پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
300 subscribers
31.9K photos
10.7K videos
7.34K files
8.92K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
#کسی_مرا_از_پشت_سر
صدا میزند
وقتی از تاکستان می گذرم
نیستی
مستی تاکستان
توهم صدایت
وباد که در گلوگاه باغ می پیچد
امروز هم تنهائیم را
چون همیشه به خانه می برم نژند
وپیراهنت را نگاه می کنم
که خالی بر جارختی اویزان است
شب در سرم غوغایی خواهد بود
وقتی چراغ را خاموش می کنم
سایه ات نزدیکتر از همیشه
بردیوار می نشیند
ومن با انگشتانم
روزهای رفته را می شمارم

     
#ایـــــــــرج_جــــــــــمــــــشــــیــــــدی_بـــیـنـا
    
#چه_دنیای_زیبایی_است
کتاب
باتو همراه می شود
به تو می اموزد
وشوق خواندن را
در تو بر می انگیزد
بستری از کتاب
برای جولان اندیشه باید
تاجانت را صیقل دهد
وروحت را به جاودانگی بخواند
گلستانی نامیراست کتاب
وآموزگاری متین
خرد را در تو بیدار می سازد
و آرام آرام
جان می گیری از عصاره اش
برای جاودانگی در کلمات
ایا هدیه ای بهتر از کتاب
می توانی یافت؟
      #ایـــــــــرج_جــــــــــمــــــشــــیــــــدی_بـــیـنـا
مجازاتی_در_جهنم_وجود_ندارد
سخت تراز درخيال شانه زدن
ودر باد رها كردن زلفانت
براى خلق اثرى هنرى
چقدر وقت كم دارم براى خلق يك شاهكار از اندامت بر بوم خيال
كاش مي توانستم
چون ميكل انژ مجسمه سازى آموختن
انگاه براسمان چون سقف كليساى نتردام خالق اثرى ماندنى بودم
و جاودان ميشدى
چقدر هنوز كار دارم
اين همه سال من فقط مجدوب چشمانت نشسته ام وهى دفتر دفتر است كه پشت هم سياه ميكنم وپاك مي كنم
تازه مي فهمم شاعر شدن چه كار سختى است اگر سوژه اش توباشى...

     
#ایـــــــــرج_جــــــــــمــــــشــــیــــــدی_بـــیـنـا
#ماه_چون_پلنگی_مست
بر تن شب پنجه میکشد
درخت درسایه خود گم میشود
وبرکه در انعکاس ماه
شب راگم میکند
من در سنگینی شب
به تو فکر میکنم
به توکه در کلمات
پیچیده ای خاموش
وناله های زخمی تبدار
در غل وزنجیر
تو را میخوانند با فریادشان
ومهربانی را
با چشمهای منتظرشان
پنهانی
در تمام متن شهر تزریق میکنند
شب بر شهر پنجه میکشد
وتو
آتش زیر خاکستر را میمانی
در گلوی کودکانی
که به کیف وکتاب مدرسه
ودرسهای فردا می اندیشند
وکوله پشتیهایشان را
از صمیمیت وصداقت
پر میکنند برای فردا
ماه با شب وشهر
مهربانترین است
وتو همه حسهای خوب را
به ماه بخشیده ای
کودکان فردا برای انشا
زیبا نام ترا لبخند میزنند
و خورشید را
در کوله پشتیهایشان
تقسیم میکنند
بنام فرزانگی
     
#ایـــــــــرج_جــــــــــمــــــشــــیــــــدی_بـــیـنـا

درودها دوستان جان شبتان مملو از شادی وآرامــــــــش
💚❤️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ماه_چون_پلنگی_مست
بر تن شب پنجه میکشد
درخت درسایه خود گم میشود
وبرکه در انعکاس ماه
شب راگم میکند
من در سنگینی شب
به تو فکر میکنم
به توکه در کلمات
پیچیده ای خاموش
وناله های زخمی تبدار
در غل وزنجیر
تو را میخوانند با فریادشان
ومهربانی را
با چشمهای منتظرشان
پنهانی
در تمام متن شهر تزریق میکنند
شب بر شهر پنجه میکشد
وتو
آتش زیر خاکستر را میمانی
در گلوی کودکانی
که به کیف وکتاب مدرسه
ودرسهای فردا می اندیشند
وکوله پشتیهایشان را
از صمیمیت وصداقت
پر میکنند برای فردا
ماه با شب وشهر
مهربانترین است
وتو همه حسهای خوب را
به ماه بخشیده ای
کودکان فردا برای انشا
زیبا نام ترا لبخند میزنند
و خورشید را
در کوله پشتیهایشان
تقسیم میکنند
بنام فرزانگی
     
