لختی سخن پیرامون سروده ای از
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_نخست
به نام ایران و آزادی اش
درود بر روان پاک شهید ملی سپسالار و پیامبر غرور ملی مان: آبابک خرمدین
#پیش_سخن
سروده نو با ریشه داشتن اش در فرهنگ معاصر که در نمودهای دیالکتیکی اجتماعی رویکرد دارد سبب ساز جریان های مهم روشنفکری شده است. این هنر بیانی یا سروده توانسته بخش بزرگی از زیست اجتماعی انسان معاصر را به وضعیتی مشخص و معین بیانی ساختارمند سلوک دهد.
در این پدیده اجتماعی دیالکتیکی- سروده نو - شرایط تبیینی و روشنگری نابی دیده می شود که نسبت به جریان های فکری و تبیینی سروده کلاسیک تفاوت عمده دارد. مثلا وضعیت #معشوق در سروده نو نسبت به سروده کلاسیک.
در سروده #کلاسیک معشوق یک تمثیل مشخص توصیفی است. گویی در پردازش معشوق فقط جلوه های ذهنی مبسوط به وضعیت بیانی هست. مثلا:
#خاقانی می گوید:
مست تمام آمده است بر در من نیمه شب
آن بت خورشیدروی و آن مه یاقوت لب (۲)
اینجا خاقانی بسان یک مینیاتور معشوق تجسم کرده آنهم با ذهنیت غنایی نشانه ای که معشوق را فقط می شود فکر کرد. یا #ابوسعید_ابی_الخیر می گوید:
دوش آمده بود آن بت بنده نواز
از ما همه لابه بود و از او همه ناز
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گُنَه، قصه ما بود دراز (۳)
اینجا هم سراینده عارف از واژه #ما به مثابه من و من های وجودی سخن به میان دارد تا #دازاین اش را خاستگاهی دگر دهد ولی معشوق باز بت است.
گل های دامنت هرس کدام باغ/
در فصل داغ ها
و سر ریز کدام حادثه اند؟!
چشمان منتظرت
از سینه کدام کبوتر برگرفته ای
آهنگ ترنم سازت را،
وقتی قطار قطار مسافر
به ایستگاه نمی رسند.
و گوشی های معیوب گوشه گیر
پیغامی نمی رسانند از طلیعه بهار!
بوی صبح می دهد دهانت
و نمی در گوشه نگاهت
چه عطری می پیچد
از لابلای حریر موها؟!
پیش از آن انفجار بزرگ
در کفش های حادثه/
دستانی که در انقباض حیات
گلبرگ های دامنت را می چینند
آرام می نویسند فرحناکی را
و شادی مطربی/
که جفت شش را به کتاب ها می برد.
هنوز هم کارد نمی برد
رگ از دسته فیروزه ای خود
تا نخود هر آش شوند
آش و لاش انگشتان
حنای خواب رنگی ندارد
وقتی شترش در هر خانه ای می خوابد
و خوابگردها /
بال پروانه های خواب را
به قصه های هزار و یک شب می برند
تا پرواز رویای هرکسی باشد
که خوابی برای تعبیر دارد
و تغییر شرایطی که می نویسند!
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_نخست
به نام ایران و آزادی اش
درود بر روان پاک شهید ملی سپسالار و پیامبر غرور ملی مان: آبابک خرمدین
#پیش_سخن
سروده نو با ریشه داشتن اش در فرهنگ معاصر که در نمودهای دیالکتیکی اجتماعی رویکرد دارد سبب ساز جریان های مهم روشنفکری شده است. این هنر بیانی یا سروده توانسته بخش بزرگی از زیست اجتماعی انسان معاصر را به وضعیتی مشخص و معین بیانی ساختارمند سلوک دهد.
در این پدیده اجتماعی دیالکتیکی- سروده نو - شرایط تبیینی و روشنگری نابی دیده می شود که نسبت به جریان های فکری و تبیینی سروده کلاسیک تفاوت عمده دارد. مثلا وضعیت #معشوق در سروده نو نسبت به سروده کلاسیک.
در سروده #کلاسیک معشوق یک تمثیل مشخص توصیفی است. گویی در پردازش معشوق فقط جلوه های ذهنی مبسوط به وضعیت بیانی هست. مثلا:
#خاقانی می گوید:
مست تمام آمده است بر در من نیمه شب
آن بت خورشیدروی و آن مه یاقوت لب (۲)
اینجا خاقانی بسان یک مینیاتور معشوق تجسم کرده آنهم با ذهنیت غنایی نشانه ای که معشوق را فقط می شود فکر کرد. یا #ابوسعید_ابی_الخیر می گوید:
دوش آمده بود آن بت بنده نواز
از ما همه لابه بود و از او همه ناز
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گُنَه، قصه ما بود دراز (۳)
اینجا هم سراینده عارف از واژه #ما به مثابه من و من های وجودی سخن به میان دارد تا #دازاین اش را خاستگاهی دگر دهد ولی معشوق باز بت است.
گل های دامنت هرس کدام باغ/
در فصل داغ ها
و سر ریز کدام حادثه اند؟!
چشمان منتظرت
از سینه کدام کبوتر برگرفته ای
آهنگ ترنم سازت را،
وقتی قطار قطار مسافر
به ایستگاه نمی رسند.
و گوشی های معیوب گوشه گیر
پیغامی نمی رسانند از طلیعه بهار!
بوی صبح می دهد دهانت
و نمی در گوشه نگاهت
چه عطری می پیچد
از لابلای حریر موها؟!
پیش از آن انفجار بزرگ
در کفش های حادثه/
دستانی که در انقباض حیات
گلبرگ های دامنت را می چینند
آرام می نویسند فرحناکی را
و شادی مطربی/
که جفت شش را به کتاب ها می برد.
هنوز هم کارد نمی برد
رگ از دسته فیروزه ای خود
تا نخود هر آش شوند
آش و لاش انگشتان
حنای خواب رنگی ندارد
وقتی شترش در هر خانه ای می خوابد
و خوابگردها /
بال پروانه های خواب را
به قصه های هزار و یک شب می برند
تا پرواز رویای هرکسی باشد
که خوابی برای تعبیر دارد
و تغییر شرایطی که می نویسند!
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
لختی سخن پیرامون سروده ای از
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_دوم
در سروده کلاسیک به خاطر سیطره تصوف و عرفان به خصوص در سبک عراقی به عنوان دومین و بلندترین سبک سروده پارسی، وضعیت زن در حبس و ذهنی بود. #سبک_عراقی که سراینده های معروفی به نام: انوری، سنایی، نظامی، خاقانی، عطار، مولوی، سعدی، خواجو، عراقی، حافظ تا جامی و... دارد در پانصد سال تاریخ ادبی اش، کنش های تصوف و عرفان تا ترویج اندیشه تازیان را در دین اسلام پی گرفته بود. بینشی که در این سبک بود نسبت به حضور زن کاملا تصوف وار بوده است. مثلا #حافظ می فرماید:
- دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب، سخن از سلسه موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود (۴)
اینجا هم حافظ خواسته از تصور کردن معشوق با واژه #دوش ( دیروز / دیشب) شرایط توصیفی را پیش کشد تا تجسم کنیم حضوری خیالی و مستانه را. چون این وضعیت در سروده کلاسیک مرسوم بود و باید در تصوف و عرفان شهود داشتن بارز شود. یا #انوری که می سرود:
باز، دوش آن صنم باده فروش
شهری از ولوله آورد به جوش
صبحدم بود که می شد به وثاق
چون پرندوش نه بیهُش نه به هوش (۵)
انوری خواسته با تصور کردن حضور معشوق ذهنی، ساختار وجودی اوی غائب یا معشوق را تجسم کنیم. گویی آن مستانه شهرآشوبِ ماهرخ سبب ساز حال خوب هست ولی در بطن حس درونی و وجودی خارجی نباید داشته باشد. چنین وضعی ذهنی و پردازشی از مشخصه های نشانه ای و بارز سروده کلاسیک بوده است. از نکته های مهم دیگر نسبت به معشوق اندیشی بحث معشوق باید زن باشد هست. مرد در نظام مردسالاری استبداد ورز به جانب روایت های ستم بار خود را صاحب عشق می داند پس او عاشق می شود و زن حق حضوری جز معشقوق بودن ندارد.
برعکس این وضعیت معشوق ستایی یا زن اندیشی در سبک عراقی می بینیم در منظومه های عاشقانه به قالب مثنوی در سبک خراسانی مثلا در مثنوی شاهنامه و مثنوی ویس و رامین زن ها حق حضور دارند و آزادانه مرد خود را انتخاب می کنند. #زن_سالاری بخشی از فرهنگ زن اندیشی ایرانیان پیش از تازیان- یعنی قبل از اسلام - هست. پادشاه زن داشتن در دوره ساسانیان که نشانه دموکراسی و حقوق شهروندی مساوی تا فرهنگ فیمینیستی هست را پس از پادشاهی خسروپرویز می بینیم.
پس از #خسروپرویز دو پادشاه زن داشتیم که نشانه به فرهنگ رسیدن مردم ایران است. ولی پس از تازیان - اسلام - زن شد یک شی و حق حضور نداشت که نمونه بارز آن را در منظومه مثنوی لیلی و مجنون از نظامی گنجه ای می بینیم.
