🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹«انتظار در هفته های بی حوصله گی»
نگاهی به کتاب شعر «هفته های بی حوصله»
سروده : شهین ده بزرگی
🔸#پرویز_حسینی :
«زبان گنجشک ها را
که بریدند
پرندگان آواره شدند»
«صفحه ۲۳--شعر۱۹»
اولین مجموعه شعر خانم ده بزرگی، مثل خیلی از شاعران خاموش اما بیدار زن جامعه ی ما، درمیانسالی منتشر شده است. شامل ۷۷ شعر بدون نام که شماره گذاری شده اند، در ۸۱ صفحه و باز مانند کتاب اول بسیاری از شاعران زن معاصر آگاهانه یا ناآگاهانه دیده نمیشود و همه چیز به سکوت برگزار می شود! چرا چنین؟!
مگر میشود انتظار داشت که اولین اثر یک شاعر یا هنرمند حتما شاهکار باشد تا در باره ی آن نوشت؟! اگر اینطور است لطفا آدرس بدهید! حتا در میان آثار شاعران بزرگ معاصر. بنده نه ایشان را دیده ام و نه نسبتی با ایشان دارم ولی اثر ایشان رابطه هنری با ما برقرار می کند. در نگاه اول، باید ببینیم شعر چیست؟ و بعد به این نکته بیندیشیم که چرا یک زن در جامعه ادبی ما کوشیده تابوها را بشکند و به صحنه بیاید؟! و در آخر برسیم به این نکته که شعرهای شهین ده بزرگی چگونه شعری هستند؟!
در باره ی نکته ی اول یعنی شعرچیست؟! نگارنده معتقداست صرف نظر از تعاریف کلیشه ای از شعر، می توان گفت هر شاعری تعریف خودش را از شعر دارد و پارامترهای سبکی خودش را ملاک قرار می دهد. به عبارت دیگر، هر شاعری می کوشد با سحر کلماتش روح مخاطب را تسخیر کند یا دست کم، به قلب خواننده تلنگری بزند و آن کلمات را شعر می داند. کلماتی که گاه تصویری هستند، گاه روایی، و گاهی هم تناسبی زیباشناسیک دارند. شاعر تلاش می کند حرفهای زیبا و پنهان دلش را با واژگانی زیبا و به طرزی زیبا بیان کند؛ در این که چقدر موفق است به نگاه و نظر خواننده بستگی دارد ...
http://uupload.ir/files/vept_p.h.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2054
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹«انتظار در هفته های بی حوصله گی»
نگاهی به کتاب شعر «هفته های بی حوصله»
سروده : شهین ده بزرگی
🔸#پرویز_حسینی :
«زبان گنجشک ها را
که بریدند
پرندگان آواره شدند»
«صفحه ۲۳--شعر۱۹»
اولین مجموعه شعر خانم ده بزرگی، مثل خیلی از شاعران خاموش اما بیدار زن جامعه ی ما، درمیانسالی منتشر شده است. شامل ۷۷ شعر بدون نام که شماره گذاری شده اند، در ۸۱ صفحه و باز مانند کتاب اول بسیاری از شاعران زن معاصر آگاهانه یا ناآگاهانه دیده نمیشود و همه چیز به سکوت برگزار می شود! چرا چنین؟!
مگر میشود انتظار داشت که اولین اثر یک شاعر یا هنرمند حتما شاهکار باشد تا در باره ی آن نوشت؟! اگر اینطور است لطفا آدرس بدهید! حتا در میان آثار شاعران بزرگ معاصر. بنده نه ایشان را دیده ام و نه نسبتی با ایشان دارم ولی اثر ایشان رابطه هنری با ما برقرار می کند. در نگاه اول، باید ببینیم شعر چیست؟ و بعد به این نکته بیندیشیم که چرا یک زن در جامعه ادبی ما کوشیده تابوها را بشکند و به صحنه بیاید؟! و در آخر برسیم به این نکته که شعرهای شهین ده بزرگی چگونه شعری هستند؟!
در باره ی نکته ی اول یعنی شعرچیست؟! نگارنده معتقداست صرف نظر از تعاریف کلیشه ای از شعر، می توان گفت هر شاعری تعریف خودش را از شعر دارد و پارامترهای سبکی خودش را ملاک قرار می دهد. به عبارت دیگر، هر شاعری می کوشد با سحر کلماتش روح مخاطب را تسخیر کند یا دست کم، به قلب خواننده تلنگری بزند و آن کلمات را شعر می داند. کلماتی که گاه تصویری هستند، گاه روایی، و گاهی هم تناسبی زیباشناسیک دارند. شاعر تلاش می کند حرفهای زیبا و پنهان دلش را با واژگانی زیبا و به طرزی زیبا بیان کند؛ در این که چقدر موفق است به نگاه و نظر خواننده بستگی دارد ...
http://uupload.ir/files/vept_p.h.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2054
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #فرناز_فرازمند
و گفتهاند ابنالسلام امتحان خداوند است
تو خوابیدهای با آهوها در صحرا
من بر بستر قایقی که پر میشود از آب
اندوهگین من
که زعفران میسایم
رنگ تو را
بر برنج
رنج زیبایی میکشم
صدا میزنی لیلا
و گوشهایم از گوشواره سنگین است
گوشوارههای ابنالسلام
که بعد از هر کبودی میآیند
صدا میزنی لیلا
شیشهی عطر از دستم میافتد
عطر ابنالسلام که میشویم از شبها
لبم را میگذارم بر درز قایقی میمکم
مکیدم
مکید
و کیدنا عظیم
که ماهی شدهام
و سورهای درونم بزرگ میشود
و سورهای هر شب
پناه میبرد به خدا از من
همسایه فکر میکند آبستنم
برایم برنج میآورد
ساده و بویناک
کاروان زعفران را حرامیان بردهاند
تو ولی صدایم کن لیلا
http://uupload.ir/files/zx1c_f.f.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2055
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #فرناز_فرازمند
و گفتهاند ابنالسلام امتحان خداوند است
تو خوابیدهای با آهوها در صحرا
من بر بستر قایقی که پر میشود از آب
اندوهگین من
که زعفران میسایم
رنگ تو را
بر برنج
رنج زیبایی میکشم
صدا میزنی لیلا
و گوشهایم از گوشواره سنگین است
گوشوارههای ابنالسلام
که بعد از هر کبودی میآیند
صدا میزنی لیلا
شیشهی عطر از دستم میافتد
عطر ابنالسلام که میشویم از شبها
لبم را میگذارم بر درز قایقی میمکم
مکیدم
مکید
و کیدنا عظیم
که ماهی شدهام
و سورهای درونم بزرگ میشود
و سورهای هر شب
پناه میبرد به خدا از من
همسایه فکر میکند آبستنم
برایم برنج میآورد
ساده و بویناک
کاروان زعفران را حرامیان بردهاند
تو ولی صدایم کن لیلا
http://uupload.ir/files/zx1c_f.f.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2055
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 دو شعر از #مجید_رعایایی
🔸شعر اول :
پی در پی احضـار می شوم
یک بار برای روح
یک بار برای تو
یک بار برای یکهزار و سیصد و هشتاد و هشت
( تـف ).
تلفن تمام می شود
و شعبات متعدد دور پرونده ام چرخ می زنند
چرخ می زنند ،چرخ می زنم
می رقصم با جناب مولوی در ارشاد گاه .
سَر از تن ام که برداشتی
چقدر پیری ام زمخت شد
افتادم در آبی که فلج اطفال بود
که هُو یا من لیسِ الا تیمارستان
که هُو یا من لیسِ الا روان پزشک.
ای زنجیر مرا بافتی انداختی پشت کوه الوند
بابا آمده است
آهسته از من سَر بردار
بردار در سربداران در ساعت 4:33 صبح.
پشت به باران مادرم منتظر است
تا سینه هاش را ببُرد از شیر
ببُرد از چکمه های سربازی ایم
و برای اندوهِ ابرهای بالای سرم
تابستان بخرد.
کجای این زردی مرا گرفت
که از کبد فلج شدم؟
ایستادم در والضالیـن !
و خودم را پوست کندم از نماز میت.
باید
برای خوابیدن با مُرده ها قبـر خرید
پول باید خرید و شیخ هایی از فضل و بهـاء .
( الو حمید ، اون کفن که مامان از مکه آورده بود رو سریع برسون درِ مُرده شـور خونه .این یارو غساله بد مَگسی شده _ باشه رضـا الان میام) .
لا من لیسِ الا تن و بدن
که افسرده است از جایی که دام ها رد می شوند.
مرا
در جایی از خودت بریز
جایی که درد و بلا نرود در حفره های تنگ
و برای آزادی ام سند بگذار.
الووووو
باز قطع شد؟؟
🔸شعر دوم :
شده ام سینما
در رکسی به نام آبادان
از من گـوزن می سوزد درپـرده های مغز
" تو هنوز هم مبصر همه ایی "
و چند طوقی نگران
که اعتقاد دارند:
آدم حلال زاده که به دایی اش نمی برد
می برد به قصـابِ سر کوچه
می برد به صندلی هایی سوخته زیر شاخ گـاو.
سوخته که باشی
گم می شوی توی روحی بلند
و زغال ، به اَختـه گی ات رشک می برد
به آب های زندگی ات که درخت .
و یا
در برابر تمام رویدادهای زندگی ات
پودرِ رخت شویی کوپنی تقسیم می کنند
در جایی که زنی
هر جمعه تو را به نام بخواند
هر جمعه تو را به فیلم ببندد
هر جمعه
تمام سیاستِ خاورمیانه را فـرو کند در صلح.
اما
این روزها پر از تاخیری ام
پر از امتداد غربتی که به هیچ سوراخی نمی رسد.
من سوخته ی تمام آرزوهای جهانم
لذت سینمای صامت.
باید خودم را چال کنم
در ثانیه ایی نزدیک به قبرستانی دور
و ژل بزنم خوشبختی نداشته ام را به جای کافور.
نام تو اشرف طلا است
ایستاده در کورتاژ زنانِ مفقودالاثر شده در اعتیاد
نام تو امیر پایپ است
شکسته شده در شیشه های دودی
نام توشنگال است
بازمانده ی حامله گی های سارایوو
جایی مشرف به تپه های اوین
که ستاره های کارگری را روی شانه هایت می شاشد
(همه با هم سه مرتبه بلند و جلی بخوانید :
زده شعله در چمن در شبِ وطن خون ارغوان ها... )
من
چند سال بعد
در حمله ی مغول ها
پدرم را می کشم و به مادرم تجاوز می کنم
صندلی ها این جــا کاملن سوخته اند
و بویی غریب تمام سَرم را دود می کشد.
