Forwarded from 𝓑𝓮𝓱𝓷𝓪𝔃
انقلاب با حرفهاي بزرگ شروع نمي شود
بلکه با کارهاي کوچک
مانند خش خش آرام نسيم در باغچه
يا گربه اي که پاورچين پاورچين قدم برمي دارد
مانند رودهاي بزرگ
با سرچشمه هاي کوچک در دل جنگلي
مانند حريقي بزرگ
با همان کبريتي که
سيگاري را روشن مي کند
مانند عشق در يک نگاه
و به دل نشستن صدايي که تو را جذب مي کند
انقلاب با پرسشي از خود
آغاز مي شود
و سپس همان سوال را از ديگري پرسيدن
رمکو کامپرت
بلکه با کارهاي کوچک
مانند خش خش آرام نسيم در باغچه
يا گربه اي که پاورچين پاورچين قدم برمي دارد
مانند رودهاي بزرگ
با سرچشمه هاي کوچک در دل جنگلي
مانند حريقي بزرگ
با همان کبريتي که
سيگاري را روشن مي کند
مانند عشق در يک نگاه
و به دل نشستن صدايي که تو را جذب مي کند
انقلاب با پرسشي از خود
آغاز مي شود
و سپس همان سوال را از ديگري پرسيدن
رمکو کامپرت
گندم:
ای عشق ٬ شکسته ایم٬ مشکن ما را
این گونه به خاک ره میفکن ما را
ما در تو به چشم دوستی میبینیم
ای دوست مبین به چشم دشمن ما را
ای عشق ٬ پناهگاه پنداشتمت٬
ای چاه نهفته! راه پنداشتمت٬
ای چشم سیاه٬ آه ای چشم سیاه٬
آتش بودی٬ نگاه پنداشتمت
ای عشق ٬ غم تو سوخت بسیار مرا٬
آویخت مسیح وار بر دار مرا٬
چندان که دلت سوخت بیازار مرا!
مگذار مرا ز دست٬ مگذار مرا !
ای عشق در آتش تو فریاد خوش است
هر کس که در آتش تو افتاد خوش است
بیداد خوش است از تو٬ وز هستی ما
خاکسترکی سپرده بر باد خوش است!
ای دل به کمال عشق اراستمت
وز هر چه به غیر عشق پیراستمت
یک عمر اگر سوختم و کاشتمت
امروز چنان شدی که می خواستمت
#فریدون_مشیری
ای عشق ٬ شکسته ایم٬ مشکن ما را
این گونه به خاک ره میفکن ما را
ما در تو به چشم دوستی میبینیم
ای دوست مبین به چشم دشمن ما را
ای عشق ٬ پناهگاه پنداشتمت٬
ای چاه نهفته! راه پنداشتمت٬
ای چشم سیاه٬ آه ای چشم سیاه٬
آتش بودی٬ نگاه پنداشتمت
ای عشق ٬ غم تو سوخت بسیار مرا٬
آویخت مسیح وار بر دار مرا٬
چندان که دلت سوخت بیازار مرا!
مگذار مرا ز دست٬ مگذار مرا !
ای عشق در آتش تو فریاد خوش است
هر کس که در آتش تو افتاد خوش است
بیداد خوش است از تو٬ وز هستی ما
خاکسترکی سپرده بر باد خوش است!
ای دل به کمال عشق اراستمت
وز هر چه به غیر عشق پیراستمت
یک عمر اگر سوختم و کاشتمت
امروز چنان شدی که می خواستمت
#فریدون_مشیری
دل من دير زمانی است كه می پندارد:
«دوستی» نيز گلیست؛
مثل نيلوفر و ناز،
ساقهی ترد ظريفی دارد.
بی گمان سنگدل است آنكه روا میدارد
جانِ اين ساقهی نازك را - دانسته- بيازارد!
در زمينی كه ضمير من و توست،
از نخستين ديدار،
هر سخن، هر رفتار،
دانه هايیست كه می افشانيم.
برگ و باری است كه می رويانيم
آب و خورشيد و نسيمش «مهر» است
گر بدانگونه كه بايست به بار آيد،
زندگی را به دلانگيزترين چهره بيارايد.
آنچنان با تو در آميزد اين روح لطيف،
كه تمنای وجودت همه او باشد و بس.
بینيازت سازد، از همه چيز و همه كس.
زندگی، گرمی دلهای به هم پيوستهست
تا در آن دوست نباشد همه درها بستهست.
در ضميرت اگر اين گل ندميدهست هنوز،
عطر جانپرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزيده است هنوز
دانه ها را بايد از نو كاشت.
