شب چو در بستم و مست از مینابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون بود و نمی خفت ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشه دهر
بر سر آتش جور تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم‚ عمر حسابش کردم
#فرخی_یزدی
@parnian_khyial
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون بود و نمی خفت ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشه دهر
بر سر آتش جور تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم‚ عمر حسابش کردم
#فرخی_یزدی
@parnian_khyial
💫
وقتی نازکانه خوابی و آرام
و در متن
سپیده میزند
رابطهی نزدیک
با نَفَسهای تو میدارد
گلوبند
که فراموش کردهای باز کنی...
به شیرینی و تلخی رخوت
میمانی و
چٌرتی کوتاه
با آبی دخترانهی بدقولیها
در گلخانهی سایهدار
که دم کردهست...
#بیژن_الهی
🍁🍁
@parnian_khyial
وقتی نازکانه خوابی و آرام
و در متن
سپیده میزند
رابطهی نزدیک
با نَفَسهای تو میدارد
گلوبند
که فراموش کردهای باز کنی...
به شیرینی و تلخی رخوت
میمانی و
چٌرتی کوتاه
با آبی دخترانهی بدقولیها
در گلخانهی سایهدار
که دم کردهست...
#بیژن_الهی
🍁🍁
@parnian_khyial
💫
همچون خودم
خيالم نيز دو عينك در گريبان دارد
يكي براي فاصله هاي دور
و آن ديگر براي فاصله هاي نزديك
ديروز
دورادور گذر كردي
اما خيال دست و پايش را گم كرد و
عينك مخصوص فاصله هاي نزديك را بر چشم زد
و
افسوس
باز هم
نديدمت...
#شيركو_بيكس
@parnian_khyial
🍁🍁
همچون خودم
خيالم نيز دو عينك در گريبان دارد
يكي براي فاصله هاي دور
و آن ديگر براي فاصله هاي نزديك
ديروز
دورادور گذر كردي
اما خيال دست و پايش را گم كرد و
عينك مخصوص فاصله هاي نزديك را بر چشم زد
و
افسوس
باز هم
نديدمت...
#شيركو_بيكس
@parnian_khyial
🍁🍁
ایسلند هیچ نیروی نظامی و ارتشی ندارد !
آمار جرایم در این کشور تقریبا نزدیک به صفر است و 30 کارمند حقوقدان کار اداره قوه قضاییه این کشور را انجام میدهند..
@parnian_khyial
آمار جرایم در این کشور تقریبا نزدیک به صفر است و 30 کارمند حقوقدان کار اداره قوه قضاییه این کشور را انجام میدهند..
@parnian_khyial
۱۸ شهریور سالروز درگذشت #جلال آل احمد
( زاده ۲ یا ۱۱ آذر ۱۳۰۲ تهران -- درگذشته ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ گیلان) نویسنده، مترجم و منتقد ادبی (همسر سیمین دانشور)
جلال آلاحمد در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. وی پسر عموی آیتاله طالقانی و اصالتاً اهل شهرستان طالقان و روستای اورازان بود. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدرش احمد طالقانی، به او اجازهٔ درس خواندن در دبیرستان را نداد؛ اما او تسلیم خواست پدر نشد و در کلاسهای شبانه دارالفنون، پنهان از چشم پدر اسم نوشت و از آنجا دیپلم گرفت.
دوران نوجوانی وی تحت تأثیر تربیت مذهبی در خانواده اش گذشت. تمام اطرافیان وی از طبقه روحانیان بودهاند. جلال در بیست سالگی به خاطر درخواست پدرش به نجف رفت تا درس طلبگی بیاموزد. در سالهای آخر دبیرستان جلال با کلام کسروی و شریعت سنگلجی آشنا شد و همین مقدمهای شد برای پیوستن وی به حزب توده. پس از پایان دبیرستان، پدر او را به نجف نزد برادر بزرگش محمد تقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد، اما پس از سه ماه به تهران بازگشت. به گفته برخی نویسندگان وی در بازگشت از نجف نسبت به بسیاری از احکام شیعیان دچار دودلی و شک شده بود.
