🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 سه شعر از #اسماعیل_شهاب_احمدی
🔸شعر اول :
کفش شدم
بیفتم به التماس پاهایت
چنان که بچینم ناخنهای بلندم را از رفتن.
جادهای طولانی میسازی
در پیچ پیچ خطرناک جمجمهات
تا نگاه کنم فقط
به اتومبیلهایی که برمیگردند
از افتادنهایی که چشمت نمیکند.
و تو با چنگ و دندان میدوی
روی اشکهای من
روی نمکی که
در این دریاچه رسوب میکند حالا.
بگو
چه مرهمی بگذارم
بر دل موجهایی که
تا خود قیامت شور میزند اینجا؟
🔸شعر دوم :
شما مهاجرت کنید
من خستهام
از اینهمه وسعت که در من نیست
از اینهمه کوه عظیم
اقیانوس پهناور
و شهرهای سر به فلک کشیده.
شما مهاجرت کنید
من
باید چشمانم را بزرگ کنم.
🔸شعر سوم :
گمانم بزرگی کوه
تمام مقابلم را اشغال کرده است،
که الماس
لابهلای انگشتانم گم میشود.
این روزها
از بس خارجی شدهام
داخلم مدام درد میکند
باید
دست نگاهم را بلند کنم
روی اینهمه کوتاهی که در من است.
http://www.uupload.ir/files/7v4l_e.sh.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2330
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 سه شعر از #اسماعیل_شهاب_احمدی
🔸شعر اول :
کفش شدم
بیفتم به التماس پاهایت
چنان که بچینم ناخنهای بلندم را از رفتن.
جادهای طولانی میسازی
در پیچ پیچ خطرناک جمجمهات
تا نگاه کنم فقط
به اتومبیلهایی که برمیگردند
از افتادنهایی که چشمت نمیکند.
و تو با چنگ و دندان میدوی
روی اشکهای من
روی نمکی که
در این دریاچه رسوب میکند حالا.
بگو
چه مرهمی بگذارم
بر دل موجهایی که
تا خود قیامت شور میزند اینجا؟
🔸شعر دوم :
شما مهاجرت کنید
من خستهام
از اینهمه وسعت که در من نیست
از اینهمه کوه عظیم
اقیانوس پهناور
و شهرهای سر به فلک کشیده.
شما مهاجرت کنید
من
باید چشمانم را بزرگ کنم.
🔸شعر سوم :
گمانم بزرگی کوه
تمام مقابلم را اشغال کرده است،
که الماس
لابهلای انگشتانم گم میشود.
این روزها
از بس خارجی شدهام
داخلم مدام درد میکند
باید
دست نگاهم را بلند کنم
روی اینهمه کوتاهی که در من است.
http://www.uupload.ir/files/7v4l_e.sh.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2330
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸پرواز با بال های رویا
▫️خوانشی بر داستان «پیرمردی با بال های بسیار بزرگ» نوشته ی #گابریل_گارسیا_مارکز
🔹#حامد_رمضانی
واقعیت و رویا، تاریخ و اسطوره گاه چنان در هم می آمیزند که تفکیک آنان از یکدیگر امکان ناپذیر است. گاه آنچه در خواب دیده ایم شباهتی غیر قابل انتظار به واقعیت دارد و گاه تجربیات واقعی ما تنها با منطق رویا توجیه پذیر می گردد. در دوران کودکی این در هم آمیختگی در بالاترین حد خود قرار دارد و به تدریج عواملی همچون آداب اجتماعی و تعلیم و تربیت – به ویژه نوع مدرن آن – بر رویاهای ما سرپوش می گذارند وآنها را محدود می سازند. حال اگر یک فرد بزرگسال آسمان را در حال سخن گفتن با خود ببیند از نظر دیگران به اختلال روانی دچار شده است. اما در گذشته ای نه چندان دور و در جوامع به اصطلاح ابتدایی تر این امور به مثابه یک توانایی ذیل عناوینی همچون " کرامت " و " معجزه " جای می گرفتند. امروزه تنها فرصت مجاز برای ظهور این قبیل رویاها، خواب های شبانه است و دیدن فرشته ای پیر با بالهای بسیار بزرگ در حیاط خانه در روزی بارانی " توهم " خوانده می شود. در حالیکه در جوامع مذکور دیدن یک فرشته یا جن اگرچه شگفت انگیز اما در عین حال چنان منطقی بود که به صورت جمعی و همزمان توسط افراد جامعه رویت می شد. (لطیفه تکین در شرح زندگی اش می گوید که در بچگی در اتاق پذیرایی خانه شان با جن ها قایم باشک بازی می کرد.) در چنین وضعیتی رویا و اسطوره چنان در لایه لایه ی زندگی انسان رسوخ کرده است که به مثابه " امر واقع " متجلی و به تبع آن روایت می شود ...
http://www.uupload.ir/files/p3eo_h.r.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2331
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸پرواز با بال های رویا
▫️خوانشی بر داستان «پیرمردی با بال های بسیار بزرگ» نوشته ی #گابریل_گارسیا_مارکز
🔹#حامد_رمضانی
واقعیت و رویا، تاریخ و اسطوره گاه چنان در هم می آمیزند که تفکیک آنان از یکدیگر امکان ناپذیر است. گاه آنچه در خواب دیده ایم شباهتی غیر قابل انتظار به واقعیت دارد و گاه تجربیات واقعی ما تنها با منطق رویا توجیه پذیر می گردد. در دوران کودکی این در هم آمیختگی در بالاترین حد خود قرار دارد و به تدریج عواملی همچون آداب اجتماعی و تعلیم و تربیت – به ویژه نوع مدرن آن – بر رویاهای ما سرپوش می گذارند وآنها را محدود می سازند. حال اگر یک فرد بزرگسال آسمان را در حال سخن گفتن با خود ببیند از نظر دیگران به اختلال روانی دچار شده است. اما در گذشته ای نه چندان دور و در جوامع به اصطلاح ابتدایی تر این امور به مثابه یک توانایی ذیل عناوینی همچون " کرامت " و " معجزه " جای می گرفتند. امروزه تنها فرصت مجاز برای ظهور این قبیل رویاها، خواب های شبانه است و دیدن فرشته ای پیر با بالهای بسیار بزرگ در حیاط خانه در روزی بارانی " توهم " خوانده می شود. در حالیکه در جوامع مذکور دیدن یک فرشته یا جن اگرچه شگفت انگیز اما در عین حال چنان منطقی بود که به صورت جمعی و همزمان توسط افراد جامعه رویت می شد. (لطیفه تکین در شرح زندگی اش می گوید که در بچگی در اتاق پذیرایی خانه شان با جن ها قایم باشک بازی می کرد.) در چنین وضعیتی رویا و اسطوره چنان در لایه لایه ی زندگی انسان رسوخ کرده است که به مثابه " امر واقع " متجلی و به تبع آن روایت می شود ...
http://www.uupload.ir/files/p3eo_h.r.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2331
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸گنج
🔹داستانی از #حسن_نیکوفرید
چشم چشم را نمی دید. خورشید کاسه سرش را میان دست گرفته بود و فشار می داد . با وجود شال سفید و نازکی که عباس داده بود و دور سر و صورتش پیچیده بود و شیار نازکی در جلوی چشم هایش باز ، ولی با این همه ضربات گرم و ریز ماسه را روی گونه هاو پیشانی حس میکرد. لب هاکمی متورم شده بودند و هربار که با زبان مرطوبشان میکرد، طعمی تلخ و شور را می چشید که تشنگی را تشدید می کرد.
از زمانی که آخرین بار عباس رادید بود ساعاتی می گذشت و هرچه بیشتر در پی اش می گشت امید به یافتنش کمرنگ تر میشد. پاهایش سست تر شده بودند و نیرویش کمتر . در همان حال، ترسی ناشناخته در دلش کم کَمک جا باز می کرد و بیش از پیش خود را شایسته سرزنش می دید که چرا تسلیم وسوسه های احمقانه او شده است .
از دوماه پیش که عباس برای اول بار در باره آن کتاب بقول خودش طلایی صحبت بمیان آورد، تا شب پیش که در خانه مخروبه ای نزدیکی پمپ بنزین جندق با هزار نگرانی شب را سحر کردند، مثل جن زده ها روی زمین بند نمی شد و همه فکر و ذکرش دست یافتن به دفینه ای بود که در کتاب ، نقشه ی محلش رسم شده بود ...
http://www.uupload.ir/files/cepu_h.n.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2332
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸گنج
🔹داستانی از #حسن_نیکوفرید
چشم چشم را نمی دید. خورشید کاسه سرش را میان دست گرفته بود و فشار می داد . با وجود شال سفید و نازکی که عباس داده بود و دور سر و صورتش پیچیده بود و شیار نازکی در جلوی چشم هایش باز ، ولی با این همه ضربات گرم و ریز ماسه را روی گونه هاو پیشانی حس میکرد. لب هاکمی متورم شده بودند و هربار که با زبان مرطوبشان میکرد، طعمی تلخ و شور را می چشید که تشنگی را تشدید می کرد.
از زمانی که آخرین بار عباس رادید بود ساعاتی می گذشت و هرچه بیشتر در پی اش می گشت امید به یافتنش کمرنگ تر میشد. پاهایش سست تر شده بودند و نیرویش کمتر . در همان حال، ترسی ناشناخته در دلش کم کَمک جا باز می کرد و بیش از پیش خود را شایسته سرزنش می دید که چرا تسلیم وسوسه های احمقانه او شده است .
از دوماه پیش که عباس برای اول بار در باره آن کتاب بقول خودش طلایی صحبت بمیان آورد، تا شب پیش که در خانه مخروبه ای نزدیکی پمپ بنزین جندق با هزار نگرانی شب را سحر کردند، مثل جن زده ها روی زمین بند نمی شد و همه فکر و ذکرش دست یافتن به دفینه ای بود که در کتاب ، نقشه ی محلش رسم شده بود ...
http://www.uupload.ir/files/cepu_h.n.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2332
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #آسیه_حیدری_شاهی_سرایی
🔸شعر اول :
صدایم را صاف میکنم
موج
به
موج
کسی در من پهلو میگیرد
ها شور میزند بر حافظهام
شاید دستی در کار...
