنجکاویِ اینکه این بار هدف شان کیست مثل گربه نزدیک بود بمیرم.. به خصوص که بیشتر ساکنان خبر نداشتند که قربانی –یا خلاف کار- کیست – یعنی آنی که در پی اش بودند- و نظامیان ساده هم هیچ اطلاعی نداشتند و نتوانستیم کوچکترین اطلاعاتی از آن ها بیرون بکشیم، حتی بعد از اینکه به آن ها سیگار دادیم و با صحبت بهشان نزدیک شدیم ...
http://www.uupload.ir/files/3l5n_a.r.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2397
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸خلاف کار
🔹 داستانی از #احمد_رمضان
▫️ترجمه ی #مصیب_قبادی
#ادبیات_مصر
دیر وقت از سر کار برگشتم.. پیش از اینکه به خانه ای که آنجا سکونت دارم نزدیک شوم، چند تا وسیله خریدم.. دیدن ماشین پلیس که ورودی محله را سد کرده بود، غافلگیرم کرد.. چند تا نظامی، دور و بر آن را گرفته بودند، تا مانع پیش روی اهالی محل شوند. پشت دیواری که سربازان ساخته بودند، تعداد زیادی از اهالی ایستاده بودند و با فضولی و کنجکاوی، سرک میکشیدند.. سعی کردم با توضیح اینکه من از ساکنیم محله هستم، عبور کنم اما با قاطعیت مانعم شدند.. گفتند که این وضعیت، چند دقیقه بیشتر طول نخواهد کشید.. تنها چاره ام، ایستادن بین حاضران بود.. این بار اولی نیست که این اتفاق رخ میدهد.. هر بار که برای دستگیری شخصی می آیند، تکرار می شود.. و معمولا زیاد طول نمیکشد..
از کنجکاویِ اینکه این بار هدف شان کیست مثل گربه نزدیک بود بمیرم.. به خصوص که بیشتر ساکنان خبر نداشتند که قربانی –یا خلاف کار- کیست – یعنی آنی که در پی اش بودند- و نظامیان ساده هم هیچ اطلاعی نداشتند و نتوانستیم کوچکترین اطلاعاتی از آن ها بیرون بکشیم، حتی بعد از اینکه به آن ها سیگار دادیم و با صحبت بهشان نزدیک شدیم ...
http://www.uupload.ir/files/3l5n_a.r.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2397
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #آیدا_مجیدآبادی
مهمترین تصمیم زندگیاش جان من بود
گرفت
و به چله نشست
حالم را از کدام ستاره بپرسم
که سر به سحر نگذارد؟
قلبم را به کدام قبله بنمایم
که پشت قبالهاش نیندازد؟
پاهایت لابهلای کدام خاطره خواب رفته
که به خانه بر نمیگردد؟
مشت نمونهی خروار نیست
و من در آستانهی این شهر تنهایم
http://www.uupload.ir/files/7te2_a.m.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2398
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #آیدا_مجیدآبادی
مهمترین تصمیم زندگیاش جان من بود
گرفت
و به چله نشست
حالم را از کدام ستاره بپرسم
که سر به سحر نگذارد؟
قلبم را به کدام قبله بنمایم
که پشت قبالهاش نیندازد؟
پاهایت لابهلای کدام خاطره خواب رفته
که به خانه بر نمیگردد؟
مشت نمونهی خروار نیست
و من در آستانهی این شهر تنهایم
http://www.uupload.ir/files/7te2_a.m.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2398
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #محمدرضا_طباطبایی
از هر کجای گریه برگردم خطا کردم!
وقتی پس از تو مقصدم بیراهه ی آه است
تا برنگردی برنمیگردم از این کابوس
تا برنگردی عمر این دیوانه کوتاه است
دلشوره های قبل پروازم! ولی در من،
درد سقوط از چشم هایت آخر راه است!
دیوانه ام! در من کسی با گریه میخندد!
سرگرم کابوسم میان خواب و بیداری
هرشب خودم را پشت چشمت دور میریزم
با گریه مشغولم به کار مردم آزاری
شاید شبی از بی تو مردن دست بردارم!
