پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
300 subscribers
31.9K photos
10.7K videos
7.34K files
8.92K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
«کلپتوکراسی» چیست؟
«کلیپتوکراسی» نوعی از حکومت است که بر پایه ٔ غارت اموال عمومی و تاراج منابع ملی بنا شده است.
این نوع حکومت بیشتر در کشورهای توسعه نیافتهٔ دارای رژیمهای دیکتاتوری، سرزمین‌هایی که مردمش از سطح آگاهی اندکی برخوردارند و به حقوق خود واقف نیستند و از بلوغ سیاسی و فرهنگی فاصله دارند و همچنین اقتصاد آنها دولتی است دیده می‌شود. همسنگ فارسی مناسب و رسا برای این مفهوم ، «دزد سالاری» یا «یغما سالاری» است.
از مشکلات و آسیبهای کلپتوکراسی یکی این است که در آن فساد از سطوح مدیریتی کلان به خُرد گسترش می‌یابد و در جامعه شایع می‌شود و هرکس که به منابعی دسترسی دارد، بسته به میزان نفوذ و توان و جایگاه خود دست یغما و چپاول بدان می‌یازد، پدیده‌ای که خود تباهی جوامع و سقوط اخلاقیات آن را به دنبال خواهد داشت.
دیگر این که چون مبالغی که توسط سردمداران و صاحبان پست و قدرت به تاراج می‌رود همه از منابع عمومی است که بایستی خرج پیشرفت و توسعه شود، بنابراین سطح و کیفیت زندگی و میزان برخورداری مردم به شدت رو به کاهش می‌نهد و رفاه و امنیت اجتماعی در سطح پایینی قرار می‌گیرد.
علاوه بر این به علت دست داشتن صاحبان اصلی قدرت در فسادها، اجازهٔ شفافیت در اقتصاد داده نمی‌شود تا به راحتی به سودجویی‌های خود بپردازند و نتیجهٔ این است که اقتصاد در این کشورها انحصاری، مریض، فاسد، غیرشفاف و ناایمن است.
مشکل دیگر این است که به علت نبود سیستم بوروکراسی درست و مراجع بررسی‌کننده در این موارد و عدم وجود عدالت، کسانی که بر مشاغل دولتی می‌نشینند در هر جایگاهی که باشند بر گردهٔ مردم سوار شده و بر آنان ظلم می‌کنند و درعین حال وظایف خود را انجام نمی‌دهند.
برآیند همهٔ موارد یاد شده این است که در این جوامع فساد، دزدی، رشوه‌خواری و رانت‌بازی رواج می‌یابد و نیز طبقه‌ای ناراضی به‌وجود می‌آید که همان عامهٔ مردمند.
این طبقه براین باورند که حقوقشان ضایع شده و عده‌ای در کشور حقشان را می‌خورند و به ایشان ظلم می‌کنند.
بنابراین، این گروه هم در هر جا که بتوانند دست به تلافی زده و با تخریب کردن، دزدی، درست کار نکردن، کوتاهی در انجام وظایف، کم‌فروشی و احتکار خشم خود را فرو می‌نشانند و با این توجیه که «حق ماست، همه می‌خورند چرا ما نخوریم» خود و دیگران را قانع می‌کنند.
اینگونه است که اقتصاد یک کشور به سراشیب سقوط و تباهی می‌غلتد و دچار رکود می‌شود.
بدین‌ترتیب فساد اقتصادی و سیاسی در این جوامع تبدیل به فرهنگ غالب شده و جزئی جدانشدنی از زندگی روزمرهٔ مردم می‌شود و فرهنگ و اخلاقیات از آن رخت می‌بندد. بزرگترین مشکل این نظامهای حکومتی «سقوط اخلاقیات و انسانیت» است.........
 
@parnian_khyial
در نگاه اول
تصور داریم ایشان در جلسه خواب است.
اما
معلم پیشکسوت یوسف معنائی
دبیر ادبیات بندرعباس
این گونه جان به جان آفرین تسلیم کرده است.

"درختان ایستاده می میرند! ''
 
@parnian_khyial
رویاهایت.

