Forwarded from ॐ مزه ملکوت ॐ
🍃🍂🌿🌸🌿🍂🍃
✨کیمیاگری به عنوان یک شاخه فلسفی و روحانی✨
☸مهترین اهداف کیمیاگران تبدیل فلزات رایج به طلا و نقره، و نیز خلق یک «نوشدارو، » یعنی دارویی بود که تمام بیماریها را درمان کرده و زندگی را به مدت نامحدودی طولانی کند. گرچه اینها تنها موارد استفاده از این علم نبودند، اما این اهداف بیش از همه ثبت شده و شناخته شده است. کیمیاگران اروپا از قرون وسطی زمان بسیاری صرف جستجو برای یافتن «سنگ فلاسفه»، یعنی مادهای اسطورهای کردند که تصور میشد بخش اصلی هر دوی آن اهداف باشد. تصور میشد سنگ فلاسفه میتواند به نحو اسرارآمیزی دانش کیمیاگران را افزایش داده به نحوی که بتوان از طریق آن به هر چیزی دست یافت. کیمیاگران در طول قرنها از وجهه و حمایت بسیاری برخوردار بودند، گرچه این پشتیبانی صرفاً به واسطه پیگیری این اهداف، یا تفکر رمزآلود و فلسفی حاکم بر فعالیت آنان نبودهاست. بلکه این شهرت بیشتر به خاطر فعالیتهای اینجهانی بود که آنان برای صنایع «شیمی» زمان خود، مانند اختراع باروت، آزمایش و تصفیه سنگ معدن فلزکاری، تولید جوهر، رنگینه، رنگ، و مواد آرایشی، دباغی چرم، تولید سرامیک و شیشه، عصارهگیری و تولید نوشیدنیجات داشتند. (به نظر میرسد که تهیه «نوشیدنی قوی»، «آب حیات»، «تجربه» تقریباً رایجی در میان کیمیاگران اروپایی بودهاست). از سوی دیگر، کیمیاگران هرگز تمایلی به جداسازی جنبههای فیزیکی (شیمیایی) صنعت خود از تفسیرات متافیزیکی را نداشتند. در حقیقت، از روزگار قدیم تا عصر جدید، فیزیک بدون جنبههای ماورایطبیعی به اندازه متافیزیک فاقد جلوه فیزیکی نارضایتآمیز بود. از یک سو، فقدان اسامی رایج برای مفاهیم و فرایندهای شیمیایی، و همچنین پنهانکاری، منجر شد کیمیاگران اصطلاحات کتاب مقدس و اسطورهشناسی، اخترشناسی، علوم اسرارآمیز، و دیگر حوزههای اسطورهای و محرمانه را به عاریت بگیرند؛ به نحوی که حتی سادهترین دستورالعمل شیمیایی همانند یک طلسم پیچیده و سحرآمیز قرائت میشد. علاوه بر این، کیمیاگران در این امور به دنبال چارچوب نظری بودند تا بتوانند مجموعه حقایق آزمایشی از همگسیخته و فزاینده خود را در آن جای دهند.
⚛از قرون وسطی برخی از کیمیاگران به طرز فزایندهای این جنبههای متافیزیکی را به عنوان بنیان راستین کیمیاگری در نظر گرفته و مواد شیمیایی، حالتهای فیزیکی، و فرایندهای مواد را به عنوان استعاره از ماهیتها، حالات و تغییر ماهیتهای روحانی مدنظر قرار دادند و معنای تحت لفظی فرمولهای کیمیاگری به عنوان وسیلهای برای پنهانکردن فلسفه روحانی خود به کار بردند که تضاد با نظرات کلیسای قرون وسطی از ملزومات آن بود که میتوانست آنها را به شکنجهگاههای مأموران استنطاق کلیسا به دلیل کفرگویی هدایت کند. بنابراین، هم تبدیل فلز رایج به طلا و هم نوشداروی عمومی نماد تکامل از یک حالت ناقص، فسادپذیر و بیدوام به یک حالت کامل، سالم، فسادناپذیر و جاودانه هستند؛ و سنگ فلاسفه نیز بیانگر کلید اسرارآمیزی بود که این تکامل را ممکن میساخت. در مورد خود کیمیاگر نیز، هدف دوگانه نماد تکامل وی از جهل به روشنگری بود، و سنگ نیز نشاندهنده یک واقعیت یا قدرت روحانی پنهان بود که میتوانست به آن هدف بینجامد. در متونی که با این نگرش نگاشته شدهاند، نمادهای کیمیا، نمودارها، و تصاویر متنی از آخرین فعالیتهای کیمیاگران عموماً دارای لایههای چندگانه معنا، تمثیل، و اشاراتی به دیگر آثار رمزآمیز است؛ و باید برای کشف معنای آنها به نحو مقتضی آنها را رمزگشایی کرد.
☸پاراسلسوس در کتاب سوال و جواب کیمیاگری خود در استفاده از فلزات به عنوان نماد به روشنی اشاره میکند:
💎س. هنگامی که فیلسوف از طلا و نقره سخن میگوید، آیا به آنچه از آن درک کردهاند اشاره میکنند یا سخن آنها درباره طلا و نقره عامیانه است؟
💎ج. بدون معنی طلا و نقره عامیانه مردهاست در حالیکه سخن فیلسوفان سرشار از زندگی است.
⚛برخی محققان انسانگرا اکنون این تمثیلهای متافیزیکی و روحانی را به عنوان واقعیترین و ارزشمندترین جنبه کیمیاگری در نظر گرفته، و حتی مدعی شدهاند که تبدیل کیمیاگری به شیمی «تباهی» سنت سحرآمیز اولیه بود. کیمیاگران روحانی معاصر چنین عقیدهای دارند. بیشتر دانشمندان از سوی دیگر، نگرشی عکس این نگرش دارند:
از نظر آنان، گذر از بخش مادی کیمیاگری به شیمی معاصر، "مسیر درست «در تکامل رشته بود، و شاخه متافیزیکی کیمیاگری» چرخش نادرستی" بود. با این وجود، در هر یک از این دو عقیده، تفسیر سادهلوحانه برخی حرفهایها یا امیدهای واهی که دیگران تبلیغ میکردند نباید کمکهای کیمیاگران راستین را تضییع کند.