آزادمنشی زن ایرانی را هم در دوره #ساسانیان با زندگی شیرین و خسرو داریم که نظامی به سرایش برد. لیلی که نماینده زن دینی و عرفانی هست توسری خور و حق حضور تا انتخاب ندارد ولی زن در منظومه شیرین و خسرو این شیرین هست که در سرزمین های شمالی ایران بزرگ - ارمنستان - به تاخت با اسب تا بغداد پایتخت ایران می آید و خود خسرو را انتخاب می کند. همین آزادمنشی شیرین بود که زن خسرو پرویز که دختری رومی بود با دسیسه ای پسرش شیرویه را تحریک می کند تا پدرش را بکشد. پس از کشته شدن خسرو پرویز شیرین هم طی مزاحمت های شیرویه خودکشی می کند.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_دوم
در سروده کلاسیک به خاطر سیطره تصوف و عرفان به خصوص در سبک عراقی به عنوان دومین و بلندترین سبک سروده پارسی، وضعیت زن در حبس و ذهنی بود. #سبک_عراقی که سراینده های معروفی به نام: انوری، سنایی، نظامی، خاقانی، عطار، مولوی، سعدی، خواجو، عراقی، حافظ تا جامی و... دارد در پانصد سال تاریخ ادبی اش، کنش های تصوف و عرفان تا ترویج اندیشه تازیان را در دین اسلام پی گرفته بود. بینشی که در این سبک بود نسبت به حضور زن کاملا تصوف وار بوده است. مثلا #حافظ می فرماید:
- دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب، سخن از سلسه موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود (۴)
اینجا هم حافظ خواسته از تصور کردن معشوق با واژه #دوش ( دیروز / دیشب) شرایط توصیفی را پیش کشد تا تجسم کنیم حضوری خیالی و مستانه را. چون این وضعیت در سروده کلاسیک مرسوم بود و باید در تصوف و عرفان شهود داشتن بارز شود. یا #انوری که می سرود:
باز، دوش آن صنم باده فروش
شهری از ولوله آورد به جوش
صبحدم بود که می شد به وثاق
چون پرندوش نه بیهُش نه به هوش (۵)
انوری خواسته با تصور کردن حضور معشوق ذهنی، ساختار وجودی اوی غائب یا معشوق را تجسم کنیم. گویی آن مستانه شهرآشوبِ ماهرخ سبب ساز حال خوب هست ولی در بطن حس درونی و وجودی خارجی نباید داشته باشد. چنین وضعی ذهنی و پردازشی از مشخصه های نشانه ای و بارز سروده کلاسیک بوده است. از نکته های مهم دیگر نسبت به معشوق اندیشی بحث معشوق باید زن باشد هست. مرد در نظام مردسالاری استبداد ورز به جانب روایت های ستم بار خود را صاحب عشق می داند پس او عاشق می شود و زن حق حضوری جز معشقوق بودن ندارد.
برعکس این وضعیت معشوق ستایی یا زن اندیشی در سبک عراقی می بینیم در منظومه های عاشقانه به قالب مثنوی در سبک خراسانی مثلا در مثنوی شاهنامه و مثنوی ویس و رامین زن ها حق حضور دارند و آزادانه مرد خود را انتخاب می کنند. #زن_سالاری بخشی از فرهنگ زن اندیشی ایرانیان پیش از تازیان- یعنی قبل از اسلام - هست. پادشاه زن داشتن در دوره ساسانیان که نشانه دموکراسی و حقوق شهروندی مساوی تا فرهنگ فیمینیستی هست را پس از پادشاهی خسروپرویز می بینیم.
پس از #خسروپرویز دو پادشاه زن داشتیم که نشانه به فرهنگ رسیدن مردم ایران است. ولی پس از تازیان - اسلام - زن شد یک شی و حق حضور نداشت که نمونه بارز آن را در منظومه مثنوی لیلی و مجنون از نظامی گنجه ای می بینیم.
آزادمنشی زن ایرانی را هم در دوره #ساسانیان با زندگی شیرین و خسرو داریم که نظامی به سرایش برد. لیلی که نماینده زن دینی و عرفانی هست توسری خور و حق حضور تا انتخاب ندارد ولی زن در منظومه شیرین و خسرو این شیرین هست که در سرزمین های شمالی ایران بزرگ - ارمنستان - به تاخت با اسب تا بغداد پایتخت ایران می آید و خود خسرو را انتخاب می کند. همین آزادمنشی شیرین بود که زن خسرو پرویز که دختری رومی بود با دسیسه ای پسرش شیرویه را تحریک می کند تا پدرش را بکشد. پس از کشته شدن خسرو پرویز شیرین هم طی مزاحمت های شیرویه خودکشی می کند.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
لختی سخن پیرامون سروده ای از
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_سوم
در سروده نو وضعیت توصیفی معشوق فرق دارد. زن و مرد در سروده نو حق عاشقی مساوی دارند. هر دو جنس عاشق و معشوق اند. برتری جنسی نیست. #زن که خدای روی زمین و در قلب هست باید عاشق باشد چون در راستای هدفی انسانی گام بر می دارد. مردها چون خودخواه و بیهوده گو هستند وقتی عاشق باشند دچار توهم بزرگ بودگی می شوند. مردها، تمام بحران های زیستی را پدید آورند. چون جنگ طلب هستند و دیکتاتور... مثلا #لیلا_گرگانی می گوید:
... ردپای یک غروب پاییزی
که عطر تو را
از آن سوی بایدها می دزدد
و بر موهایم سنجاق می کند
... یاد تو را تن می کنم
دلتنگی از پهلوهایش بیرون می زند
چشمانم را می بندم
نگاهت بی تابی پرنده ای است
که فاصله اش تا من
یک پلک زدن است(۶)
اینجا راوی خواسته با عینیت بخشی به درک حضور عشق با معاشقه ای حسی از معشوق چنین گوید که عطر تو جانبخش و اعتماد به نفس آفرین تا جایی که سنجاق می کنم حس بودن را. زن وقتی رها شد در مسیر انتخاب و عشق ورزی توجه اش به موها زیاد می شود.
توجه سراینده به سنجاق که عینی و امروزی هست کاملا مشهود است. در ادامه هم زنده بودن تصاویر برای همذات پنداری درک می شود. در دهه هشتاد گفتم برای مجموعه سروده: و حتا خطی بر خاکستر ققنوس:
- سنجاق عشق
به پیراهن می زنم
تا همه بدانند
که بی گناه ترین عاشقم(۷)
#زهره_نوری می سراید در این وادی ایمن به عشق باوری:
- به تو فکر می کنم
اندام هایم سوگوارند
و رد باران بر گونه هایم
دارد پیر می شود (۸)
چنین حس نزدیک و نمایشی که گویی مستندی از زیست عاشقانه عینی را می بینیم نقطه عطف سرایش امروزی است. چون توصیف از مواضع حضور معشوق باید تصنعی نباشد و واقع گرا به عینیت ورزی باشد. اندام های سوگوار ترکیبی بدیع در بیان که نمودی از جهان معنای فردی دارد. چنین نمودی عینی از وضع بیانی ناب و قابل تامل است. #مریم_حشمت_پور هم چنین می گوید:
اسفند را
به آتش می کشم
تا تحویل بهار تو!(۹)
وضعیت تحویل سال کاملا حسی و نوید بخش است. چنین حالتی چون برای همه پیش آمده نوستالوژی و در وضعیت همذات پنداری درک حضور دارد. راوی اینجا خواسته برای تبیین حال زمستانی اش با توسل به عینیت بهار عبوری دیگر دهد زیست اش که بشود گفت بهار تویی که کنون در زمستان یاد حقیقی مانده ام. در سروده ای گفتم:
آغوشت،
بهار قرن ها زمستان است! ( ۱۰)
پس نتیجه می گیریم عشق وضعی فرا جنسیت دارد و هر کسی جنسیتی که لیاقت داشت عاشق می شود. چون عشق در نتیجه بلوغ فکری و در بستر آگاهی از حق انتخاب سلوک دارد. #انسان به خاطر اینکه تنهایی اش مفرد هست با عشق تازه و نموداری از وضعیت نابناک حقیقی می گیرد. در عشق چون حق انتخاب هست تجلی این وضع سبب می شود بگویید هر کسی که عاشق شد خودش را نخست دوست دارد و از همین رو به عطیه برتر یعنی عشق تابناک می رسد.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_سوم
در سروده نو وضعیت توصیفی معشوق فرق دارد. زن و مرد در سروده نو حق عاشقی مساوی دارند. هر دو جنس عاشق و معشوق اند. برتری جنسی نیست. #زن که خدای روی زمین و در قلب هست باید عاشق باشد چون در راستای هدفی انسانی گام بر می دارد. مردها چون خودخواه و بیهوده گو هستند وقتی عاشق باشند دچار توهم بزرگ بودگی می شوند. مردها، تمام بحران های زیستی را پدید آورند. چون جنگ طلب هستند و دیکتاتور... مثلا #لیلا_گرگانی می گوید:
... ردپای یک غروب پاییزی
که عطر تو را
از آن سوی بایدها می دزدد
و بر موهایم سنجاق می کند
... یاد تو را تن می کنم
دلتنگی از پهلوهایش بیرون می زند
چشمانم را می بندم
نگاهت بی تابی پرنده ای است
که فاصله اش تا من
یک پلک زدن است(۶)
اینجا راوی خواسته با عینیت بخشی به درک حضور عشق با معاشقه ای حسی از معشوق چنین گوید که عطر تو جانبخش و اعتماد به نفس آفرین تا جایی که سنجاق می کنم حس بودن را. زن وقتی رها شد در مسیر انتخاب و عشق ورزی توجه اش به موها زیاد می شود.
