This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پاییز تون زیبا و دلنشین
پس از قیام هفده ژوئن سخنگوی کانون نویسندگان دستور داد در خیابان استالین اعلامیههایی پخش کنند که روی آنها نوشته بود :
«ملت، اعتماد دولت را از دست داده است و آن را تنها با کار مضاعف به دست خواهد آورد».
آیا سادهتر نمیبود که دولت ملت را منحل میکرد و ملت دیگری برای خود بر میگزید؟
#برشت_برشت_شاعر 📚
#برتولت_برشت🖌
«ملت، اعتماد دولت را از دست داده است و آن را تنها با کار مضاعف به دست خواهد آورد».
آیا سادهتر نمیبود که دولت ملت را منحل میکرد و ملت دیگری برای خود بر میگزید؟
#برشت_برشت_شاعر 📚
#برتولت_برشت🖌
Sahreyar.pdf
3 MB
در توهم روزگار بهتر!!!
.
مردم به امید روزگاری بهتر{وبه یاری فرمانروای کشوری دیگر} فرمانروای خود را به دست خود به زیر می کشند و این امید ایشان را بر می انگیزد که برای برانداختن فرمانروای خود دست به سلاح ببرند. اما این خیالی بیش نیست، زیرا سپس به آزمون درمی یابند که روزگارشان از بد بتر شده است. این امر پیامد یک اصل بدیهی و جبر همیشگی است، و آن اینکه، شهریارتازه می باید برمردمانی که وی را به شهریاری برداشته اند مهارزند و برسرشان سربازان خویش را بگمارد و بارهای بی شمار برگردۀ ایشان نهد که هرسرزمین نوگشوده می باید ناگزیر بدان ها تن سپارد..
#شهریار 📚
#نیکلا_ماکیاولی🖌
.
مردم به امید روزگاری بهتر{وبه یاری فرمانروای کشوری دیگر} فرمانروای خود را به دست خود به زیر می کشند و این امید ایشان را بر می انگیزد که برای برانداختن فرمانروای خود دست به سلاح ببرند. اما این خیالی بیش نیست، زیرا سپس به آزمون درمی یابند که روزگارشان از بد بتر شده است. این امر پیامد یک اصل بدیهی و جبر همیشگی است، و آن اینکه، شهریارتازه می باید برمردمانی که وی را به شهریاری برداشته اند مهارزند و برسرشان سربازان خویش را بگمارد و بارهای بی شمار برگردۀ ایشان نهد که هرسرزمین نوگشوده می باید ناگزیر بدان ها تن سپارد..
#شهریار 📚
#نیکلا_ماکیاولی🖌
قانونگذاران همه راههای قانونی را برای بيان مخالفت مسدود کردند.
ما يا بايد وضعيت دائمی تحقير را میپذيرفتيم
يا در قبال بیعدالتی و حکومت مقاومت میکرديم.
#ماندلا
ما يا بايد وضعيت دائمی تحقير را میپذيرفتيم
يا در قبال بیعدالتی و حکومت مقاومت میکرديم.
#ماندلا
4_5895274365347430518.mp4
10.6 KB
🍃🌸
بدون چشمداشت محبت کنید...
بارانی از عشق باشید،
که بارش آن دلهای غمگین را،
شاد گرداند ..
محال است بارانی از عشق،
و محبت به کسی هدیه کنید،
و دستهای خودتان خیس نشود ...
و چه زیباست،
بی قید و شرط محبت کردن ...
آبشاری از صفا و صمیمیت باشید
تا شادی و شعف تمام وجودتان را
مصفا سازد ...🍃🌸
بدون چشمداشت محبت کنید...
بارانی از عشق باشید،
که بارش آن دلهای غمگین را،
شاد گرداند ..
محال است بارانی از عشق،
و محبت به کسی هدیه کنید،
و دستهای خودتان خیس نشود ...
و چه زیباست،
بی قید و شرط محبت کردن ...
آبشاری از صفا و صمیمیت باشید
تا شادی و شعف تمام وجودتان را
مصفا سازد ...🍃🌸
دنبالش وارد خانه شدم.
تابلویی با جمله ی "خانه، جاییست که قلبت آنجاست"، جلوی در آویزان بود. کمی بعد فهمیدم کل خانه پر از این تابلوهاست. بالای جالباسی نوشته شده بود: "پیدا کردن دوست خوب، سخت است و فراموش کردنش غیرممکن."