تازه ام کن در داستانِ رسیدن به چوب
اگر بوی سوختن گوشت ام به مشام ات رسیده است
پایان.
http://uupload.ir/files/8r0g_m.r.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2056
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 دو شعر از #مجید_رعایایی
🔸شعر اول :
پی در پی احضـار می شوم
یک بار برای روح
یک بار برای تو
یک بار برای یکهزار و سیصد و هشتاد و هشت
( تـف ).
تلفن تمام می شود
و شعبات متعدد دور پرونده ام چرخ می زنند
چرخ می زنند ،چرخ می زنم
می رقصم با جناب مولوی در ارشاد گاه .
سَر از تن ام که برداشتی
چقدر پیری ام زمخت شد
افتادم در آبی که فلج اطفال بود
که هُو یا من لیسِ الا تیمارستان
که هُو یا من لیسِ الا روان پزشک.
ای زنجیر مرا بافتی انداختی پشت کوه الوند
بابا آمده است
آهسته از من سَر بردار
بردار در سربداران در ساعت 4:33 صبح.
پشت به باران مادرم منتظر است
تا سینه هاش را ببُرد از شیر
ببُرد از چکمه های سربازی ایم
و برای اندوهِ ابرهای بالای سرم
تابستان بخرد.
کجای این زردی مرا گرفت
که از کبد فلج شدم؟
ایستادم در والضالیـن !
و خودم را پوست کندم از نماز میت.
باید
برای خوابیدن با مُرده ها قبـر خرید
پول باید خرید و شیخ هایی از فضل و بهـاء .
( الو حمید ، اون کفن که مامان از مکه آورده بود رو سریع برسون درِ مُرده شـور خونه .این یارو غساله بد مَگسی شده _ باشه رضـا الان میام) .
لا من لیسِ الا تن و بدن
که افسرده است از جایی که دام ها رد می شوند.
مرا
در جایی از خودت بریز
جایی که درد و بلا نرود در حفره های تنگ
و برای آزادی ام سند بگذار.
الووووو
باز قطع شد؟؟
🔸شعر دوم :
شده ام سینما
در رکسی به نام آبادان
از من گـوزن می سوزد درپـرده های مغز
" تو هنوز هم مبصر همه ایی "
و چند طوقی نگران
که اعتقاد دارند:
آدم حلال زاده که به دایی اش نمی برد
می برد به قصـابِ سر کوچه
می برد به صندلی هایی سوخته زیر شاخ گـاو.
سوخته که باشی
گم می شوی توی روحی بلند
و زغال ، به اَختـه گی ات رشک می برد
به آب های زندگی ات که درخت .
و یا
در برابر تمام رویدادهای زندگی ات
پودرِ رخت شویی کوپنی تقسیم می کنند
در جایی که زنی
هر جمعه تو را به نام بخواند
هر جمعه تو را به فیلم ببندد
هر جمعه
تمام سیاستِ خاورمیانه را فـرو کند در صلح.
اما
این روزها پر از تاخیری ام
پر از امتداد غربتی که به هیچ سوراخی نمی رسد.
من سوخته ی تمام آرزوهای جهانم
لذت سینمای صامت.
باید خودم را چال کنم
در ثانیه ایی نزدیک به قبرستانی دور
و ژل بزنم خوشبختی نداشته ام را به جای کافور.
نام تو اشرف طلا است
ایستاده در کورتاژ زنانِ مفقودالاثر شده در اعتیاد
نام تو امیر پایپ است
شکسته شده در شیشه های دودی
نام توشنگال است
بازمانده ی حامله گی های سارایوو
جایی مشرف به تپه های اوین
که ستاره های کارگری را روی شانه هایت می شاشد
(همه با هم سه مرتبه بلند و جلی بخوانید :
زده شعله در چمن در شبِ وطن خون ارغوان ها... )
من
چند سال بعد
در حمله ی مغول ها
پدرم را می کشم و به مادرم تجاوز می کنم
صندلی ها این جــا کاملن سوخته اند
و بویی غریب تمام سَرم را دود می کشد.
تازه ام کن در داستانِ رسیدن به چوب
اگر بوی سوختن گوشت ام به مشام ات رسیده است
پایان.
http://uupload.ir/files/8r0g_m.r.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2056
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #علی_خاکزاد
ذکری جمیل بود لحن کبوتری لبهاش
با رفرفه بر بالین مینشست
با آواز
پنجه در دل چون میزد
نذری خواسته بودم براش
عروق ساقهاش اما
گر داشت
پر میکشید آه
پر
آنطرفترک
بوسهها
و گندم تلف.
http://uupload.ir/files/r0au_a.kh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2058
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #علی_خاکزاد
ذکری جمیل بود لحن کبوتری لبهاش
با رفرفه بر بالین مینشست
با آواز
پنجه در دل چون میزد
نذری خواسته بودم براش
عروق ساقهاش اما
گر داشت
پر میکشید آه
پر
آنطرفترک
بوسهها
و گندم تلف.
http://uupload.ir/files/r0au_a.kh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2058
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعری از #آفاق_شوهانی
با ترجمه به استانبولی
🔸مترجم: #ابوالفضل_پاشا
وقتی به زمستان قول دادم که برمیگردی
طاق بستان خندید
من اما تمامی فصلها را زمستان پوشیدم
Geri dönmeni kışa söz verdiğim zaman
Tak-ı bustan güldü
Ben ama bütün mevsimlerde kış giydim
Şair: Afak Şövhani
Çevıren: Ebülfez Paşa
http://s1.upzone.ir/108633/A.SH.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2059
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #آفاق_شوهانی
با ترجمه به استانبولی
🔸مترجم: #ابوالفضل_پاشا
وقتی به زمستان قول دادم که برمیگردی
طاق بستان خندید
من اما تمامی فصلها را زمستان پوشیدم
Geri dönmeni kışa söz verdiğim zaman
Tak-ı bustan güldü
Ben ama bütün mevsimlerde kış giydim
Şair: Afak Şövhani
Çevıren: Ebülfez Paşa
http://s1.upzone.ir/108633/A.SH.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2059
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸شعری از #سونای_آکین Sunay Akın
به همراه اصل شعر
🔹ترجمه از #کیومرث_نظامیان
اما مرگ
در میان صفحههای کتاب آزادی
طناب چوبههای داری
که جلادان مهیا کردهاند
صفحههایی ناتمام را نشان میدهند
تا خواندنشان ادامه یابد
چگونه برای انسان
از قاب شکستهی عکس پاره شدهی ازدواجی
که به خیابان پرتاب شده
تابوت کودکان
ساخته میشود؟
هیچ دختر جوانی
عکس معشوقش را
در گردنبندش حمل نمیکند
اما مرگ
تپانچهاش را
در میان صفحههای از بین رفتهی
یک رمان عاشقانه
پنهان میکند...
Ama Ölüm
Özgürlük kitabının
sayfaları arasına
cellatların kurduğu
darağacındaki ip
yarım kalan
sayfayı gösteriyor
okumaya devam edecek
nice insana
Evlilik fotoğraflarının yırtılarak
kırılan çerçevelerin
sokağa atılan
tahtalarıyla çakılıyor
çocuk tabutları
Hiçbir genç kız
taşımıyor kolyesinde
sevgilisinin fotoğrafını
ama ölüm
sayfaları oyulmuş
bir aşk romanının
içine gizliyor
tabancasını...
http://uupload.ir/files/arn2_s.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2060
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل_پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شعری از #سونای_آکین Sunay Akın
به همراه اصل شعر
🔹ترجمه از #کیومرث_نظامیان
اما مرگ
در میان صفحههای کتاب آزادی
طناب چوبههای داری
که جلادان مهیا کردهاند
صفحههایی ناتمام را نشان میدهند
تا خواندنشان ادامه یابد
چگونه برای انسان
از قاب شکستهی عکس پاره شدهی ازدواجی
که به خیابان پرتاب شده
تابوت کودکان
ساخته میشود؟
هیچ دختر جوانی
عکس معشوقش را
در گردنبندش حمل نمیکند
اما مرگ
تپانچهاش را
در میان صفحههای از بین رفتهی
یک رمان عاشقانه
پنهان میکند...
Ama Ölüm
Özgürlük kitabının
sayfaları arasına
cellatların kurduğu
darağacındaki ip
yarım kalan
sayfayı gösteriyor
okumaya devam edecek
nice insana
Evlilik fotoğraflarının yırtılarak
kırılan çerçevelerin
sokağa atılan
tahtalarıyla çakılıyor
çocuk tabutları
Hiçbir genç kız
taşımıyor kolyesinde
sevgilisinin fotoğrafını
ama ölüm
sayfaları oyulmuş
bir aşk romanının
içine gizliyor
tabancasını...
http://uupload.ir/files/arn2_s.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2060
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل_پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹سیر تکاملی مفهوم غیاب در شعر فارسی
🔸#آزاده_فراهانی
در این نوشتار از غایبهای بزرگی می گویم که میتوانند شاهدان زنده ای از دست اندازی ادبیات فراتر از فلسفه به حریم فهم بشر باشند. غیابی که در بخشی از تاریخ خود جایگزین مفهوم قلدر و قدیم "حضور" میشود. غیابی که درنوع کارکرد خود زن میشود تا تفکر مردانه را به چالشی بزرگ دچار سازد.
تاریخ توجه به این "حضور" و "غیاب" در فلسفه میتواند اهمیت این مفهوم در ذهن انسان معاصر را بیشتر آشکار سازد. پرسش از هستی بنیادیترین پرسش فلسفی است که افلاطون به پاسخگویی آن مبادرت می ورزد. اساس تفکر افلاطون بر پایه هستی و وجود می باشد و از همین جاست که تقابلهای دوتایی یا سنت دوگانه انگاری در فلسفه غرب مطرح میشود. همیشه یک سوی تقابلهای دوتایی دارای ارزش و اهمیت است و سوی دیگر یا وجود ندارد و یا وجودش وابسته به سویه اول است. بدین گونه تقابلهای دوتایی نیکی/بدی ، مرد/زن ، گفتار/نوشتار، و... مورد بحث قرار می گیرد…
http://uupload.ir/files/7kx9_a.f.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2057
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹سیر تکاملی مفهوم غیاب در شعر فارسی
🔸#آزاده_فراهانی
در این نوشتار از غایبهای بزرگی می گویم که میتوانند شاهدان زنده ای از دست اندازی ادبیات فراتر از فلسفه به حریم فهم بشر باشند. غیابی که در بخشی از تاریخ خود جایگزین مفهوم قلدر و قدیم "حضور" میشود. غیابی که درنوع کارکرد خود زن میشود تا تفکر مردانه را به چالشی بزرگ دچار سازد.
