#تجربه #دبی #دوبی #جون #3_جون #مستر #ارشد #اف1 #F1 #پزشکی #سلف_فاند #کلیرنس
من صبح روز یکشنبه، ساعت 8 و نیم، 3 ژوئن، در سفارت آمریکا در دبی وقت داشتم. در هتل هالیدی این، که حدود 5 تا 7 دقیقه تا سفارت فاصله داشت ساکن بودم و ساعت 7 و 30 جلوی سفارت بودم. زودتر از نیم ساعت مونده به وقت سفارت، به داخل راه نمیدادند. هوا به طرز غیر قابل باوری گرم بود، و واقعا انتظار حتی زیر باد پنکه هایِ سقفی که جلوی سفارت تعبیه شده بود واقعا سخت بود. در بدو ورود، موبایل و تبلت و کیف دوشی ای رو که همراهم بود، از من گرفتند و من فقط با مدارکم رفتم داخل. به نظر میرسید که مسیر برای ایرانی ها متفاوت ه، چون با اینکه خیلی شلوغ بود ولی کار من سریع پیش میرفت. ابندا خانمی که پشت یک میز نشسته بود در ابتدای سالن، فرم دی اس و پاسپورت رو از من خواست. و بعد من رو فرستاد به یکی از باجه هایِ کناری. اونجا خانمی بود، که ظاهرن عرب بود و خوش برخورد بود. از من پاسپورت، دی اس، آی 20 رو گرفت. همچنین در مورد کارت پایان خدمت سوال کرد که گفتم معاف بودم به خاطر پزشکی و درخواست کارت اصلی رو کرد. من به طرزی که مسبوق به سابقه نبود کمی هیجان زده شده بودم و مغزم درست کار نمیکرد. این شد که گفتم اصل کارت رو نیاوردم ولی نسخه یِ معادل اصل و ترجمه رسمی دادگستری رو آوردم. این درحالی بود که اصل کارت رو هم آورده بودم! اونم گفت اشکال نداره همون رو بده. ولی بعد یادم اومد و اصل بهش دادم.یک عکس 5در 5 هم از من گرفت و اسکن کرد و پس داد. بعد گفت برو انگشت نگاری. اونجا هم رفتم ـ برای من مشکلی نبود، با اینکه من از هایپرهیدروز شدید رنج میبرم، ولی یک خانوم هندی جلوی من نتونست بگیره و رفت دستاش رو بشورهـ.. بعدش رفتم نشستم که نوبتم بشه. بالای هر باجه، یک صفحه ی مشکی رنگی هست که وقتی شماره یِ شما روی اون میفته باید برید اونجا مصاحبه. قبل من دو تا از بچه های ایرانی رفته بودن و به نظر میرسید هر دو ریجکت شدند. خلاصه نوبت من هم رسید و رفتم به باجه یِ مذکور ـ ظاهرن دوتا باجه بود برای ایرانی ها: 5و 6 هر دو آقا. در باجه ی 6 اقای مربوطه میانسال، کم مو، ریش پر پشت اما کوتاه، و کمی چاق، در باجه یِ 5 آقای جوان/میانسال، موهایِ لخت، قهوه ای کم رنگ، ته ریش، متناسب. من افتادم باجه یِ 5. اول پاسپورت رو خواست. من پاسپورت رو اشتباه دادم! پاسپورت قبلی ام بود. پاسپورت درست رو دادم.
ـ الان چیکار میکنی؟ ـ در مرکز تحقیقات فلان دانشگاه مشغول به کارم
ـ رو چی تحقیق میکنی؟ ـ روی اقلیت هایِ جنسی
ـ میخوای بری امریکا چیکار کنی؟ ـ همین کار رو ادامه بدم، تو ایران به قدر کافی Expertise and supervision نداریم در موردش
ـ مامان بابات چیکارن؟ ـ بابام ارتشی بازنشسته است، مامانم معلم بازنشسته
(اینجا کمی حساس تر شد)
ـبابات تو ارتش چیکار میکرده؟ (من موندم اینجا که چی باید بگم؟ خوب واقعا ادم تو ارتش چیکار میکنه؟) ـ بیش تر از بیست سال پیش بازنشست شده، سال 1991.
ـ (با تعجب) 1991؟ ـ اره
دوباره چند دقیقه بعد پرسید بابات تو ارتش چیکار میکرده؟ ـ که اینبار من گفتم منظورت چیه دقیقا؟ بعد گفت، ground forces? Logestics? Air forces? که من گفتم آهان! همون نیروی زمینی بوده.