🍃🍂🌿🌸🌿🍂🍃
#کیمیاگری #فلسفه #روح #متافیزیک
@mazeye_malakoot
✨کیمیاگری به عنوان یک شاخه فلسفی و روحانی✨
☸مهترین اهداف کیمیاگران تبدیل فلزات رایج به طلا و نقره، و نیز خلق یک «نوشدارو، » یعنی دارویی بود که تمام بیماریها را درمان کرده و زندگی را به مدت نامحدودی طولانی کند. گرچه اینها تنها موارد استفاده از این علم نبودند، اما این اهداف بیش از همه ثبت شده و شناخته شده است. کیمیاگران اروپا از قرون وسطی زمان بسیاری صرف جستجو برای یافتن «سنگ فلاسفه»، یعنی مادهای اسطورهای کردند که تصور میشد بخش اصلی هر دوی آن اهداف باشد. تصور میشد سنگ فلاسفه میتواند به نحو اسرارآمیزی دانش کیمیاگران را افزایش داده به نحوی که بتوان از طریق آن به هر چیزی دست یافت. کیمیاگران در طول قرنها از وجهه و حمایت بسیاری برخوردار بودند، گرچه این پشتیبانی صرفاً به واسطه پیگیری این اهداف، یا تفکر رمزآلود و فلسفی حاکم بر فعالیت آنان نبودهاست. بلکه این شهرت بیشتر به خاطر فعالیتهای اینجهانی بود که آنان برای صنایع «شیمی» زمان خود، مانند اختراع باروت، آزمایش و تصفیه سنگ معدن فلزکاری، تولید جوهر، رنگینه، رنگ، و مواد آرایشی، دباغی چرم، تولید سرامیک و شیشه، عصارهگیری و تولید نوشیدنیجات داشتند. (به نظر میرسد که تهیه «نوشیدنی قوی»، «آب حیات»، «تجربه» تقریباً رایجی در میان کیمیاگران اروپایی بودهاست). از سوی دیگر، کیمیاگران هرگز تمایلی به جداسازی جنبههای فیزیکی (شیمیایی) صنعت خود از تفسیرات متافیزیکی را نداشتند. در حقیقت، از روزگار قدیم تا عصر جدید، فیزیک بدون جنبههای ماورایطبیعی به اندازه متافیزیک فاقد جلوه فیزیکی نارضایتآمیز بود. از یک سو، فقدان اسامی رایج برای مفاهیم و فرایندهای شیمیایی، و همچنین پنهانکاری، منجر شد کیمیاگران اصطلاحات کتاب مقدس و اسطورهشناسی، اخترشناسی، علوم اسرارآمیز، و دیگر حوزههای اسطورهای و محرمانه را به عاریت بگیرند؛ به نحوی که حتی سادهترین دستورالعمل شیمیایی همانند یک طلسم پیچیده و سحرآمیز قرائت میشد. علاوه بر این، کیمیاگران در این امور به دنبال چارچوب نظری بودند تا بتوانند مجموعه حقایق آزمایشی از همگسیخته و فزاینده خود را در آن جای دهند.
⚛از قرون وسطی برخی از کیمیاگران به طرز فزایندهای این جنبههای متافیزیکی را به عنوان بنیان راستین کیمیاگری در نظر گرفته و مواد شیمیایی، حالتهای فیزیکی، و فرایندهای مواد را به عنوان استعاره از ماهیتها، حالات و تغییر ماهیتهای روحانی مدنظر قرار دادند و معنای تحت لفظی فرمولهای کیمیاگری به عنوان وسیلهای برای پنهانکردن فلسفه روحانی خود به کار بردند که تضاد با نظرات کلیسای قرون وسطی از ملزومات آن بود که میتوانست آنها را به شکنجهگاههای مأموران استنطاق کلیسا به دلیل کفرگویی هدایت کند. بنابراین، هم تبدیل فلز رایج به طلا و هم نوشداروی عمومی نماد تکامل از یک حالت ناقص، فسادپذیر و بیدوام به یک حالت کامل، سالم، فسادناپذیر و جاودانه هستند؛ و سنگ فلاسفه نیز بیانگر کلید اسرارآمیزی بود که این تکامل را ممکن میساخت. در مورد خود کیمیاگر نیز، هدف دوگانه نماد تکامل وی از جهل به روشنگری بود، و سنگ نیز نشاندهنده یک واقعیت یا قدرت روحانی پنهان بود که میتوانست به آن هدف بینجامد. در متونی که با این نگرش نگاشته شدهاند، نمادهای کیمیا، نمودارها، و تصاویر متنی از آخرین فعالیتهای کیمیاگران عموماً دارای لایههای چندگانه معنا، تمثیل، و اشاراتی به دیگر آثار رمزآمیز است؛ و باید برای کشف معنای آنها به نحو مقتضی آنها را رمزگشایی کرد.
☸پاراسلسوس در کتاب سوال و جواب کیمیاگری خود در استفاده از فلزات به عنوان نماد به روشنی اشاره میکند:
💎س. هنگامی که فیلسوف از طلا و نقره سخن میگوید، آیا به آنچه از آن درک کردهاند اشاره میکنند یا سخن آنها درباره طلا و نقره عامیانه است؟
💎ج. بدون معنی طلا و نقره عامیانه مردهاست در حالیکه سخن فیلسوفان سرشار از زندگی است.
⚛برخی محققان انسانگرا اکنون این تمثیلهای متافیزیکی و روحانی را به عنوان واقعیترین و ارزشمندترین جنبه کیمیاگری در نظر گرفته، و حتی مدعی شدهاند که تبدیل کیمیاگری به شیمی «تباهی» سنت سحرآمیز اولیه بود. کیمیاگران روحانی معاصر چنین عقیدهای دارند. بیشتر دانشمندان از سوی دیگر، نگرشی عکس این نگرش دارند:
از نظر آنان، گذر از بخش مادی کیمیاگری به شیمی معاصر، "مسیر درست «در تکامل رشته بود، و شاخه متافیزیکی کیمیاگری» چرخش نادرستی" بود. با این وجود، در هر یک از این دو عقیده، تفسیر سادهلوحانه برخی حرفهایها یا امیدهای واهی که دیگران تبلیغ میکردند نباید کمکهای کیمیاگران راستین را تضییع کند.
🍃🍂🌿🌸🌿🍂🍃
#کیمیاگری #فلسفه #روح #متافیزیک
@mazeye_malakoot
Forwarded from ॐ مزه ملکوت ॐ
🍃🍂🌿🌸🌿🍂🍃
✨✨🍥کیمیاگری و روانشناسی🍥✨✨
☸کارل گوستاو یونگ کیمیاگری را همچون شاخهای از روانشناسی غربی میدید که هدف آن دستیابی به فرایند فردیت است، به تعبیر او کیمیاگری همچون مجرایی به سوی نوزایی است که در آن فلسفه عرفانی خود را پاکسازی کرده است که بدین گونه یونگ کیمیاگری را قابل مقایسه با یوگا در غرب میدانست. او همچنین متون کیمیاگری چینی را در مسیر نظریه روانشناسی تحلیلی خود برای تحقیق فرایند فردیت میدانست.
