🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹گونار اکه لف شاعر بزرگ سوئد
🔸ترجمه #سهراب_رحیمی و #آزیتا_قهرمان
Gunar Ekelöf
📚صد و پنج سال پيش، در استكهلم،كودكي زاده شد، كه امروز محبوبترين شاعر سوئد است. او كه متولد خانواده اي ثروتمند بود، بخش عمده ي سالهاي جواني را در پاريس و لندن سپري كرد. و تسلطي كامل به دوزبان فرانسوی و انگلیسی داشت. ترجمه ي آثار ت. اس. اليوت و اشعار رمبو از معروفترين ترجمه هاي اوست. او هزاران صفحه مقاله و نقد در باره ي شعر و در دفاع از عرفان و سورئاليسم ، نوشت.عضو آکادمی شد، مترجم و منتقد تمام وقت شعر شد. شاعر تمام وقت شد.اکه لوف روحي پرشور و جستجوگر داشت که هميشه بين عشق به ادبيات عرفاني و فلسفه ي شرق و نگاهی اگزیستانسیالیستی به هستی و حیات در پی یافتن معناو خقیقت بود از این رو در سوئد احساسي چون يك بيگانه داشت و در تضادي مدام با جامعه خویش زیست . منتقدين ادبي سوئد و از جمله سردبير اكسپرسن، معتقدند اكه لوف اولين و بزرگترين سوررئاليست سوئد و معروفترين و بهترین شاعر تاريخ سوئد است. او سه بار ازدواج كرد. از ازدواج سومش، فرزند دختري بنام سوسن از خود باقي گذاشت. در شصت سالگي در اثر مصرف بيش از حد مشروب و سيگار، و ابتلا به سرطان درگذشت ، بي آنكه بداند روزي مردم و منتقدين، از او به عنوان محبوبترين شاعر تاریخ سوئد ياد می کنند.
🔸قطعه ی شور
من از آنانم که زندگی را چنگ می زنند
از آنهایی که به رویاهاشان زنده اند
ای کاش بر لبه ی صخره زیر آبشار تند
هردو هم را ویران می کردیم
آه رهاکن رها کن رها کن مرا !
با همه ی تلاشت برای رهایی
همچنان چسبیده ای به من!
این گونه گریز ناپذیر
چون سقوط آبشاری میان دریا
بگذار جهان به گردت بچرخد
چون پره هایی به دور یک محور
آه! زنجیر کن زنجیر کن زنجیرکن مرا!
هرچه تلاش کردم برای رهاشدن
هم چنان چسبیده ام به تو
🔸دلبری
زیبا رویان کنار همدیگر چه هستند ؟
یکی سیاه سرخ پوش ؛ آن دیگری سبز ملایم و روشن
یک خواستگار چگونه باید انتخاب کند ؟
اگر دو خواهر همزاد کنار یکدیگر نمی نشستند
یکی تیرگی ملال آوری داشت
وآن دیگری تابشی تند و زننده
چون بهشت و جهنم
هریک به جای خود و بدون هم دیگر
🔸سرزمین غربی
ببین ! این سرزمین سرشار از دریاچه را
و دلتنگ دریا باش
ببین ! جزیره های بی شماردریا را
و در انتظار خشکی باش
تا نجات دهی خود را از ساحلی به ساحل دیگر
بی هیچ انتظار
بدترین را پیدا کنی و بهترین را ببینی آن دور
آنجا در آن سوی دیگر
در آرزوی مکانی برای آرامش
در افق
اما نتوانی مدال شنا بگیری حتا
در مسابقات محلی.
🔸عابر شب
اینجا سیبری بزرگ است
و آنجا سیبری کوچک
اینجا خیابان ها شماره فرد دارد
و آنجا شماره ها زوج اند
یک به علاوه دو مساوی یک خانه
سه ضرب در چهار همان یک خانه
حالا ؛ پنج به توان شش خانه
نتیجه باز همیشه همان خانه ِ یک شکل است
ای مسافرقدیمی ِ شبگرد
ای تویی که هرگز ندانستی
باید صاحب اسم و شماره ای شد
تو اهل کجای این جهان پهناوری ؟
🔸اکتبر
میوه رسیده ای هستم
که از افتادن می ترسد
می ترسم از رسیدن
ای شکوفه ها
قطره ها
خورشید
مرا بچینید
از خاک نجاتم دهید
🔸پنجره زمستانی
می خواهم به سرزمین های دیگر
به آب و هوای دیگری بگریزم
همان قدر که دلم می خواهد زندگی کنم
دلم نمی خواهد ساکن این سرزمین باشم
اما بگذار ریشه این حس را پیدا کنم
تو متعلقی به این خاک با زبان ؛ خاطرات وعادت ها ...آری !
هم در وطنم این جا و هم خارجی (اما هم این و هم آن به نظر مشکوک است ، نه تماما این و نه کاملا آن ) آن جا که فقط خارجی ام ؛ این طبیعی تر است
http://www.uupload.ir/files/zoz_t.t.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2153
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹گونار اکه لف شاعر بزرگ سوئد
🔸ترجمه #سهراب_رحیمی و #آزیتا_قهرمان
Gunar Ekelöf
📚صد و پنج سال پيش، در استكهلم،كودكي زاده شد، كه امروز محبوبترين شاعر سوئد است. او كه متولد خانواده اي ثروتمند بود، بخش عمده ي سالهاي جواني را در پاريس و لندن سپري كرد. و تسلطي كامل به دوزبان فرانسوی و انگلیسی داشت. ترجمه ي آثار ت. اس. اليوت و اشعار رمبو از معروفترين ترجمه هاي اوست. او هزاران صفحه مقاله و نقد در باره ي شعر و در دفاع از عرفان و سورئاليسم ، نوشت.عضو آکادمی شد، مترجم و منتقد تمام وقت شعر شد. شاعر تمام وقت شد.اکه لوف روحي پرشور و جستجوگر داشت که هميشه بين عشق به ادبيات عرفاني و فلسفه ي شرق و نگاهی اگزیستانسیالیستی به هستی و حیات در پی یافتن معناو خقیقت بود از این رو در سوئد احساسي چون يك بيگانه داشت و در تضادي مدام با جامعه خویش زیست . منتقدين ادبي سوئد و از جمله سردبير اكسپرسن، معتقدند اكه لوف اولين و بزرگترين سوررئاليست سوئد و معروفترين و بهترین شاعر تاريخ سوئد است. او سه بار ازدواج كرد. از ازدواج سومش، فرزند دختري بنام سوسن از خود باقي گذاشت. در شصت سالگي در اثر مصرف بيش از حد مشروب و سيگار، و ابتلا به سرطان درگذشت ، بي آنكه بداند روزي مردم و منتقدين، از او به عنوان محبوبترين شاعر تاریخ سوئد ياد می کنند.
🔸قطعه ی شور
من از آنانم که زندگی را چنگ می زنند
از آنهایی که به رویاهاشان زنده اند
ای کاش بر لبه ی صخره زیر آبشار تند
هردو هم را ویران می کردیم
آه رهاکن رها کن رها کن مرا !
با همه ی تلاشت برای رهایی
همچنان چسبیده ای به من!
این گونه گریز ناپذیر
چون سقوط آبشاری میان دریا
بگذار جهان به گردت بچرخد
چون پره هایی به دور یک محور
آه! زنجیر کن زنجیر کن زنجیرکن مرا!