باشد!
من انقلابی ترسیدهای
که در صدایش
تیر میکشد
🔸شعر دوم :
در سپیدهدم خانه داری
و هر بار
تنها
قدِ یک فنجان چای شیرین
به هم میخوریم
http://www.uupload.ir/files/8ucu_a.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2333
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #آسیه_حیدری_شاهی_سرایی
🔸شعر اول :
صدایم را صاف میکنم
موج
به
موج
کسی در من پهلو میگیرد
ها شور میزند بر حافظهام
شاید دستی در کار...
باشد!
من انقلابی ترسیدهای
که در صدایش
تیر میکشد
🔸شعر دوم :
در سپیدهدم خانه داری
و هر بار
تنها
قدِ یک فنجان چای شیرین
به هم میخوریم
http://www.uupload.ir/files/8ucu_a.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2333
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
▪️سه شعر از #جیحون_ییلماز Ceyhun Yılmaz
🔹برگردان از #مجتبا_نهانی
🔸Ağrı
Her gecenin en yorgunu ben
Aşk nakliyatçısıyım
Omuzumda sen diye bi yük
Benden başkası taşımaz
Bıraksam omuzum belki rahat ama
Kalbim ağrır o zaman
🔸درد
خستهترینِ هر شب منام
باربرِ عشقام
بر دوشام باری به نام تو
جز من کسی حملاش نمیکند
اگر رهایاش کنم شاید شانهام آسوده شود
اما قلبام درد میگیرد
🔸Yokuş
saçlarından ödünç ver
dört bahar geçti
çiçek kokusu öpmedim
çok oldu mutluluktan vazgeçeli...
gülüşünden ver
ömrümden al
🔸سربالایی
چند تار مویات را به عاریه بگذار
چهار بهار گذشت
بوی گُل را نبوسیدم
مدتهاست از خوشبختی دست کشیدهام...
از خندهات بده و
از عمرم بگیر
🔸Ayrılık
Islak bir sokakta bulursun kendini
Yüreğin taş, dudakların yok
Yaşadığını zannedip yürümek istersin
Ellerin titrer, gözlerin dolar
Yüreğinde ne varsa yaş olup akar gözlerinden
Üşüdüğünü zannedersin; ölmektesindir
Sıkı dur bebeğim buna AYRILIK derler.....
🔸جدایی
در کوچهیی خیس و نمناک خودت را مییابی
قلبات سنگ است و بیلب هستی
به گمانات زندهیی، میخواهی قدم بزنی
دستهایات میلرزند، چشمهایات پر از اشک میشوند
در قلبات هر چه هست اشک شده و
از چشمهایات جاری میشود
فکر میکنی سردت شده؛ اما در حال مردنی
صبر کن عزیزم، نام این جدایی است...
http://www.uupload.ir/files/f54k_m.n.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2334
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل_پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
▪️سه شعر از #جیحون_ییلماز Ceyhun Yılmaz
🔹برگردان از #مجتبا_نهانی
🔸Ağrı
Her gecenin en yorgunu ben
Aşk nakliyatçısıyım
Omuzumda sen diye bi yük
Benden başkası taşımaz
Bıraksam omuzum belki rahat ama
Kalbim ağrır o zaman
🔸درد
خستهترینِ هر شب منام
باربرِ عشقام
بر دوشام باری به نام تو
جز من کسی حملاش نمیکند
اگر رهایاش کنم شاید شانهام آسوده شود
اما قلبام درد میگیرد
🔸Yokuş
saçlarından ödünç ver
dört bahar geçti
çiçek kokusu öpmedim
çok oldu mutluluktan vazgeçeli...
gülüşünden ver
ömrümden al
🔸سربالایی
چند تار مویات را به عاریه بگذار
چهار بهار گذشت
بوی گُل را نبوسیدم
مدتهاست از خوشبختی دست کشیدهام...
از خندهات بده و
از عمرم بگیر
🔸Ayrılık
Islak bir sokakta bulursun kendini
Yüreğin taş, dudakların yok
Yaşadığını zannedip yürümek istersin
Ellerin titrer, gözlerin dolar
Yüreğinde ne varsa yaş olup akar gözlerinden
Üşüdüğünü zannedersin; ölmektesindir
Sıkı dur bebeğim buna AYRILIK derler.....
🔸جدایی
در کوچهیی خیس و نمناک خودت را مییابی
قلبات سنگ است و بیلب هستی
به گمانات زندهیی، میخواهی قدم بزنی
دستهایات میلرزند، چشمهایات پر از اشک میشوند
در قلبات هر چه هست اشک شده و
از چشمهایات جاری میشود
فکر میکنی سردت شده؛ اما در حال مردنی
صبر کن عزیزم، نام این جدایی است...
http://www.uupload.ir/files/f54k_m.n.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2334
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل_پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸این سنگ که بر شانه ی هر من
▫️#خوانش_شعر «من...سنگ... دانه... مور» از مجموعة «من اینم از خودم- درست شنیدی!» / سروده #محمد_آشور.
🔹#سامان_اصفهانی
«سیزیف» از نهاد به یاد انتقال می یابد و در زنجیره ی تداعی ها گریبان مورچه را می گیرد. این تقابل در وهله ی اول مذهب غریزه را از مورچه خواهد گرفت: عمل غریزی شاید ناشی از احساسی درک نکردنی از هستی باشد و بیهودگی، که بخشی از ذات آشتی ناپذیر هستی با موجودات است، یکی از مفاهیمی است که توجیه کننده ی این احساس است. اما تقابل «سیزیف» با مورچه، مفهوم دیگری به عمل مورچه می دهد. همان طور که می دانیم با دانستن حکایت سیزیف، ابهام ظاهری ابتدای شعر از میان می رود ولی از دیدِ من با ورود عناصری مانند «گندم» و «موریانه» بر ابهام ذاتی شعر افزوده می شود. چنین ابهامی حسی در ما پدیدار می کند؛ کنشی از نوع احساسات مبهمی که در نتیجه ی درک نامریی پوچی در ما هست. اما شاعر از این فراتر می رود، کار او تعمیم عمل سیزیفی به عمل غریزی مورچه است.
تو را به یاد چه وقتی که دانه ی گندم را ...
هنگامی که پای «تو» به میان کشیده می شود، گندم هم از وجه درونی و اساطیری اش بیرون می آید و با در نظر گرفتن خودِ شاعر، همه ی اینها در خدمت تقابل هایی قرار می گیرند که هر دو در برخورد با چرایی این پرسش: «مرا» به یاد مورچه و «تو» را به یاد چه؟ به یک بیداری وجدانی مشترک خواهند رسید (به این علت وجدانی که انگار درک حس های نامریی هستی نیاز به معرفتی این چنین دارد و فکر می کنم که واژه ی وجدان اینجا مناسب تر باشد). شاعر در جایگاه اول شخص، مخاطب را به سمت «گندم» و درک دیگری از آن سوق می دهد تا این خبر توجیه بیشتری پیدا کند ...
http://www.uupload.ir/files/4gdn_s.e.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2335
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸این سنگ که بر شانه ی هر من
▫️#خوانش_شعر «من...سنگ... دانه... مور» از مجموعة «من اینم از خودم- درست شنیدی!» / سروده #محمد_آشور.
🔹#سامان_اصفهانی
«سیزیف» از نهاد به یاد انتقال می یابد و در زنجیره ی تداعی ها گریبان مورچه را می گیرد. این تقابل در وهله ی اول مذهب غریزه را از مورچه خواهد گرفت: عمل غریزی شاید ناشی از احساسی درک نکردنی از هستی باشد و بیهودگی، که بخشی از ذات آشتی ناپذیر هستی با موجودات است، یکی از مفاهیمی است که توجیه کننده ی این احساس است. اما تقابل «سیزیف» با مورچه، مفهوم دیگری به عمل مورچه می دهد. همان طور که می دانیم با دانستن حکایت سیزیف، ابهام ظاهری ابتدای شعر از میان می رود ولی از دیدِ من با ورود عناصری مانند «گندم» و «موریانه» بر ابهام ذاتی شعر افزوده می شود. چنین ابهامی حسی در ما پدیدار می کند؛ کنشی از نوع احساسات مبهمی که در نتیجه ی درک نامریی پوچی در ما هست. اما شاعر از این فراتر می رود، کار او تعمیم عمل سیزیفی به عمل غریزی مورچه است.
تو را به یاد چه وقتی که دانه ی گندم را ...
