پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
300 subscribers
31.9K photos
10.7K videos
7.34K files
8.92K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
✍️🌺درود، بامدادتان به رنگ عشق وشادی.روزتان پر از لبخند وخشنودی.کامیاب و فرهمند باشید.هرگاه جامعه در دستان افراد فرصت طلبی قرار بگیرد که جز به منافع خود نمی اندیشند.بجای برنامه ریزی برای اصلاح وپیشرفت جامعه، گروه های رقیب منفعت طلب بدلیل تعارض منافع جامعه را دچار چالش نموده تا بتوانند حیطه ی قدرت خود را گسترش دهند وتمام نهادهای قدرت عرصه ی موازنه ی قوا به نفع این گروههای مافیایی می گردد چنین جامعه ای نه بصورت دولت، ملت بلکه، بصورت چرخه ای معیوب از الیگارشی قدرت و  در سایه ی نوعی از ملوک الطوایفی جدید مرتب دست بدست می شود.وبه نظر می رسد ستون های قوام جامعه توسط موش های
فتنه جویده می شوند، تا آن زمان که فرو بریزند.در چنین هنگامی است که دندان طمع بیگانگان تیز می شود و هرکدام گروهی را از نظر فکری تغذیه می کنند تا در فرصت مناسب منافع آنها را تامین کند وچنین است که هرکدام از این گروه های اجنبی طلب با پیشوند پرو، کاسه ی آز اش داغ ترٕ منافع قدرتهایی می شوند که دل در گرو انها دارند از مشروطیت، گروه های پرو روسی،پرو انگلیسی ،پرو امریکایی وهم اکنون پرو چینی در رقابتی تنگا تنگ نه به منافع ملی که به منافع اربابان خود می اندیشند وتا کوتاهی دست ایادی این اربابان  قطار مملکت بر ریل پیشرفت قرار نخواهد گرفت

🖋️🌿هم بر لب تو نهاده لبخند به صبح
هم چشم تورا نهاده پیوند به صبح
یعنی که تو آمدی جهان زیبا شد
رویید گل و نهاده صد بند به صبح

🖋️🌿شب واین خاطر شیرین ولبخند
که داده بر دو چشمان تو پیوند
مرا بی خواب کرد و برد در فکر
تو را در خواب کرد آن بوسه ی قند
   

🖋️🌿پیکر تراش پیرگفت
این سنگ وتیشه و این قلم
نقشی که می زنم
به  یادگار تو جاودانه است
برداشت تیشه را
و تراشید سنگ سخت را
از پیکری  که به خاطر سپرده بود
نقش قلم به چشم خمارت
وان پلکهای لطیف
که مژگان ردیف داشت
بر ساحل بلند پیشانی
ابرو کشیده بود
یک لحظه مکث کرد
در حیرت از تو بود 
و به چشمان آبیت
دریا کشیده بود
عشق می چکید
از ان ابی بی تاب
وبه قایق نشسته بود
  خیالش
به کجاها نرفته بود
تا نقش چهره بگیرد
خیال را
هر بار دل به تیشه
چو فرهاد داده بود
و ان گونه های کال پر از خون
وان گوشواره های زبرجد
تا چانه ای که پر از راز
گاهی دمیده بود جان به لبان
در آرزوی بوسه ای
حس قشنگ ظرافت
در انقیاد سنگی قلبی
  که سخت بود
پیکر تراش پیر جهانی داشت
انگار یهوه را
در پیکر ظریف زنی خلق کرده بود
در خاطرش نشسته
فرمانفروا تو بودی
وآنگاه با ملال خویش سخن می گفت
بیرحم چون می تواند باشد
پیکرتراش پیر جهانش را
بر یهوه داده بود و چو یوسف
از خویش می گریخت
وقتی که دید لب به لبش داشت
آن سنگ سرد
که با دست گرم خویش
می افرید
گویی
در بر گرفته پیکر محبوب را
با خود به خنده گفت
این راز افرینش را 
تا کشف کرده
کجا ها نمی برد خیال را

   
#ایرج_جمشیدی_بینا


✍️📒غلیان احساسات جمعی گاهی توهمی خطرناک است.رالف دوبلی به زیبایی ان را تبیین می کند ومی گوید:
🖋️در مسیر یک کنسرت ، سر یک چهار‌راه با گروهی از آدم‌ ها مواجه می ‌شوی که همه به آسمان خیره شده‌ اند ، بدون این که فکر کنی ، تو هم به بالا زل میزنی. چرا؟ تأيید اجتماعی ...