#ایـــــــــرج_جــــــــــمــــــشــــیــــــدی_بـــیـنـا

#دوستان جان شبتان مملو از شادی وآرامــــــــش ❣️
#ز_بیتابی_دلم_در_سینه_میلرزید
سوالی سخت برلب بود
وسر پر از نهیب دل
بپرسم گرچه میدانم
جوابم چیست
نپرسم کی توانم
خویش رابخشید!
نگاهم را
چه در چشمان شوخش دوختم از ذوق
چنان خندید
پنداری که هرگز بین ما چیزی نبود پنهان
گمان کردم که میداند سوالم را
وسر از شرم
بر دامن کشیدم ساکت ومدهش
نگاهش کردم وچیزی نگفتم باز
نگاهش کردم ودستان لرزانش
که میلرزید را دیدم
به زیر لب به لب لبخند
چیزی گفت
چنان اهسته که اصلا نفهمیدم
به آرامی دودستش را گرفتم
باطمانینه
سکوتی بود واو آرام
ومن در اضطرابی سخت
سخن برلب نمی آمد
چه باید گفت
چه باید کرد
نا آرام وبی تاب از هوای ان سکوت
اصلا نفهمیدم
چه میکردم
چه میگفتم .
فقط میدیدمش میرفت
وبرلب خنده ای ارام
چه برمیگشت چشمانش
سخنها داشت.
ولی من ساکت ومبهوت
به دستانم نگاهم بود
     
#ایـــــــــرج_جــــــــــمــــــشــــیــــــدی_بـــیـنـا
وقتی بیایی
من فصل را نمیدانم
شاید بهار شاید تابستان
ممکن هم هست
پاییز یا زمستان باشد
تو هر ماهی میتوانی بیایی
اما میدانم وقتی که بیایی
همه فصلها بهار
همه ماهها فروردین
وهمه روزها نوروز میشود
وتو ساعت را متوقف کرده ای
بالبخندت
نگاه که میکنی
من باتو دریا اقیانوس وجنگل را
درمی نوردم
باتو نسیم شادی می اید
وشهر پراز کارناوالهای شادی میشود
وقتی تو بیایی
کجا ایستاده ام
نمی دانم

لیک
درگره خوردن دستان تو دردستم
شکی نیست
     
#ایـــــــــرج_جــــــــــمــــــشــــیــــــدی_بـــیـنـا
باغچه
 اب پاشی
گلدانها  ردیف
 صندلی ها  کنار حوض
منظره دیدنی
باچشم اندازی عالی
میدانستم
قهوه ات را با اب مینوشی
کنار دستم
خودکاری دفتری ویک بسته اب نبات
گفته بودی
 اب نبات خیلی دوست داری
روزها انتظار
  نیامدی
 ترسیدم این صحنه تکرار نشود
همه را نقاشی کردم
بر تنه درخت روبرویی
چه فکر خلاقی
 ماندگار
هر روز میتوانستم
  اماده پذیرایی  باشم
بگذار
سرزده بیایی💚

        
#ایـــــــــرج_جــــــــــمــــــشــــیــــــدی_بـــیـنـا
#تبسم
چیست در تبسم
که بردل می نشیند
وسرخوشی افرین است
کیست که از لبخندی بتواند گریختن
بی پاسخی
کیست که با لبخندی اندوهش زایل نگردد
وبه شادمانی ننشیند

نشان شادمانی خنده های توست
تسلا بخش وسرشار از زندگی
لبخند تو
 معیار شادمانی است
وعشق
 تااندوه
از  چشمان تو بگریزد
سرشار از نشاط چهره تو
در تبسمهای غرورافرین
خنده هایت روح قدرتند
اعتماد بخش
ارامش افرین
با خنده هایت زندگی
 رنگ عشق میگیرد
واندوه از در میگریزد
هرگز مباد برابروان تو گره
هرگز مباد در چهره تو اندوه
هرگزمباد درچشمان تو اشک تحسر
لبان تو هرگز به افسوس مگشاد
ودرشتی درکلمات تو مباد
که سرچشمه زندگی رابخشکاند
شادی به کام تو
روزگارانت سرشار از امید
تا درخت عشق دروجود تو پرکشد
وبه بار بنشیند
زندگی به کام تو باد.
#ایـــــــــرج_جــــــــــمــــــشــــیــــــدی_بـــیـنـا

       درودها دوستان جان صبحتان مملو از عـــــــــــشــــق
🌺❤️
#بی_انتظار_تو_امشب
باران
خاطراتش را
بر شیشه های پنجره می نویسد
ومن بی خیال فردا
دفترخط خطی خاطرات را
مرور می کنم
وصفحه هایی را
 که بانبودنت خط خورده است🕊🕊❤️❤️🌺🦋🦋🌹

#ایـــــــــرج_جــــــــــمــــــشــــیــــــدی_بـــیـنـا