هرچه تلاش کردم برای رهاشدن
هم چنان چسبیده ام به تو
🔸دلبری
زیبا رویان کنار همدیگر چه هستند ؟
یکی سیاه سرخ پوش ؛ آن دیگری سبز ملایم و روشن
یک خواستگار چگونه باید انتخاب کند ؟
اگر دو خواهر همزاد کنار یکدیگر نمی نشستند
یکی تیرگی ملال آوری داشت
وآن دیگری تابشی تند و زننده
چون بهشت و جهنم
هریک به جای خود و بدون هم دیگر
🔸سرزمین غربی
ببین ! این سرزمین سرشار از دریاچه را
و دلتنگ دریا باش
ببین ! جزیره های بی شماردریا را
و در انتظار خشکی باش
تا نجات دهی خود را از ساحلی به ساحل دیگر
بی هیچ انتظار
بدترین را پیدا کنی و بهترین را ببینی آن دور
آنجا در آن سوی دیگر
در آرزوی مکانی برای آرامش
در افق
اما نتوانی مدال شنا بگیری حتا
در مسابقات محلی.
🔸عابر شب
اینجا سیبری بزرگ است
و آنجا سیبری کوچک
اینجا خیابان ها شماره فرد دارد
و آنجا شماره ها زوج اند
یک به علاوه دو مساوی یک خانه
سه ضرب در چهار همان یک خانه
حالا ؛ پنج به توان شش خانه
نتیجه باز همیشه همان خانه ِ یک شکل است
ای مسافرقدیمی ِ شبگرد
ای تویی که هرگز ندانستی
باید صاحب اسم و شماره ای شد
تو اهل کجای این جهان پهناوری ؟
🔸اکتبر
میوه رسیده ای هستم
که از افتادن می ترسد
می ترسم از رسیدن
ای شکوفه ها
قطره ها
خورشید
مرا بچینید
از خاک نجاتم دهید
🔸پنجره زمستانی
می خواهم به سرزمین های دیگر
به آب و هوای دیگری بگریزم
همان قدر که دلم می خواهد زندگی کنم
دلم نمی خواهد ساکن این سرزمین باشم
اما بگذار ریشه این حس را پیدا کنم
تو متعلقی به این خاک با زبان ؛ خاطرات وعادت ها ...آری !
هم در وطنم این جا و هم خارجی (اما هم این و هم آن به نظر مشکوک است ، نه تماما این و نه کاملا آن ) آن جا که فقط خارجی ام ؛ این طبیعی تر است
http://www.uupload.ir/files/zoz_t.t.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2153
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعری از ودیع سعادة
🔸ترجمه ی فاطمه جعفری
▪️برگزیدهای از دفتر شعر: «رتق الهواء»
🔸«سرگشتگی رهگذر»
اندامهایش را واگذاشت و رفت. بدون دست و پا و بیقلب و اعضای درون بدن.
گفت که اینگونه سبکبال خواهم بود، و شبانه رفت.
باد که روزی با موی او ورمیرفت، حالا با تهیبودگیاش بازی میکرد.
سبکبال بود تا مرز خستگی از رنج سبکی. سرگشته تا مرز لبریزشدگی از کثرت انشعابات تنِ توخالی.
گفت نه اینگونه نیست. دلتنگیِ اصیل اینچنین نیست
و تکهای توخالی از خود را به پشتِ سر دراز کرد، همآنسان که دستش را دراز میکرد، تا چیزی را بگیرد
تهیجایِ نگاهی را دراز کرد
توهم صدایی را واکشید.
پشت سر بسیار دور است، پیش رو هم بسیار دور. نه بازگشتی، و نه رسیدنی.
اما او به جایی نمیرود
و یادش نیست که اندامهایش را وانهاده باشد و احساس سبکبالی ندارد
بهستوهآمده از جایی نبوده و جایی نداشته که ترکش کند و نه مقصدی که به سویش روان شود
و متوجه نشد که نگاهی از او برون شده و به سویی دیگر رفته باشد
و نه هیچ توهمی صدایی دارد
و نه بر دراز کردن خلأیی توانمند است
🔸«حیرة الذاهب»
ترك أعضاءه ومضى. بلا قدم ولا يد ولا قلب ولا أحشاء. قال سأكون خفيفا هكذا، وراح.
الريح التي لعبت بشعره ذات يوم تلعب الآن بفراغه.
خفيف حتّى الإنهاك من مشقّة الخفّة. تائه حتّى الطفح بكثرة تشعّبات الفراغ.
لا، ما هكذا، قال. ما هكذا يكون الضجر الشريف
و مدّ فراغا منه إلى الوراء، كما كان يمدّ يدا، لالتقاط شيء
مدّ تجويف نظرة
مدّ تخيّل صوت.
الوراء بعيد جدا، الأمام بعيد جدا. لا عودة، لا وصول.
لكنّه ليس ذاهبا إلى مكان
ولا يذكر أنّه ترك أعضاء ولا يشعر أنّه خفيف
لم يكن ضجرا من مكان ولا مكان له كي يتركه ولا مقصد كي يذهب إليه
ولم ينتبه إلى نظرة خرجت منه إلى ناحية أخرى
ولا خيال صوت له
ولا يقوى على مدّ فراغ.
http://www.uupload.ir/files/1wzb_v.s.jpeg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2154
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از ودیع سعادة
🔸ترجمه ی فاطمه جعفری
▪️برگزیدهای از دفتر شعر: «رتق الهواء»
🔸«سرگشتگی رهگذر»
اندامهایش را واگذاشت و رفت. بدون دست و پا و بیقلب و اعضای درون بدن.
گفت که اینگونه سبکبال خواهم بود، و شبانه رفت.
باد که روزی با موی او ورمیرفت، حالا با تهیبودگیاش بازی میکرد.
سبکبال بود تا مرز خستگی از رنج سبکی. سرگشته تا مرز لبریزشدگی از کثرت انشعابات تنِ توخالی.
گفت نه اینگونه نیست. دلتنگیِ اصیل اینچنین نیست
و تکهای توخالی از خود را به پشتِ سر دراز کرد، همآنسان که دستش را دراز میکرد، تا چیزی را بگیرد
تهیجایِ نگاهی را دراز کرد
توهم صدایی را واکشید.
پشت سر بسیار دور است، پیش رو هم بسیار دور. نه بازگشتی، و نه رسیدنی.
اما او به جایی نمیرود
و یادش نیست که اندامهایش را وانهاده باشد و احساس سبکبالی ندارد
بهستوهآمده از جایی نبوده و جایی نداشته که ترکش کند و نه مقصدی که به سویش روان شود
و متوجه نشد که نگاهی از او برون شده و به سویی دیگر رفته باشد
و نه هیچ توهمی صدایی دارد
و نه بر دراز کردن خلأیی توانمند است
🔸«حیرة الذاهب»
ترك أعضاءه ومضى. بلا قدم ولا يد ولا قلب ولا أحشاء. قال سأكون خفيفا هكذا، وراح.
الريح التي لعبت بشعره ذات يوم تلعب الآن بفراغه.
خفيف حتّى الإنهاك من مشقّة الخفّة. تائه حتّى الطفح بكثرة تشعّبات الفراغ.
لا، ما هكذا، قال. ما هكذا يكون الضجر الشريف
و مدّ فراغا منه إلى الوراء، كما كان يمدّ يدا، لالتقاط شيء
مدّ تجويف نظرة
مدّ تخيّل صوت.
الوراء بعيد جدا، الأمام بعيد جدا. لا عودة، لا وصول.