آب و خورشيد و نسيمش را از مايه جان
خرج میبايد كرد.
رنج میبايد برد.
دوست میبايد داشت!
با نگاهی كه در آن شوق برآرد فرياد
با سلامی كه در آن نور ببارد لبخند
دست يكديگر را
بفشاريم به مهر
جام دل هامان را مالامال از ياری، غمخواری
بسپاريم به هم
بسراييم به آواز بلند:
- شادی روی تو! ای ديده به ديدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه، عطر افشان گلباران باد!
#فریدون_مشیری
دل من دير زمانی است كه می پندارد:
«دوستی» نيز گلیست؛
مثل نيلوفر و ناز،
ساقهی ترد ظريفی دارد.
بی گمان سنگدل است آنكه روا میدارد
جانِ اين ساقهی نازك را - دانسته- بيازارد!
در زمينی كه ضمير من و توست،
از نخستين ديدار،
هر سخن، هر رفتار،
دانه هايیست كه می افشانيم.
برگ و باری است كه می رويانيم
آب و خورشيد و نسيمش «مهر» است
گر بدانگونه كه بايست به بار آيد،
زندگی را به دلانگيزترين چهره بيارايد.
آنچنان با تو در آميزد اين روح لطيف،
كه تمنای وجودت همه او باشد و بس.
بینيازت سازد، از همه چيز و همه كس.
زندگی، گرمی دلهای به هم پيوستهست
تا در آن دوست نباشد همه درها بستهست.
در ضميرت اگر اين گل ندميدهست هنوز،
عطر جانپرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزيده است هنوز
دانه ها را بايد از نو كاشت.
آب و خورشيد و نسيمش را از مايه جان
خرج میبايد كرد.
رنج میبايد برد.
دوست میبايد داشت!
با نگاهی كه در آن شوق برآرد فرياد
با سلامی كه در آن نور ببارد لبخند
دست يكديگر را
بفشاريم به مهر
جام دل هامان را مالامال از ياری، غمخواری
بسپاريم به هم
بسراييم به آواز بلند:
- شادی روی تو! ای ديده به ديدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه، عطر افشان گلباران باد!
#فریدون_مشیری
منبع کانال پارسینه🔼🔼🔼🔼
حماسه مقاومت سه سرباز ایرانی در برابر ارتش سرخ
جنگ جهانی دوم در ایران
به گزارش پارسینه، نقش و سهم ایران در تاریخ جنگ جهانی دوم همواره مورد غفلت بوده و آنچنانچه که شایسته است اثرات تاریخی و سیاسی این جنگ بر ایران مورد توجه قرار نگرفته است، امروز در ایران اماکن و یادگاری های قابل توجهی از جنگ جهانی دوم وجود دارد که به نظر می رسد این ظرفیت را دارد که در قالب جذابیت های گردشگری و تاریخی مورد توجه قرار گیرد، بخش تاریخی پارسینه در نظر دارد در سلسله مطالبی به این موضوع بپردازد.
در اولین مطلب از این سلسله مطالب به نخستین روزهای حمله قوای متنفقین به ایران می پردازیم،در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ نیروهای شوروی از شمال و شرق و نیروهای بریتانیایی از جنوب و غرب، از زمین و هوا به ایران حمله کردند و شهرهای سر راه را اشغال کردند و به سمت تهران آمدند.
ارتش ایران به دلیل خصلت خودکامه حکومت پهلوی اول،عدم وجود ریشه و ساختار اجتماعی و استراتژی غلط نظامی و غافلگیر شدن به سرعت و با کمترین مقاومت متلاشی شد.روز چهارم شهریور بمباران شهرهای بیدفاع و سربازخانهها توسط قوای شوروی و انگلیس ادامه پیدا کرد؛ شهرهای قزوین، رشت و تبریز مورد حمله هوایی قرار گرفت. بر اثر حمله و بمباران شدید، لشکرهای تبریز، رضاییه، رشت، مشهد، اردبیل و گرگان، به طور کامل از هم پاشیدند.
یکی از معدود مقاومت های نیروهای مسلح ایران در برابر ارتش سرخ شوروی در مرز نخجوان روی داد.
این پل تاریخی که 110 متر طول دارد و 5/5 متر عرض دارد در فاصله سالهای 1913-1914 ساخته شده است، در سوم شهریور 1320 سه تن از مرزبانان دلیر ایرانی در همین نقطه صفر مرزی با ارتش سرتاپا مسلح شوروی جنگیدند و به شهادت رسیدند.