☸ادعاهای تکرار نشدۀ تبدیل عناصر
⚜در سال ۱۹۶۴ جرج اهساوا (George Ohsawa) و میشیو کوشی (Michio Kushi) بر اساس ادعاهای کرنتین لوئیس کرورن خواستند سدیم را به پتاسیم تبدیل کرده و پس از آن کربن و اکسیژن را به آهن تبدیل کنند.
⚜الگو:حقیقت در سال ۱۹۹۴ ر. ساندارسان (R. Sundaresan) و ج. باکریس (J. Bockris) گزارش کردند که واکنش های همجوشی را در تخلیه های الکتریکی میان میله های کربنی فرو رفته در آب مشاهده کرده اند. اما هیچ یک از این ادعاها را دانشمندان دیگر تکرار نکردند و اندیشه کیمیاگری در حال حاضر کاملاً بی اعتبار شده است.
☸تبدیل هسته ای
⚜در سال ۱۹۱۹ ارنست رادرفورد از تجزیۀ مصنوعی برای تبدیل نیتروژن به اکسیژن استفاده کرد. پس از آن زمان این فرایند یا تبدیل در یک مقیاس رادیو ایزوتوپ ترکیبی تجاری به وسیلۀ بمباران کردن هستۀ اتمی با ذرات پر انرژی ازشتابدهنده های ذره جدید و در راکتورهای هسته ای انجام شده است. در واقع درسال ۱۹۸۰ بود که گلن تی. سیبرگ Glenn T. Seaborg سرب را به طلا تبدیل کرد. اما میزان انرژی مصرفی و مقادیر میکروسکوپی تولید شده هر نوع استفادۀ اقتصادی را منتفی ساخت.
☸ریشهیابی
⚜واژه «کیمیاگری» از عربی al-kîmiyaˀ or al-khîmiyaˀ الکیمیا یا الخیمیا، همچنین فارسی «کیمیا» به معنای «طلا» احتمالاً از افزودن حرف تعریف "ال" به واژه یونانی، «خمیا» شکل گرفته است. تصور میشود این واژه همچنین با واژگان یونانی همچون «خیئین» به معنای «ریختن» و «خومیا» به معنای «روی هم ریختن»، «روی هم پاشیدن»، «ذوب کردن»، «آلیاژ کردن»، و «خوماتوس» به معنای «چیزی که بیرون ریخته میشود، شمش» مرتبط باشد. یکی از احکام دایوکلتیان، که در حدود سال ۳۰۰ پس از میلاد در یونان نوشته شده است، علیه نوشتههای مصریان باستان، در مورد انجام «خمیا»، تبدیل طلا و نقره سخن میگوید. همچنین ای والیس باج (مصرشناس) پیشنهاد کرده است که واژه عربی al-kîmiya در حقیقت به معنای «دانش مصری» است، که از زبان قبطی واژه «کمه» (یا معادل آن در گویش قرون وسطایی بوهایری «خمه») را برای مصر به عاریت گرفته است. واژه قبطی از واژه «کمی» برگرفته از جدید اقتباس شده، که خود از واژه باستانی مصری «کمت» برگرفته شده است. واژه باستانی مصری هم به کشور و هم به رنگ سیاه (مصر در مقایسه با «سرزمین سرخ»، که به بیابانهای اطراف این کشور اطلاق میشد، «سرزمین سیاه» نام داشت)؛ بنابراین این ریشهشناسی میتواند توضیح خوبی برای «جادوی سیاه مصر» نیز باشد. با این وجود، به گفته مان، این نظریه ممکن است نمونهای از ریشهشناسی قومی باشد.
☸مواد مورد استفاده در کیمیاگری
سرب، حلبی، آهن، طلا، مس، جیوه، نقره، فسفر، سولفور، آرسنیک، سنگ سرمه، توتیا، سولفور، سیماب، سنگ چخماخ، زرنیخ زرد، سرب معدنی، اکسید منیزیم، آهک، پتاس، نمک قلیایی، شوره، سرمه، محلول آمونیاک، کلرید آمونیم، الکل
⚜کافور اسیدها: اسید سولفوریک، جوهر نمک، سید نیتریک، اسید استیک، اسیدفورمیک، اسید سیتریک، اسید تارتاریک، تیزاب سلطانی، باروت.
🍃🍂🌿🌸🌿🍂🍃
#کیمیاگری #روانشناسی #یونگ #عناصر
@mazeye_malakoot
✨✨🍥کیمیاگری و روانشناسی🍥✨✨
☸کارل گوستاو یونگ کیمیاگری را همچون شاخهای از روانشناسی غربی میدید که هدف آن دستیابی به فرایند فردیت است، به تعبیر او کیمیاگری همچون مجرایی به سوی نوزایی است که در آن فلسفه عرفانی خود را پاکسازی کرده است که بدین گونه یونگ کیمیاگری را قابل مقایسه با یوگا در غرب میدانست. او همچنین متون کیمیاگری چینی را در مسیر نظریه روانشناسی تحلیلی خود برای تحقیق فرایند فردیت میدانست.
☸ادعاهای تکرار نشدۀ تبدیل عناصر
⚜در سال ۱۹۶۴ جرج اهساوا (George Ohsawa) و میشیو کوشی (Michio Kushi) بر اساس ادعاهای کرنتین لوئیس کرورن خواستند سدیم را به پتاسیم تبدیل کرده و پس از آن کربن و اکسیژن را به آهن تبدیل کنند.
⚜الگو:حقیقت در سال ۱۹۹۴ ر. ساندارسان (R. Sundaresan) و ج. باکریس (J. Bockris) گزارش کردند که واکنش های همجوشی را در تخلیه های الکتریکی میان میله های کربنی فرو رفته در آب مشاهده کرده اند. اما هیچ یک از این ادعاها را دانشمندان دیگر تکرار نکردند و اندیشه کیمیاگری در حال حاضر کاملاً بی اعتبار شده است.
☸تبدیل هسته ای
⚜در سال ۱۹۱۹ ارنست رادرفورد از تجزیۀ مصنوعی برای تبدیل نیتروژن به اکسیژن استفاده کرد. پس از آن زمان این فرایند یا تبدیل در یک مقیاس رادیو ایزوتوپ ترکیبی تجاری به وسیلۀ بمباران کردن هستۀ اتمی با ذرات پر انرژی ازشتابدهنده های ذره جدید و در راکتورهای هسته ای انجام شده است. در واقع درسال ۱۹۸۰ بود که گلن تی. سیبرگ Glenn T. Seaborg سرب را به طلا تبدیل کرد. اما میزان انرژی مصرفی و مقادیر میکروسکوپی تولید شده هر نوع استفادۀ اقتصادی را منتفی ساخت.
