پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
298 subscribers
31.9K photos
10.7K videos
7.34K files
8.92K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
🔸فساد ۱۰۰۰میلیاردی مسئولان، خلاف ۱۰۰میلیونی شهروندان

حمیدرضا ترقی، عضو شورای مرکزی حزب موتلفه در #خبرآنلاین نوشت:

*باید مبارزه با فساد را از درون دولت، قوه قضایی و قوه مقننه شروع کرد. فساد وقتی در لایه های بالا توجیه می شود، قبح آن برای مردم کوچه و خیابان می ریزد.

*می گویند حقوق های نجومی وفق قانون بوده است. در چنین حالتی طبیعی است که در لایه های پایین تر نمی شود جلوی مسائل فسادزا را گرفت چون وقتی فساد هزار میلیاردی توجیه می شود، تخلف 100 میلیون تومانی یک فردعادی که دیگر چیزی نیست.

*فساد بدون همکاری افرادی در بدنه دستگاه های اجرایی امکان پذیر نیست. به عبارت دیگر افراد در بدنه دستگاه ها باید کمک کنند تا فساد شکل بگیرد، وقتی چنین کسانی حذف شوند دیگر راهی برای فساد پیدا نمی شود.
گفت‌وگو برای بستن زنگوله‌ها به گردن گربه‌ها



🔹 عبید زاکانی حکایت می‌کند که موش‌های خانه‌ای از دست گربه خون‌ریز سخت به تنگ آمده بودند و راهکاری می‌جستند. موشی پیشنهاد کرد که بند زنگوله‌ای را شبانه از گردن بزغاله پاره کرده و بر گردن گربه ببندند تا به هنگام نزدیک شدنش، موش‌ها هشیار شده و گریزان شوند. زنگوله که به دست آمد مقرر شد همان موشی که پیشنهاد داده بود زنگوله به گردن گربه ببندند، خودش این کار را انجام دهد. آن موش رفت و دیگر هیچ موشی او را ندید. نتیجه داستان عبید زاکانی برای سیاست‌گذاری عمومی چیست؟

🔹 داستان ما به زندگی موش‌های حکایت عبید زاکانی شبیه است. سؤال مهمی سال‌ها بی‌پاسخ مانده است: «اشتباه کردن ذاتی انسان و نظام‌های انسانی است، اما تکرار سیاست‌های اشتباه چرا صورت می‌گیرد؟» نتایج مشاهده‌شده در اقتصاد، محیط‌زیست و جامعه نشان می‌دهد سیاست‌های بانکی، مالی، ارزی، آب و انرژی، بهداشت و درمان، امور خارجه و مدیریت مسائل و آسیب‌های فرهنگی و اجتماعی ایرادات جدی داشته که جامعه ایرانی را در وضعیت فعلی قرار داده است. این سیاست‌ها عین گربه داستان عبید، هر چند وقت یکبار از راه می‌رسند و ما هم‌چون موش‌های بی‌دفاع قربانی آن‌ها می‌شویم. برخی از آن‌ها هم همیشه هستند.

🔹 مسأله پس این می‌شود که چگونه باید از شر گربه سیاست‌های خون‌ریز و خانه‌خراب‌کن خلاص شد؟ ایران، گربه روی نقشه جهان، چگونه می‌تواند از شر گربه این گونه سیاست‌ها خلاص شود؟ برخی مثل موش‌های داستان عبید حکم به مهاجرت می‌دهند و از این سرزمین می‌روند. برخی تسلیم قضا و قدر می‌شوند تا چه زمانی گربه آن‌ها را قربانی کند. راه دیگر اما بستن زنگوله‌ای به گردن گربه است تا به محض آن‌که گربه این سیاست‌های نادرست تکان خورد، همگان بدانند که دوباره خطری در راه است؛ اما درست برخلاف داستان عبید، با صدای زنگوله فرار نکنند و در مقابل سیاست‌های غلط بایستند. این جای داستان با حکایت عبید متفاوت می‌شود.