"سید محمد راثی هاشمی،عبدالله شهریاری و ستوان ملک محمدی" برخلاف سایر همقطاران خود که تسلیم و فرار در برابر نیروهای بیگانه را بر مقاومت ترجیح داده بودند، تا آخرین فشنگ مقاومت کردند ، این رشادت عجیب حتی برای نیروهای شوروی جالب بود به طوری که سربازان شوروی بعد از فتح پل، با احترامات نظامی، اجساد این سه سرباز ایرانی را در کنار پل به خاک سپردند.
ولی متاسفانه کمتر کسی از مسئولان و مردم و اهالی رسانه از وجود قبور این سربازان شجاع وطن و حماسه آنان مطلع است.
حماسه مقاومت سه سرباز ایرانی در برابر ارتش سرخ
جنگ جهانی دوم در ایران
به گزارش پارسینه، نقش و سهم ایران در تاریخ جنگ جهانی دوم همواره مورد غفلت بوده و آنچنانچه که شایسته است اثرات تاریخی و سیاسی این جنگ بر ایران مورد توجه قرار نگرفته است، امروز در ایران اماکن و یادگاری های قابل توجهی از جنگ جهانی دوم وجود دارد که به نظر می رسد این ظرفیت را دارد که در قالب جذابیت های گردشگری و تاریخی مورد توجه قرار گیرد، بخش تاریخی پارسینه در نظر دارد در سلسله مطالبی به این موضوع بپردازد.
در اولین مطلب از این سلسله مطالب به نخستین روزهای حمله قوای متنفقین به ایران می پردازیم،در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ نیروهای شوروی از شمال و شرق و نیروهای بریتانیایی از جنوب و غرب، از زمین و هوا به ایران حمله کردند و شهرهای سر راه را اشغال کردند و به سمت تهران آمدند.
ارتش ایران به دلیل خصلت خودکامه حکومت پهلوی اول،عدم وجود ریشه و ساختار اجتماعی و استراتژی غلط نظامی و غافلگیر شدن به سرعت و با کمترین مقاومت متلاشی شد.روز چهارم شهریور بمباران شهرهای بیدفاع و سربازخانهها توسط قوای شوروی و انگلیس ادامه پیدا کرد؛ شهرهای قزوین، رشت و تبریز مورد حمله هوایی قرار گرفت. بر اثر حمله و بمباران شدید، لشکرهای تبریز، رضاییه، رشت، مشهد، اردبیل و گرگان، به طور کامل از هم پاشیدند.
یکی از معدود مقاومت های نیروهای مسلح ایران در برابر ارتش سرخ شوروی در مرز نخجوان روی داد.
این پل تاریخی که 110 متر طول دارد و 5/5 متر عرض دارد در فاصله سالهای 1913-1914 ساخته شده است، در سوم شهریور 1320 سه تن از مرزبانان دلیر ایرانی در همین نقطه صفر مرزی با ارتش سرتاپا مسلح شوروی جنگیدند و به شهادت رسیدند.
"سید محمد راثی هاشمی،عبدالله شهریاری و ستوان ملک محمدی" برخلاف سایر همقطاران خود که تسلیم و فرار در برابر نیروهای بیگانه را بر مقاومت ترجیح داده بودند، تا آخرین فشنگ مقاومت کردند ، این رشادت عجیب حتی برای نیروهای شوروی جالب بود به طوری که سربازان شوروی بعد از فتح پل، با احترامات نظامی، اجساد این سه سرباز ایرانی را در کنار پل به خاک سپردند.
ولی متاسفانه کمتر کسی از مسئولان و مردم و اهالی رسانه از وجود قبور این سربازان شجاع وطن و حماسه آنان مطلع است.
Forwarded from 🗻 کانال زاگرس
🌀پلی که برای عبور خرچنگها از روی خیابان در هلند احداث شده است .
🆔👉telegram.me/joinchat/CJ_Eyj0_D4rzIZDpC7NfMA
🆔👉telegram.me/joinchat/CJ_Eyj0_D4rzIZDpC7NfMA
ندا:
هر انسانی
که نمیتوانم دوستش بدارم
سرچشمهی اندوهیست ژرف
برای من ...
هرانسانی
که روزی دوستش داشتهام
و دیگر نمیتوانمش دوست بدارم
گامیست به سوی مرگ
برای من !
آن روز که دیگر نتوانم
کسی را دوست بدارم
خواهم مرد !
آی شمایان
که میدانید
شایستهی عشق مناید ...