☸ریشهیابی
⚜واژه «کیمیاگری» از عربی al-kîmiyaˀ or al-khîmiyaˀ الکیمیا یا الخیمیا، همچنین فارسی «کیمیا» به معنای «طلا» احتمالاً از افزودن حرف تعریف "ال" به واژه یونانی، «خمیا» شکل گرفته است. تصور میشود این واژه همچنین با واژگان یونانی همچون «خیئین» به معنای «ریختن» و «خومیا» به معنای «روی هم ریختن»، «روی هم پاشیدن»، «ذوب کردن»، «آلیاژ کردن»، و «خوماتوس» به معنای «چیزی که بیرون ریخته میشود، شمش» مرتبط باشد. یکی از احکام دایوکلتیان، که در حدود سال ۳۰۰ پس از میلاد در یونان نوشته شده است، علیه نوشتههای مصریان باستان، در مورد انجام «خمیا»، تبدیل طلا و نقره سخن میگوید. همچنین ای والیس باج (مصرشناس) پیشنهاد کرده است که واژه عربی al-kîmiya در حقیقت به معنای «دانش مصری» است، که از زبان قبطی واژه «کمه» (یا معادل آن در گویش قرون وسطایی بوهایری «خمه») را برای مصر به عاریت گرفته است. واژه قبطی از واژه «کمی» برگرفته از جدید اقتباس شده، که خود از واژه باستانی مصری «کمت» برگرفته شده است. واژه باستانی مصری هم به کشور و هم به رنگ سیاه (مصر در مقایسه با «سرزمین سرخ»، که به بیابانهای اطراف این کشور اطلاق میشد، «سرزمین سیاه» نام داشت)؛ بنابراین این ریشهشناسی میتواند توضیح خوبی برای «جادوی سیاه مصر» نیز باشد. با این وجود، به گفته مان، این نظریه ممکن است نمونهای از ریشهشناسی قومی باشد.
☸مواد مورد استفاده در کیمیاگری
سرب، حلبی، آهن، طلا، مس، جیوه، نقره، فسفر، سولفور، آرسنیک، سنگ سرمه، توتیا، سولفور، سیماب، سنگ چخماخ، زرنیخ زرد، سرب معدنی، اکسید منیزیم، آهک، پتاس، نمک قلیایی، شوره، سرمه، محلول آمونیاک، کلرید آمونیم، الکل
⚜کافور اسیدها: اسید سولفوریک، جوهر نمک، سید نیتریک، اسید استیک، اسیدفورمیک، اسید سیتریک، اسید تارتاریک، تیزاب سلطانی، باروت.
🍃🍂🌿🌸🌿🍂🍃
#کیمیاگری #روانشناسی #یونگ #عناصر
@mazeye_malakoot
✨✨🍥دگرگونی هاله🍥✨✨
☸مواردی که هاله ی انسان را دچار تغییر و تحول و دگرگونی میکنند عبارتند از؛
🔹1- ترس، استرس، اضطراب، تنفر، حسادت یا هر فکر یا احساس منفی دیگر
🔸2- بحران های فیزیکی در بدن مانند بیماریها، استفاده از داروها و... این عوامل میتوانند بطور موقت انرژی هاله را افزایش دهند ولی بعد از آن شخص دچار افت انرژی میشود. این اثر شبیه بالا رفتن حرارت بدن شما در هنگام بیماری است. برای تشخیص چنین بحرانی باید بتوانید هاله را تفسیر کنید. چنین هالهی تقویتشدهای به احتمال زیاد سفید خواهد بود.
🔹3- لباسها و محیطی که با هاله ی شما تضاد دارند. لباسهای دارای رنگهای مات، به جای اینکه انرژی حیاتی شما را تقویت کنند آن را جذب میکنند. جالب است که بدانید، در زمین به طور کلی مردان صرفنظر از فرهنگ، نژاد و تغذیه، در سنین پایینتری نسبت به زنان میمیرند. مردان برای بیشتر مدت عمر خود از لباسهایی به رنگ سیاه یا خاکستری استفاده میکنند و به ندرت رنگهای دیگر را بکار میبرند، زنان در لباسهای خود از رنگهای متنوع تری استفاده کرده، بطور مکرر آنها را تغییر میدهند. در طبیعت، پرندگان نر اغلب رنگهای روشنتری نسبت به پرندگان ماده دارند، و عمرشان هم طولانیتر است. طبیعت همیشه به ما درس میدهد، و کاری که ما باید انجام دهیم این است که از طبیعت ایده بگیریم. یک اثر فوری پوشیدن لباسهای خاکستری، سیاه یا قهوهای این است که خستگی شما را تسریع میکنند.
به سر بردن با هر یک از این عوامل به مدت طولانی، میتواند بر روح و هالهی شما تاثیری پایدار داشته باشد.
#هاله #انرژی #دگرگونی #تقویت
@pathwaystogod
☸مواردی که هاله ی انسان را دچار تغییر و تحول و دگرگونی میکنند عبارتند از؛
🔹1- ترس، استرس، اضطراب، تنفر، حسادت یا هر فکر یا احساس منفی دیگر
🔸2- بحران های فیزیکی در بدن مانند بیماریها، استفاده از داروها و... این عوامل میتوانند بطور موقت انرژی هاله را افزایش دهند ولی بعد از آن شخص دچار افت انرژی میشود. این اثر شبیه بالا رفتن حرارت بدن شما در هنگام بیماری است. برای تشخیص چنین بحرانی باید بتوانید هاله را تفسیر کنید. چنین هالهی تقویتشدهای به احتمال زیاد سفید خواهد بود.
🔹3- لباسها و محیطی که با هاله ی شما تضاد دارند. لباسهای دارای رنگهای مات، به جای اینکه انرژی حیاتی شما را تقویت کنند آن را جذب میکنند. جالب است که بدانید، در زمین به طور کلی مردان صرفنظر از فرهنگ، نژاد و تغذیه، در سنین پایینتری نسبت به زنان میمیرند. مردان برای بیشتر مدت عمر خود از لباسهایی به رنگ سیاه یا خاکستری استفاده میکنند و به ندرت رنگهای دیگر را بکار میبرند، زنان در لباسهای خود از رنگهای متنوع تری استفاده کرده، بطور مکرر آنها را تغییر میدهند. در طبیعت، پرندگان نر اغلب رنگهای روشنتری نسبت به پرندگان ماده دارند، و عمرشان هم طولانیتر است. طبیعت همیشه به ما درس میدهد، و کاری که ما باید انجام دهیم این است که از طبیعت ایده بگیریم. یک اثر فوری پوشیدن لباسهای خاکستری، سیاه یا قهوهای این است که خستگی شما را تسریع میکنند.
به سر بردن با هر یک از این عوامل به مدت طولانی، میتواند بر روح و هالهی شما تاثیری پایدار داشته باشد.