🖋️وسط کنسرت ، زمانی که تک نواز اوج هنرنمایی ‌اش را به نمایش می ‌گذارد ، یک نفر شروع به کف زدن میکند و ناگهان همه‌ ی حضار با او همراه می شوند. تو هم همین‌طور ، چرا؟ تأیید اجتماعی.
🖋️بعد از کنسرت به رختکن میروی تا کتت را برداری می‌ بینی مردم چگونه سکه ‌ایی به عنوان انعام در بشقاب می ‌گذارند ، هر چند هزینه ‌ی خدمات در پول بلیت لحاظ شده: چه کار می‌کنی؟ احتمالا تو هم انعام میدهی.
🖋️تأیید اجتماعی ، که گاهی سخت ‌گیرانه از آن به عنوان غریزه‌ی جمع‌ گرایی یاد می‌ شود ، تأکید دارد افراد وقتی مثل بقیه عمل می‌ کنند که احساس می‌ کنند رفتارشان درست است. به عبارت دیگر، هرچه تعداد بیشتری از مردم عقیده‌ی خاصی را دنبال کنند، ما آن عقیده را بهتر (درست‌تر) می ‌پنداریم.
🖋️تأیید اجتماعی می ‌تواند ، مانند زمانی که اعضای فرقه ‌های مذهبی دست به خودکشی دسته جمعی می ‌زنند، تمامی فرهنگ‌ ها را زمین گیر کند.
🖋️جامعه المان وقتی در میدان راشتاک هیتلر راتحسین می کرد و هم نوا با او مستانه فریاد می کشید هیتلر را منجی ومسیح موعود می دانست وکلیسا او راتحسین می کرد.وصلیب شکسته نمادی بود از توهم نجات جامعه المان وجهان و نمی دانست سرنوشت تلخ خود وجهان را .
کانال پرنیان خیال را بخوانید
درود بر همه ی نازک اندیشان گروه پرنیان اندیشان صبحتان زرین روزتان شاد وایام به کام با آرزوی بهترین ها برای همه ی دوستان
✍️دل در هوای تو تا می تپد به شوق
هرگز رها مکن این بند وصل را
#ایرج_جمشیدی_بینا
کانال پرنیان خیال برای شماست وهرکس که عشق به تعالی فرهنگی ایران دارد
https//:t.me/parnian_khyial
https://t.me/+UBg831d6C-aAMKHp
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیبایی بی همتای هزار آبشار در تنگ پنج
دورود، لرستان

#ایران_زیبا
#ما_درختهای_فراموشی_را
درجان خود کاشته بودیم
با انکه فصلها
در چرخه جوهری حیات
یادآور نهایت بودن بودند
ما در خودعلیه زیست خویش
به طغیان نشسته بودیم
وعشق واندوه وپریشانی
یا شادمانی وسرخوشی
در نزدمان تعابیری یکسان داشت
وقتی که از ریشه بریده بودیم
وزیستن را اندوهی گران
بر دوش میکشیدیم
ما خاطرات نه
که خود ثمر
فراموشی بودیم
بیهده در انتظار معجزتی
باری جهان انگونه نبود
که دراین چرخه
ما لذت بودن راحس کنیم
یا میل زیستن را
مابر دوش خویش
حس سنگین
مسئولیت را داشتیم
که زندگی را برما آوار کرده بود