لكنّه ليس ذاهبا إلى مكان
ولا يذكر أنّه ترك أعضاء ولا يشعر أنّه خفيف
لم يكن ضجرا من مكان ولا مكان له كي يتركه ولا مقصد كي يذهب إليه
ولم ينتبه إلى نظرة خرجت منه إلى ناحية أخرى
ولا خيال صوت له
ولا يقوى على مدّ فراغ.
http://www.uupload.ir/files/1wzb_v.s.jpeg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2154
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #داود_مائیلی
شايد باد آمده باشد
و روى شيارهاى خاك خندههاى تو را ريخته باشد
با اينكه راه رفتنم نبود
بیحوصله روی احتمال حسرت بندهاى رخت
برگشته باشم
از زير به رو
شالودهى اين شال شده باشم
با بو
كه مىريخت روى خواب تمام ملافهها
از گم شدن يك برجستگى عجيب
كه روی تنم
حرف جدا بافتهام باشد
و من هى بیفتد روى خاك
به دستى كه ناسنجيده دراز شده باشد
و هى روی خندههاى تو چسب زخم بزند.
http://uupload.ir/files/aj8f_d.m.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2155
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #داود_مائیلی
شايد باد آمده باشد
و روى شيارهاى خاك خندههاى تو را ريخته باشد
با اينكه راه رفتنم نبود
بیحوصله روی احتمال حسرت بندهاى رخت
برگشته باشم
از زير به رو
شالودهى اين شال شده باشم
با بو
كه مىريخت روى خواب تمام ملافهها
از گم شدن يك برجستگى عجيب
كه روی تنم
حرف جدا بافتهام باشد
و من هى بیفتد روى خاك
به دستى كه ناسنجيده دراز شده باشد
و هى روی خندههاى تو چسب زخم بزند.
http://uupload.ir/files/aj8f_d.m.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2155
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹داستانی از #آنی_سومون
🔸ترجمه ی #غزال_صحرایی
📚آنی سومون (1927-2017 )نویسنده و مترجم زنِ فرانسوی است.اودر خانواده ای متوسط پرورش یافت. مادرش آموزگار بود. ازهمان دوران ِکودکی به نوشتن ِداستان علاقه داشت. آنی سومون در رشته ادبیات مدرن تحصیل کرد و موفق به کسب مدرک کارشناسی ارشد زبان انگلیسی و اسپانیائی شد. در آغازبا ترجمه های درخشان از نویسندگان بزرگی همچون «جی دی سالینجر» (رمان ِمشهورِناتوردشت ) و آثار ِ« جان فاولز» وارددنیای ادبیات شد. سپس خود را وقفِ نوشتن داستانهای کوتاه کرد. آنی سومون خالق بیش از 300 داستان کوتاه است که در 30 مجلد منتشر گردیده اند.از این رو به او لقب ملکه داستانهای کوتاه را داده اند.
در سال 1981 جایزهٔ معتبرادبی گنکور را برای مجموعه داستان «بعضی وقت ها در مراسم ِرسمی » از آن ِخود ساخت.جوایزِ دیگری که به این نویسنده پرکار تعلق گرفته است عبارتند از:جایزه ِگرَند پری ِانجمن نویسندگانِ( SGDL )برای مجموعه ی«من کامیون نیستم »(1989) وجایزه رُنسانس نوول برای مجموعه ی «و اینک آنها، چه سعادتی »(1993 )وبالاخره جایزهٔ ناشران ( 2002)...
داستان ِ« فرش ِسالن »از مجموعه داستانی تحت همین عنوان انتخاب شده است.
🔸«فرش ِ سالن»
اعتراف می کنم .می پذیرم.تمام ِعمرآن را با خود حمل کردم.رنجی فرساینده و جانکاه که مُخلّ ِ زندگی ام شد.اگرچه زیرتَلی از سوداها ،امیدهاوپروژه هاپنهان بود و به چشم نمی آمد، اماوجود داشت،هنوز هم آنجا بود.
آن ضجّه های ِ دلخراش ِایزابل.ومن که با تظاهربه آرامش به او می گفتم :«ایزا، هیچی نیست.عزیزم،متوجّه نمی شم؛حرف هات نامفهومه ،چی داری می گی؟»
خواهرم هرگز مرا برای گفتن ِآن "هیچ "خونسردانه مواخذه نکرد.واقعیت این بود که من ازدرون آشفته وپریشان بودم.
ان موقع من پانزده سال داشتم .ایزا ،هجده سال .با خودم می گفتم؛خواهرم بی توقع و سازگاربود.
تازه پا به چهارده سالگی گذاشته بودم که مرا تا کوهستان همراهی کرد.در اصل به تصمیم ِ پدرم رومَن ،که آن موقع برای خرید ِملزومات ِشرکت اش به برزیل رفته بود.مرگ ِمادرم قوّهٔ تعقّل او را هم با خود برده بود ....
http://www.uupload.ir/files/kf2a_a.s.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2156
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹داستانی از #آنی_سومون
🔸ترجمه ی #غزال_صحرایی
📚آنی سومون (1927-2017 )نویسنده و مترجم زنِ فرانسوی است.اودر خانواده ای متوسط پرورش یافت. مادرش آموزگار بود. ازهمان دوران ِکودکی به نوشتن ِداستان علاقه داشت. آنی سومون در رشته ادبیات مدرن تحصیل کرد و موفق به کسب مدرک کارشناسی ارشد زبان انگلیسی و اسپانیائی شد. در آغازبا ترجمه های درخشان از نویسندگان بزرگی همچون «جی دی سالینجر» (رمان ِمشهورِناتوردشت ) و آثار ِ« جان فاولز» وارددنیای ادبیات شد. سپس خود را وقفِ نوشتن داستانهای کوتاه کرد. آنی سومون خالق بیش از 300 داستان کوتاه است که در 30 مجلد منتشر گردیده اند.از این رو به او لقب ملکه داستانهای کوتاه را داده اند.
در سال 1981 جایزهٔ معتبرادبی گنکور را برای مجموعه داستان «بعضی وقت ها در مراسم ِرسمی » از آن ِخود ساخت.جوایزِ دیگری که به این نویسنده پرکار تعلق گرفته است عبارتند از:جایزه ِگرَند پری ِانجمن نویسندگانِ( SGDL )برای مجموعه ی«من کامیون نیستم »(1989) وجایزه رُنسانس نوول برای مجموعه ی «و اینک آنها، چه سعادتی »(1993 )وبالاخره جایزهٔ ناشران ( 2002)...
داستان ِ« فرش ِسالن »از مجموعه داستانی تحت همین عنوان انتخاب شده است.
🔸«فرش ِ سالن»
اعتراف می کنم .می پذیرم.تمام ِعمرآن را با خود حمل کردم.رنجی فرساینده و جانکاه که مُخلّ ِ زندگی ام شد.اگرچه زیرتَلی از سوداها ،امیدهاوپروژه هاپنهان بود و به چشم نمی آمد، اماوجود داشت،هنوز هم آنجا بود.
آن ضجّه های ِ دلخراش ِایزابل.ومن که با تظاهربه آرامش به او می گفتم :«ایزا، هیچی نیست.عزیزم،متوجّه نمی شم؛حرف هات نامفهومه ،چی داری می گی؟»
خواهرم هرگز مرا برای گفتن ِآن "هیچ "خونسردانه مواخذه نکرد.واقعیت این بود که من ازدرون آشفته وپریشان بودم.
ان موقع من پانزده سال داشتم .ایزا ،هجده سال .با خودم می گفتم؛خواهرم بی توقع و سازگاربود.
تازه پا به چهارده سالگی گذاشته بودم که مرا تا کوهستان همراهی کرد.در اصل به تصمیم ِ پدرم رومَن ،که آن موقع برای خرید ِملزومات ِشرکت اش به برزیل رفته بود.مرگ ِمادرم قوّهٔ تعقّل او را هم با خود برده بود ....
http://www.uupload.ir/files/kf2a_a.s.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2156
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
▪️اندوه بهار
🔹شعری از #هيام_الجندي
🔸ترجمه ی #فاطمه_جعفری
آه اگر بدانی اندوه چه معنایی دارد وقتی که دنیا بهار است
آه اگر بدانی چه معنایی دارد که نیمی از تو غمین باشد
و نیم دیگرت مسرور
که پدری شب سال نو به رحمت خدا برود
که پسری به زیر خاک شود و مادر همچنان در قید حیات باشد
که صورتی بخندد اما دل، شکسته باشد
که خون و اشکِ تو، گلشن آبیاری کند
که بوی مرگ به عطر نیلوفر فائق آید
رفیق! اندوه بهار، در تمام فصول سال با تو همراه است
تو را به درختان، بر صلیبِ مرگ میکشد
یا مسمومِ مرگ، به عطر شکوفهها
یا غرق نیستی، به دریای زیبایی
یا که به نسیمِ وطن، نفَست را میبُرَد
ای دریغا بر عشق، به زمان جنگ
ای افسوس بر عمر و بر بهار اندوه
فصلی از پی فصلی و از پسِ فصل دگر میگذرد
زمستانی که ما را میکشد .... و پاییزی که سرِمان را میبُرَد
و تابستانی که ما را به آتش میکشد ...............