توجه سراینده به سنجاق که عینی و امروزی هست کاملا مشهود است. در ادامه هم زنده بودن تصاویر برای همذات پنداری درک می شود. در دهه هشتاد گفتم برای مجموعه سروده: و حتا خطی بر خاکستر ققنوس:
- سنجاق عشق
به پیراهن می زنم
تا همه بدانند
که بی گناه ترین عاشقم(۷)
#زهره_نوری می سراید در این وادی ایمن به عشق باوری:
- به تو فکر می کنم
اندام هایم سوگوارند
و رد باران بر گونه هایم
دارد پیر می شود (۸)
چنین حس نزدیک و نمایشی که گویی مستندی از زیست عاشقانه عینی را می بینیم نقطه عطف سرایش امروزی است. چون توصیف از مواضع حضور معشوق باید تصنعی نباشد و واقع گرا به عینیت ورزی باشد. اندام های سوگوار ترکیبی بدیع در بیان که نمودی از جهان معنای فردی دارد. چنین نمودی عینی از وضع بیانی ناب و قابل تامل است. #مریم_حشمت_پور هم چنین می گوید:
اسفند را
به آتش می کشم
تا تحویل بهار تو!(۹)
وضعیت تحویل سال کاملا حسی و نوید بخش است. چنین حالتی چون برای همه پیش آمده نوستالوژی و در وضعیت همذات پنداری درک حضور دارد. راوی اینجا خواسته برای تبیین حال زمستانی اش با توسل به عینیت بهار عبوری دیگر دهد زیست اش که بشود گفت بهار تویی که کنون در زمستان یاد حقیقی مانده ام. در سروده ای گفتم:
آغوشت،
بهار قرن ها زمستان است! ( ۱۰)
پس نتیجه می گیریم عشق وضعی فرا جنسیت دارد و هر کسی جنسیتی که لیاقت داشت عاشق می شود. چون عشق در نتیجه بلوغ فکری و در بستر آگاهی از حق انتخاب سلوک دارد. #انسان به خاطر اینکه تنهایی اش مفرد هست با عشق تازه و نموداری از وضعیت نابناک حقیقی می گیرد. در عشق چون حق انتخاب هست تجلی این وضع سبب می شود بگویید هر کسی که عاشق شد خودش را نخست دوست دارد و از همین رو به عطیه برتر یعنی عشق تابناک می رسد.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
لختی سخن پیرامون سروده ای از
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_چهارم
دخت خوب سراینده #پریا_شجاعیان که امیددارم هرجا هست تندرست باشد می فرماید:
- ... ما بالش مشترک و خواب های
مختلف داشتیم
نه؟
چطور می شود؟
تو در برف های دست نخورده ام
ردپایت را امضا کرده ای
آدمکی که در شکم ام
شال و کلاه کرده
از تصور دست هایت آب می شود
بگو چطور این اقیانوس در تنم را
به خشکی هدیه دهم؟ (۱۱)
راوی خواسته از تصویری عینی و ساختارمند برای توصیف مواضع حضور اوی غائب به خوبی و دلبرانه پرده برداری کند. در آشنایی زدایی خاصی به تن با برف تا آمیزش و کیسه آب برای نگهداری جنین به صورتی زاینده و زیبنده سخن کنند. این سروده که از جاودانه های عاشقانه زبان پارسی هست ترسیم حالات روحی و تنکامگی را به خوبی ارزیابی دقیق روشنگری داشته اند تا جایی که حس #مادر شدن را با همه وجود می شود حس کرد. در ادامه سراینده #مهین_پورعلی_الف هم می گوید:
- هاشور
رسیده ام
.
.
.
کال! (۱۲)
راوی از بزمی به بودن به استعاره ای خوش و خاص از هاشور به رنج در رسیدن به جانب بودنی دلشاد از کال بودگی ملس رهسپاری را کوچ می دهد. #پورعلی به سه واژه سه روایت مبسوط را به طول و عرض ابدیت عشق رهسپار معنا می کند. وقتی دو تن در حس های عینی به موازی هم سلوک داشته باشند هاشورورز می شوند. راوی با ضمنی کردن رسیدن با من تنها - رسیده ام - خواسته از منی که در حرکت هست رو به رسیدن از خودآگاه با منی در درون به ناخودآگاه تا دازاین را هاشوروار یا موازی در یک تن ببینیم. یعنی خواست من عاشق تا خواست تو معشوق یکی هست. رسیدنم در کال هم نتیجه کال بودن توست. واژه #کال در ایهام هست. کال در رسیدن یک نمود از جایگاه دارد نسبت به فرهنگ واژگان. یک جا هم به نرسیده یا نارس... دگر اینکه #آرزو_عایقی گوید در وادی عشق با حرارتی ناب:
سرایش تو، از باد رفته توست!
شاخک یک حشره از ماه به ابر
خفاشک جفتت، تاولی بر بدنم...
گریه کودک تو
سوزن از باد
می ترکاند بادکنک خواب بهمن خرمالو را
جویبار رویا
ماهی از یادت، رهگذری
جیرجیرک می خواند، خواب، پلکان مرا
بشکند، باد ز شاخه، ز تو بغض.( ۱۳)
راوی خواسته با نگاهی از لفافه گویی ها شرایط بود و نبود معشوق را به جانب بودنی سوردار (۱۴) پیش کشد. یعنی سور یا جشن و پایکوبی را یادکرد و یادگرد او در بر دارد. تو را می سرایم تویی که از باد رفته یا نیستی ات جاری است. بسان شاخکی که حشره در شب به اندازه گیری با مهتاب دارد برای حرکت و نشانه گذاری ها از اندامم که بسان خفاش اندام توست به مسیر همبودگی سلوکی مبتنی بر وضع حضور حصول یافتگی حقیقت دارد.
تاولی بر بدنم توصیفی غنایی از بارداری تا ورم کردن بوس و گاز هم هست. چون معشوق بشان خفاش آنهم در شب نوک زده و گاز. خفاش در شب جفت گیری که دارد نیش می زند و گاز تا هیجان اش تبخیر شود. کودک تو یعنی حقیقت مردها. بدانیم مردها تا آخر عمرشان پسرک های لوس و خودخواه هستند. زن وقتی مردی را به چشم زیست می خواند مادرانه معشوقه وار او را می خواباند در آغوش امن. پس اینجا که کودک درون هست اشاره به حقیقت وجودی کودک مرد است. گزاره های وضعی و یگانه یا منفردی در ادامه سروده هست که تاملی از تاخیر در روایت اند.
#و_اما_بعد
با درود بر کورش بزرگ و خاندان پاک اش پی می گیریم تاویل سرودا را. امید که این پیش درآمدها برای درک حضور از خوانش مطالب، ضمن بررسی کارساز باشند.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_چهارم
دخت خوب سراینده #پریا_شجاعیان که امیددارم هرجا هست تندرست باشد می فرماید:
- ... ما بالش مشترک و خواب های
مختلف داشتیم
نه؟
چطور می شود؟
تو در برف های دست نخورده ام
ردپایت را امضا کرده ای
آدمکی که در شکم ام
شال و کلاه کرده
از تصور دست هایت آب می شود
بگو چطور این اقیانوس در تنم را
به خشکی هدیه دهم؟ (۱۱)
راوی خواسته از تصویری عینی و ساختارمند برای توصیف مواضع حضور اوی غائب به خوبی و دلبرانه پرده برداری کند. در آشنایی زدایی خاصی به تن با برف تا آمیزش و کیسه آب برای نگهداری جنین به صورتی زاینده و زیبنده سخن کنند. این سروده که از جاودانه های عاشقانه زبان پارسی هست ترسیم حالات روحی و تنکامگی را به خوبی ارزیابی دقیق روشنگری داشته اند تا جایی که حس #مادر شدن را با همه وجود می شود حس کرد. در ادامه سراینده #مهین_پورعلی_الف هم می گوید:
- هاشور
رسیده ام
.
.
.
کال! (۱۲)
راوی از بزمی به بودن به استعاره ای خوش و خاص از هاشور به رنج در رسیدن به جانب بودنی دلشاد از کال بودگی ملس رهسپاری را کوچ می دهد. #پورعلی به سه واژه سه روایت مبسوط را به طول و عرض ابدیت عشق رهسپار معنا می کند. وقتی دو تن در حس های عینی به موازی هم سلوک داشته باشند هاشورورز می شوند. راوی با ضمنی کردن رسیدن با من تنها - رسیده ام - خواسته از منی که در حرکت هست رو به رسیدن از خودآگاه با منی در درون به ناخودآگاه تا دازاین را هاشوروار یا موازی در یک تن ببینیم. یعنی خواست من عاشق تا خواست تو معشوق یکی هست. رسیدنم در کال هم نتیجه کال بودن توست. واژه #کال در ایهام هست. کال در رسیدن یک نمود از جایگاه دارد نسبت به فرهنگ واژگان. یک جا هم به نرسیده یا نارس... دگر اینکه #آرزو_عایقی گوید در وادی عشق با حرارتی ناب:
سرایش تو، از باد رفته توست!
شاخک یک حشره از ماه به ابر
خفاشک جفتت، تاولی بر بدنم...
گریه کودک تو
سوزن از باد
می ترکاند بادکنک خواب بهمن خرمالو را
جویبار رویا
ماهی از یادت، رهگذری
جیرجیرک می خواند، خواب، پلکان مرا
بشکند، باد ز شاخه، ز تو بغض.( ۱۳)
راوی خواسته با نگاهی از لفافه گویی ها شرایط بود و نبود معشوق را به جانب بودنی سوردار (۱۴) پیش کشد. یعنی سور یا جشن و پایکوبی را یادکرد و یادگرد او در بر دارد. تو را می سرایم تویی که از باد رفته یا نیستی ات جاری است. بسان شاخکی که حشره در شب به اندازه گیری با مهتاب دارد برای حرکت و نشانه گذاری ها از اندامم که بسان خفاش اندام توست به مسیر همبودگی سلوکی مبتنی بر وضع حضور حصول یافتگی حقیقت دارد.