هنگامی که پای «تو» به میان کشیده می شود، گندم هم از وجه درونی و اساطیری اش بیرون می آید و با در نظر گرفتن خودِ شاعر، همه ی اینها در خدمت تقابل هایی قرار می گیرند که هر دو در برخورد با چرایی این پرسش: «مرا» به یاد مورچه و «تو» را به یاد چه؟ به یک بیداری وجدانی مشترک خواهند رسید (به این علت وجدانی که انگار درک حس های نامریی هستی نیاز به معرفتی این چنین دارد و فکر می کنم که واژه ی وجدان اینجا مناسب تر باشد). شاعر در جایگاه اول شخص، مخاطب را به سمت «گندم» و درک دیگری از آن سوق می دهد تا این خبر توجیه بیشتری پیدا کند ...
http://www.uupload.ir/files/4gdn_s.e.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2335
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸همسایهها
🔹 شعری از #آزاده_زارعیان
ما با هم همخانهایم
از طرفِ یک در میرسیم به هم
ما با هم همخانوادهایم
از طرفِ چند کلمه میرسیم به هم
بعضیها خویشاوندانِ نزدیک
بعضی دور
دور
طوری که نشانیِ جدیدشان در جهان را نمیدانیم
بعضیها آنچنان نزدیک
که هر دو به یک اسم صدایشان میزنیم
و با هم به دیدنشان میرویم
نشانیِ دقیقِ همهشان
شگفتی و ناامیدی است
http://www.uupload.ir/files/2bl3_a.z.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2336
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸همسایهها
🔹 شعری از #آزاده_زارعیان
ما با هم همخانهایم
از طرفِ یک در میرسیم به هم
ما با هم همخانوادهایم
از طرفِ چند کلمه میرسیم به هم
بعضیها خویشاوندانِ نزدیک
بعضی دور
دور
طوری که نشانیِ جدیدشان در جهان را نمیدانیم
بعضیها آنچنان نزدیک
که هر دو به یک اسم صدایشان میزنیم
و با هم به دیدنشان میرویم
نشانیِ دقیقِ همهشان
شگفتی و ناامیدی است
http://www.uupload.ir/files/2bl3_a.z.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2336
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸آنتولوژی شعر امروز ایران
🔹به کوشش: #الهام_گردی و #کورش_بیگپور
این مجموعه به درخواست مرکز ایرانشناسی دانشگاه کالیفرنیا ارواین در ۶۲۰ صفحه (۲۷۲ شعر) از ۱۳۷ شاعر، گردآوری و به زبان فارسی در دانشگاه "یو سی آی" منتشر شده و مرجع مناسبیست برای مطالعه و تحقیق افرادی که خارج از ایران ساکن هستند (از جمله دانشجویان ادبیات و زبان فارسی).
قرار است جلد دوم این آنتولوژی نیز بهزودی گردآوری شود.
▪️اسامی شاعران حاضر در این آنتولوژی:
فرزاد آبادی، بکتاش آبتین، علیرضا آبیز، علیرضا آدینه، شبنم آذر، سعید آرمات، سحر آریا، محمد آشور، شمس آقاجانی، مانا آقایی، امین احراری، صنم احمدزاده، کبوتر ارشدی، الهام اسلامی، حسین اشراق، مهدی اشرفی، آرش اللهوردی، محمد امینی، رضا بابالمراد، هانا بامداد، هانیه بختیار، مرتضی بخشایش، غلامرضا بروسان، امیر حسین بریمانی، خسرو بنایی، بهزاد بهادری، ارمغان بهداروند، محسن بیدوازی، کورش بیگپور، فرزین پارسیکیا، سهند پاکبین، وحید پورزارع، رویا تفتی، صمد تیمورلو، ستار جانعلیپور، سپیده جدیری، رزا جمالی، علیرضا جهانشاهی، رضا چایچی، روجا چمنکار، آتفه چهارمحالیان، آسیه حاججعفری، اسرار حامد مقتدر، زبیده حسینی، شوکا حسینی، سولماز حسنزاده، محمد علی حسنلو، مهدی حسینزاده، زهرا حیدری، رضا حیرانی، ساناز داودزادهفر، سریا داودی حموله، سمیه دیندارلو، حامد رحمتی، بهاره رضایی، حسین رضایی، کتایون ریزخراتی، بابک زمانی، ماندانا زندیان، نغمه ساروی، جهانگیر سایانی، ساره سکوت، احسام سلطانی، حامد سلیمانتبار، قارن سوادکوهی، وحیده سیستانی، مرتضی شاهیننیا، نیلوفر شریفی، طیبه شنبهزاده، مظاهر شهامت، مرتضی شهید حنیفی، شاهین شیرزادی، فریاد شیری، شهرام شیدایی، مجید ضرغامی، مازیار عارفانی، ابراهیم عالیپور، علیرضا عباسی، علی عبداللهی، بهزاد عبدی، مریم عبدی، عطیه عطارزاده، شهریار عطایی، الیاس علوی، وحید علیزاده رزازی، آیدا عمیدی، مصطفا غضنفری، حسین فاضلی، على فتحىمقدم، امید فرجالهی، لیلا فرجامی، نگین فرهود، علیرضا فریدون گودرزی، بهاره فریسآبادی، بنفشه فریسآبادی، ساجد فضلزاده، مهرداد فلاح، جواد قاسمی، مهرنوش قربانعلی، مهدی قلایی، علی قنبری، فرزانه قوامی، عبدالصابر کاکایی، میلاد کامیابیان، کورش کرمپور، سعیده کشاورزی، خالق گرجی، الهام گردی، سعدی گلبیانی، لیلی گلهداران، محمد گنابادی، پدرام مجیدی، شیدا محمدی، امین مرادی، مهدی مرادی، فروغ مصدق، داریوش معمار، پویان مقدسی، بیتا ملکوتی، محمد مهدیپور، کیوان مهرگان، گراناز موسوی، محسن موسوی میرکلایی، اسماعیل مهرانفر، آرمان میرزانژاد، فریاد ناصری، الینا نریمان، سهیل نصرتی، محمدعلی نوری، سمیرا نیکنوروزی، مازیار نیستانی، فرشته وزیرینسب، سابیر هاکا، هنگامه هویدا، بردیا یادگاری، معصومه یگانه، پدرام یگانهمعافی.
http://www.uupload.ir/files/21ld_a.jpg
◾️بخش : #بازتاب
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸آنتولوژی شعر امروز ایران
🔹به کوشش: #الهام_گردی و #کورش_بیگپور
این مجموعه به درخواست مرکز ایرانشناسی دانشگاه کالیفرنیا ارواین در ۶۲۰ صفحه (۲۷۲ شعر) از ۱۳۷ شاعر، گردآوری و به زبان فارسی در دانشگاه "یو سی آی" منتشر شده و مرجع مناسبیست برای مطالعه و تحقیق افرادی که خارج از ایران ساکن هستند (از جمله دانشجویان ادبیات و زبان فارسی).
قرار است جلد دوم این آنتولوژی نیز بهزودی گردآوری شود.
▪️اسامی شاعران حاضر در این آنتولوژی:
فرزاد آبادی، بکتاش آبتین، علیرضا آبیز، علیرضا آدینه، شبنم آذر، سعید آرمات، سحر آریا، محمد آشور، شمس آقاجانی، مانا آقایی، امین احراری، صنم احمدزاده، کبوتر ارشدی، الهام اسلامی، حسین اشراق، مهدی اشرفی، آرش اللهوردی، محمد امینی، رضا بابالمراد، هانا بامداد، هانیه بختیار، مرتضی بخشایش، غلامرضا بروسان، امیر حسین بریمانی، خسرو بنایی، بهزاد بهادری، ارمغان بهداروند، محسن بیدوازی، کورش بیگپور، فرزین پارسیکیا، سهند پاکبین، وحید پورزارع، رویا تفتی، صمد تیمورلو، ستار جانعلیپور، سپیده جدیری، رزا جمالی، علیرضا جهانشاهی، رضا چایچی، روجا چمنکار، آتفه چهارمحالیان، آسیه حاججعفری، اسرار حامد مقتدر، زبیده حسینی، شوکا حسینی، سولماز حسنزاده، محمد علی حسنلو، مهدی حسینزاده، زهرا حیدری، رضا حیرانی، ساناز داودزادهفر، سریا داودی حموله، سمیه دیندارلو، حامد رحمتی، بهاره رضایی، حسین رضایی، کتایون ریزخراتی، بابک زمانی، ماندانا زندیان، نغمه ساروی، جهانگیر سایانی، ساره سکوت، احسام سلطانی، حامد سلیمانتبار، قارن سوادکوهی، وحیده سیستانی، مرتضی شاهیننیا، نیلوفر شریفی، طیبه شنبهزاده، مظاهر شهامت، مرتضی شهید حنیفی، شاهین شیرزادی، فریاد شیری، شهرام شیدایی، مجید ضرغامی، مازیار عارفانی، ابراهیم عالیپور، علیرضا عباسی، علی عبداللهی، بهزاد عبدی، مریم عبدی، عطیه عطارزاده، شهریار عطایی، الیاس علوی، وحید علیزاده رزازی، آیدا عمیدی، مصطفا غضنفری، حسین فاضلی، على فتحىمقدم، امید فرجالهی، لیلا فرجامی، نگین فرهود، علیرضا فریدون گودرزی، بهاره فریسآبادی، بنفشه فریسآبادی، ساجد فضلزاده، مهرداد فلاح، جواد قاسمی، مهرنوش قربانعلی، مهدی قلایی، علی قنبری، فرزانه قوامی، عبدالصابر کاکایی، میلاد کامیابیان، کورش کرمپور، سعیده کشاورزی، خالق گرجی، الهام گردی، سعدی گلبیانی، لیلی گلهداران، محمد گنابادی، پدرام مجیدی، شیدا محمدی، امین مرادی، مهدی مرادی، فروغ مصدق، داریوش معمار، پویان مقدسی، بیتا ملکوتی، محمد مهدیپور، کیوان مهرگان، گراناز موسوی، محسن موسوی میرکلایی، اسماعیل مهرانفر، آرمان میرزانژاد، فریاد ناصری، الینا نریمان، سهیل نصرتی، محمدعلی نوری، سمیرا نیکنوروزی، مازیار نیستانی، فرشته وزیرینسب، سابیر هاکا، هنگامه هویدا، بردیا یادگاری، معصومه یگانه، پدرام یگانهمعافی.