و نمیشنویم از فصل بهار چیزی
آیا بهارِ عمر به همآغوشی بهارِ سال رفته
و با هم کوچیدهاند ........ این چه محنتی است؟!
ای دریغا بر زمانهای که یارانش او را واگذاشتند و رفتند
ای افسوس بر عمر ... و بر بهار اندوه
http://www.uupload.ir/files/xh8n_h.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2157
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
▪️اندوه بهار
🔹شعری از #هيام_الجندي
🔸ترجمه ی #فاطمه_جعفری
آه اگر بدانی اندوه چه معنایی دارد وقتی که دنیا بهار است
آه اگر بدانی چه معنایی دارد که نیمی از تو غمین باشد
و نیم دیگرت مسرور
که پدری شب سال نو به رحمت خدا برود
که پسری به زیر خاک شود و مادر همچنان در قید حیات باشد
که صورتی بخندد اما دل، شکسته باشد
که خون و اشکِ تو، گلشن آبیاری کند
که بوی مرگ به عطر نیلوفر فائق آید
رفیق! اندوه بهار، در تمام فصول سال با تو همراه است
تو را به درختان، بر صلیبِ مرگ میکشد
یا مسمومِ مرگ، به عطر شکوفهها
یا غرق نیستی، به دریای زیبایی
یا که به نسیمِ وطن، نفَست را میبُرَد
ای دریغا بر عشق، به زمان جنگ
ای افسوس بر عمر و بر بهار اندوه
فصلی از پی فصلی و از پسِ فصل دگر میگذرد
زمستانی که ما را میکشد .... و پاییزی که سرِمان را میبُرَد
و تابستانی که ما را به آتش میکشد ...............
و نمیشنویم از فصل بهار چیزی
آیا بهارِ عمر به همآغوشی بهارِ سال رفته
و با هم کوچیدهاند ........ این چه محنتی است؟!
ای دریغا بر زمانهای که یارانش او را واگذاشتند و رفتند
ای افسوس بر عمر ... و بر بهار اندوه
http://www.uupload.ir/files/xh8n_h.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2157
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
▪️"مدیا کاشیگر" ، مترجم ، نویسنده و شاعر معاصر ، ظهر امروز در پی بیماری ریوی در سن 61 سالگی درگذشت .
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
🆔 @piaderonews👈
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹دو شعر از #حسین_طوافی
▪️ (ح ط لاهیجی) :
🔸شعر اول :
زیر ماهتابی که قدم زدی
حرفهایی نهفته بود
وقتی حس کنکاشگر سیرسیرکها
در جادههای تفارق
به ممنوعیت دستها میانجامید
زیر ماهتابی که قدم زدی
باید میپرسیدی نامم را از کوه و آب و خیزران
و مسیری که تا خانهی کودکیهایم راهی نبود
میرفت و به مقصد میرسید
با غیاب من
از هر آنچه برای تو نهاده بودم
تا دیرهنگام بیایی
ماه ِ روشن را ببینی
که میلرزد در آب
و ببینی اینهمه سال
هرچه گفتم برف بود پی در پی
و شاید صدایم را پیدا کنی
حوالی کوچهی طوّافیها
لای آجرهای سرخ
زیر ماهتابی که قدم میزنی یادم کن!
با ده سال ِ شیرین ِ بیتابم
که بهار چشمهایم بود
و نپایید تا تو بیایی
و بهار با چلچلههایی دیگر آغاز گردد
بهاری که اسکلهها را بیتاب میکند
و کشتیها را به دریاهای نامعلوم میفرستد
زیر آن مهتاب فراموشم کن!
کوچهها و خیابانها را بگرد
تنها بگو در این حوالی صدایی بود
که میخواست بازگردد
و رد ِ ماه را بگیرد
تا بیشههای بیتاب
مرا با نجوای بومیام بشنو!
و در فراموشی بخند!
وقتی از امیران ِ شهیدم میگذری
پای میگذاری بر قدمگاه ِ پادشاهانم
و راهی ِ کِلایهای میشوی *
که نشان از گذر عمر دارد
و به ریشههایم آغشته است
به اشارت انگشت ویرانم کن!
وقتی ریشههایم را میکاوی
و شعر
از خاطرهی نیاکانم
زبانه میکشد
زیر ماهتاب
بدل شو به فراموشان عالم
ببین چه کوچک است جهان!
و من
چه درد عمیقی
احساس میکنم
*امیران شهید، پادشاهان و کلایه اشاراتی است به نام محلاتی قدیمی در لاهیجان.
🔸شعر دوم :
چه می توان کرد؟
دریاها سوی صبح ِ حادثه بند آمدهاند
و راه کورههای زمستانی
نجوای زنبورهایی که میبایست از دهان ِ تو میگفتند را
فراموش کردهاند
بگو چه میتوان کرد؟
وقتی دیگر
چندان جوان نیستیم
و دهان گرسنهی آرزو را
به سراشیب ِ تمام میبریم
رنگ
از پاکیزگی ِ نگاه
فاصله دارد
و غبار
بر گنبدها و کاشیها نشسته است
دل و دستی نیست
و بازار ِ جهان آغوش گشوده پاکباز
چونان فروشندهای که میخندد
و ساعت شنی را
به شعبده میگرداند؛
چه کسی میتواند
شن را از حرکت باز دارد
بایستد
و بگوید "نه!"
چه میتوان کرد؟
وقتی شن در ما پیش میراند
و افق
رنگ ِ تلخ ِ بی بازگشت است
نه
چارهای نیست
مگر بیگاهی ببینمات
در خیابانی که نیست
بگویی پیر شدهام
و ساعت شنی را
دیگر بار
نگردانند...
http://www.uupload.ir/files/ejl_h.t.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2158
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹دو شعر از #حسین_طوافی
▪️ (ح ط لاهیجی) :
🔸شعر اول :
زیر ماهتابی که قدم زدی
حرفهایی نهفته بود
وقتی حس کنکاشگر سیرسیرکها
در جادههای تفارق
به ممنوعیت دستها میانجامید
زیر ماهتابی که قدم زدی
باید میپرسیدی نامم را از کوه و آب و خیزران
و مسیری که تا خانهی کودکیهایم راهی نبود
میرفت و به مقصد میرسید
با غیاب من
از هر آنچه برای تو نهاده بودم
تا دیرهنگام بیایی
ماه ِ روشن را ببینی
که میلرزد در آب
و ببینی اینهمه سال
هرچه گفتم برف بود پی در پی
و شاید صدایم را پیدا کنی
حوالی کوچهی طوّافیها
لای آجرهای سرخ
زیر ماهتابی که قدم میزنی یادم کن!
با ده سال ِ شیرین ِ بیتابم
که بهار چشمهایم بود
و نپایید تا تو بیایی
و بهار با چلچلههایی دیگر آغاز گردد
بهاری که اسکلهها را بیتاب میکند
و کشتیها را به دریاهای نامعلوم میفرستد
زیر آن مهتاب فراموشم کن!
کوچهها و خیابانها را بگرد
تنها بگو در این حوالی صدایی بود
که میخواست بازگردد
و رد ِ ماه را بگیرد
تا بیشههای بیتاب
مرا با نجوای بومیام بشنو!
و در فراموشی بخند!
وقتی از امیران ِ شهیدم میگذری
پای میگذاری بر قدمگاه ِ پادشاهانم
و راهی ِ کِلایهای میشوی *
که نشان از گذر عمر دارد
و به ریشههایم آغشته است
به اشارت انگشت ویرانم کن!
