Forwarded from مستند و کلیپ افق رویداد (سام آریامنش)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چرا وجود حیات بیگانه حکم پایان ما را دارد – فیلتر بزرگ
کشف حیات بیگانه در سیاره ای دوردست خبری فوق العاده است - یا شاید هم برعکس؟ اگر ما تنها حیات هوشمند در کیهان نباشیم، احتمالا بدین معناست که شمارش معکوس روزهایمان تا نابودی، سرنوشت محتوم ماست.
زیرنویس حمیدرضا بیدار
♨️ @ofoghroydadd
کشف حیات بیگانه در سیاره ای دوردست خبری فوق العاده است - یا شاید هم برعکس؟ اگر ما تنها حیات هوشمند در کیهان نباشیم، احتمالا بدین معناست که شمارش معکوس روزهایمان تا نابودی، سرنوشت محتوم ماست.
زیرنویس حمیدرضا بیدار
♨️ @ofoghroydadd
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مستند سامانهی خورشیدی
با برایان کاکس
هر بخش ۶۰ دقیقه، همراه با زیرنویس
• دانلود بخش ۱ :
کیفیت خوب 480p
کیفیت عالی 1080p
• دانلود بخش ۲ :
کیفیت خوب
کیفیت عالی
• دانلود بخش ۳ :
کیفیت خوب
کیفیت عالی
• دانلود بخش ۴ :
کیفیت خوب
کیفیت عالی
• دانلود بخش ۵ :
کیفیت خوب
کیفیت عالی
🚀 @ofoghroydadd
برای دانلود باید فیلترشکن خاموش باشد.👑
با برایان کاکس
هر بخش ۶۰ دقیقه، همراه با زیرنویس
• دانلود بخش ۱ :
کیفیت خوب 480p
کیفیت عالی 1080p
• دانلود بخش ۲ :
کیفیت خوب
کیفیت عالی
• دانلود بخش ۳ :
کیفیت خوب
کیفیت عالی
• دانلود بخش ۴ :
کیفیت خوب
کیفیت عالی
• دانلود بخش ۵ :
کیفیت خوب
کیفیت عالی
برای دانلود باید فیلترشکن خاموش باشد.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
هااا، آهااا، آهااان
پژوهشی درباره لحظههای «آها» (Insight)
پژوهشگران دانشگاه توکیو در پژوهشی تازه، فرایند شکلگیری بینش ناگهانی یا همان لحظه «آها» را بررسی کردهاند؛ لحظهای که فرد ناگهان به راهحلی خلاقانه یا درک عمیقتری از مسئله دست مییابد.
در این پژوهش، ۱۰۵ شرکتکننده در آزمونی به نام Remote Associates Test (RAT) شرکت کردند که در آن باید ارتباط معنایی میان سه نویسه ژاپنی (کانجی) را پیدا میکردند. پژوهشگران با اعمال محدودیتهای ذهنی (fixation) و حذف آن (de-fixation) در دو حالت مختلف، عملکرد ذهنی افراد را سنجیدند.
نتیجه نشان داد که لحظههای «آها» زمانی رخ میدهند که ذهن انسان فاصله بیشتری در فضای راهحلها جستجو میکند؛ بهعبارت دیگر، فرد از محدوده فکرهای کلیشهای فاصله میگیرد و ایدههای دورتر و متفاوتتر را نیز بررسی میکند.
در حالت fixation، افراد روی ایدههای غلط پافشاری میکنند و در نتیجه احتمال یافتن راهحل کاهش مییابد.
در حالت de-fixation، کنار گذاشتن این تفکرات غلط باعث گسترش دامنه جستجو در فضای راهحلها و افزایش احتمال درک بینشی میشود.
برای تحلیل این فرایند، پژوهشگران از یک مدل شبیهسازی برای ردیابی نحوه حرکت ذهن شرکتکنندگان در فضای واژگانی ژاپنی بهره بردند.
این پژوهش نشان میدهد که خلاقیت و حل مسئله وابسته به گشتوگذار فعال در دامنههای فکری دورتر از ذهنیت اولیه است. این یافته میتواند مبنایی برای پژوهشهای آینده در حوزههای روانشناسی خلاقیت و آموزش روشهای حل مسئله باشد.
🚀 @ofoghroydadd
🎮 Communications Psychology (2025)
این لحظه الزاما با صدا دادن نیست، فرد ممکن است در ذهنش بگوید آها
پژوهشی درباره لحظههای «آها» (Insight)
پژوهشگران دانشگاه توکیو در پژوهشی تازه، فرایند شکلگیری بینش ناگهانی یا همان لحظه «آها» را بررسی کردهاند؛ لحظهای که فرد ناگهان به راهحلی خلاقانه یا درک عمیقتری از مسئله دست مییابد.
در این پژوهش، ۱۰۵ شرکتکننده در آزمونی به نام Remote Associates Test (RAT) شرکت کردند که در آن باید ارتباط معنایی میان سه نویسه ژاپنی (کانجی) را پیدا میکردند. پژوهشگران با اعمال محدودیتهای ذهنی (fixation) و حذف آن (de-fixation) در دو حالت مختلف، عملکرد ذهنی افراد را سنجیدند.
نتیجه نشان داد که لحظههای «آها» زمانی رخ میدهند که ذهن انسان فاصله بیشتری در فضای راهحلها جستجو میکند؛ بهعبارت دیگر، فرد از محدوده فکرهای کلیشهای فاصله میگیرد و ایدههای دورتر و متفاوتتر را نیز بررسی میکند.
در حالت fixation، افراد روی ایدههای غلط پافشاری میکنند و در نتیجه احتمال یافتن راهحل کاهش مییابد.
در حالت de-fixation، کنار گذاشتن این تفکرات غلط باعث گسترش دامنه جستجو در فضای راهحلها و افزایش احتمال درک بینشی میشود.
برای تحلیل این فرایند، پژوهشگران از یک مدل شبیهسازی برای ردیابی نحوه حرکت ذهن شرکتکنندگان در فضای واژگانی ژاپنی بهره بردند.
این پژوهش نشان میدهد که خلاقیت و حل مسئله وابسته به گشتوگذار فعال در دامنههای فکری دورتر از ذهنیت اولیه است. این یافته میتواند مبنایی برای پژوهشهای آینده در حوزههای روانشناسی خلاقیت و آموزش روشهای حل مسئله باشد.
این لحظه الزاما با صدا دادن نیست، فرد ممکن است در ذهنش بگوید آها
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
تایید وجود یک سیاهچالهی تنها، برای نخستین بار
تیمی از اخترشناسان در مؤسسه علمی تلسکوپ فضایی همراه با همکارانی از دانشگاه سنت اندروز و رصدخانه جنوبی اروپا، توانستند برای نخستین بار وجود یک سیاهچاله تنها (بدون ستاره همدم) را تأیید کنند.
در سال ۲۰۲۲ همین تیم، گزارش داده بود که جسم تاریکی در صورت فلکی قوس (Sagittarius) حرکت میکند. در ابتدا گمان میرفت که این جرم میتواند ستاره نوترونی باشد. با تحلیل دادههای جدید هابِل (۲۰۱۱ تا ۲۰۱۷، سپس ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲) و کاوشگر گایا:
جرم این جسم حدود ۷ برابر جرم خورشید تخمین زده شد.
این مقدار برای یک ستاره نوترونی بیش از حد زیاد است، پس تنها گزینه منطقی: سیاهچاله.
روش شناسایی
برخلاف دیگر سیاهچالههای پیدا شده که با تاثیرشان بر نور ستاره همدم دیده میشوند،
این یکی تنها از طریق همگرایی گرانشی (در حین عبور از جلوی یک ستاره دوردست و تغییر موقتی مکان و شدت نور آن) پیدا شد.
تایید نهایی
در ۲۰۲۳ تیم دوم هم که قبلاً مخالف بود، نظرش را اصلاح کرد و تأیید کرد که این جرم سیاهچالهای با حدود ۶ جرم خورشیدی است.
نتیجهگیری نهایی: اولین تایید رسمی وجود یک سیاهچاله تنها در کهکشان.
این تیم امیدوار است که با تلسکوپ فضایی نانسی گریس رومَن (پرواز در ۲۰۲۷)، نمونههای بیشتری از این نوع سیاهچالهها بیابد.
🚀 @ofoghroydadd
🎮 The Astrophysical Journal (2025)
تیمی از اخترشناسان در مؤسسه علمی تلسکوپ فضایی همراه با همکارانی از دانشگاه سنت اندروز و رصدخانه جنوبی اروپا، توانستند برای نخستین بار وجود یک سیاهچاله تنها (بدون ستاره همدم) را تأیید کنند.
در سال ۲۰۲۲ همین تیم، گزارش داده بود که جسم تاریکی در صورت فلکی قوس (Sagittarius) حرکت میکند. در ابتدا گمان میرفت که این جرم میتواند ستاره نوترونی باشد. با تحلیل دادههای جدید هابِل (۲۰۱۱ تا ۲۰۱۷، سپس ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲) و کاوشگر گایا:
جرم این جسم حدود ۷ برابر جرم خورشید تخمین زده شد.
این مقدار برای یک ستاره نوترونی بیش از حد زیاد است، پس تنها گزینه منطقی: سیاهچاله.
روش شناسایی
برخلاف دیگر سیاهچالههای پیدا شده که با تاثیرشان بر نور ستاره همدم دیده میشوند،
این یکی تنها از طریق همگرایی گرانشی (در حین عبور از جلوی یک ستاره دوردست و تغییر موقتی مکان و شدت نور آن) پیدا شد.
تایید نهایی
در ۲۰۲۳ تیم دوم هم که قبلاً مخالف بود، نظرش را اصلاح کرد و تأیید کرد که این جرم سیاهچالهای با حدود ۶ جرم خورشیدی است.
نتیجهگیری نهایی: اولین تایید رسمی وجود یک سیاهچاله تنها در کهکشان.
این تیم امیدوار است که با تلسکوپ فضایی نانسی گریس رومَن (پرواز در ۲۰۲۷)، نمونههای بیشتری از این نوع سیاهچالهها بیابد.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
زندگی روی بهرام؛ گلسنگها، نامزدهای مقاوم در برابر شرایط مرگبار سیاره سرخ
بهرام یکی از دشوارترین جاها برای زندگی در سامانهی خورشیدی است؛ سیارهای سرد، خشک و بیهوا که جو بسیار رقیقی دارد و در معرض تابش مداوم پرتوهای کیهانی و شرارههای خورشیدی قرار گرفته است.
نبود میدان مغناطیسی و آب مایع در سطح آن، امکان زیست را برای بیشتر موجودات زنده ناممکن میکند.
با این حال، در پژوهشی تازه، گروهی از دانشمندان اروپایی نشان دادهاند که برخی گونههای گلسنگ (lichen) _ موجودات هیبریدی متشکل از قارچ و جلبک فتوسنتزکننده یا باکتری _ میتوانند در برابر این شرایط سخت مقاومت کنند.
جزئیات آزمایش جالب است:
در این پژوهش که در مارس ۲۰۲۵ در نشریه IMA Fungus منتشر شده، دو گونه گلسنگ به نامهای Diploschistes muscorum و Cetraria aculeata درون یک اتاقک خلأ در مرکز پژوهشکده فضایی آکادمی علوم لهستان قرار گرفتند.
این اتاقک شرایط جوی بهرام را شبیهسازی کرد؛ فشار کم، ترکیب گازهای مریخی، دمای پایین و تابش یونیزان.
در مدت ۵ ساعت، معادل یک سال تشعشعات بهرام به این گلسنگها تابیده شد. نتایج نشان داد هر دو گونه توانستند فعال باقی بمانند و متابولیسم خود را حفظ کنند؛ در این میان، D. muscorum بیشترین مقاومت را از خود نشان داد.