#هاله #انرژی #دگرگونی #تقویت
@pathwaystogod
🍥✨✨خواندن فکر🍥✨✨
☸مایلید به افکار کسی که در کنار دستتان نشسته است پی ببرید؟ اگر با افراد زیادی مواجه شده باشیم میتوانیم بسیاری از افراد را حتی از نوع صحبت کردنشان بشناسیم. اما این شناخت در مواجه حضوری با دانستن بسیاری از حالات ثابت شده در علم روانشناسی بهترین فرهنگ نامه آدمشناسی را برایمان میگشاید. با شناخت بیشتر افراد، ارتباطمان جهت دار میشود و در مدت کوتاهی خواهیم توانست که به هدف مورد نظر از این آشنایی و ملاقات نزدیک شویم. ایجاد رابطه صحیح باعث رشد عزت نفس در انسان میشود و ارتباط ما با خودمان و اطرافیان تقویت می شود. هر چه بهتر و کاملتر با خود و دیگران ارتباط برقرار کنیم، احساس موفقیت از ایجاد یک ارتباط صحیح و دوستانه ما را زودتر به هدفهایمان میرساند و باعث تعالی افکار و رفتارمان در زندگی میشود.
⚛فرد خوددار:
اگر شخصی دستهایش را پشت کمر قفل کند، نشان میدهد که خود را به شدت کنترل کرده است. در این حالت او سعی دارد خشم یا احساس ناامیدی را از خود دور کند.
⚛حالت تدافعی:
اگر انگشتان دستها به بازو گره خورده باشد نشان دهنده حالت تدافعی در برابر حملهای غیر منتظره و ناگهانی یا بیمیلی برای تغییر چهره شخص است. اگر انگشتها مشت شده باشند، حالت بی میلی شدیدتر است.
⚛متفکر:
گره کردن دستها به دستههای صندلی نشان میدهد که شخص سعی دارد احساس خود را مهار کند. اما قفل کردن قوزک پاها به یکدیگر حالت تدافعی است. این حالت بیشتر در مسافران مضطرب هواپیمای هنگام پرواز و فرود آن دیده میشود.
⚛دقت:
وقتی شخصی انگشت سبابه را روی صورت و بقیه دستش را به صورت گره کرده در پایین صورتش قرار میدهد یعنی که با دقت است. این حالت نشان میدهد که شخص بادقت زیاد به صحبتهای شما گوش میدهد و یک یک کلمات شما را میسنجد و در چهره او حالتی انتقادی به چشم میخورد.
⚛بدگمان:
انگشتهای گره شده زیر چانه و نگاه خیره، نشان دهنده حالت تردید و دودلی است. او به صحبتهای شما و صحت گفتههایتان تردید میکند. در این حالت ممکن است آرنج روی میز قرار گرفته باشد.
⚛بیگناه:
دستهایی که روی سینه قرار گرفته باشد، بهترین نمونه برای نشان دادن و حالت بیگناهی و درستکاری است. این حالت اثر باقیمانده از شکل سوگند خوردن است که دست را روی قلب قرار میدهند.
⚛مطمئن:
این حالت دستها در مردها نشان میدهد که به آنچه که میگویند اعتقاد و اعتماد کامل دارند و در خانمها کمتر دیده میشود. خانمها هنگامی که دست خود را به کمر میزنند نشان میدهند که به آنچه میگویند اطمینان دارند.
⚛مرموز:
دستهای به هم مشت شده زیر چانه نشان میدهد که شخص نظریاتش را پنهان میکند و به شما اجازه میدهد به صحبت خود ادامه دهید، تنها هنگامی که حرفهایتان پایان یافت به شما و نظریات شما حمله خواهد کرد.
⚛ظاهر ساز:
او آرام به نظر میرسد اما این آرامش پیش از توفان است. این حالتی است که بیشتر رؤسا به خود میگیرند تا خود را به گونهای به زیردستان نزدیک کنند و در عین حال جاذبه آنها نیز کم نشود.
⚛آماده و موفق:
قرار دادن پاها روی هر چیز (روی صندلی، میز، سکو و... نشانه حالت مالکیت است... در یک میز گرد تنها رئیس اجازه دارد چنین حالتی داشته باشد و آرامش خود را نشان دهد.)
⚛اعتماد به نفس:
تکیه زدن به صندلی در حالتی که دستها پشت سر قفل شده نشان دهنده اعتماد به نفس قوی است. اگر شخصی در این حالت صحبت میکند به گفتههای خود اعتماد دارد و اگر به صحبتهای شما گوش میدهد به خود زحمت ندهید، او خود همه ماجرا را میداند.
#فکرخوانی #ذهن #زبان #بدن #حالات
@pathwaystogod
☸مایلید به افکار کسی که در کنار دستتان نشسته است پی ببرید؟ اگر با افراد زیادی مواجه شده باشیم میتوانیم بسیاری از افراد را حتی از نوع صحبت کردنشان بشناسیم. اما این شناخت در مواجه حضوری با دانستن بسیاری از حالات ثابت شده در علم روانشناسی بهترین فرهنگ نامه آدمشناسی را برایمان میگشاید. با شناخت بیشتر افراد، ارتباطمان جهت دار میشود و در مدت کوتاهی خواهیم توانست که به هدف مورد نظر از این آشنایی و ملاقات نزدیک شویم. ایجاد رابطه صحیح باعث رشد عزت نفس در انسان میشود و ارتباط ما با خودمان و اطرافیان تقویت می شود. هر چه بهتر و کاملتر با خود و دیگران ارتباط برقرار کنیم، احساس موفقیت از ایجاد یک ارتباط صحیح و دوستانه ما را زودتر به هدفهایمان میرساند و باعث تعالی افکار و رفتارمان در زندگی میشود.
⚛فرد خوددار:
اگر شخصی دستهایش را پشت کمر قفل کند، نشان میدهد که خود را به شدت کنترل کرده است. در این حالت او سعی دارد خشم یا احساس ناامیدی را از خود دور کند.
⚛حالت تدافعی:
اگر انگشتان دستها به بازو گره خورده باشد نشان دهنده حالت تدافعی در برابر حملهای غیر منتظره و ناگهانی یا بیمیلی برای تغییر چهره شخص است. اگر انگشتها مشت شده باشند، حالت بی میلی شدیدتر است.
⚛متفکر:
گره کردن دستها به دستههای صندلی نشان میدهد که شخص سعی دارد احساس خود را مهار کند. اما قفل کردن قوزک پاها به یکدیگر حالت تدافعی است. این حالت بیشتر در مسافران مضطرب هواپیمای هنگام پرواز و فرود آن دیده میشود.