ـ ریز نمراتت رو بده با سی وی و اس او پی؟ ـ دادم(من هم ریز نمرات رو که ترجمه شده بود دادم و هم نسخه ای که World Education Service معادلسازی میکند بر اساس سیستم نمردهی آمریکا ـ این رو قبلا دانشگاه برای بررسی مدارکم خواسته بود ـ علاوه بر اون من دو تا نامه از استادای گروه از کلمبیا داشتم که خطاب به سفارت نوشته بودن که به این دانشجو ویزا بدید، اونا رو هم دادم)
ـ دقیق نشست نمره ها رو خوند. خیلی جدی گفت (به نظر میاد تو درس اندیشه یِ اسلامی هم نمره یِ C گرفتی؟) که من یهو خندم گرفت و خندیدم! اونم خندید و گفت مشکلی نیست. بعد باز جدی شد. بعد رزومه و اس او پی رو خوند. من 10 تا مقاله داشتم، گفت بده ببینم یکی رو که دادم.
ـ خوب پول رو چجوری میخوای بدی؟
👈 ادامه تجربه در لینک https://t.me/usavisa2018/1958
من صبح روز یکشنبه، ساعت 8 و نیم، 3 ژوئن، در سفارت آمریکا در دبی وقت داشتم. در هتل هالیدی این، که حدود 5 تا 7 دقیقه تا سفارت فاصله داشت ساکن بودم و ساعت 7 و 30 جلوی سفارت بودم. زودتر از نیم ساعت مونده به وقت سفارت، به داخل راه نمیدادند. هوا به طرز غیر قابل باوری گرم بود، و واقعا انتظار حتی زیر باد پنکه هایِ سقفی که جلوی سفارت تعبیه شده بود واقعا سخت بود. در بدو ورود، موبایل و تبلت و کیف دوشی ای رو که همراهم بود، از من گرفتند و من فقط با مدارکم رفتم داخل. به نظر میرسید که مسیر برای ایرانی ها متفاوت ه، چون با اینکه خیلی شلوغ بود ولی کار من سریع پیش میرفت. ابندا خانمی که پشت یک میز نشسته بود در ابتدای سالن، فرم دی اس و پاسپورت رو از من خواست. و بعد من رو فرستاد به یکی از باجه هایِ کناری. اونجا خانمی بود، که ظاهرن عرب بود و خوش برخورد بود. از من پاسپورت، دی اس، آی 20 رو گرفت. همچنین در مورد کارت پایان خدمت سوال کرد که گفتم معاف بودم به خاطر پزشکی و درخواست کارت اصلی رو کرد. من به طرزی که مسبوق به سابقه نبود کمی هیجان زده شده بودم و مغزم درست کار نمیکرد. این شد که گفتم اصل کارت رو نیاوردم ولی نسخه یِ معادل اصل و ترجمه رسمی دادگستری رو آوردم. این درحالی بود که اصل کارت رو هم آورده بودم! اونم گفت اشکال نداره همون رو بده. ولی بعد یادم اومد و اصل بهش دادم.یک عکس 5در 5 هم از من گرفت و اسکن کرد و پس داد. بعد گفت برو انگشت نگاری. اونجا هم رفتم ـ برای من مشکلی نبود، با اینکه من از هایپرهیدروز شدید رنج میبرم، ولی یک خانوم هندی جلوی من نتونست بگیره و رفت دستاش رو بشورهـ.. بعدش رفتم نشستم که نوبتم بشه. بالای هر باجه، یک صفحه ی مشکی رنگی هست که وقتی شماره یِ شما روی اون میفته باید برید اونجا مصاحبه. قبل من دو تا از بچه های ایرانی رفته بودن و به نظر میرسید هر دو ریجکت شدند. خلاصه نوبت من هم رسید و رفتم به باجه یِ مذکور ـ ظاهرن دوتا باجه بود برای ایرانی ها: 5و 6 هر دو آقا. در باجه ی 6 اقای مربوطه میانسال، کم مو، ریش پر پشت اما کوتاه، و کمی چاق، در باجه یِ 5 آقای جوان/میانسال، موهایِ لخت، قهوه ای کم رنگ، ته ریش، متناسب. من افتادم باجه یِ 5. اول پاسپورت رو خواست. من پاسپورت رو اشتباه دادم! پاسپورت قبلی ام بود. پاسپورت درست رو دادم.