http://www.uupload.ir/files/21ld_a.jpg
◾️بخش : #بازتاب
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸روانشناختی پیش سازها و پس سازها
در شکل گیری اندیشه ی ادبی #احمد_شاملو
🔹#عابدین_پاپی
آنچه متبادر به ذهن است این که وقتی یک پارادایم (الگو) فکری در برهه ای از زمان ِ پر فراز و فرود یک جامعه خودی را نشان می دهد و این پارادایم فکری مورد مطالعه و مداقه ی جامعه قرار می گیرد پیامد این جنبش فکری نظرات و انتقاداتی است که بر این پارادایم فکری وارد می شود و این مهم به خاطر دو دلیل عمده شکل می گیرد : نخست این که فرد الگو فکری تازه ای را در جامعه به وجود می آورد و این تازگی بر روحیات برخی از پیشینیان خوشایند نمی آید و دیگر این که هرالگوی فکری که بنیان ِآن به مرور زمان در جامعه مستحکم و پخته می شود خود مسببی است مبنی بر این که مورد تجزیه و تحلیل و یا احیانن نقد قرار بگیرد . بنابراین یکی از اندیشه های ادبی در دایره ی شعر نو را می توان اندیشه ی ادبی شاملو برشمرد که تاکنون صدها نقد و نظر بر آثار و اندیشه ی این روشنفکر نوشته اند . با این تعابیر نظر این است که اسب سخن در دایره ی شعر و گفتمان ِ شاملو با توجه به این همه نوشتار درمورد این اندیشمند بسی دشوار و شاید توأم با تکرار معنا و مفهوم باشد . لذا در این «نوشتار» سعی بر آن داشته تا که با رویکردی روانشناسانه و در چند زاویه اندیشه ی ادبی این متفکر به شرح ذیل مورد وارسی قرار بگیرد ...
http://www.uupload.ir/files/h5dp_a.p.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2337
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸روانشناختی پیش سازها و پس سازها
در شکل گیری اندیشه ی ادبی #احمد_شاملو
🔹#عابدین_پاپی
آنچه متبادر به ذهن است این که وقتی یک پارادایم (الگو) فکری در برهه ای از زمان ِ پر فراز و فرود یک جامعه خودی را نشان می دهد و این پارادایم فکری مورد مطالعه و مداقه ی جامعه قرار می گیرد پیامد این جنبش فکری نظرات و انتقاداتی است که بر این پارادایم فکری وارد می شود و این مهم به خاطر دو دلیل عمده شکل می گیرد : نخست این که فرد الگو فکری تازه ای را در جامعه به وجود می آورد و این تازگی بر روحیات برخی از پیشینیان خوشایند نمی آید و دیگر این که هرالگوی فکری که بنیان ِآن به مرور زمان در جامعه مستحکم و پخته می شود خود مسببی است مبنی بر این که مورد تجزیه و تحلیل و یا احیانن نقد قرار بگیرد . بنابراین یکی از اندیشه های ادبی در دایره ی شعر نو را می توان اندیشه ی ادبی شاملو برشمرد که تاکنون صدها نقد و نظر بر آثار و اندیشه ی این روشنفکر نوشته اند . با این تعابیر نظر این است که اسب سخن در دایره ی شعر و گفتمان ِ شاملو با توجه به این همه نوشتار درمورد این اندیشمند بسی دشوار و شاید توأم با تکرار معنا و مفهوم باشد . لذا در این «نوشتار» سعی بر آن داشته تا که با رویکردی روانشناسانه و در چند زاویه اندیشه ی ادبی این متفکر به شرح ذیل مورد وارسی قرار بگیرد ...
http://www.uupload.ir/files/h5dp_a.p.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2337
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸شعری از #فرناندو_پسوا
🔹ترجمه ی #مبین_اعرابی
اگر به دنبال شعر ساده و سرراست می گردید، بهتر است از همینجا دور بزنید و به سراغ خیل عظیم شاعرانی بروید که شعرهایشان فهم آسان تری دارد، چراکه در شعر پسوا باید به دنبال لایه های پنهان گشت و رفت و برگشتی مداوم میان واقعیت (واقعیت چیست؟) و خیال را تجربه کرد. موضوع وقتی پیچیده تر می شود که با شخصیت هایی آشنا شویم که به جای پسوا سخن می گویند. این چند شخصیتی، چه بیماری مزمن پسوا بوده باشد چه شیوه انتخابی وی برای خلق آثارش، ما را با چند شاعر مواجه می کند و اگر به شیوه گذشتگان، زندگی و تفکرات شاعر را نیز در فهم و دسته بندی اشعارش دخالت دهیم، هریک از حداقل سه همزاد اصلی پسوا پیشینه، تفکرات و زبان خاص خود را دارند.
فرناندو پسوا شاعر پرتغالی متولد 1888 در لیسبون است که به واسطه ازدواج مادرش با مردی که کنسول پرتغال در آفریقای جنوبی بود، کودکی پر فراز و نشیبی را از سر گذراند. وقتی که دوباره به لیسبون بازگشت 17 سال داشت و پس از دوسال که تصمیم به ترک دانشگاه گرفت، مطالعات گسترده و نوشتن را به طور جدی تر آغاز کرد. هرچند پسوا در طول حیاتش نیز به واسطه چاپ آثار، نوشتن در ستون های مجلات و نامه نگاری با بزرگان ادبیات... به عنوان شاعری جدی شناخته شده بود، اما کشف نبوغش پس از مرگ وی در 1935 و دسته بندی و چاپ آثار عمده اش که در چمدانی بزرگ نگهداری می شد، صورت پذیرفت.
اختلال چند شخصیتی که پیشتر به آنها اشاره شد، به حدی در زندگی پسوا جدی بود که آثارش را با نام همزادهای ابداعی اش می نوشت و هریک از این همزادها، نام، تحصیلات، زندگی و شخصیت منحصر به فردی داشتند و گاه به نوشتن و اظهار نظر درباره آثار یکدیگر نیز می پرداختند. هرچند استفاده از نام های مستعار برای انتشار آثار، به اغراض مختلف توسط شاعران و نویسندگان زیادی مورد استفاده قرار گرفته است، اما برای پسوا موضوع بسیار فراتر از نام ادبی مستعاربوده است. سه همزاد اصلی وی عبارتند از: آلبرتو کایرو که ساکن روستا بود و درس نخوانده، خداپرست و شیفته طبیعت و فهم ناب اشیاء. کایرو به اشارهی پسوا در سال 1887 (یک سال زودتر از خودِ شاعر) به دنیا آمد و در 1915 از بیماری سل درگذشت. آلوارو دِ کَمپوس که متولد 1890 مهندس نیروی دریایی و ساکن انگلستان و تحت تاثیر والت ویتمن و فوتوریست های ایتالیایی بود. ریکاردو رِیش، پزشکی سلطنت طلب که شعر کلاسیک با شیوه گذشتگان می سراید. علاوه بر اینها تعداد زیادی نام دیگر وجود دارد که پسوا علاوه بر نام اصلی خود، تحت نقاب آنها نوشته است. نام هایی همچون بِرناردو سوارز، آنتونیو مورا، بارون تیو و حتی زنی به نام ماریا خوزه. پسوآ در جایی نوشت: «من به همهی اینها گوشت و خون دادم، کارآمدیهایشان را سنجیدم، دوستیهاشان را شناختم، گفتگوهایشان را شنیدم… به نظرم رسید که در بین آنها، آفرینندهشان، کمترین چیز است… انگار همه اینها جدا از من رخ داده بود و همچنان نیز رخ خواهد داد…»
نکته جالب دیگر در زندگی ادبی فرناندو پسوا علاقه بسیار وی به خیام است، این علاقه بخشی از فلسفه ذهنی پسوا است که گاهی به وضوح در اشعار وی مشهود است.
شعری که مشاهده می کنید، با نام آلوارو دِ کَمپوس نوشته شده است.
$$$
پشت فرمان شورولتی در راه سینترا
میان مهتاب و رویا، در جاده ای متروک
تنها و کُند می رانم
اینطور به نظر میرسد یا می خواهم اینطور به نظر برسد:
که دارم می روم به جاده ای دیگر، به رویایی دیگر، به دنیایی دیگر
که دارم می روم
بی آنکه لیسبون را ترک کرده باشم و بی آنکه سینترا پیش رویم باشد
که دارم می روم و چه چیز آنجا هست که باید رفت و نایستاد؟ که باید رفت
شب را در سینترا می گذرانم، چون نمی توانم در لیسبون بمانم
اما به محض رسیدن به سینترا، پشیمان خواهم شد از ترکِ لیسبون
همواره این دل نگرانیِ بی اساس، بی هدف و بی اثر با من است
همواره، همواره، همواره
اندوهی بی حساب برای هیچ
در جادهی رو به سینترا، در جادهی رو به رویاها، در جادهی رو به زندگی
باید مراقب حرکات ناخودآگاهی باشم که ماشینِ قرضی ام را چپ می کند
حرکاتِ ناخودآگاه پشت فرمان، در اطرافم، در خودم
به علامت راهنمایی می خندم وقتی که فکر می کنم، گردش به راهِ راست
در چند وسیلهی قرضیِ جهان راه می پیمایم؟ ... ⬇️
http://www.uupload.ir/files/iyw9_f.p.jpg
🔴لطفاً ادامه ی شعر را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2338
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شعری از #فرناندو_پسوا
🔹ترجمه ی #مبین_اعرابی
اگر به دنبال شعر ساده و سرراست می گردید، بهتر است از همینجا دور بزنید و به سراغ خیل عظیم شاعرانی بروید که شعرهایشان فهم آسان تری دارد، چراکه در شعر پسوا باید به دنبال لایه های پنهان گشت و رفت و برگشتی مداوم میان واقعیت (واقعیت چیست؟) و خیال را تجربه کرد. موضوع وقتی پیچیده تر می شود که با شخصیت هایی آشنا شویم که به جای پسوا سخن می گویند. این چند شخصیتی، چه بیماری مزمن پسوا بوده باشد چه شیوه انتخابی وی برای خلق آثارش، ما را با چند شاعر مواجه می کند و اگر به شیوه گذشتگان، زندگی و تفکرات شاعر را نیز در فهم و دسته بندی اشعارش دخالت دهیم، هریک از حداقل سه همزاد اصلی پسوا پیشینه، تفکرات و زبان خاص خود را دارند.