این پژوهش نه تنها نشاندهنده توان بالای این موجودات در برابر شرایط سیاره بهرام است، بلکه چشمانداز تازهای در زمینه امکان انتقال و بقای برخی موجودات زنده زمینی در محیطهای فرازمینی ارائه میدهد. البته بقای بلندمدت آنها بدون حضور آب در سطح بهرام هنوز غیرممکن است.
از سوی دیگر، این یافتهها دانش ما را درباره فرایندهای زیستی در محیطهای بیگانه گسترش داده و میتواند مبنایی برای طراحی مأموریتهای زیستفناورانه در آینده باشد.
دیگر نامزدهای مقاوم اینها هستند:
تاردیگریدها (خرسهای آبی)، جانورانی میکروسکوپی که میتوانند در خلا، سرما، گرما، فشارهای بسیار بالا و تشعشعات شدید دوام بیاورند.
خزههای صحرایی که در برابر پرتوهای گاما و سرمای شدید مقاوماند.
میکروارگانیسمهای زیرزمینی که میتوانند در اعماق مریخ، دور از تابشها، به حالت خواب طولانی فرو بروند.
اگرچه در حال حاضر بهرام مکانی مناسب برای زیست موجودات زنده نیست، اما این پژوهش نشان میدهد که برخی گونههای زمینی میتوانند در شرایط شبیه بهرام دوام بیاورند. این دانش میتواند در مأموریتهای آینده، چه برای پژوهش پتانسیل زیست بهرام و چه برای بهرهبرداریهای زیستی-فناورانه، کاربرد داشته باشد.
جالب آنکه با وجود همه این موجودات مقاوم، نخستین قدم بر سطح بهرام را به احتمال زیاد، انسانی برخواهد داشت که خود بسیار آسیبپذیر در برابر همین تهدیدات است.
🚀 @ofoghroydadd
🌖 Livescience
بهرام یکی از دشوارترین جاها برای زندگی در سامانهی خورشیدی است؛ سیارهای سرد، خشک و بیهوا که جو بسیار رقیقی دارد و در معرض تابش مداوم پرتوهای کیهانی و شرارههای خورشیدی قرار گرفته است.
نبود میدان مغناطیسی و آب مایع در سطح آن، امکان زیست را برای بیشتر موجودات زنده ناممکن میکند.
با این حال، در پژوهشی تازه، گروهی از دانشمندان اروپایی نشان دادهاند که برخی گونههای گلسنگ (lichen) _ موجودات هیبریدی متشکل از قارچ و جلبک فتوسنتزکننده یا باکتری _ میتوانند در برابر این شرایط سخت مقاومت کنند.
جزئیات آزمایش جالب است:
در این پژوهش که در مارس ۲۰۲۵ در نشریه IMA Fungus منتشر شده، دو گونه گلسنگ به نامهای Diploschistes muscorum و Cetraria aculeata درون یک اتاقک خلأ در مرکز پژوهشکده فضایی آکادمی علوم لهستان قرار گرفتند.
این اتاقک شرایط جوی بهرام را شبیهسازی کرد؛ فشار کم، ترکیب گازهای مریخی، دمای پایین و تابش یونیزان.
در مدت ۵ ساعت، معادل یک سال تشعشعات بهرام به این گلسنگها تابیده شد. نتایج نشان داد هر دو گونه توانستند فعال باقی بمانند و متابولیسم خود را حفظ کنند؛ در این میان، D. muscorum بیشترین مقاومت را از خود نشان داد.
این پژوهش نه تنها نشاندهنده توان بالای این موجودات در برابر شرایط سیاره بهرام است، بلکه چشمانداز تازهای در زمینه امکان انتقال و بقای برخی موجودات زنده زمینی در محیطهای فرازمینی ارائه میدهد. البته بقای بلندمدت آنها بدون حضور آب در سطح بهرام هنوز غیرممکن است.
از سوی دیگر، این یافتهها دانش ما را درباره فرایندهای زیستی در محیطهای بیگانه گسترش داده و میتواند مبنایی برای طراحی مأموریتهای زیستفناورانه در آینده باشد.
دیگر نامزدهای مقاوم اینها هستند:
تاردیگریدها (خرسهای آبی)، جانورانی میکروسکوپی که میتوانند در خلا، سرما، گرما، فشارهای بسیار بالا و تشعشعات شدید دوام بیاورند.
خزههای صحرایی که در برابر پرتوهای گاما و سرمای شدید مقاوماند.
میکروارگانیسمهای زیرزمینی که میتوانند در اعماق مریخ، دور از تابشها، به حالت خواب طولانی فرو بروند.
اگرچه در حال حاضر بهرام مکانی مناسب برای زیست موجودات زنده نیست، اما این پژوهش نشان میدهد که برخی گونههای زمینی میتوانند در شرایط شبیه بهرام دوام بیاورند. این دانش میتواند در مأموریتهای آینده، چه برای پژوهش پتانسیل زیست بهرام و چه برای بهرهبرداریهای زیستی-فناورانه، کاربرد داشته باشد.
جالب آنکه با وجود همه این موجودات مقاوم، نخستین قدم بر سطح بهرام را به احتمال زیاد، انسانی برخواهد داشت که خود بسیار آسیبپذیر در برابر همین تهدیدات است.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
یک قاعده ریاضی پنهان، منقار پرندگان و سایر دایناسورها را به مدت ۲۰۰ میلیون سال شکل داده است.
منقار پرندگان تقریباً در هر شکل و اندازهای وجود دارد _ از منقار نیمانند مرغ مگسخوار گرفته تا منقار بُرنده و چاقومانند عقاب.
اما ما دریافتهایم که این تنوع حیرتانگیز، در واقع بر پایه یک قاعده ریاضی پنهان بنا شده که رشد و شکل منقارها را در تقریباً تمام پرندگان زنده کنترل میکند.
جالبتر این که این قاعده حتی شکل منقار در نیاکان پرندگان _ یعنی دایناسورها _ را هم توضیح میدهد.
ما خوشحالیم که نتایج این پژوهش را که اکنون در مجله iScience منتشر شده، با شما به اشتراک میگذاریم.
با پژوهش منقارها در پرتو این قاعده ریاضی، میتوانیم درک کنیم که چگونه چهره پرندگان و سایر دایناسورها طی ۲۰۰ میلیون سال تکامل یافته است.
همچنین میتوانیم بفهمیم که چرا در برخی موارد نادر، این قاعده نقض میشود....
ادامه این گزارش✍️ ✍️
🚀 @ofoghroydadd
🦖 iScience (2025)
🔥 🔥 🔥 🔥 🔥 🔥 🔥 🔥
معرفی چند کانال در زمینه دیرینهشناسی:
🦖 https://t.me/paleogram
🦖 https://t.me/referenceevolution
🦕 https://t.me/dirinenegar
🦤 https://t.me/irpaleochannel
منقار پرندگان تقریباً در هر شکل و اندازهای وجود دارد _ از منقار نیمانند مرغ مگسخوار گرفته تا منقار بُرنده و چاقومانند عقاب.
اما ما دریافتهایم که این تنوع حیرتانگیز، در واقع بر پایه یک قاعده ریاضی پنهان بنا شده که رشد و شکل منقارها را در تقریباً تمام پرندگان زنده کنترل میکند.
جالبتر این که این قاعده حتی شکل منقار در نیاکان پرندگان _ یعنی دایناسورها _ را هم توضیح میدهد.
ما خوشحالیم که نتایج این پژوهش را که اکنون در مجله iScience منتشر شده، با شما به اشتراک میگذاریم.
با پژوهش منقارها در پرتو این قاعده ریاضی، میتوانیم درک کنیم که چگونه چهره پرندگان و سایر دایناسورها طی ۲۰۰ میلیون سال تکامل یافته است.
همچنین میتوانیم بفهمیم که چرا در برخی موارد نادر، این قاعده نقض میشود....
ادامه این گزارش
معرفی چند کانال در زمینه دیرینهشناسی:
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Telegram
پارینه/پالئوگرام
دیرینهشناسی، تکامل و تاریخ طبیعی
دیرینهنوشتههای عرفان خسروی
t.me/paleogram
کتابخانه پارینه:
t.me/paleolib
مدرسه پارینه:
t.me/paleouni
حمایت از پارینه:
زرینپال zarinp.al/erfankhosravi
حامیباش hamibash.com/Pal
دیرینهنوشتههای عرفان خسروی
t.me/paleogram
کتابخانه پارینه:
t.me/paleolib
مدرسه پارینه:
t.me/paleouni
حمایت از پارینه:
زرینپال zarinp.al/erfankhosravi
حامیباش hamibash.com/Pal
روز زمین گرامی باد.
نخست از خودم بگویم؛ یک عادت شاید از نظر شما عجیب؛ مهم نیست کجا باشم، هرگاه چیزی مینوشم یا میخورم پوستش را در جیبم میگذارم اگر سطل آشغالی نباشد؛ به گونهای که این به عملی ناخودآگاه تبدیل شده است. از این رو همیشه جیب های من پر از پوست خوردنی هستند.
به یاد دارم، وقتی در پارک پوست خوراکی های خود را به سمت سطل آشغال میبردم، خانواده ها چهار چشمی نگاهم میکردند. تحمل این نگاه برایم سخت بود، احساس میکردم من عجیب هستم. ولی نه؛ من عجیب نیستم، خیلی از مردم هستند که رفتار نادرستی دارند و فرهنگ خوبی در این زمینه ندارند.
یک بحث کوتاه؛ آیا مقصر آلودگی سیاره مردم هستند یا افرادی ویژه؟
همه انسانها به صورت مستقیم و غیر مستقیم سهمی در آلوده کردن زمین دارند. بسیاری از انسانها مستقیما زبالههایشان را در محیط، مثل خیابان و پارک و جاده و حیات وحش و آبها رها میکنند. ته سیگارها مصیبتی شدهاند.
اما آیا همه اینها به خودی خود میتواند عامل اصلی بحرانهای زیستمحیطی باشد؟
یا باید نگاه عمیقتری به افراد و شرکتهایی داشت که با فعالیتهای خود حجم زیادی از آلودگی را به وجود میآورند؟
آیا تصمیمات فردی که در سطحی کوچک انجام میشود، میتواند در برابر تولیدات صنعتی، جنگلزداییهای گسترده و آلودگیهای صنعتی ایستادگی کند؟ حقیقت این است که آلودگی به دلیل رفتارهای فردی و کلان، در هم تنیده است. اما از آنجا که هر فردی نقشی دارد، مسئولیتپذیری فردی میتواند به تغییرات جمعی منجر شود.
باید پذیرفت که هرچه به آگاهیمان از تاثیرات این رفتارها افزوده شود، تغییرات بزرگتری ممکن است رخ دهد. عادتهایی مثل نگهداشتن زباله در جیب یا تفکیک درست پسماندها، ممکن است به نظر بیاهمیت برسند، اما وقتی در سطح جمعی گسترش یابند، تأثیرات مثبتی در پی خواهند داشت. ما باید بیاموزیم که هیچ کار کوچک یا بیاهمیتی در این مسیر وجود ندارد. این یک مبارزه جمعی است و ما همه در آن شریک هستیم.
آلودگی زمین تنها نتیجه رفتارهای فردی نیست، بلکه بسیاری از مشکلات زیستمحیطی به فعالیتهای صنعتی و تجاری برمیگردد. شرکتها و کارخانهها که به دنبال سود بیشتر هستند، غالباً به هزینهی محیط زیست و منابع طبیعی اقدام به تولید میکنند. صنایع بزرگ، از نفت و گاز گرفته تا تولید پلاستیک و مواد شیمیایی، سهم بزرگی در آلودگی هوا، آب و خاک دارند.