شاید شبی از کشتن من دست برداری!
تلفیقی از تردید و وهم و ترس و ابهامم
چشمم به در جا مانده و در انتظارم تا...
اینجا کسی غیر از تو در تنهایی من نیست
غیر از تو و تنهایی ام چیزی ندارم تا...
تو اتفاق ساده ای بودی! ولی بودی!
از خانه ی بعد از تو در حال فرارم تا...
سر میگذارم روی پای لنگ تنهایی
از آن شبی که چشمهایت سمت در وا بود
رفتی و رفتم از خودم! اما نفهمیدی،
هر لحظه ام با رفتنت روز مبادا بود!
بعد از شکستم کاش میپرسیدم از چشمت،
جنگ تو با من "تن به تن" یا "تن به تنها" بود؟
محو تماشای گل و آواز بارانی!
نادیده میگیری صدای گرم آهم را
تو اشتباه آخر من بودی و هر شب
پک میزنم سیگارهای اشتباهم را
رگبار شعر من تو را سرکوب خواهد کرد!
شاعرتر از آنم که بردارم سلاحم را...
http://www.uupload.ir/files/t83o_m.t.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2399
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر شهرام میرزایی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #محمدرضا_طباطبایی
از هر کجای گریه برگردم خطا کردم!
وقتی پس از تو مقصدم بیراهه ی آه است
تا برنگردی برنمیگردم از این کابوس
تا برنگردی عمر این دیوانه کوتاه است
دلشوره های قبل پروازم! ولی در من،
درد سقوط از چشم هایت آخر راه است!
دیوانه ام! در من کسی با گریه میخندد!
سرگرم کابوسم میان خواب و بیداری
هرشب خودم را پشت چشمت دور میریزم
با گریه مشغولم به کار مردم آزاری
شاید شبی از بی تو مردن دست بردارم!
شاید شبی از کشتن من دست برداری!
تلفیقی از تردید و وهم و ترس و ابهامم
چشمم به در جا مانده و در انتظارم تا...
اینجا کسی غیر از تو در تنهایی من نیست
غیر از تو و تنهایی ام چیزی ندارم تا...
تو اتفاق ساده ای بودی! ولی بودی!
از خانه ی بعد از تو در حال فرارم تا...
سر میگذارم روی پای لنگ تنهایی
از آن شبی که چشمهایت سمت در وا بود
رفتی و رفتم از خودم! اما نفهمیدی،
هر لحظه ام با رفتنت روز مبادا بود!
بعد از شکستم کاش میپرسیدم از چشمت،
جنگ تو با من "تن به تن" یا "تن به تنها" بود؟
محو تماشای گل و آواز بارانی!
نادیده میگیری صدای گرم آهم را
تو اشتباه آخر من بودی و هر شب
پک میزنم سیگارهای اشتباهم را
رگبار شعر من تو را سرکوب خواهد کرد!
شاعرتر از آنم که بردارم سلاحم را...
http://www.uupload.ir/files/t83o_m.t.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2399
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر شهرام میرزایی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 سه شعر از #مظاهر_شهامت
🔸یک :
روی دیواری ساده
میان قاب چوبی
در ابتدای زمینه ایی کبود
تصویر ابدی و روشن لاک خالی یک لاک پشت !
تاریخی طویل مرده است
تا
زن لب زیرین خود را بگزد
و مرد
از تصور مفهوم کلمه بسیار
بازهم اندوهگین بشود
🔸دو :
گرگ اول
کلمهایی رنگ پریده بود
با تیزی لبههای کج
و با ماهیتی که بیرحمی اجداد حروف را آشکار می ساخت
این البته
مرثیه ایی برای شکسپیر را توجیه نمی کرد
اما به گرگ دوم اجازه می داد
که دومین کلمه ایی بوده باشد
که رد گله را بر سفیدی ها ادامه بدهد
و درست از همین جا بود که قتل از سرما اتفاق می افتاد
از برف
از باد تند
از هر چهره که نمی باید در کولاک فرو می رفت
بله !