⚛دقت:
وقتی شخصی انگشت سبابه را روی صورت و بقیه دستش را به صورت گره کرده در پایین صورتش قرار میدهد یعنی که با دقت است. این حالت نشان میدهد که شخص بادقت زیاد به صحبتهای شما گوش میدهد و یک یک کلمات شما را میسنجد و در چهره او حالتی انتقادی به چشم میخورد.
⚛بدگمان:
انگشتهای گره شده زیر چانه و نگاه خیره، نشان دهنده حالت تردید و دودلی است. او به صحبتهای شما و صحت گفتههایتان تردید میکند. در این حالت ممکن است آرنج روی میز قرار گرفته باشد.
⚛بیگناه:
دستهایی که روی سینه قرار گرفته باشد، بهترین نمونه برای نشان دادن و حالت بیگناهی و درستکاری است. این حالت اثر باقیمانده از شکل سوگند خوردن است که دست را روی قلب قرار میدهند.
⚛مطمئن:
این حالت دستها در مردها نشان میدهد که به آنچه که میگویند اعتقاد و اعتماد کامل دارند و در خانمها کمتر دیده میشود. خانمها هنگامی که دست خود را به کمر میزنند نشان میدهند که به آنچه میگویند اطمینان دارند.
⚛مرموز:
دستهای به هم مشت شده زیر چانه نشان میدهد که شخص نظریاتش را پنهان میکند و به شما اجازه میدهد به صحبت خود ادامه دهید، تنها هنگامی که حرفهایتان پایان یافت به شما و نظریات شما حمله خواهد کرد.
⚛ظاهر ساز:
او آرام به نظر میرسد اما این آرامش پیش از توفان است. این حالتی است که بیشتر رؤسا به خود میگیرند تا خود را به گونهای به زیردستان نزدیک کنند و در عین حال جاذبه آنها نیز کم نشود.
⚛آماده و موفق:
قرار دادن پاها روی هر چیز (روی صندلی، میز، سکو و... نشانه حالت مالکیت است... در یک میز گرد تنها رئیس اجازه دارد چنین حالتی داشته باشد و آرامش خود را نشان دهد.)
⚛اعتماد به نفس:
تکیه زدن به صندلی در حالتی که دستها پشت سر قفل شده نشان دهنده اعتماد به نفس قوی است. اگر شخصی در این حالت صحبت میکند به گفتههای خود اعتماد دارد و اگر به صحبتهای شما گوش میدهد به خود زحمت ندهید، او خود همه ماجرا را میداند.
#فکرخوانی #ذهن #زبان #بدن #حالات
@pathwaystogod
Forwarded from کلینیک روانشناسی لوح سپید
Song of Earth - NASA
telegram.me/LovelySongs
در اين آهنگ هیچ ساز یا افکتی استفاده نشده ، و صدایی که میشنوید فقط زمزمه سیارات کهکشان راه شیری هست که توسط خارج از جو زمین ضبط شده.🌌🌠☄️💫✨🌎
Birds, beasts and other creatures concern themselves with the enjoyment of external objects. Man alone is gifted with the capacity to discriminate between the transient and the permanent, and seek what is everlasting. It is the consciousness in the physical body that enables man to enjoy the pleasures experienced through the senses. Once this truth is realised, the divine nature of consciousness will become clear. Then, every action can be regarded as an offering to the Divine. Work will then be transformed into worship.
پرنده ها، جانوران و ديگر مخلوقات خود را سرگرم لذت بردن از دنياي بيروني كرده اند. تنها انسان است كه از اين موهبت برخوردار شده كه شايسته قدرت تميز ميان آنچه زودگذر و فانيست و آنچه جاودان است باشد و در جستجوي ابديت برود. اين هشياري جسم فيزيكي است كه انسان را قادر مي سازد از لذات ِ دريافتي توسط حواس پنجگانه بهره ببرد. وقتي اين حقيقت دريافته شود، آگاهي از ذات الوهيت آشكار مي شود. آنوقت، هر عملي بعنوان پيشكشي به درگاه الوهيت در نظر گرفته خواهد شد. آنوقت "عمل" به "پرستش" تعبير خواهد شد.
#حواس_پنجگانه#عمل#پرستش#الوهيت #درونگرايى#تعاليم_معنوى
@pathwaystogod
پرنده ها، جانوران و ديگر مخلوقات خود را سرگرم لذت بردن از دنياي بيروني كرده اند. تنها انسان است كه از اين موهبت برخوردار شده كه شايسته قدرت تميز ميان آنچه زودگذر و فانيست و آنچه جاودان است باشد و در جستجوي ابديت برود. اين هشياري جسم فيزيكي است كه انسان را قادر مي سازد از لذات ِ دريافتي توسط حواس پنجگانه بهره ببرد. وقتي اين حقيقت دريافته شود، آگاهي از ذات الوهيت آشكار مي شود. آنوقت، هر عملي بعنوان پيشكشي به درگاه الوهيت در نظر گرفته خواهد شد. آنوقت "عمل" به "پرستش" تعبير خواهد شد.
#حواس_پنجگانه#عمل#پرستش#الوهيت #درونگرايى#تعاليم_معنوى
@pathwaystogod
بیماری ذهنی :
انسان یا بیمار است یا سالم . درد این جا است که انسان بیمار خود را سالم باور می کند . وقتی با جمع باشیم خود را با جمع تنظیم می کنیم . و این یعنی بیمار بودن .
