.
در گلستان ادب اموزگارم مادر است
بعد رب العالمین پروردگارم مادر است
من که شاگرد دبیرستان عشق مادرم
اولین معشوق من در روزگار مادر است
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
در گلستان ادب اموزگارم مادر است
بعد رب العالمین پروردگارم مادر است
من که شاگرد دبیرستان عشق مادرم
اولین معشوق من در روزگار مادر است
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر است دیگر
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💖مادر است که دعایش پیش خدا هر دردی را دوا می کند برام دعا کن دورت بگردم
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همیشه عاشق مادرتان باشید........
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از پیری پرسیدم
خوشبختی چیست؟
گفت :
اگه میخوای سلامت باشی
موقع بیماری پدر و مادرت
بهشون برس
اگر میخواهی ثروتمند شوی
به پدر مادرت کمک مالی کن
اگه میخوای خوشبخت باشی
با پـدر و مـادرت مـهربان باش❤️
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
خوشبختی چیست؟
گفت :
اگه میخوای سلامت باشی
موقع بیماری پدر و مادرت
بهشون برس
اگر میخواهی ثروتمند شوی
به پدر مادرت کمک مالی کن
اگه میخوای خوشبخت باشی
با پـدر و مـادرت مـهربان باش❤️
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
مادر ای زیباترین معنای عشق
در مقام و منزلت اعلای عشق
مادر ای ماه زمین و آسمان
نام تو ماند همیشه جاودان
مادر ای شب زنده دار قصه ها
مونس و همدم به درد و غصه ها
مادر ای لطف خداوند بر زمین
بر نوازشها همیشه در کمین
مادر ای آواز خوان خوش صدا
شعر لالایی تو ٬ بر من شفا
مادر ای پروانه ی شبهای من
شمع سوزان منو معوای من
مادر ای بال و پر٬ من در جهان
فخرمن ٬ غمخوارمن ٬ در هر زمان
مادر ای ٬ ای بهترین در صدف
ای صبور غصه ها ای با شرف
مادر ای الگوی تو بانوی عشق
فاطمه دخت نبی جادوی عشق
مادر ای در زیر پای تو نهاد
چون کلید جنتش روز معاد
مادر ای والاترین والا مقام
بر من سنگ صبور در یک کلام
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
در مقام و منزلت اعلای عشق
مادر ای ماه زمین و آسمان
نام تو ماند همیشه جاودان
مادر ای شب زنده دار قصه ها
مونس و همدم به درد و غصه ها
مادر ای لطف خداوند بر زمین
بر نوازشها همیشه در کمین
مادر ای آواز خوان خوش صدا
شعر لالایی تو ٬ بر من شفا
مادر ای پروانه ی شبهای من
شمع سوزان منو معوای من
مادر ای بال و پر٬ من در جهان
فخرمن ٬ غمخوارمن ٬ در هر زمان
مادر ای ٬ ای بهترین در صدف
ای صبور غصه ها ای با شرف
مادر ای الگوی تو بانوی عشق
فاطمه دخت نبی جادوی عشق
مادر ای در زیر پای تو نهاد
چون کلید جنتش روز معاد
مادر ای والاترین والا مقام
بر من سنگ صبور در یک کلام
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
جوانی رفت پیش پیری
گفت روزی ندارم
برکت ازخانه ام دورشده
پیرپاسخ داد
پدریامادرت!!!
ازتوناراضی است
اگه میخواهید
در زندگی به چه کنم
چه کنم نیوفتین
حواستون به پدر و مادرتون باشه
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
گفت روزی ندارم
برکت ازخانه ام دورشده
پیرپاسخ داد
پدریامادرت!!!
ازتوناراضی است
اگه میخواهید
در زندگی به چه کنم
چه کنم نیوفتین
حواستون به پدر و مادرتون باشه
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خانواده،
آشیان عشق است
و پدر و مادر،
همان سایه بان دلسوز
و بی منتی كه
هماره بر سایه امنیت
و آرامش كشیده اند.
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
آشیان عشق است
و پدر و مادر،
همان سایه بان دلسوز
و بی منتی كه
هماره بر سایه امنیت
و آرامش كشیده اند.