این شرکتها به دلیل هزینههای بالای تصفیه و مدیریت زبالهها، اغلب از روشهای سادهتری برای دفع مواد زائد استفاده میکنند که به محیط زیست آسیب میزند.
یکی از بدترین نمونهها، آلودگی دریاها به دلیل رهاسازی پلاستیک و مواد شیمیایی است. میلیاردها قطعه پلاستیکی هر روزه وارد اقیانوسها میشود و موجودات دریایی را به خطر میاندازد. علاوه بر این، کارخانهها با انتشار گازهای گلخانهای و مواد سمی به جو، تغییرات اقلیمی را تشدید میکنند. این مسئله نه تنها بر سلامت کرهزمین تأثیر میگذارد، بلکه باعث تهدید سلامت انسانها و سایر موجودات زنده نیز میشود.
افراد ویژه و قدرتمند، چه در سطح دولتی و چه در سطح تجاری، اغلب به دلیل منافع شخصی و اقتصادی، در برابر قوانین زیستمحیطی مقاومت میکنند و در مواردی حتی به تخریب طبیعت و بهرهبرداری بیرویه از منابع ادامه میدهند. این افراد، از جمله شرکتهای بزرگ نفتی، خودروسازی و صنعتی، ممکن است برای جلوگیری از هزینههای بیشتر، به راحتی از قوانین زیستمحیطی چشمپوشی کنند و به این ترتیب، به آلودگیها دامن بزنند.
در نهایت، اگر ما خواستار تغییر واقعی هستیم، باید فشار بیشتری به این نهادها و شرکتها وارد کنیم تا اقدامات موثرتر و مسئولانهتری در قبال محیط زیست انجام دهند. مبارزه با آلودگی، تنها از تغییر رفتار فردی حاصل نمیشود، بلکه نیاز به اصلاحات کلان در سیاستگذاریها، نظارتهای قویتر و مسئولیتپذیری بیشتر از سوی شرکتها و دولتها دارد. در آخر هرگز نباید به این دلایل، تاثیر رفتار فردی را نادیده گرفت و باید رفتار خودمان را درست کنیم.
میتوانید برای شروع جلوی ساختن این پتروشیمی به هر روشی که شد بایستید؛ اگر جایی برای امضا کردن بود امضا کنید، شاید تاثیر داشت؛ اگر کانالی و صفحهای دارید، در چند خط کوتاه معترض شوید.
کلیپهای مرتبط:
• آیا برای توقف تغییرات اقلیمی به انرژی هستهای نیاز داریم؟
• مسئول تغییرات اقلیمی چه کسانی هستند؟ منو شما؟ یا افرادی خاص– چه کسی باید این بحران را حل کند؟
نخست از خودم بگویم؛ یک عادت شاید از نظر شما عجیب؛ مهم نیست کجا باشم، هرگاه چیزی مینوشم یا میخورم پوستش را در جیبم میگذارم اگر سطل آشغالی نباشد؛ به گونهای که این به عملی ناخودآگاه تبدیل شده است. از این رو همیشه جیب های من پر از پوست خوردنی هستند.
به یاد دارم، وقتی در پارک پوست خوراکی های خود را به سمت سطل آشغال میبردم، خانواده ها چهار چشمی نگاهم میکردند. تحمل این نگاه برایم سخت بود، احساس میکردم من عجیب هستم. ولی نه؛ من عجیب نیستم، خیلی از مردم هستند که رفتار نادرستی دارند و فرهنگ خوبی در این زمینه ندارند.
یک بحث کوتاه؛ آیا مقصر آلودگی سیاره مردم هستند یا افرادی ویژه؟
همه انسانها به صورت مستقیم و غیر مستقیم سهمی در آلوده کردن زمین دارند. بسیاری از انسانها مستقیما زبالههایشان را در محیط، مثل خیابان و پارک و جاده و حیات وحش و آبها رها میکنند. ته سیگارها مصیبتی شدهاند.
اما آیا همه اینها به خودی خود میتواند عامل اصلی بحرانهای زیستمحیطی باشد؟
یا باید نگاه عمیقتری به افراد و شرکتهایی داشت که با فعالیتهای خود حجم زیادی از آلودگی را به وجود میآورند؟
آیا تصمیمات فردی که در سطحی کوچک انجام میشود، میتواند در برابر تولیدات صنعتی، جنگلزداییهای گسترده و آلودگیهای صنعتی ایستادگی کند؟ حقیقت این است که آلودگی به دلیل رفتارهای فردی و کلان، در هم تنیده است. اما از آنجا که هر فردی نقشی دارد، مسئولیتپذیری فردی میتواند به تغییرات جمعی منجر شود.
باید پذیرفت که هرچه به آگاهیمان از تاثیرات این رفتارها افزوده شود، تغییرات بزرگتری ممکن است رخ دهد. عادتهایی مثل نگهداشتن زباله در جیب یا تفکیک درست پسماندها، ممکن است به نظر بیاهمیت برسند، اما وقتی در سطح جمعی گسترش یابند، تأثیرات مثبتی در پی خواهند داشت. ما باید بیاموزیم که هیچ کار کوچک یا بیاهمیتی در این مسیر وجود ندارد. این یک مبارزه جمعی است و ما همه در آن شریک هستیم.
آلودگی زمین تنها نتیجه رفتارهای فردی نیست، بلکه بسیاری از مشکلات زیستمحیطی به فعالیتهای صنعتی و تجاری برمیگردد. شرکتها و کارخانهها که به دنبال سود بیشتر هستند، غالباً به هزینهی محیط زیست و منابع طبیعی اقدام به تولید میکنند. صنایع بزرگ، از نفت و گاز گرفته تا تولید پلاستیک و مواد شیمیایی، سهم بزرگی در آلودگی هوا، آب و خاک دارند.
این شرکتها به دلیل هزینههای بالای تصفیه و مدیریت زبالهها، اغلب از روشهای سادهتری برای دفع مواد زائد استفاده میکنند که به محیط زیست آسیب میزند.
یکی از بدترین نمونهها، آلودگی دریاها به دلیل رهاسازی پلاستیک و مواد شیمیایی است. میلیاردها قطعه پلاستیکی هر روزه وارد اقیانوسها میشود و موجودات دریایی را به خطر میاندازد. علاوه بر این، کارخانهها با انتشار گازهای گلخانهای و مواد سمی به جو، تغییرات اقلیمی را تشدید میکنند. این مسئله نه تنها بر سلامت کرهزمین تأثیر میگذارد، بلکه باعث تهدید سلامت انسانها و سایر موجودات زنده نیز میشود.
افراد ویژه و قدرتمند، چه در سطح دولتی و چه در سطح تجاری، اغلب به دلیل منافع شخصی و اقتصادی، در برابر قوانین زیستمحیطی مقاومت میکنند و در مواردی حتی به تخریب طبیعت و بهرهبرداری بیرویه از منابع ادامه میدهند. این افراد، از جمله شرکتهای بزرگ نفتی، خودروسازی و صنعتی، ممکن است برای جلوگیری از هزینههای بیشتر، به راحتی از قوانین زیستمحیطی چشمپوشی کنند و به این ترتیب، به آلودگیها دامن بزنند.
در نهایت، اگر ما خواستار تغییر واقعی هستیم، باید فشار بیشتری به این نهادها و شرکتها وارد کنیم تا اقدامات موثرتر و مسئولانهتری در قبال محیط زیست انجام دهند. مبارزه با آلودگی، تنها از تغییر رفتار فردی حاصل نمیشود، بلکه نیاز به اصلاحات کلان در سیاستگذاریها، نظارتهای قویتر و مسئولیتپذیری بیشتر از سوی شرکتها و دولتها دارد. در آخر هرگز نباید به این دلایل، تاثیر رفتار فردی را نادیده گرفت و باید رفتار خودمان را درست کنیم.
میتوانید برای شروع جلوی ساختن این پتروشیمی به هر روشی که شد بایستید؛ اگر جایی برای امضا کردن بود امضا کنید، شاید تاثیر داشت؛ اگر کانالی و صفحهای دارید، در چند خط کوتاه معترض شوید.
کلیپهای مرتبط:
• آیا برای توقف تغییرات اقلیمی به انرژی هستهای نیاز داریم؟
• مسئول تغییرات اقلیمی چه کسانی هستند؟ منو شما؟ یا افرادی خاص– چه کسی باید این بحران را حل کند؟
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چگونه خون، به دفعات، فرگشت یافت
از PBS Eons
شانزدهم ژانویه 2019
ترجمه و زیرنویس از نادیه افشاری
دهم مرداد 1401
ویدئوی این پست : 360P
🚀 @ofoghroydadd
#تکامل_خون #فرگشت_خون
از PBS Eons
شانزدهم ژانویه 2019
ترجمه و زیرنویس از نادیه افشاری
دهم مرداد 1401
ویدئوی این پست : 360P
#تکامل_خون #فرگشت_خون
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
معرفی کوتاه اجرام فضایی
۱. ستارهها
ستاره رشته اصلی: ستارههایی که در تعادل پایدار بوده و در هسته خود هیدروژن را به هلیوم تبدیل میکنند (مانند خورشید).
غول سرخ: ستاره در فاز پایانی عمر که منبسط شده و سطح آن سردتر و سرخرنگ میشود.
غول آبی: ستاره پرجرم و داغ که به رنگ آبی میدرخشد و عمر کوتاهی دارد.
ابرغول سرخ: ستارههای بسیار عظیم در پایان عمر با اندازهای صدها برابر خورشید (مانند بتلگئوز).
ابرغول آبی: ستارههای بسیار داغ و پرنور در مراحل پایانی زندگی (مانند اِتا کارینا).
کوتوله سفید: هسته متراکم باقیمانده از ستارههای سبکوزن که سوختشان به پایان رسیده.
کوتوله سفید دوچهره: نوعی کوتوله سفید با یک سمت درخشان و یک سمت تاریک به دلیل قفل گرانشی.
کوتوله قهوهای: جرم میانرده بین سیاره و ستاره که جرم کافی برای همجوشی هیدروژن ندارد.
کوتوله سرخ: ستارههای کوچک و کمجرم که همجوشی هیدروژن را بهآرامی انجام میدهند.
کوتوله سیاه (فرضی): کوتوله سفیدی که پس از گذر میلیاردها سال، کاملاً سرد و تاریک شده است.
ستاره نوترونی: بازمانده متراکم ابرنواختر ستارههای پرجرم، عمدتاً از نوترونها.
پولسار: ستاره نوترونی چرخانی که پرتوهای الکترومغناطیسی منظم میتاباند.
مگنتار: ستاره نوترونی با میدان مغناطیسی بسیار شدید، هزاران برابر بیشتر از پولسار.
ستاره سیاه: جسمی (فرضی) فروپاشیده پیش از تشکیل سیاهچاله که اندکی نور از خود منتشر میکند.
ادامه این پست✍️
🚀 @ofoghroydadd
این پست تنها حاوی یک تعریف یک خطی کوتاه است؛ میشد از دیدگاههای دیگری نیز سیارات و کهکشانها و ستارگان و غیره را دسته بندی کرد؛
همچنین احتمالا اجرامی جا افتادهاند که میتوانید در بخش دیدگاه بفرستید.
۱. ستارهها
ستاره رشته اصلی: ستارههایی که در تعادل پایدار بوده و در هسته خود هیدروژن را به هلیوم تبدیل میکنند (مانند خورشید).
غول سرخ: ستاره در فاز پایانی عمر که منبسط شده و سطح آن سردتر و سرخرنگ میشود.
غول آبی: ستاره پرجرم و داغ که به رنگ آبی میدرخشد و عمر کوتاهی دارد.
ابرغول سرخ: ستارههای بسیار عظیم در پایان عمر با اندازهای صدها برابر خورشید (مانند بتلگئوز).