در سال ۱۳۲۲ وارد دانشسرای عالی تهران شد و در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغالتحصیل شد و تحصیل در دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامه آن صرف نظر کرد.
نامبرده نخستین مجموعهٔ داستان خود به نام «دید و بازدید» را در همین دوران منتشر کرد. او که تأثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت، به جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهشهای مردم شناسی، سفرنامهها و ترجمههای متعددی نیز پرداخت. شاید مهمترین ویژگی ادبی آلاحمد نثر او بود. نثری فشرده و موجز و در عین حال عصبی و پرخاشگر، که نمونههای خوب آن را در سفرنامههای او مثل «خسی در میقات» یا داستان-زندگینامهٔ «سنگی بر گوری» میتوان دید. در سال ۱۳۲۶ دومین کتاب خود به نام «از رنجی که میبریم» را همزمان با کنارهگیری از حزب توده چاپ کرد که بیانگر داستانهای شکست مبارزاتش در این حزب است. پس از این خروج بود که برای مدتی به قول خودش ناچار به سکوت شد که البته سکوت وی به معنای نپرداختن به سیاست و بیشتر قلمزدن بود.
با قضیهٔ ملی شدن نفت و ظهور جبههٔ ملی و دکتر مصدق بود که جلال دوباره به سیاست روی آورد. وی عضو کمیته و گردانندهٔ تبلیغات «نیروی سوم» شد که یکی از ارکان جبههٔ ملی بود. در ۹ اسفند ۱۳۳۱، بعد از اطلاع از محاصرهٔ منزل دکتر مصدق با عدهٔ دیگری از «نیروی سومیها» فوراً به آنجا رفت و در مقابل منزل دکتر مصدق به دفاع از او سخنرانی کرد؛ اشرار قصد جان او را کردند و او زخمی شد. در اردیبهشت ۱۳۳۲ به علت اختلاف با رهبران نیروی سوم از آنها هم کناره گرفت. دو کار ترجمهٔ وی، «بازگشت از شوروی» ژید و «دستهای آلوده» سارتر، مربوط به همین سالها است.
پس از کودتای ۲۸ مرداد، که ضربهٔ سنگینی بر پیکر آزادیخواهان و مبارزین با استبداد بود، آلاحمد نیز دچار افسردگی شدیدی شد. در این سالها وی کتاب خود را تحت عنوان «سرگذشت کندوها» به چاپ رساند. جلال به یک دورهٔ سکوت رفت و او به دور از تمام هیاهوهای سیاسی سعی به از نو شناختن خود کرد.
در ابتدای سال ۱۳۲۳ وارد حزب توده شد و تا انشعاب حزب توده تمام مراحل تشکیلاتی به سمت بالا را پشت سر گذاشت و سپس از حزب توده جدا شد.
به سبب اختلافی که میان وی و بقایی در زمان مصدق به وجود آمد از حزب زحمتکشان کناره جست. اخراج وی از حزب زحمتکشان از جانب دکتر بقایی بودهاست. پس از آن با رهبری شخصی به نام خلیل ملکی حزب زحمتکشان یا نیروی سوم را به راه انداخت.
جلال آلاحمد در ۴۵ سالگی درگذشت.
📚🍃
( زاده ۲ یا ۱۱ آذر ۱۳۰۲ تهران -- درگذشته ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ گیلان) نویسنده، مترجم و منتقد ادبی (همسر سیمین دانشور)
جلال آلاحمد در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. وی پسر عموی آیتاله طالقانی و اصالتاً اهل شهرستان طالقان و روستای اورازان بود. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدرش احمد طالقانی، به او اجازهٔ درس خواندن در دبیرستان را نداد؛ اما او تسلیم خواست پدر نشد و در کلاسهای شبانه دارالفنون، پنهان از چشم پدر اسم نوشت و از آنجا دیپلم گرفت.