تاریخ توجه به این "حضور" و "غیاب" در فلسفه میتواند اهمیت این مفهوم در ذهن انسان معاصر را بیشتر آشکار سازد. پرسش از هستی بنیادیترین پرسش فلسفی است که افلاطون به پاسخگویی آن مبادرت می ورزد. اساس تفکر افلاطون بر پایه هستی و وجود می باشد و از همین جاست که تقابلهای دوتایی یا سنت دوگانه انگاری در فلسفه غرب مطرح میشود. همیشه یک سوی تقابلهای دوتایی دارای ارزش و اهمیت است و سوی دیگر یا وجود ندارد و یا وجودش وابسته به سویه اول است. بدین گونه تقابلهای دوتایی نیکی/بدی ، مرد/زن ، گفتار/نوشتار، و... مورد بحث قرار می گیرد…
http://uupload.ir/files/7kx9_a.f.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2057
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #مهتاب_سالاری
از دلاشوبیِ نبودن تو
تا تناغوشیِ غزل شدنم
از منِ بوفِ خود کُشیده ی کور
تا تو یٍ صادقِ هدایتنم
بی هوا تا شبی که شرجیِ تن
تا شبی که دلم تپیده شدت
از خودی که تو را نفس زده ام
تا خدایی که بی خود از خودمت
پشت دلگیریٍ نباید ِ عشق
روی سردرگمانه تر از مرگ
مثل چرخیدن از شب الکل
مثل بی هر پناه زار ِ تگرگ
از منٍ بی تو خسته تر شده ام
از خودت یک دو خط خبر بنویس
زندگی را سکوتِ ممتدم ات
زندگی را شکسته تر بنویس
آخر ماجرا همیشه تویی
من از این ماجرا همیشه ترم
من تو را... دااااد می زنی در من
می زنی تو دوباره تر به سرم
دیگر این مرده بر نمی گردد
روح سر در گمی که توی من است
از دلاغوشی تو ... در هر روز
تا تناشوب بی تو شب شدن است!
http://uupload.ir/files/6luc_m.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2061
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر بنیامین دیلم کتولی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #مهتاب_سالاری
از دلاشوبیِ نبودن تو
تا تناغوشیِ غزل شدنم
از منِ بوفِ خود کُشیده ی کور
تا تو یٍ صادقِ هدایتنم
بی هوا تا شبی که شرجیِ تن
تا شبی که دلم تپیده شدت
از خودی که تو را نفس زده ام
تا خدایی که بی خود از خودمت
پشت دلگیریٍ نباید ِ عشق
روی سردرگمانه تر از مرگ
مثل چرخیدن از شب الکل
مثل بی هر پناه زار ِ تگرگ
از منٍ بی تو خسته تر شده ام
از خودت یک دو خط خبر بنویس
زندگی را سکوتِ ممتدم ات
زندگی را شکسته تر بنویس
آخر ماجرا همیشه تویی
من از این ماجرا همیشه ترم
من تو را... دااااد می زنی در من
می زنی تو دوباره تر به سرم
دیگر این مرده بر نمی گردد
روح سر در گمی که توی من است
از دلاغوشی تو ... در هر روز
تا تناشوب بی تو شب شدن است!
http://uupload.ir/files/6luc_m.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2061
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر بنیامین دیلم کتولی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعرهایی از #ویلیام_بلیک
🔸برگردان : #مهین_احمدی_معز
Love's Secret
By: William Blake(1757-1827)
Never seek to tell thy love,
Love that never told can be;
For the gentle wind doth move Silently, invisibly.
I told my love,
I told my love,
I told her all my heart, Trembling, cold, in ghastly fears.
Ah! she did depart!
Soon after she was gone from me,
A traveller came by,
Silently, invisibly:
He took her with a sigh.
🔸« راز عشق»
شاعر: ویلیام بلیک (۱۸۲۷ـ۱۷۵۷)
مترجم: مهین احمدی معز
با معشوق هرگز از عشق مگو
که عشق را گفتن نتوان
که باد ملایم خاموش و نادیدنی می وزد.
من از عشق خود گفتم،
من به عشق خود گفتم،
و هر آنچه در قلبم بود،
لرزان و یخزده، رنگ پریده از وحشت، به او گفتم.
افسوس که ترکم کرد!
و با رفتنش،
مسافری از راه رسید،
خاموش و نادیدنی،
و با آهی، او را با خود برد.
Stopping by Woods on a Snowy Evening
By: Robert Frost (1874-1963)
Whose woods these are I think I know.
His house is in the village though;
He will not see me stopping here
To watch his woods fill up with snow.
My little horse must think it queer
To stop without a farmhouse near
Between the woods and frozen lake
The darkest evening of the year.
He gives his harness bells a shake
To ask if there is some mistake. The only other sound’s the sweep
Of easy wind and downy flake.
The woods are lovely, dark and deep,
But I have promises to keep, And miles to go before I sleep, And miles to go before I sleep.
🔸توقف در جنگل در شامگاهی برفی
شاعر: رابرت فراست (۱۹۶۳-۱۸۷۴)
مترجم: مهین احمدی معز
به گمانم می دانم این جنگل از آن کیست.
خانه اش اما در روستاست؛
او نخواهد دید که اینجا ایستاده ام
و به جنگل پر برفش می نگرم.
اسب کوچکم بی شک می پندارد
توقف در این حوالی بدون خانه ای روستایی
میان جنگل و دریاچه ی یخزده
و در این تاریکترین شامگاه سال
بس عجیب است.
زنگوله ی لگامش را تکانی می دهد
تا بپرسد آیا مشکلی پیش آمده؟
تنها صدای دیگر
وزش باد ملایم و ریزش دانه های برف است.
جنگل، دوست داشتنی است ، تاریک و ژرف،
لیکن عهدی بسته ام که باید بدان عمل کنم
و پیش از آرمیدن، فرسنگها بپیمایم
و پیش از آرمیدن، فرسنگها بپیمایم
Mother’s Day
By: David Young
_for my children_
I see her doing something simple, paying bills,
or leafing through a magazine or book,
and wish that I could say, and she could hear,
that now I start to understand her love
for all of us, the fullness of it.
It burns there in the past, beyond my reach, a modest lamp.
🔸« روز مادر»
شاعر: دیوید یانگ (۱۹۳۶)
مترجم: مهین احمدی معز
_به فرزندانم_
او را می بینم
سرگرم کارهای ساده ای است،
قبضها را می پردازد یا مجله ای، کتابی ورق می زند
کاش می توانستم به او بگویم
که حالا می توانم عشقش را
همه ی عشقش به ما را، بفهمم
و ای کاش او می توانست بشنود!
آنجا در گذشته چراغی ساده دور از دسترس من می سوزد.
http://uupload.ir/files/x06d_w.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2062
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعرهایی از #ویلیام_بلیک
🔸برگردان : #مهین_احمدی_معز
Love's Secret
By: William Blake(1757-1827)
Never seek to tell thy love,
Love that never told can be;
For the gentle wind doth move Silently, invisibly.
I told my love,
I told my love,
I told her all my heart, Trembling, cold, in ghastly fears.
Ah! she did depart!
Soon after she was gone from me,
A traveller came by,
Silently, invisibly:
He took her with a sigh.
🔸« راز عشق»
شاعر: ویلیام بلیک (۱۸۲۷ـ۱۷۵۷)
مترجم: مهین احمدی معز
با معشوق هرگز از عشق مگو
که عشق را گفتن نتوان
که باد ملایم خاموش و نادیدنی می وزد.
من از عشق خود گفتم،
من به عشق خود گفتم،
و هر آنچه در قلبم بود،
لرزان و یخزده، رنگ پریده از وحشت، به او گفتم.
افسوس که ترکم کرد!
و با رفتنش،
مسافری از راه رسید،
خاموش و نادیدنی،
و با آهی، او را با خود برد.
Stopping by Woods on a Snowy Evening
By: Robert Frost (1874-1963)
Whose woods these are I think I know.
His house is in the village though;
He will not see me stopping here
To watch his woods fill up with snow.
My little horse must think it queer
To stop without a farmhouse near
Between the woods and frozen lake
The darkest evening of the year.
He gives his harness bells a shake
To ask if there is some mistake. The only other sound’s the sweep
Of easy wind and downy flake.
The woods are lovely, dark and deep,
But I have promises to keep, And miles to go before I sleep, And miles to go before I sleep.
🔸توقف در جنگل در شامگاهی برفی
شاعر: رابرت فراست (۱۹۶۳-۱۸۷۴)
مترجم: مهین احمدی معز
به گمانم می دانم این جنگل از آن کیست.
خانه اش اما در روستاست؛
او نخواهد دید که اینجا ایستاده ام
و به جنگل پر برفش می نگرم.
اسب کوچکم بی شک می پندارد
توقف در این حوالی بدون خانه ای روستایی
میان جنگل و دریاچه ی یخزده
و در این تاریکترین شامگاه سال
بس عجیب است.
زنگوله ی لگامش را تکانی می دهد
تا بپرسد آیا مشکلی پیش آمده؟
تنها صدای دیگر
وزش باد ملایم و ریزش دانه های برف است.
جنگل، دوست داشتنی است ، تاریک و ژرف،
لیکن عهدی بسته ام که باید بدان عمل کنم
و پیش از آرمیدن، فرسنگها بپیمایم
و پیش از آرمیدن، فرسنگها بپیمایم
Mother’s Day
By: David Young
_for my children_
I see her doing something simple, paying bills,
or leafing through a magazine or book,
and wish that I could say, and she could hear,
that now I start to understand her love
for all of us, the fullness of it.
It burns there in the past, beyond my reach, a modest lamp.
🔸« روز مادر»
شاعر: دیوید یانگ (۱۹۳۶)
مترجم: مهین احمدی معز
_به فرزندانم_
او را می بینم
سرگرم کارهای ساده ای است،
قبضها را می پردازد یا مجله ای، کتابی ورق می زند
کاش می توانستم به او بگویم
که حالا می توانم عشقش را
همه ی عشقش به ما را، بفهمم
و ای کاش او می توانست بشنود!