روی یکی از کوسنهای اتاق پذیرایی که با وسایل قدیمی و عتیقهای تزیین شده بود، خواندم: "از میان سختیها، عشق میروید."
وقتی دید من دارم همهی این نوشتهها را میخوانم، برایم توضیح داد: "بابا و مامان من، بهشون میگن دلگرمی و همهی خونه پر از این جملههاست."
📙 خطای ستارگان بخت ما
✍🏻 #جان_گرین
#آرمانشهر
تابلویی با جمله ی "خانه، جاییست که قلبت آنجاست"، جلوی در آویزان بود. کمی بعد فهمیدم کل خانه پر از این تابلوهاست. بالای جالباسی نوشته شده بود: "پیدا کردن دوست خوب، سخت است و فراموش کردنش غیرممکن."
روی یکی از کوسنهای اتاق پذیرایی که با وسایل قدیمی و عتیقهای تزیین شده بود، خواندم: "از میان سختیها، عشق میروید."
وقتی دید من دارم همهی این نوشتهها را میخوانم، برایم توضیح داد: "بابا و مامان من، بهشون میگن دلگرمی و همهی خونه پر از این جملههاست."
📙 خطای ستارگان بخت ما
✍🏻 #جان_گرین
#آرمانشهر
گاهی، آدمهایی را برای اولین بار می بینی که احساس نزدیکی راحتی میکنی ...
آدمهایی که نه در گذشته ات بوده اند و نه اینکه مطمئنی در آینده ات خواهند بود , که لحظه های تکراری زندگی ات را خاص می کنند.
آنهایی که می شود روزی ٬ چندبار برایشان گفت : خوشحالم که هستی , و خدارا شکر که دارمت .
نمی دانی دقیقا چه حسی نسبت به آنها داری! ولی وقتی می روند، انگار چیزی از وجودت را با خود برده اند.
این آدمها، آمدن و رفتنشان شبیه تغییر فصل هاست! تازه و دلگیر و خاطره انگیز ...
این آدمها یادگاری اند ! و حسی را که برایت می بخشند برای همیشه ، در خاطرت خواهند ماند ...
📙 هایلایت، گزیده مطالب خواندنی
#آرمانشهر
آدمهایی که نه در گذشته ات بوده اند و نه اینکه مطمئنی در آینده ات خواهند بود , که لحظه های تکراری زندگی ات را خاص می کنند.
آنهایی که می شود روزی ٬ چندبار برایشان گفت : خوشحالم که هستی , و خدارا شکر که دارمت .
نمی دانی دقیقا چه حسی نسبت به آنها داری! ولی وقتی می روند، انگار چیزی از وجودت را با خود برده اند.
این آدمها، آمدن و رفتنشان شبیه تغییر فصل هاست! تازه و دلگیر و خاطره انگیز ...
این آدمها یادگاری اند ! و حسی را که برایت می بخشند برای همیشه ، در خاطرت خواهند ماند ...
📙 هایلایت، گزیده مطالب خواندنی
#آرمانشهر
4_6034047052193727133.mp4
4.8 MB
اﺣﺴﺎﺱ میﮐﻨﻢ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏﻫﺎ ﻣﯽﺗﺮﺳﻢ !
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﮐﺘﺎﺏﻫﺎ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ،
ﺑﺎ ﺻﺮﺍﺣﺖ ﺑﯽ ﺭﺣﻤﺎﻧﻪ ﺍﯼ ،
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ ! ﺟﻬﻞ ! ﻫﯿﻬﺎﺕ ...
✍🏾 #محمود_دولت_آبادی
📕 نونِ نوشتن
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﮐﺘﺎﺏﻫﺎ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ،
ﺑﺎ ﺻﺮﺍﺣﺖ ﺑﯽ ﺭﺣﻤﺎﻧﻪ ﺍﯼ ،
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ ! ﺟﻬﻞ ! ﻫﯿﻬﺎﺕ ...
✍🏾 #محمود_دولت_آبادی
📕 نونِ نوشتن
.
بزرگترین گناهانی که جامعه مدرن را می آزارند افزایش دروغ و سکوت است.
گستاخانه دروغ میگوییم و بعد زبانمان را قورت میدهیم ...
#هاروکی_موراکامی
بزرگترین گناهانی که جامعه مدرن را می آزارند افزایش دروغ و سکوت است.
