باران
کاش هنگامه بارش باران
در ترنم بهار
شعری برایم میخواندی
از جنس آیینه نه ...
از جنس آب
که خودم را در آن تطهیر کنم.
۹شهریور۱۴۰۱
کاش هنگامه بارش باران
در ترنم بهار
شعری برایم میخواندی
از جنس آیینه نه ...
از جنس آب
که خودم را در آن تطهیر کنم.
۹شهریور۱۴۰۱
امید به خدا
یا رب تو مرا جان امیدی
هم اول و هم عاقبت کار امیدی
با رب نظرت بر نظرم اول اولاست
هر دم نفسم بر نظرت خاطر اولاست
24شهریور1401
یا رب تو مرا جان امیدی
هم اول و هم عاقبت کار امیدی
با رب نظرت بر نظرم اول اولاست
هر دم نفسم بر نظرت خاطر اولاست
24شهریور1401
انتظار
چشمانم به جاده مانده است
برای دیدن چشم هایش
ستایش چشم هایش را می خواهم
بلندای ناقوصی که به صدا در می آید
زمان رفتنش را ؛ به یاد دارم
و نمی دانستم...
آخرین دیدار مهربانیست
او رفت...
و تکه ای از قلب پاره پاره شده مرا ! با خود برد
و باز تکه ای از قلبم جدا شد...
و من در پرواز سکوت ماندم
29شهریور1401
چشمانم به جاده مانده است
برای دیدن چشم هایش
ستایش چشم هایش را می خواهم
بلندای ناقوصی که به صدا در می آید
زمان رفتنش را ؛ به یاد دارم
و نمی دانستم...
آخرین دیدار مهربانیست
او رفت...
و تکه ای از قلب پاره پاره شده مرا ! با خود برد
و باز تکه ای از قلبم جدا شد...
و من در پرواز سکوت ماندم
29شهریور1401
نام شعر تولد
تولدها می آیند و می روند
تبریک ها گفته و ناگفته می ماند
و مهم حضور در قلبی ست که
برایش جاودانه بی تکرار است
تولدها می آیند و می روند
تبریک ها گفته و ناگفته می ماند
و مهم حضور در قلبی ست که
برایش جاودانه بی تکرار است
نام شعر تک درخت
تک درختی در آن سوی بیابان
نفس می کشد
و یاری در کنارش
که هرگز به او نمی رسد
قصه ما
قصه تاریخ
همانند پتکی بر سر ما
بیابان تشنه
و درخت تشنه تر از بیابان
و ساعت دیدار
بماند به تبر هیزم شکن پیر
تک درختی در آن سوی بیابان
نفس می کشد
و یاری در کنارش
که هرگز به او نمی رسد
قصه ما
قصه تاریخ
همانند پتکی بر سر ما
بیابان تشنه
و درخت تشنه تر از بیابان
و ساعت دیدار
بماند به تبر هیزم شکن پیر
و چشمهایت مرا در نماز صبح اسیر کرده
چه آمدنی و چه رفتنی بود
چشم انتظار تو از بالکن پنجره هستم هنوز
قدی بلند، لبی خندان و مهربانی درنگاهت
و تو چه مهربان سنگدلی هستی
که مرا در روز و شبهای روزگار تنها گذاشتی
چه امیدوار منتظر صدای پایت هستم هنوز
و می دانم
تو در چرخ آسیاب روزگار غرق شده ای
و من هنوز در جستجوی تو شعر می بافم
شعری برای دلم
شعری برای تو
شعری که شاید نشانی از تو برایم بیاورد..
پرواز سکوت
چه آمدنی و چه رفتنی بود
چشم انتظار تو از بالکن پنجره هستم هنوز
قدی بلند، لبی خندان و مهربانی درنگاهت
و تو چه مهربان سنگدلی هستی
که مرا در روز و شبهای روزگار تنها گذاشتی
چه امیدوار منتظر صدای پایت هستم هنوز
و می دانم
تو در چرخ آسیاب روزگار غرق شده ای
و من هنوز در جستجوی تو شعر می بافم
شعری برای دلم
شعری برای تو
شعری که شاید نشانی از تو برایم بیاورد..
پرواز سکوت
نام شعر دل تنگی
دل تنگی
تکه سنگی است در کنار جویبار
دلداده ای در دور دست
و مهری در قلب
دل تنگی
تکه سنگی است در کنار جویبار
دلداده ای در دور دست
و مهری در قلب