Panahiani
3.22K subscribers
943 photos
443 videos
48 files
720 links
تفکرات راهبردی استاد پناهیان
Download Telegram
.
به طواف کعبه رفتم
به حرم رهم ندادند
که تو در برون چه کردی؟
که درون خانه آیی!
.
عباس می‌‌‌تونی دلشو بدست بیاری برام؟
.
بیاید بریم الآن #کربلا همه مون، فکر کنید داریم می‌‌ریم کربلا.
بله برای مؤمن هر چی نیت کند همان است دیگر.
خب آداب زیارت کربلا چه‌جوریه؟
اول می‌ریم #حرم_ابالفضل العباس(علیه السلام)! حاجت‌هامون را به #عباس می‌گیم، گرفتاری‌هامون را به عباس می‌گیم، درسته؟
لا اله الا الله، کفش‌‌هامون را هم به عباس تحویل می‌دیم، کفش‌دار #حسین است!
پا برهنه حرکت می‌کنیم می‌ریم #حرم_حسین، دیگر حرم حسین
#فقط_حسین! فقط حسین...
چرا اباالفضل حاجت می‌‌ده؟
برای اینکه می‌‌خواد بهت پیام بده ها! حاجت داری بیا پیش من، پیش حسین می‌ری برای عالم باید دلت بسوزد!
این عباس است، مشکل دارید برید پیش عباس...
حالا من یک مشکل شخصی دارم بگم، شما مشکل‌هاتون نمی‌دونم چه‌جوریه! من سعی می‌کنم سطح خودم را بیارم بالا، در سطح شما این مشکل مهم را بگویم.
یا اباالفضل العباس! ما رفتیم یک جایی استخدام بشیم کار سخت گیر می‌آد، خودت می‌‌دونی، خصوصاً کار باارزش.
قبول نکردند، گزینش رد شدیم،
کجا رفتی؟
رفتم خیمۀ #مهدی_فاطمه
گفتم: #من_سربازت_بشم؟
گفتند: تو به درد نمی‌خوری؟
«به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند،
که تو در برون چه کردی؟ که درون خانه آیی!»
عباس می‌‌‌تونی دلشو بدست بیاری برام؟
شنیدم شما برادرزاده‌‌هاتو خیلی دوست داری؟
شنیدم ایشان هم به شما می‌گویند
عمو! #عموجانم! عباسم! عباسم، عباسم
دیوانه‌وار یک روضه برات بخونم؟
عباس خیلی جگرش کباب شد، خیلی دوست داشت از هستی انتقام بگیره در مظلومیت حسین، دست‌هایش خورد به آب، دست‌هایش سرد شد، آنقدر از دست‌هایش خجالت می‌کشید، خَُنک شده بود دست‌‌هایش، لب‌های بچه‌‌های حسین خشکیده بود.
یک‌جوری دوست داشت از شرّ این دست‌‌ها خلاص بشود!
ها! همین‌جور داد بزنی من خجالت نکشم ها! یک چیز دیگر هم بگم؛
پس چشم‌هایش را چرا از دست داد؟ چشم‌هایش،
هی به چشم‌هایش می‌گفت تو خجالت نکشیدی؟ زینب جلوی چشم‌‌های تو رفت بین نامحرم‌ها!
.
#دلم_هوای_تو_کرده_بگو_چه_چاره_کنم
#مهدی_جان_بیا #عصر_ظهور
#استاد_پناهيان #پناهيان #پناهیانی
.
فایل صوتی در کانال تلگرام پناهیانی
https://telegram.me/panahiani
.
.
عباس می‌‌‌تونی دلشو بدست بیاری برام؟
.
بیاید بریم الآن #کربلا همه مون، فکر کنید داریم می‌‌ریم کربلا.
بله برای مؤمن هر چی نیت کند همان است دیگر.
خب آداب زیارت کربلا چه‌جوریه؟
اول می‌ریم #حرم_ابالفضل العباس(علیه السلام)! حاجت‌هامون را به #عباس می‌گیم، گرفتاری‌هامون را به عباس می‌گیم، درسته؟
لا اله الا الله، کفش‌‌هامون را هم به عباس تحویل می‌دیم، کفش‌دار #حسین است!
پا برهنه حرکت می‌کنیم می‌ریم #حرم_حسین، دیگر حرم حسین
#فقط_حسین! فقط حسین...
چرا اباالفضل حاجت می‌‌ده؟
برای اینکه می‌‌خواد بهت پیام بده ها! حاجت داری بیا پیش من، پیش حسین می‌ری برای عالم باید دلت بسوزد!
این عباس است، مشکل دارید برید پیش عباس...
حالا من یک مشکل شخصی دارم بگم، شما مشکل‌هاتون نمی‌دونم چه‌جوریه! من سعی می‌کنم سطح خودم را بیارم بالا، در سطح شما این مشکل مهم را بگویم.
یا اباالفضل العباس! ما رفتیم یک جایی استخدام بشیم کار سخت گیر می‌آد، خودت می‌‌دونی، خصوصاً کار باارزش.