آنجا در گذشته چراغی ساده دور از دسترس من می سوزد.
http://uupload.ir/files/x06d_w.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2062
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹یادداشتی بر گزیده اشعار پازولینی به ترجمه #وندا_جلیلی
🔸امیر حسین بریمانی
دراینجا صرفا چکیدهای از مقالهی استیون سارتارلی (پازولینی شناس) که در مقدمه کتاب آمده ست را می آورم و نوشتن یادداشتی مفصل درباره شاعر را به زمانی دیگر موکول می کنم:
آلبرتو موراویا در سخنرانیاش اندکی پس از قتل وحشیانه و نابههنگام پازولینی ِشاعر گفت «انگشتشمار مؤلفانی بودهاند که مثل پازولینی اینقدر کم فهمیده شده باشند.» البته او بیش از همه مؤلفان ایتالیایی را مدنظر داشت، اما میتوان این جمله را به سراسر مخاطبان ادبیات جهان تعمیم داد. دلایل متعدد بر این فهمیده نشدن وجود دارد که یکی از این دلایل پیچیدگی شگرف ذهن این هنرمند روشنفکر است که تلاش میکرد حرفش را در همهی قالبهای ممکن بیان کند، از شعر و داستان و مقالات ادبی و اجتماعی گرفته تا ژانرهای متعدد سینما و حتا نقاشی. در دنیای انگلیسیزبان و طبیعتاً کشورهایی مثل ایران که طی چهل سال گذشته فرهنگ جهانی را عمدتاً از مجرای رسانههای انگلیسیزبان برداشته است، پازولینی را عمدتاً ابتدا فیلمساز و سپس منتقد میپندارند ــ و البته در کار نقد نیز بسیار آگاه و خبره بود ــ و بهندرت او را شاعر میشمرند، شاید به این دلیل که زبان سینما انتقالی است و دستور زبان ذاتی ندارد و اصلاً پازولینی عمدتاً به همین دلیل به سراغ سینما رفت و نیز به این دلیل که شعر، با توجه به اینکه عموماً با بازار سازگاری ندارد، به یکی از حاشیهایترین هنرها بدل شده است.
با این حال خود جوشش اشعار غنایی در درون پازولینی که همهی تلاشهای خلاقهی پازولینی را آبیاری میکرد هیچگاه از جریان باز نماند و این نخستین قالب بیان هنری و تنها قالبی بود که پازولینی در همهی طول عمرش پیوسته از آن بهره برد و حتا در دورهی پس از سال ۱۹۶۴ و بلافاصله پس از انتشار دفتر «شعر در هیأت گل رز» نیز که شهرتش در فیلمسازی موجب شد ناگزیر به گذاشتن وقت و نیروی بیشتر در این کار شود، کماکان اشعار غنایی میسرود. البته هر ارزیابی کلیت آثار پیرپائولو پازولینی باید با مدنظر داشتن همهی قالبهایی انجام شود که او در بیان روحیهی پرسشگرش از آنها بهره برد و بیتردید در قضاوت زیباییشناختی و روشنفکرانه دربارهی او باید همهی آثارش را به شمار آورد، زیرا اهمیت هنر بینظیر او عمدتاً در بینش چندگانه و مدام در حال تغییر او نهفته است. اما چنان که فرناندو باندینی در مقدمهاش بر مجموعهی کامل اشعار پازولینی گفته است، «آنچه همواره ثابت میماند روش پازولینی، چه در نظریه و چه در عمل، در کار سرودن شعر به مثابهی صورت برتر نوشتار و موقعیت مطلق است، آنجا که هر فرضیه به حقیقت بدل میشود و امر شخصی را میتوان در قالب امر جهانی طرح کرد. رد همهی قالبهای نوشتاری دیگر پازولینی را، از جمله سینما، باید در انگیزش و گرایش همیشگی او به شعر جستوجو کرد.»
نگاهی مختصر به آثار خارج از دایرهی تعریف دقیق شعر پازولینی این فرضیه را بیدرنگ اثبات میکند. بخش غالب نوشتههای انتقادی او در نیمهی نخست فعالیتاش دربارهی شعرِ گذشته و حال است. نخستین رمانی که از او منتشر شد، «جوانان حیات» (۱۹۵۵)، فرم اپیزودی و راپسودیمانند دارد و بنابراین عمدتاً غیرروایی و اساساً بر سونوریتهی گویش مردم رم مبتنی است. پازولینی پس از انتشار دومین رمان رممحورش، «زندگی خشن» (۱۹۵۹) که پیرنگی بسیار منظم داشت، دستبهکار برگرداندن آن به شعر منظوم شد. رمان «تئورما» (۱۹۶۸) همزمان با فیلم او به همین نام منتشر شد و بسیاری از بخشهای آن در قالب شعر است. تقریباً همهی نمایشنامههای او در قالب شعر است. پازولینی «پترولیو» را که آخرین رمانش بود و پس از قتلش ناتمام ماند و رمانی گسترده، سیاسی، در قالب افسانهای و برخوردار از ژانرهای مختلف بود، «شعر منثور» مینامید. مجموعهی مقالات اجتماعیفرهنگی او به نام «نامههای لوتری» که سال ۱۹۷۵ منتشر شد با مجموعهای از چند غزلواره تمام میشود. میتوان گفت تقریباً همهی انگیزههای خلاقهی پازولینی از آن چیزی برمیخیزد که مالارمه، در سخنی دربارهی ویکتور هوگو، آن را «ایدهی پرعظمت» مینامد و میگوید «قالبی که شعر مینامندش صرفاً خود ادبیات است».
http://uupload.ir/files/pz60_a.h.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2063
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیرحسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹یادداشتی بر گزیده اشعار پازولینی به ترجمه #وندا_جلیلی
🔸امیر حسین بریمانی
دراینجا صرفا چکیدهای از مقالهی استیون سارتارلی (پازولینی شناس) که در مقدمه کتاب آمده ست را می آورم و نوشتن یادداشتی مفصل درباره شاعر را به زمانی دیگر موکول می کنم:
آلبرتو موراویا در سخنرانیاش اندکی پس از قتل وحشیانه و نابههنگام پازولینی ِشاعر گفت «انگشتشمار مؤلفانی بودهاند که مثل پازولینی اینقدر کم فهمیده شده باشند.» البته او بیش از همه مؤلفان ایتالیایی را مدنظر داشت، اما میتوان این جمله را به سراسر مخاطبان ادبیات جهان تعمیم داد. دلایل متعدد بر این فهمیده نشدن وجود دارد که یکی از این دلایل پیچیدگی شگرف ذهن این هنرمند روشنفکر است که تلاش میکرد حرفش را در همهی قالبهای ممکن بیان کند، از شعر و داستان و مقالات ادبی و اجتماعی گرفته تا ژانرهای متعدد سینما و حتا نقاشی. در دنیای انگلیسیزبان و طبیعتاً کشورهایی مثل ایران که طی چهل سال گذشته فرهنگ جهانی را عمدتاً از مجرای رسانههای انگلیسیزبان برداشته است، پازولینی را عمدتاً ابتدا فیلمساز و سپس منتقد میپندارند ــ و البته در کار نقد نیز بسیار آگاه و خبره بود ــ و بهندرت او را شاعر میشمرند، شاید به این دلیل که زبان سینما انتقالی است و دستور زبان ذاتی ندارد و اصلاً پازولینی عمدتاً به همین دلیل به سراغ سینما رفت و نیز به این دلیل که شعر، با توجه به اینکه عموماً با بازار سازگاری ندارد، به یکی از حاشیهایترین هنرها بدل شده است.
با این حال خود جوشش اشعار غنایی در درون پازولینی که همهی تلاشهای خلاقهی پازولینی را آبیاری میکرد هیچگاه از جریان باز نماند و این نخستین قالب بیان هنری و تنها قالبی بود که پازولینی در همهی طول عمرش پیوسته از آن بهره برد و حتا در دورهی پس از سال ۱۹۶۴ و بلافاصله پس از انتشار دفتر «شعر در هیأت گل رز» نیز که شهرتش در فیلمسازی موجب شد ناگزیر به گذاشتن وقت و نیروی بیشتر در این کار شود، کماکان اشعار غنایی میسرود. البته هر ارزیابی کلیت آثار پیرپائولو پازولینی باید با مدنظر داشتن همهی قالبهایی انجام شود که او در بیان روحیهی پرسشگرش از آنها بهره برد و بیتردید در قضاوت زیباییشناختی و روشنفکرانه دربارهی او باید همهی آثارش را به شمار آورد، زیرا اهمیت هنر بینظیر او عمدتاً در بینش چندگانه و مدام در حال تغییر او نهفته است. اما چنان که فرناندو باندینی در مقدمهاش بر مجموعهی کامل اشعار پازولینی گفته است، «آنچه همواره ثابت میماند روش پازولینی، چه در نظریه و چه در عمل، در کار سرودن شعر به مثابهی صورت برتر نوشتار و موقعیت مطلق است، آنجا که هر فرضیه به حقیقت بدل میشود و امر شخصی را میتوان در قالب امر جهانی طرح کرد. رد همهی قالبهای نوشتاری دیگر پازولینی را، از جمله سینما، باید در انگیزش و گرایش همیشگی او به شعر جستوجو کرد.»
نگاهی مختصر به آثار خارج از دایرهی تعریف دقیق شعر پازولینی این فرضیه را بیدرنگ اثبات میکند. بخش غالب نوشتههای انتقادی او در نیمهی نخست فعالیتاش دربارهی شعرِ گذشته و حال است. نخستین رمانی که از او منتشر شد، «جوانان حیات» (۱۹۵۵)، فرم اپیزودی و راپسودیمانند دارد و بنابراین عمدتاً غیرروایی و اساساً بر سونوریتهی گویش مردم رم مبتنی است. پازولینی پس از انتشار دومین رمان رممحورش، «زندگی خشن» (۱۹۵۹) که پیرنگی بسیار منظم داشت، دستبهکار برگرداندن آن به شعر منظوم شد. رمان «تئورما» (۱۹۶۸) همزمان با فیلم او به همین نام منتشر شد و بسیاری از بخشهای آن در قالب شعر است. تقریباً همهی نمایشنامههای او در قالب شعر است. پازولینی «پترولیو» را که آخرین رمانش بود و پس از قتلش ناتمام ماند و رمانی گسترده، سیاسی، در قالب افسانهای و برخوردار از ژانرهای مختلف بود، «شعر منثور» مینامید. مجموعهی مقالات اجتماعیفرهنگی او به نام «نامههای لوتری» که سال ۱۹۷۵ منتشر شد با مجموعهای از چند غزلواره تمام میشود. میتوان گفت تقریباً همهی انگیزههای خلاقهی پازولینی از آن چیزی برمیخیزد که مالارمه، در سخنی دربارهی ویکتور هوگو، آن را «ایدهی پرعظمت» مینامد و میگوید «قالبی که شعر مینامندش صرفاً خود ادبیات است».
http://uupload.ir/files/pz60_a.h.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2063
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیرحسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 داستانی از #دنا_پرویزی
از آن صداي مهيب بايد چند وقتي گذشته باشد. اينجا مدتهاست همه چيز در سكوت فرو رفته؛ از حركت خبري نيست. راستش تا حالا چنين تجربهاي نداشتم و نميدانم چطور بايد با آن برخورد كنم. دستوري دريافت نميكنم ولي طبق عادت، شايد هم برحسب غريزه يا حس مسووليت، وظيفهام را انجام ميدهم. صداي خاصي نميشنوم، مطلقا هيچ. وجدانم اجازه نميدهد تا من هم ساكت شوم. مطمئنم بقيه نيز تا من هستم، زنده ميمانند و ته دلم، شك دارم كه اوضاع مثل روز قبل از فاجعه، مرتب شود. از زمان دقيق خبر ندارم فقط پمپاژ ميكنم، پمپاژ بيوقفه، انگار كه من نباشم دنيا به آخر ميرسد. انگار كه من نباشم همه ميميرند. انگار كه فقط من هستم. گمپ گمپ گمپ و بدون لحظه اي سكون، گمپ گمپ گمپ.