تاولی بر بدنم توصیفی غنایی از بارداری تا ورم کردن بوس و گاز هم هست. چون معشوق بشان خفاش آنهم در شب نوک زده و گاز. خفاش در شب جفت گیری که دارد نیش می زند و گاز تا هیجان اش تبخیر شود. کودک تو یعنی حقیقت مردها. بدانیم مردها تا آخر عمرشان پسرک های لوس و خودخواه هستند. زن وقتی مردی را به چشم زیست می خواند مادرانه معشوقه وار او را می خواباند در آغوش امن. پس اینجا که کودک درون هست اشاره به حقیقت وجودی کودک مرد است. گزاره های وضعی و یگانه یا منفردی در ادامه سروده هست که تاملی از تاخیر در روایت اند.
#و_اما_بعد
با درود بر کورش بزرگ و خاندان پاک اش پی می گیریم تاویل سرودا را. امید که این پیش درآمدها برای درک حضور از خوانش مطالب، ضمن بررسی کارساز باشند.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
لختی سخن پیرامون سروده ای از استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱) #بخش_چهارم دخت خوب سراینده #پریا_شجاعیان که امیددارم هرجا هست تندرست باشد می فرماید: - ... ما بالش مشترک و خواب های مختلف داشتیم نه؟ چطور می شود؟ تو در برف های دست نخورده ام ردپایت را امضا کرده…
لختی سخن پیرامون سروده ای از
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_پنجم
این سروده در #شش_بند کوتاه و بلند ساختار دارد که هر کدام از بندها در مسیر پیرنگ دار ذهنیت غنایی روایت می شوند. راوی برای امرواقع بیان خود از توصیف های نشانه ای که عینیت ورزی دارند سخن خویش را بسط داده است. #روایت در این جابه جایی زاویه دید دارد و برای همین در چند بند اجرا شده است.
وقتی روایت که بیان کننده محتوا و جریان های سیال ذهنی راوی می باشد به جابجایی وضع ها برسد سیر زبان ورزی رخ می دهد که #ولادیمیر_پراپ در نظریه روایت خویش چنین وضعی را تبیین آگاهانه و نموددار معرفی کرده است. چون در هر متنی - سروده یا داستان - پیرنگ وضعی مشاهده می شود. این پیرنگ سبب ساز کاربردی ترین حالات انطباقی با احوالات راوی را بیابیم. پراپ می گوید در کتاب مهم خویش: #ریخت_شناسی_قصه_های_پریان:
- متنی که تغییر وضعیت دا از حالت پایدار به حالت ناپایدار و دوباره بازگشت آن به حالت پایدار بیان می کند روایت است. (۱۵)
چنین فراگشتی را می شود نام نهاد رخداد در وضع روایی متن. چنین رسالتی در روایت می بایست آگاهانه رخ دهد چون پیرنگ متن، نیاز به درک کافی از پیام را در خود حمل می کند. راوی باید طبق بیان چند وجهی با جابه جایی زاویه دید هارمونی میان شروع تا اوج و پایان روایت را پیش کشد.
#بند_و_وضعیت_روایی_نخست:
گل های دامنت هرس کدام باغ/
در فصل داغ ها
و سر ریز کدام حادثه اند؟!
#تاویل_بند_نخست:
راوی در ارتباط دهی گل های نقش یافته بر دامن و یا گل های طبیعی روی دامن معشوق تصور عینی را به زیباشناسی توصیف می کشاند تا در شروع روایت رمانتیک بودگی بیان را دریابیم. پرسشی شدن بند نخست، شرایط نمادسازی یا سمبولیسم را در گفتار روشمند پیش می برد و این مهم با گل و هرس یک گونه بازی در روایت را فرازمند دریابیم. این وضع عاطفی مطلوب شرایطی از خوانش فصل های عاشقی را بارز می دارد. #راوی از سطر نخست با به تصویر کشیدن گل و دامن زیبایی و لطافت حضور معشوق را نمایان کرده تا وارد یک صحنه زیبایی شناخت رهیاب شویم. آن پس در سطر دوم با واژه داغ یک گونه تمرین در ذهن برای حال خوب کردن نسبت به هجر یا دوری را متصور می شود. آن پس با واژه #حادثه خواسته پیدایش داغ های دوری تا حادثه های رنج یاد به باهم نگریستن در ساحت دیالکتیک تنهایی بیابیم.
درباره موضوع #جبران
در روانشناسی یک کنش داریم به نام جبران که سبب سرپوش نهادن ناکامی ها و امیدهای واهی به ذهن و گاهی برای تبیین حضور رخ می دهد تا باروری اندیشه پیش آید. عشق یک وضعیت مشخص از زیستنی انتخابی است. عشق یک نگره ای در ستایش معشوق در هنر سرایش پیش می کشد که سراینده عاشقانه سرا برای جبران آنچه نیست به بر با توصیف و موضوع در زبان دادن سروده، حقیقت حسی و ذهنی از معشوق را جبران وار برای خود پیش می آورد.
این سراینده هم بسان همه سراینده های عشق سرا خواسته با #مکانیسم_جبران حضور غایی و درونی معشوق را به صورتی از بودنی مشخص نشان دهد.
با دادن توصیف به مواضع حضور معشوق در سروده، به نوعی از جبران دست می یابیم که به تعبیر #علی_اکبر_محمدزاده وارد فاز سرپوش از نیاز می شویم چون خود را صاحب حال خوب و در جبران نبودن به بودنی شعف ساز پیش کشاندیم. محمدزاده در تعریف مکانیسم جبران می گوید:
- جبران، عمل و شیوه که ذهن برای سرپوش گذاردن بر روی نارسایی و کمبودها بکار می برد. (۱۶)
در چنین مرحله ای تعادل برقرار می شود از زمان دلتنگی تا مرحله گفتن که خود نتیجه تامل در شناخت خود است.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_پنجم
این سروده در #شش_بند کوتاه و بلند ساختار دارد که هر کدام از بندها در مسیر پیرنگ دار ذهنیت غنایی روایت می شوند. راوی برای امرواقع بیان خود از توصیف های نشانه ای که عینیت ورزی دارند سخن خویش را بسط داده است. #روایت در این جابه جایی زاویه دید دارد و برای همین در چند بند اجرا شده است.
وقتی روایت که بیان کننده محتوا و جریان های سیال ذهنی راوی می باشد به جابجایی وضع ها برسد سیر زبان ورزی رخ می دهد که #ولادیمیر_پراپ در نظریه روایت خویش چنین وضعی را تبیین آگاهانه و نموددار معرفی کرده است. چون در هر متنی - سروده یا داستان - پیرنگ وضعی مشاهده می شود. این پیرنگ سبب ساز کاربردی ترین حالات انطباقی با احوالات راوی را بیابیم. پراپ می گوید در کتاب مهم خویش: #ریخت_شناسی_قصه_های_پریان:
- متنی که تغییر وضعیت دا از حالت پایدار به حالت ناپایدار و دوباره بازگشت آن به حالت پایدار بیان می کند روایت است. (۱۵)
چنین فراگشتی را می شود نام نهاد رخداد در وضع روایی متن. چنین رسالتی در روایت می بایست آگاهانه رخ دهد چون پیرنگ متن، نیاز به درک کافی از پیام را در خود حمل می کند. راوی باید طبق بیان چند وجهی با جابه جایی زاویه دید هارمونی میان شروع تا اوج و پایان روایت را پیش کشد.
#بند_و_وضعیت_روایی_نخست:
گل های دامنت هرس کدام باغ/
در فصل داغ ها
و سر ریز کدام حادثه اند؟!
#تاویل_بند_نخست:
راوی در ارتباط دهی گل های نقش یافته بر دامن و یا گل های طبیعی روی دامن معشوق تصور عینی را به زیباشناسی توصیف می کشاند تا در شروع روایت رمانتیک بودگی بیان را دریابیم. پرسشی شدن بند نخست، شرایط نمادسازی یا سمبولیسم را در گفتار روشمند پیش می برد و این مهم با گل و هرس یک گونه بازی در روایت را فرازمند دریابیم. این وضع عاطفی مطلوب شرایطی از خوانش فصل های عاشقی را بارز می دارد. #راوی از سطر نخست با به تصویر کشیدن گل و دامن زیبایی و لطافت حضور معشوق را نمایان کرده تا وارد یک صحنه زیبایی شناخت رهیاب شویم. آن پس در سطر دوم با واژه داغ یک گونه تمرین در ذهن برای حال خوب کردن نسبت به هجر یا دوری را متصور می شود. آن پس با واژه #حادثه خواسته پیدایش داغ های دوری تا حادثه های رنج یاد به باهم نگریستن در ساحت دیالکتیک تنهایی بیابیم.
درباره موضوع #جبران
در روانشناسی یک کنش داریم به نام جبران که سبب سرپوش نهادن ناکامی ها و امیدهای واهی به ذهن و گاهی برای تبیین حضور رخ می دهد تا باروری اندیشه پیش آید. عشق یک وضعیت مشخص از زیستنی انتخابی است. عشق یک نگره ای در ستایش معشوق در هنر سرایش پیش می کشد که سراینده عاشقانه سرا برای جبران آنچه نیست به بر با توصیف و موضوع در زبان دادن سروده، حقیقت حسی و ذهنی از معشوق را جبران وار برای خود پیش می آورد.
این سراینده هم بسان همه سراینده های عشق سرا خواسته با #مکانیسم_جبران حضور غایی و درونی معشوق را به صورتی از بودنی مشخص نشان دهد.