فرناندو پسوا شاعر پرتغالی متولد 1888 در لیسبون است که به واسطه ازدواج مادرش با مردی که کنسول پرتغال در آفریقای جنوبی بود، کودکی پر فراز و نشیبی را از سر گذراند. وقتی که دوباره به لیسبون بازگشت 17 سال داشت و پس از دوسال که تصمیم به ترک دانشگاه گرفت، مطالعات گسترده و نوشتن را به طور جدی تر آغاز کرد. هرچند پسوا در طول حیاتش نیز به واسطه چاپ آثار، نوشتن در ستون های مجلات و نامه نگاری با بزرگان ادبیات... به عنوان شاعری جدی شناخته شده بود، اما کشف نبوغش پس از مرگ وی در 1935 و دسته بندی و چاپ آثار عمده اش که در چمدانی بزرگ نگهداری می شد، صورت پذیرفت.
اختلال چند شخصیتی که پیشتر به آنها اشاره شد، به حدی در زندگی پسوا جدی بود که آثارش را با نام همزادهای ابداعی اش می نوشت و هریک از این همزادها، نام، تحصیلات، زندگی و شخصیت منحصر به فردی داشتند و گاه به نوشتن و اظهار نظر درباره آثار یکدیگر نیز می پرداختند. هرچند استفاده از نام های مستعار برای انتشار آثار، به اغراض مختلف توسط شاعران و نویسندگان زیادی مورد استفاده قرار گرفته است، اما برای پسوا موضوع بسیار فراتر از نام ادبی مستعاربوده است. سه همزاد اصلی وی عبارتند از: آلبرتو کایرو که ساکن روستا بود و درس نخوانده، خداپرست و شیفته طبیعت و فهم ناب اشیاء. کایرو به اشارهی پسوا در سال 1887 (یک سال زودتر از خودِ شاعر) به دنیا آمد و در 1915 از بیماری سل درگذشت. آلوارو دِ کَمپوس که متولد 1890 مهندس نیروی دریایی و ساکن انگلستان و تحت تاثیر والت ویتمن و فوتوریست های ایتالیایی بود. ریکاردو رِیش، پزشکی سلطنت طلب که شعر کلاسیک با شیوه گذشتگان می سراید. علاوه بر اینها تعداد زیادی نام دیگر وجود دارد که پسوا علاوه بر نام اصلی خود، تحت نقاب آنها نوشته است. نام هایی همچون بِرناردو سوارز، آنتونیو مورا، بارون تیو و حتی زنی به نام ماریا خوزه. پسوآ در جایی نوشت: «من به همهی اینها گوشت و خون دادم، کارآمدیهایشان را سنجیدم، دوستیهاشان را شناختم، گفتگوهایشان را شنیدم… به نظرم رسید که در بین آنها، آفرینندهشان، کمترین چیز است… انگار همه اینها جدا از من رخ داده بود و همچنان نیز رخ خواهد داد…»
نکته جالب دیگر در زندگی ادبی فرناندو پسوا علاقه بسیار وی به خیام است، این علاقه بخشی از فلسفه ذهنی پسوا است که گاهی به وضوح در اشعار وی مشهود است.
شعری که مشاهده می کنید، با نام آلوارو دِ کَمپوس نوشته شده است.
$$$
پشت فرمان شورولتی در راه سینترا
میان مهتاب و رویا، در جاده ای متروک
تنها و کُند می رانم
اینطور به نظر میرسد یا می خواهم اینطور به نظر برسد:
که دارم می روم به جاده ای دیگر، به رویایی دیگر، به دنیایی دیگر
که دارم می روم
بی آنکه لیسبون را ترک کرده باشم و بی آنکه سینترا پیش رویم باشد
که دارم می روم و چه چیز آنجا هست که باید رفت و نایستاد؟ که باید رفت
شب را در سینترا می گذرانم، چون نمی توانم در لیسبون بمانم
اما به محض رسیدن به سینترا، پشیمان خواهم شد از ترکِ لیسبون
همواره این دل نگرانیِ بی اساس، بی هدف و بی اثر با من است
همواره، همواره، همواره
اندوهی بی حساب برای هیچ
در جادهی رو به سینترا، در جادهی رو به رویاها، در جادهی رو به زندگی
باید مراقب حرکات ناخودآگاهی باشم که ماشینِ قرضی ام را چپ می کند
حرکاتِ ناخودآگاه پشت فرمان، در اطرافم، در خودم
به علامت راهنمایی می خندم وقتی که فکر می کنم، گردش به راهِ راست
در چند وسیلهی قرضیِ جهان راه می پیمایم؟ ... ⬇️
http://www.uupload.ir/files/iyw9_f.p.jpg
🔴لطفاً ادامه ی شعر را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2338
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
جهان عوض شد، من هم عوض شدم
گفتوگوی ایسنا با شمس لنگرودی به مناسبت سالروز تولد 67 سالگی شاعر را در لینک زیر بخوانید👇👇
http://bit.ly/2zZ6QQN
ویدئوی کامل 👇👇
http://bit.ly/2zE3dPC
🆔@piaderonews 👈
گفتوگوی ایسنا با شمس لنگرودی به مناسبت سالروز تولد 67 سالگی شاعر را در لینک زیر بخوانید👇👇
http://bit.ly/2zZ6QQN
ویدئوی کامل 👇👇
http://bit.ly/2zE3dPC
🆔@piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸شعری از #راینر_ماریا_ریلکه
🔹ترجمه ی #کامبیز_جعفری_نژاد
1926 - 1875
#Rainer_Maria_Rilke
📚ریلکه از بزرگترین شاعران و نویسندگان آلمانی زبان است. او در پراگ که در زمان تولد وی بخشی از امپراتوری اتریش- مجارستان بود چشم به جهان گشود. در سال 1897 با بانویی بنام «لو آندریاس سالومه» آشنا شد که وی را با افکار و اندیشه های نیچه آشنا کرد و به سفر ایتالیا و روسیه برد.
ریلکه در سال 1900 با مجسمه سازی بنام «کلارا» ازدواج کرد. در سال 1916 و در بحبوحه ی جنگ جهانی اول به خدمت سربازی فراخوانده شد و به شدت تحت تاثیر فجایع حاصل از جنگ قرار گرفت.
آثار ریلکه که عبارتند از نامه ها، داستان ها و تعدادی دفتر شعر حاکی از عبور وی از سنت و پیوندش با مدرنیسم هستند. این آثار اغلب حول مضامینی هستی گرایانه چون صفات فردی، عشق، مرگ، انزوا و دشواری ارتباط با دیگران می چرخند و از ترس های دوران کودکی و تمایلات قلبی او نسبت به خداوند پرده برمی دارند.
▪️نیم تنه ی اساطیری آپولو
ما را شناختی نیست به آن گمگشته سَر اساطیری
و آن چشمها که چون دو میوه ی رسیده بودند. و هنوز
گویی آن پیکره ی بی سر چون فانوسی از درون روشن است،
با نگاهی نافذ و در سکوت به ما می نگرد
و در نهایت قدرت می درخشد. آری اینگونه است
که سینه های خوش تراشش شگفت زده ات می کنند
و لبخندت فرو می لغزد بر آن نقطه ی ممنوعه، آن مرکز تاریکی
که روزگاری آتش فروزان زندگی و زادوری را بر می افروخت.
و غیراین اگر بود، پیکره جز توده ای سنگ سخت
به زیر شانه هایی فراخ و شفاف نبود
و بسان خز نرم یکی سمور وحشی چنین به درخشش و درتلالو نبود:
و چون ستاره ای دُرشت و درخشان در تمامی ابعاد و زوایا
شکوفا نمی شد: و از هر پست و بلندی شاهد تو نبود.
آری باشد که در زندگی راه و رسمی دیگر اختیار کنی.
▫️آپولو: پسر زئوس و لتو بود. او را خدای شعر و موسیقی و آفتاب و نور نامیده اند.
▪️Archaic Torso of Apollo
▫️Rainer Maria Rilke, 1875 – 1926
▫️Translated by Stephen Mitchell
We cannot know his legendary head
with eyes like ripening fruit. And yet his torso
is still suffused with brilliance from inside,
like a lamp, in which his gaze, now turned to low,
gleams in all its power. Otherwise
the curved breast could not dazzle you so, nor could
a smile run through the placid hips and thighs
to that dark center where procreation flared.
Otherwise this stone would seem defaced
beneath the translucent cascade of the shoulders
and would not glisten like a wild beast’s fur:
would not, from all the borders of itself,
burst like a star: for here there is no place
that does not see you. You must change your life.
http://www.uupload.ir/files/nlr3_m.r.jpeg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2339
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شعری از #راینر_ماریا_ریلکه
🔹ترجمه ی #کامبیز_جعفری_نژاد
1926 - 1875
#Rainer_Maria_Rilke
📚ریلکه از بزرگترین شاعران و نویسندگان آلمانی زبان است. او در پراگ که در زمان تولد وی بخشی از امپراتوری اتریش- مجارستان بود چشم به جهان گشود. در سال 1897 با بانویی بنام «لو آندریاس سالومه» آشنا شد که وی را با افکار و اندیشه های نیچه آشنا کرد و به سفر ایتالیا و روسیه برد.
ریلکه در سال 1900 با مجسمه سازی بنام «کلارا» ازدواج کرد. در سال 1916 و در بحبوحه ی جنگ جهانی اول به خدمت سربازی فراخوانده شد و به شدت تحت تاثیر فجایع حاصل از جنگ قرار گرفت.
آثار ریلکه که عبارتند از نامه ها، داستان ها و تعدادی دفتر شعر حاکی از عبور وی از سنت و پیوندش با مدرنیسم هستند. این آثار اغلب حول مضامینی هستی گرایانه چون صفات فردی، عشق، مرگ، انزوا و دشواری ارتباط با دیگران می چرخند و از ترس های دوران کودکی و تمایلات قلبی او نسبت به خداوند پرده برمی دارند.