🔹 آن زنگوله چیست که باید به گردن سیاست‌های غلط بست؟ سیاست‌های نادرست البته بسیارند و زنگوله‌های بسیار لازم است. بدون این زنگوله‌ها، گربه سیاست‌های غلط و ناکارآمدی، در هر دولت، حکومت، سازمان و دوره‌ای ما را خواهد خورد. برخی از این گربه‌ها چهل، پنجاه و شصت ساله هستند. من فکر می‌کنم دو زنگوله‌ عبارتند از:

🔹 زنگوله گزارش مکتوب بیان اشتباهات و آشکارسازی آن‌ها: کسانی باید مسئولیت بپذیرند و به اشتباهات اعتراف کنند، حتی اگر خودشان در اشتباهات گذشته نقش نداشته‌اند. رئیس بانک مرکزی عوض شده، اما تصریح نشده که کدام اشتباهات رئیس قبلی بانک مرکزی ما را به وضع فعلی رسانده است و بانک مرکزی چگونه آن‌ها را تکرار نخواهد کرد یا مانع تکرار اشتباهات بقیه عناصر نظام بانکی می‌شود.

🔹 زنگوله بیان خسارات ناشی از اشتباهات: سدی به اشتباه ساخته شده، قانونی به نادرست تصویب شده، کارخانه‌ای غلط جایابی شده، ارز به غلط قیمت‌گذاری و توزیع‌ شده؛ اما خسارات این‌ها هیچ وقت برآورد نمی‌شود و به اطلاع کسی رسانده نمی‌شود. مردم و متخصصان گوشه و کنار چیزهایی می‌گویند، اما مجریان و سیاست‌گذاران این اشتباهات اغلب به صورت قهرمانانی که قدرشان شناخته نشده است، از صحنه خارج می‌شوند. زنگوله‌ای به گردن گربه اشتباهات آن‌ها بسته نمی‌شود و به همین دلیل قادرند دو سه سال بعد در قامت منجی به صحنه بازگردند و منت هم سر ما بگذارند که این چند وقت که نبودیم چه بلاها که سرتان نیامد.

🔹کسانی باید به اشتباهات با صراحت اعتراف کنند و مثل همان موشی که رفت تا زنگوله به گردن گربه ببندد، صندلی‌شان را ترک کنند و دیگر پیدای‌شان نشود. لازم نیست خورده شوند، همین که دیگر پیدای‌شان نشود و ژست مدیر قهرمان مظلوم نگیرند، کافی است. مدیران ارشد ممالک مترقیه، اغلب بعد از کنار رفتن از سمت‌های‌شان، به سرعت کتاب تجارب و دست‌‌آوردها و شکست‌های خود را می‌نویسند. مدیران ما شاید از آن جهت که «هیچ وقت نمی‌روند» بنابراین اکثریت غالب‌شان کتابی هم درباره مدیریت‌شان نمی‌نویسند. اشتباهات‌‌شان را خودشان نمی‌پذیرند، اما اگر بزرگان کشور قصد دارند اوضاع را سروسامانی دهند، از بستن زنگوله‌های اعتراف و برآورد خسارت به گردن سیاست‌های گذشته آغاز کنند. مردم پیش از آن‌که اشتباهات ریز و درشت گذشته در عرصه‌های مختلف آشکار و پذیرفته شوند، اعتماد نخواهند کرد. لازمه این امر گفت‌وگو و سخن گفتن آشکار درباره پرونده همه سیاست‌گذاری در ایران چهار دهه گذشته است. گفت‌وگوهایی برای بستن زنگوله‌ها به گردن گربه‌ها.

#محمد_فاضلی
اسپانیا تنها کشوری است که تعداد توریستهای آن از جمعیت خود کشور بیشتر است!

در یک سال 75 میلیون توریست از اسپانیا دیدن می کنند در حالی که جمعیت این کشور 46 میلیون نفر است!
اقدام جالب یک مادر شهید در سی امین سالگرد شهادت فرزندش
ابان پرس
ساعت نجومی پراگ؛ سومین ساعت نجومی قدیمی جهان 🕰
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
ساعت نجومی پراگ؛ سومین ساعت نجومی قدیمی جهان 🕰
◇◇◇◇◇
باشگاه اندیشه در پیام‌رسان‌ها
ساعت نجومی پراگ؛ سومین ساعت نجومی قدیمی جهان 🕰