دوران نوجوانی وی تحت تأثیر تربیت مذهبی در خانواده اش گذشت. تمام اطرافیان وی از طبقه روحانیان بودهاند. جلال در بیست سالگی به خاطر درخواست پدرش به نجف رفت تا درس طلبگی بیاموزد. در سالهای آخر دبیرستان جلال با کلام کسروی و شریعت سنگلجی آشنا شد و همین مقدمهای شد برای پیوستن وی به حزب توده. پس از پایان دبیرستان، پدر او را به نجف نزد برادر بزرگش محمد تقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد، اما پس از سه ماه به تهران بازگشت. به گفته برخی نویسندگان وی در بازگشت از نجف نسبت به بسیاری از احکام شیعیان دچار دودلی و شک شده بود.
در سال ۱۳۲۲ وارد دانشسرای عالی تهران شد و در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغالتحصیل شد و تحصیل در دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامه آن صرف نظر کرد.
نامبرده نخستین مجموعهٔ داستان خود به نام «دید و بازدید» را در همین دوران منتشر کرد. او که تأثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت، به جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهشهای مردم شناسی، سفرنامهها و ترجمههای متعددی نیز پرداخت. شاید مهمترین ویژگی ادبی آلاحمد نثر او بود. نثری فشرده و موجز و در عین حال عصبی و پرخاشگر، که نمونههای خوب آن را در سفرنامههای او مثل «خسی در میقات» یا داستان-زندگینامهٔ «سنگی بر گوری» میتوان دید. در سال ۱۳۲۶ دومین کتاب خود به نام «از رنجی که میبریم» را همزمان با کنارهگیری از حزب توده چاپ کرد که بیانگر داستانهای شکست مبارزاتش در این حزب است. پس از این خروج بود که برای مدتی به قول خودش ناچار به سکوت شد که البته سکوت وی به معنای نپرداختن به سیاست و بیشتر قلمزدن بود.
با قضیهٔ ملی شدن نفت و ظهور جبههٔ ملی و دکتر مصدق بود که جلال دوباره به سیاست روی آورد. وی عضو کمیته و گردانندهٔ تبلیغات «نیروی سوم» شد که یکی از ارکان جبههٔ ملی بود. در ۹ اسفند ۱۳۳۱، بعد از اطلاع از محاصرهٔ منزل دکتر مصدق با عدهٔ دیگری از «نیروی سومیها» فوراً به آنجا رفت و در مقابل منزل دکتر مصدق به دفاع از او سخنرانی کرد؛ اشرار قصد جان او را کردند و او زخمی شد. در اردیبهشت ۱۳۳۲ به علت اختلاف با رهبران نیروی سوم از آنها هم کناره گرفت. دو کار ترجمهٔ وی، «بازگشت از شوروی» ژید و «دستهای آلوده» سارتر، مربوط به همین سالها است.
پس از کودتای ۲۸ مرداد، که ضربهٔ سنگینی بر پیکر آزادیخواهان و مبارزین با استبداد بود، آلاحمد نیز دچار افسردگی شدیدی شد. در این سالها وی کتاب خود را تحت عنوان «سرگذشت کندوها» به چاپ رساند. جلال به یک دورهٔ سکوت رفت و او به دور از تمام هیاهوهای سیاسی سعی به از نو شناختن خود کرد.
در ابتدای سال ۱۳۲۳ وارد حزب توده شد و تا انشعاب حزب توده تمام مراحل تشکیلاتی به سمت بالا را پشت سر گذاشت و سپس از حزب توده جدا شد.
به سبب اختلافی که میان وی و بقایی در زمان مصدق به وجود آمد از حزب زحمتکشان کناره جست. اخراج وی از حزب زحمتکشان از جانب دکتر بقایی بودهاست. پس از آن با رهبری شخصی به نام خلیل ملکی حزب زحمتکشان یا نیروی سوم را به راه انداخت.