شکسپیر در کولاکی
در سفیدی دیده شده بود
در ادامه خطی که راهپیمایی اجداد حروف در تعمیق فرو می رفت
🔸سه :
همه ما
دیده بودیم هیولای درخت
تاریکی را بر دوش
به اجتماع معنای فصول می برد
پیش تر از آن
مردی بود نشسته در کنار خیابان طویل
چروک پوست صورتش
تاریخ کهن شبکه ابهام را
میان خطوط اریب آفتاب
حکایت می کرد
هم از این بود
مردان و زنان بی شمار
در تحقق خطوط موازی کبود کشته شدند
و هر رنگی به شکلی گم شد که به شکلی دیگر پریده بود
اکنون پرندهها باز آمدهاند
و در صف روی سیمهای برق
درست در مسیر بی نهایتی دیده می شوند
که مردان و زنان بی شمار
به آن خیره نگاه می کنند
http://www.uupload.ir/files/haw5_m.sh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2400
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 سه شعر از #مظاهر_شهامت
🔸یک :
روی دیواری ساده
میان قاب چوبی
در ابتدای زمینه ایی کبود
تصویر ابدی و روشن لاک خالی یک لاک پشت !
تاریخی طویل مرده است
تا
زن لب زیرین خود را بگزد
و مرد
از تصور مفهوم کلمه بسیار
بازهم اندوهگین بشود
🔸دو :
گرگ اول
کلمهایی رنگ پریده بود
با تیزی لبههای کج
و با ماهیتی که بیرحمی اجداد حروف را آشکار می ساخت
این البته
مرثیه ایی برای شکسپیر را توجیه نمی کرد
اما به گرگ دوم اجازه می داد
که دومین کلمه ایی بوده باشد
که رد گله را بر سفیدی ها ادامه بدهد
و درست از همین جا بود که قتل از سرما اتفاق می افتاد
از برف
از باد تند
از هر چهره که نمی باید در کولاک فرو می رفت
بله !
شکسپیر در کولاکی
در سفیدی دیده شده بود
در ادامه خطی که راهپیمایی اجداد حروف در تعمیق فرو می رفت
🔸سه :
همه ما
دیده بودیم هیولای درخت
تاریکی را بر دوش
به اجتماع معنای فصول می برد
پیش تر از آن
مردی بود نشسته در کنار خیابان طویل
چروک پوست صورتش
تاریخ کهن شبکه ابهام را
میان خطوط اریب آفتاب
حکایت می کرد
هم از این بود
مردان و زنان بی شمار
در تحقق خطوط موازی کبود کشته شدند
و هر رنگی به شکلی گم شد که به شکلی دیگر پریده بود
اکنون پرندهها باز آمدهاند
و در صف روی سیمهای برق
درست در مسیر بی نهایتی دیده می شوند
که مردان و زنان بی شمار
به آن خیره نگاه می کنند
http://www.uupload.ir/files/haw5_m.sh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2400
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 دو شعر از #فرامرز_سه_دهی
🔸"بکت" میگفت: آدمی به چاه میماند با دو سطل که یکی پایین میرود.
و دیگری هم پایین
و من
تازه فهمیدهام:
انگشتان دست راست تو
کوهنوردانی هستند
که بالا میروند از من
از دیوارهی سنگی
به موهایم میرسند
طنابهایشان را باز میکنند از کمر
عرق میگیرند
دایره میشوند
چای و خرما نام دیگر لبهای من است
در لیوان پنج انگشتت
به لبهای تو میرسد
انگشت اشارهی دست راست من
درست در میانهی بالا
و
پایین دو لب
من از کوه پایین آمدهام
تو داری بالا میروی از من
بالا
و بازهم بالاتر
- پرچم را پیدا نمیکنم
کیفهایتان را بگردید لطفن!
چهار انگشت زانو دادهاند به زمین
به بیبرفی و برف
- پیدا نمیکنیم!
یکی از آن پنج انگشت گفت:
پرچم را در موهای او جا گذاشتیم
در موهایش چند روز مانده به یلدا!