همیشه روان شناسان سعی بر این دارند انسانی که در تنظیم چهارچوب ارتباط با جمع ، شارژ می شوند، او را دوباره به همان چهار چوب عودت دهند . روانشناسان با بودن انسان ها و اصالت بودش انسان ها کاری ندارد .بلکه فقط همه انسان ها را به ذهن آن ها خلاصه می کنند .آن ها به ورای ذهن یا عالم روح اعتقادی ندارند . و مشخص است که هیچ کمکی به انسان نخواهند کرد . اگر انسان در ذهن خود مقید بماند ،دیگر هیچ احتیاجی به رشد ندارد .و این یکی از بزرگ ترین معضلات انسانی است . برای سالک ها معیار خدا است یا روح الهی . معیار، انسانی که به رهایی رسیده . اگر شبیه او باشیم ما هم سالکیم اگر نه بیماريم . در روانشناسی جامعه معیار است یا آنچه که اکثریت آن را قبول دارند . آن ها به هیچ چیز جز ذهن خود اعتقاد ندارند . به وجود درونی اعتقاد ندارند . پس برای آن ها اشراق وجود ندارد . نیروانا یا سامادهی وجود ندارد . روانشناسی بخشی از پزشکی است که فقط یک روش درمانی آنهم موقت را مد نظر میگیرد . همان کاری که بیشتر پزشکان انجام می دهند . چگونه باید به ورای ذهن رفت .ما اعتقاد بر این داریم که اصلا بیماری ذهنی وجود ندارد یا بیماری روانی وجود ندارد ما اعتقاد داریم که خود ذهن و روان یک بیماری است . ولی برای روانشناسان ذهن یک بیماری نیست . ذهن خود تو هستی . پس اگر با ذهن زندگی کنی همیشه بیماری در تو وجود دارد . چه آشکار و چه پنهان . ذهن می تواند سالم باشد یا بیمار . یرای ما خود ذهن بیماری است . ذهن نمی تواند هرگز سالم باشد . می توانی بیمار باشی ولی تنظیم شده و می توانی بیمار باشی و تنظیم نشده . ولی هرگز نمی توانی سالم باشی. انسانی که با ذهن زندگی می کند سالم نیست . انسان غیر معمولی کسی است که به ورای خود رفته و با دیگران متفاوت است . تفاوت کمی است و تفاوت کیفی بین این دو وجود ندارد . بین یک انسان دیوانه در تیمارستان و تو در تیمارستان دنيا تفاوت کیفی وجود ندارد . فقط درجات آن متفاوت است . یا تو یا او کمی دیوانه ترید . هر دو در میان مرزید . از نظر عملکرد تو می توانی به کار خود ادامه دهی ولی او نمی تواند . او فراتر از تو رفته . تو فقط در راه هستی ولی او به مقصد رسیده است . روانشناسی سعی می کند او را به درون جامعه بیاورد و او را جمعی از جمع کند .
انسان یا بیمار است یا سالم . درد این جا است که انسان بیمار خود را سالم باور می کند . وقتی با جمع باشیم خود را با جمع تنظیم می کنیم . و این یعنی بیمار بودن .
همیشه روان شناسان سعی بر این دارند انسانی که در تنظیم چهارچوب ارتباط با جمع ، شارژ می شوند، او را دوباره به همان چهار چوب عودت دهند . روانشناسان با بودن انسان ها و اصالت بودش انسان ها کاری ندارد .بلکه فقط همه انسان ها را به ذهن آن ها خلاصه می کنند .آن ها به ورای ذهن یا عالم روح اعتقادی ندارند . و مشخص است که هیچ کمکی به انسان نخواهند کرد . اگر انسان در ذهن خود مقید بماند ،دیگر هیچ احتیاجی به رشد ندارد .و این یکی از بزرگ ترین معضلات انسانی است . برای سالک ها معیار خدا است یا روح الهی . معیار، انسانی که به رهایی رسیده . اگر شبیه او باشیم ما هم سالکیم اگر نه بیماريم . در روانشناسی جامعه معیار است یا آنچه که اکثریت آن را قبول دارند . آن ها به هیچ چیز جز ذهن خود اعتقاد ندارند . به وجود درونی اعتقاد ندارند . پس برای آن ها اشراق وجود ندارد . نیروانا یا سامادهی وجود ندارد . روانشناسی بخشی از پزشکی است که فقط یک روش درمانی آنهم موقت را مد نظر میگیرد . همان کاری که بیشتر پزشکان انجام می دهند . چگونه باید به ورای ذهن رفت .ما اعتقاد بر این داریم که اصلا بیماری ذهنی وجود ندارد یا بیماری روانی وجود ندارد ما اعتقاد داریم که خود ذهن و روان یک بیماری است . ولی برای روانشناسان ذهن یک بیماری نیست . ذهن خود تو هستی . پس اگر با ذهن زندگی کنی همیشه بیماری در تو وجود دارد . چه آشکار و چه پنهان . ذهن می تواند سالم باشد یا بیمار . یرای ما خود ذهن بیماری است . ذهن نمی تواند هرگز سالم باشد . می توانی بیمار باشی ولی تنظیم شده و می توانی بیمار باشی و تنظیم نشده . ولی هرگز نمی توانی سالم باشی. انسانی که با ذهن زندگی می کند سالم نیست . انسان غیر معمولی کسی است که به ورای خود رفته و با دیگران متفاوت است . تفاوت کمی است و تفاوت کیفی بین این دو وجود ندارد . بین یک انسان دیوانه در تیمارستان و تو در تیمارستان دنيا تفاوت کیفی وجود ندارد . فقط درجات آن متفاوت است . یا تو یا او کمی دیوانه ترید . هر دو در میان مرزید . از نظر عملکرد تو می توانی به کار خود ادامه دهی ولی او نمی تواند . او فراتر از تو رفته . تو فقط در راه هستی ولی او به مقصد رسیده است . روانشناسی سعی می کند او را به درون جامعه بیاورد و او را جمعی از جمع کند .
از نظر ما انسان تا به ورای ذهن نرفته دیوانه است . چون از دیدگاه ما ذهن دیوانگی است . تا زمانی که به ورای خود نروی ، هیچ چیز با ارزش نیست . تا زمانی که به ورای خود نروی زندگی معنی نخواهد داشت . برای فروید و کسانی که دونباله رو فروید هستند انسان واقعی موجودی است که نمی تواند خوشبخت باشد . خود وجود انسان جوری است که نمی تواند خوشبخت باشد . فروید می گوید خوشبختی در غریزه ی زندگی کردن است . خوشبختی یعنی مثل حیوان زندگی کردن . چیزی که انسان نمی تواند باشد . تعقل همیشه و پیوسته اختلال می سازد . می توانی عقل را از دست بدهی و همیشه مثل یک حیوان زندگی کنی . آن وقت خوشبختی خواهد آمد . اگر به قهقرا بروی خوشبخت خواهی بود . خوشبختی که در آن هوشیاری وجود ندارد . اگر بکوشی که هوشیار باشی ، نمی توانی خوشبخت دروغين باشی چون نمیتوانی مثل حیوان زندگی کنی.بايستى به وراى ذهن و ادراک ذهنى حرکت و صعود کنى.