جلال آلاحمد در ۴۵ سالگی درگذشت.
📚🍃
همیشه میترسم
کسانی رو که دوست دارم
یه روز از دست بدم؛
اما باید از خودم بپرسم
آیا کسی هم هست بترسه
از اینکه منو یه روز از دست بده؟!…
#پائولو_کوئلیو
@parnian_khyial
کسانی رو که دوست دارم
یه روز از دست بدم؛
اما باید از خودم بپرسم
آیا کسی هم هست بترسه
از اینکه منو یه روز از دست بده؟!…
#پائولو_کوئلیو
@parnian_khyial
💫
این شهر
شهر قصههای مادر بزرگ نیست
که زیبا و آرام باشد
آسمانش را هرگز آبی ندیدهام
من از اینجا خواهم رفت
و فرقی هم نمی کند که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می گریزد از گم شدن نمی ترسد...
#رسول_یونان
🍁🍁
@parnian_khyial
این شهر
شهر قصههای مادر بزرگ نیست
که زیبا و آرام باشد
آسمانش را هرگز آبی ندیدهام
من از اینجا خواهم رفت
و فرقی هم نمی کند که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می گریزد از گم شدن نمی ترسد...
#رسول_یونان
🍁🍁
@parnian_khyial
🥀🕊
پیش از آنکه پاییز
آخرین پنجره ات را از من بگیرد..
پیش از آنکه تابستان
چشم هایش را ببندد..
فصل را نگه دار!
تقویمت را ورق نزن!
من انگور شهریورم!
خواهم رسید...
#عرفان نظرآهاری
.
@parnian_khyial
پیش از آنکه پاییز
آخرین پنجره ات را از من بگیرد..
پیش از آنکه تابستان
چشم هایش را ببندد..
فصل را نگه دار!
تقویمت را ورق نزن!
من انگور شهریورم!
خواهم رسید...
#عرفان نظرآهاری
.
@parnian_khyial
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت نگشت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
تصنیف زیبای " یوسف گمگشته"
غزل : #حافظ
اساتید:
#محمدرضا_شجریان
#مجید_درخشانی
#سعید_فرجپوری
#همایون_شجریان...
گروه پایور
@sher_o_asal
🍀🍀🍀
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت نگشت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
تصنیف زیبای " یوسف گمگشته"
غزل : #حافظ
اساتید:
#محمدرضا_شجریان
#مجید_درخشانی
#سعید_فرجپوری
#همایون_شجریان...
گروه پایور
@sher_o_asal
🍀🍀🍀
Telegram
attach 📎
یک شبی هم کاش خدا یک پیامبری بفرستد بیکتاب و بیآیین. فقط بیاید یادمان بدهد کسی را نزدیک خودمان نیاوریم اگر آدم ماندن نیستیم. یادمان بدهد از آدم ها ایستگاه نسازیم، هرچقدر هم که قطار پیر و خستهای باشیم و دل تنگمان کمی استراحت و آرامش بخواهد. یادمان بدهد دلربایی نکنیم اگر آدم دلدار بودن و دلبر داشتن نیستیم. یادمان بدهد جملات را، کلمات را، بوسه را، آغوش را مقدس بدانیم. یادمان بدهد تمام دردهای دیروز و ترس های امروز و نیازهای فردا را بهانه نکنیم برای ویران کردن دل نرم و نازک آدم های بیگناه سادهدل. یادمان بدهد لمس آدم ها، بوسیدنشان، وابسته کردنشان آیینی مقدس است، نه بهانه ای برای کمی روشن کردن حفره های تاریک روح.
کاش، یک شبی، خدا دلش بگیرد از این همه آدم تنها مانده زخمی. پیامبری بفرستد، پیامبر غمگین آرامی که قشنگ حرف بزند. پیامبری که حوصله داشته باشد حرفهایمان را بشنود، دردهایمان را گریه کند، بیقضاوت. بیبشارت بهشت، که از وعده های دور خستهایم. کاش، خدا دلش بگیرد، و پیامبری بیاید که از نو مومن کند ما را به آدم بودن ...