▪️نیم تنه ی اساطیری آپولو
ما را شناختی نیست به آن گمگشته سَر اساطیری
و آن چشمها که چون دو میوه ی رسیده بودند. و هنوز
گویی آن پیکره ی بی سر چون فانوسی از درون روشن است،
با نگاهی نافذ و در سکوت به ما می نگرد
و در نهایت قدرت می درخشد. آری اینگونه است
که سینه های خوش تراشش شگفت زده ات می کنند
و لبخندت فرو می لغزد بر آن نقطه ی ممنوعه، آن مرکز تاریکی
که روزگاری آتش فروزان زندگی و زادوری را بر می افروخت.
و غیراین اگر بود، پیکره جز توده ای سنگ سخت
به زیر شانه هایی فراخ و شفاف نبود
و بسان خز نرم یکی سمور وحشی چنین به درخشش و درتلالو نبود:
و چون ستاره ای دُرشت و درخشان در تمامی ابعاد و زوایا
شکوفا نمی شد: و از هر پست و بلندی شاهد تو نبود.
آری باشد که در زندگی راه و رسمی دیگر اختیار کنی.
▫️آپولو: پسر زئوس و لتو بود. او را خدای شعر و موسیقی و آفتاب و نور نامیده اند.
▪️Archaic Torso of Apollo
▫️Rainer Maria Rilke, 1875 – 1926
▫️Translated by Stephen Mitchell
We cannot know his legendary head
with eyes like ripening fruit. And yet his torso
is still suffused with brilliance from inside,
like a lamp, in which his gaze, now turned to low,
gleams in all its power. Otherwise
the curved breast could not dazzle you so, nor could
a smile run through the placid hips and thighs
to that dark center where procreation flared.
Otherwise this stone would seem defaced
beneath the translucent cascade of the shoulders
and would not glisten like a wild beast’s fur:
would not, from all the borders of itself,
burst like a star: for here there is no place
that does not see you. You must change your life.
http://www.uupload.ir/files/nlr3_m.r.jpeg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2339
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعری از #الهام_گردی
توسلِ کدام مهمان بود
که بر ضریح میز، چنگال زد
و مرغان
به شکار دهانها، نوک
آه! دوستانام
یقه بازِ مجلسی به جانِ عکسهایشان، افتادهاند
و فرمی پیداست
سوانح سوختگی
مناظر یکدست
رقصی به سینههایشان آویز
رقص
رقص
مبارزی خسته
در قیام تنهایی
نیمی در دکورها، پنهان میشوند
نیمی در زخم زبان اشیا
در ملکوت رفاقت
- صفاحی ایام-
تیرگی، ویترینِ غالب است!
ای کمرگاه من
موسیقیِ شکستن
به هر جهت که خیز برداشتی
مهرهای از تو
در تو
فرو افتاد!
http://www.uupload.ir/files/o4nw_e.g.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2340
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #الهام_گردی
توسلِ کدام مهمان بود
که بر ضریح میز، چنگال زد
و مرغان
به شکار دهانها، نوک
آه! دوستانام
یقه بازِ مجلسی به جانِ عکسهایشان، افتادهاند
و فرمی پیداست
سوانح سوختگی
مناظر یکدست
رقصی به سینههایشان آویز
رقص
رقص
مبارزی خسته
در قیام تنهایی
نیمی در دکورها، پنهان میشوند
نیمی در زخم زبان اشیا
در ملکوت رفاقت
- صفاحی ایام-
تیرگی، ویترینِ غالب است!
ای کمرگاه من
موسیقیِ شکستن
به هر جهت که خیز برداشتی
مهرهای از تو
در تو
فرو افتاد!
http://www.uupload.ir/files/o4nw_e.g.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2340
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹نگاهی به مجموعه داستان "عالی جناب جوکر" #رضا_روشنی
🔸#نعمت_مرادی
عالی جناب جوکر،اسم مجموعه داستان جدیدی از ازرضا روشنی است که درغالب 17 داستان کوتاه وبا مشخصات ظاهری 181ص توسط نشرهشت دراردیبهشت 96 چاپ وروانه ی بازارکتاب شد . این مجموعه داستان را می توان مجموعه ای ازخواب ها ورویا ها وآرزوها وکابوس ها وبرزخ ها وجهان ماورالطبیعه انسان دربربرخوردبا پدیده های جهان هستی برشمرد. می توان گفت فروید درکتاب تعبیرخواب ، رویا را افکار و احساسات تعالی یافته نیز میدانست . بدین ترتیب او بر این امر تاکید داشت که خوابها را نباید دست کم گرفت و اینها فرآیند فیزیولوژیکی و فعالیت های مغزی بی هدف در زمان خواب نیستند. به باور فروید ، هر رویاء ، بدون استثنا، به یک واقعه ای است که در ظرف چند روز گذشته رخ داده و یا در جند روز آینده رخ خواهد داد ، برای نویسنده هررویا یا خواب یا مرگ یک شخصیت ، یک واقعه است درضمیرناخودآگاه . درداستان« او» که آخرین داستان این مجموعه است ما نخستین رویکرد را در ایجاد و احداث تصاویر منقوش در طول جریانات واقع در خوابی عمیق ، خواهیم داشت. این فرضیه ما مبنی بر این است که دو واسطه در ساختار فکری نقش بسزائی دارند که دومین اش ، امتیاز داشتن دسترسی رایگان به آگاهی است . (درست ساعت چهارویک دقیقه بود.اودستش را ازلای درنشان دادوتق به من شلیک کردواین شروع یک ماجرا بود) (راستش درابتدا خیال کردم تفنگش آب پاشه ، مثل همان تفنگی که زمان کودکی دستش می گرفت ومی گذاشت روی ...
http://www.uupload.ir/files/df9n_n.m.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2341
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹نگاهی به مجموعه داستان "عالی جناب جوکر" #رضا_روشنی
🔸#نعمت_مرادی
عالی جناب جوکر،اسم مجموعه داستان جدیدی از ازرضا روشنی است که درغالب 17 داستان کوتاه وبا مشخصات ظاهری 181ص توسط نشرهشت دراردیبهشت 96 چاپ وروانه ی بازارکتاب شد . این مجموعه داستان را می توان مجموعه ای ازخواب ها ورویا ها وآرزوها وکابوس ها وبرزخ ها وجهان ماورالطبیعه انسان دربربرخوردبا پدیده های جهان هستی برشمرد. می توان گفت فروید درکتاب تعبیرخواب ، رویا را افکار و احساسات تعالی یافته نیز میدانست . بدین ترتیب او بر این امر تاکید داشت که خوابها را نباید دست کم گرفت و اینها فرآیند فیزیولوژیکی و فعالیت های مغزی بی هدف در زمان خواب نیستند. به باور فروید ، هر رویاء ، بدون استثنا، به یک واقعه ای است که در ظرف چند روز گذشته رخ داده و یا در جند روز آینده رخ خواهد داد ، برای نویسنده هررویا یا خواب یا مرگ یک شخصیت ، یک واقعه است درضمیرناخودآگاه . درداستان« او» که آخرین داستان این مجموعه است ما نخستین رویکرد را در ایجاد و احداث تصاویر منقوش در طول جریانات واقع در خوابی عمیق ، خواهیم داشت. این فرضیه ما مبنی بر این است که دو واسطه در ساختار فکری نقش بسزائی دارند که دومین اش ، امتیاز داشتن دسترسی رایگان به آگاهی است . (درست ساعت چهارویک دقیقه بود.اودستش را ازلای درنشان دادوتق به من شلیک کردواین شروع یک ماجرا بود) (راستش درابتدا خیال کردم تفنگش آب پاشه ، مثل همان تفنگی که زمان کودکی دستش می گرفت ومی گذاشت روی ...
http://www.uupload.ir/files/df9n_n.m.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2341
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #زهرا_حیدری
از آبهای پر از کوسه میآید
من از خوابهای عمیق بی رویا
او از دهان بی خاطره
من از تابستانی فراخ
چگونه قرار بگیرم در تاریکی چینهدان
انگشتانم را فریب بدهم
با انگشتانم فریب بدهم
و پشتههای کشته را ندیده بگیرم
ببین چطور میتپد این هسته مقاومت
این بستر رویدادهای عظیم
این قلعه هزار اسب...
در حافظه درختها میچرخم
سرتاسر مسیر کوهستانیست
و در ریشههای شهر خدائیست
که نمیتواند از آوندها بالا بیاید
و به تجلی بنشیند در هلوی زعفرانی معطری
سرتاسر مسیر کوهستانیست
و سایه پرندگان بی وطن
از روی کلماتم
عبور میکند.
http://www.uupload.ir/files/1335_z.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2342
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #زهرا_حیدری
از آبهای پر از کوسه میآید
من از خوابهای عمیق بی رویا
او از دهان بی خاطره
من از تابستانی فراخ
چگونه قرار بگیرم در تاریکی چینهدان
انگشتانم را فریب بدهم
با انگشتانم فریب بدهم
و پشتههای کشته را ندیده بگیرم
ببین چطور میتپد این هسته مقاومت
این بستر رویدادهای عظیم
این قلعه هزار اسب...
در حافظه درختها میچرخم
سرتاسر مسیر کوهستانیست
و در ریشههای شهر خدائیست
که نمیتواند از آوندها بالا بیاید
و به تجلی بنشیند در هلوی زعفرانی معطری
سرتاسر مسیر کوهستانیست
و سایه پرندگان بی وطن
از روی کلماتم
عبور میکند.
http://www.uupload.ir/files/1335_z.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2342
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸متن ادبی از جمال سورهیا Cemal Süreya
▫️که در ایران به #جمال_ثریا مشهور است
▫️به همراه اصل متن در سایت
🔹برگردان از #شهرام_دشتی
🔵 زنها بیصدا میروند!
برای ادامهی رابطهی خود زحمت زیادی میکشند. با تمامِ قلب، مغز و روح خود؛ همین و بس.