با دادن توصیف به مواضع حضور معشوق در سروده، به نوعی از جبران دست می یابیم که به تعبیر #علی_اکبر_محمدزاده وارد فاز سرپوش از نیاز می شویم چون خود را صاحب حال خوب و در جبران نبودن به بودنی شعف ساز پیش کشاندیم. محمدزاده در تعریف مکانیسم جبران می گوید:
- جبران، عمل و شیوه که ذهن برای سرپوش گذاردن بر روی نارسایی و کمبودها بکار می برد. (۱۶)
در چنین مرحله ای تعادل برقرار می شود از زمان دلتنگی تا مرحله گفتن که خود نتیجه تامل در شناخت خود است.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
لختی سخن پیرامون سروده ای از
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_ششم
#بند_و_وضعیت_روایی_دوم:
چشمان منتظرت
از سینه کدام کبوتر برگرفته ای
آهنگ ترنم سازت را،
وقتی قطار قطار مسافر
به ایستگاه نمی رسند.
#تاویل_بند_دوم:
تلاش راوی برای عینیت بخشی ذهنی معشقوق خیلی موفق آمیز هست. چون توانسته با واژه های قطار و ایستگاه یک تجسم حسی و عینی را پیش کشد که لازمه معشوق ستایی مدرن هم همین روایت است. خطاب قرار دادن اوی غایب در بند نخست و کنون در فرم بیانی طبیعی است. راوی در دقت نظری خواسته با مواجهه کردن فضای پرسشی یک تلنگر به ذهن مخاطب زند و آن پس در این بند توصیف نماید وضعیت حضور معشوق را.
سینه کبوتر به صورت طبیعی یک برجستگی لطیف دارد و این سینه در تشبیه به چشم تا نوای ساز جابه جایی زاویه دید به گزاره های وضعی یگانه یا منفرد است. راوی از چشم های بادامی به تعبیری که شبیه جناق کبوتر هست به تبیین سازی کوک در زیبایی و صدا داشتن نگاه از عشق افرازی در می رسیم به جانب حقیقتی شعف و نمودیافته. قطار قطار مسافر از من های متکثر راوی به ختم می رسند. راوی از من های هر لحظه اش به صورتی گروهی سخن دارند تا بگوید من در همه لحظه های تکثیرشده آمدم به ایستگاه جایی که قرارمان بود ولی نیستی ات ارزانی داشت به بودن.
#بند_و_وضعیت_روایی_سوم:
و گوشی های معیوب گوشه گیر
پیغامی نمی رسانند از طلیعه بهار!
#تاویل_بند_سوم:
راوی خواسته با یک بازی زبانی به تعبیر ویتگنشتاین که دایره واژگان را در تکرار به گونه ای بسامد دهیم که بشود موسیقی روایی را دید. #ویتگنشتاین می گوید:
- بهترین راه فهمیدن زبان همان سخن روزانه و متداول که همه بکار می برند و از کاربردش چاره ندارند. (۱۷)
پس اهل قلم با داشتن دایره واژگان مشخص و معین بیانی ساختارمند خویش دست به چینش در ترکیب سازی می زند و این مهم در همه پیشه ها مرسوم هست. مثلا در فن جوشکاری همه واژگان مشخص هویدا و بیان می شوند. چنین موقعیت های مشخص و کاربردی را ویتگنشتاین به بازی های زبانی نامگذاری می کنند. کنون هم اینجا در شروع سطر فقط در زبان ادبی هست که سراینده می تواند از واژه #گوشی تا #گوشه یک واج آرایی را پیش کشد که خود نشانه دقت نظر گرفتن اندیشه های دیالکتیکی است.
راوی پس از پرسش کردن از وضعیت وجودی معشوق و آن پش توصیف مواضع حضور در ایستگاه - قرارگاه - به جانب گوشی های معیوب یعنی پیری سلوک بیانی اش را پیش می کشد. گوشی های های گوشه گیر ایهام وار از گوشی های همراه موبایل تا تلفن هم نشانه ورزی دارد. یعنی این اشیا با همه بودن حقیقی در عینیت شان شرایط انتقال پیام از بهار تو که در زمستان من جاری می شود نمی دهند. در سروده ای به عهد جوانی گفتم که سال ۸۳ بود:
- با تلفن هوای مان صاف نمی شود بانو
که حضورت /
سادگی بعد از باران است!
شب از نبود تو آغاز می شود (۱۸)
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_ششم
#بند_و_وضعیت_روایی_دوم:
چشمان منتظرت
از سینه کدام کبوتر برگرفته ای
آهنگ ترنم سازت را،
وقتی قطار قطار مسافر
به ایستگاه نمی رسند.
#تاویل_بند_دوم:
تلاش راوی برای عینیت بخشی ذهنی معشقوق خیلی موفق آمیز هست. چون توانسته با واژه های قطار و ایستگاه یک تجسم حسی و عینی را پیش کشد که لازمه معشوق ستایی مدرن هم همین روایت است. خطاب قرار دادن اوی غایب در بند نخست و کنون در فرم بیانی طبیعی است. راوی در دقت نظری خواسته با مواجهه کردن فضای پرسشی یک تلنگر به ذهن مخاطب زند و آن پس در این بند توصیف نماید وضعیت حضور معشوق را.
سینه کبوتر به صورت طبیعی یک برجستگی لطیف دارد و این سینه در تشبیه به چشم تا نوای ساز جابه جایی زاویه دید به گزاره های وضعی یگانه یا منفرد است. راوی از چشم های بادامی به تعبیری که شبیه جناق کبوتر هست به تبیین سازی کوک در زیبایی و صدا داشتن نگاه از عشق افرازی در می رسیم به جانب حقیقتی شعف و نمودیافته. قطار قطار مسافر از من های متکثر راوی به ختم می رسند. راوی از من های هر لحظه اش به صورتی گروهی سخن دارند تا بگوید من در همه لحظه های تکثیرشده آمدم به ایستگاه جایی که قرارمان بود ولی نیستی ات ارزانی داشت به بودن.
#بند_و_وضعیت_روایی_سوم:
و گوشی های معیوب گوشه گیر
پیغامی نمی رسانند از طلیعه بهار!
#تاویل_بند_سوم:
راوی خواسته با یک بازی زبانی به تعبیر ویتگنشتاین که دایره واژگان را در تکرار به گونه ای بسامد دهیم که بشود موسیقی روایی را دید. #ویتگنشتاین می گوید:
- بهترین راه فهمیدن زبان همان سخن روزانه و متداول که همه بکار می برند و از کاربردش چاره ندارند. (۱۷)
پس اهل قلم با داشتن دایره واژگان مشخص و معین بیانی ساختارمند خویش دست به چینش در ترکیب سازی می زند و این مهم در همه پیشه ها مرسوم هست. مثلا در فن جوشکاری همه واژگان مشخص هویدا و بیان می شوند. چنین موقعیت های مشخص و کاربردی را ویتگنشتاین به بازی های زبانی نامگذاری می کنند. کنون هم اینجا در شروع سطر فقط در زبان ادبی هست که سراینده می تواند از واژه #گوشی تا #گوشه یک واج آرایی را پیش کشد که خود نشانه دقت نظر گرفتن اندیشه های دیالکتیکی است.
راوی پس از پرسش کردن از وضعیت وجودی معشوق و آن پش توصیف مواضع حضور در ایستگاه - قرارگاه - به جانب گوشی های معیوب یعنی پیری سلوک بیانی اش را پیش می کشد. گوشی های های گوشه گیر ایهام وار از گوشی های همراه موبایل تا تلفن هم نشانه ورزی دارد. یعنی این اشیا با همه بودن حقیقی در عینیت شان شرایط انتقال پیام از بهار تو که در زمستان من جاری می شود نمی دهند. در سروده ای به عهد جوانی گفتم که سال ۸۳ بود:
- با تلفن هوای مان صاف نمی شود بانو
که حضورت /
سادگی بعد از باران است!
شب از نبود تو آغاز می شود (۱۸)
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
لختی سخن پیرامون سروده ای از
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_هفتم
#تاویل_بند_و_وضعیت_روایی_چهارم:
بوی صبح می دهد دهانت
و نمی در گوشه نگاهت
چه عطری می پیچد
از لابلای حریر موها؟!
#تاویل_بند_چهارم:
#نکته: سروش رهایی در عشق زمزمه وار برگو می شود. با عشق زندگی زیبا و توصیف معشوق یک گونه شکرگزاری از بودنی جانانه دلخواه است. تو ای معشوق که همه کس منی تو را ستایش وار می پرستم.
در این بند راوی برای بودهای جانانه معشوق به مثابه کشف دهان آبدار و کندو به بوی صبح برای طبیعت اشاره دارد. گویی دهان معشوق خورشیدی هست با نور که چاشنی اش برای طعم زندگی بوی آن است. #نوذر_پرنگ می فرماید:
بیا ببینمت ای چشم، چشم خواب اندیش
بیا ببوسمت ای لب، لب شراب اندیش
بیا ببویمت ای طره گلاب زده
بیا بسایمت ای زلف مشک ناب اندیش
... شکوه طلعت هفت آسمان گرفته رخم
بخند لحظه ای ای صبح آفتاب اندیش (۱۹)
زیباترین توصیف اینجا هست که راوی با بیا بیا بیا خواسته تمناوار او را بخواند که خوستنی ترین حالت است. جمشیدی هم با توصیف دهان تا نمی از شوق یا غصه در دیدار به گوشه چشم خواسته به عطری برساند ما را که حس کنیم عینیت بودن دار معشوق را.
موهای معشوق در صورت فسون وار هستند. نم اشکی که می آید به روی چهره تا میان موها یک عطر از عشق دارد که سراسر ذوق به دیدار را متجلی می کند. اشک شوق و حتی اشک غصه برای یار از زیباترین حس هاست. چون عشق سراسر دلتنگی دارد حتی یار در آغوش. گریستن برای اوی غائب یک گونه پرسش را نمادگرایی می کند که یعنی فقط تویی دلبرم.
