🍹🍹🍹
#جرعه_ای_از_کتاب
گیله مرد، عاقبت، فاصله را در نظر گرفت و با صدای بلند گفت: آقا! من دخترتان را میخواهم.
آذری، صدایش هم مثل جُثّهاش بود.
- ها! این را باش! عسلِ مرا میخواهد. کوهِ الماس را. همهی کندوهای عسل دنیا را، یکجا میخواهد! به همین بچّگی، دو سال در زندانِ نامردانِ ساواک بوده. میفهمی؟
- بله آقا. دو سالِ سخت، با شکنجه. میدانم.
- از تو خیلی سَر است؛ از هر لحاظ.
- میدانم. شاید برای همین هم میخواهمش.
- قدّش، دو برابر توست.
- امّا من، خودش را میخواهم، نه قدّش را.
- قدّش را چطور از خودش جُدا میکنی؟
- قصد جُدا کردن ندارم آقا! هلو را با هسته میخرند. اگر بخواهند هسته را جدا کنند و بخرند، خیلی زشت میشود؛ امّا کسی هم هلو را بهخاطر هستهاش نمیخرد.
📚#یک_عاشقانه_آرام
✍#نادر_ابراهیمی
@pedrambook
#جرعه_ای_از_کتاب
گیله مرد، عاقبت، فاصله را در نظر گرفت و با صدای بلند گفت: آقا! من دخترتان را میخواهم.
آذری، صدایش هم مثل جُثّهاش بود.
- ها! این را باش! عسلِ مرا میخواهد. کوهِ الماس را. همهی کندوهای عسل دنیا را، یکجا میخواهد! به همین بچّگی، دو سال در زندانِ نامردانِ ساواک بوده. میفهمی؟
- بله آقا. دو سالِ سخت، با شکنجه. میدانم.
- از تو خیلی سَر است؛ از هر لحاظ.
- میدانم. شاید برای همین هم میخواهمش.
- قدّش، دو برابر توست.
- امّا من، خودش را میخواهم، نه قدّش را.
- قدّش را چطور از خودش جُدا میکنی؟
- قصد جُدا کردن ندارم آقا! هلو را با هسته میخرند. اگر بخواهند هسته را جدا کنند و بخرند، خیلی زشت میشود؛ امّا کسی هم هلو را بهخاطر هستهاش نمیخرد.
📚#یک_عاشقانه_آرام
✍#نادر_ابراهیمی
@pedrambook