به سختی قبول کرده است؛ دوست ندارد به دیگری تعلق داشته باشد. مثلن، به سانِ مرد به خاطر اینکه آش بینمک است دعوا راه نمیاندازد؛ میگوید باید حرف بزنیم. مردها نیز اغلب از این حرف عصبانی میشوند. این صحبتها به تأخیر میافتد. تا پایانِ مسابقه، تا بعد از غذا و یا به خاطر خیلی چیزهای بیمورد به تعویق میافتد.
زنها لجوج و یکدنده هستند؛ همانطور که به زندگی وابستهاند به عشق های خود نیز پایبندند. از این روی دوست دارند حرف بزنند و دردِ دل خود را بگویند و تا قانع کردن طرف مقابل، تلاش میکنند. سرانجام پس میزنند. زن تا روزنهیی مییابد تمام دردِ دل خود را قسمت میکند. اغلب چه جوابی میگیرد؟ «چرند نگو!... » چیزی که برای زن مطرح است به نظرِ مرد بیمورد و مزخرف میآید. اصلن اهمیتی نمیدهد. باز هم دلخوری... مرد بدون این که قانع شده باشد باز هم به تعویق میاندازد و متوجه نیست که روزی میرسد تمامِ اینها مثل تیری به سوی خودش برمیگردد.
اگر زنی شکوه کند و یا به قول مردها غرغر کند، مرد باید بداند که زن هنوز به ادامهی رابطهی خود امیدوار است، او می خواهد ادامه دهد، با هم زندگی کنند، مسائل و مشکلات را حل کرده، خوشبخت باشند. مهمتر از همه، هنوز آن مرد را دوست دارد.
زن بیصدا جایی را ترک میکند!
مهمترین مسأله همین است. شرایطی که مردها اصلن متوجه نیستند، تا این حد ساده است. زنی که تا آن روز حرف میزد، دعوا میکرد، جر و بحث میکرد، در سکوت فرو میرود. وقتی از آن رابطه ناامید شد بدین معنیست که عشقاش نیز زخم برداشته است. ساکهای دلش را بسته است، بلیتهایی که در ذهن دارد خریده و در حالی که جسماش آن جا مانده، گذاشته و رفته است. مرد هر شب به خانه میآید و باز شدن در را میبیند ولی نمیفهمد که زن بیصدا و ساکت رابطهی خود را ترک کرده است. اگر زنی جایی را ترک کرده باشد، جدایی او خیلی ساکت و بیصدا بوده و بدون اینکه کسی آن را احساس کرده باشد، بدون اینکه در را محکم بکشد و به هم بکوبد، رفته است. زنی که در آشپزخانه غذا میپزد، روی مبل کنار دستاش نشسته است، شبها روحاش را به کناری گذاشته، سعی میکند بخوابد، دیگر زن قبلی نیست. نباید از فریادها و دعواهای یک زن ترسید. چون رفتن او بیصدا و اصالتمند است.
http://www.uupload.ir/files/esh3_j.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2343
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸متن ادبی از جمال سورهیا Cemal Süreya
▫️که در ایران به #جمال_ثریا مشهور است
▫️به همراه اصل متن در سایت
🔹برگردان از #شهرام_دشتی
🔵 زنها بیصدا میروند!
برای ادامهی رابطهی خود زحمت زیادی میکشند. با تمامِ قلب، مغز و روح خود؛ همین و بس.
به سختی قبول کرده است؛ دوست ندارد به دیگری تعلق داشته باشد. مثلن، به سانِ مرد به خاطر اینکه آش بینمک است دعوا راه نمیاندازد؛ میگوید باید حرف بزنیم. مردها نیز اغلب از این حرف عصبانی میشوند. این صحبتها به تأخیر میافتد. تا پایانِ مسابقه، تا بعد از غذا و یا به خاطر خیلی چیزهای بیمورد به تعویق میافتد.
زنها لجوج و یکدنده هستند؛ همانطور که به زندگی وابستهاند به عشق های خود نیز پایبندند. از این روی دوست دارند حرف بزنند و دردِ دل خود را بگویند و تا قانع کردن طرف مقابل، تلاش میکنند. سرانجام پس میزنند. زن تا روزنهیی مییابد تمام دردِ دل خود را قسمت میکند. اغلب چه جوابی میگیرد؟ «چرند نگو!... » چیزی که برای زن مطرح است به نظرِ مرد بیمورد و مزخرف میآید. اصلن اهمیتی نمیدهد. باز هم دلخوری... مرد بدون این که قانع شده باشد باز هم به تعویق میاندازد و متوجه نیست که روزی میرسد تمامِ اینها مثل تیری به سوی خودش برمیگردد.
اگر زنی شکوه کند و یا به قول مردها غرغر کند، مرد باید بداند که زن هنوز به ادامهی رابطهی خود امیدوار است، او می خواهد ادامه دهد، با هم زندگی کنند، مسائل و مشکلات را حل کرده، خوشبخت باشند. مهمتر از همه، هنوز آن مرد را دوست دارد.
زن بیصدا جایی را ترک میکند!
مهمترین مسأله همین است. شرایطی که مردها اصلن متوجه نیستند، تا این حد ساده است. زنی که تا آن روز حرف میزد، دعوا میکرد، جر و بحث میکرد، در سکوت فرو میرود. وقتی از آن رابطه ناامید شد بدین معنیست که عشقاش نیز زخم برداشته است. ساکهای دلش را بسته است، بلیتهایی که در ذهن دارد خریده و در حالی که جسماش آن جا مانده، گذاشته و رفته است. مرد هر شب به خانه میآید و باز شدن در را میبیند ولی نمیفهمد که زن بیصدا و ساکت رابطهی خود را ترک کرده است. اگر زنی جایی را ترک کرده باشد، جدایی او خیلی ساکت و بیصدا بوده و بدون اینکه کسی آن را احساس کرده باشد، بدون اینکه در را محکم بکشد و به هم بکوبد، رفته است. زنی که در آشپزخانه غذا میپزد، روی مبل کنار دستاش نشسته است، شبها روحاش را به کناری گذاشته، سعی میکند بخوابد، دیگر زن قبلی نیست. نباید از فریادها و دعواهای یک زن ترسید. چون رفتن او بیصدا و اصالتمند است.
http://www.uupload.ir/files/esh3_j.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2343
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 چهار شعر از #فرامرز_سه_دهی
🔸اخوان میگفت:
سر بشکند، پا بشکند
دل نشکند
یکی از ما دو نفر
انار خواهد شد
بزودی از درخت میافتد
دست و پایش نه
دلش میشکند
دلی که شکست میشکنم از
از
از
از عدالت نام یک آرایشگاهست
پیادهرو نام دیگر پاییز
و برگهایی که میآیند
میروند
نارنجیپوشان چهار فصل
خش خش پاییز
قارقار غمگین کلاغها
از دلی که شکستی
🔸الهه ی نازی دیگر
طوقی هفترنگ خوب من!
بغبغوی من آواز غمگینیست
با صدای "بنان":
اگر از من نگیری خبر
قار قار کلاغی میشوم
نشسته بر سیم برق
یا خرمالوی کال مانده بر درخت
چشم به راه دستی دیگر
سالی دیگر
و الههی نازی دیگر
🔸شعر سوم :
بیچاره سنگ!
ندانست کودک را برنجاند
یا گل
🔸شعر چهارم :
بادکنکی هستم
در دهان یک کودک
باد میکند و
باد میکند
http://www.uupload.ir/files/4e7_f.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2344
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 چهار شعر از #فرامرز_سه_دهی
🔸اخوان میگفت:
سر بشکند، پا بشکند
دل نشکند
یکی از ما دو نفر
انار خواهد شد
بزودی از درخت میافتد
دست و پایش نه
دلش میشکند
دلی که شکست میشکنم از
از
از
از عدالت نام یک آرایشگاهست
پیادهرو نام دیگر پاییز
و برگهایی که میآیند
میروند
نارنجیپوشان چهار فصل
خش خش پاییز
قارقار غمگین کلاغها
از دلی که شکستی
🔸الهه ی نازی دیگر
طوقی هفترنگ خوب من!
بغبغوی من آواز غمگینیست
با صدای "بنان":
اگر از من نگیری خبر
قار قار کلاغی میشوم
نشسته بر سیم برق
یا خرمالوی کال مانده بر درخت
چشم به راه دستی دیگر
سالی دیگر
و الههی نازی دیگر
🔸شعر سوم :
بیچاره سنگ!