ـ الان چیکار میکنی؟ ـ در مرکز تحقیقات فلان دانشگاه مشغول به کارم
ـ رو چی تحقیق میکنی؟ ـ روی اقلیت هایِ جنسی
ـ میخوای بری امریکا چیکار کنی؟ ـ همین کار رو ادامه بدم، تو ایران به قدر کافی Expertise and supervision نداریم در موردش
ـ مامان بابات چیکارن؟ ـ بابام ارتشی بازنشسته است، مامانم معلم بازنشسته
(اینجا کمی حساس تر شد)
ـبابات تو ارتش چیکار میکرده؟ (من موندم اینجا که چی باید بگم؟ خوب واقعا ادم تو ارتش چیکار میکنه؟) ـ بیش تر از بیست سال پیش بازنشست شده، سال 1991.
ـ (با تعجب) 1991؟ ـ اره
دوباره چند دقیقه بعد پرسید بابات تو ارتش چیکار میکرده؟ ـ که اینبار من گفتم منظورت چیه دقیقا؟ بعد گفت، ground forces? Logestics? Air forces? که من گفتم آهان! همون نیروی زمینی بوده.
ـ ریز نمراتت رو بده با سی وی و اس او پی؟ ـ دادم(من هم ریز نمرات رو که ترجمه شده بود دادم و هم نسخه ای که World Education Service معادلسازی میکند بر اساس سیستم نمردهی آمریکا ـ این رو قبلا دانشگاه برای بررسی مدارکم خواسته بود ـ علاوه بر اون من دو تا نامه از استادای گروه از کلمبیا داشتم که خطاب به سفارت نوشته بودن که به این دانشجو ویزا بدید، اونا رو هم دادم)
ـ دقیق نشست نمره ها رو خوند. خیلی جدی گفت (به نظر میاد تو درس اندیشه یِ اسلامی هم نمره یِ C گرفتی؟) که من یهو خندم گرفت و خندیدم! اونم خندید و گفت مشکلی نیست. بعد باز جدی شد. بعد رزومه و اس او پی رو خوند. من 10 تا مقاله داشتم، گفت بده ببینم یکی رو که دادم.
ـ خوب پول رو چجوری میخوای بدی؟
👈 ادامه تجربه در لینک https://t.me/usavisa2018/1958
👈 ادامه تجربه از پست قبل به لینک https://t.me/usavisa2018/1957
ـ خوب پول رو چجوری میخوای بدی؟ خودم و پدر و مادرم. گزارش بانک خودم (که اصلی بود و بخش عمده یِ پول اون تو بود رو بهش دادم) و پدر و مادر رو دادم بهش. برگه هایِ من رو که اصن نگاه نکرد و گیر داد به حساب هایِ مامان بابام. گفت اینا که جفتش یه حسابه، گفتم نه آقا اشتباه میکنی، دوباره نگاه کرد و گفت اهان درسته. گفتم بهش که ببین اصلی اون یکی دیگه اس ها، ولی اصن توجهی نکرد و گزارش بانک ها رو پس داد.
ـ سال دوم رو چجوری میخوای بدی؟ ـ همینا الان نزدیک فلان قدره دیگه، بقیه اش هم خونه دارم میدم اجاره.
ـ حقوق چقد میگرفتی بیمارستان؟ ـ فلان قدر.
بعدش زل زد تو کامپیوترش و شروع کرد به تایپ. بعد گفت واستا یک لحظه. بعد همه یِ مدارک من که تا اون موقع نگه داشته بود برداشت برد اون پشت. یه 3، 4 دقیقه ای بود و بعد اومد گفت به باور من که شما کوالیفاید هستی برای حضور در آمریکا، ولی من باید بفرستم واشنگتن و اونا تصمیم نهایی رو میگیرن و فلان و بهمان. یه ایمیل میاد اون رو سریع جواب بده که تاخیر نیفتی و اینا.
ـ این الان بخش معمول پروسه است؟ گفت: اره این بخشی از روند کاملا استاندارده و مثل همه اس.
ـ میرسم به شروع کلاس ها؟ 4 سپتامبره؟ گفت: ما تمام سعی مون رو میکنیم ولی در دست ما نیست. تو این مدتی که من بودم یه هفته ای هم داشتیم چندماهه هم داشتیم در نتیجه من نمی تونم ضمانت کنم.
آخرش هم تشکر کردم و رفتم.
اخرش هم هیچ برگه ای به من نداد. و من رفتم.
دو ساعت بعد، 10 ایمیل اومد برای من که همش در مورد مشخصات و شماره تلفن و ادرس و اینا بود. و همچنین سوابق کار تو ایران. که اون رو بلافاصله جواب دادم.