آنروز حس ديگري داشتم؛ بياختيار رگهايم را محكم چسبيده بودم. حسي داشتم مانند حس جدايي؛ جدايي از مالكم. اويي كه برايش ميتپيدم و قسم خورده بودم تا زنده است همراهش باشم. گمپ گمپم را ادامه ميدادم با نااميدي، با افسوس.
ولي جدايمان كردند، در لحظهاي طولاني كه برايم سالها ادامه داشت، رگهايمان را شكافتند، وابستگيمان را بريدند و گمپ گمپم را خفه كردند. تپشم را، دليلم را براي نفس كشيدن، براي زنده ماندن. از پيكرهام جدايم كردند و با امعا و احشايم، از حرارت رو به خاموشي صاحبم، چپاندندم در يك كپه يخزده كه بلافاصله از شدت درد، غصه و سرما سكته كردم. انگار شوكي بر وجودم وارد كرده باشند. نميدانستم از من چه ميخواهند، شايد هم براي كشتن صاحبم و ايستادن گمپ گمپم حتي بدون وجود رگ، متهم ميشدم. حتما از آزمايش وفاداري سربلند بيرون نيامده بودم. شايد بعد از تنبيه باز برم ميگرداندند، شايد هنوز اميدي باشد.
با اولين نفسهايم، گرما را حس كردم، شاد شدم. دانستم تنبيهم تمام شده. رگهايم را به رگهاي صاحبم دوختند. خوشحال شدم و از شادي، تپيدن گرفتم. با تمام وجود گمپ گمپم را شروع كردم. فريادهاي شادي از دور و برم برخاست. براي اولين بار اطرافم را نگاه كردم. خوب دقت كردم. يك لحظه از ترس ايستادم، اين بدن غريبه را نميشناختم.
http://uupload.ir/files/5ua4_d.p.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2064
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 داستانی از #دنا_پرویزی
از آن صداي مهيب بايد چند وقتي گذشته باشد. اينجا مدتهاست همه چيز در سكوت فرو رفته؛ از حركت خبري نيست. راستش تا حالا چنين تجربهاي نداشتم و نميدانم چطور بايد با آن برخورد كنم. دستوري دريافت نميكنم ولي طبق عادت، شايد هم برحسب غريزه يا حس مسووليت، وظيفهام را انجام ميدهم. صداي خاصي نميشنوم، مطلقا هيچ. وجدانم اجازه نميدهد تا من هم ساكت شوم. مطمئنم بقيه نيز تا من هستم، زنده ميمانند و ته دلم، شك دارم كه اوضاع مثل روز قبل از فاجعه، مرتب شود. از زمان دقيق خبر ندارم فقط پمپاژ ميكنم، پمپاژ بيوقفه، انگار كه من نباشم دنيا به آخر ميرسد. انگار كه من نباشم همه ميميرند. انگار كه فقط من هستم. گمپ گمپ گمپ و بدون لحظه اي سكون، گمپ گمپ گمپ.
آنروز حس ديگري داشتم؛ بياختيار رگهايم را محكم چسبيده بودم. حسي داشتم مانند حس جدايي؛ جدايي از مالكم. اويي كه برايش ميتپيدم و قسم خورده بودم تا زنده است همراهش باشم. گمپ گمپم را ادامه ميدادم با نااميدي، با افسوس.
ولي جدايمان كردند، در لحظهاي طولاني كه برايم سالها ادامه داشت، رگهايمان را شكافتند، وابستگيمان را بريدند و گمپ گمپم را خفه كردند. تپشم را، دليلم را براي نفس كشيدن، براي زنده ماندن. از پيكرهام جدايم كردند و با امعا و احشايم، از حرارت رو به خاموشي صاحبم، چپاندندم در يك كپه يخزده كه بلافاصله از شدت درد، غصه و سرما سكته كردم. انگار شوكي بر وجودم وارد كرده باشند. نميدانستم از من چه ميخواهند، شايد هم براي كشتن صاحبم و ايستادن گمپ گمپم حتي بدون وجود رگ، متهم ميشدم. حتما از آزمايش وفاداري سربلند بيرون نيامده بودم. شايد بعد از تنبيه باز برم ميگرداندند، شايد هنوز اميدي باشد.
با اولين نفسهايم، گرما را حس كردم، شاد شدم. دانستم تنبيهم تمام شده. رگهايم را به رگهاي صاحبم دوختند. خوشحال شدم و از شادي، تپيدن گرفتم. با تمام وجود گمپ گمپم را شروع كردم. فريادهاي شادي از دور و برم برخاست. براي اولين بار اطرافم را نگاه كردم. خوب دقت كردم. يك لحظه از ترس ايستادم، اين بدن غريبه را نميشناختم.
http://uupload.ir/files/5ua4_d.p.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2064
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸نگاهی به قصه «اسد و جمعه»؛ #قاسم_هاشمی_نژاد
🔹#سید_حمید_شریف_نیا
«روزی که اسد با پدرش به دریا رفت جمعه را همراه خودش بُرد. دیگر هیچ کدام ترسی از دریا نداشتند. چون دریا با آنها رفیق بود. از ساحل اگر نگاه میکردی قایقی را میدیدی که دریا روی دست میبرد»؛ کتاب «اسد و جمعه» قاسم هاشمینژاد که در سال 1370 توسط نشر مرکز، کتاب مریم منتشر میشود با این پاراگراف به پایان میرسد. قصهای محلی که خاستگاه جغرافیای مستقلی برای شخصیتهایش میسازد و تصویر آزادمنشانهای برای ریشههای فرهنگی تاریخی یک منطقه ترسیم میکند. ریخت قصه «اسد و جمعه» جدا از اینکه ریختی تاریخی منطقهای باشد از تبار نوشتاریِ نجیب و متین قاسم هاشمینژاد نیز مانند دیگر نوشتارهایش بیبهره نبوده است و بر کسی پوشیده نیست. قصه «اسد و جمعه» پژواکی از گذشته است، گذشتهی زیستی مردمی در منطقه شمال کشور، کنار خزر، نگهبانهای آب و سرزمین. قصه «اسد و جمعه» دارای عناصر پویا و پیوستهای است که تبار فرهنگی بر تن کرده و اعتباری به زیست و رویای کودکی که ممکن است هر یک از ما نیز تجربه کرده باشیم میدهد. در این قصه، گویی همه مردم از ضمیر ناخودآگاه مشترکی بهره میبرند که نه تنها در صورت و فرم بلکه در محتوا نیز دارای وجوه جمعی هستند و رؤیا از یک جنبه خیالی به جنبه واقعی بیرون میتراود و در بستری با محتوا و مضامین شخصی و فردی رشد میکند. این ویژگی از همان ابتدای قصه نمایان میشود و قصه با یک پاراگراف بسیار روشن و بی سر و صدا متولد میشود: اسد اسم او را جمعه گذاشته بود ...
http://uupload.ir/files/skw_h.sh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2065
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸نگاهی به قصه «اسد و جمعه»؛ #قاسم_هاشمی_نژاد
🔹#سید_حمید_شریف_نیا
«روزی که اسد با پدرش به دریا رفت جمعه را همراه خودش بُرد. دیگر هیچ کدام ترسی از دریا نداشتند. چون دریا با آنها رفیق بود. از ساحل اگر نگاه میکردی قایقی را میدیدی که دریا روی دست میبرد»؛ کتاب «اسد و جمعه» قاسم هاشمینژاد که در سال 1370 توسط نشر مرکز، کتاب مریم منتشر میشود با این پاراگراف به پایان میرسد. قصهای محلی که خاستگاه جغرافیای مستقلی برای شخصیتهایش میسازد و تصویر آزادمنشانهای برای ریشههای فرهنگی تاریخی یک منطقه ترسیم میکند. ریخت قصه «اسد و جمعه» جدا از اینکه ریختی تاریخی منطقهای باشد از تبار نوشتاریِ نجیب و متین قاسم هاشمینژاد نیز مانند دیگر نوشتارهایش بیبهره نبوده است و بر کسی پوشیده نیست. قصه «اسد و جمعه» پژواکی از گذشته است، گذشتهی زیستی مردمی در منطقه شمال کشور، کنار خزر، نگهبانهای آب و سرزمین. قصه «اسد و جمعه» دارای عناصر پویا و پیوستهای است که تبار فرهنگی بر تن کرده و اعتباری به زیست و رویای کودکی که ممکن است هر یک از ما نیز تجربه کرده باشیم میدهد. در این قصه، گویی همه مردم از ضمیر ناخودآگاه مشترکی بهره میبرند که نه تنها در صورت و فرم بلکه در محتوا نیز دارای وجوه جمعی هستند و رؤیا از یک جنبه خیالی به جنبه واقعی بیرون میتراود و در بستری با محتوا و مضامین شخصی و فردی رشد میکند. این ویژگی از همان ابتدای قصه نمایان میشود و قصه با یک پاراگراف بسیار روشن و بی سر و صدا متولد میشود: اسد اسم او را جمعه گذاشته بود ...
http://uupload.ir/files/skw_h.sh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2065
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹معرفی " آخرین حرف حوشانا" / #احمد_آکابای
🔶ترجمه ی #شهرام_دشتی
«آخرین حرف حوشانا» با عنوان اصلی Hoşana'nın Son Sözü کتابیست از آهمت آباکای Ahmet Abakay یا همان احمد آباکای با ترجمهی شهرام دشتی که به تازگی به اهتمامِ نشر رسپینا در دسترسِ علاقهمندان قرار گرفته است.