ندانست کودک را برنجاند
یا گل
🔸شعر چهارم :
بادکنکی هستم
در دهان یک کودک
باد میکند و
باد میکند
http://www.uupload.ir/files/4e7_f.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2344
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸نشانه شناسي ساختارگرايانه ی مجموعه شعر زوال از #عليرضا_نوري
🔹#زاهده_تركاشوند
«مانخستين خوانندگان نيستيم ، هرگز نبوده ايم. چه بسيار و بارها كه متن را پيش از ما ، بدون ما ، و براي ما (بد) خوانده اند: حال هيچ خانشي باكره نيست . هرگز نبوده است. خواندن روسپي گري است! اما بكارت مدام متن را چه كسي مي تواند منكر شود»(بارت، 1382:14)
نگارنده اين سطور تنها خواننده زوال نيست و اين خوانش ادعاي فهم دقيق متن را ندارد، چون ديگر خوانش ها از لذت كشف مي گويد و هرگز منكر بكارت زوال نيست. بررسي و مطالعه آثار ادبي از منظر رويكردهاي نقد و نظريه ادبي مي تواند دريچه هاي جديدي در فهم اين آثار به روي خواننده باز كند . از اين رو در گفت و گوي با زوال از تحليل نشانه شناسي مدد گرفته شده است . بي شك كشف و تبيين دقيق و علمي همه نشانه هاي متن هم زمان بسيار بيشتري مي طلبد و هم به تبع حجم بيشتري از مطالب را پيش روي خواننده مي نهد . با وقوف از اين كاستي به فراخور اندوخته هاي علمي – ادبي در هم نشيني با زوال ، در ابتدا از شيوة فهم متن كه در اينجا نشانه شناسي است سخن گفته مي شود و سپس زوال در آيينه نشانه شناسي ديده خوانده شده مي شود ...
http://www.uupload.ir/files/gk4_z.t.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2345
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸نشانه شناسي ساختارگرايانه ی مجموعه شعر زوال از #عليرضا_نوري
🔹#زاهده_تركاشوند
«مانخستين خوانندگان نيستيم ، هرگز نبوده ايم. چه بسيار و بارها كه متن را پيش از ما ، بدون ما ، و براي ما (بد) خوانده اند: حال هيچ خانشي باكره نيست . هرگز نبوده است. خواندن روسپي گري است! اما بكارت مدام متن را چه كسي مي تواند منكر شود»(بارت، 1382:14)
نگارنده اين سطور تنها خواننده زوال نيست و اين خوانش ادعاي فهم دقيق متن را ندارد، چون ديگر خوانش ها از لذت كشف مي گويد و هرگز منكر بكارت زوال نيست. بررسي و مطالعه آثار ادبي از منظر رويكردهاي نقد و نظريه ادبي مي تواند دريچه هاي جديدي در فهم اين آثار به روي خواننده باز كند . از اين رو در گفت و گوي با زوال از تحليل نشانه شناسي مدد گرفته شده است . بي شك كشف و تبيين دقيق و علمي همه نشانه هاي متن هم زمان بسيار بيشتري مي طلبد و هم به تبع حجم بيشتري از مطالب را پيش روي خواننده مي نهد . با وقوف از اين كاستي به فراخور اندوخته هاي علمي – ادبي در هم نشيني با زوال ، در ابتدا از شيوة فهم متن كه در اينجا نشانه شناسي است سخن گفته مي شود و سپس زوال در آيينه نشانه شناسي ديده خوانده شده مي شود ...
http://www.uupload.ir/files/gk4_z.t.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2345
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 چهار شعر از #محسن_توحیدیان
🔸«بر فراز دریای مرمره»
پرنده را
از شانههایش بریدند
و او
در آبهای آن سوی جهان
فرو افتاد
به او دهانی دادند
بسته بر زمستانی که پیش میآمد
و به تقدیرش نمک پاشیدند...
میدانم
عاقبت پیدایش میکنند
در یکی از پسکوچههای محلهی «فاتح»
و به اندوهش دستبند میزنند
از او شناسنامهاش را میخواهند
و او ستارهای را به آنها نشان میدهد
که بر فراز دریای «مرمره» میسوزد.
🔸«ابر کبود»
سنگريزهای
غلتان در خون من
در اين بعدازظهر پاييزی
به دريچهای نزديك میشود
كه آن را
بر عبارات بستهاند
سنگ در لامسه آبی است
بر پيشانی مرغزار
پرتویی به انجماد میرسد
و در دوردست
آنجا كه چينی سفيد به پيشانی افق میافتد،
سربازان كوتاه
و آههای بلند
شانه بر سرنوشتی متفاوت
و اشكی يكنواخت میكشند
ابر زخمخورده، ابر كبود
برايت تبری میخواهم كه میكُشد
اما نمیشكند.
به خانهام بيا
خانهام فندقبُنی خسته است
در سرزمينی اجارهای.
🔸«دریا»
دریایی
که به سمت خیابان ما
کج میکند
نامش را
در توفانِ دیروز
از یاد برده است.
بچهها
پنجرهها را
به گردهاش میبندند
نامش را میپرسند
و به شهرهای دور میروند.
🔸«از جزیره»
گيسوی تو
در پنجشنبه پايانی ندارد
اين راز را وطنی است
مهميزی
و اندوهی.
بر زورقِ آوازهخوان
پا بر جزيرهی مختصری گذاشتی
كه از دكمهی كوچك پيراهنت
بیحوصلهتر بود
دستی به موهايم كشيدی
و با خود گفتی
كه اين هفته را
به دريا راه میدهی
تا از كوچههايی كه نامهای غريب دارند
به خانه بيايد.
از جزيره به آن سمتِ خيابان ميروی
از جزيره به قلبی متوسط
و ادامهی روز را
با سفارش قهوهای اعلام میكنی.
http://www.uupload.ir/files/lvqh_m.t.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2346
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 چهار شعر از #محسن_توحیدیان
🔸«بر فراز دریای مرمره»
پرنده را
از شانههایش بریدند
و او
در آبهای آن سوی جهان
فرو افتاد
به او دهانی دادند
بسته بر زمستانی که پیش میآمد
و به تقدیرش نمک پاشیدند...
میدانم
عاقبت پیدایش میکنند
در یکی از پسکوچههای محلهی «فاتح»
و به اندوهش دستبند میزنند
از او شناسنامهاش را میخواهند
و او ستارهای را به آنها نشان میدهد
که بر فراز دریای «مرمره» میسوزد.
🔸«ابر کبود»
سنگريزهای
غلتان در خون من
در اين بعدازظهر پاييزی
به دريچهای نزديك میشود
كه آن را
بر عبارات بستهاند
سنگ در لامسه آبی است
بر پيشانی مرغزار
پرتویی به انجماد میرسد
و در دوردست
آنجا كه چينی سفيد به پيشانی افق میافتد،
سربازان كوتاه
و آههای بلند
شانه بر سرنوشتی متفاوت
و اشكی يكنواخت میكشند
ابر زخمخورده، ابر كبود
برايت تبری میخواهم كه میكُشد
اما نمیشكند.
به خانهام بيا
خانهام فندقبُنی خسته است
در سرزمينی اجارهای.
🔸«دریا»
دریایی
که به سمت خیابان ما
کج میکند
نامش را
در توفانِ دیروز
از یاد برده است.
بچهها
پنجرهها را
به گردهاش میبندند
نامش را میپرسند
و به شهرهای دور میروند.
🔸«از جزیره»
گيسوی تو
در پنجشنبه پايانی ندارد
اين راز را وطنی است
مهميزی
و اندوهی.
بر زورقِ آوازهخوان
پا بر جزيرهی مختصری گذاشتی
كه از دكمهی كوچك پيراهنت
بیحوصلهتر بود
دستی به موهايم كشيدی
و با خود گفتی
كه اين هفته را
به دريا راه میدهی
تا از كوچههايی كه نامهای غريب دارند
به خانه بيايد.
از جزيره به آن سمتِ خيابان ميروی
از جزيره به قلبی متوسط
و ادامهی روز را
با سفارش قهوهای اعلام میكنی.
http://www.uupload.ir/files/lvqh_m.t.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2346
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸دو شعر از #ییلماز_اردوعان Yılmaz Erdoğan
- که در ایران به #ییلماز_اردوغان معروف است -
به همراه اصل شعرها
🔹برگردان از #نادر_چگینی
🔸Kayıp Yıldız
Sonbaharın serin esen rüzgarlarında
Sabahın güneşi, akşamın ayışığında
Arıyorum!
Kaybettim geceyi ve gündüzü
Yokluğun acıydı hançer misali
Sözlerin acıydı kurşun misali
Ahirette arar bulurum seni
Kendimi unutur unutmam seni
🔸ستارهی گمشده
جستوجو میکنم در میانِ سوزِ سردِ پاییزی
میانِ آفتابِ صبح
میانِ روشناییِ ماه
گمشدهی روزم را شبام را
نبودنات دردناک بود چون زخمِ خنجر
حرفهایات دردناک بود چون گلوله
در روز قیامت تو را پیدا میکنم
خود را فراموش میکنم
تو را هرگز
🔸Acı
Yaşamak uğruna
ölmek bu olsa gerek
Sevmek uğruna
acı çekmek bu olsa gerek
Hayat uğruna
savaşmak bu olsa gerek
Peki ya senin uğruna
Üzülmek niye?
🔸درد
اگر در راه زیستن
باید چنین مرگی باشد
اگر در راه دوست داشتن
باید چنین دردهایی را تحمل کرد
اگر در راه زندگی
باید چنین جنگی باشد
بسیار خوب!
پس در راه تو
چرا باید آزرده شد؟
http://www.uupload.ir/files/yhs5_e.a.jpeg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2347
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸دو شعر از #ییلماز_اردوعان Yılmaz Erdoğan
- که در ایران به #ییلماز_اردوغان معروف است -
به همراه اصل شعرها
🔹برگردان از #نادر_چگینی
🔸Kayıp Yıldız
Sonbaharın serin esen rüzgarlarında
Sabahın güneşi, akşamın ayışığında
Arıyorum!
Kaybettim geceyi ve gündüzü
Yokluğun acıydı hançer misali
Sözlerin acıydı kurşun misali
Ahirette arar bulurum seni
Kendimi unutur unutmam seni
🔸ستارهی گمشده
جستوجو میکنم در میانِ سوزِ سردِ پاییزی
میانِ آفتابِ صبح
میانِ روشناییِ ماه
گمشدهی روزم را شبام را
نبودنات دردناک بود چون زخمِ خنجر
حرفهایات دردناک بود چون گلوله
در روز قیامت تو را پیدا میکنم
خود را فراموش میکنم
تو را هرگز
🔸Acı
Yaşamak uğruna
ölmek bu olsa gerek
Sevmek uğruna
acı çekmek bu olsa gerek
Hayat uğruna
savaşmak bu olsa gerek
Peki ya senin uğruna
Üzülmek niye?
🔸درد
اگر در راه زیستن
باید چنین مرگی باشد
اگر در راه دوست داشتن
باید چنین دردهایی را تحمل کرد
اگر در راه زندگی
باید چنین جنگی باشد
بسیار خوب!
پس در راه تو
چرا باید آزرده شد؟
http://www.uupload.ir/files/yhs5_e.a.jpeg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2347
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