گستاخانه دروغ میگوییم و بعد زبانمان را قورت میدهیم ...
#هاروکی_موراکامی
«دندان افشار با این فاسقان تا بهشت یابی»
برای مادران دلخون دادخواه
هرچند تاریخ بیهقی نیز، مانند اغلب دیگر تواریخ، آینهای است از فتوحات و ظفرمندیها یا شکستها و ناکامیهای مردان، و ردپای زنان در آن گم و محو و پوشیده مانده، چهرۀ دو زن آزادۀ دلیر چون نوری بر صفحات آن تاریخ تاریک میتابد: مادر حسنک وزیر و مادر عبدالله زبیر؛ دو مادری که درخشش خورشید شجاعت بر جبین طلعتشان دودی است در چشم اعداء.
بیهقی مادر حسنک را در پایان ذکر بر دار کردن حسنک به قصه میآورد، درست در نقطهای که روایت در حال فرود از اوج و خیزی دراماتیک است: صحنۀ حضور قهرمانانه و عارفانۀ حسنک در پای دار به وصف رنج و غصۀ بیحد دوستداران وی و خیرخواهان ملک میپیوندد. بونصر روزه باز نمیکند، خواجه احمد حسن به دیوان نمینشیند و بهنوعی اعتصاب میکند، همگان در حال لعن و نفرین بانی این ظلم، بوسهلاند و تن حسنک بر دار مانده است. در این صحنۀ فرودِ غمبارِ روایت است که قلمِ بیهقی برای رسمِ صورتِ مادر حسنک تیز میشود تا تراژدی باز اوج گیرد و پایانبندیای درخور بیابد. اینجاست که مادر حسنک، صبور و سنگین، به قصه پای میگذارد.
بااینکه مرگ پسر را تا دو سه ماه از مادر پنهان داشته بودند، چون فاش کردند، آن زن جگرآور «جزعی نکرد چنانکه زنان کنند، بلکه بگریست بهدرد، چنانکه حاضران از درد وی خون گریستند. پس گفت: بزرگا مردا که این پسرم بود. که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان. و ماتم پسر سخت نیکو بداشت.»
استقامت و تابآوری مادر حسنک در سوگ فرزندش چنان شکوهمند است که قلم بیهقی بلافاصله مادر دلیر دیگری را فرایاد میآورد: اسماء را، مادر عبدالله زبیر.
عبدالله زبیر، در شب آخر جنگ با حجاج یوسف، وقتی «کارش سخت تنگ شد»، از جنگ بایستاد و امان گرفت برای رایزنی با یارانش. همه به او نصیحت کردند که خود را تسلیم کند «تا فتنه بنشیند و المی به تو نرسد»، اما مادرش با شکیبایی و استدلالی حیرتانگیز او را به ادامۀ نبرد تشویق کرد: «اسماء زمانی اندیشید پس گفت: ای فرزند، این خروج که تو بر بنیامیه کردی، دین را بود یا دنیا را؟ گفت بخدای که از بهر دین را بود، و دلیل آنکه نگرفتم یک دِرَم از دنیا، و این ترا معلوم است. گفت پس صبر کن بر مرگ و کشتن و مثله کردن چنانکه برادرت مصعب کرد.... گفت ای مادر، من هم بر اینم که تو میگویی، اما رای و دل تو خواستم که بدانم در این کار. اکنون بدانستم و مرگِ با شهادت پیش من خوش گشت. اما میاندیشم که چون کشته شوم مثله کنند.»
پسر نه از مرگ، که از تکهتکه شدن و بیحرمتی بر بدنش پس از مرگ است که بیم دارد، حالآنکه مادرش همین ترس را هم به باد میدهد و میگوید: «چون گوسپند را بکشند از مثله کردن و پوست باز کردن دردش نیاید.»
پسر شب تا سحر را به نماز و قرآن و غسل میگذراند و چون وقت بدرود با مادرش میرسد، موجی از عصارۀ عاطفه قلم بیهقی را میخروشاند: مادر، شجاع و استوار، لباس رزم پسر را بر تنش مرتب میکند، انگارنهانگار که او را به عزم شهادت بدرقه میکند: «در رفت و مادر را در کنار گرفت و بدرود کرد، و مادرش زره بر وی راست میکرد و بغلگاه میدوخت و میگفت: «دندان افشار با این فاسقان تا بهشت یابی.» چنانکه گفتی او را به پالوده خوردن میفرستد، و البته جزعی نکرد چنانکه زنان کنند.»