و تو پایین میآیی
با پنج انگشتت از من
از دیوارهی سنگی!
🔸کوتاه و بلند
میشود کوتاه
و بلند
سایهی غمگین من
زیر نور چراغ
کوچه همان بنبست
بنبست همان کوچه است
و کوتاه
برای بلندی بوسهها
پیرم شد
و دیر
راست میگفت مادربزرگ:
آدمی، آه و دمیست!
و نمیدانست:
پیش از آدمی پیر میشوند
بوسه ها
کوچه همان کوچه است
آدمی، آهست
و دمی نیست
http://www.uupload.ir/files/l3nq_f.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2401
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 دو شعر از #فرامرز_سه_دهی
🔸"بکت" میگفت: آدمی به چاه میماند با دو سطل که یکی پایین میرود.
و دیگری هم پایین
و من
تازه فهمیدهام:
انگشتان دست راست تو
کوهنوردانی هستند
که بالا میروند از من
از دیوارهی سنگی
به موهایم میرسند
طنابهایشان را باز میکنند از کمر
عرق میگیرند
دایره میشوند
چای و خرما نام دیگر لبهای من است
در لیوان پنج انگشتت
به لبهای تو میرسد
انگشت اشارهی دست راست من
درست در میانهی بالا
و
پایین دو لب
من از کوه پایین آمدهام
تو داری بالا میروی از من
بالا
و بازهم بالاتر
- پرچم را پیدا نمیکنم
کیفهایتان را بگردید لطفن!
چهار انگشت زانو دادهاند به زمین
به بیبرفی و برف
- پیدا نمیکنیم!
یکی از آن پنج انگشت گفت:
پرچم را در موهای او جا گذاشتیم
در موهایش چند روز مانده به یلدا!
و تو پایین میآیی
با پنج انگشتت از من
از دیوارهی سنگی!
🔸کوتاه و بلند
میشود کوتاه
و بلند
سایهی غمگین من
زیر نور چراغ
کوچه همان بنبست
بنبست همان کوچه است
و کوتاه
برای بلندی بوسهها
پیرم شد
و دیر
راست میگفت مادربزرگ:
آدمی، آه و دمیست!
و نمیدانست:
پیش از آدمی پیر میشوند
بوسه ها
کوچه همان کوچه است
آدمی، آهست
و دمی نیست
http://www.uupload.ir/files/l3nq_f.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2401
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸فستیوال غم
▫️#جیم_کروزوئه
🔹مترجم: #سینا_میر_عربشاهی
▪️جیم کروزوئه رماننویس، شاعر و داستانکوتاهنویس معاصر آمریکایی است. داستانها و اشعار او در مجلات ادبی بسیاری از جمله آنتیوچ، فصلنامهی دِنوِر و مجلهی هُنری بمب ظاهر شدهاند و مقالات و نقدهایش بارها در روزنامههای لوسآنجلس تایمز، نیویورک تایمز و واشینگتن پست به چاپ رسیده است. وی دریافت کنندهی کمکهزینهی سازمان پشتوانه ملی هنرهای آمریکا بوده و سالها در کالج سانتامونیکا و دانشگاه دولتی کالیفرنیا به تدریس میپرداخته است. رمان او با نام «آیسلند» در سال 2002 جزء 10 کتاب داستانی برتر سال قرار گرفت و جوایز متعددی را برای نویسنده به همراه داشت. کروزوئه از نویسندگان پرکار آمریکای شمالی محسوب میشود و طی دههی گذشته پنج رمان و چندین داستان کوتاه منتشر کرده است. بسیاری فضای حاکم بر آثار او را پیوندی میان جهان ابزورد کافکا و ادبیات مینیمال دونالد بارتلمی میدانند که اگرچه گاهاً تلخی تندی را به همراه میکشد اما در نهایت، حکایت از روزنهای از امید و خوشبینی دارد. اثر ترجمهی شدهی زیر از کتاب مجموعه داستانهای وی به نام «دریاچهی خونی» برگزیده شده است.
