This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#طنز دیرین دیرین
این قسمت: سلام همساده
بازخوانی "گلدونا رو آب بدیم، سلام همسایه رو جواب بدیم" با صدای شاه ماهی اقیانوس موسیقی «پیرهن قهوهای»!
@parsplanet 💫
این قسمت: سلام همساده
بازخوانی "گلدونا رو آب بدیم، سلام همسایه رو جواب بدیم" با صدای شاه ماهی اقیانوس موسیقی «پیرهن قهوهای»!
@parsplanet 💫
#طنز تلخ
من تحقیق کردم بعضی از مردم ایران از اینکه اختلاس میشه ناراحت نیستن؛ از اینکه خودشون نمی تونن اختلاس کنن ناراحتن...!
@parsplanet 💫
من تحقیق کردم بعضی از مردم ایران از اینکه اختلاس میشه ناراحت نیستن؛ از اینکه خودشون نمی تونن اختلاس کنن ناراحتن...!
@parsplanet 💫
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#طنز تلخ دیرین دیرین به مناسبت شب یلدا
شب یلدای بی انار و بی آجیل و بی هندونه و بی خیلی چیزهای دیگه مبارک!
@parsplanet 💫
شب یلدای بی انار و بی آجیل و بی هندونه و بی خیلی چیزهای دیگه مبارک!
@parsplanet 💫
#حکایت #طنز
زنی پسر کوچکی داشت که زیاد دزدی میکرد، به سفارش نزدیکان او را نزد عارف شهر بردند.
عارف برایش دعایی نوشت و فرمود: آن را به کتفش ببندید او دیگر هرگز دزدی نمیکند.
هنگامی که به خانه باز میگشتند پسر در راه عقب مانده بود! مادرش از او خواست سریعتر راه برود و به او برسد، ناگاه پسر گفت: مادر دمپایی شیخ بزرگ است و نمیتوانم با آن به درستی راه بروم...!
@parsplanet 💫
زنی پسر کوچکی داشت که زیاد دزدی میکرد، به سفارش نزدیکان او را نزد عارف شهر بردند.
عارف برایش دعایی نوشت و فرمود: آن را به کتفش ببندید او دیگر هرگز دزدی نمیکند.
هنگامی که به خانه باز میگشتند پسر در راه عقب مانده بود! مادرش از او خواست سریعتر راه برود و به او برسد، ناگاه پسر گفت: مادر دمپایی شیخ بزرگ است و نمیتوانم با آن به درستی راه بروم...!
@parsplanet 💫
#حکایت #طنز
عابدی را مرض بواسیر شدت گرفت. حکیم ها دستور به بریدن آن دادند. برای اینکه درد وی را تخفیف دهند شرابش نیز خوراندند.
یکی از مریدانش به عیادتش رفت و پرسید: مرشد در چه حالی؟
گفت: هیچ؛ چنان دانم که بعد از هشتاد سال عبادت و پرهیزگاری اینک باید مست و باسن دریده به دیدار خداوند بروم...
@parsplanet 💫
عابدی را مرض بواسیر شدت گرفت. حکیم ها دستور به بریدن آن دادند. برای اینکه درد وی را تخفیف دهند شرابش نیز خوراندند.
یکی از مریدانش به عیادتش رفت و پرسید: مرشد در چه حالی؟
گفت: هیچ؛ چنان دانم که بعد از هشتاد سال عبادت و پرهیزگاری اینک باید مست و باسن دریده به دیدار خداوند بروم...
@parsplanet 💫
#طنز تلخ
🔸 ﻓﻮﺍﻳﺪ خر...!
ﺗﻮ ﺯﻧﺪگی ﺍﮔﻪ میخوای ﻣﻮﻓﻖ ﺑﺎشی، ﺑﺎیستی ﺧﺮﺕ ﺑﺮه!
ﺧﺮﺕ ﺑﻴﺎﺩ
ﺧﺮﺷﺎﻧﺲ ﺑﺎشی
ﺧﺮﺧﻮﻥ ﺑﺎشی
ﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﺑﺎشی
ﺧﺮﺕ ﺑﺮﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ
اصلا ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺧﻮبی ﺍﻳﻦ ﺧﺮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﻫﺴﺘﺶ، ﺑﺎ ﺧﻮشبختی ﺍﻭﻥ ﻓﺮﺩ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺩﺍﺭه!
ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ﺧﺮ ﻣﺎ، اﺯ ﮐﺮه گی ﺩُم ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﺧﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻄﻮﺭ!؟
@parsplanet 💫
🔸 ﻓﻮﺍﻳﺪ خر...!
ﺗﻮ ﺯﻧﺪگی ﺍﮔﻪ میخوای ﻣﻮﻓﻖ ﺑﺎشی، ﺑﺎیستی ﺧﺮﺕ ﺑﺮه!
ﺧﺮﺕ ﺑﻴﺎﺩ
ﺧﺮﺷﺎﻧﺲ ﺑﺎشی
ﺧﺮﺧﻮﻥ ﺑﺎشی
ﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﺑﺎشی
ﺧﺮﺕ ﺑﺮﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ
اصلا ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺧﻮبی ﺍﻳﻦ ﺧﺮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﻫﺴﺘﺶ، ﺑﺎ ﺧﻮشبختی ﺍﻭﻥ ﻓﺮﺩ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺩﺍﺭه!
ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ﺧﺮ ﻣﺎ، اﺯ ﮐﺮه گی ﺩُم ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﺧﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻄﻮﺭ!؟
@parsplanet 💫
#حکایت #طنز
چهارم ریاضی بودیم. دو سه روز از آغاز سال تحصیلی بیشتر نگذشته بود. جو مدرسه هم خیلی بگیر ببند بود و آوردن نوار کاست به مدرسه یه چیزی بود تو مایه های قتل شبه عمد!
یه ناظم داشتیم به اسم آقای شریفی که تازه از شهر بابک اومده بود. آدمی بود سختگیر و در عین حال ساده دل.
یه روز یکی از بچه ها نوار جدید شهرام شب پره رو آورده بود مدرسه که تو راهرو از جیبش افتاد. بلافاصله آقای شریفی عین عقاب پیداش شد، ولی خوشبختانه تو شلوغی زنگ تفریح نفهمید از جیب کی افتاده.
از سعید که اتفاقا نوار هم مال اون بود، پرسید، این مال کیه؟
اونهم گفت: آقا مال هر کی هست، اسمش روش نوشته! چون نوار دم کلاس ما پیدا شده بود حدس زد مال یکی از ماست.
آقای شریفی گذاشت همه اومدن سر کلاس بعد اومد تو و بلند گفت: مبصر کلاس؟ من بلند شدم گفتم: بله آقا؟! گفت: شهرام شب پره کدوم یکیه؟! گفتم: آقا امروز نیومده! گفت: هر وقت اومد راهش نمیدی تو کلاس، بیارش دفتر! گفتم: چشم.
این قضیه تو مدرسه پیچید و شده بود سوژه خنده.
گذشت تا چند روز بعد که آقای شریفی منو احضار کرد، دفتر. با یه لحن شماتت آمیزی گفت: آقا رضا من از شما انتظار نداشتم به من دروغ بگی! من گفتم: چه دروغی گفتیم آقا؟
گفت: سر قضیه شهرام شب پره. آه از نهادم بلند شد و تو دلم گفتم یکی منو لو داده. تته پته کنان پرسیدم چی شده مگه آقا؟
گفت: من از بچه ها پرسیدم گفتند: امسال اصلا اینجا ثبت نام نکرده، رفته دبیرستان واعظی!
یه نفس راحتی کشیدم و گفتم: آقا من روز اول سال دیدمش، فکر کردم هنوز میاد اینجا.
گفت: همون بهتر که رفت، بچه های مردم رو منحرف میکرد.
✍ از خاطرات رضا عطاران
@parsplanet 💫
چهارم ریاضی بودیم. دو سه روز از آغاز سال تحصیلی بیشتر نگذشته بود. جو مدرسه هم خیلی بگیر ببند بود و آوردن نوار کاست به مدرسه یه چیزی بود تو مایه های قتل شبه عمد!
یه ناظم داشتیم به اسم آقای شریفی که تازه از شهر بابک اومده بود. آدمی بود سختگیر و در عین حال ساده دل.
یه روز یکی از بچه ها نوار جدید شهرام شب پره رو آورده بود مدرسه که تو راهرو از جیبش افتاد. بلافاصله آقای شریفی عین عقاب پیداش شد، ولی خوشبختانه تو شلوغی زنگ تفریح نفهمید از جیب کی افتاده.
از سعید که اتفاقا نوار هم مال اون بود، پرسید، این مال کیه؟
اونهم گفت: آقا مال هر کی هست، اسمش روش نوشته! چون نوار دم کلاس ما پیدا شده بود حدس زد مال یکی از ماست.
آقای شریفی گذاشت همه اومدن سر کلاس بعد اومد تو و بلند گفت: مبصر کلاس؟ من بلند شدم گفتم: بله آقا؟! گفت: شهرام شب پره کدوم یکیه؟! گفتم: آقا امروز نیومده! گفت: هر وقت اومد راهش نمیدی تو کلاس، بیارش دفتر! گفتم: چشم.
این قضیه تو مدرسه پیچید و شده بود سوژه خنده.
گذشت تا چند روز بعد که آقای شریفی منو احضار کرد، دفتر. با یه لحن شماتت آمیزی گفت: آقا رضا من از شما انتظار نداشتم به من دروغ بگی! من گفتم: چه دروغی گفتیم آقا؟
گفت: سر قضیه شهرام شب پره. آه از نهادم بلند شد و تو دلم گفتم یکی منو لو داده. تته پته کنان پرسیدم چی شده مگه آقا؟
گفت: من از بچه ها پرسیدم گفتند: امسال اصلا اینجا ثبت نام نکرده، رفته دبیرستان واعظی!
یه نفس راحتی کشیدم و گفتم: آقا من روز اول سال دیدمش، فکر کردم هنوز میاد اینجا.
گفت: همون بهتر که رفت، بچه های مردم رو منحرف میکرد.
✍ از خاطرات رضا عطاران
@parsplanet 💫
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#طنز تلخ
سخنان رونالد ریگان در مورد شوروی در سال ها پیش، شاید به نظر جوک بیاد ولی در حال حاضر یه ایرانی خوب میتونه اینو درک کنه.
@parsplanet 💫
سخنان رونالد ریگان در مورد شوروی در سال ها پیش، شاید به نظر جوک بیاد ولی در حال حاضر یه ایرانی خوب میتونه اینو درک کنه.
@parsplanet 💫