جنون بیداری را
بر شب می بارند
بر شب سنگ می زند
شعرم
عشق قصه میشود
در قاموس شب
در انتظاری تا پریچهری
دوباره هزار ویک شب
شعرم را تکرار کند
شاید که دیو سیاه دل بگریزد.

وفروهر ها شهر را با عشق

آذین ببندند

#بینا
 
@parnian_khyial
-از آدم‌ها بت نسازید!
این خیانت است.
هم به خودتان، هم به خودشان.

خدایی می‌شوند که؛
خدایی کردن نمی‌دانند!
و شما در آخر می‌شوید،
سر تا پا کافر خدای خود ساخته…

📓 غروب بتان
#نیچه


@parnian_khy
-امروز 25 اوت سالروز درگذشت ویلهلم نیچه؛
فیلسوف، شاعر، منتقد فرهنگی،
آهنگساز و فیلولوژیست بزرگ آلمانی.
 
@parnian_khyial
‍ اینجا جل جتای کیست
که عشق را
این گونه ساده
تقسیم می کنند

بگذار این نهال عشق
بروید
شاید دوباره زمین با شادی
نفس بکشد
وبرلب هرکس
ترانه ای باشد شاد
برای بخشیدن سهم خود
به آفتاب

تاعشق برشانه های هرکس
که ازین حوالی می گذرد
بنشیند سرخوش

بگذار انسان نام تو باشد
با خوی فرشتگان
و پرندگان
بر سرشانه های تو بنشینند
برای دانه برچیدن ازدستانت
بی هراسی

بگذار دستان‌تو
داس مرگ نباشند
وانگشتت اشاره به مرگ
تا جهانی آسوده تصویر کنیم
در جغرافیای چشمانت

بگذار تو عین عشق باشی
وجهان کمال همنشین ات

#بینا
 
@parnian_khyial
4_391357673414591789.3gp
8.5 MB
دفترچه ممنوع
الپا دسبدس بهمن فرزانه
 
@parnian_khyial
باقیمانده روزتون سرشار از شعف ☺️

🍁🍁 
@parnian_khyial
اگر دعا كنيم، ايمان خواهيم داشت، اگر ايمان داشته باشيم، محبت خواهيم نمود و اگر محبت كنيم، خدمت نيز خواهيم كرد.


🕴مادر ترزا
 
@parnian_khyial
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
  @parnian_khyial
🍂
#انقلاب✊️✊🏽✊🏿

#طنز

درباره‌ی انقلاب یک سوءتفاهم بزرگ وجود دارد: این‌که انقلاب حاصل حرکت توده‌هاست و پیروزی آن تحقق خِرَد گروهی جامعه است. اگر چنین بود روس‌ها خودشان به انقلاب فوریه‌ی 1917 که استعفای تزار و شکل‌گیری یک حکومت ناپایدار دموکراتیک را در پی داشت رضایت می‌دادند و انقلاب اکتبر مخرب و خونین رخ نمی‌داد. توده‌ها، عامه‌ی مردم، فوتبال نگاه می‌کنند و در صف نان می‌ایستند و از زمین و زمان بد می‌گویند و غر می‌زنند، اما هیچ‌گاه انقلاب را شروع نمی‌کنند.

خب با این حساب چه کسی انقلاب را شروع می‌کند و مهم‌تر از آن شما چطور می‌توانید خودتان را قاطی ماجرا کنید تا از این نمد کلاهی به شما برسد؟

یک قانون مهم و اساسی این است که به صورت نامحسوس مردم را وادار کنید که کار اصلی را انجام دهند. تحت هیچ شرایطی، تکرار می‌کنم، هیچ شرایطی، کوکتل مولوتف حمل نکنید یا پیشاپیش جمعیت تظاهرکننده پرچم و بنر دست نگیرید، چون ممکن است به صورت جدی صدمه ببینید و از سفره‌ی انقلاب هیچ سهمی به شما نرسد.
لنین و یاسر عرفات را به عنوان دو سازمان‌دهنده‌ی بزرگ انقلاب‌ها و جنبش‌های مردمی درنظر بگیرید: تنها وقتی پا به وطن‌شان گذاشتند که از پیروزی انقلاب‌شان مطمئن شدند. (ص71)