▫️▫️▫️
با اینکه بعد از ظهر خیلی سردی بود کلاه بر سر و کاپشن بر تن کردیم و بیرون آمدیم تا قایقمان را برای فستیوال غم آماده کنیم. فکر کنم نیکرسون بود که گفت: «میدانم که قدری برای این حرف دیر شده و میدانم با گفتن آن در معرض خطر کلیشه ای شدن قرار دارم اما فکر نمیکنید که این رنگها ... خب ... بیش از حد روشن هستند؟» ....
http://www.uupload.ir/files/ui1a_j.k.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2402
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸فستیوال غم
▫️#جیم_کروزوئه
🔹مترجم: #سینا_میر_عربشاهی
▪️جیم کروزوئه رماننویس، شاعر و داستانکوتاهنویس معاصر آمریکایی است. داستانها و اشعار او در مجلات ادبی بسیاری از جمله آنتیوچ، فصلنامهی دِنوِر و مجلهی هُنری بمب ظاهر شدهاند و مقالات و نقدهایش بارها در روزنامههای لوسآنجلس تایمز، نیویورک تایمز و واشینگتن پست به چاپ رسیده است. وی دریافت کنندهی کمکهزینهی سازمان پشتوانه ملی هنرهای آمریکا بوده و سالها در کالج سانتامونیکا و دانشگاه دولتی کالیفرنیا به تدریس میپرداخته است. رمان او با نام «آیسلند» در سال 2002 جزء 10 کتاب داستانی برتر سال قرار گرفت و جوایز متعددی را برای نویسنده به همراه داشت. کروزوئه از نویسندگان پرکار آمریکای شمالی محسوب میشود و طی دههی گذشته پنج رمان و چندین داستان کوتاه منتشر کرده است. بسیاری فضای حاکم بر آثار او را پیوندی میان جهان ابزورد کافکا و ادبیات مینیمال دونالد بارتلمی میدانند که اگرچه گاهاً تلخی تندی را به همراه میکشد اما در نهایت، حکایت از روزنهای از امید و خوشبینی دارد. اثر ترجمهی شدهی زیر از کتاب مجموعه داستانهای وی به نام «دریاچهی خونی» برگزیده شده است.
▫️▫️▫️
با اینکه بعد از ظهر خیلی سردی بود کلاه بر سر و کاپشن بر تن کردیم و بیرون آمدیم تا قایقمان را برای فستیوال غم آماده کنیم. فکر کنم نیکرسون بود که گفت: «میدانم که قدری برای این حرف دیر شده و میدانم با گفتن آن در معرض خطر کلیشه ای شدن قرار دارم اما فکر نمیکنید که این رنگها ... خب ... بیش از حد روشن هستند؟» ....
http://www.uupload.ir/files/ui1a_j.k.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2402
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸شعری از #ژک_دوپان
🔹ترجمه ی #آسیه_حیدری
خاک بد ذات
زمین بی حاصل
آب یخ بسته ی کوزه را با تو تقسیم می کنم
هوای میله ها
و تختی که تخت نیست
تنها ترانه ای یاغی
به سنگینی می نشیند باز
از دسته دسته ی گندمت
ترانه ای که دروغیست در خویش
شبنم نشسته بر تک شاخه
هوایمان را شادمانه می کند
از شکاف دیوار
ستاره ها را به این سو اگر بکشانی
http://www.uupload.ir/files/xirf_a.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2403
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شعری از #ژک_دوپان
🔹ترجمه ی #آسیه_حیدری
خاک بد ذات
زمین بی حاصل
آب یخ بسته ی کوزه را با تو تقسیم می کنم
هوای میله ها
و تختی که تخت نیست
تنها ترانه ای یاغی
به سنگینی می نشیند باز
از دسته دسته ی گندمت
ترانه ای که دروغیست در خویش
شبنم نشسته بر تک شاخه
هوایمان را شادمانه می کند
از شکاف دیوار
ستاره ها را به این سو اگر بکشانی
http://www.uupload.ir/files/xirf_a.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2403
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