پایانبندی این روایت نیز باز وصف چهرۀ دلاور مادر است. هم بر سوگ پسر تاب میآورد، هم بر تحقیر و خفّت دشمنان. وقتی خبر سوگواری صبورانۀ او را به حجاج یوسف میرسانند، ظالم با حیلهگری چنان صحنهسازی میکند تا مادر تن بیجان پسر را بر دار ببیند و بیتاب شود: «پس گروهی از زنان را بر این کار بگماشتند و ایشان در ایستادند و حیلت ساختند تا اسماء را بر آن جانب بردند، چون دار بدید بجای آورد که پسرش است، روی به زنی کرد از شریفترینِ زنان و گفت: «گاهِ آن نیامده که این سوار را از این اسب فرود آورند؟» و برین نیفزود و برفت.»
هیچ چیزی چون اشک مادران ظالم را حقیر و خفیف نمیکند. آن چشمۀ صافی است که سرانجام تواریخ تاریک را به سیلابی سهمگین و شکوهمند خواهد شست.
سایه اقتصادی نیا
برای مادران دلخون دادخواه
هرچند تاریخ بیهقی نیز، مانند اغلب دیگر تواریخ، آینهای است از فتوحات و ظفرمندیها یا شکستها و ناکامیهای مردان، و ردپای زنان در آن گم و محو و پوشیده مانده، چهرۀ دو زن آزادۀ دلیر چون نوری بر صفحات آن تاریخ تاریک میتابد: مادر حسنک وزیر و مادر عبدالله زبیر؛ دو مادری که درخشش خورشید شجاعت بر جبین طلعتشان دودی است در چشم اعداء.
بیهقی مادر حسنک را در پایان ذکر بر دار کردن حسنک به قصه میآورد، درست در نقطهای که روایت در حال فرود از اوج و خیزی دراماتیک است: صحنۀ حضور قهرمانانه و عارفانۀ حسنک در پای دار به وصف رنج و غصۀ بیحد دوستداران وی و خیرخواهان ملک میپیوندد. بونصر روزه باز نمیکند، خواجه احمد حسن به دیوان نمینشیند و بهنوعی اعتصاب میکند، همگان در حال لعن و نفرین بانی این ظلم، بوسهلاند و تن حسنک بر دار مانده است. در این صحنۀ فرودِ غمبارِ روایت است که قلمِ بیهقی برای رسمِ صورتِ مادر حسنک تیز میشود تا تراژدی باز اوج گیرد و پایانبندیای درخور بیابد. اینجاست که مادر حسنک، صبور و سنگین، به قصه پای میگذارد.
بااینکه مرگ پسر را تا دو سه ماه از مادر پنهان داشته بودند، چون فاش کردند، آن زن جگرآور «جزعی نکرد چنانکه زنان کنند، بلکه بگریست بهدرد، چنانکه حاضران از درد وی خون گریستند. پس گفت: بزرگا مردا که این پسرم بود. که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان. و ماتم پسر سخت نیکو بداشت.»
استقامت و تابآوری مادر حسنک در سوگ فرزندش چنان شکوهمند است که قلم بیهقی بلافاصله مادر دلیر دیگری را فرایاد میآورد: اسماء را، مادر عبدالله زبیر.
عبدالله زبیر، در شب آخر جنگ با حجاج یوسف، وقتی «کارش سخت تنگ شد»، از جنگ بایستاد و امان گرفت برای رایزنی با یارانش. همه به او نصیحت کردند که خود را تسلیم کند «تا فتنه بنشیند و المی به تو نرسد»، اما مادرش با شکیبایی و استدلالی حیرتانگیز او را به ادامۀ نبرد تشویق کرد: «اسماء زمانی اندیشید پس گفت: ای فرزند، این خروج که تو بر بنیامیه کردی، دین را بود یا دنیا را؟ گفت بخدای که از بهر دین را بود، و دلیل آنکه نگرفتم یک دِرَم از دنیا، و این ترا معلوم است. گفت پس صبر کن بر مرگ و کشتن و مثله کردن چنانکه برادرت مصعب کرد.... گفت ای مادر، من هم بر اینم که تو میگویی، اما رای و دل تو خواستم که بدانم در این کار. اکنون بدانستم و مرگِ با شهادت پیش من خوش گشت. اما میاندیشم که چون کشته شوم مثله کنند.»