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
داستان
در زمانهای قدیم مردمی بادیه نشین زندگی میکردند که در بین انها مردی بود که مادرش دچار الزایمر و نسیان بود و میخواست در طول روز پسرش کنارش باشد و اين امر مرد را ازار ميداد فكر ميكرد در چشم مردم کوچک شده است .هنگامی که موعد کوچ رسید مرد به همسرش گفت مادرم را نیاور بگذار اینجا بماند و مقداری غذا هم برایش بگذار تا اینجا بماند و از شرش راحت شوم تا گرگ او را بخورد یا بمیرد. همسرش گفت باشه انچه میگویی انجام میدهم! همه اماده کوچ شدند زن هم مادر شوهرش را گذاشت و مقداری اب و غذا در کنارش قرار داد و کودک یک ساله ی خود را هم پیش زن گذاشت و رفتند. انها فقط همین یک کودک را داشتند که پسر بود و مرد به پسرش علاقه ی فراوانی داشت و اوقات فراقت با او بازی میکرد و از دیدنش شاد میشد.وقتی مسافتی را رفتند تا هنگام ظهر برای استراحت ایستاند و مردم همه مشغول استراحت و غذا خوردند شدند مرد به زنش گفت پسرم را بیاور تا با او بازی کنم زن به شوهرش گفت او را پیش مادرت گذاشتم مرد به شدت عصبانی شد و داد زد که چرا اینکار را کردی همسرش پاسخ داد ما او را نمیخواهیم زیرا بعد او تو را همانطور که مادرت را گذاشتی و رفتی خواهد گذاشت تا بمیری. حرف زن مانند صاعقه به قلب مرد خورد و سریع اسب خود را سوار شد و به سمت مادرش و فرزندش رفت زیرا پس از کوچ همیشه گرگان بسمت انجا می امدند تا از باقی مانده وسایل شاید چیزی برای خوردن پیدا کنند. مرد وقتی رسید دید مادرش فرزند را بلند کرده و گرگان دور انها هستند و پیرزن به سمتشان سنگ پرتاب میکند و تلاش میکند که کودک را از گرگها حفظ کند.مرد گرگها را دور کرده و مادر و فرزندش را بازمیگرداند و از ان به بعد موقع کوچ اول مادرش را سوار بر شتر میکرد و خود با اسب دنبالش روان میشد و از مادرش مانند چشمش مواظبت میکرد و زنش در نزدش مقامش بالا رفت.
انسان وقتی به دنیا می آید بند نافش را میبرند ولی جایش همیشه می ماند تا فراموش نکند که برای تغذیه به یک زن بزرگ وصل بوده
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
در زمانهای قدیم مردمی بادیه نشین زندگی میکردند که در بین انها مردی بود که مادرش دچار الزایمر و نسیان بود و میخواست در طول روز پسرش کنارش باشد و اين امر مرد را ازار ميداد فكر ميكرد در چشم مردم کوچک شده است .هنگامی که موعد کوچ رسید مرد به همسرش گفت مادرم را نیاور بگذار اینجا بماند و مقداری غذا هم برایش بگذار تا اینجا بماند و از شرش راحت شوم تا گرگ او را بخورد یا بمیرد. همسرش گفت باشه انچه میگویی انجام میدهم! همه اماده کوچ شدند زن هم مادر شوهرش را گذاشت و مقداری اب و غذا در کنارش قرار داد و کودک یک ساله ی خود را هم پیش زن گذاشت و رفتند. انها فقط همین یک کودک را داشتند که پسر بود و مرد به پسرش علاقه ی فراوانی داشت و اوقات فراقت با او بازی میکرد و از دیدنش شاد میشد.وقتی مسافتی را رفتند تا هنگام ظهر برای استراحت ایستاند و مردم همه مشغول استراحت و غذا خوردند شدند مرد به زنش گفت پسرم را بیاور تا با او بازی کنم زن به شوهرش گفت او را پیش مادرت گذاشتم مرد به شدت عصبانی شد و داد زد که چرا اینکار را کردی همسرش پاسخ داد ما او را نمیخواهیم زیرا بعد او تو را همانطور که مادرت را گذاشتی و رفتی خواهد گذاشت تا بمیری. حرف زن مانند صاعقه به قلب مرد خورد و سریع اسب خود را سوار شد و به سمت مادرش و فرزندش رفت زیرا پس از کوچ همیشه گرگان بسمت انجا می امدند تا از باقی مانده وسایل شاید چیزی برای خوردن پیدا کنند. مرد وقتی رسید دید مادرش فرزند را بلند کرده و گرگان دور انها هستند و پیرزن به سمتشان سنگ پرتاب میکند و تلاش میکند که کودک را از گرگها حفظ کند.مرد گرگها را دور کرده و مادر و فرزندش را بازمیگرداند و از ان به بعد موقع کوچ اول مادرش را سوار بر شتر میکرد و خود با اسب دنبالش روان میشد و از مادرش مانند چشمش مواظبت میکرد و زنش در نزدش مقامش بالا رفت.
انسان وقتی به دنیا می آید بند نافش را میبرند ولی جایش همیشه می ماند تا فراموش نکند که برای تغذیه به یک زن بزرگ وصل بوده
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
من که با هر بند انگشت تو در دستان خود
ذکر می گویم پدر، تسبیح می خواهم چکار
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
ذکر می گویم پدر، تسبیح می خواهم چکار
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پدرانمان نقاشان عجیبی هستند؛
رنج هایی می کشند
که هیچ کجا ندیده اید
خواستید
سری به آثارش بزنید
کمی به مادرتان خیره شوید
او تمامشان را
به جان خریده...
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar
رنج هایی می کشند
که هیچ کجا ندیده اید
خواستید
سری به آثارش بزنید
کمی به مادرتان خیره شوید
او تمامشان را
به جان خریده...
❤کانال پدر و مادر❤
@padarvmadar