این کتاب خود زندگینامهنوشت یا اتوبیوگرافی نویسنده است که به دلیلِ روایی بودنِ مطالب، حالتِ داستانی دارد و مطالعهی آن خواننده را جذب میکند، به طوری که اگر کسی این کتاب را به دست بگیرد تا پایانِ داستان نمیتواند آن را بر زمین بگذارد. این روایت علاوه بر توضیح جنبههای فردی و شخصیِ زندگیِ نویسنده، به جامعهی عثمانی در دورهی جنگ اول جهانی هم معطوف است، به طوری که به کشتار دسته جمعی ارامنه در آن سرزمین و در آن برههی زمانی مربوط میشود و از برخی رازهای این نسلکشی پرده برمیدارد.
شهرام دشتی از مترجمان زبده و توانای زبان ایستانبولیست که در برگردانِ این اثر نیز مانند سایر ترجمهها خوش درخشیده است. از ابتکارهای مهم او در ترجمهی این کتاب، افزودن زندگینامهی مختصر و مفید شخصیتهاییست که در روند این روایت از آنها نام برده میشود و احتمال دارد مخاطب مطلب چندانی در خصوص آنها نداند. افزودن این بخش در انتهای کتاب، خواننده را از مراجعه به مآخذ دیگر بینیاز میکند.
کتاب «آخرین حرف حوشانا» در 344 صفحه با شمارگان 1000 نسخه به قیمت 23000 تومان و به همت نشر رسپینا روانهی بازار کتاب شده است.
http://uupload.ir/files/sgtx_sh.d.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2067
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹معرفی " آخرین حرف حوشانا" / #احمد_آکابای
🔶ترجمه ی #شهرام_دشتی
«آخرین حرف حوشانا» با عنوان اصلی Hoşana'nın Son Sözü کتابیست از آهمت آباکای Ahmet Abakay یا همان احمد آباکای با ترجمهی شهرام دشتی که به تازگی به اهتمامِ نشر رسپینا در دسترسِ علاقهمندان قرار گرفته است.
این کتاب خود زندگینامهنوشت یا اتوبیوگرافی نویسنده است که به دلیلِ روایی بودنِ مطالب، حالتِ داستانی دارد و مطالعهی آن خواننده را جذب میکند، به طوری که اگر کسی این کتاب را به دست بگیرد تا پایانِ داستان نمیتواند آن را بر زمین بگذارد. این روایت علاوه بر توضیح جنبههای فردی و شخصیِ زندگیِ نویسنده، به جامعهی عثمانی در دورهی جنگ اول جهانی هم معطوف است، به طوری که به کشتار دسته جمعی ارامنه در آن سرزمین و در آن برههی زمانی مربوط میشود و از برخی رازهای این نسلکشی پرده برمیدارد.
شهرام دشتی از مترجمان زبده و توانای زبان ایستانبولیست که در برگردانِ این اثر نیز مانند سایر ترجمهها خوش درخشیده است. از ابتکارهای مهم او در ترجمهی این کتاب، افزودن زندگینامهی مختصر و مفید شخصیتهاییست که در روند این روایت از آنها نام برده میشود و احتمال دارد مخاطب مطلب چندانی در خصوص آنها نداند. افزودن این بخش در انتهای کتاب، خواننده را از مراجعه به مآخذ دیگر بینیاز میکند.
کتاب «آخرین حرف حوشانا» در 344 صفحه با شمارگان 1000 نسخه به قیمت 23000 تومان و به همت نشر رسپینا روانهی بازار کتاب شده است.
http://uupload.ir/files/sgtx_sh.d.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2067
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 پنج شعر از #منصور_خورشیدی
🔸رسم آسمان
لبخند نور
در بال نیلوفر که میافتد
عمق نگاه تو
در خاک خانه میکند
و حضور یک کتیبه شکل میگیرد
با جنبش پنجره
در لحظهای که تو
رسم آسمان میکنی
🔸رودبار
تا نفس سنگ
سفر مرگ آغاز کند
ناگاه، هزار اتفاق
به رنگ زیتون
میروید!
از انتهای باد میآیی
روشنتر از نگاه
پنهان که میشوی
کنار آتش
خیال تو
از هوای مغرب
میروید.
🔸طول عصبها
اینک که طول رود
آرامش مرا
کنار عصبهای صحرا
در هم میریزد
آواز آب
با اندوه مهتاب
زمزمه میشود
بالای زخمههای باد.
🔸عطر ارغوانی پائیز
همزاد سنگ و
همنشین خزه میشوم
روی مدار نبض
با لذتی از سپیده و ساقه
تا عطر ارغوانی پاییز
دریا دریا صدف را
آرام در جانتان بریزد
و حوصلهی تنگ تن
روی شانههای نسیم
دانش افتادن را
ایثار کند
از طول نفسها
🔸هیاهوی فوارهها
با بغلی از ستارههای لال
در جلوههای کمال
پرسه میزنم
هلال کم رنگ ماه
در فاصلهی دو نگاه
میافتد میان هیاهو
از آسمان جستجو
آراسته درچشمهای تو
میرویم
با دستانی از ستارههای ناگهان
وقتی، همهمهی فواره های نور
سپید میبارد
روی کمانههای رنگ
http://s8.picofile.com/file/8296705484/m_kh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2066
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 پنج شعر از #منصور_خورشیدی
🔸رسم آسمان
لبخند نور
در بال نیلوفر که میافتد
عمق نگاه تو
در خاک خانه میکند
و حضور یک کتیبه شکل میگیرد
با جنبش پنجره
در لحظهای که تو
رسم آسمان میکنی
🔸رودبار
تا نفس سنگ
سفر مرگ آغاز کند
ناگاه، هزار اتفاق
به رنگ زیتون
میروید!
از انتهای باد میآیی
روشنتر از نگاه
پنهان که میشوی
کنار آتش
خیال تو
از هوای مغرب
میروید.
🔸طول عصبها
اینک که طول رود
آرامش مرا
کنار عصبهای صحرا
در هم میریزد
آواز آب
با اندوه مهتاب
زمزمه میشود
بالای زخمههای باد.
🔸عطر ارغوانی پائیز
همزاد سنگ و
همنشین خزه میشوم
روی مدار نبض
با لذتی از سپیده و ساقه
تا عطر ارغوانی پاییز
دریا دریا صدف را
آرام در جانتان بریزد
و حوصلهی تنگ تن
روی شانههای نسیم
دانش افتادن را
ایثار کند
از طول نفسها
🔸هیاهوی فوارهها
با بغلی از ستارههای لال
در جلوههای کمال
پرسه میزنم
هلال کم رنگ ماه
در فاصلهی دو نگاه
میافتد میان هیاهو
از آسمان جستجو
آراسته درچشمهای تو
میرویم
با دستانی از ستارههای ناگهان
وقتی، همهمهی فواره های نور
سپید میبارد
روی کمانههای رنگ
http://s8.picofile.com/file/8296705484/m_kh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2066
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸یادداشتی بر کتاب #ایرج_کیانی
🔹#امیرحسین_بریمانی
حمید شریف نیا در مقاله خود با نام «شعر در گردابی» شعری از کتاب ایرج کیانی در انتشارات بوتیمار را به نام منوچهر غفوریان آورده ست. این مقاله در سال 84 نوشته شده و کتاب در سال 95 منتشر. حال باتوجه به اینکه شخصا در صحت و سقم کار حمید شریف نیا شکی ندارم، یا نام منوچهر غفوریان به صورت سهوی زیر پای شعر کیانی در آن مقاله آورده شده، یا ایرج کیانی مدتی با نام مستعار شعر چاپ می کرده ست و یا هزار احتمال دیگر. باتوجه به این تردید، شعر مذکور با "نام سیاه بختی کلاغ" را با شعر "مردها و کوه ها" مقایسه می کنم تا به این تردید واهی پاسخ بدهم. این دو شعر، موضوع نسبتن یکسانی دارند. پس اگر تفاوتی عجیبی در نحوه اجرا وجود نداشته باشد، هر دو شعر متعلق به کیانی هستند. درغیر اینصورت، به شکلی کارآگاهانه می توان گفت که تفاوت دوره های مختلف شعری کیانی زیاد است! به هرحال این هم روشی ست برای نوشتن راجع به کتاب ها. روش های دیگر مگر چه چیزی به ادبیات افزوده ند که این یادداشت قرار نیست بیفزاید؟!
پیش از هر استدلالی باید بگویم شعر "سیاه بختی بال کلاغ" که موضوع صحبت ماست، خیره کننده ست و وقتی در اواخر کتاب به آن برخورد کردم، این شعر نسبت به دیگر اشعار کیانی خیره کننده تر به نظرم آمد. این شعر برخاسته از فضای سیاسی آن دوران است. شعر، شب یک نبرد خونین را تصویر می کند و چنان که بر می آید، تکیه بر عواطف شکست خوردگان دارد: "به تیغ تشنه ی آوار مبتلا گردد/هرآنکه در این کوی خانه می سازد". این دو شعر از کتاب ایرج کیانی را در پایین بخانید ...
http://uupload.ir/files/077d_a.h.b.jpg
🔴لطفا ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2068
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیرحسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸یادداشتی بر کتاب #ایرج_کیانی
🔹#امیرحسین_بریمانی
حمید شریف نیا در مقاله خود با نام «شعر در گردابی» شعری از کتاب ایرج کیانی در انتشارات بوتیمار را به نام منوچهر غفوریان آورده ست. این مقاله در سال 84 نوشته شده و کتاب در سال 95 منتشر. حال باتوجه به اینکه شخصا در صحت و سقم کار حمید شریف نیا شکی ندارم، یا نام منوچهر غفوریان به صورت سهوی زیر پای شعر کیانی در آن مقاله آورده شده، یا ایرج کیانی مدتی با نام مستعار شعر چاپ می کرده ست و یا هزار احتمال دیگر. باتوجه به این تردید، شعر مذکور با "نام سیاه بختی کلاغ" را با شعر "مردها و کوه ها" مقایسه می کنم تا به این تردید واهی پاسخ بدهم. این دو شعر، موضوع نسبتن یکسانی دارند. پس اگر تفاوتی عجیبی در نحوه اجرا وجود نداشته باشد، هر دو شعر متعلق به کیانی هستند. درغیر اینصورت، به شکلی کارآگاهانه می توان گفت که تفاوت دوره های مختلف شعری کیانی زیاد است! به هرحال این هم روشی ست برای نوشتن راجع به کتاب ها. روش های دیگر مگر چه چیزی به ادبیات افزوده ند که این یادداشت قرار نیست بیفزاید؟!