🔸این ساعت نجومی جالب در سال ۱۴۱۰ میلادی در میدان اولدتاون در شهر پراگ، پایتخت چک قرار گرفت.
🔸این ساعت سومین ساعت نجومی قدیمی جهان است که هنوز هم کار می‌کند.
🔸جالب است که موقعیت خورشید، ماه، تقویم و علامت‌های نجومی هر ماه توسط عقربه‌ی خاص این ساعت نشان داده می‌شوند.
🔸این ساعت 4 مجسمه‌ی چوبی دارد که نماد غرور، خساست، مرگ و خوشگذرانی هستند!
🔸مجسمه‌ها هر یک ساعت یک‌بار بیرون می‌آیند و آهنگ می‌زنند.
🔸صفحه‌ی نجومی ساعت در واقع یک اسطرلاب مکانیکی است. اُسطُرلاب یا استاره‌یاب ابزاری قدیمی برای رصد نجوم و طالع‌بینی است که به طرز بسیار دقیقی مطالعات و محاسبات کارهای نجومی را انجام می‌دهد.
📚 برای ساختن فرزندان، باید نخست خویش را بسازی. درغیر این صورت، فرزندان را برای نیازهای حیوانی فرار از تنهایی یا پرکردن چاله‌های وجودت پدید آورده‌ای. وظیفه تو به عنوان یک والد ، تنها ساختن خودی دیگر نیست بلکه چیزی برتر است . چیزی همانند آفریدن یک آفریننده .

🔰 #برشی_از_کتاب
وقتی نیچه گریست | اروین د. یالوم
ولتر کاملاً حق داشت که می گفت هدف از جنگ صرفاً دزدی است.

این که کسانی که سرگرم جنگ اند از کرده ی خود شرمسارند از این جا معلوم می شود که حکومت ها آشکارا اعلام می کنند با توسل به نیروی نظامی جز برای دفاع از خود مخالف اند. حکومت ها به جای این که سعی کنند با گفتن دروغ های علنی و رسمی، که اغلب از خود جنگ تهوع آورترند، برای خود عذر بتراشند، باید همچون پولاد سخت روی نظریه ی ماکیاولی پافشاری کنند.
جان کلام این نظریه را می توان این طور بیان کرد: در حالی که قطعا میان یک فرد و فرد دیگر، و تا جایی که قانونی و اخلاقی بودن روابطشان مربوط می شود، اصل " آنچه را بر خود نمی پسندی بر دیگران نیز مپسند " مصداق دارد، در مورد ملت ها و در سیاست عکس این اصل اقتضا می کند: " آنچه را بر خود نمی پسندی بر دیگران بپسند".

📒 #در_باب_طبیعت_انسان / حکومت
👤 #آرتور_شوپنهاور
🔃 #رضا_ولی_یاری
این اصل را هیچ وقت فراموش نکنید: بزرگ‌ترین دشمن ما علم و دانش است. و تنها راه مبارزه با این دشمن، تحقیر کردن آن است. تا می توانید از افراد بی سواد، تجلیل کنید. آنها را در صدر بنشانید؛

مناصب مهم و بزرگ را به آنها بسپارید و به همگان نشان دهید که علم و دانش، جز بدبختی و دردسر و بیکاری و گوشه گیری، خاصیت دیگری ندارد. اما حواستان باشد که چنین اتفاقی یک شبه نمی افتد. تغییر دیدگاه مردمی که یک عمر علم و دانش را اسباب افتخار و عزت می دانسته‌اند، کار آسانی نیست. در عمل! باید در عمل، کاری کنید که مردم، مطمئن شوند که نتیجه ی آموختن علم و دانش، فقر و خفت و بیکاری است و نتیجه ی بی سوادی، ثروت و عزت و افتخار و قدرت.

📒 #دموکراسی_یا_دموقراضه
👤 #سیدمهدی_شجاعی
کیست که بخواهد اندکی در این راز درنگرد؛ و فرونگرد که انسان بر روی زمین چه‌گونه آرمان می‌سازد؟ چه‌کس را دلِ چنین کاری هست؟!