#حمید_سلیمی
@parnian_khyial
کاش، یک شبی، خدا دلش بگیرد از این همه آدم تنها مانده زخمی. پیامبری بفرستد، پیامبر غمگین آرامی که قشنگ حرف بزند. پیامبری که حوصله داشته باشد حرفهایمان را بشنود، دردهایمان را گریه کند، بیقضاوت. بیبشارت بهشت، که از وعده های دور خستهایم. کاش، خدا دلش بگیرد، و پیامبری بیاید که از نو مومن کند ما را به آدم بودن ...
#حمید_سلیمی
@parnian_khyial
نامههایت در صندوق پستی من
کبوترانی خانگیاند
بیتاب خفتن در دستهایم
یاسهایی سفیدند
به خاطر سفیدی یاسها از تو ممنونم
میپرسی در غیابت چه کردهام؟
غیبتت!؟
تو در من بودی!
با چمدانت در پیادهروهای ذهنم راه رفتهای!
ویزای تو پیش من استُ
بلیط سفرت!
ممنوع الخروجی
از مرزهای قلب من
ممنوع الخروجی
از سرزمین احساسم
نامههایت کوهی از یاقوت است
در صندوق پستی من
از بیروت پرسیده بودی
میدانها و قهوهخانههای بیروت،
بندرها وُ هتلها وُ کشتیهایش
همه وُ همه در چشمهای تو جا دارند!
چشم که ببندی
بیروت گم میشود
نزار قبانی
مترجم یغما گلرویی
@parnian_khyial
کبوترانی خانگیاند
بیتاب خفتن در دستهایم
یاسهایی سفیدند
به خاطر سفیدی یاسها از تو ممنونم
میپرسی در غیابت چه کردهام؟
غیبتت!؟
تو در من بودی!
با چمدانت در پیادهروهای ذهنم راه رفتهای!
ویزای تو پیش من استُ
بلیط سفرت!
ممنوع الخروجی
از مرزهای قلب من
ممنوع الخروجی
از سرزمین احساسم
نامههایت کوهی از یاقوت است
در صندوق پستی من
از بیروت پرسیده بودی
میدانها و قهوهخانههای بیروت،
بندرها وُ هتلها وُ کشتیهایش
همه وُ همه در چشمهای تو جا دارند!
چشم که ببندی
بیروت گم میشود
نزار قبانی
مترجم یغما گلرویی
@parnian_khyial
🔻مردم به حرف چه کسی «اعتماد» کنند؟
🚻 از #مهندس_بازرگان تا روحانی و مهران مدیری و ...!
✍️ احسان محمدی
📻 «یک روز پس از پیروزی انقلاب این شایعه در تهران پیچید که آب لوله کشی #مسموم شده است و موجی از نگرانی در میان مردم به وجود آمد. همان شب (شامگاه ۲۳ بهمن ۵۷) مهندس بازرگان به رادیو رفت و به گواه مجری یک لیوان آب نوشید و گفت: خیال مردم آسوده باشد. هیچ مسمومیتی در کار نیست و اگر باشد تا پایان این برنامه مشخص می شود.
↙️ بازرگان نه تنها نخست وزیر بود که در خاطره نسل قبل به عنوان مجری پروژه لوله کشی آب تهران در اوایل دهه ۳۰ نیز شناخته می شد و از این نظر سخن او حجت به شمار می رفت و خوش بختانه شایعه تکذیب شد. جسارت و ابتکار بازرگان اما در خاطره ها ماند.»
📻 نقل کنندۀ این خاطره یک روزنامه نگار شناخته شده است و چند نکته در این ماجرا جلب توجه می کند. این که بازرگان در «رادیو» آب می نوشد. یعنی رسانه ای که #تصویر ندارد!