👈«لنین معتقد بود که: آزادی آنقدر ارزشمند است که باید پیوسته جیره‌بندی شود.»😳


📕 #چگونه_بر_جهان_حکومت_کنیم؟
(راهنمای دیکتاتور بلندپرواز)
#آندره_د_گیلوم
برگردان: #حسین_یعقوبی
#نشر_مروارید
🍁🍂🌾🍃 
@parnian_khyial
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
4_391357673414591789.3gp
نام کتاب: دفترچه ی ممنوع
نویسنده: آلبا دسس پسس
ترجمه ی بهمن فرزانه

حجم این کتاب با فرمت mp3 و کیفیت ۶۴ kbps 289 مگابایت میباشد



آلبا دسس پدس در اغلب رمان هایش به زنان و مسائل آنها پرداخته است. «دفترچه ممنوع» یکی از رمان های مشهور اوست که توسط راوی اول شخص روایت می شود. خصوصیت بهره مندی از راوی اول شخص، ایجاد همذات پنداری در مخاطب است، ولی نویسنده به نحوی از این روایت اول شخص بهره برده که مخاطب با راوی کاملاً همراه نیست و در بسیاری از مواقع به منتقد او نیز تبدیل می شود.

رمان «دفترچه ممنوع» روایت کننده زندگی زنی به نام والریا است. والریا، همسرش میشل، دخترش میرلا و پسرش ریکاردو در شرایط نابسامان اجتماعی و اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم، در رم زندگی می کنند. داستان با خرید یک دفترچه خاطرات توسط والریا آغاز می شود. والریا تصمیم می گیرد خاطرات زندگی اش را در این دفترچه بنویسد. در ابتدا والریا تصور می کند که این دفترچه، روایت کننده زندگی خوشبخت او و خانواده اش خواهد بود، ولی با گذشت زمان متوجه می شود که نه عشق، بلکه ساختار های اجتماعی توجیه کننده، خانواده و روابط خانوادگی آنها را کنار یکدیگر نگاه داشته است. والریا در پایان داستان، نگران از آنچه در جریان خاطره نویسی از آنها آگاهی یافته است، ناتوان از تغییر وضعیت موجود، تصمیم به سوزاندن دفترچه سیاه خاطرات خود می گیرد.




 
@parnian_khyial

 
📚 "کتاب را دریابید، نفَسش به شماره افتاده است"

کتاب، با خود بودن و با خود زیستن است.
آن که خود را نمی تواند تحمل کند، نمی تواند بخواند.
کتاب، ملاقات با معانی نهفته در قلب واژگانی است که در هنگامه‌ی سکوت، لب به سخن می‌گشایند. صدایی که نه با گوش، با چشم شنیده می‌شود.

کتاب، نوای مسافری است که می‌دانست و می‌داند، انسان رفتنی است، پس، اندیشه‌اش را به دست کلماتی به امانت نهاد تا جاودانه‌اش کند.

کتاب‌هایی که از دور دست‌های تاریخ می‌آیند نشان می‌دهند آدمیان در طول تاریخ چه مسئله‌ها و رنج‌های مشترکی داشته و دارند. از این رو کتاب، ما را به هم نزدیک می‌کند. و به ما نشان می‌دهد که چقدر خویشاوند یکدیگریم.

کتاب، آسمانِ غمگینِ تنهایی آدمی را رنگ آمیزی می‌کند تا از بارِ زیستن اندوهناکش بکاهد. بی هیاهو، اما مشفقانه کنارش می‌نشیند و لحظه‌هایش را سرشار از لذتِ دانستن می‌کند.

کتاب، نردبانی است که روندگانش را بر بام بلند معانی ژرف برمی‌کشد. او را به خورشید گرم خویشتنِ خویش نزدیک ‌تر و با خودش آشنا‌تر می ‌کند.

کتاب، پنجره‌ای است برای گونه‌ای دیگر نگریستن به جهان.
روزنه‌ای است تا حقیقت بر سیاه چاله‌ی درون جاری شود.

کتاب، از خویش بیرون آمدن و با ذهن دیگران اندیشیدن و به خود بازگشتن و با خود زیستن است. پرواز از قفس تنگ اندیشه‌ای خُرد به آسمان پهناور اندیشه‌هایی بزرگ و گشودن افق دور دست، پیش چشم روندگان است.