پیش از هر استدلالی باید بگویم شعر "سیاه بختی بال کلاغ" که موضوع صحبت ماست، خیره کننده ست و وقتی در اواخر کتاب به آن برخورد کردم، این شعر نسبت به دیگر اشعار کیانی خیره کننده تر به نظرم آمد. این شعر برخاسته از فضای سیاسی آن دوران است. شعر، شب یک نبرد خونین را تصویر می کند و چنان که بر می آید، تکیه بر عواطف شکست خوردگان دارد: "به تیغ تشنه ی آوار مبتلا گردد/هرآنکه در این کوی خانه می سازد". این دو شعر از کتاب ایرج کیانی را در پایین بخانید ...
http://uupload.ir/files/077d_a.h.b.jpg
🔴لطفا ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2068
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیرحسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸معرفی «آبی چشمانت آسمان چه کسی است» #آتیلا_ایلهان
🔹ترجمه ی #همت_شهبازی
«آبی چشمانت آسمان چه کسی است» - مجموعهیی از شعرهای آتیلا ایلهان Attilâ İlhan - با ترجمهی همت شهبازی - در دسترسِ علاقهمندان قرار گرفت.
آتیلا ایلهان یکی از شاعران مهم و تأثیرگذار ترکیه است که در 15 هازیران ژوئن 1925 در منهمن Menemen - از توابعِ ایزمیر İzmir یا همان ازمیر - دیده به جهان گشود. تحصیلاتِ دورهی ابتدایی و دورهی راهنمایی را در ایزمیر پشتِ سر گذاشت و پس از پایانِ دورهی متوسطه، به دانشگاهِ ایستانبول رفت و به تحصیل در رشتهی حقوق پرداخت. اولین مجموعهی شعرِ خود را در سال 1949 و در نخستین سالِ دانشگاه با امکاناتِ مالیِ خود منتشر کرد. در همان اثنا به دلیلِ حمایت از ناظیم هیکمت، مجبور شد که تا سالِ 1951 به طورِ اجباری در فرانسه اقامت کند. او بعد از آن دوره و پس از بازگشت به ترکیه تحصیلاتِ خود را در رشتهی حقوق پی گرفت اما در سالِ چهارمِ دانشگاه یعنی از سالِ 1953 به دلیل آغازِ کارِ روزنامهنگاری، تحصیلاتاش را نیمهکاره رها کرد و به سببِ آشنایی با فضای سینما، مقالاتِ متعددی در حوزهی نقدِ فیلم از او به چاپ رسید.
آتیلا ایلهان بعد از آن به خدمتِ نظام وظیفه رفت و در سالِ 1957 پس از پایانِ خدمت در شهرِ ارزینجان Erzincan یا همان ارزنجان راهیِ ایستانبول شد و کارِ روزنامهنگاری را دنبال کرد. او در سال 1973 به آنکارا رفت و در انتشاراتِ بیلگی مشغول به کار شد و تا سالِ 1981 در آنکارا ساکن بود تا آنکه به ایستانبول برگشت. از سالِ 1982 تا سالِ 1987 با انتشاراتِ میللییت یا همان ملیت و نیز با انتشاراتِ گلیشیم همکاری داشت. مدتی در روزنامهی گونش نویسندگی کرد. از سالِ 1993 تا سالِ 1996 در روزنامهی میدان مشغول به کار بود و از سالِ 1996 تا سالِ 2005 نیز با روزنامهی جومهورییت یا همان جمهوریت همکاری داشت تا آنکه سرانجام به دلیلِ بیماریِ قلبی جان سپرد.
همت شهبازی یکی از شاعران و مترجمهای باذوقِ ادبیاتِ ترکیه است که پیش از این مجموعهی «من بوی دارچین میدهم» شامل ترجمهی شعرهای جمال سورهیا - یا همان جمال ثریا - را از او خوانده بودیم. به علاوه او شماری از داستانهای ترکیه را به زبان آذری بازنویسی و در کتاب «حیکایهنین ایمکانلاری» به چاپ رسانده است.
مجموعهی «آبی چشمانت آسمان چه کسی است» در 79 صفحه با شمارگان 500 نسخه به قیمت 5000 تومان و به همت انتشارات سرزمین اهورایی روانهی بازار کتاب شده است.
http://uupload.ir/files/kc34_h.sh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2069
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش :#ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸معرفی «آبی چشمانت آسمان چه کسی است» #آتیلا_ایلهان
🔹ترجمه ی #همت_شهبازی
«آبی چشمانت آسمان چه کسی است» - مجموعهیی از شعرهای آتیلا ایلهان Attilâ İlhan - با ترجمهی همت شهبازی - در دسترسِ علاقهمندان قرار گرفت.
آتیلا ایلهان یکی از شاعران مهم و تأثیرگذار ترکیه است که در 15 هازیران ژوئن 1925 در منهمن Menemen - از توابعِ ایزمیر İzmir یا همان ازمیر - دیده به جهان گشود. تحصیلاتِ دورهی ابتدایی و دورهی راهنمایی را در ایزمیر پشتِ سر گذاشت و پس از پایانِ دورهی متوسطه، به دانشگاهِ ایستانبول رفت و به تحصیل در رشتهی حقوق پرداخت. اولین مجموعهی شعرِ خود را در سال 1949 و در نخستین سالِ دانشگاه با امکاناتِ مالیِ خود منتشر کرد. در همان اثنا به دلیلِ حمایت از ناظیم هیکمت، مجبور شد که تا سالِ 1951 به طورِ اجباری در فرانسه اقامت کند. او بعد از آن دوره و پس از بازگشت به ترکیه تحصیلاتِ خود را در رشتهی حقوق پی گرفت اما در سالِ چهارمِ دانشگاه یعنی از سالِ 1953 به دلیل آغازِ کارِ روزنامهنگاری، تحصیلاتاش را نیمهکاره رها کرد و به سببِ آشنایی با فضای سینما، مقالاتِ متعددی در حوزهی نقدِ فیلم از او به چاپ رسید.
آتیلا ایلهان بعد از آن به خدمتِ نظام وظیفه رفت و در سالِ 1957 پس از پایانِ خدمت در شهرِ ارزینجان Erzincan یا همان ارزنجان راهیِ ایستانبول شد و کارِ روزنامهنگاری را دنبال کرد. او در سال 1973 به آنکارا رفت و در انتشاراتِ بیلگی مشغول به کار شد و تا سالِ 1981 در آنکارا ساکن بود تا آنکه به ایستانبول برگشت. از سالِ 1982 تا سالِ 1987 با انتشاراتِ میللییت یا همان ملیت و نیز با انتشاراتِ گلیشیم همکاری داشت. مدتی در روزنامهی گونش نویسندگی کرد. از سالِ 1993 تا سالِ 1996 در روزنامهی میدان مشغول به کار بود و از سالِ 1996 تا سالِ 2005 نیز با روزنامهی جومهورییت یا همان جمهوریت همکاری داشت تا آنکه سرانجام به دلیلِ بیماریِ قلبی جان سپرد.
همت شهبازی یکی از شاعران و مترجمهای باذوقِ ادبیاتِ ترکیه است که پیش از این مجموعهی «من بوی دارچین میدهم» شامل ترجمهی شعرهای جمال سورهیا - یا همان جمال ثریا - را از او خوانده بودیم. به علاوه او شماری از داستانهای ترکیه را به زبان آذری بازنویسی و در کتاب «حیکایهنین ایمکانلاری» به چاپ رسانده است.
مجموعهی «آبی چشمانت آسمان چه کسی است» در 79 صفحه با شمارگان 500 نسخه به قیمت 5000 تومان و به همت انتشارات سرزمین اهورایی روانهی بازار کتاب شده است.
http://uupload.ir/files/kc34_h.sh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2069
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش :#ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #سمیه_جلالی
جان می کند
با ناخن هایش
خراش بر پوسته ی حجرالبلاء
فی ممالک الفناء
آن جا که رگه های شیر
از پستانِ سنگ ها چکه نمی کند
مادینگی اعصار را
تا تو بار دیگر،حلول کنی از لابه لای خارها
گردن که نمی کشی بالا
سر به تو داری و چشمهایت از حدقه بیرون نمی پرد کلاغ ها را
ریخته پر
تا بپوشاند دهانه ی چاهِ ویل را
سنگ ریزه ها پر نمی کنند دهان گشادش را
1400 سالِ نوری با فاصله
راه پیموده
تا وادی السلام
تا فرو رفتن ناخن هایت در خاک
تا فرو رفتن تار موهایت در خاک
و باد که بپیچد
و باد که بپیچاند
پیچ وا پیچ
دورِ گردنت
گردن که نمی کشد بالا
نعوظِ پلک هایت را
چشم بسته ای بر رگه های شیر
جاری از پستانِ سنگ ها
به خراشِ ناخن هایت
با انگشتانی از هم گشوده
تا این بار حلول کنی از لابه لای علف زارها
http://uupload.ir/files/5nzx_s.j.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2070
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #سمیه_جلالی
جان می کند
با ناخن هایش
خراش بر پوسته ی حجرالبلاء
فی ممالک الفناء
آن جا که رگه های شیر
از پستانِ سنگ ها چکه نمی کند
مادینگی اعصار را
تا تو بار دیگر،حلول کنی از لابه لای خارها
گردن که نمی کشی بالا
سر به تو داری و چشمهایت از حدقه بیرون نمی پرد کلاغ ها را
ریخته پر
تا بپوشاند دهانه ی چاهِ ویل را
سنگ ریزه ها پر نمی کنند دهان گشادش را
1400 سالِ نوری با فاصله
راه پیموده
تا وادی السلام
تا فرو رفتن ناخن هایت در خاک
تا فرو رفتن تار موهایت در خاک
و باد که بپیچد
و باد که بپیچاند
پیچ وا پیچ
دورِ گردنت
گردن که نمی کشد بالا
نعوظِ پلک هایت را
چشم بسته ای بر رگه های شیر
جاری از پستانِ سنگ ها
به خراشِ ناخن هایت
با انگشتانی از هم گشوده
تا این بار حلول کنی از لابه لای علف زارها
http://uupload.ir/files/5nzx_s.j.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2070
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸اسکلت ماه پس از مرگ چه شکلی دارد؟
نقدی بر مجموعه شعر « افراد » از مهدی اشرفی
🔹#سارا_اسماعیلی
در شعرِ کلمه ( اولین شعر این مجموعه) و شعرهای بلند مشابه در ادامه ی مجموعه، با بندهای مجزا مواجه می شویم که هر کدام کشف به ظاهر مجزا با فضای مجزا و خاصهی خودش را دارد. بندهایی که با یک سطر نانوشته به هم متصل میشوند و با یک فاصله پشت سرهم آمده اند و پیکرهی شعر را تراشیدهاند و در نهایت با پایانبندی ای که خود یک کشف مجزاست بسته شدهاند. در حالیکه شعر از انسجام طولی یکپارچه و مستحکمی برخوردار میباشد.
پرندهای
سایهاش را در خود پنهان کرده
و از مرز میگذرد
.