#تاویل _بند_و_وضعیت_روایی_پنجم:
پیش از آن انفجار بزرگ
در کفش های حادثه/
دستانی که در انقباض حیات
گلبرگ های دامنت را می چینند
آرام می نویسند فرحناکی را
و شادی مطربی/
که جفت شش را به کتاب ها می برد.
#تاویل_بند_پنجم:
در نظریه #بینگ_بنگ یا مه بانگ یک اشاه مکاشفه ای در نجوم شناسی هست که انفجار کهکشانی دارد. انسان برای اینکه خود را در مسیر شناخت با جهان بیابد با علم ستاره شناسی توانست با کمک علم های فیزیک و شیمی انفجار کهکشانی را کشف کند که در عرفان گویند ازل. دوره ای که جهان پدید آمد. #حافظ می گوید:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق آمد و آتش به همه عالم زد (۲۰)
حافظ از نمود عشق ازلی تا بودن معشوق از پیشین ترین دوران به خوبی جلوه خدایی می بخشد تا بگوید عشق تو ای معشوق پیش از من هم بوده و جاری است. #راوی جمشیدی هم در یک پیرنگ خاص و غایی کیفیت اجرایی بیان را امروزی با عینیت گرایی سلوک می دهد که داستان وار می خوانیم: وضعیت روایی تو اینگونه هست که پیش از انفجار بزرگ که چند هزار میلیارد سال پیش بود در کفش های حادثه بودی نسبت به گام برداشتن هایت. گلبرگ ها برای دامن تو در پوشش تا لاک ناخن هایت صلابت حضور دارند. آن پس نوید تو را با نوعی از زیبایی در بازی تخته نرد که جفت شش می آورد به تاس عشق نوشتند. چنین شد که شهربانوی هستی شدی. این تصور خداگونه برای معشوق در نگره طبیعت گرایی بیانی از آیین مهر یا میترائسم و اندیشه آناهیتا دارد.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_هفتم
#تاویل_بند_و_وضعیت_روایی_چهارم:
بوی صبح می دهد دهانت
و نمی در گوشه نگاهت
چه عطری می پیچد
از لابلای حریر موها؟!
#تاویل_بند_چهارم:
#نکته: سروش رهایی در عشق زمزمه وار برگو می شود. با عشق زندگی زیبا و توصیف معشوق یک گونه شکرگزاری از بودنی جانانه دلخواه است. تو ای معشوق که همه کس منی تو را ستایش وار می پرستم.
در این بند راوی برای بودهای جانانه معشوق به مثابه کشف دهان آبدار و کندو به بوی صبح برای طبیعت اشاره دارد. گویی دهان معشوق خورشیدی هست با نور که چاشنی اش برای طعم زندگی بوی آن است. #نوذر_پرنگ می فرماید:
بیا ببینمت ای چشم، چشم خواب اندیش
بیا ببوسمت ای لب، لب شراب اندیش
بیا ببویمت ای طره گلاب زده
بیا بسایمت ای زلف مشک ناب اندیش
... شکوه طلعت هفت آسمان گرفته رخم
بخند لحظه ای ای صبح آفتاب اندیش (۱۹)
زیباترین توصیف اینجا هست که راوی با بیا بیا بیا خواسته تمناوار او را بخواند که خوستنی ترین حالت است. جمشیدی هم با توصیف دهان تا نمی از شوق یا غصه در دیدار به گوشه چشم خواسته به عطری برساند ما را که حس کنیم عینیت بودن دار معشوق را.
موهای معشوق در صورت فسون وار هستند. نم اشکی که می آید به روی چهره تا میان موها یک عطر از عشق دارد که سراسر ذوق به دیدار را متجلی می کند. اشک شوق و حتی اشک غصه برای یار از زیباترین حس هاست. چون عشق سراسر دلتنگی دارد حتی یار در آغوش. گریستن برای اوی غائب یک گونه پرسش را نمادگرایی می کند که یعنی فقط تویی دلبرم.
#تاویل _بند_و_وضعیت_روایی_پنجم:
پیش از آن انفجار بزرگ
در کفش های حادثه/
دستانی که در انقباض حیات
گلبرگ های دامنت را می چینند
آرام می نویسند فرحناکی را
و شادی مطربی/
که جفت شش را به کتاب ها می برد.
#تاویل_بند_پنجم:
در نظریه #بینگ_بنگ یا مه بانگ یک اشاه مکاشفه ای در نجوم شناسی هست که انفجار کهکشانی دارد. انسان برای اینکه خود را در مسیر شناخت با جهان بیابد با علم ستاره شناسی توانست با کمک علم های فیزیک و شیمی انفجار کهکشانی را کشف کند که در عرفان گویند ازل. دوره ای که جهان پدید آمد. #حافظ می گوید:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق آمد و آتش به همه عالم زد (۲۰)
حافظ از نمود عشق ازلی تا بودن معشوق از پیشین ترین دوران به خوبی جلوه خدایی می بخشد تا بگوید عشق تو ای معشوق پیش از من هم بوده و جاری است. #راوی جمشیدی هم در یک پیرنگ خاص و غایی کیفیت اجرایی بیان را امروزی با عینیت گرایی سلوک می دهد که داستان وار می خوانیم: وضعیت روایی تو اینگونه هست که پیش از انفجار بزرگ که چند هزار میلیارد سال پیش بود در کفش های حادثه بودی نسبت به گام برداشتن هایت. گلبرگ ها برای دامن تو در پوشش تا لاک ناخن هایت صلابت حضور دارند. آن پس نوید تو را با نوعی از زیبایی در بازی تخته نرد که جفت شش می آورد به تاس عشق نوشتند. چنین شد که شهربانوی هستی شدی. این تصور خداگونه برای معشوق در نگره طبیعت گرایی بیانی از آیین مهر یا میترائسم و اندیشه آناهیتا دارد.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
لختی سخن پیرامون سروده ای از
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_هشتم
#تاویل_بند_و_وضعیت_روایی_ششم:
هنوز هم کارد نمی برد
رگ از دسته فیروزه ای خود
تا نخود هر آش شوند
آش و لاش انگشتان
حنای خواب رنگی ندارد
وقتی شترش در هر خانه ای می خوابد
و خوابگردها /
بال پروانه های خواب را
به قصه های هزار و یک شب می برند
تا پرواز رویای هرکسی باشد
که خوابی برای تعبیر دارد
و تغییر شرایطی که می نویسند!
#تاویل_بند_ششم:
راوی اینجا کاملا موتیف هایش را داستانی می کند تا لذت عشق را داستانی و با نمودها بیابیم. اینکه خود را در میانه روایت ها حس می کنیم یعنی راوی موفقیت بیانی دارد. پیامدهای این گونه روایت که در همذات پنداری سلوک دارند سبب شده تا با اوی راوی و اوی غائب همراه شده و عشق بازی داشته باشیم به حس های مان. #آرتور_هانیوِل درباره پیرنگ در روایت مدرن می گوید:
- یکی از پیامدهای به کارگیری پیرنگ های مدرن و فنون روایت آن ها اینکه خواننده به نحو بی سابقه ای خود را در وقایع داستان دخیل احساس کند. (۲۱)
چرا چنین دخیل شدن حسی رخ می دهد؟ چون راوی دانای کل نیست بسان گذشته. وقتی هم دانای کل نیست پس وجود ندارد تا بتواند پیچیدگی روایت را توضیح دهد به خواننده. پس وظیفه خواننده هست که رابطه های دلالتی را از حقایق بیانی پدیدارشناسی کند و از همین رو صاحب روایت می شود تا در فردیت اشتراکی فعالانه در ایجاد پیرنگ روایت کمک رسان شود.
#شروع داستان وار این بند: هنوز که هنوز هست ای یار با همه توصیف ها نسبت به وضعیت دیالکتیک تنهایی ام، کارد - چاقو - نمی برد که تعبیر چاقو دسته خود را نمی برد را می توانیم به عنوان یک اصطلاح دریابیم. راوی از گزاره های وضعی کارش را هی بسط می دهد. از کارکرد چاقو به نخود هر آش رفتن یعنی انگشت هایم دور هر کاری برای توصیف تو رفتن. اینکه هستم و در پی تو روان می شود شرایط نخود هر آتش. بعد به خواب نگاهی خاص دارد راوی. #حنای_خواب حنای شب حجله را تعبییر دارد در حالتی و دیگر اینکه حنا رنگی ندارد که خود یک اصطلاح است.
وقتی خواب حنا ندارد بی جا و زمان سرگشته شده پس شتر او - خواب- هرجا می رود یعنی به هرجا بنگرم تو را می بینم پس در پی تو روان و خواب هایم در جستجوی توست.
خوابگرد حالتی نیمه بیدار و رونده است. راوی از وضع بی وضع عاشق به عنوان حالتی خوابگرد سخن دارد تا بی او زیستی را در بود و نبود ببینیم. یک زبانزد لری داریم که می گوید:
ت نیسی وُ ن سر زنده یلُم ن سر مردی یل
#ترجمه: تو نیستی و نه سر زنده ها هستم به بودن و نه سر مرده ها به سرشماری.
راوی از خوابگردهایی هایش می گوید که شده پیوندی به داستان های هزار و یک شب. چون بال پروانه در اوج بودن شان قصه ها دارند. بال پروانه که فقط در شب پیش می آید و روایت پروانگی را زمزمه تا کرم به پروانه برسد. پرواز که رویای همه هست در این تصویر تا قصه ها شده زمزمه ای فرازمند. این مهم را راوی در گزارشی تاریخی مکتوب می کند.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_هشتم
#تاویل_بند_و_وضعیت_روایی_ششم:
هنوز هم کارد نمی برد
رگ از دسته فیروزه ای خود
تا نخود هر آش شوند
آش و لاش انگشتان
حنای خواب رنگی ندارد
وقتی شترش در هر خانه ای می خوابد
و خوابگردها /
بال پروانه های خواب را
به قصه های هزار و یک شب می برند
تا پرواز رویای هرکسی باشد
که خوابی برای تعبیر دارد
و تغییر شرایطی که می نویسند!
