#شعر
#کوردستان_خونآلود
نه!
تردیدی نیست
که من این فرازی را
در فرودِ تسمههای خونین دریافتم
که میدانستم
تحمل
در قلبِ سکوت آزادیست
آنگاه که فوارهی فریادی
در میدان شهر برنشاندهایم
اگر نه با دوست دیداری
آنک
ستارهی پشت پنجرهی سلول
آتش سیگاری
که شب را کوتاه میکند
شب
که چون سیگارِ بزرگِ برگی
دود میشود
شب که در میانهی دندانِ چریکهاست
آه، آه
دیگرباره باید رود را ببینم
رود
که مرا با تفنگ و قمقمه گذر داد
رود که خون گلولهام را شُست
دیگرباره باید رود را ببینم
از رود بگذرم
و در بانه و قصرشیرین شلیک کنم
گلوله من چیست؟
گلوله من چیست؟
ای برادر فولادی
گلوله من چیست
جز ستارهای
که نعرهی انتقام
میکِشد
و مهاجم وحشی را
از آسمان بانه
بر صخرههای سقز منفجر میکند
گلوله من چیست؟
ستارههای بوکان میتابد
و مردان قبیله
زیر ستارههای سرخ
حماسههای کوهی میخوانند
میدانم که برادرانم از رود گذشتهاند
میدانم که صدای باران در میهن باستانیام پیچیده است
و گلهای تاجخروس
در خرابههای قدیمی بیدار میشوند
آنک
برادرانم که میآیند
و از ردیف آتش
میگذرند
اینک
دیوارهای بتون که در میغلتد
و تمام آسمان را به سلول میریزد
سپاهی خونآلود از رود میگذرد
ترانههای عامیانه میخواند.
🚩پیش به سوی سازماندهی هسته های سرخ مقاومت
#سعیدسلطانپور
#پارتیزان
#زنده_باد_مبارزه_مسلحانه_تنها_راه_رهایی
☭@partizan1917
پارتیزان گروهی است مارکسیست لنینیستی و با هدف بوجود اوردن فضایی آزاد و مناسب برای بحث ،گفتگو و تبادل نظر بر پا شده است.
لینک گروه :
https://t.me/+-WV69CcfNdo1OWNh
#کوردستان_خونآلود
نه!
تردیدی نیست
که من این فرازی را
در فرودِ تسمههای خونین دریافتم
که میدانستم
تحمل
در قلبِ سکوت آزادیست
آنگاه که فوارهی فریادی
در میدان شهر برنشاندهایم
اگر نه با دوست دیداری
آنک
ستارهی پشت پنجرهی سلول
آتش سیگاری
که شب را کوتاه میکند
شب
که چون سیگارِ بزرگِ برگی
دود میشود
شب که در میانهی دندانِ چریکهاست
آه، آه
دیگرباره باید رود را ببینم
رود
که مرا با تفنگ و قمقمه گذر داد
رود که خون گلولهام را شُست
دیگرباره باید رود را ببینم
از رود بگذرم
و در بانه و قصرشیرین شلیک کنم
گلوله من چیست؟
گلوله من چیست؟
ای برادر فولادی
گلوله من چیست
جز ستارهای
که نعرهی انتقام
میکِشد
و مهاجم وحشی را
از آسمان بانه
بر صخرههای سقز منفجر میکند
گلوله من چیست؟
ستارههای بوکان میتابد
و مردان قبیله
زیر ستارههای سرخ
حماسههای کوهی میخوانند
میدانم که برادرانم از رود گذشتهاند
میدانم که صدای باران در میهن باستانیام پیچیده است
و گلهای تاجخروس
در خرابههای قدیمی بیدار میشوند
آنک
برادرانم که میآیند
و از ردیف آتش
میگذرند
اینک
دیوارهای بتون که در میغلتد
و تمام آسمان را به سلول میریزد
سپاهی خونآلود از رود میگذرد
ترانههای عامیانه میخواند.
🚩پیش به سوی سازماندهی هسته های سرخ مقاومت
#سعیدسلطانپور
#پارتیزان
#زنده_باد_مبارزه_مسلحانه_تنها_راه_رهایی
☭@partizan1917
پارتیزان گروهی است مارکسیست لنینیستی و با هدف بوجود اوردن فضایی آزاد و مناسب برای بحث ،گفتگو و تبادل نظر بر پا شده است.
لینک گروه :
https://t.me/+-WV69CcfNdo1OWNh
«بیاندیش»
دندان چرخهای کارخانه،
حریصانه میجود
نیروی کار کارگران را
عباس پشت دستگاه پرس
ایستادهاست.