- «باری! این‌جا سوراخی هست که از آن در این کارگاه تاریک می‌توان نگریست. اما، حضرت آقای فضول کله‌خر! یک لحظه صبر بفرمایید: اول چشم‌های‌ات باید به نور این بازی دروغینِ رنگ‌ها عادت کند. بسیار خب! بسیار خب! حال بفرمایید دهن باز کنید! آن پایین چه می‌گذرد؟ ای آقای اهل خطرناک‌ترین کنجکاوی، بفرمایید آن‌جا چه می‌بینید؟ من اکنون سراپا گوش‌ام.»

- «چیزی نمی‌بینم، اما چیزهای بسیار به گوشم می‌رسد. از هر گوشه و کنار، پچ‌پچه‌ها و زمزمه‌های ناجور بلند است. به نظرم دارند دروغ می‌گویند و صداها را طنینی خوش داده‌اند. دارند از ناتوانی، شایسته‌گی می‌سازند. بله، همان‌طور است که شما فرمودید.»

- «دیگر چه؟»

- «از ناتوانی که پاداشی ندارد، خوش‌ قلبی می‌سازند؛ و از توسری‌خورده‌گی‌ی پردلهره، فروتنی؛ و از بنده‌گی در پیشگاه آنانی که در دل از ایشان نفرت دارند، طاعت (یعنی، از جمله در پیشگاه همانی که می‌گویند از ایشان طاعت می‌طلبد و نام‌اش خُداست) افتاده‌گی آدمِ ناتوان و ترسی که سراپای وجودش را گرفته، آن بر درگاه ایستادن و انتظار کشیدن اجباری‌ی از سر ناچار‌ی‌اش، این‌جا نام‌های زیبا به خود می‌گیرند، مانند صبر و حتی فضیلت! انتقام‌ نتوانی می‌شود انتقام‌ نخواهی یا چه بسا گناهْ‌بخشودن؛ سخن از محبت به دشمنان هم در میان است و البته در این میانه عرق هم می‌ریزند!»

- «دیگر چه؟»

- «بی‌گمان همه‌شان نگون‌بخت‌اند، همه‌ی این وروره‌جادوها و نیرنگ‌بازان زاویه‌نشین، اگرچه گرم در هم چسبیده‌اند؛ اما با من می‌گویند که نگون‌بختی نشانه‌ی برگزیده‌گی‌ از سوی خدا است و به اشاره‌ی خدا. آدم سگی را بیش‌تر کتک می‌زند که از همه بیش‌تر دوست دارد! می‌گویند این نگون‌بختی چه‌بسا پیش‌درآمدی باشد یا آزمونی یا آموزشی! شاید چیزی بالاتر از همه‌ی این‌ها باشد، چیزی که روزی تلافی کنند و برای‌اش پاداشی دهند: یک خروار طلا. نه! بابت‌اش سعادت ابدی بپردازند، همان‌که نام‌اش را آمرزش می‌گذارند.»

- «دیگر چه؟»

- «می‌خواهند به من حالی کنند که نه تنها از قدرت‌مندان، از خداوندان زمین نیز بهترند. از همانانی که به ناچار تُف‌شان را باید بلیسند؛ که نه‌تنها خودشان از ایشان بهترند که وضع‌شان هم از ایشان به‌تر است. البته، اگر وضع‌شان امروز هم به‌تر نباشد، روزی وضعی به‌تر خواهند داشت، آن‌روز را آخرت می‌نامند! اما بس است، بس! دیگر تاب‌اش را ندارم. چه هوای گندی! چه هوای گندی! این کارگاه، این کارگاه آرمان‌سازی را به گمان‌ام بوی گند دروغ برداشته است.»

- «نه، یک لحظه‌ی دیگر هم صبر کن! هنوز از شاهکار آن استادانِ جادوی سیاه چیزی نگفته‌ای که چه‌گونه از دل هر سیاهی، سپیدی و پاکی برمی‌آورند؛ هیچ به کمال ظرافت‌شان در بی‌باکانه‌ترین و عالی‌ترین و درخشان‌ترین و دروغین‌ترین شعبده‌بازی‌های هنرمندانه درست نگاه کرده‌ای؟ درست نگاه کن! این جانوران زیرزمینی‌ی آکنده از انتقام و نفرت، از انتقام و نفرت درست چه می‌سازند؟ حرف‌ام را شنیدی؟ اگر تنها به حرف‌هاشان گوش داده بودی، هرگز گمان می‌کردی که سروکار تو با مردمان کینه‌توز باشد؟»