#ایـــــــــرج_جــــــــــمــــــشــــیــــــدی_بـــیـنـا

درودها دوستان جان وقت همگی به شادیها
#اینک_از_فراسوی_زمان
تو را میخوانم
بعیدِ فاصله از میان میرود
وتو با غنچه ای از لبخند
وشعری بر لب میرسی
با هودجی قبراق
سر بر فرمان عشق
گویی سلطانی بر اریکه
گام فراپیش مینهی
تو رامیخوانم
گویی بال گشوده ای
وزمین را در زیر پر داری
نگاهت سر هر سخنی است
با هزار زبان
عشق را به تفسیر مینشیند
افرینش
در وجود تو معنی می یابد
سرخوش، پرمعنا
ودرخت عشق
در تو سر برمیدارد
پر از شاخ وبرگ
پر از غنچه های شادمانی

#ایـــــــــرج_جــــــــــمــــــشــــیــــــدی_بـــیـنـا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‍ تبسم
چیست در تبسم
که بردل می نشیند
وسرخوشی افرین است
کیست که از لبخندی بتواند گریختن
بی پاسخی
کیست که با لبخندی اندوهش زایل نگردد
وبه شادمانی ننشیند

نشان شادمانی خنده های توست
تسلا بخش وسرشار از زندگی
لبخند تو
 معیار شادمانی است
وعشق
 تااندوه
از  چشمان تو بگریزد
سرشار از نشاط چهره تو
در تبسمهای غرورافرین
خنده هایت روح قدرتند
اعتماد بخش
ارامش افرین
با خنده هایت زندگی
 رنگ عشق میگیرد
واندوه از در میگریزد
هرگز مباد برابروان تو گره
هرگز مباد در چهره تو اندوه
هرگزمباد درچشمان تو اشک تحسر
لبان تو هرگز به افسوس مگشاد
ودرشتی درکلمات تو مباد
که سرچشمه زندگی رابخشکاند
شادی به کام تو
روزگارانت سرشار از امید
تا درخت عشق دروجود تو پرکشد
وبه بار بنشیند
زندگی به کام تو باد.
#ایـــــــــرج_جــــــمشــــیــدی_بــیـنـا

       
#درودها دوستان جان روزتان مملو از عـــــــــــشــــق❣️
#چشمانت
آه اگر چشمان را زبان بود
ودهانی برای گفتن
هزارباره فریاد میکشیدند
تا تو را میدیدند
که خرامانی چون سرو
وافتاب چهره ات
گلگون از اشتیاق جوانی
چه ذهن کودنی باید
که با دیدنت
زبان به شعر نگشاید
وچونان گل نشکفد
خمار از سر می پراند
ولب به تحسین می گشاید
تاک سر به کوچه اورده
چون گامهای تو را از کوچه میشنود
چه افسونی در چشمان تو جاری است
که مسحور تواند رهگذران
وچه سحری درکلام توست
که از شهری دل میرباید
تو اسطوره ای
برخاسته از خاکستر تاریخ
تا زنده کنی افسانه های کهن را
سروسهی قامت باغ
بگذار برشاخسارانت
جوانه های جوانمردی بروید
وکبوتران حرم
در دستانت دانه برچینند
شاید افتاب جمالت
حیات را دوباره به این کوچه ارزانی دارد.

#ایـــــــــرج_جـــــــــمــشــــیـدی_بــیـنا
درودها دوستان جان عصرتان قشنگ
#یک_روز_تو_را
پیش از رفتن
در بیتی عریان خواهم سرود
تا درشعرم ماندگار باشی

ان روز من هم بخواهم
تو رفتنی نیستی
و شعرم تن پوشت میشود
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
#صدای_تو
می خوانمت  گل سرخ
به زیبایی سر بر میکنی
می خوانمت ستاره
چشم در چشمم
گویی از آسمان آمده ای مبهوت
می خوانمت نرگس
خمار میشود چشمانت
خراب کدام  شرابی مخمور
میخوانمت نسیم
لطیف دستانت در دستان من
طره های پریشان کنار چهر ه ات
خواب پریشان مرا
در ماه چهره ات  نشانی است
میخوانمت عشق
پرنده میشوی
سرودی میشوی
سازی  میشوی
راز جهان
مهربان 
درتو نسیم گل ستاره
همنوای ارکستری رازناک
در کیهان برپهنه هستی
به نوا بر میخیزد
وتو اوج میگیری
من انگار اولین باری است
به کشف تو آمده ام
          