وقتی ریشههایم را میکاوی
و شعر
از خاطرهی نیاکانم
زبانه میکشد
زیر ماهتاب
بدل شو به فراموشان عالم
ببین چه کوچک است جهان!
و من
چه درد عمیقی
احساس میکنم
*امیران شهید، پادشاهان و کلایه اشاراتی است به نام محلاتی قدیمی در لاهیجان.
🔸شعر دوم :
چه می توان کرد؟
دریاها سوی صبح ِ حادثه بند آمدهاند
و راه کورههای زمستانی
نجوای زنبورهایی که میبایست از دهان ِ تو میگفتند را
فراموش کردهاند
بگو چه میتوان کرد؟
وقتی دیگر
چندان جوان نیستیم
و دهان گرسنهی آرزو را
به سراشیب ِ تمام میبریم
رنگ
از پاکیزگی ِ نگاه
فاصله دارد
و غبار
بر گنبدها و کاشیها نشسته است
دل و دستی نیست
و بازار ِ جهان آغوش گشوده پاکباز
چونان فروشندهای که میخندد
و ساعت شنی را
به شعبده میگرداند؛
چه کسی میتواند
شن را از حرکت باز دارد
بایستد
و بگوید "نه!"
چه میتوان کرد؟
وقتی شن در ما پیش میراند
و افق
رنگ ِ تلخ ِ بی بازگشت است
نه
چارهای نیست
مگر بیگاهی ببینمات
در خیابانی که نیست
بگویی پیر شدهام
و ساعت شنی را
دیگر بار
نگردانند...
http://www.uupload.ir/files/ejl_h.t.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2158
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
پیکر مدیا کاشیگر ، مترجم و فعال فرهنگی ساعت ۹ صبح روز سهشنبه از مقابل تالار وحدت به سمت قطعه نامآوران بهشت زهرا تشییع و آنجا به خاک سپرده میشود
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹معرفی از "قلب تهران به قلب استانبول "
— سروده #حمیدرضا_شکارسری
🔸ترجمه ی #شیرین_راد
«از قلب تهران به قلب استانبول» - مجموعهیی از شعرهای حمیدرضا شکارسری - به زبان فارسی و با ترجمهی شیرین راد به زبان استانبولی - روانهی بازار کتاب شد. عنوان این مجموعه بر روی جلد کتاب و در ترجمه به زبان استانبولی چنین آمده است: Tahran'ın kalbinden İstanbul'un kalbine
شیرین راد 77 شعر از حمیدرضا شکارسری را برگزیده در این مجموعه آورده است. همهی شعرها به استثنای یکیشان در حوزهی شعر کوتاه جای میگیرند. طبق یادداشت یا اشارهی مترجم در ابتدای کتاب، او در خصوص ترجمهی شعرها و مطابقت آنها با زبان استانبولی بارها با شاعر گفتوگو کرده است تا ضریب خطا را کاهش دهد. یکی دیگر از نکاتی که مترجم در حین کار رعایت کرده مشاورههایی با فهیمه چیویتچی Fehime Çivitçi بوده است که البته در آنتالیا سکونت دارد و این نیز از دقت مترجم حکایت میکند.
▪️نخستین شعر این مجموعه را به همراه ترجمهی آن به زمزمه مینشینیم:
دستهایام را نگرفت
لبخندی نزد
چیزی نگفت
بوسهیی نداد
فقط به شعرهایام گوش کرد
صندلی خالیات
و بیتو
همین هم موهبت بزرگیست
Tutmadı elleimi
Gülümsemedi
Bir şey söylemedi
Öpücük vermedi
Sadece şiirlerimi dinledi
Boş sandalyen
Ve sensiz
Buda küçük bir lütuf değildi
مجموعهی «از قلب تهران به قلب استانبول» به تازگی در 84 صفحه با شمارگان 1000 نسخه به قیمت 8300 تومان و به همت انتشارات شانی به ویترین کتابفروشیها راه یافته است.
http://www.uupload.ir/files/erhb_sh.r.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2159
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹معرفی از "قلب تهران به قلب استانبول "
— سروده #حمیدرضا_شکارسری
🔸ترجمه ی #شیرین_راد
«از قلب تهران به قلب استانبول» - مجموعهیی از شعرهای حمیدرضا شکارسری - به زبان فارسی و با ترجمهی شیرین راد به زبان استانبولی - روانهی بازار کتاب شد. عنوان این مجموعه بر روی جلد کتاب و در ترجمه به زبان استانبولی چنین آمده است: Tahran'ın kalbinden İstanbul'un kalbine
شیرین راد 77 شعر از حمیدرضا شکارسری را برگزیده در این مجموعه آورده است. همهی شعرها به استثنای یکیشان در حوزهی شعر کوتاه جای میگیرند. طبق یادداشت یا اشارهی مترجم در ابتدای کتاب، او در خصوص ترجمهی شعرها و مطابقت آنها با زبان استانبولی بارها با شاعر گفتوگو کرده است تا ضریب خطا را کاهش دهد. یکی دیگر از نکاتی که مترجم در حین کار رعایت کرده مشاورههایی با فهیمه چیویتچی Fehime Çivitçi بوده است که البته در آنتالیا سکونت دارد و این نیز از دقت مترجم حکایت میکند.
▪️نخستین شعر این مجموعه را به همراه ترجمهی آن به زمزمه مینشینیم:
دستهایام را نگرفت
لبخندی نزد
چیزی نگفت
بوسهیی نداد
فقط به شعرهایام گوش کرد
صندلی خالیات
و بیتو
همین هم موهبت بزرگیست
Tutmadı elleimi
Gülümsemedi
Bir şey söylemedi
Öpücük vermedi
Sadece şiirlerimi dinledi
Boş sandalyen
Ve sensiz
Buda küçük bir lütuf değildi
مجموعهی «از قلب تهران به قلب استانبول» به تازگی در 84 صفحه با شمارگان 1000 نسخه به قیمت 8300 تومان و به همت انتشارات شانی به ویترین کتابفروشیها راه یافته است.
http://www.uupload.ir/files/erhb_sh.r.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2159
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸نامش را نمی دانم
🔹 شعری از #رضا_نظری_ایلخانی
نامش را نمی دانم
ولی بارها دیده ام
گنجشکی با دانه ای بر منقار
لانه اش را گم کرده است
و من
با جوجه هایش انتظار و گرسنگی کشیده ام
دیده ام بهار میآید و
یاکریم ها
با هزاران بار افتادن خاشاک هایشان
لانه می سازند
دیده ام پائیز می شود
گل ها فرو می ریزند
لانه ها را باد می برد
دیده ام بچّه ها با دیدنش می خندند
می ترسند
لب ور می چینند
گریه می کنند
بزرگ می شوند
دیده ام دختران نورسته را بزک می کند و
پسران تازه بالغ را فریبی کهنه می دهد
دیده ام که ناامیدانه از کوچه های حلبچه و سردشت
به بلندی های زندگی پناه می برد
و در پس کوچه های فلسطین و خرّمشهر
می جنگد و شهید می شود
*
من او را همیشه می بینم
در قفس قناری ها و اوج عقاب ها
در امید کوچک آن ماهی قرمز
که زندگی را به بیهودگی دوره می کند
در انتحار تلخ نهنگان
در عصای لرزان پیرمرد کارگری که هر غروب
خسته بر می گردد
حتّی در واژگان شعر
این ناگزیر بی فایده
*
من او را خوب می شناسم
امّا چنانکه نام خودم را فراموش کرده باشم
نامش را نمی دانم
http://www.uupload.ir/files/slqo_r.n.i.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2160
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸نامش را نمی دانم
🔹 شعری از #رضا_نظری_ایلخانی
نامش را نمی دانم
ولی بارها دیده ام
گنجشکی با دانه ای بر منقار
لانه اش را گم کرده است
و من
با جوجه هایش انتظار و گرسنگی کشیده ام
دیده ام بهار میآید و
یاکریم ها
با هزاران بار افتادن خاشاک هایشان
لانه می سازند
دیده ام پائیز می شود
گل ها فرو می ریزند
لانه ها را باد می برد
دیده ام بچّه ها با دیدنش می خندند
می ترسند
لب ور می چینند
گریه می کنند
بزرگ می شوند
دیده ام دختران نورسته را بزک می کند و
پسران تازه بالغ را فریبی کهنه می دهد
دیده ام که ناامیدانه از کوچه های حلبچه و سردشت
به بلندی های زندگی پناه می برد
و در پس کوچه های فلسطین و خرّمشهر
می جنگد و شهید می شود
*
من او را همیشه می بینم
در قفس قناری ها و اوج عقاب ها
در امید کوچک آن ماهی قرمز
که زندگی را به بیهودگی دوره می کند
در انتحار تلخ نهنگان
در عصای لرزان پیرمرد کارگری که هر غروب
خسته بر می گردد
حتّی در واژگان شعر
این ناگزیر بی فایده
*
من او را خوب می شناسم
امّا چنانکه نام خودم را فراموش کرده باشم
نامش را نمی دانم
http://www.uupload.ir/files/slqo_r.n.i.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2160
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
▪️ارواد ای شاهدُختِ وهم
🔹 شعری از #آدونیس (علی احمد سعید)
🔸ترجمه ی #حمزه_کوتی
۱ــ
شعر، برگهای قدیمیاش را آتش میزند؛ و قصیدهی آمده سرزمینِ تنزدن است. آه ای کلماتِ مردگان، آه ای بکارتِ کلمه. قصیده مژههای کودکی میپوشد و در برابر سیارهی پستان کرنش میکند.
