مردم حقیقت را نمی پذیرند ،چون نمی خواهند به تخیلاتی که تمام عمر بر اساس آن زندگی کرده اند ،آسیبی وارد شود ...!
#نیچه
@pendarenic
#نیچه
@pendarenic
دیوانگی در افراد به ندرت وجود دارد
اما در میان گروهها، احزاب، ملت ها و دوران ها
یک قانون است
#نیچه
@pendarenic
اما در میان گروهها، احزاب، ملت ها و دوران ها
یک قانون است
#نیچه
@pendarenic
هر کس که دو سوم از اوقات شبانه روز به خودش تعلق نداشته باشد،برده است.
تفاوتی نمیکند که دولتمرد، بازرگان، یا دانشمند باشد.
#نیچه
@pendarenic
تفاوتی نمیکند که دولتمرد، بازرگان، یا دانشمند باشد.
#نیچه
@pendarenic
#آرامش پیامد اندیشیدن نیست!
بلکه آرامش نیندیشیدن به گرفتاری ها و چالش هایی است که ارزش اندیشیدن ندارند!!
#نیچه
@PendareNic
بلکه آرامش نیندیشیدن به گرفتاری ها و چالش هایی است که ارزش اندیشیدن ندارند!!
#نیچه
@PendareNic
باید خویشتن دوستی آموخت. من چنین می آموزانم! با عشقی سالم و درست، چندان که بتوان نزد خویشتن ماند و سرگردان نگشت.
#نیچه
@PendareNic
#نیچه
@PendareNic
هر کس که دو سوم از اوقات شبانه روز به خودش تعلق نداشته باشد، برده است.
تفاوتی نمیکند که دولتمرد ، بازرگان ، یا دانشمند باشد.
#نیچه
@PendareNic
تفاوتی نمیکند که دولتمرد ، بازرگان ، یا دانشمند باشد.
#نیچه
@PendareNic
عجب !
خدایی که انسان ها را به شرطی دوست دارد که به او اعتقاد داشته باشند و ادم هایی را که به این عشق و دوستی اعتقاد ندارند با نگاه های غضبناک و تهدید امیز می نگرد! عجیب است! زیرا احساس قادر مطلق، یک عشق قراردادی و مشروط است! عشقی که حتی نتوانسته است بر احساس عزت و سربلندی و روحیه کینه توزی غلبه کند. برای انتقاد از کل ادیان ابراهیمی این جمله کافی است که :
" بر فرض که من تو را دوست داشته باشم ، این به تو چه ربطی دارد ؟"
#نیچه
@PendareNic
خدایی که انسان ها را به شرطی دوست دارد که به او اعتقاد داشته باشند و ادم هایی را که به این عشق و دوستی اعتقاد ندارند با نگاه های غضبناک و تهدید امیز می نگرد! عجیب است! زیرا احساس قادر مطلق، یک عشق قراردادی و مشروط است! عشقی که حتی نتوانسته است بر احساس عزت و سربلندی و روحیه کینه توزی غلبه کند. برای انتقاد از کل ادیان ابراهیمی این جمله کافی است که :
" بر فرض که من تو را دوست داشته باشم ، این به تو چه ربطی دارد ؟"
#نیچه
@PendareNic
#نیچه به خواهرش چنین گفت :
به من قول ده که پس از مرگم فقط دوستانم بر جنازه ی من حاضر شوند و مردم فضول و کنجکاو دیگر آنجا نباشند.
مواظب باش که کشیش یا کس دیگر بر کنار گور من سخنان بیهوده و دروغ نگوید ، زیرا در آن هنگام من توانایی دفاع از خویشتن را ندارم. بگذار تا مانند یک بتپرست خالص به گور روم.
#نیچه
@PendareNic
به من قول ده که پس از مرگم فقط دوستانم بر جنازه ی من حاضر شوند و مردم فضول و کنجکاو دیگر آنجا نباشند.
مواظب باش که کشیش یا کس دیگر بر کنار گور من سخنان بیهوده و دروغ نگوید ، زیرا در آن هنگام من توانایی دفاع از خویشتن را ندارم. بگذار تا مانند یک بتپرست خالص به گور روم.
#نیچه
@PendareNic
نيچه در یکی از اوقات خموشی و سکوت خود نوشت :
شاید من بهتر می دانم که چرا بشر تنها موجودی است که می خندد ...
تنها انسان است که به شدت رنج می برد و مجبور است خنده را بیافریند.
بشر موجودى است كه در مواجهه با هر تاريكى نورى از جنسِ رهايى آفريده است.
در اين راه، با رنج ها، شادى را آفريد.
با زخم هايش، بخشش را خلق كرد.
و همواره يا زخم خورد يا زخم زد.
#نیچه
@PendareNic
شاید من بهتر می دانم که چرا بشر تنها موجودی است که می خندد ...
تنها انسان است که به شدت رنج می برد و مجبور است خنده را بیافریند.
بشر موجودى است كه در مواجهه با هر تاريكى نورى از جنسِ رهايى آفريده است.
در اين راه، با رنج ها، شادى را آفريد.
با زخم هايش، بخشش را خلق كرد.
و همواره يا زخم خورد يا زخم زد.
#نیچه
@PendareNic
#نیچه از هتلی در شهر "تورینو" بیرون میآید و مشاهده میکند که یک درشکهچی با ضربههای شلاق اسبش را میزند. نیچه به اسب نزدیک میشود و جلو چشمان درشکهچی، سر و یال اسب را در آغوش میگیرد و با صدای بلند میگرید.
این واقعه درسال ۱۸۸۹ روی داد، زمانی که نیچه هم از آدمیان دور شده بود. به عبارت دیگر، دقیقاً همانموقع نیز بیماری روانی او بروز کرد. اما به عقیدهی من همینجاست که باید مفهوم عمیق حرکت او را دریابیم. نیچه آمده است تا از اسب برای #دکارت طلب مغفرت کند. جنون او (بنابراین جدایی او از بشریت) در لحظهای بروز کرد که سر و یال اسب را در آغوش گرفت و بهزاری گریست.
و من این نیچهی مجنون را دوست دارم. همانطور که ترزا را دوست دارم که سر سگ بیمار درحال مرگ را روی زانو گذاشته بود و نوازش میداد. من آن دو را در کنار یکدیگر میبینم: آنها از مسیری دور میشوند که بشریت، بهعنوان «ارباب و مالک طبیعت» راه خود را به جلو ادامه میدهد.
#میلان_کوندرا
@PendareNic
این واقعه درسال ۱۸۸۹ روی داد، زمانی که نیچه هم از آدمیان دور شده بود. به عبارت دیگر، دقیقاً همانموقع نیز بیماری روانی او بروز کرد. اما به عقیدهی من همینجاست که باید مفهوم عمیق حرکت او را دریابیم. نیچه آمده است تا از اسب برای #دکارت طلب مغفرت کند. جنون او (بنابراین جدایی او از بشریت) در لحظهای بروز کرد که سر و یال اسب را در آغوش گرفت و بهزاری گریست.
و من این نیچهی مجنون را دوست دارم. همانطور که ترزا را دوست دارم که سر سگ بیمار درحال مرگ را روی زانو گذاشته بود و نوازش میداد. من آن دو را در کنار یکدیگر میبینم: آنها از مسیری دور میشوند که بشریت، بهعنوان «ارباب و مالک طبیعت» راه خود را به جلو ادامه میدهد.
#میلان_کوندرا
@PendareNic