مراقب باشید ، مراقب باشید
تا مرا نکشید...
#ژئو_بوگزا
هر انسانی
که نمیتوانم دوستش بدارم
سرچشمهی اندوهیست ژرف
برای من ...
هرانسانی
که روزی دوستش داشتهام
و دیگر نمیتوانمش دوست بدارم
گامیست به سوی مرگ
برای من !
آن روز که دیگر نتوانم
کسی را دوست بدارم
خواهم مرد !
آی شمایان
که میدانید
شایستهی عشق مناید ...
مراقب باشید ، مراقب باشید
تا مرا نکشید...
#ژئو_بوگزا
و عاشقانه تر !
چون خنده بر کویر لبم سبز می شوی
ای از بهار ؛ معجزه ات جاودانه تر !
من صبح می شوم به سلامدوباره ات
از شمس و مولوی ؛غزلی عارفانه تر...
ای آفتاب شرقی روز و شبم بتاب !
ای عشق را معاشقه ای عاشقانه تر!
با بوسه ات که چایی لب سوز زندگی ست
بنشین کمی کنار دلم ؛ دوستانه تر !
هر شب دعای من شده این جمله ی قشنگ :
هرروز عاشق تو شوم ؛ بی بهانه تر...
« صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن !»
ای از طلوع صبح ؛ دلت بیکرانه تر...
#ویدا_وکیلی
چون خنده بر کویر لبم سبز می شوی
ای از بهار ؛ معجزه ات جاودانه تر !
من صبح می شوم به سلامدوباره ات
از شمس و مولوی ؛غزلی عارفانه تر...
ای آفتاب شرقی روز و شبم بتاب !
ای عشق را معاشقه ای عاشقانه تر!
با بوسه ات که چایی لب سوز زندگی ست
بنشین کمی کنار دلم ؛ دوستانه تر !
هر شب دعای من شده این جمله ی قشنگ :
هرروز عاشق تو شوم ؛ بی بهانه تر...
« صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن !»
ای از طلوع صبح ؛ دلت بیکرانه تر...
#ویدا_وکیلی
ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا
به زیر زلف تو هر موی مسکنی است مرا
از آن زمان که ز تو لاف دوستی زدهام
بهر کجا که رفیقی است دشمنی است مرا
#خاقانی
به زیر زلف تو هر موی مسکنی است مرا
از آن زمان که ز تو لاف دوستی زدهام
بهر کجا که رفیقی است دشمنی است مرا
#خاقانی
در ایران از علل مهم بدبختی ، روشن نبودن فهم ها و پراکنده بودن اندیشه هاست .
از این رو چنانکه گفتیم بسیار بجاست که در این هنگام گفتگوها به میان آید و اندیشه ها تا هراندازه که تواند بود ، روشن گردد .
ببینیم ما چه می خواهیم ؟... به این پیشآمد با چه نظری می نگریم ؟... برای آینده چه آرزو داریم ؟...اینها دانسته شود و زمینه روشن باشد .
با این شرط است که یک جمعیت مفید تشکیل تواند یافت .
وگرنه گروهی که اندیشه هاشان یکی نیست و راه روشنی برای کوشش در پیش رو ندارند ، از اجتماع آنها جز قال و قیل پدید نخواهد آمد و شماره شان هر چه بیشتر باشد آشفتگیشان بیشتر خواهد بود .
برشی از کتاب
سرنوشت ایران چه خواهد بود
#احمد_کسروی
از این رو چنانکه گفتیم بسیار بجاست که در این هنگام گفتگوها به میان آید و اندیشه ها تا هراندازه که تواند بود ، روشن گردد .
ببینیم ما چه می خواهیم ؟... به این پیشآمد با چه نظری می نگریم ؟... برای آینده چه آرزو داریم ؟...اینها دانسته شود و زمینه روشن باشد .
با این شرط است که یک جمعیت مفید تشکیل تواند یافت .
وگرنه گروهی که اندیشه هاشان یکی نیست و راه روشنی برای کوشش در پیش رو ندارند ، از اجتماع آنها جز قال و قیل پدید نخواهد آمد و شماره شان هر چه بیشتر باشد آشفتگیشان بیشتر خواهد بود .
برشی از کتاب
سرنوشت ایران چه خواهد بود
#احمد_کسروی
Forwarded from Deleted Account
تاریخ_ادبیات_ایران_1_ذبیح_الله_صفا.pdf
17.6 MB
Forwarded from Deleted Account
تاریخ_ادبیات_ایران_2_ذبیح_الله_صفا.pdf
9.8 MB