محمود میدود،
این سو – آن سو.
من خود تراشکار جوانی هستم
(من شکل میدهم به آهن و فولاد)،
من کار می کنم
و می اندیشم:
چه حکمتی ست که محمود،
هی میدود؟…
عباس،
هی عرق میریزد؟
چه حکمتیست که
حیدر ،غلام ،ناصر، صادق ،مجید و …
هی کار میکنیم،
هی میدویم،
اما نمیرسیم؟
چه حکمتی ست
که لیلای کوچک من،
میپژمرد گل رویاش
هر روز ؟
چه حکمتی ست که «مسیو»،
ـ با آن که تحت رژیم غذایی ست
هی مثل کارخانهی ما باد میکند
شکماش گنده میشود،
اما نمیترکد؟
چه حکمتیست که«مادام»،
ـ زن مسیو فلانـ
همان که مثل گربه وحشی،
دو چشم ترسناک و شروروی دارد-
آزرده میشود از بوی کارگر؟
چه حکمتیست که حاجی،
(همان که ویسکی اسکاچ می خورد،
همان که نوکر مستر فلان ینگه دنیایی ست.)
ادعا می کن
«من یک وطن پرست مسلمان ام
دلم برای کارگران، دلم برای کارخانه،
دلم برای اقتصاد ورشکسته کشور،
می سوزد»
من یک تراشکار جوانام،
من کار میکنم،
و میاندیشم،
تو هم
عزیز،
برادر،
رفیق،
بیاندیش:
دنیا به دست ماست که آباد میشود
ثروت ز رنج ماست که ایجاد میشود،
هرجا که ظلم و ستم هست بیگمان،
از اتحاد ماست که بر باد میشود،
زنجیر غارت سوداگران زدست
و پای جهان،
از پتک و داس ماست که آزاد میشود،
دنیای کارگران نیست این سرای ستم،
دنیای دیگریست که بیناد میشود…
«#سعیدسلطانپور»
#زنده_باد_مبارزه_مسلحانه_تنها_راه_رهایی
☭@partizan1917
پارتیزان گروهی است مارکسیست لنینیستی ،لینک گروه پارتیزان
https://t.me/+BE_e2I1ZP6oyZTZh
دندان چرخهای کارخانه،
حریصانه میجود
نیروی کار کارگران را
عباس پشت دستگاه پرس
ایستادهاست.
محمود میدود،
این سو – آن سو.
من خود تراشکار جوانی هستم
(من شکل میدهم به آهن و فولاد)،
من کار می کنم
و می اندیشم:
چه حکمتی ست که محمود،
هی میدود؟…
عباس،
هی عرق میریزد؟
چه حکمتیست که
حیدر ،غلام ،ناصر، صادق ،مجید و …
هی کار میکنیم،
هی میدویم،
اما نمیرسیم؟
چه حکمتی ست
که لیلای کوچک من،
میپژمرد گل رویاش
هر روز ؟
چه حکمتی ست که «مسیو»،
ـ با آن که تحت رژیم غذایی ست
هی مثل کارخانهی ما باد میکند
شکماش گنده میشود،
اما نمیترکد؟
چه حکمتیست که«مادام»،
ـ زن مسیو فلانـ
همان که مثل گربه وحشی،
دو چشم ترسناک و شروروی دارد-
آزرده میشود از بوی کارگر؟
چه حکمتیست که حاجی،
(همان که ویسکی اسکاچ می خورد،
همان که نوکر مستر فلان ینگه دنیایی ست.)
ادعا می کن
«من یک وطن پرست مسلمان ام
دلم برای کارگران، دلم برای کارخانه،
دلم برای اقتصاد ورشکسته کشور،
می سوزد»
من یک تراشکار جوانام،
من کار میکنم،
و میاندیشم،
تو هم
عزیز،
برادر،
رفیق،
بیاندیش:
دنیا به دست ماست که آباد میشود
ثروت ز رنج ماست که ایجاد میشود،
هرجا که ظلم و ستم هست بیگمان،
از اتحاد ماست که بر باد میشود،
زنجیر غارت سوداگران زدست
و پای جهان،
از پتک و داس ماست که آزاد میشود،
دنیای کارگران نیست این سرای ستم،
دنیای دیگریست که بیناد میشود…
«#سعیدسلطانپور»
#زنده_باد_مبارزه_مسلحانه_تنها_راه_رهایی
☭@partizan1917
پارتیزان گروهی است مارکسیست لنینیستی ،لینک گروه پارتیزان
https://t.me/+BE_e2I1ZP6oyZTZh