۲ــ
آتش برای چه حواشی زیربغل را فرامیگیرد. جنازه برای چه دلتنگی و دوات میبارد. زن برای چه با زخم کلمه جاری میشود.
برای ساعاتِ گریزان چون مخملِ برف، برای عمر که بالهایی از کاه دارد، زهدان پاره و به حروفی بیگانه و زنی دیگر تبدیل میشود.
اینک این یار که پل برهنگی را طی میکند، و در خلیجِ پستانها غرق میشود. این اوست که زن را میشناسد و جزیرهای را که زن نام دارد؛ و بر سواحلِ گیاهِ بیستساله، خیزاب و کف را شعلهور میکند و نخِ سپیدهدم را میبُرد. این اوست که شناور است زیر شکمبند، چسبیده به ژرفاها، در مغارهای از پرنیان و تب. پس خاموش شود این گدازه، تا او شعلهور گردد، و ستوده شود این اعضای مصلوبِ به عشق، که زیر خورشیدش تاکستانهای عمر رشد میکند. تنِ معشوقه برگ است، تنِ معشوقه انجیلی از دوات است؛ و پل برهنگی را طی میکند یار و در بسترِ ساعاتِ خفته بیدار میشود از گیجهی سرخوشی؛ نقششده با عرق، آذینیافته به جسمِ زن.
۳ــ
و میآیی ای کودکی، ای مُهرهی عمر؛ و صلیب ما را نقش میزند مرگ و اعضای رؤیابینِ ما را میجَوَد؛ و برای ارواد چیزی جز شعر و جز سایههایی از دریا و کلیسا نداریم. ای حضورِ ما! تو بهجا میگذاری ما را برای روزهای مردهمان، برای حفرههای کوچک چون جسمهای ما که سقفی از نماز و ماسه دارند. مرا پُر کن ای وهمِ کودکی! آنجا که عمر دشنهی مرگ است. در برابر تو خم میشوم و کمانی از شعر میگردم، و انحنایم را تمام میکنم...
http://uupload.ir/files/cnb_a.jpg
🔴لطفاً ادامه ی اثر را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2161
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
▪️ارواد ای شاهدُختِ وهم
🔹 شعری از #آدونیس (علی احمد سعید)
🔸ترجمه ی #حمزه_کوتی
۱ــ
شعر، برگهای قدیمیاش را آتش میزند؛ و قصیدهی آمده سرزمینِ تنزدن است. آه ای کلماتِ مردگان، آه ای بکارتِ کلمه. قصیده مژههای کودکی میپوشد و در برابر سیارهی پستان کرنش میکند.
۲ــ
آتش برای چه حواشی زیربغل را فرامیگیرد. جنازه برای چه دلتنگی و دوات میبارد. زن برای چه با زخم کلمه جاری میشود.
برای ساعاتِ گریزان چون مخملِ برف، برای عمر که بالهایی از کاه دارد، زهدان پاره و به حروفی بیگانه و زنی دیگر تبدیل میشود.
اینک این یار که پل برهنگی را طی میکند، و در خلیجِ پستانها غرق میشود. این اوست که زن را میشناسد و جزیرهای را که زن نام دارد؛ و بر سواحلِ گیاهِ بیستساله، خیزاب و کف را شعلهور میکند و نخِ سپیدهدم را میبُرد. این اوست که شناور است زیر شکمبند، چسبیده به ژرفاها، در مغارهای از پرنیان و تب. پس خاموش شود این گدازه، تا او شعلهور گردد، و ستوده شود این اعضای مصلوبِ به عشق، که زیر خورشیدش تاکستانهای عمر رشد میکند. تنِ معشوقه برگ است، تنِ معشوقه انجیلی از دوات است؛ و پل برهنگی را طی میکند یار و در بسترِ ساعاتِ خفته بیدار میشود از گیجهی سرخوشی؛ نقششده با عرق، آذینیافته به جسمِ زن.
۳ــ
و میآیی ای کودکی، ای مُهرهی عمر؛ و صلیب ما را نقش میزند مرگ و اعضای رؤیابینِ ما را میجَوَد؛ و برای ارواد چیزی جز شعر و جز سایههایی از دریا و کلیسا نداریم. ای حضورِ ما! تو بهجا میگذاری ما را برای روزهای مردهمان، برای حفرههای کوچک چون جسمهای ما که سقفی از نماز و ماسه دارند. مرا پُر کن ای وهمِ کودکی! آنجا که عمر دشنهی مرگ است. در برابر تو خم میشوم و کمانی از شعر میگردم، و انحنایم را تمام میکنم...
http://uupload.ir/files/cnb_a.jpg
🔴لطفاً ادامه ی اثر را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2161
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
مجله رودکی را از نشرروزگار، نشرتوس، نشرافق،نشرچشمه، نشر رود، نشر نیلوفر، نشرمروارید،نشرثالث، نشرققنوس، نشرهاشمی، نشرکارنامه، نشر هيرمند، نشر روزبهان خرید کنید
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #معین_دریایی
سلام ، خسته نباشی لباس نارنجی !
که از نگاه خیابان دگر نمی رنجی
اگرچه غرق خودی چون سکوت ، لب وا کن
چقدر مثل خیابان نه ، کوچه ی دنجی !
رفیق راه تو شد چرخ دستی لنگت
همان که رنج به جان می خرید تا گنجی...
به پشت کوهه ی تو آفتاب بنشیند
افق به حرمت نامت شده ست نارنجی...
***
بروب شعر مرا لایق تو چندان نیست
سراید از تو مگر شاعر سخن سنجی !
http://www.uupload.ir/files/g7uc_m.d.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2162
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر بنیامین دیلم کتولی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #معین_دریایی
سلام ، خسته نباشی لباس نارنجی !
که از نگاه خیابان دگر نمی رنجی
اگرچه غرق خودی چون سکوت ، لب وا کن
چقدر مثل خیابان نه ، کوچه ی دنجی !
رفیق راه تو شد چرخ دستی لنگت
همان که رنج به جان می خرید تا گنجی...
به پشت کوهه ی تو آفتاب بنشیند
افق به حرمت نامت شده ست نارنجی...