↙️ #مجری برنامه به شنونده ها گواهی می دهد که او دیده که او آب را نوشیده و مردم #ندیده به مهندس بازرگان اعتماد می کنند و از آب آشامیدنی بدون هراس مصرف می کنند.
دقت کنید که موضوع آب به سلامت افراد ربط داشت و آن شایعه در روزهای پرالتهاب انقلاب و تغییر رژیم می توانست به شدت باور پذیر باشد. اما چرا مردم حرف بازرگان را باور کردند؟
↙️ این روزها «بحران»! خمیردندان نداریم اما کافیست که چند سلبریتی، کانال پربیننده تلگرامی یا اینستاگرامی شایعه کنند که مواد اولیه خمیردندان وارد نمی شود و جلوی واردات محصول را هم گرفته اند.
یک ساعت بعد هزاران نفر که حتی در عمرشان مسواک هم نزده اند به فروشگاه ها حمله می کنند، قفسه ها خالی می شود، محتکران خمیردندان انبار می کنند و قیمت آن به سرعت نور افزایش پیدا می کند!
حالا تصور کنید این چند چهره شناخته شده بیایند و در #تلویزیون نه #رادیو رو به مردم بگویند نگران نباشید، خمیردندان اندازه کافی هست. واکنش «عموم» مردم:
1️⃣ #آذری_جهرمی وزیر جوان: ما هر وقت باور کردیم که سرعت اینترنت واقعیه اون وقت حرفت در مورد خمیردندون رو باور می کنیم!
2️⃣ #مهران_مدیری: بهش گفتن برو اینو بگو تا مردم آروم بشن به جاش پرونده اون وام ها و هدیه هات رو برات درست می کنیم!
3️⃣ #سردار_قالیباف: شما خمیردندونت هم تموم میشه سوار هواپیما میشی میری اونور آب میگیری میاری خلبان!
4️⃣ #اصغر_فرهادی: شما که مشکل نداری، خمیر دندون کم هم بیاید برات از خارج می فرستن. اصلاً خود #پنه_لوپه_کروز میاره دم در خونه تحویلت می ده!
5️⃣ #صادق_زیباکلام: ما یه فامیل داریم تو بچه های بالا، میگه زیباکلام رو به خاطر حرفاش تندش می خوان بندازن زندان، الان گفتن بهش اینا رو بگو آشوب نشه در عوض نمیری زندان، این هم قبول کرده!
6️⃣ #علی_دایی: بهش گفتن برو اینا رو بگو، جلو التهاب بازار رو بگیر، همین که کی روش رفت تو رو می کنیم سرمربی تیم ملی!
7️⃣ #علی_لاریجانی: اگه رئیس مجلس اینو نگه کی بگه؟ شما اگه راست میگی لایحه شفافیت عملکرد نماینده ها رو بررسی کن!
8️⃣ #سیف رئیس سابق بانک مرکزی: معلومه که شما نباید نگران باشی، دخترت از #استرالیا برات می فرسته!
9️⃣ دکتر #حسن_روحانی:
- یعنی خیالمون راحت باشه #دلار گرون نمیشه آقای رئیس جمهور؟
- بله! ...
آدم عاقل جای دلار می نویسه خمیردندون!
↙️... موضوع ساده است. بخش بزرگی از مردم اعتمادشان را به رهبران فکری و مدیران جامعه از دست داده اند. در همه این سالها هم جریان هایی با تخریب چهره های ملی از آنها اعتبارزدایی کرده اند و حالا که نیاز است مردم به حرف کسی اعتماد کنند، برای خرید پوشک و دلار و سکه و نوار بهداشتی و پراید به بازار یورش نبرند، حرف هیچکس را باور نمی کنند.