قبول نکردند، گزینش رد شدیم،
کجا رفتی؟
رفتم خیمۀ #مهدی_فاطمه
گفتم: #من_سربازت_بشم؟
گفتند: تو به درد نمی‌خوری؟
«به طواف کعبه رفتم،
به حرم رهم ندادند،
که تو در برون چه کردی؟
که درون خانه آیی!»
عباس می‌‌‌تونی دلشو بدست بیاری برام؟
شنیدم شما برادرزاده‌‌هاتو خیلی دوست داری؟
شنیدم ایشان هم به شما می‌گویند
عمو! #عموجانم! عباسم! عباسم، عباسم
دیوانه‌وار یک روضه برات بخونم؟
عباس خیلی جگرش کباب شد، خیلی دوست داشت از هستی انتقام بگیره در مظلومیت حسین، دست‌هایش خورد به آب، دست‌هایش سرد شد، آنقدر از دست‌هایش خجالت می‌کشید، خَُنک شده بود دست‌‌هایش، لب‌های بچه‌‌های حسین خشکیده بود.
یک‌جوری دوست داشت از شرّ این دست‌‌ها خلاص بشود!
ها! همین‌جور داد بزنی من خجالت نکشم ها! یک چیز دیگر هم بگم؛
پس چشم‌هایش را چرا از دست داد؟ چشم‌هایش،
هی به چشم‌هایش می‌گفت تو خجالت نکشیدی؟ زینب جلوی چشم‌‌های تو رفت بین نامحرم‌ها!
.
#روضه #شب_جمعه
#دلم_هوای_تو_کرده_بگو_چه_چاره_کنم
#مهدی_جان_بیا #عصر_ظهور
#استاد_پناهيان #پناهيان #پناهیانی
.
فایل صوتی در کانال تلگرام پناهیانی
https://telegram.me/panahiani
.
.
عباس می‌‌‌تونی دلشو بدست بیاری برام؟
.
بیاید بریم الآن #کربلا همه مون، فکر کنید داریم می‌‌ریم کربلا.
بله برای مؤمن هر چی نیت کند همان است دیگر.
خب آداب زیارت کربلا چه‌جوریه؟
اول می‌ریم #حرم_ابالفضل العباس(علیه السلام)! حاجت‌هامون را به #عباس می‌گیم، گرفتاری‌هامون را به عباس می‌گیم، درسته؟
لا اله الا الله، کفش‌‌هامون را هم به عباس تحویل می‌دیم، کفش‌دار #حسین است!
پا برهنه حرکت می‌کنیم می‌ریم #حرم_حسین، دیگر حرم حسین
#فقط_حسین! فقط حسین...
چرا اباالفضل حاجت می‌‌ده؟
برای اینکه می‌‌خواد بهت پیام بده ها! حاجت داری بیا پیش من، پیش حسین می‌ری برای عالم باید دلت بسوزد!
این عباس است، مشکل دارید برید پیش عباس...
حالا من یک مشکل شخصی دارم بگم، شما مشکل‌هاتون نمی‌دونم چه‌جوریه! من سعی می‌کنم سطح خودم را بیارم بالا، در سطح شما این مشکل مهم را بگویم.
یا اباالفضل العباس! ما رفتیم یک جایی استخدام بشیم کار سخت گیر می‌آد، خودت می‌‌دونی، خصوصاً کار باارزش.
قبول نکردند، گزینش رد شدیم،
کجا رفتی؟
رفتم خیمۀ #مهدی_فاطمه
گفتم: #من_سربازت_بشم؟
گفتند: تو به درد نمی‌خوری؟
«به طواف کعبه رفتم،
به حرم رهم ندادند،
که تو در برون چه کردی؟
که درون خانه آیی!»
عباس می‌‌‌تونی دلشو بدست بیاری برام؟
شنیدم شما برادرزاده‌‌هاتو خیلی دوست داری؟
شنیدم ایشان هم به شما می‌گویند
عمو! #عموجانم! عباسم! عباسم، عباسم
.
دیوانه‌وار یک روضه برات بخونم؟
عباس خیلی جگرش کباب شد، خیلی دوست داشت از هستی انتقام بگیره در #مظلومیت_حسین، دست‌هایش خورد به آب، دست‌هایش سرد شد، آنقدر از دست‌هایش خجالت می‌کشید، خَُنک شده بود دست‌‌هایش، لب‌های بچه‌‌های حسین خشکیده بود.
یک‌جوری دوست داشت از شرّ این دست‌‌ها خلاص بشود!
ها! همین‌جور داد بزنی من خجالت نکشم ها! یک چیز دیگر هم بگم؛
پس چشم‌هایش را چرا از دست داد؟ چشم‌هایش،
هی به چشم‌هایش می‌گفت تو خجالت نکشیدی؟ زینب جلوی چشم‌‌های تو رفت بین نامحرم‌ها!
.
#روضه #شب_جمعه
#دلم_هوای_تو_کرده_بگو_چه_چاره_کنم
#مهدی_جان_بیا #عصر_ظهور
#استاد_پناهيان #پناهيان #پناهیانی
.
فایل صوتی در کانال تلگرام پناهیانی
https://telegram.me/panahiani
.