#تاویل_بند_ششم:
راوی اینجا کاملا موتیف هایش را داستانی می کند تا لذت عشق را داستانی و با نمودها بیابیم. اینکه خود را در میانه روایت ها حس می کنیم یعنی راوی موفقیت بیانی دارد. پیامدهای این گونه روایت که در همذات پنداری سلوک دارند سبب شده تا با اوی راوی و اوی غائب همراه شده و عشق بازی داشته باشیم به حس های مان. #آرتور_هانیوِل درباره پیرنگ در روایت مدرن می گوید:
- یکی از پیامدهای به کارگیری پیرنگ های مدرن و فنون روایت آن ها اینکه خواننده به نحو بی سابقه ای خود را در وقایع داستان دخیل احساس کند. (۲۱)
چرا چنین دخیل شدن حسی رخ می دهد؟ چون راوی دانای کل نیست بسان گذشته. وقتی هم دانای کل نیست پس وجود ندارد تا بتواند پیچیدگی روایت را توضیح دهد به خواننده. پس وظیفه خواننده هست که رابطه های دلالتی را از حقایق بیانی پدیدارشناسی کند و از همین رو صاحب روایت می شود تا در فردیت اشتراکی فعالانه در ایجاد پیرنگ روایت کمک رسان شود.
#شروع داستان وار این بند: هنوز که هنوز هست ای یار با همه توصیف ها نسبت به وضعیت دیالکتیک تنهایی ام، کارد - چاقو - نمی برد که تعبیر چاقو دسته خود را نمی برد را می توانیم به عنوان یک اصطلاح دریابیم. راوی از گزاره های وضعی کارش را هی بسط می دهد. از کارکرد چاقو به نخود هر آش رفتن یعنی انگشت هایم دور هر کاری برای توصیف تو رفتن. اینکه هستم و در پی تو روان می شود شرایط نخود هر آتش. بعد به خواب نگاهی خاص دارد راوی. #حنای_خواب حنای شب حجله را تعبییر دارد در حالتی و دیگر اینکه حنا رنگی ندارد که خود یک اصطلاح است.
وقتی خواب حنا ندارد بی جا و زمان سرگشته شده پس شتر او - خواب- هرجا می رود یعنی به هرجا بنگرم تو را می بینم پس در پی تو روان و خواب هایم در جستجوی توست.
خوابگرد حالتی نیمه بیدار و رونده است. راوی از وضع بی وضع عاشق به عنوان حالتی خوابگرد سخن دارد تا بی او زیستی را در بود و نبود ببینیم. یک زبانزد لری داریم که می گوید:
ت نیسی وُ ن سر زنده یلُم ن سر مردی یل
#ترجمه: تو نیستی و نه سر زنده ها هستم به بودن و نه سر مرده ها به سرشماری.
راوی از خوابگردهایی هایش می گوید که شده پیوندی به داستان های هزار و یک شب. چون بال پروانه در اوج بودن شان قصه ها دارند. بال پروانه که فقط در شب پیش می آید و روایت پروانگی را زمزمه تا کرم به پروانه برسد. پرواز که رویای همه هست در این تصویر تا قصه ها شده زمزمه ای فرازمند. این مهم را راوی در گزارشی تاریخی مکتوب می کند.
پایان این بخش
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
لختی سخن پیرامون سروده ای از
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_نهم و پایانی
پیوست
بن مایه های بررسی این سروده:
۱( این سروده درنگ ورز به جانب روایت های دیالکتیکی در گروه سخن تلگرام انتخاب و بررسی شد.
۲( شب هزار ساله شاعران - گزیده شعر پارسی در هزار سال شاعری - / گردآوری و پژوهش با مقدمه: جهانگیر حزین / تهران. نشر: آواز ۱۳۹۶ / ص ۶۲
۳( همان. ص ۴۰
۴) همان. ص ۹۹
۵( مفلس کیمیافروش - نقد و تحلیل شعر انوری- / انتخاب و توضیح: دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی/ تهران. نشر: سخن ۱۳۷۲/ ص ۲۲۶ غزل ۲۱
۶) نیلوفران سپید - گزیده اشعار آزاد سپیدسرایان استاد کرمانشاه - / به انتخاب و کوشش: کورش همه خانی/ اهواز. نشر: کتاب هرمز ۱۴۰۰ / ص ۱۴۲
۷) و حتا خطی بر خاکستر ققنوس - دفتر سروده سپید در گفتار- / آریا پورفریاد/ مشهد. نشر: شاملو ۱۳۸۸ (سروده های ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۶ ) / ص ۷۸
۸) نیلوفران سپید - گزیده اشعار آزاد سپیدسرایان استاد کرمانشاه - / به انتخاب و کوشش: کورش همه خانی/ اهواز. نشر: کتاب هرمز ۱۴۰۰ / ص۱۶۶
۹) بگذار زخم ها آفتاب بخورند - دفتر سروده سپید در گفتار - / مریم حشمت پور/ اهواز. نشر: کتاب هرمز ۱۳۹۷ / ص ۳۴
۱۰) جمهوری آه زاد - دفتر سروده سپید در گفتار - / آریا پورفریاد/ تهران. نشر: کاکتوس ۱۴۰۲ / ص ۲۵
۱۱) زنی که هر روز ربوده می شود - دفتر سروده سپید در گفتار - / پریا شجاعیان / تبریز. نشر: یانار ۱۳۹۴ / ۷۱
۱۲) این سروده از گروه سخن تلگرام انتخاب شده با حضور راوی.
۱۳) خارپشت - دفتر سروده سپید در گفتار -/ آرزو عایفی / تهران. نشر: نقش بیان ۱۳۸۸ / ص ۶۸
۱۴) سوردار: این اصطلاح ساخته شده حلقه پرهون هست که در فرهنگ آریا - ترکیب سازی ها در توانمندی زبان پاک پارسی - برای چاپ کاغذی آماده شده با توضیحات مفصل.
۱۵) آسیب شناسی متن در سینمای ایران/ علی رضا اکبرپور/ تهران. نشر: نیلوفران ۱۳۹۰/ ص ۳۶
۱۶) کتاب جامع تمرکز فکر / دکتر علی اکبر محمدزاده/ تهران. نشر: درمانگر ۱۳۷۵ چاپ دوم/ ص ۶۴
۱۷)درآمدی به فلسفه/ نویسندگان: جان هرمن رندل - جاستوس باکلر / مترجم: استاد امیرجلاالدین اعلم / تهران نشر سروش ۱۳۶۳ /صفحه ۱۳۳
۱۸) و حتا خطی بر خاکستر ققنوس - دفتر سروده سپید در گفتار- / آریا پورفریاد/ مشهد. نشر: شاملو ۱۳۸۸ (سروده های ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۶ ) / ص ۵۹
۱۹)فرصت درویشان - دفتر سروده - / نوذر پرنگ / تهران. نشر: پاژنگ ۱۳۶۵/ ص ۱۶۹
۲۰) دیوان حافظ/ تصحیح علامه قزوینی/ خط: مصطفی اشرفی/ تهران. نشر: پیام محراب/ ص ۱۲۰
۲۱) مدرنیسم و پست مدرنیسم - مجموعه مقالات - / گردآوری و ترجمه: دکتر حسین پاینده/ تهران. نشر: نیلوفر ۱۳۸۳/ ص ۳۱
پایان این تاویل
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
استاد #ایرج_جمشیدی_بینا (۱)
#بخش_نهم و پایانی
پیوست
بن مایه های بررسی این سروده:
۱( این سروده درنگ ورز به جانب روایت های دیالکتیکی در گروه سخن تلگرام انتخاب و بررسی شد.
۲( شب هزار ساله شاعران - گزیده شعر پارسی در هزار سال شاعری - / گردآوری و پژوهش با مقدمه: جهانگیر حزین / تهران. نشر: آواز ۱۳۹۶ / ص ۶۲
۳( همان. ص ۴۰
۴) همان. ص ۹۹
۵( مفلس کیمیافروش - نقد و تحلیل شعر انوری- / انتخاب و توضیح: دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی/ تهران. نشر: سخن ۱۳۷۲/ ص ۲۲۶ غزل ۲۱
۶) نیلوفران سپید - گزیده اشعار آزاد سپیدسرایان استاد کرمانشاه - / به انتخاب و کوشش: کورش همه خانی/ اهواز. نشر: کتاب هرمز ۱۴۰۰ / ص ۱۴۲
۷) و حتا خطی بر خاکستر ققنوس - دفتر سروده سپید در گفتار- / آریا پورفریاد/ مشهد. نشر: شاملو ۱۳۸۸ (سروده های ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۶ ) / ص ۷۸
۸) نیلوفران سپید - گزیده اشعار آزاد سپیدسرایان استاد کرمانشاه - / به انتخاب و کوشش: کورش همه خانی/ اهواز. نشر: کتاب هرمز ۱۴۰۰ / ص۱۶۶
۹) بگذار زخم ها آفتاب بخورند - دفتر سروده سپید در گفتار - / مریم حشمت پور/ اهواز. نشر: کتاب هرمز ۱۳۹۷ / ص ۳۴
۱۰) جمهوری آه زاد - دفتر سروده سپید در گفتار - / آریا پورفریاد/ تهران. نشر: کاکتوس ۱۴۰۲ / ص ۲۵
۱۱) زنی که هر روز ربوده می شود - دفتر سروده سپید در گفتار - / پریا شجاعیان / تبریز. نشر: یانار ۱۳۹۴ / ۷۱
۱۲) این سروده از گروه سخن تلگرام انتخاب شده با حضور راوی.