↙️ دولت، به یک «مهندس بازرگان» سال 57 نیاز دارند که مردم حرفش را باور کنند. وقتی چهره های محترم و باتجربه سیاست و اقتصاد را به دلایل واهی خانه نشین و منزوی و محصور کردیم، وقتی از روشنفکران اعتبارزدایی شد، وقتی روزنامه نگاران را به عنوان عوامل دشمن معرفی کردند، وقتی اساتید دانشگاه را به حاشیه راندند، برای جامعه مرجع فکری قابل اعتمادی نماند.
مردم به حرف چه کسی اعتماد کنند و به بازار نریزند؟
↙️ حرف چه کسی آنها را آرام می کند که ملتهب نشوند؟ چند نفر باقی مانده که اگر بیایند تلویزیون و بگویند مردم نگران نباشید و تا چند ماه دیگر دلار ارزان می شود و بازارها از پوشک لبریز و ... مردم حرف آنها را باور می کنند و نمی گویند سبیل این را چرب کرده اند؟ وقتی بُن را می بریدید به فکر سقوط شاخه بودید؟
@parnian_khyial
🚻 از #مهندس_بازرگان تا روحانی و مهران مدیری و ...!
✍️ احسان محمدی
📻 «یک روز پس از پیروزی انقلاب این شایعه در تهران پیچید که آب لوله کشی #مسموم شده است و موجی از نگرانی در میان مردم به وجود آمد. همان شب (شامگاه ۲۳ بهمن ۵۷) مهندس بازرگان به رادیو رفت و به گواه مجری یک لیوان آب نوشید و گفت: خیال مردم آسوده باشد. هیچ مسمومیتی در کار نیست و اگر باشد تا پایان این برنامه مشخص می شود.
↙️ بازرگان نه تنها نخست وزیر بود که در خاطره نسل قبل به عنوان مجری پروژه لوله کشی آب تهران در اوایل دهه ۳۰ نیز شناخته می شد و از این نظر سخن او حجت به شمار می رفت و خوش بختانه شایعه تکذیب شد. جسارت و ابتکار بازرگان اما در خاطره ها ماند.»
📻 نقل کنندۀ این خاطره یک روزنامه نگار شناخته شده است و چند نکته در این ماجرا جلب توجه می کند. این که بازرگان در «رادیو» آب می نوشد. یعنی رسانه ای که #تصویر ندارد!
↙️ #مجری برنامه به شنونده ها گواهی می دهد که او دیده که او آب را نوشیده و مردم #ندیده به مهندس بازرگان اعتماد می کنند و از آب آشامیدنی بدون هراس مصرف می کنند.
دقت کنید که موضوع آب به سلامت افراد ربط داشت و آن شایعه در روزهای پرالتهاب انقلاب و تغییر رژیم می توانست به شدت باور پذیر باشد. اما چرا مردم حرف بازرگان را باور کردند؟
↙️ این روزها «بحران»! خمیردندان نداریم اما کافیست که چند سلبریتی، کانال پربیننده تلگرامی یا اینستاگرامی شایعه کنند که مواد اولیه خمیردندان وارد نمی شود و جلوی واردات محصول را هم گرفته اند.
یک ساعت بعد هزاران نفر که حتی در عمرشان مسواک هم نزده اند به فروشگاه ها حمله می کنند، قفسه ها خالی می شود، محتکران خمیردندان انبار می کنند و قیمت آن به سرعت نور افزایش پیدا می کند!
حالا تصور کنید این چند چهره شناخته شده بیایند و در #تلویزیون نه #رادیو رو به مردم بگویند نگران نباشید، خمیردندان اندازه کافی هست. واکنش «عموم» مردم:
1️⃣ #آذری_جهرمی وزیر جوان: ما هر وقت باور کردیم که سرعت اینترنت واقعیه اون وقت حرفت در مورد خمیردندون رو باور می کنیم!
2️⃣ #مهران_مدیری: بهش گفتن برو اینو بگو تا مردم آروم بشن به جاش پرونده اون وام ها و هدیه هات رو برات درست می کنیم!