پسر نه از مرگ، که از تکهتکه شدن و بیحرمتی بر بدنش پس از مرگ است که بیم دارد، حالآنکه مادرش همین ترس را هم به باد میدهد و میگوید: «چون گوسپند را بکشند از مثله کردن و پوست باز کردن دردش نیاید.»
پسر شب تا سحر را به نماز و قرآن و غسل میگذراند و چون وقت بدرود با مادرش میرسد، موجی از عصارۀ عاطفه قلم بیهقی را میخروشاند: مادر، شجاع و استوار، لباس رزم پسر را بر تنش مرتب میکند، انگارنهانگار که او را به عزم شهادت بدرقه میکند: «در رفت و مادر را در کنار گرفت و بدرود کرد، و مادرش زره بر وی راست میکرد و بغلگاه میدوخت و میگفت: «دندان افشار با این فاسقان تا بهشت یابی.» چنانکه گفتی او را به پالوده خوردن میفرستد، و البته جزعی نکرد چنانکه زنان کنند.»
پایانبندی این روایت نیز باز وصف چهرۀ دلاور مادر است. هم بر سوگ پسر تاب میآورد، هم بر تحقیر و خفّت دشمنان. وقتی خبر سوگواری صبورانۀ او را به حجاج یوسف میرسانند، ظالم با حیلهگری چنان صحنهسازی میکند تا مادر تن بیجان پسر را بر دار ببیند و بیتاب شود: «پس گروهی از زنان را بر این کار بگماشتند و ایشان در ایستادند و حیلت ساختند تا اسماء را بر آن جانب بردند، چون دار بدید بجای آورد که پسرش است، روی به زنی کرد از شریفترینِ زنان و گفت: «گاهِ آن نیامده که این سوار را از این اسب فرود آورند؟» و برین نیفزود و برفت.»
هیچ چیزی چون اشک مادران ظالم را حقیر و خفیف نمیکند. آن چشمۀ صافی است که سرانجام تواریخ تاریک را به سیلابی سهمگین و شکوهمند خواهد شست.
سایه اقتصادی نیا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تره بمانه خوشی و اقبال، مره هم...
بازخوانی قطعهی «نوروز» زندهیاد عاشورپور توسط گروه کر فیلارمونیک مارلیک | اسفند ۱۳۹۶ ٬ رشت
بازخوانی قطعهی «نوروز» زندهیاد عاشورپور توسط گروه کر فیلارمونیک مارلیک | اسفند ۱۳۹۶ ٬ رشت
اشو جان، چرا خداوند این دنیا را آفرید که
در آن شاهد اینقدر ظلم و بدی باشیم؟
نخست:
شاید برایت عجیب باشد که خداوند
هرگز این دنیا را نیافریده است.
🌎 این دنیا آفرینش خود شما است
@hooshmandy👁
خداوند دنیایی را آفریده،
ولی تو ابداً در مورد آن دنیا چیزي نمیدانی.
او این دنیا را هرگز نیافریده است
این دنیا را که در آن ریچار نیکسون وجود دارد،
ویتنام وجود دارد و چنگیز و هیتلر وجود دارد.
خداوند چنین دنیایی را نیافریده است
دنیاي آدلف هیتلر و موسولینی و فاشیزم و کمونیسم و استالین و مائو.
خدا این دنیا را نیافریده است
دنیایی که در آن فقر بیداد می کند،
زیرا که مردم بسیار طمع کار هستند،
زیرا که مردم به احتکار کردن ادامه میدهند،
دنیایی که در آن زندگی چنین زشت است،
دنیایی که در آن حتی بارشی از عشق وجود ندارد،
دنیایی کویر گونه، بی عشق که در آن مردم فقط رقابت میکنند و میجنگند .
جایی که خشونت بسیار زیاد است.
نه خدا چنین دنیایی را نیافریده_است
این دنیاي شماست؛ شما آفریننده آن هستید.
اشو
در آن شاهد اینقدر ظلم و بدی باشیم؟
نخست:
شاید برایت عجیب باشد که خداوند
هرگز این دنیا را نیافریده است.
🌎 این دنیا آفرینش خود شما است
@hooshmandy👁
خداوند دنیایی را آفریده،
ولی تو ابداً در مورد آن دنیا چیزي نمیدانی.
او این دنیا را هرگز نیافریده است
این دنیا را که در آن ریچار نیکسون وجود دارد،
ویتنام وجود دارد و چنگیز و هیتلر وجود دارد.