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
#با_باد_خواهم_رفت

 شبی
که نباشی
مقابل چشمم.
خیال همیشگی بودن
اندوه بزرگ ماندن
گردن اویز ذهن
 در لحظات تنهایی
بی تو
برباد خواهم رفت
اندوهی است فراموشی
تمام ذهنم درگیر نقشی است
 خیال انگیز

بسان نقاشی با وسواس
در تجسم جزییات
که اگر دست به قلم شوم
تنها پلکت ماهها وقت میگیرد
سنگواره میشوم ازحزن
در بلاتکلیفی اب وآتش
تیشه وسنگ
بگذار ترسیم این خیال
مرا در درازنای این زمان
جاودانه کند
تا بخشی از حضورت باشم
دردرگیری نقش وقلم
          
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا

درودها دوستان جان شبتان مملو ازعـــــــشق وآرامـــــــــش
مهربانِ قاطع؛ ترکیبی که در آن هم حالِ خودِ فرد خوب است و هم اطرافیانش. مهربانِ قاطع، کسی است که مرز دارد، به‌وقتش می‌تواند نه بگوید و اجازه سوء‌استفاده از محبتش را نمی‌دهد. او با آدم‌ها خوب است ولی نه از سرِ ترس. جایی آسیب ببیند، حرفش را می‌زند، اگر ترمیم و جبرانی در کار نبود، فاصله می‌گیرد و مهرش را می‌برد سراغ آدم‌های دیگر. مهربانِ قاطع، آدمی است که همه نمی‌توانند دوستش داشته باشند و در پیِ محبت همه نیست. او می‌داند که کسبِ محبت همه بهایش ازخودبیگانی است. مهربان قاطع کم مرز و قانون می‌گذارد و به آدم‌ها آزادی و فراغت می‌دهد، امّا جایی که مرز و قانون می‌گذارد، روی آن می‌ایستد. مهربان قاطع می‌داند که مراقبت از خودش به اندازه مراقبت از دیگران مهم است. او می‌داند که اول خودش باید وجود داشته باشد تا بتواند آدم‌های دیگر را دوست داشته باشد. مهربانِ قاطع وجود دارد، هست، حل نمی‌شود توی آدم‌ها و به نیازهای خودش توجه دارد، امّا آزادانه به دیگران هم می‌رسد و به قدر توانش هوای آن‌ها را هم دارد. مهربان قاطع اجازه نمی‌دهد آدم‌ها از درِ مهربانی‌اش وارد شوند و او را در نهایت خسته و از خوبی پشیمان کنند. مهربان قاطع حواسش هست که خودش را فرسوده نکند.

این فهرست را می‌توان همینطور ادامه داد. این متن بیشتر خطابی است به آدم‌هایی که خیلی وقت‌ها مجبورانه خوب‌اند، از مرزگذاری می‌ترسند و آخرش خسته و با ناراحتی خودشان را با این حرف تسکین می‌دهند که تو نیکی می‌کن و در دجله انداز و فلان و بهمان. نه، حرف این است که تو نیکی می‌کن اما مرز داشته باش و به آدم‌ها نشان بده که همیشه نمی‌شود از این چاه آب برداشت. چنین نحوه بودنی شدنی است و باید آن را صبورانه آموخت.

محمود مقدسی

کانال محمود مقدسی
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد

از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد

غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد

هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد

جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد

در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد

آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد

#حافظ

شبتون به مهر 🌙💫
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
محمد اصفهانی
ترانه : همه عمر سر...