ابرغول آبی: ستارههای بسیار داغ و پرنور در مراحل پایانی زندگی (مانند اِتا کارینا).
کوتوله سفید: هسته متراکم باقیمانده از ستارههای سبکوزن که سوختشان به پایان رسیده.
کوتوله سفید دوچهره: نوعی کوتوله سفید با یک سمت درخشان و یک سمت تاریک به دلیل قفل گرانشی.
کوتوله قهوهای: جرم میانرده بین سیاره و ستاره که جرم کافی برای همجوشی هیدروژن ندارد.
کوتوله سرخ: ستارههای کوچک و کمجرم که همجوشی هیدروژن را بهآرامی انجام میدهند.
کوتوله سیاه (فرضی): کوتوله سفیدی که پس از گذر میلیاردها سال، کاملاً سرد و تاریک شده است.
ستاره نوترونی: بازمانده متراکم ابرنواختر ستارههای پرجرم، عمدتاً از نوترونها.
پولسار: ستاره نوترونی چرخانی که پرتوهای الکترومغناطیسی منظم میتاباند.
مگنتار: ستاره نوترونی با میدان مغناطیسی بسیار شدید، هزاران برابر بیشتر از پولسار.
ستاره سیاه: جسمی (فرضی) فروپاشیده پیش از تشکیل سیاهچاله که اندکی نور از خود منتشر میکند.
ادامه این پست
این پست تنها حاوی یک تعریف یک خطی کوتاه است؛ میشد از دیدگاههای دیگری نیز سیارات و کهکشانها و ستارگان و غیره را دسته بندی کرد؛
همچنین احتمالا اجرامی جا افتادهاند که میتوانید در بخش دیدگاه بفرستید.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایران، سرزمینی که هر وجبش، از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب، به همهی مردمش تعلق دارد؛ نه به یک گروه، نه به یک قوم خاص، و نه به هیچ رژیم فاسدی.
ایرانی بودن یعنی ریشه در خاکی داشتن که از دل تاریخ برخاسته؛ یعنی نه مزدور رژیم بودن، نه بازیچهی دست گروهکهای تجزیهطلب.
ما فرزندان این خاک، وظیفه داریم با آگاهی، با روشنگری، با ایستادگی، با تمام توانمان بجنگیم تا این میهن زیبا و کهن، این میراث نیاکانمان، از لوث وجود خائنان و ستمپیشگان پاک شود؛ «پاک» به معنای راستین خود واژه.
و ما این راه را سالهاست که آغاز کردهایم.
مهم نیست پیروزی در زمان ما رقم بخورد یا نه؛ مهم این است که ما هستیم، و همین بودنمان یعنی مسئولیت.
سکوت خیانت است.
و حتی یک گام کوچک در مسیر درست، شرافتی بزرگ است. یک کاری کردن به جای هیچکاری نکردن باعث میشود احساس خوبی به شما دست بدهد.
من انجام میدهم. من ادامه میدهم.
و این «من»، میتواند هر کدام از شما باشد. با هر روش، با هر صدا، با هر ابزاری.
به این فکر کنید. به این باور داشته باشید. خودتان و جایگاهتان را پیدا کنید.
راه روشن است، حتی اگر تاریکی اطرافش را فراگرفته باشد.
ایرانی بودن یعنی ریشه در خاکی داشتن که از دل تاریخ برخاسته؛ یعنی نه مزدور رژیم بودن، نه بازیچهی دست گروهکهای تجزیهطلب.
ما فرزندان این خاک، وظیفه داریم با آگاهی، با روشنگری، با ایستادگی، با تمام توانمان بجنگیم تا این میهن زیبا و کهن، این میراث نیاکانمان، از لوث وجود خائنان و ستمپیشگان پاک شود؛ «پاک» به معنای راستین خود واژه.
و ما این راه را سالهاست که آغاز کردهایم.
مهم نیست پیروزی در زمان ما رقم بخورد یا نه؛ مهم این است که ما هستیم، و همین بودنمان یعنی مسئولیت.
سکوت خیانت است.
و حتی یک گام کوچک در مسیر درست، شرافتی بزرگ است. یک کاری کردن به جای هیچکاری نکردن باعث میشود احساس خوبی به شما دست بدهد.
من انجام میدهم. من ادامه میدهم.
و این «من»، میتواند هر کدام از شما باشد. با هر روش، با هر صدا، با هر ابزاری.
به این فکر کنید. به این باور داشته باشید. خودتان و جایگاهتان را پیدا کنید.
راه روشن است، حتی اگر تاریکی اطرافش را فراگرفته باشد.
نبردی برای روح علم
بخش نخست
این تحلیل مربوط به کنفرانس مونیخ ۲۰۱۵ است و شما را با کارکرد علم و چالش های علم و فلسفهی علم و برخی تئوریها مانند« تئوری ریسمان و جهانهای چندگانه» که از دیدگاه بسیاری مرز بین شبهعلم با علم را کمرنگ میکنند در ۶ بخش آشنا میکند.
تئوری ریسمان، جهانهای چندگانه و دیگر ایدههای فیزیک مدرن احتمالاً غیرقابل آزموناند. در نشستی تاریخی در مونیخ، دانشمندان و فلاسفه این پرسش را مطرح کردند: آیا باید با این وجود به آنها اعتماد کرد؟
برندهی نوبل، دیوید گراس، در مونیخ آلمان، برای جمعی از فلاسفه، مورخان و فیزیکدانان چنین گفت: «فیزیکدانها معمولاً فکر میکنند به فلاسفه و مورخان علم همانقدر نیاز دارند که پرندگان به پرندهشناسان نیاز دارند»، و این را با نقلقولی از ریچارد فاینمن بیان کرد.
اما دوران بحرانی، اقدامات اضطراری میطلبد.
گراس توضیح داد که فیزیک بنیادی با مشکلی جدی مواجه شده _ آنقدر جدی که به دیدگاههای بیرونی نیاز دارد. او گفت: «مطمئن نیستم که در این برههی زمانی، به هم نیاز نداشته باشیم.»
این جلسهی آغازین کارگاهی سهروزه بود که در تالار سخنرانی به سبک رومی در دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان (LMU مونیخ) برگزار شد، یک سال پس از آنکه جورج الیس و جو سیلک _ دو فیزیکدان سالخورده که در ردیف جلو نشسته بودند _ در یادداشتی جنجالی در مجله Nature خواستار برگزاری چنین کنفرانسی شدند.
یکصد شرکتکننده به سرزمینی قدم گذاشتند که سنتی درخشان هم در فیزیک و هم در فلسفه علم دارد، تا نبردی را آغاز کنند که الیس و سیلک آن را «نبردی برای قلب و روح فیزیک» نامیدند.
بهگفتهی الیس و سیلک، بحران در ماهیت بهشدت گمانهزنانهی تئوریهای فیزیک مدرن(نظری) است، که به باور آنها نشانهی انحرافی خطرناک از روش علمی است.
بسیاری از نظریهپردازان امروز _ بهویژه طرفداران نظریه ریسمان و فرضیهی چندجهانی _ با وجود غیرقابل آزمون بودن ایدههایشان، به دلیل زیبایی یا انسجام منطقی آنها، کاملاً به این تئوریها باور دارند.
الیس و سیلک این نظریهپردازان را متهم کردند که «در حال جابهجا کردن مرزهای علم» هستند و مرز میان فیزیک و شبهعلم را محو کردهاند.
آنها نوشتند: «مهر تایید علم باید فقط به نظریهای داده شود که قابل آزمون باشد»، و بدین ترتیب، اکثر نظریههای برجستهی ۴۰ سال گذشته را از دایرهی علم بیرون دانستند. «فقط در این صورت میتوانیم از علم در برابر حمله دفاع کنیم.»
آنها بخشی از واکنش خود را به ایدههای جنجالی ریچارد داوید نشان دادند، فیلسوف اتریشی که در کتاب سال ۲۰۱۳ خود با عنوان نظریه ریسمان و روش علمی، سه نوع شواهد «غیرتجربی» را معرفی کرد که به گفتهی او میتوانند در نبود دادههای تجربی، به افزایش اعتماد به یک تئوری علمی کمک کنند. داوید، پژوهشگری در LMU مونیخ، به فراخوان الیس و سیلک پاسخ داد و دانشمندانی از سراسر جهان را گرد هم آورد تا همهی جوانب این بحث را در رویدادی پرمخاطب بررسی کنند.
گراس، که حامی تئوری ریسمان است و در سال ۲۰۰۴ جایزه نوبل فیزیک را برای پژوهش دربارهی نیروی چسبندهی اتمها دریافت کرده، کارگاه را با این ادعا آغاز کرد که مشکل از فیزیکدانان نیست، بلکه از یک «واقعیت طبیعت» است_ واقعیتی که ما طی چهار قرن گذشته به سوی آن گام برداشتهایم.
او گفت: تلاش پیگیرانه برای یافتن نظریهای بنیادی که همهی نیروهای طبیعت را دربر گیرد، فیزیکدانان را وادار کرده تا جهان را هرچه دقیقتر بررسی کنند _ مثلاً ساختار درون ماده، پروتونها و نوترونها در درون اتمها، و کوارکها درون آنها را. اما این بررسیهای دقیق، نیازمند انرژیهای بسیار بیشتری است، و دشواری و هزینهی ساخت دستگاههای جدید بهطور نمایی با افزایش نیاز به انرژی بالا میرود. گراس گفت: «در ۴۰۰ سال گذشته، این خیلی مسئلهساز نبود، چون از مقیاس سانتیمتر به یک میلیونمیلیونمیلیوناُم سانتیمتر رسیدیم» _ قدرت تفکیک فعلی برخورددهندهی بزرگ هادرونی (LHC) در سوئیس. «ما خیلی پیش رفتهایم، اما این رابطهی مجذور انرژی دارد ما را از پا درمیآورد.».....
پایان بخش نخست
ترجمه سام آریامنش
🚀 @ofoghroydadd
بخش نخست
این تحلیل مربوط به کنفرانس مونیخ ۲۰۱۵ است و شما را با کارکرد علم و چالش های علم و فلسفهی علم و برخی تئوریها مانند« تئوری ریسمان و جهانهای چندگانه» که از دیدگاه بسیاری مرز بین شبهعلم با علم را کمرنگ میکنند در ۶ بخش آشنا میکند.
تئوری ریسمان، جهانهای چندگانه و دیگر ایدههای فیزیک مدرن احتمالاً غیرقابل آزموناند. در نشستی تاریخی در مونیخ، دانشمندان و فلاسفه این پرسش را مطرح کردند: آیا باید با این وجود به آنها اعتماد کرد؟
برندهی نوبل، دیوید گراس، در مونیخ آلمان، برای جمعی از فلاسفه، مورخان و فیزیکدانان چنین گفت: «فیزیکدانها معمولاً فکر میکنند به فلاسفه و مورخان علم همانقدر نیاز دارند که پرندگان به پرندهشناسان نیاز دارند»، و این را با نقلقولی از ریچارد فاینمن بیان کرد.
اما دوران بحرانی، اقدامات اضطراری میطلبد.
گراس توضیح داد که فیزیک بنیادی با مشکلی جدی مواجه شده _ آنقدر جدی که به دیدگاههای بیرونی نیاز دارد. او گفت: «مطمئن نیستم که در این برههی زمانی، به هم نیاز نداشته باشیم.»
این جلسهی آغازین کارگاهی سهروزه بود که در تالار سخنرانی به سبک رومی در دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان (LMU مونیخ) برگزار شد، یک سال پس از آنکه جورج الیس و جو سیلک _ دو فیزیکدان سالخورده که در ردیف جلو نشسته بودند _ در یادداشتی جنجالی در مجله Nature خواستار برگزاری چنین کنفرانسی شدند.
