@pendarenic 🌟
مولانا شرف الدین دامغانی از کنار مسجدی می گذشت.
خادم مسجد سگی را کتک می زد و در را بسته بود که سگ فرار نکند.
مولانا در مسجد را باز کرد و سگ گریخت.
خادم مسجد با مولانا دعوا کرد.
مولانا گفت: ای یار! سگ را ببخش چون عقل ندارد. از بی عقلی است که به مسجد در آمده وگرنه ما که عقل داریم ، آیا هرگز ما را در مسجد دیده ای؟!
#عبید_زاکانی
https://telegram.me/joinchat/BqXMrjuzfY1ufSr_m96kqw
مولانا شرف الدین دامغانی از کنار مسجدی می گذشت.
خادم مسجد سگی را کتک می زد و در را بسته بود که سگ فرار نکند.
مولانا در مسجد را باز کرد و سگ گریخت.
خادم مسجد با مولانا دعوا کرد.
مولانا گفت: ای یار! سگ را ببخش چون عقل ندارد. از بی عقلی است که به مسجد در آمده وگرنه ما که عقل داریم ، آیا هرگز ما را در مسجد دیده ای؟!
#عبید_زاکانی
https://telegram.me/joinchat/BqXMrjuzfY1ufSr_m96kqw
شخصی از مولانا عضدالدین پرسید که: چون است که در زمان خلفا مردم دعوی پیغمبری و خدائی بسیار می کردند و اکنون نمی کنند؟
گفت: مردم این روزگار را چندان ظلم و گرسنگی افتاده است که نه از خدایشان به یاد می آید و نه از پیغامبر.
#عبید_زاکانی
📖رساله دلگشا
https://telegram.me/joinchat/BqXMrjuzfY1ufSr_m96kqw
گفت: مردم این روزگار را چندان ظلم و گرسنگی افتاده است که نه از خدایشان به یاد می آید و نه از پیغامبر.
#عبید_زاکانی
📖رساله دلگشا
https://telegram.me/joinchat/BqXMrjuzfY1ufSr_m96kqw
Telegram
📍پندار نیک📍
Admin ID : @Osyan_gar
قومی زپی مذهب و دین می سوزند
قومی ز برای حور عین می سوزند
من شاهد و می دارم و باغی چو بهشت
و ایشان همه در حسرت این می سوزند
#عبید_زاکانی
https://telegram.me/joinchat/BqXMrjuzfY1ufSr_m96kqw
قومی ز برای حور عین می سوزند
من شاهد و می دارم و باغی چو بهشت
و ایشان همه در حسرت این می سوزند
#عبید_زاکانی
https://telegram.me/joinchat/BqXMrjuzfY1ufSr_m96kqw
جنازه ای را به راهی می بردند .
درویشی با پسر بر سر راه ایستاده بود . پسر از پدر پرسید که بابا در این جنازه چیست ؟
گفت : آدمی .
گفت : کجایش می برند ؟
گفت : به جائی که نه پوشیدنی باشد ، نه خوردنی ، نه نان و نه هیزم و نه آتش ، نه زر و سیم و نه بوریا و گلیم.
گفت : بابا مگر به خانه ما می برندش ؟
#عبید_زاکانی
https://telegram.me/joinchat/BqXMrjuzfY1ufSr_m96kqw
درویشی با پسر بر سر راه ایستاده بود . پسر از پدر پرسید که بابا در این جنازه چیست ؟
گفت : آدمی .
گفت : کجایش می برند ؟
گفت : به جائی که نه پوشیدنی باشد ، نه خوردنی ، نه نان و نه هیزم و نه آتش ، نه زر و سیم و نه بوریا و گلیم.
گفت : بابا مگر به خانه ما می برندش ؟
#عبید_زاکانی
https://telegram.me/joinchat/BqXMrjuzfY1ufSr_m96kqw
واعظی بر منبر میگفت: هر كه نام آدم و حوا نوشته در خانه آويزد، شيطان بدان خانه درنيايد.
رندی از پای منبر برخاست و گفت: ای شیخ شيطان در بهشت در جوار خداوند به نزد ايشان رفت و آنها را بفريفت، چگونه میشود كه در خانه ما از اسم ايشان پرهيز كند...؟
#عبید_زاکانی
@pendarenic
رندی از پای منبر برخاست و گفت: ای شیخ شيطان در بهشت در جوار خداوند به نزد ايشان رفت و آنها را بفريفت، چگونه میشود كه در خانه ما از اسم ايشان پرهيز كند...؟
#عبید_زاکانی
@pendarenic
طبعم به نماز و روزه چون مایل شد
گفتم که مرادِ کلی ام حاصل شد
افسوس که این وضو به بادی بشکست
وآن روزه به نیم جرعه مِی باطل شد
#عبید_زاکانی
@pendarenic
گفتم که مرادِ کلی ام حاصل شد
افسوس که این وضو به بادی بشکست
وآن روزه به نیم جرعه مِی باطل شد
#عبید_زاکانی
@pendarenic
خری را گفتند احوالت چون است؟
گفت:
خوراکم کم و , کارم زیاد است
ولیکن, مطیع و شاکرم
گفتند حقا که خری
#عبید_زاکانی
@PendareNic
گفت:
خوراکم کم و , کارم زیاد است
ولیکن, مطیع و شاکرم
گفتند حقا که خری
#عبید_زاکانی
@PendareNic
فردى گوسفند دیگری را میدزدید و گوشتش را صدقه میکرد!
از او پرسیدند که این چه معنی دارد؟
گفت : ثواب صدقه با گناه دزدی برابر گردد و درمیانه پیه و دنبهاش اضافی باشد برای من!
#عبید_زاکانی
@pendareNic
از او پرسیدند که این چه معنی دارد؟
گفت : ثواب صدقه با گناه دزدی برابر گردد و درمیانه پیه و دنبهاش اضافی باشد برای من!
#عبید_زاکانی
@pendareNic