کوههایی پنهان شده اند
در کوهان شترها
فضاهای بندهای آغازین شعر کشفهایی در طبیعت را نشان میدهند. پرنده ای که سایه اش را و شترهایی که دو کوه را در کوهانشان از مرز رد میکنند. این کشف ها در پاراگرافی در میانه های شعر ذهنی میشوند، از درون انسان گذر میکنند، به زندگی مدرن و شهرنشینی ورود میکنند و به آپارتمانی وارد میشوند ...
http://uupload.ir/files/ypoj_s.e.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2071
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸اسکلت ماه پس از مرگ چه شکلی دارد؟
نقدی بر مجموعه شعر « افراد » از مهدی اشرفی
🔹#سارا_اسماعیلی
در شعرِ کلمه ( اولین شعر این مجموعه) و شعرهای بلند مشابه در ادامه ی مجموعه، با بندهای مجزا مواجه می شویم که هر کدام کشف به ظاهر مجزا با فضای مجزا و خاصهی خودش را دارد. بندهایی که با یک سطر نانوشته به هم متصل میشوند و با یک فاصله پشت سرهم آمده اند و پیکرهی شعر را تراشیدهاند و در نهایت با پایانبندی ای که خود یک کشف مجزاست بسته شدهاند. در حالیکه شعر از انسجام طولی یکپارچه و مستحکمی برخوردار میباشد.
پرندهای
سایهاش را در خود پنهان کرده
و از مرز میگذرد
.
کوههایی پنهان شده اند
در کوهان شترها
فضاهای بندهای آغازین شعر کشفهایی در طبیعت را نشان میدهند. پرنده ای که سایه اش را و شترهایی که دو کوه را در کوهانشان از مرز رد میکنند. این کشف ها در پاراگرافی در میانه های شعر ذهنی میشوند، از درون انسان گذر میکنند، به زندگی مدرن و شهرنشینی ورود میکنند و به آپارتمانی وارد میشوند ...
http://uupload.ir/files/ypoj_s.e.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2071
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #فاطمه_السادات_حسینی
دستم خط میخورد
رد میزنم به هرچه مانده در کشالهی شب
خط میخورد
این چکمهها از نگاه تو چکیدهاند
گریست باید اما گاه از صدای خنده
تو را اما نمیدانم...
زنگ در بودی... یا دفترچهای مانده در خشابها
من الف از با کردم
که چکیده دستفروشهای ماه، گلی را
روی دامن بیاندازد
دیدی از آخرش شروع شد
از آن جا که
برگها زیر موهایت قد بلند کردند
دیدی که خورده خوردهی باران
هاااااان باران سلام
بیا مرزها را قد بکنیم تودرتوی نصفالنهار آفتاب بشود
من از اشتهای دهان این خواب که در من چنگ میزند
بیدارم
دیدی...؟
چقدر حرف ناتمام تمام شد
یخزدهی زمستان بی بهار
بیاااااا
کج بزنیم حرف،
کج برویم خواندن
کج به حباب خواب
http://uupload.ir/files/ptip_f.s.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2072
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #فاطمه_السادات_حسینی
دستم خط میخورد
رد میزنم به هرچه مانده در کشالهی شب
خط میخورد
این چکمهها از نگاه تو چکیدهاند
گریست باید اما گاه از صدای خنده
تو را اما نمیدانم...
زنگ در بودی... یا دفترچهای مانده در خشابها
من الف از با کردم
که چکیده دستفروشهای ماه، گلی را
روی دامن بیاندازد
دیدی از آخرش شروع شد
از آن جا که
برگها زیر موهایت قد بلند کردند
دیدی که خورده خوردهی باران
هاااااان باران سلام
بیا مرزها را قد بکنیم تودرتوی نصفالنهار آفتاب بشود
من از اشتهای دهان این خواب که در من چنگ میزند
بیدارم
دیدی...؟
چقدر حرف ناتمام تمام شد
یخزدهی زمستان بی بهار
بیاااااا
کج بزنیم حرف،
کج برویم خواندن
کج به حباب خواب
http://uupload.ir/files/ptip_f.s.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2072
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
از آب دادنها: عذاب پنجم
🔹 شعری از #امین_مرادی
با اینکه در شگفت چیزی از من نمیپرید
به رنگِ خود درآمده از دور گفت:
برای لا
-مکانِ پاشیده بر دیوار-
شعاعِ دایره گشتم!
«کالاسکه»
من دو او بودم
یکی در نقطهاش دعا خوانده بود و جن
در او دعا خوانده بود و بعد
آینده بهشکلی عجیب
گوش، پشتِ حرف برد و
سکه با جرینگجرینگِ عروس قوز برداشت:
«اسبِ دوانده شده بر پا شد»
اما او دو
بارِ سنگینی داشتند به دندان میکشیدند
که چرخ
روی سُمِ جن حنا خواباند و کالا
جز تو مرا گو نبوده نیست
نه منظور دایره که در شعار بگنجد
نه ذکرِ دهانبستهای
تنها دو چشمِ از دور زیبا
دو چشمِ از دور زیبا را غار میگرفتند تارِتار
زیرِ گِل
دُورِ شوک ِ عاطفیام میدان
ادای معمول را عنکبوت
ادای دوم
اما!
دار دارد
با لای زخمی میانِ شگرف
بُتِ از آب دادهای که در همو
هم دیگری
او نیست
مسلم آن روی سجاده پنهان است
مسلم آن شمع شیر
آنکه خرما را خوب ادا نکرده شکافته میشود و رنگ
-پاشیده روی اسب-
سریع شکلِ جهندهی خون را به کفر میگیرد
تا آنچه مثلِ اولش تاریک بود
به مثلِ تاریکِ اولش بازگردد
http://uupload.ir/files/3xu0_a.m.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2073
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
از آب دادنها: عذاب پنجم
🔹 شعری از #امین_مرادی
با اینکه در شگفت چیزی از من نمیپرید
به رنگِ خود درآمده از دور گفت:
برای لا
-مکانِ پاشیده بر دیوار-
شعاعِ دایره گشتم!
«کالاسکه»
من دو او بودم
یکی در نقطهاش دعا خوانده بود و جن
در او دعا خوانده بود و بعد
آینده بهشکلی عجیب
گوش، پشتِ حرف برد و
سکه با جرینگجرینگِ عروس قوز برداشت:
«اسبِ دوانده شده بر پا شد»
اما او دو
بارِ سنگینی داشتند به دندان میکشیدند
که چرخ
روی سُمِ جن حنا خواباند و کالا
جز تو مرا گو نبوده نیست
نه منظور دایره که در شعار بگنجد
نه ذکرِ دهانبستهای
تنها دو چشمِ از دور زیبا
دو چشمِ از دور زیبا را غار میگرفتند تارِتار
زیرِ گِل
دُورِ شوک ِ عاطفیام میدان
ادای معمول را عنکبوت
ادای دوم
اما!
دار دارد
با لای زخمی میانِ شگرف
بُتِ از آب دادهای که در همو
هم دیگری
او نیست
مسلم آن روی سجاده پنهان است
مسلم آن شمع شیر
آنکه خرما را خوب ادا نکرده شکافته میشود و رنگ
-پاشیده روی اسب-
سریع شکلِ جهندهی خون را به کفر میگیرد
تا آنچه مثلِ اولش تاریک بود
به مثلِ تاریکِ اولش بازگردد
http://uupload.ir/files/3xu0_a.m.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2073
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸«یو نسبو» و ژانر نوآر اسکاندیناوی: شیطان در سرزمین خورشید نیمهشب
به بهانۀ ترجمه و انتشار دو کتاب از #یو_نسبو
🔹#عمید_بهبودی
اولین تجربۀ جدیِ یو نسبو (متولد 1960، نروژ) در نوشتن، زمانی بود که یک انتشارات به او پیشنهاد داد خاطرات خود را از تجربیات گروه موسیقیشان بنویسد. درعوض، او شروع کرد به نوشتن پیرنگ اولین رمانش: خفاش (The Bat). این رمان پاییز 1997 منتشر و با استقبال فراوانی مواجه شد و جایزۀ بهترین کتاب جنایی نروژ و همچنین بهترین کتاب جنایی اسکاندیناوی را از آن خود کرد. وی با نوشتن بیش از بیست اثر شاخص، تا به حال نامزد و برندۀ چندین جایزۀ معتبر بینالمللی از جمله جایزۀ ادگار (2010)، جایزۀ کتاب کودکان آرک (2007) و جایزۀ پیر گینت (2013) شده است. معروفترین اثر وی مجموعۀ کارآگاهیجناییِ هری هول (Harry Hole) است و در حال حاضر فیلمی به نام آدمبرفی (The Snowman) به کارگردانی توماس آلفردسِن، بر اساس یکی از رمانهای همین مجموعه در حال تولید است. خصلت سینمایی رمانهای نسبو پیشتر نیز باعث شده بود رمان کارگماران (Headhunters) در سال 2011 به فیلم ترجمه شود ...
http://uupload.ir/files/r0dx_nesbo.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2074
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸«یو نسبو» و ژانر نوآر اسکاندیناوی: شیطان در سرزمین خورشید نیمهشب
به بهانۀ ترجمه و انتشار دو کتاب از #یو_نسبو
🔹#عمید_بهبودی
اولین تجربۀ جدیِ یو نسبو (متولد 1960، نروژ) در نوشتن، زمانی بود که یک انتشارات به او پیشنهاد داد خاطرات خود را از تجربیات گروه موسیقیشان بنویسد. درعوض، او شروع کرد به نوشتن پیرنگ اولین رمانش: خفاش (The Bat). این رمان پاییز 1997 منتشر و با استقبال فراوانی مواجه شد و جایزۀ بهترین کتاب جنایی نروژ و همچنین بهترین کتاب جنایی اسکاندیناوی را از آن خود کرد. وی با نوشتن بیش از بیست اثر شاخص، تا به حال نامزد و برندۀ چندین جایزۀ معتبر بینالمللی از جمله جایزۀ ادگار (2010)، جایزۀ کتاب کودکان آرک (2007) و جایزۀ پیر گینت (2013) شده است. معروفترین اثر وی مجموعۀ کارآگاهیجناییِ هری هول (Harry Hole) است و در حال حاضر فیلمی به نام آدمبرفی (The Snowman) به کارگردانی توماس آلفردسِن، بر اساس یکی از رمانهای همین مجموعه در حال تولید است. خصلت سینمایی رمانهای نسبو پیشتر نیز باعث شده بود رمان کارگماران (Headhunters) در سال 2011 به فیلم ترجمه شود ...
http://uupload.ir/files/r0dx_nesbo.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2074
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