۱۳) خارپشت - دفتر سروده سپید در گفتار -/ آرزو عایفی / تهران. نشر: نقش بیان ۱۳۸۸ / ص ۶۸
۱۴) سوردار: این اصطلاح ساخته شده حلقه پرهون هست که در فرهنگ آریا - ترکیب سازی ها در توانمندی زبان پاک پارسی - برای چاپ کاغذی آماده شده با توضیحات مفصل.
۱۵) آسیب شناسی متن در سینمای ایران/ علی رضا اکبرپور/ تهران. نشر: نیلوفران ۱۳۹۰/ ص ۳۶
۱۶) کتاب جامع تمرکز فکر / دکتر علی اکبر محمدزاده/ تهران. نشر: درمانگر ۱۳۷۵ چاپ دوم/ ص ۶۴
۱۷)درآمدی به فلسفه/ نویسندگان: جان هرمن رندل - جاستوس باکلر / مترجم: استاد امیرجلاالدین اعلم / تهران نشر سروش ۱۳۶۳ /صفحه ۱۳۳
۱۸) و حتا خطی بر خاکستر ققنوس - دفتر سروده سپید در گفتار- / آریا پورفریاد/ مشهد. نشر: شاملو ۱۳۸۸ (سروده های ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۶ ) / ص ۵۹
۱۹)فرصت درویشان - دفتر سروده - / نوذر پرنگ / تهران. نشر: پاژنگ ۱۳۶۵/ ص ۱۶۹
۲۰) دیوان حافظ/ تصحیح علامه قزوینی/ خط: مصطفی اشرفی/ تهران. نشر: پیام محراب/ ص ۱۲۰
۲۱) مدرنیسم و پست مدرنیسم - مجموعه مقالات - / گردآوری و ترجمه: دکتر حسین پاینده/ تهران. نشر: نیلوفر ۱۳۸۳/ ص ۳۱
پایان این تاویل
پاینده آزادی و جمهوری ایرانی
#آریا_پورفریاد 🍇🦉🍇
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این خانم معلم رو واقعا حیفه نبینید
آموزش شاهنامه در ۳ دقیقه
خودش یک عبدالحسین زرین کوب و سیاوش کسرایی و شاهرخ مسکوبه...!!
آموزش شاهنامه در ۳ دقیقه
خودش یک عبدالحسین زرین کوب و سیاوش کسرایی و شاهرخ مسکوبه...!!
راستش را بگويم، من با خيلى از مردها بودهام. امّا به نظرم بيشترشان از ترس بود...
مىترسيدم کسى نباشد تا بغلم کند. پس هيچوقت نه نگفتم. همهاش همين. اينجور همخوابىها، هيچ ارزشى ندارد. تنها کارش اين است که هر بار، تکّه ای از معناى زندگى را از بین مىبرد.
#هاروکی_موراکامی
مىترسيدم کسى نباشد تا بغلم کند. پس هيچوقت نه نگفتم. همهاش همين. اينجور همخوابىها، هيچ ارزشى ندارد. تنها کارش اين است که هر بار، تکّه ای از معناى زندگى را از بین مىبرد.
#هاروکی_موراکامی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#فریدون
خواننده: #مونشید
شاعر: #ابوالقاسم_فردوسی
آهنگساز: #شایان_جلیلیان
قسمتی از شاهنامه (داستان ضحاک)
#چکامه
خواننده: #مونشید
شاعر: #ابوالقاسم_فردوسی
آهنگساز: #شایان_جلیلیان
قسمتی از شاهنامه (داستان ضحاک)
#چکامه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرندهها سواد ندارند!😄
🌺چکامه
🌺چکامه
دوستان عزیز برای گرفتن اسنپ نیازی به اینترنت همراه ندارید فقط با گرفتن شماره۱۵۵۱ودادن مبدا و مقصد اسنپ بگیرید.و با شماره ی ۱۶۳۰ تپسی بگیرید.و ۱۸۸۰ هم هست وبجز این کار هر مشکل مربوط به تاسیسات آب و گاز در شبانه روز یا مثلا تو خیابون ماشینت خراب میشه یا به تمیزکار یا به باربری نیاز داشته باشی کافیه با ۱۹۳ تماس بگیرید. لطفا این پیام رو توی گروهاتون به اشتراک بگذارید تا دیگه مردم برای رفع نیازهاشون سردرگم نباشند که با کجا تماس بگیرند!
شماره تلفن ۱۸۸۰ هم تاکسی بانو هستش
شماره تلفن ۱۴۹۰ برای پیدا کردن داروهای کمیاب واقعا مفید و عالیه
اشتراک بذارید شاید کسی احتیاج داشته باشه و مشکلش حل بشه 🌹🌹
شماره تلفن ۱۸۸۰ هم تاکسی بانو هستش
شماره تلفن ۱۴۹۰ برای پیدا کردن داروهای کمیاب واقعا مفید و عالیه
اشتراک بذارید شاید کسی احتیاج داشته باشه و مشکلش حل بشه 🌹🌹
شجاع باش دختر - ریشما سوجانی.zip
9.3 MB
📖 شجاع باش دختر
👤 ریشما سوجانی
✍🏻 پسران آموزش دیدهاند که شجاع باشند، درحالیکه دختران آموزش دیدهاند که بیعیب و نقص باشند.
به دلیل اینکه از سنین کم بابت بیعیب و نقص بودن پاداش گرفتهایم، در بزرگسالی به زنانی تبدیل شدهایم که از شکست خوردن هراس دارند.
در زندگیهای شخصی و حرفهای خود خطر نمیکنیم؛ زیرا میترسیم در صورت خطاکردن قضاوت شویم، خجالت زده و بیاعتبار شویم، وجههٔ عمومیمان افول کند یا اخراج شویم.
به طور خودآگاه یا ناخودآگاه از انجام هرکاری که از موفقیت در آن اطمینان نداریم، خودداری میکنیم تا از ناراحتی و تحقیر احتمالیِ آن اجتناب بورزیم.
👤 ریشما سوجانی
✍🏻 پسران آموزش دیدهاند که شجاع باشند، درحالیکه دختران آموزش دیدهاند که بیعیب و نقص باشند.
به دلیل اینکه از سنین کم بابت بیعیب و نقص بودن پاداش گرفتهایم، در بزرگسالی به زنانی تبدیل شدهایم که از شکست خوردن هراس دارند.
در زندگیهای شخصی و حرفهای خود خطر نمیکنیم؛ زیرا میترسیم در صورت خطاکردن قضاوت شویم، خجالت زده و بیاعتبار شویم، وجههٔ عمومیمان افول کند یا اخراج شویم.
به طور خودآگاه یا ناخودآگاه از انجام هرکاری که از موفقیت در آن اطمینان نداریم، خودداری میکنیم تا از ناراحتی و تحقیر احتمالیِ آن اجتناب بورزیم.
لاشه لطیف(@menuketab).pdf
29.5 MB
کتاب گوشت لطیف است (لاشه لطیف)
اثر آگوستینا بازتریکا
ترجمه: سارا موزس
#زبان_اصلی #پادآرمانشهر #اجتماعی
دانلود نسخه زبان اصلی
گوشت لطیف است جامعه ای را به تصویر می کشد که در آن یک ویروس تمام گوشت حیوانات را آلوده کرده است. به دلیل کمبود گوشت حیوانات، آدمخواری قانونی می شود. مارکوس، یک تامین کننده گوشت انسان، با این جامعه جدید درگیر شده و به خاطر ضررهای شخصی خود شکنجه می شود. مارکوس که در کارخانه فرآوری محلی کار میکند، به کشتار انسانها میپردازد، اگرچه دیگر کسی آنها را چنین نمینامد.
همسرش او را ترک کرده است، پدرش در حال غرق شدن در زوال عقل است و مارکوس سعی می کند زیاد به این فکر نکند که او برای امرار معاش باید چه کند.
سپس یک روز به او هدیه داده شد: یک نمونه زنده با بهترین کیفیت.
اثر آگوستینا بازتریکا
ترجمه: سارا موزس
#زبان_اصلی #پادآرمانشهر #اجتماعی
دانلود نسخه زبان اصلی
گوشت لطیف است جامعه ای را به تصویر می کشد که در آن یک ویروس تمام گوشت حیوانات را آلوده کرده است. به دلیل کمبود گوشت حیوانات، آدمخواری قانونی می شود. مارکوس، یک تامین کننده گوشت انسان، با این جامعه جدید درگیر شده و به خاطر ضررهای شخصی خود شکنجه می شود. مارکوس که در کارخانه فرآوری محلی کار میکند، به کشتار انسانها میپردازد، اگرچه دیگر کسی آنها را چنین نمینامد.
همسرش او را ترک کرده است، پدرش در حال غرق شدن در زوال عقل است و مارکوس سعی می کند زیاد به این فکر نکند که او برای امرار معاش باید چه کند.
سپس یک روز به او هدیه داده شد: یک نمونه زنده با بهترین کیفیت.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دنیا تا همیشه
مدیون زنانی میماند
که سعی کردهاند
با کارهای کوچک
حال خودشان را خوب کنند
تا محیط اطرافشان آرام بماند
♥️🕊 🕊♥️
مدیون زنانی میماند
که سعی کردهاند
با کارهای کوچک
حال خودشان را خوب کنند
تا محیط اطرافشان آرام بماند
♥️🕊 🕊♥️