- «فهمیدم؛ گوش‌هایم را دوباره باز می‌کنم (وای! وای! وای! ولی بینی‌ام را می‌بندم) حالا دیگر می‌شنوم آن‌چه را که پیاپی می‌گفتند: ما نیکان و عادلانیم! نام آنچه را آرزو دارند نه انتقام که پیروزی‌ عدالت می‌گذارند. می‌گویند ‌از دشمن نفرت ندارند، نه! نفرت‌شان از بی‌عدالتی‌ست، از بی‌خدایی. ایمان و امیدشان نه به انتقام است و نه به سرمستی‌ی انتقامِ شیرین، که به پیروزی خداست، به پیروزی خدای عادل بر بی‌خدایان!»

- «بر آن‌چه مایه‌ی آسایش خاطرشان در برابر همه‌ی رنج‌های زنده‌گی‌ست چه نامی می‌گذارند؟ بر آن رژه‌ی خیالِ سعادت نوید داده‌شده‌ی آینده؟»

- «نام‌اش را روز داوری می‌گذارند! پادشاهی‌ی آینده‌ی ایشان، پادشاهی‌ی خدا؛ امّا می‌گویند تا فرا رسیدن آن روز، با ایمان، با فضیلت و با امید، سر می‌کنند.»

- «بس است! بس است!»

#تبارشناسی_اخلاق
#فریدریش_نیچه
#داریوش_آشوری
11 مرداد 1317_ 2 اگوست، زادروز داریوش آشوری نویسنده، زبان‌شناس و مترجم ایرانی است. آشوری از بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران بوده‌است. از میان آثار او می‌توان به «بازاندیشی زبان فارسی»، «زبانِ باز»، «عرفان و رندی در شعر حافظ»، «شعر و اندیشه»، «تعریف‌ها و مفهوم فرهنگ» و «فرهنگ علوم انسانی» اشاره کرد.
«ما و مدرنیّت» نام مجموعه مقاله‌هایی از اوست که در آن به تحلیل بحران فرهنگی جامعهٔ ایران در مواجه با مدرنیّت می‌پردازد. «ایران در گذر روزگاران» مجموعه گفت‌وگوهای مسعود لقمان با داریوش آشوری و افراد دیگری چون #عباس_میلانی، #ماشاءالله_آجودانی و... است که توسط "نشر شورآفرین" منتشر شده است.
در اثنای اين مسافرت كه قسمت قليلی از ممالک ايران را ديدم، دلم خون شد؛

همه‌جا ملک پريشان، ملت پريشان، تجارت پريشان، خيال پريشان، عقايد پريشان، شهر پريشان، شهريار پريشان، خدای را اين چه پريشانی است؟

📒 #سياحت‌نامه‌ی_ابراهيم‌بيگ
👤 #زین‌العابدین_مراغه‌ای
چون در کشوری زندگی می کنیم که پر از کلاهبردار است، حالا ما هم دزدی می کنیم، همه باهم! آن کسی بزرگتر است که بیشتر می دزدد! هرکس هم ندزدد احمق است!

می دانی چه می خواهم بگویم؟ در دنیایی که پر از کلاهبردار و دزد است، افتخار می کنم که احمق باشم!

📒 #حساب_پرداخت_نمی‌شود
👤 #داریو_فو
گاهی نیز کسانی می گویند: "این سررشته داری هم کهن شده "
ایشان می پندارند هرچیزی باید پیاپی دیگر شود و کهنی رود و نویی به جایش آید.

باید گفت : چیزی که نیک است، همیشه نیک است. آن در هوسبازیهاست که همیشه در پی چیزهای تازه باشند.