یکصد شرکتکننده به سرزمینی قدم گذاشتند که سنتی درخشان هم در فیزیک و هم در فلسفه علم دارد، تا نبردی را آغاز کنند که الیس و سیلک آن را «نبردی برای قلب و روح فیزیک» نامیدند.
بهگفتهی الیس و سیلک، بحران در ماهیت بهشدت گمانهزنانهی تئوریهای فیزیک مدرن(نظری) است، که به باور آنها نشانهی انحرافی خطرناک از روش علمی است.
بسیاری از نظریهپردازان امروز _ بهویژه طرفداران نظریه ریسمان و فرضیهی چندجهانی _ با وجود غیرقابل آزمون بودن ایدههایشان، به دلیل زیبایی یا انسجام منطقی آنها، کاملاً به این تئوریها باور دارند.
الیس و سیلک این نظریهپردازان را متهم کردند که «در حال جابهجا کردن مرزهای علم» هستند و مرز میان فیزیک و شبهعلم را محو کردهاند.
آنها نوشتند: «مهر تایید علم باید فقط به نظریهای داده شود که قابل آزمون باشد»، و بدین ترتیب، اکثر نظریههای برجستهی ۴۰ سال گذشته را از دایرهی علم بیرون دانستند. «فقط در این صورت میتوانیم از علم در برابر حمله دفاع کنیم.»
آنها بخشی از واکنش خود را به ایدههای جنجالی ریچارد داوید نشان دادند، فیلسوف اتریشی که در کتاب سال ۲۰۱۳ خود با عنوان نظریه ریسمان و روش علمی، سه نوع شواهد «غیرتجربی» را معرفی کرد که به گفتهی او میتوانند در نبود دادههای تجربی، به افزایش اعتماد به یک تئوری علمی کمک کنند. داوید، پژوهشگری در LMU مونیخ، به فراخوان الیس و سیلک پاسخ داد و دانشمندانی از سراسر جهان را گرد هم آورد تا همهی جوانب این بحث را در رویدادی پرمخاطب بررسی کنند.
گراس، که حامی تئوری ریسمان است و در سال ۲۰۰۴ جایزه نوبل فیزیک را برای پژوهش دربارهی نیروی چسبندهی اتمها دریافت کرده، کارگاه را با این ادعا آغاز کرد که مشکل از فیزیکدانان نیست، بلکه از یک «واقعیت طبیعت» است_ واقعیتی که ما طی چهار قرن گذشته به سوی آن گام برداشتهایم.
او گفت: تلاش پیگیرانه برای یافتن نظریهای بنیادی که همهی نیروهای طبیعت را دربر گیرد، فیزیکدانان را وادار کرده تا جهان را هرچه دقیقتر بررسی کنند _ مثلاً ساختار درون ماده، پروتونها و نوترونها در درون اتمها، و کوارکها درون آنها را. اما این بررسیهای دقیق، نیازمند انرژیهای بسیار بیشتری است، و دشواری و هزینهی ساخت دستگاههای جدید بهطور نمایی با افزایش نیاز به انرژی بالا میرود. گراس گفت: «در ۴۰۰ سال گذشته، این خیلی مسئلهساز نبود، چون از مقیاس سانتیمتر به یک میلیونمیلیونمیلیوناُم سانتیمتر رسیدیم» _ قدرت تفکیک فعلی برخورددهندهی بزرگ هادرونی (LHC) در سوئیس. «ما خیلی پیش رفتهایم، اما این رابطهی مجذور انرژی دارد ما را از پا درمیآورد.».....
پایان بخش نخست
ترجمه سام آریامنش
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
نبردی برای روح علم
بخش دوم
همزمان با نزدیک شدن به مرزهای عملی توانایی ما برای یافتن اصول بنیادین طبیعت، ذهن نظریهپردازان فراتر از کوچکترین فاصلههای قابل مشاهده و بیشترین انرژیهای ممکن رفته است. نشانههای قوی حاکی از آناند که اجزای بنیادی واقعی جهان، در مقیاسی ۱۰ میلیون میلیارد بار کوچکتر از توان تفکیک LHC (برخورد دهنده هادرونی بزرگ) قرار دارند.
این همان قلمرویی از طبیعت است که تئوری ریسمان _ نامزد «تئوری همهچیز» _ قصد توصیف آن را دارد. اما هیچکس حتی نمیداند چگونه میتوان به آن دست یافت.
این مشکل همچنین تلاش فیزیکدانان برای درک جهان در مقیاس کیهانی را مختل میکند: هیچ تلسکوپی هرگز نخواهد توانست فراتر از افق کیهانی جهان ما را ببیند و به جهانهای دیگرِ مطرحشده در فرضیهی چندجهانی نگاهی بیندازد. با این حال، نظریههای مدرن کیهانشناسی بهطور منطقی به این نتیجه میرسند که جهان ما تنها یکی از بسیاری از جهانهاست.
چه تقصیر از نظریهپردازانی باشد که بیش از حد پیش رفتهاند(پیش رفتن بدون آزمودن، بدون ابزار اندازه گیری)، و چه از طبیعت که رازهای خود را در ژرفترین لایهها پنهان کرده، نتیجه یکسان است: نظریه از آزمایش جدا شده است.
موضوعات مورد بحث نظریهپردازان اکنون بسیار دور، بسیار کوچک، بسیار پرانرژی یا بسیار متعلق به گذشتهاند که با ابزارهای زمینی ما قابل دسترس یا رد نیستند. پس، چه باید کرد؟ همانطور که الیس و سیلک نوشتند: «فیزیکدانان، فلاسفه و دیگر دانشمندان باید روایت تازهای برای روش علمی بسازند که بتواند با گسترهی فیزیک مدرن هماهنگ شود.»
گراس گفت: «مسئله در گام بعدی، مسئلهای ایدئولوژیک نیست، بلکه راهبردی است: مفیدترین شیوه برای انجام علم چیست؟»
در طول سه روز زمستانی ملایم، دانشمندان با مفاهیمی چون نظریه، تایید و حقیقت دستوپنجه نرم کردند؛ اینکه علم چگونه کار میکند؛ و اینکه آیا در این عصر، فلسفه باید راهنمای فیزیک باشد یا برعکس. در جریان این گفتوگوهای جدی اما جاودانه، نوعی اجماع تدریجی شکل گرفت.
قوانین بازی
در طول تاریخ، قوانین علم بهصورت بداهه نوشته شدهاند، و سپس برای سازگار شدن با شرایط در حال تغییر بازنویسی شدهاند. مردمان باستان بر این باور بودند که میتوانند از راه استدلال به حقیقت علمی برسند. سپس، در قرن هفدهم، ایزاک نیوتن علم مدرن را با کنار گذاشتن این فلسفهی «عقلگرایانه» و پذیرفتن دیدگاه «تجربهگرایانه» آغاز کرد؛ این دیدگاه میگوید که دانش علمی تنها از مشاهدهی تجربی بهدست میآید.
به بیان دیگر، یک نظریه باید بهصورت تجربی تایید شود تا وارد کتاب دانش شود.
اما یک نظریهی آزمایشنشده باید چه شرایطی داشته باشد تا علمی محسوب شود؟ نظریهپردازان هدایتگر تلاش علمی هستند، آنها ایدههایی را برای آزمون طراحی کرده و سپس نتایج تجربی را تفسیر میکنند؛ اما چه چیزی آنها را در مرزهای علم نگه میدارد؟
امروزه، بیشتر فیزیکدانان اعتبار یک تئوری را با استفاده از قاعدهی سرانگشتی فیلسوف اتریشی-بریتانیایی، کارل پوپر، ارزیابی میکنند.
در دههی ۱۹۳۰، پوپر خطی میان علم و غیرعلم ترسیم کرد و کارهای آلبرت اینشتین را با زیگموند فروید مقایسه نمود. نظریهی نسبیت عام اینشتین که نیروی گرانش را بهصورت خمیدگیهایی در فضا و زمان بازنمایی میکرد، پیشبینیهایی خطرناک انجام داد_ پیشبینیهایی که اگر با موفقیت اجرا نمیشدند، فاجعهبار شکست میخوردند و نظریه را ابطال میکردند. اما روانکاوی فرویدی لغزنده بود: هر خطای مادرت میتوانست در تشخیص تو گنجانده شود. این تئوری ابطالپذیر نبود، و بنابراین، پوپر نتیجه گرفت که آن علم نیست.
منتقدان، نظریهی ریسمان و فرضیهی چندجهانی، همچنین تورم کیهانی _که نظریهی پیشتاز دربارهی چگونگی مراحل نخست بیگ بنگ است _ را متهم میکنند که در طرف اشتباه خط تمایز پوپر قرار دارند.
بهقول عنوان کتاب سال ۲۰۰۶ پیتر وویت، فیزیکدان دانشگاه کلمبیا دربارهی تئوری ریسمان، منتقدان میگویند این ایدهها «حتی غلط هم نیستند». در سرمقالهشان، الیس و سیلک روح پوپر را فراخواندند: «یک نظریه برای اینکه علمی باشد باید ابطالپذیر باشد.»(یعنی ریسمان چون ابطال پذیر نیست به باور ایشان علمی نیستند).
اما، همانطور که بسیاری در مونیخ با تعجب دریافتند، ابطالگرایی دیگر فلسفهی حاکم علم نیست. ماسیمو پیگلیوچی، فیلسوفی در مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه شهری نیویورک، اشاره کرد که ابطالپذیری بهطرز تأسفباری ناکافی است برای جداسازی علم از غیرعلم، همانطور که خود پوپر هم آن را پذیرفته بود.
پیگلیوچی گفت: «این دلبستگی فیزیکدانها به پوپر واقعاً چیزی است که باید متوقف شود. ما باید دربارهی فلسفهی معاصر علم صحبت کنیم، نه چیزی که پنجاه سال پیش مطرح بوده.»...
پایان بخش دوم
🚀 @ofoghroydadd
بخش دوم
همزمان با نزدیک شدن به مرزهای عملی توانایی ما برای یافتن اصول بنیادین طبیعت، ذهن نظریهپردازان فراتر از کوچکترین فاصلههای قابل مشاهده و بیشترین انرژیهای ممکن رفته است. نشانههای قوی حاکی از آناند که اجزای بنیادی واقعی جهان، در مقیاسی ۱۰ میلیون میلیارد بار کوچکتر از توان تفکیک LHC (برخورد دهنده هادرونی بزرگ) قرار دارند.
این همان قلمرویی از طبیعت است که تئوری ریسمان _ نامزد «تئوری همهچیز» _ قصد توصیف آن را دارد. اما هیچکس حتی نمیداند چگونه میتوان به آن دست یافت.
این مشکل همچنین تلاش فیزیکدانان برای درک جهان در مقیاس کیهانی را مختل میکند: هیچ تلسکوپی هرگز نخواهد توانست فراتر از افق کیهانی جهان ما را ببیند و به جهانهای دیگرِ مطرحشده در فرضیهی چندجهانی نگاهی بیندازد. با این حال، نظریههای مدرن کیهانشناسی بهطور منطقی به این نتیجه میرسند که جهان ما تنها یکی از بسیاری از جهانهاست.
چه تقصیر از نظریهپردازانی باشد که بیش از حد پیش رفتهاند(پیش رفتن بدون آزمودن، بدون ابزار اندازه گیری)، و چه از طبیعت که رازهای خود را در ژرفترین لایهها پنهان کرده، نتیجه یکسان است: نظریه از آزمایش جدا شده است.
موضوعات مورد بحث نظریهپردازان اکنون بسیار دور، بسیار کوچک، بسیار پرانرژی یا بسیار متعلق به گذشتهاند که با ابزارهای زمینی ما قابل دسترس یا رد نیستند. پس، چه باید کرد؟ همانطور که الیس و سیلک نوشتند: «فیزیکدانان، فلاسفه و دیگر دانشمندان باید روایت تازهای برای روش علمی بسازند که بتواند با گسترهی فیزیک مدرن هماهنگ شود.»