کتاب اما در سرزمین من، حالش خوش نیست. نفَس‌هایش به شماره افتاده و گَردِ ملالت بر رخسارش نشسته است. وقتی چنین است، گویی پنجره‌ها بسته و هوای درون مان گرفته و تاریک است.
به عیادتش برویم. بدانیم هرگاه حال کتاب خوب باشد، حال همه‌ی ما خوب خواهد شد. اگر از تیرگی برون آید، از تیره روزی نجات خواهیم یافت.

نجات ما در نجات کتاب است.

✍️ علی زمانیان - ...97/06/03
 
@parnian_khyial
💫

دیریست
در این کوهستانِ سنگر
عشق از هر طرف مرا در خود گرفتەاست.
این تنها محاصرەای‌ست
روحم آرزو دارد
هر روز نزدیک‌تر شود؛
این تنها محاصرەای‌ست
تا حلقەاش تنگ‌تر شود،
و زمانش طولانی‌تر،
آزادترم؛
این تنها محاصرەای‌ست
آرزو دارم،
از آن رهایی نیابم!

#شیرکو_بیکس

 
@parnian_khyial
🍁🍁
Forwarded from 𝓑𝓮𝓱𝓷𝓪𝔃
به زنانی که می‌اندیشند



نهصد هزار زندانی،
پانصد هزار سیاسی،
یک میلیون کارگر!

خاتونِ خواب‌ها!
نیروی اُستواری به آنان ببخش!
خوشبختیِ بر زمین بودن،
در این سیاهی بی‌مَرز...
لب‌های عاشقی به آنان ببخش
که همطعمِ فراموشیِ رنج‌ها باشد!

خاتونِ خواب‌ها!
اِی دختر!
همسر!
مادرُ خواهر!
با سینه‌های بوسه‌پوش،
سرزمینی از آن دست که می‌خواهند به آنان ببخش!
سرزمینی خواستارِ زندگی!
سرزمینی که در آن شراب ترانه می‌خواند،
سُنبُله‌هایَش سرخوشند،
کودکانش چابک و گران‌سالانش به طراوت سپیدارند!
آن‌جا می‌شَوَد با زنان سخن گفت!

✍️ #پل_الوار

📙 #تمام_کودکان_جهان_شاعرند
اگر در جهان راهی یافت می شد که آبِ رفته را به جوی بازگرداند، ارزش داشت که به خطاهای گذشته خود بیندیشیم؛ ولی به راستی گذشته را باید از آنِ گذشتگان دانست؛ گذشته از آن گذشتگان است و آینده از آنِ توست.

مادام که از آنِ توست، نگهش دار و افکارت را، نه روی آزاری که در گذشته رسانده ای، بلکه روی کمکی که اکنون می توانی انجام دهی، متمرکز کن!

خرمگس
اتل لیلیان وی نیچ



 
@parnian_khyial
💫


چشمهایم را باز کردم
بوی تو در خانه‌ام
پیچیده بود ؛
به گمانم
خیالت تا صبح در آغوشم بود !

#یوسف_آذرتـــاش


 
@parnian_khyial
🍁🍁
همه‌ی آ‌نهایی که مرا می‌شناسند،
می‌دانند چه آدمِ حسودی هستم!
و همه‌ی آنهایی که تو را می‌شناسند...
آه...
لعنت !
لعنت به همه‌ی آنهایی که تو را می‌شناسند!❤️

#نزار_قبانی

 
@parnian_khyial
 
شاهد عشق مرا گوی چه افتاده به جان
که چو شب باز شود این همه غوغا دارد
عاشقی، بی دلی و این همه غوغاسالار
گو چرا عشق هم اینگونه هواخواه دارد
#بینا(بداهه
 شب همراهان عزیز بخیر وشادی
@parnian_khyial
تو يك زني
شبيه تمام زن هايي كه مي شناسم
قدم مي زني
آواز مي خواني
تنها تفاوت تو با زنهاي ديگر در تو نيست
در من است
تو زني هستي كه من دوستت دارم
تو زني هستي كه در شعرهاي من هستي
آغوش مرا دوست داري
تو خواب نيستي
رويايي دست نيافتني
تو را من خلق كرده ام

نزار قباني 
@parnian_khyial