خواننده : مححمد اصفهانی

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

سعدی دلها
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

♥️🕊 ققنوس🕊♥️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کنار پنجره
باران با ضرباهنگی
میخواند
ومیشوید غبار را


شادی در میزند
عشق بال وپر میگشاید
دیوارها اواز میخوانند
باران ضرب میگیرد
به آهنگی که عشق از ان میتراود
ومرغی میخواند

تو را میبینم
ایستاده زیر باران
با گیسوانی خیس وافشان
و دستانی که اسمان را میخواندند
در ظلمات شب

زیر باران
زیباترین اوازت
نغمه ای آسمانی
دلنشین و شادی آفرین
طراوت باران را دارد
هنگام بارش بر سبزه زاران

چه دلنشین است
حضور تو
درین شب بارانی

#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا

درودها دوستان جان صبحتان بهاری ودلنواز
✍️🌺درود صبح بخیر وبه شادی روزتان دلنشین،فرخ وکامیاب و اردیبهشت ماهتان بی ملال وبهارتان فروزان به مهر وراستی.ادبیات نگهبان فرهنگ و پرستار فرزانگی یک جامعه است تا از پیچ های تند تاریخی گذر کند وخود را نبازد و شالوده ی اخلاقی جامعه به تباهی نکشد و در این میان شعرا ،ادیبان ونامدارانی قلم برکشیده اند وبا مدح نیکویی وخرد و ضم فرصت طلبی،خیانت،ظلم وجور وستم همیشه این هشدار را به جامعه داده اند که پاسدار اخلاق وفرهنگ باید بود هرچند که در این میان شارلاتان ها،فرصت طلبان وجاهلان سعی بر گل آلود نمودن سرچشمه دارند تا به هر قیمت حتی نابودی یک جامعه وفرهنگ از آب گل آلود ماهی بگیرند.کار سترگ فردوسی بعد از حمله خانمان سوز اعراب که فرهنگ وزبان فارسی را هدف قرار داده بود همتی والا می طلبید تا خورشید درخشان زبان پارسی وفرهنگ ایرانی را نگهدارد و چهار ستون ادب فارسی فردوسی،مولانا،حافظ وسعدی از عهده ی این کار سترگ بر آمدند هرچند سهم دیگران را در اعتلای فرهنگی ایران نمی توان نادیده گرفت
اما نقش فردوسی به تنهایی مثال زدنی وغیر قابل چشم پوشی است.روز بزرگ داشت فردوسی طوسی مبارک باد

🖋️🌿مرا آیین فردوسی است بنیاد
به عالم تا که  باشم زو کنم یاد
به راه راستی او هست استاد
که از آیینش ایران است  آباد
     
 🖋️🌿 برای عبورند
پلها وجاده ها
هرچند
بن بست های زیادی
هنوز
گوشه دهانش مانده است
شهری
که مویه کنان
شروه سرداده
بر روزهای سیاهش
پیراهن می دراند
مرگ پی جنگ
به اشغال آمده است
بی سوار
وشهر بی حصار
بی خبر از پاییزش
و  تیزی دشنه های برادر
بر گرده برادر
سفیران دوستی
نمایندگان مرگ اند
با بوسه بر کتف شهر
واکنون مغزهاست خوراک مارها
شکسته تندیس فردوسی
روای   تلخی مکرر تاریخ
می نویسد
که عشق سفیری ندارد
و  از یاد برده است رسالتش را
فریدون در بند افیون
چیپ های کاشته شده
به مطبخ می برند
تا خورشت شوند
مغزهای الینه گشته
وگورهای بی نشان
جهان را به چالش می کشند
در تور سینا۰
                            ...............

     
#ایرج_جمشیدی_بینا

✍️📒🌸بیـا تا جهـان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم
🌸نباشـد همی نیک و بد پایـدار
همـان به کـه نیکی بود یادگار

🌸25 اردیبهشت ماه،
سالروز بزرگداشت
🌸حکیم ابوالقاسم فردوسی،
شاعر بلندآوازه ایرانی است.
🌸او که با اثر شکوهمند خود،
نقش جوان‏مردی،اخلاق و ایمان را در
🌸بلندای زمان بر تاریخ نشاند

🌸"25 اردیبهشت ماه روز بزرگداشت
حکیم ابوالقاسم فردوسی خجسته باد"
✍️🌿خواستم دستی به موهایت بر آرم باخیال
دیدمت اهسته می گفتی  برو بر باد شد
#ایرج_جمشیدی_بینا