3️⃣ #سردار_قالیباف: شما خمیردندونت هم تموم میشه سوار هواپیما میشی میری اونور آب میگیری میاری خلبان!
4️⃣ #اصغر_فرهادی: شما که مشکل نداری، خمیر دندون کم هم بیاید برات از خارج می فرستن. اصلاً خود #پنه_لوپه_کروز میاره دم در خونه تحویلت می ده!
5️⃣ #صادق_زیباکلام: ما یه فامیل داریم تو بچه های بالا، میگه زیباکلام رو به خاطر حرفاش تندش می خوان بندازن زندان، الان گفتن بهش اینا رو بگو آشوب نشه در عوض نمیری زندان، این هم قبول کرده!
6️⃣ #علی_دایی: بهش گفتن برو اینا رو بگو، جلو التهاب بازار رو بگیر، همین که کی روش رفت تو رو می کنیم سرمربی تیم ملی!
7️⃣ #علی_لاریجانی: اگه رئیس مجلس اینو نگه کی بگه؟ شما اگه راست میگی لایحه شفافیت عملکرد نماینده ها رو بررسی کن!
8️⃣ #سیف رئیس سابق بانک مرکزی: معلومه که شما نباید نگران باشی، دخترت از #استرالیا برات می فرسته!
9️⃣ دکتر #حسن_روحانی:
- یعنی خیالمون راحت باشه #دلار گرون نمیشه آقای رئیس جمهور؟
- بله! ...
آدم عاقل جای دلار می نویسه خمیردندون!
↙️... موضوع ساده است. بخش بزرگی از مردم اعتمادشان را به رهبران فکری و مدیران جامعه از دست داده اند. در همه این سالها هم جریان هایی با تخریب چهره های ملی از آنها اعتبارزدایی کرده اند و حالا که نیاز است مردم به حرف کسی اعتماد کنند، برای خرید پوشک و دلار و سکه و نوار بهداشتی و پراید به بازار یورش نبرند، حرف هیچکس را باور نمی کنند.
↙️ دولت، به یک «مهندس بازرگان» سال 57 نیاز دارند که مردم حرفش را باور کنند. وقتی چهره های محترم و باتجربه سیاست و اقتصاد را به دلایل واهی خانه نشین و منزوی و محصور کردیم، وقتی از روشنفکران اعتبارزدایی شد، وقتی روزنامه نگاران را به عنوان عوامل دشمن معرفی کردند، وقتی اساتید دانشگاه را به حاشیه راندند، برای جامعه مرجع فکری قابل اعتمادی نماند.
مردم به حرف چه کسی اعتماد کنند و به بازار نریزند؟
↙️ حرف چه کسی آنها را آرام می کند که ملتهب نشوند؟ چند نفر باقی مانده که اگر بیایند تلویزیون و بگویند مردم نگران نباشید و تا چند ماه دیگر دلار ارزان می شود و بازارها از پوشک لبریز و ... مردم حرف آنها را باور می کنند و نمی گویند سبیل این را چرب کرده اند؟ وقتی بُن را می بریدید به فکر سقوط شاخه بودید؟
@parnian_khyial
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بعد از زلزله ۸ ریشتری پری روز ژاپن ی فروشگاه اقدام بفروش غذاو نوشیدنی با تخفیف ۱۰۰ ین کرده اونوقت مردمش نه تنها به این فروشگاه حمله نکردن بلکه ساعتها تو صف خرید منتظر موندن
@parnian_khyial
@parnian_khyial
میخواهم بمیرم
میخواهم میلیاردها بار بمیرم
و در جهانی برخیزم
که در آن هر انسانی
بیش از یک بار نمیرد.
| #ژاک_پرهور |
@parnian_khyial
میخواهم میلیاردها بار بمیرم
و در جهانی برخیزم
که در آن هر انسانی
بیش از یک بار نمیرد.
| #ژاک_پرهور |
@parnian_khyial