***
بروب شعر مرا لایق تو چندان نیست
سراید از تو مگر شاعر سخن سنجی !
http://www.uupload.ir/files/g7uc_m.d.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2162
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر بنیامین دیلم کتولی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #حسن_خلجی
بی تو درجان و جهان داغ اجل ریخته است
با تودر شهر جنون،شوق بغل ریخته است
گاه با خنده ی تو شهره به دیوانگی ام
قند لبخند شما روی عسل ریخته است
چشم من با قدمت قافیه را باخته و
مثل شهری که گسل روی گسل ریخته است
این غزلواره ی منظومه ی گیسوی شما
نظم مفعول و مفاعیل و فَعَل ریخته است
تاتو صحبت بکنی واژه به هم خواهد ریخت
پیش چشمان توصدجرعه غزل ریخته است
توتبسم زدی و دور تو چرخید زمین
بعد ازاین خنده،عسل روی زحل ریخته است
http://www.uupload.ir/files/lnhf_h.kh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2163
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر بنیامین دیلم کتولی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #حسن_خلجی
بی تو درجان و جهان داغ اجل ریخته است
با تودر شهر جنون،شوق بغل ریخته است
گاه با خنده ی تو شهره به دیوانگی ام
قند لبخند شما روی عسل ریخته است
چشم من با قدمت قافیه را باخته و
مثل شهری که گسل روی گسل ریخته است
این غزلواره ی منظومه ی گیسوی شما
نظم مفعول و مفاعیل و فَعَل ریخته است
تاتو صحبت بکنی واژه به هم خواهد ریخت
پیش چشمان توصدجرعه غزل ریخته است
توتبسم زدی و دور تو چرخید زمین
بعد ازاین خنده،عسل روی زحل ریخته است
http://www.uupload.ir/files/lnhf_h.kh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2163
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر بنیامین دیلم کتولی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #رضا_نظری_ایلخانی
دوستان کاغذی، بیگانه های کاغذی
زنده ایم امّا میان خانه های کاغذی
در مسیر بادها بر شاخه ی تُرد امید
لانه می سازیم امّا لانه های کاغذی
عکس گل ها را به دیوار آنقدر آویختیم
تا که پژمردیم در گلخانه های کاغذی
فرق صحرائی پر از گل با کویری تفته چیست
پیش بال مرده ی پروانه های کاغذی
بغض هایم را فروخوردم ولی بی اختیار
می چکد اشک قلم بر شانه های کاغذی
واژه هایم را نصیب از تابش مهری نبود
تا بروید باغی از این دانه های کاغذی
دفتر شعر مرا دارالمجانین کرده است
شور اشعار من این دیوانه های کاغذی
http://www.uupload.ir/files/32ko_r.n.i.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2164
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر بنیامین دیلم کتولی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #رضا_نظری_ایلخانی
دوستان کاغذی، بیگانه های کاغذی
زنده ایم امّا میان خانه های کاغذی
در مسیر بادها بر شاخه ی تُرد امید
لانه می سازیم امّا لانه های کاغذی
عکس گل ها را به دیوار آنقدر آویختیم
تا که پژمردیم در گلخانه های کاغذی
فرق صحرائی پر از گل با کویری تفته چیست
پیش بال مرده ی پروانه های کاغذی
بغض هایم را فروخوردم ولی بی اختیار
می چکد اشک قلم بر شانه های کاغذی
واژه هایم را نصیب از تابش مهری نبود
تا بروید باغی از این دانه های کاغذی
دفتر شعر مرا دارالمجانین کرده است
شور اشعار من این دیوانه های کاغذی
http://www.uupload.ir/files/32ko_r.n.i.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2164
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر بنیامین دیلم کتولی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #حسین_چمن_سرا
از قفا آید جفا ، روید زمین را مین و مار
پیش روی ما چه راهی مانده خواجه ؟ الفرار !
گرگ و میشان میکُشد با همدگر باد سحر
چوب خشک و خاصه تر سوزد ز ننگ این تبار
صحبت از آدم شد اما ما که آدم نیستیم
سیب ها سهم شما باشند و سهم ما شرار
آسمان با فصل پیری تا کجا خو کرده ای
بر سر ما عاقبت دیدی چه آوردی ؟ غبار
یاعلی گفتیم و روز از نو نیامد ، شمع ها
از شما اشکی درآوردند و از ما صد دمار
http://www.uupload.ir/files/lhvk_h.ch.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2165
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر بنیامین دیلم کتولی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #حسین_چمن_سرا
از قفا آید جفا ، روید زمین را مین و مار
پیش روی ما چه راهی مانده خواجه ؟ الفرار !
گرگ و میشان میکُشد با همدگر باد سحر
چوب خشک و خاصه تر سوزد ز ننگ این تبار
صحبت از آدم شد اما ما که آدم نیستیم
سیب ها سهم شما باشند و سهم ما شرار
آسمان با فصل پیری تا کجا خو کرده ای
بر سر ما عاقبت دیدی چه آوردی ؟ غبار
یاعلی گفتیم و روز از نو نیامد ، شمع ها
از شما اشکی درآوردند و از ما صد دمار
http://www.uupload.ir/files/lhvk_h.ch.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2165
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر بنیامین دیلم کتولی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #محمد_حسین_حجازی
یادم نماند کلبه ی ابری تناورم
کی سینه سینه دوش گرفتید در سرم؟
بگذار برکه برکه برقصند روی پات
چشمان شب شکفته ی در تو شناورم
دیوانه ای کشیده مرا توی آینه
ای جا به جای جمجمه جاری،نیاورم
حالا که سر کشیده تو را ابروانمان
درگیر اختراع کسی خود فراترم
سهم کدام تکه فسیلم فلات توست؟
فردای رو سپید کدامین کبوترم؟
می بینم آن چه پیش خودم هات گمشده
پیدا نمی کنند تو را در برابرم!!!
http://www.uupload.ir/files/8usf_m.h.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2166
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر بنیامین دیلم کتولی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #محمد_حسین_حجازی
یادم نماند کلبه ی ابری تناورم
کی سینه سینه دوش گرفتید در سرم؟
بگذار برکه برکه برقصند روی پات
چشمان شب شکفته ی در تو شناورم
دیوانه ای کشیده مرا توی آینه
ای جا به جای جمجمه جاری،نیاورم
حالا که سر کشیده تو را ابروانمان
درگیر اختراع کسی خود فراترم
سهم کدام تکه فسیلم فلات توست؟
فردای رو سپید کدامین کبوترم؟
می بینم آن چه پیش خودم هات گمشده
پیدا نمی کنند تو را در برابرم!!!
http://www.uupload.ir/files/8usf_m.h.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2166
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر بنیامین دیلم کتولی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 داستانی از #حسین_پور_یوسف_کلجاهی
آن روز نوبت قسط وام بود و دو روز بعد، اجاره ی خانه و هشتصد هزار تومان پول که لازم داشتم تا بیمه ی اتومبیل را با الحاقیه اش تمدید کنم. شارژ گوشی تمام شده بود و از اینکه مهری مدام زنگ نمی زد و غرغرش را سر خرید سور و سات نذری های پشت سرهم اش نمی شنیدم، خیالم راحت بود.
- آخر چند بار توی سال، نذر و سفره و ختم صلوات؟... نفهم، بفهم؛ معجزه وشفا قصه ی توکتاباست و لقلقه ی زبون شیخابالای منبرها...آقا سرش شلوغه و دلش به حال تو و من و امید نمی سوزه...
http://www.uupload.ir/files/6m_h.p.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2167
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 داستانی از #حسین_پور_یوسف_کلجاهی
آن روز نوبت قسط وام بود و دو روز بعد، اجاره ی خانه و هشتصد هزار تومان پول که لازم داشتم تا بیمه ی اتومبیل را با الحاقیه اش تمدید کنم. شارژ گوشی تمام شده بود و از اینکه مهری مدام زنگ نمی زد و غرغرش را سر خرید سور و سات نذری های پشت سرهم اش نمی شنیدم، خیالم راحت بود.