نکته یِ بسیار مهم آخر: هوا دبی در این فصل به طرز وحشتناکی گرم ه. واقعا به این نکته بسیار توجه کنید. اصلا روی پیاده روی در خیابان حساب نکنید.
علاوه بر اين سوالاي ديگه هم كرد كه من هي هميتجور داره يادم مياد. مثلا در مورد برادرام پرسيد كه كجان
گفتم خارجه ان، گفت چرا رفتن.
توضيح دادم.
من خودم سه بار سابقه سفر به اروپا از جمله انگليس داشتم در مورد اونا پرسيد كه چرا رفتي و اينا.
💠 با تشکر از آقای بهزاد برای به اشتراک گذاشتن این تجربه 🙏🏻🌺
✅ از گذشتگان به ما رسیده و از آنان به نیکی یاد میکنیم💞
🔆 فرهنگ انتقال تجربه را پاس میداریم و با انتقال تجربیاتمان، گذشته ای نیکو برای آیندگانمان خواهیم شد..💜
📌 کانال اخبار ویزای آمریکا
🆔 @usavisa2018
ـ خوب پول رو چجوری میخوای بدی؟ خودم و پدر و مادرم. گزارش بانک خودم (که اصلی بود و بخش عمده یِ پول اون تو بود رو بهش دادم) و پدر و مادر رو دادم بهش. برگه هایِ من رو که اصن نگاه نکرد و گیر داد به حساب هایِ مامان بابام. گفت اینا که جفتش یه حسابه، گفتم نه آقا اشتباه میکنی، دوباره نگاه کرد و گفت اهان درسته. گفتم بهش که ببین اصلی اون یکی دیگه اس ها، ولی اصن توجهی نکرد و گزارش بانک ها رو پس داد.
ـ سال دوم رو چجوری میخوای بدی؟ ـ همینا الان نزدیک فلان قدره دیگه، بقیه اش هم خونه دارم میدم اجاره.
ـ حقوق چقد میگرفتی بیمارستان؟ ـ فلان قدر.
بعدش زل زد تو کامپیوترش و شروع کرد به تایپ. بعد گفت واستا یک لحظه. بعد همه یِ مدارک من که تا اون موقع نگه داشته بود برداشت برد اون پشت. یه 3، 4 دقیقه ای بود و بعد اومد گفت به باور من که شما کوالیفاید هستی برای حضور در آمریکا، ولی من باید بفرستم واشنگتن و اونا تصمیم نهایی رو میگیرن و فلان و بهمان. یه ایمیل میاد اون رو سریع جواب بده که تاخیر نیفتی و اینا.
ـ این الان بخش معمول پروسه است؟ گفت: اره این بخشی از روند کاملا استاندارده و مثل همه اس.
ـ میرسم به شروع کلاس ها؟ 4 سپتامبره؟ گفت: ما تمام سعی مون رو میکنیم ولی در دست ما نیست. تو این مدتی که من بودم یه هفته ای هم داشتیم چندماهه هم داشتیم در نتیجه من نمی تونم ضمانت کنم.
آخرش هم تشکر کردم و رفتم.
اخرش هم هیچ برگه ای به من نداد. و من رفتم.
دو ساعت بعد، 10 ایمیل اومد برای من که همش در مورد مشخصات و شماره تلفن و ادرس و اینا بود. و همچنین سوابق کار تو ایران. که اون رو بلافاصله جواب دادم.
نکته یِ بسیار مهم آخر: هوا دبی در این فصل به طرز وحشتناکی گرم ه. واقعا به این نکته بسیار توجه کنید. اصلا روی پیاده روی در خیابان حساب نکنید.
علاوه بر اين سوالاي ديگه هم كرد كه من هي هميتجور داره يادم مياد. مثلا در مورد برادرام پرسيد كه كجان
گفتم خارجه ان، گفت چرا رفتن.
توضيح دادم.
من خودم سه بار سابقه سفر به اروپا از جمله انگليس داشتم در مورد اونا پرسيد كه چرا رفتي و اينا.
💠 با تشکر از آقای بهزاد برای به اشتراک گذاشتن این تجربه 🙏🏻🌺
✅ از گذشتگان به ما رسیده و از آنان به نیکی یاد میکنیم💞
🔆 فرهنگ انتقال تجربه را پاس میداریم و با انتقال تجربیاتمان، گذشته ای نیکو برای آیندگانمان خواهیم شد..💜
📌 کانال اخبار ویزای آمریکا
🆔 @usavisa2018