"موکتى"
#بيمارى_ذهنى#روانشناسى#تعاليم_معنوى
@pathwaystogod
"موکتى"
#بيمارى_ذهنى#روانشناسى#تعاليم_معنوى
@pathwaystogod
مشاهده ی درون :
با مشاهده ی درون می توان به بصیرت و شهود ناگهانی درونی دسترسی پیدا کرد . که آن را بنام ساتوری(روشن بينى موقت) می شناسیم . (از طریق تمرگز بر حواس بیرونی به درون راه پیدا بکنیم ).یعنی نوری که از بصیرت و شهود ناگهانی به حقیقت می تابد ، مارا موقتا با حقیقت آشنا می کند . این کار با تمرکز بر حس های جسمانی صورت میگیرد . بایستی مشاهده ی منظم و خالی از هیجان صورت گیرد . به عبارت ساده تر بایستی فقط مشاهده باشیم . مشاهده ای که در آخر کار سبب آشکار شدن واقعیت جسم و ذهن خواهد شد . گویا که به ماهیت دروغین ذهن و کالبد های زیر مجموعه ی آن پی می بریم . اهمیت حس ها در چیست ؟ ما توسط همین حس ها واقعیت را به شکل مستقیم تجریه می کنیم . تا زمانی که چیزی در تماس با این حواس جسمانی پنجگانه و یا ذهن ما قرار نگیرد ، برای ما وجود ندارد . پس این حس ها دریچه هایی به سمت جهان است . و از طریق آن ها با جهان رو در رو خواهیم شد . بنابراین در حکم مبنایی برای همه تجربه ها است . هر وقت چیزی در تماس با این حواس قرار گیرد ، احساس رخ خواهد دارد . این فرایند را احساس می گوییم . حس رابطی است که از طریق آن دنیا را با تمام پدیده ها ی جسمی و روانی تجربه می کنیم . برای رسیدن به فرزانگی و روشن شدگی باید از آنچه که تجربه می کنیم آگاه باشیم . ساده تر باید نسبت به احساسات مختلف آگاهی پیدا کینم . دیگر آنکه حواس جسمانی ارتباطی تنگاتنگ با ذهن ما دارد ، مثل تنفس . شکل تنفس ما بازتابی از وضعیت روانی ماست و حتی افکار ، خیال ، عواطف و احساسات ، خاطرات و نظرات . هیجانات ، ترس ها و امید ها در تماس با ذهن قرار بگیرند ،احساساتی از آن بروز خواهد کرد . هر اندیشه ، هر عاطفه و هر عمل ذهنی با احساسات در درون بدن ارتباط دارد . برای رسیدن به عمق حقیقیت درون وجود این حس ها ضروری است . هر چیزی که در این دنیا با آن روبرو می شویم ،حسی در ما ایجاد خواهد کرد . تمامی نقاطی که ارگان های حواس پنجگانه ما هستند ،شبکه ای از هفت هزار کانال نادی هستند . گاهی بيست و گاهى چهارده و يا هفت نادی در آن منطقه با هم برخورد می کنند و به خاطر نقطه تلاقی آن ها با یکدیگر آن حس در آن منطقه جذب یا دفع می شود(که به آن منطقه تلاقى چاکرا ميگوئيم) .
حس جایگاهی است که ذهن و جسم در آن با هم تلاقی پیدا می کنند .
با مشاهده ی درون می توان به بصیرت و شهود ناگهانی درونی دسترسی پیدا کرد . که آن را بنام ساتوری(روشن بينى موقت) می شناسیم . (از طریق تمرگز بر حواس بیرونی به درون راه پیدا بکنیم ).یعنی نوری که از بصیرت و شهود ناگهانی به حقیقت می تابد ، مارا موقتا با حقیقت آشنا می کند . این کار با تمرکز بر حس های جسمانی صورت میگیرد . بایستی مشاهده ی منظم و خالی از هیجان صورت گیرد . به عبارت ساده تر بایستی فقط مشاهده باشیم . مشاهده ای که در آخر کار سبب آشکار شدن واقعیت جسم و ذهن خواهد شد . گویا که به ماهیت دروغین ذهن و کالبد های زیر مجموعه ی آن پی می بریم . اهمیت حس ها در چیست ؟ ما توسط همین حس ها واقعیت را به شکل مستقیم تجریه می کنیم . تا زمانی که چیزی در تماس با این حواس جسمانی پنجگانه و یا ذهن ما قرار نگیرد ، برای ما وجود ندارد . پس این حس ها دریچه هایی به سمت جهان است . و از طریق آن ها با جهان رو در رو خواهیم شد . بنابراین در حکم مبنایی برای همه تجربه ها است . هر وقت چیزی در تماس با این حواس قرار گیرد ، احساس رخ خواهد دارد . این فرایند را احساس می گوییم . حس رابطی است که از طریق آن دنیا را با تمام پدیده ها ی جسمی و روانی تجربه می کنیم . برای رسیدن به فرزانگی و روشن شدگی باید از آنچه که تجربه می کنیم آگاه باشیم . ساده تر باید نسبت به احساسات مختلف آگاهی پیدا کینم . دیگر آنکه حواس جسمانی ارتباطی تنگاتنگ با ذهن ما دارد ، مثل تنفس . شکل تنفس ما بازتابی از وضعیت روانی ماست و حتی افکار ، خیال ، عواطف و احساسات ، خاطرات و نظرات . هیجانات ، ترس ها و امید ها در تماس با ذهن قرار بگیرند ،احساساتی از آن بروز خواهد کرد . هر اندیشه ، هر عاطفه و هر عمل ذهنی با احساسات در درون بدن ارتباط دارد . برای رسیدن به عمق حقیقیت درون وجود این حس ها ضروری است . هر چیزی که در این دنیا با آن روبرو می شویم ،حسی در ما ایجاد خواهد کرد . تمامی نقاطی که ارگان های حواس پنجگانه ما هستند ،شبکه ای از هفت هزار کانال نادی هستند . گاهی بيست و گاهى چهارده و يا هفت نادی در آن منطقه با هم برخورد می کنند و به خاطر نقطه تلاقی آن ها با یکدیگر آن حس در آن منطقه جذب یا دفع می شود(که به آن منطقه تلاقى چاکرا ميگوئيم) .
حس جایگاهی است که ذهن و جسم در آن با هم تلاقی پیدا می کنند .
هر چند که حواس ماهیت جسمی دارند . ولی مرتبط با همان چهار فرایند ذهنی هستند . حس در بدن بروز می کند و در ذهن ادراک می شود . در یک جسد یا یک شی بی جان نمی توان هیچ حسی پیدا کرد .چون ذهنی وجود ندارد . اگر ذهن وجود داشته باشد ،حس نیز موجود خواهد بود . اگر نسبت به این تجربه نا آگاه بمانی ، کاوش در واقعیت سطحی و ناقص خواهد بود . درست مثل زمانی که علف های هرز را ظاهرا میچینیم ولی ریشه آن هنوز باقی است . باید ریشه اعمال و احساس خود را پیدا کنیم . همه حواس همه وقت در سراسر بدن ایجاد می شود .به همین دلیل هر نوع تماس جسمانی ، عاطفی یا روانی حسی را رقم می زند . هر واکنش شیمیایی حیاتی ، حسی در بدن به وجود خواهد آورد و در مقابل آن حس واکنشی دیگر .
"موکتى"
#شهود_موقت#ساتورى#حواس_ذهنى#تعاليم_معنوى
@pathwaystogod
"موکتى"
#شهود_موقت#ساتورى#حواس_ذهنى#تعاليم_معنوى
@pathwaystogod