- آخر چند بار توی سال، نذر و سفره و ختم صلوات؟... نفهم، بفهم؛ معجزه وشفا قصه ی توکتاباست و لقلقه ی زبون شیخابالای منبرها...آقا سرش شلوغه و دلش به حال تو و من و امید نمی سوزه...
http://www.uupload.ir/files/6m_h.p.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2167
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸يك توي تنيده به واژه هاي گهگاهي
🔹 شعری از #علیرضا_بهنام
تمام بعد ار ظهر
چشم هاي تو يادم مي آمد و برق و نگاهي كه دورادور
تمام بعد از ظهر
مي رفتم به روزهاي اول عددهاي اول نگاه هاي اول
و مي رفتم از من
تمام بعد از ظهر
ناقوس كه مي امد مي رفتم از خودم به اوايل بعد از اين
گره مي خوردم به افاعيلم
و زاده مي شد از من
يك توي تنيده به واژه هاي گهگاهي
و مي تنيدم به زندگي كه تنها رفتن بود و رفتن
هيچ نبود جز لرزه هاي گاه گاه ابروهات پشت همان چشم هاي طولاني
و باز مي رفتم
تمام بعد از ظهر
يا از تمام عددهاي اول
وقتي پسر همسايه زير نگاه موشك ها دوچرخه ات را به زور تصاحب مي كرد
من انجا بودم
وقتي روي ديوار خانه مان نوشتند مرگ بر منافق
و زيرش نوشتند درود به روان خواهر مجاهد صديقه رضايي
تو آنجا بودي
و تو آنجا بودي وقتي هزار ستاره پريدند
از باغ پشت دركه و تام تام طبل سياهان
صداي پريدنشان را
و بام بام اسمان تهران
با هم نرسيدنشان
و صداي تو
دوچرخه غصب شده را
صدا مي كرد
بودي نبودي مي شنيدي
مي شكست
و استخوان روي دركه روي دره مجاور
مي شكست
نبودي بودي
و مي شكست استخوان هايت وقتي روي ديوار باغتان مي نوشتند
مرگ بر فئودال
و مي آمدند به نيت فئودال مي شكستند مي زدند مي بردند
و مي بردند
وقتي كه مرگ
وقتي كه جنازه مي پريد بيرون صف
وقتي صداي نبودن بودن
از باغ هاي دركه بيرون مي پريد
مي رفت بالا صدا مي رفت بالاتر
تا برسد به پشت ديوارهاي بهشت باغ
لاي كرت هاي گل مي گشت
و آوار مي شد روي گوش هايي كه همه جا همان گوش اند
و تنها سن و سال مي تواند
آنها را از گوش هاي ديگر جدا كند
وقتي كه مرگ بي وقفه پيش مي آمد تا پشت ديوارهاي مرگ بر فئودال
تا پشت ديوارهاي درود به روان خواهر مجاهد
جنازه بود كه مي پريد بيرون صف
جنازه بود
و تو آنجا بودي
و مي شكست پشت صدا از آسمان تكيده تكيده
و مي رفت از روي تام تام طبل سياهان
و تو آنجا بودي
در دركه
يا دره مجاورش
http://www.uupload.ir/files/c0lp_a.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2168
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸يك توي تنيده به واژه هاي گهگاهي
🔹 شعری از #علیرضا_بهنام
تمام بعد ار ظهر
چشم هاي تو يادم مي آمد و برق و نگاهي كه دورادور
تمام بعد از ظهر
مي رفتم به روزهاي اول عددهاي اول نگاه هاي اول
و مي رفتم از من
تمام بعد از ظهر
ناقوس كه مي امد مي رفتم از خودم به اوايل بعد از اين
گره مي خوردم به افاعيلم
و زاده مي شد از من
يك توي تنيده به واژه هاي گهگاهي
و مي تنيدم به زندگي كه تنها رفتن بود و رفتن
هيچ نبود جز لرزه هاي گاه گاه ابروهات پشت همان چشم هاي طولاني
و باز مي رفتم
تمام بعد از ظهر
يا از تمام عددهاي اول
وقتي پسر همسايه زير نگاه موشك ها دوچرخه ات را به زور تصاحب مي كرد
من انجا بودم
وقتي روي ديوار خانه مان نوشتند مرگ بر منافق
و زيرش نوشتند درود به روان خواهر مجاهد صديقه رضايي
تو آنجا بودي
و تو آنجا بودي وقتي هزار ستاره پريدند
از باغ پشت دركه و تام تام طبل سياهان
صداي پريدنشان را
و بام بام اسمان تهران
با هم نرسيدنشان
و صداي تو
دوچرخه غصب شده را
صدا مي كرد
بودي نبودي مي شنيدي
مي شكست
و استخوان روي دركه روي دره مجاور
مي شكست
نبودي بودي
و مي شكست استخوان هايت وقتي روي ديوار باغتان مي نوشتند
مرگ بر فئودال
و مي آمدند به نيت فئودال مي شكستند مي زدند مي بردند
و مي بردند
وقتي كه مرگ
وقتي كه جنازه مي پريد بيرون صف
وقتي صداي نبودن بودن
از باغ هاي دركه بيرون مي پريد
مي رفت بالا صدا مي رفت بالاتر
تا برسد به پشت ديوارهاي بهشت باغ
لاي كرت هاي گل مي گشت
و آوار مي شد روي گوش هايي كه همه جا همان گوش اند
و تنها سن و سال مي تواند
آنها را از گوش هاي ديگر جدا كند
وقتي كه مرگ بي وقفه پيش مي آمد تا پشت ديوارهاي مرگ بر فئودال
تا پشت ديوارهاي درود به روان خواهر مجاهد
جنازه بود كه مي پريد بيرون صف
جنازه بود
و تو آنجا بودي
و مي شكست پشت صدا از آسمان تكيده تكيده
و مي رفت از روي تام تام طبل سياهان
و تو آنجا بودي
در دركه
يا دره مجاورش
http://www.uupload.ir/files/c0lp_a.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2168
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸عینک
🔹 داستانی از #علی_خاکزاد
دکتر تابلو را نشانش داد و گفت:
-خوب حواستو جمع کن و بگو این دندونه ها کدوم سمته؟اول چشم راست،دستت رو کاسه کن بذار رو چشم چپ
پسر دلش خواست اشتباه بگوید. خندید و مادرش لبخند زد،بعد اخم کرد. قشنگ نبود. صورتش پر لک بود،چین داشت،پسر دلش گرفت. دکتر با خودکار یک E ریز نشان داد.
-این ور
با دست سمت مخالف را نشان داد. مادر گفت:
-خوب نگاه کن
باز هم اشتباه گفت. مادر نگران به دکتر نگاه کرد که علامت های درشت تری نشان می داد. رو به پسر داد زد:
-حواستو جمع کن
دکتر گفت: ...
http://www.uupload.ir/files/ooju_a.kh.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2169
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸عینک
🔹 داستانی از #علی_خاکزاد
دکتر تابلو را نشانش داد و گفت:
-خوب حواستو جمع کن و بگو این دندونه ها کدوم سمته؟اول چشم راست،دستت رو کاسه کن بذار رو چشم چپ
پسر دلش خواست اشتباه بگوید. خندید و مادرش لبخند زد،بعد اخم کرد. قشنگ نبود. صورتش پر لک بود،چین داشت،پسر دلش گرفت. دکتر با خودکار یک E ریز نشان داد.
-این ور
با دست سمت مخالف را نشان داد. مادر گفت:
-خوب نگاه کن
باز هم اشتباه گفت. مادر نگران به دکتر نگاه کرد که علامت های درشت تری نشان می داد. رو به پسر داد زد:
-حواستو جمع کن
دکتر گفت: ...
http://www.uupload.ir/files/ooju_a.kh.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2169
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