گراس گفت: «مسئله در گام بعدی، مسئلهای ایدئولوژیک نیست، بلکه راهبردی است: مفیدترین شیوه برای انجام علم چیست؟»
در طول سه روز زمستانی ملایم، دانشمندان با مفاهیمی چون نظریه، تایید و حقیقت دستوپنجه نرم کردند؛ اینکه علم چگونه کار میکند؛ و اینکه آیا در این عصر، فلسفه باید راهنمای فیزیک باشد یا برعکس. در جریان این گفتوگوهای جدی اما جاودانه، نوعی اجماع تدریجی شکل گرفت.
قوانین بازی
در طول تاریخ، قوانین علم بهصورت بداهه نوشته شدهاند، و سپس برای سازگار شدن با شرایط در حال تغییر بازنویسی شدهاند. مردمان باستان بر این باور بودند که میتوانند از راه استدلال به حقیقت علمی برسند. سپس، در قرن هفدهم، ایزاک نیوتن علم مدرن را با کنار گذاشتن این فلسفهی «عقلگرایانه» و پذیرفتن دیدگاه «تجربهگرایانه» آغاز کرد؛ این دیدگاه میگوید که دانش علمی تنها از مشاهدهی تجربی بهدست میآید.
به بیان دیگر، یک نظریه باید بهصورت تجربی تایید شود تا وارد کتاب دانش شود.
اما یک نظریهی آزمایشنشده باید چه شرایطی داشته باشد تا علمی محسوب شود؟ نظریهپردازان هدایتگر تلاش علمی هستند، آنها ایدههایی را برای آزمون طراحی کرده و سپس نتایج تجربی را تفسیر میکنند؛ اما چه چیزی آنها را در مرزهای علم نگه میدارد؟
امروزه، بیشتر فیزیکدانان اعتبار یک تئوری را با استفاده از قاعدهی سرانگشتی فیلسوف اتریشی-بریتانیایی، کارل پوپر، ارزیابی میکنند.
در دههی ۱۹۳۰، پوپر خطی میان علم و غیرعلم ترسیم کرد و کارهای آلبرت اینشتین را با زیگموند فروید مقایسه نمود. نظریهی نسبیت عام اینشتین که نیروی گرانش را بهصورت خمیدگیهایی در فضا و زمان بازنمایی میکرد، پیشبینیهایی خطرناک انجام داد_ پیشبینیهایی که اگر با موفقیت اجرا نمیشدند، فاجعهبار شکست میخوردند و نظریه را ابطال میکردند. اما روانکاوی فرویدی لغزنده بود: هر خطای مادرت میتوانست در تشخیص تو گنجانده شود. این تئوری ابطالپذیر نبود، و بنابراین، پوپر نتیجه گرفت که آن علم نیست.
منتقدان، نظریهی ریسمان و فرضیهی چندجهانی، همچنین تورم کیهانی _که نظریهی پیشتاز دربارهی چگونگی مراحل نخست بیگ بنگ است _ را متهم میکنند که در طرف اشتباه خط تمایز پوپر قرار دارند.
بهقول عنوان کتاب سال ۲۰۰۶ پیتر وویت، فیزیکدان دانشگاه کلمبیا دربارهی تئوری ریسمان، منتقدان میگویند این ایدهها «حتی غلط هم نیستند». در سرمقالهشان، الیس و سیلک روح پوپر را فراخواندند: «یک نظریه برای اینکه علمی باشد باید ابطالپذیر باشد.»(یعنی ریسمان چون ابطال پذیر نیست به باور ایشان علمی نیستند).
اما، همانطور که بسیاری در مونیخ با تعجب دریافتند، ابطالگرایی دیگر فلسفهی حاکم علم نیست. ماسیمو پیگلیوچی، فیلسوفی در مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه شهری نیویورک، اشاره کرد که ابطالپذیری بهطرز تأسفباری ناکافی است برای جداسازی علم از غیرعلم، همانطور که خود پوپر هم آن را پذیرفته بود.
پیگلیوچی گفت: «این دلبستگی فیزیکدانها به پوپر واقعاً چیزی است که باید متوقف شود. ما باید دربارهی فلسفهی معاصر علم صحبت کنیم، نه چیزی که پنجاه سال پیش مطرح بوده.»...
پایان بخش دوم
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
نبردی برای روح علم
بخش سوم
امروزه، همانطور که چند فیلسوف حاضر در کارگاه گفتند، ابطالگرایی پوپری جای خود را به نظریهی تأیید بیزی داده است _ یک چارچوب مدرن که بر پایهی نظریهی احتمال قرن هجدهمیِ توماس بیز، آماردان و کشیش انگلیسی بنا شده است. بیزیگرایی این واقعیت را در نظر میگیرد که نظریههای علمی مدرن معمولاً فراتر از آن چیزیاند که بهطور مستقیم قابل مشاهده باشد _ هیچکس هرگز اتمی را ندیده است _ و بنابراین نظریههای امروزی غالباً در برابر دوگانگیِ ابطالشده/ابطالنشده مقاومت میکنند.
در عوض، اعتماد به یک تئوری اغلب جایی روی طیفی قرار دارد که با دسترسی به اطلاعات تازه، بالا یا پایین میرود، بین صفر تا صد درصد.
اشتفان هارتمن، فیلسوف بیزی در دانشگاه LMU، گفت: «چارچوب بیزی بسیار انعطافپذیرتر از نظریهی پوپر است. همچنین بهخوبی با روانشناسی استدلال مرتبط میشود.»
گراس نیز با این نظر موافق بود و گفت که پس از آشنایی با نظریهی تأیید بیزی از طریق کتاب داوید، احساس کرد «کمی مثل آن شخصیت مولیر که گفت: خدای من، من تمام عمر نثر صحبت میکردم!»
هارتمن گفت، یکی دیگر از مزایای بیزیگرایی این است که به فیلسوفانی چون داوید امکان میدهد بفهمند «این شواهد غیرتجربی چگونه در چارچوب قرار میگیرند یا میتوانند گنجانده شوند.»
نوع دیگری از شواهد
داوید، که ۴۹ ساله، آرام و خوشرو با موهای قهوهای افتاده است، کار خود را بهعنوان یک فیزیکدان نظری آغاز کرد. در اواخر دههی ۱۹۹۰، طی مدتی در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی _ یکی از قطبهای پژوهش در تئوری ریسمان _ داوید مجذوب این موضوع شد که چگونه بسیاری از نظریهپردازان ریسمان با وجود نبود هیچگونه پشتیبانی تجربی، بهطرز چشمگیری مطمئن بودند که در مسیر درستی هستند. او به یاد میآورد که با خود میپرسید: «چرا آنها به این تئوری اعتماد دارند؟ آیا آنها شیوههای متفاوتی برای اندیشیدن دربارهی آن دارند نسبت به فهم متعارف؟»
تئوری ریسمان میگوید که ذرات بنیادی در نمای نزدیک دارای بُعد هستند و به صورت حلقههایی لرزان (یا «ریسمانها») و غشاهایی در بالاترین سطح بزرگنمایی طبیعت دیده میشوند(توضیح این تئوری به زبان ساده). بر پایهی این تئوری، ابعاد اضافی نیز در ساختار فضا خود را نشان میدهند. حالتهای ارتعاشی مختلف این ریسمانها در این فضای چندبعدی، منشأ طیفی از ذرات هستند که جهان قابل مشاهده را تشکیل میدهند. بهویژه، یکی از این حالتهای ارتعاشی با مشخصات «گراویتون» _ ذرهی فرضی مربوط به نیروی گرانش _ مطابقت دارد. بنابراین، نظریهی ریسمان گرانش را _ که اکنون بهوسیلهی نظریهی نسبیت عام اینشتین توصیف میشود _ با بقیهی فیزیک ذرات یکپارچه میسازد.
با اینکه تئوری ریسمان (String Theory) که ریشههای آن به اواخر دههی ۱۹۶۰ بازمیگردد، تاکنون هیچ پیشبینی قابل آزمون دربارهی جهان قابل مشاهده نداشته است، بسیاری از پژوهشگران همچنان به آن اعتماد دارند. برای درک این موضوع، ریچارد داوید (Richard Dawid) تصمیم گرفت در کلاسهایی دربارهی فلسفهی علم شرکت کند و پس از آنکه دریافت این پدیده بهندرت مورد بررسی قرار گرفته، رشتهی خود را تغییر داد. او در اوایل دههی ۲۰۰۰، سه استدلال غیرتجربی را شناسایی کرد که باعث اعتماد طرفداران نظریهی ریسمان به آن شدهاند....
پایان بخش سوم
🚀 @ofoghroydadd
بخش سوم
امروزه، همانطور که چند فیلسوف حاضر در کارگاه گفتند، ابطالگرایی پوپری جای خود را به نظریهی تأیید بیزی داده است _ یک چارچوب مدرن که بر پایهی نظریهی احتمال قرن هجدهمیِ توماس بیز، آماردان و کشیش انگلیسی بنا شده است. بیزیگرایی این واقعیت را در نظر میگیرد که نظریههای علمی مدرن معمولاً فراتر از آن چیزیاند که بهطور مستقیم قابل مشاهده باشد _ هیچکس هرگز اتمی را ندیده است _ و بنابراین نظریههای امروزی غالباً در برابر دوگانگیِ ابطالشده/ابطالنشده مقاومت میکنند.
در عوض، اعتماد به یک تئوری اغلب جایی روی طیفی قرار دارد که با دسترسی به اطلاعات تازه، بالا یا پایین میرود، بین صفر تا صد درصد.
اشتفان هارتمن، فیلسوف بیزی در دانشگاه LMU، گفت: «چارچوب بیزی بسیار انعطافپذیرتر از نظریهی پوپر است. همچنین بهخوبی با روانشناسی استدلال مرتبط میشود.»
گراس نیز با این نظر موافق بود و گفت که پس از آشنایی با نظریهی تأیید بیزی از طریق کتاب داوید، احساس کرد «کمی مثل آن شخصیت مولیر که گفت: خدای من، من تمام عمر نثر صحبت میکردم!»
هارتمن گفت، یکی دیگر از مزایای بیزیگرایی این است که به فیلسوفانی چون داوید امکان میدهد بفهمند «این شواهد غیرتجربی چگونه در چارچوب قرار میگیرند یا میتوانند گنجانده شوند.»
نوع دیگری از شواهد
داوید، که ۴۹ ساله، آرام و خوشرو با موهای قهوهای افتاده است، کار خود را بهعنوان یک فیزیکدان نظری آغاز کرد. در اواخر دههی ۱۹۹۰، طی مدتی در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی _ یکی از قطبهای پژوهش در تئوری ریسمان _ داوید مجذوب این موضوع شد که چگونه بسیاری از نظریهپردازان ریسمان با وجود نبود هیچگونه پشتیبانی تجربی، بهطرز چشمگیری مطمئن بودند که در مسیر درستی هستند. او به یاد میآورد که با خود میپرسید: «چرا آنها به این تئوری اعتماد دارند؟ آیا آنها شیوههای متفاوتی برای اندیشیدن دربارهی آن دارند نسبت به فهم متعارف؟»
تئوری ریسمان میگوید که ذرات بنیادی در نمای نزدیک دارای بُعد هستند و به صورت حلقههایی لرزان (یا «ریسمانها») و غشاهایی در بالاترین سطح بزرگنمایی طبیعت دیده میشوند(توضیح این تئوری به زبان ساده). بر پایهی این تئوری، ابعاد اضافی نیز در ساختار فضا خود را نشان میدهند. حالتهای ارتعاشی مختلف این ریسمانها در این فضای چندبعدی، منشأ طیفی از ذرات هستند که جهان قابل مشاهده را تشکیل میدهند. بهویژه، یکی از این حالتهای ارتعاشی با مشخصات «گراویتون» _ ذرهی فرضی مربوط به نیروی گرانش _ مطابقت دارد. بنابراین، نظریهی ریسمان گرانش را _ که اکنون بهوسیلهی نظریهی نسبیت عام اینشتین توصیف میشود _ با بقیهی فیزیک ذرات یکپارچه میسازد.