خداوند چنین دنیایی را نیافریده است
دنیاي آدلف هیتلر و موسولینی و فاشیزم و کمونیسم و استالین و مائو.
خدا این دنیا را نیافریده است
دنیایی که در آن فقر بیداد می کند،
زیرا که مردم بسیار طمع کار هستند،
زیرا که مردم به احتکار کردن ادامه میدهند،
دنیایی که در آن زندگی چنین زشت است،
دنیایی که در آن حتی بارشی از عشق وجود ندارد،
دنیایی کویر گونه، بی عشق که در آن مردم فقط رقابت میکنند و میجنگند .
جایی که خشونت بسیار زیاد است.
نه خدا چنین دنیایی را نیافریده_است
این دنیاي شماست؛ شما آفریننده آن هستید.
اشو
🔺 پسران محمود خاوری در تورنتو با پول مردم ایران چه کردند؟!
🔺 این بنای زیبا دریکی از گران ترین مناطق تورنتو با استفاده از لوازم هوشمند در ۱۰طبقه در حال بنا شدن است.
🔺 این پروژه که broadview residence نام داره ۷۷ واحد لاکچری، سوییت مهمان، مرکز ورزشی، سالن کنفرانس و ایستگاه شارژ ماشین برقی دارد! اما ربطش به مردم ایران چیه؟
🔺 این پروژه قرار است با همکاری برادران خاوری(خشایار و اردوان ) که پسران خاوری مشهور هستند ساخته شود! یعنی پولی که مردم ایران سالها پیش در بانک گذاشته بودند الان اونجا سرمایه گذاری میشود!
🔺 این بنای زیبا دریکی از گران ترین مناطق تورنتو با استفاده از لوازم هوشمند در ۱۰طبقه در حال بنا شدن است.
🔺 این پروژه که broadview residence نام داره ۷۷ واحد لاکچری، سوییت مهمان، مرکز ورزشی، سالن کنفرانس و ایستگاه شارژ ماشین برقی دارد! اما ربطش به مردم ایران چیه؟
🔺 این پروژه قرار است با همکاری برادران خاوری(خشایار و اردوان ) که پسران خاوری مشهور هستند ساخته شود! یعنی پولی که مردم ایران سالها پیش در بانک گذاشته بودند الان اونجا سرمایه گذاری میشود!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🖋️🌿صبح از نگاهت می شود تکثیر
سرخوش تو هم داری ازآن تعبیر
بانگ بلند عشق از ان برخاست
تا هر شعار تازه شد تغییر
#ایرج_جمشیدی_بینا
سرخوش تو هم داری ازآن تعبیر
بانگ بلند عشق از ان برخاست
تا هر شعار تازه شد تغییر
#ایرج_جمشیدی_بینا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خواننده افغانی وبازخوانی ترانه شروین حاجی پور
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای کودک بادها
میان ما میبالد آن الفت گرسنه
و آن احساس متراکم تند
که برایش نامی نمییابم
و یکی از نامهایش عشق است
از آنگاه که تو را شناختم
عشق هموطنم شده است
بدان سبب که ما هر دو در یک سیاره ساکن هستیم،
و یک خورشید بر ما میتابد
چه دلانگیز است که تو را میشناسم
تو را شادی نامیدهام، شادی
و هر بامداد، از خاکستر من برمیخیزی
و من با صدای خودم از خواب برمیخیزم در حالیکه به تو میگویم:
ای شادمانی، عشق بخیر!
#علیه_تو_اعلان_عشق_میدهم
#غادة_السمان
برگردان #عبدالحسین_فرزاد
میان ما میبالد آن الفت گرسنه
و آن احساس متراکم تند
که برایش نامی نمییابم
و یکی از نامهایش عشق است
از آنگاه که تو را شناختم
عشق هموطنم شده است
بدان سبب که ما هر دو در یک سیاره ساکن هستیم،
و یک خورشید بر ما میتابد
چه دلانگیز است که تو را میشناسم
تو را شادی نامیدهام، شادی
و هر بامداد، از خاکستر من برمیخیزی
و من با صدای خودم از خواب برمیخیزم در حالیکه به تو میگویم:
ای شادمانی، عشق بخیر!
#علیه_تو_اعلان_عشق_میدهم
#غادة_السمان
برگردان #عبدالحسین_فرزاد