📒 #ورجاوند_بنیاد
👤 #احمد_کسروی
من به قیمت خونم این مردم را، این رعیت مردم را شناخته ام . تو خود هم در این ایام باید دستگیرت شده باشد که با چه جور خلایقی سر و کار داشته ای. مردمی که تا بخواهی طمعکار هستند و در همان حال مثال مورچه. به کمترین رزق و روزی هم قانعند. جماعتی ذلیل و دروغگو که امید و آرزوهایشان هم مثل خودشان ذلیل و کوچکند. این جور آدم ها مرد کارهای بزرگ نیستند. پیش پای پهلوان زانو می زنند. پهلوان را می پرستند. اما خودشان پهلوان نیستند. نمی توانند پهلوان باشند. اینست که همیشه خدا چشم و دهانشان باز است تا دیگری برایشان کاری بکند!
***

بازی، میدان بازی و هم خود بازیگران مردمانند تا دراین میان باور خود را به نیرویی از سنخ خود در خود باژگونه کنند و از آن پس سکان گرایش خود را با دستان نوین خود بدان سوی برند که از برایشان پرداخته و آماده شده است. و دراین کار شیوع هولناک ترین دروغها مجاز شمرده شده است؛

📒 #کلیدر
👤 #محمود_دولت_آبادی
Forwarded from 𝓑𝓮𝓱𝓷𝓪𝔃
نصیب نسلی که خیلی دیر رسیده است
نه سینما و نه مهمانی در تاریخ
هجوم کاشفانی با تاخیر حضور
هزار کس می آیند و هزار کس می روند
و هیچ کس هیچ کس را به خاطر نمی آورد
صدا همان که می‌شنوی نیست

زبان عزیز تر است اکنون یا دهان؟
که سنگ راه دهان را هزار بار تمرین کرده است
صدا که می شکند
حرف که چرک می کند
جمله ها که نقطه چین می‌شوند 
پیری یا بچه ای که خود را می کشد
تازه معنا روشن می‌شود

و تازه این بی تابی که هیچ چیز آرام اش نمی کند
صدای گنگ و چشم انداز گنگ و خواب گنگ
و همهمه
که می انبوهد
می ترکد
رویا که تکه تکه می‌پراکند...


از شعر بی خوابی محمد مختاری
معمولاً #تریستان_تزارا را صرفاً به‌عنوان چهره‌ای می‌شناسیم که مکتب #دادائیسم را به‌وجود آورده است. هرگز به‌ابتکارهای او و خلاقیت‌های بی‌نظیرش در شعر و آثارش توجه نشده است. متاسفانه آثار او بسیار کم و دست‌ و پاشکسته به‌فارسی ترجمه شده‌اند، در این‌جا دو ترجمه از آثار او قرار می‌دهم:

شعر اول: "تقویم سینمایی یک قلب آبستره!"

الیاف به گرمای پرستاره‌ی تو
لامپی می‌دهند که سبز نامیده شده!
و با دقت تماشا می‌کند
بالا رفتن از پله‌ها را
به‌فصلی از تب و لرز
باد پیچ خورده است دور جادوی رودخانه
و من رشته‌ی عصب را سوراخ‌سوراخ کرده‌ام
در کنار دریاچه‌ی یخ زده‌ای
که چسبیده است به‌ شمشیر
اما رقصیدن دور میزهای تراس
خاموش می‌کند در ضربه‌ی ناگهانی تیله‌ی مرطوب
انسان عاقل نو را

شعر دوم: "قورت دادن سبزیجات"

دو لبخند یک‌دیگر را ملاقات می‌کنند
در مسیرِ چرخ‌های کودکانه‌ی هیجانم
در چمدان خونی مخلوقات
ساخته شده از گوشت خام
در سرگذشت افسانه‌های فیزیکی!

ستاره‌های تند و تیز
در بالای ابرها غرش می‌کنند
باران سقوط می‌کند
بر قیچی‌های تاریکِ آرایش‌گر
که با عصبانیت شنا می‌کنند
زیر نُت‌های متوالی و درگیر
در ماشین‌ها
شیره‌ی ماری‌جوآنا کشیده می‌شود
سر می‌کشد به اطراف
با چشم‌های تند و تیزش

این‌جا
سهمیه‌ی نوازش‌های ما
مرده و راهی جاده‌ها شده
خودش را تحویل داده
به عدالت‌خانه‌ی زمان
او را با نصف‌الهار موهایش تفکیک کرده‌اند
هیچ کتکی در دست‌های ما نیست
ادویه‌هایی از لذایذ بشری!

#تریستان_تزارا
ترجمه: سپهر خلیلی
Satin Birds
Abel Korzeniowski
با هم بشنویم ...

کمی آرامش ...

شبتون آروم