با اینکه تئوری ریسمان (String Theory) که ریشههای آن به اواخر دههی ۱۹۶۰ بازمیگردد، تاکنون هیچ پیشبینی قابل آزمون دربارهی جهان قابل مشاهده نداشته است، بسیاری از پژوهشگران همچنان به آن اعتماد دارند. برای درک این موضوع، ریچارد داوید (Richard Dawid) تصمیم گرفت در کلاسهایی دربارهی فلسفهی علم شرکت کند و پس از آنکه دریافت این پدیده بهندرت مورد بررسی قرار گرفته، رشتهی خود را تغییر داد. او در اوایل دههی ۲۰۰۰، سه استدلال غیرتجربی را شناسایی کرد که باعث اعتماد طرفداران نظریهی ریسمان به آن شدهاند....
پایان بخش سوم
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
نبردی برای روح علم
بخش چهارم
ریچارد داوید در اوایل دههی ۲۰۰۰، سه استدلال غیرتجربی را شناسایی کرد که باعث اعتماد طرفداران نظریهی ریسمان به آن شدهاند.
نخست، به نظر میرسد فقط یک نسخه از نظریهی ریسمان وجود دارد که میتواند وحدت را به شکل سازگار برقرار کند (با وجود اینکه نمایشهای ریاضی گوناگونی دارد)؛ بهعلاوه، هیچ نظریهی «همهچیز» دیگری که قادر به وحدت همهی نیروهای بنیادی باشد، با وجود تلاشهای فراوان، یافت نشده است. (رویکرد رقیبی به نام گرانش کوانتومی حلقهای [Loop Quantum Gravity] گرانش را در مقیاس کوانتومی توصیف میکند، اما تلاشی برای وحدت آن با دیگر نیروها ندارد.) این استدلال «نبودِ جایگزین»، که غیررسمی آن را «نظریهی ریسمان تنها بازی موجود در شهر است» مینامند(محدود شدن به تنها گزینهی روی میز)، باعث میشود نظریهپردازان اطمینان یابند که وحدتهای دیگری برای نیروهای چهارگانه وجود ندارد یا بسیار نادر است، و در نتیجه احتمال درست بودن نظریهی ریسمان افزایش مییابد....
دوم، نظریهی ریسمان از مدل استاندارد (Standard Model) منشأ گرفته است _ نظریهای پذیرفتهشده و تأییدشدهی تجربی که همهی ذرات و نیروهای بنیادی شناختهشده (بهجز گرانش) را در ساختاری ریاضی واحد ترکیب میکند _ و مدل استاندارد نیز در سالهای شکلگیریاش هیچ جایگزینی نداشت.
این استدلال «فرایند استقرا از بالا» (meta-inductive) که داوید از آن نام میبرد، استدلال نبودِ جایگزین را تقویت میکند؛ چرا که نشان میدهد در موقعیتهای مشابه نیز جواب داده است، و این ایده را رد میکند که شاید فیزیکدانها به اندازهی کافی باهوش نبودهاند که جایگزینها را پیدا کنند.
سومین استدلال غیرتجربی این است که نظریهی ریسمان بهطور غیرمنتظرهای، به حل مسائلی در دیگر حوزههای نظری کمک کرده است که هدف اصلی نظریه نبودند.
جو پولچینسکی (Joe Polchinski)، فیزیکدان برجستهی نظری از دانشگاه کالیفرنیا در سانتاباربارا، در مقالهای که در نبودِ او در مونیخ خوانده شد، چند نمونه از این «ارتباطات تبیینی غیرمنتظره» را ارائه کرد.
به عنوان مثال، نظریهی ریسمان توضیحی برای آنتروپی سیاهچالهها ارائه داده است و در یافتهای شگفتآور که در ۱۵ سال گذشته موجی از پژوهشها را بهراه انداخته، معلوم شد که میتوان آن را بهصورت ریاضی به نظریهای دربارهی ذرات ترجمه کرد _ از جمله نظریهای که هستهی اتمها را توصیف میکند.
پولچینسکی نتیجه گرفت که با توجه به فاصلهی زیاد ما از مقیاسهای بسیار ریز طبیعت، باید خوشحال باشیم که نظریهی ریسمان اصلاً وجود دارد و ما آن را یافتهایم. (او همچنین از استدلالهای غیرتجربی داوید برای محاسبهی احتمال بیزی وجود جهانهای چندگانه استفاده کرد، که عددی برابر ۹۴٪ بهدست آورد _ رقمی که از سوی منتقدان چندجهانی مورد تمسخر قرار گرفت.)
یکی از نگرانیها دربارهی گنجاندن استدلالهای غیرتجربی در نظریهی تأیید بیزی، که داوید در سخنرانیاش مطرح کرد، این است که «ممکن است راه را برای کنار گذاشتن تمام اصول علمی باز کند». چرا که هر کسی میتواند در حمایت از نظریهی دلخواهش، فضایل غیرتجربیِ گوناگونی مطرح کند. داوید گفت: «بیگمان این خطر وجود دارد و باید با احتیاط با اینگونه استدلالها برخورد کرد. اما اذعان به اینکه تأیید غیرتجربی بخشی از علم است _ و مدتهاست که بوده _ پایهی بهتری برای بحث فراهم میکند تا اینکه وانمود کنیم وجود نداشته و فقط بهطور ضمنی استفادهاش کردهایم، و بعد بگوییم ما چنین کاری نکردهایم. وقتی این موضوع آشکار شود، میتوان دربارهی مزایا و معایب آن در زمینهای مشخص بحث کرد.»
پایان بخش چهارم
🚀 @ofoghroydadd
بخش چهارم
ریچارد داوید در اوایل دههی ۲۰۰۰، سه استدلال غیرتجربی را شناسایی کرد که باعث اعتماد طرفداران نظریهی ریسمان به آن شدهاند.
نخست، به نظر میرسد فقط یک نسخه از نظریهی ریسمان وجود دارد که میتواند وحدت را به شکل سازگار برقرار کند (با وجود اینکه نمایشهای ریاضی گوناگونی دارد)؛ بهعلاوه، هیچ نظریهی «همهچیز» دیگری که قادر به وحدت همهی نیروهای بنیادی باشد، با وجود تلاشهای فراوان، یافت نشده است. (رویکرد رقیبی به نام گرانش کوانتومی حلقهای [Loop Quantum Gravity] گرانش را در مقیاس کوانتومی توصیف میکند، اما تلاشی برای وحدت آن با دیگر نیروها ندارد.) این استدلال «نبودِ جایگزین»، که غیررسمی آن را «نظریهی ریسمان تنها بازی موجود در شهر است» مینامند(محدود شدن به تنها گزینهی روی میز)، باعث میشود نظریهپردازان اطمینان یابند که وحدتهای دیگری برای نیروهای چهارگانه وجود ندارد یا بسیار نادر است، و در نتیجه احتمال درست بودن نظریهی ریسمان افزایش مییابد....
دوم، نظریهی ریسمان از مدل استاندارد (Standard Model) منشأ گرفته است _ نظریهای پذیرفتهشده و تأییدشدهی تجربی که همهی ذرات و نیروهای بنیادی شناختهشده (بهجز گرانش) را در ساختاری ریاضی واحد ترکیب میکند _ و مدل استاندارد نیز در سالهای شکلگیریاش هیچ جایگزینی نداشت.
این استدلال «فرایند استقرا از بالا» (meta-inductive) که داوید از آن نام میبرد، استدلال نبودِ جایگزین را تقویت میکند؛ چرا که نشان میدهد در موقعیتهای مشابه نیز جواب داده است، و این ایده را رد میکند که شاید فیزیکدانها به اندازهی کافی باهوش نبودهاند که جایگزینها را پیدا کنند.
سومین استدلال غیرتجربی این است که نظریهی ریسمان بهطور غیرمنتظرهای، به حل مسائلی در دیگر حوزههای نظری کمک کرده است که هدف اصلی نظریه نبودند.
جو پولچینسکی (Joe Polchinski)، فیزیکدان برجستهی نظری از دانشگاه کالیفرنیا در سانتاباربارا، در مقالهای که در نبودِ او در مونیخ خوانده شد، چند نمونه از این «ارتباطات تبیینی غیرمنتظره» را ارائه کرد.
به عنوان مثال، نظریهی ریسمان توضیحی برای آنتروپی سیاهچالهها ارائه داده است و در یافتهای شگفتآور که در ۱۵ سال گذشته موجی از پژوهشها را بهراه انداخته، معلوم شد که میتوان آن را بهصورت ریاضی به نظریهای دربارهی ذرات ترجمه کرد _ از جمله نظریهای که هستهی اتمها را توصیف میکند.
پولچینسکی نتیجه گرفت که با توجه به فاصلهی زیاد ما از مقیاسهای بسیار ریز طبیعت، باید خوشحال باشیم که نظریهی ریسمان اصلاً وجود دارد و ما آن را یافتهایم. (او همچنین از استدلالهای غیرتجربی داوید برای محاسبهی احتمال بیزی وجود جهانهای چندگانه استفاده کرد، که عددی برابر ۹۴٪ بهدست آورد _ رقمی که از سوی منتقدان چندجهانی مورد تمسخر قرار گرفت.)
یکی از نگرانیها دربارهی گنجاندن استدلالهای غیرتجربی در نظریهی تأیید بیزی، که داوید در سخنرانیاش مطرح کرد، این است که «ممکن است راه را برای کنار گذاشتن تمام اصول علمی باز کند». چرا که هر کسی میتواند در حمایت از نظریهی دلخواهش، فضایل غیرتجربیِ گوناگونی مطرح کند. داوید گفت: «بیگمان این خطر وجود دارد و باید با احتیاط با اینگونه استدلالها برخورد کرد. اما اذعان به اینکه تأیید غیرتجربی بخشی از علم است _ و مدتهاست که بوده _ پایهی بهتری برای بحث فراهم میکند تا اینکه وانمود کنیم وجود نداشته و فقط بهطور ضمنی استفادهاش کردهایم، و بعد بگوییم ما چنین کاری نکردهایم. وقتی این موضوع آشکار شود، میتوان دربارهی مزایا و معایب آن در زمینهای مشخص بحث کرد.»
پایان بخش چهارم
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
نبردی برای روح علم
بخش پنجم
مناظرهی مونیخ
زبالهدان تاریخ پر است از نظریههای زیبا. هِلگه کراگ (Helge Kragh)، مورخ دانمارکی کیهانشناسی که در کتاب خود Higher Speculations (۲۰۱۱) چندین نمونه از این شکستها را توصیف کرده، در مونیخ دربارهی نظریهی گردابهای اتمی در قرن نوزدهم سخن گفت. این «نظریهی همهچیزِ ویکتوریایی» که توسط دو دانشمند اسکاتلندی به نامهای پیتر تیت و لُرد کلوین توسعه یافته بود، فرض میکرد که اتمها گردابهای میکروسکوپی در «اتر» هستند _ محیطی سیال که تصور میشد فضا را پر کرده است. طبق این نظریه، هیدروژن، اکسیژن و دیگر اتمها، در حقیقت گرههای گردابی متفاوتی بودند.
در آغاز، این نظریه «بسیار امیدوارکننده بهنظر میرسید» کراگ گفت، «و مردم مجذوب غنای ریاضیات آن شدند؛ بهگونهای که میگفتند میتواند ریاضیدانان را برای قرنها سرگرم نگه دارد.» اما در نهایت، اتمها گرداب نیستند، اتر وجود ندارد، و زیبایی نظری لزوماً به معنای حقیقت نیست.
گرچه، گاهی هست. عقلگرایی اینشتین را بهسوی نظریهی نسبیت رهنمون کرد _ نظریهای که او پیش از آنکه آزموده شود، از روی عقل بدان باور داشت. او در سال ۱۹۳۳ گفت: «من باور دارم که تفکر ناب میتواند واقعیت را درک کند، همانگونه که کهنسالان خوابش را میدیدند.» این را سالها پس از آن گفت که انحنای نور ستارگان در اطراف خورشید نظریهاش را تأیید کرده بود.
اما پرسش برای فیلسوفان این است: بدون آزمایش، آیا اصلاً میتوان بین فضیلتهای غیرتجربی نظریهی گردابها و نظریهی اینشتین تفاوتی قائل شد؟ آیا میتوان نظریهای را صرفاً بر پایهی استدلالهای غیرتجربی باور کرد؟
در بحثهای روز سوم کارگاه، رادین دارداشتی (Radin Dardashti)، فیلسوف دانشگاه LMU، اظهار داشت که فلسفهی داوید تلاش دارد دقیقاً مشخص کند که کدام استدلالهای غیرتجربی باید وزن داشته باشند و اجازه دهد دانشمندان ارزیابیهایی داشته باشند که نه بر پایهی سادگی است و نه بر پایهی زیبایی. دارداشتی توضیح داد که ارزیابی داویدی قرار است عینیتر از این معیارها باشد _ و آشکارکنندهتر از وعدههای واقعی یک نظریه.
دیوید گراس گفت که داوید «بهزیبایی استراتژیهایی را توصیف کرده که فیزیکدانان برای کسب اطمینان از یک گمانهزنی، یک ایدهی نو، یا یک نظریهی تازه بهکار میگیرند.»
پیتر آکینستین (Peter Achinstein)، فیلسوف ۸۰ ساله و مورخ علم در دانشگاه جان هاپکینز، پرسید: «منظورتان اطمینان از درست بودن آن است؟ اطمینان از سودمند بودنش؟ اطمینان از ...؟»
گراس پاسخ داد: «بیا یک تعریف عملیاتی از اطمینان بدهیم: من به کار کردن روی آن ادامه میدهم.»
آکینستین گفت: «این خیلی سطح پایین است.»
گراس گفت: «برای علم نه. این همان پرسشی است که اهمیت دارد.»...
پایان بخش پنجم
🚀 @ofoghroydadd
بخش پنجم
مناظرهی مونیخ
زبالهدان تاریخ پر است از نظریههای زیبا. هِلگه کراگ (Helge Kragh)، مورخ دانمارکی کیهانشناسی که در کتاب خود Higher Speculations (۲۰۱۱) چندین نمونه از این شکستها را توصیف کرده، در مونیخ دربارهی نظریهی گردابهای اتمی در قرن نوزدهم سخن گفت. این «نظریهی همهچیزِ ویکتوریایی» که توسط دو دانشمند اسکاتلندی به نامهای پیتر تیت و لُرد کلوین توسعه یافته بود، فرض میکرد که اتمها گردابهای میکروسکوپی در «اتر» هستند _ محیطی سیال که تصور میشد فضا را پر کرده است. طبق این نظریه، هیدروژن، اکسیژن و دیگر اتمها، در حقیقت گرههای گردابی متفاوتی بودند.
در آغاز، این نظریه «بسیار امیدوارکننده بهنظر میرسید» کراگ گفت، «و مردم مجذوب غنای ریاضیات آن شدند؛ بهگونهای که میگفتند میتواند ریاضیدانان را برای قرنها سرگرم نگه دارد.» اما در نهایت، اتمها گرداب نیستند، اتر وجود ندارد، و زیبایی نظری لزوماً به معنای حقیقت نیست.
گرچه، گاهی هست. عقلگرایی اینشتین را بهسوی نظریهی نسبیت رهنمون کرد _ نظریهای که او پیش از آنکه آزموده شود، از روی عقل بدان باور داشت. او در سال ۱۹۳۳ گفت: «من باور دارم که تفکر ناب میتواند واقعیت را درک کند، همانگونه که کهنسالان خوابش را میدیدند.» این را سالها پس از آن گفت که انحنای نور ستارگان در اطراف خورشید نظریهاش را تأیید کرده بود.
اما پرسش برای فیلسوفان این است: بدون آزمایش، آیا اصلاً میتوان بین فضیلتهای غیرتجربی نظریهی گردابها و نظریهی اینشتین تفاوتی قائل شد؟ آیا میتوان نظریهای را صرفاً بر پایهی استدلالهای غیرتجربی باور کرد؟
در بحثهای روز سوم کارگاه، رادین دارداشتی (Radin Dardashti)، فیلسوف دانشگاه LMU، اظهار داشت که فلسفهی داوید تلاش دارد دقیقاً مشخص کند که کدام استدلالهای غیرتجربی باید وزن داشته باشند و اجازه دهد دانشمندان ارزیابیهایی داشته باشند که نه بر پایهی سادگی است و نه بر پایهی زیبایی. دارداشتی توضیح داد که ارزیابی داویدی قرار است عینیتر از این معیارها باشد _ و آشکارکنندهتر از وعدههای واقعی یک نظریه.
دیوید گراس گفت که داوید «بهزیبایی استراتژیهایی را توصیف کرده که فیزیکدانان برای کسب اطمینان از یک گمانهزنی، یک ایدهی نو، یا یک نظریهی تازه بهکار میگیرند.»
پیتر آکینستین (Peter Achinstein)، فیلسوف ۸۰ ساله و مورخ علم در دانشگاه جان هاپکینز، پرسید: «منظورتان اطمینان از درست بودن آن است؟ اطمینان از سودمند بودنش؟ اطمینان از ...؟»
گراس پاسخ داد: «بیا یک تعریف عملیاتی از اطمینان بدهیم: من به کار کردن روی آن ادامه میدهم.»
آکینستین گفت: «این خیلی سطح پایین است.»
گراس گفت: «برای علم نه. این همان پرسشی است که اهمیت دارد.»...
پایان بخش پنجم
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
نبردی برای روح علم
بخش ششم یا آخر
کراگ یادآوری کرد که حتی کارل پوپر نیز برای چنین شیوهی تفکری که امروزه نظریهپردازان ریسمان بهکار میگیرند، ارزش قائل بود. پوپر به نظریههایی که پیشبینی آزمونپذیر نداشتند میگفت «ماوراءالطبیعه»، اما چنین فعالیتهایی را ارزشمند میدانست، چرا که شاید در آینده قابل آزمون شوند _ همانطور که دربارهی نظریهی اتمی صادق بود، نظریهای که بسیاری از فیزیکدانان قرن نوزدهم تصور میکردند هرگز تایید تجربی نخواهد یافت. کراگ گفت: «پوپر، پوپری سادهلوح نبود. اگر نظریهای ابطالپذیر نباشد، نباید آن را کنار گذاشت. باید صبر کرد.»
با این حال، چند تن از شرکتکنندگان کارگاه دربارهی نظریهی تأیید بیزی، و بهویژه استدلالهای غیرتجربی داوید، ابراز نگرانی کردند. کارلو روولی (Carlo Rovelli)، طرفدار گرانش کوانتومی حلقهای از دانشگاه اکس-مارسی فرانسه، گفت که نظریهی تأیید بیزی نمیتواند تمایز مهمی را که در علم میان نظریههای تاییدشده و نظریههای در حال آزمون وجود دارد، لحاظ کند.
تأیید بیزیِ وجود اتمها «عملاً» ۱۰۰٪ است(فلسفهی علمی ۹۹٪ به بیشتر)، زیرا بیشمار آزمایش آن را تأیید کردهاند. اما به گفتهی روولی، میزان تأیید نظریهی اتمی نباید حتی در واحدی یکسان با نظریهی ریسمان سنجیده شود. نظریهی ریسمان، مثلاً، ۱۰٪ به اندازهی نظریهی اتمی تأیید نشده است؛ بلکه جایگاه این دو اساساً متفاوت است. او گفت: «مشکل استدلال «تأیید غیرتجربی» داوید این است که موضوع را گیج میکند.
و البته برخی نظریهپردازان ریسمان خوشحالاند که آن را اینگونه گیج کنند، چون میتوانند بگویند نظریهی ریسمان «تأیید شده است» _ بهگونهای مبهم.»
سابینه هوسنفلدر (Sabine Hossenfelder)، فیزیکدان آلمانی، در سخنرانیاش گفت که پیشرفت در فیزیک بنیادی اغلب با کنار گذاشتن تعصبات محبوب حاصل میشود (مثلاً شاید این فرض که نیروهای طبیعت حتماً باید وحدت یابند). روولی هم در تأیید این دیدگاه گفت: «ایدهی داوید دربارهی تأیید غیرتجربی مانعی برای چنین امکانی از پیشرفت است، زیرا باور ما را بر اساس باورهای پیشین خودمان پایهگذاری میکند.» او ادامه داد: «این کار یکی از ابزارهای علم _ شاید حتی روح آن _ را میگیرد: یعنی اینکه «به فکر خودت اعتماد نکن.»
گزارشهای نشست مونیخ قرار است در سال ۲۰۱۷ بهصورت کتاب منتشر شود. دربارهی دستاوردهای آن، به گفتهی الیس (George Ellis)، یکی از نتایج مهم، پذیرش این نکته از سوی نظریهپردازان ریسمان شرکتکننده بود که نظریهی آنها بهمعنای واقعی کلمه «تأییدشده» نیست. او در ایمیلی نوشت: «دیوید گراس موضع خود را روشن کرد: معیارهای داوید برای توجیه کار بر روی نظریه مناسباند، نه برای گفتن اینکه نظریه بهصورت غیرتجربی تأیید شده است.
بهنظرم این موضع خوبی است _ و بیان صریح آن، پیشرفت محسوب میشود.»
در اندیشه دربارهی مسیر پیش رو برای نظریهپردازان، بسیاری از حاضران بر این باور بودند که کار بر روی نظریهی ریسمان و دیگر ایدههای هنوز آزموننشده باید ادامه یابد.
آکینستین پس از کارگاه در ایمیلی نوشت: «به گمانهزنی ادامه دهید؛ انگیزهی خود برای گمانهزنی را توضیح دهید؛ توضیحاتتان را ارائه دهید؛ اما اذعان کنید که اینها فقط توضیحاتی ممکن هستند.»(یعنی روی تئوری کار کنید ولی همزمان اذعان کنید که اینها تنها گمانهزنی هایی علمی هستند نه علم تایید شده).
او افزود: «شاید روزی اوضاع تغییر کند و این گمانهزنیها آزمونپذیر شوند؛ و شاید نه، شاید هرگز. ما شاید هیچگاه ندانیم جهان در همهی فاصلهها و زمانها چگونه کار میکند _ اما شاید بتوانید دامنهی احتمالات زنده را به تعداد اندکی محدود کنید. بهنظرم همین هم پیشرفت خواهد بود.»
پایان بخش ششم یا آخر
ترجمه سام آریامنش
quantamagazine 2015
🚀 @ofoghroydadd
این ۶ بخش تحلیلی بود از کنفرانس مونیخ ۲۰۱۵ که در سال ۲۰۱۵ در مجله کوانتا پست شده است و در آوریل ۲۰۲۵ ترجمه شده است.
بخش ششم یا آخر
کراگ یادآوری کرد که حتی کارل پوپر نیز برای چنین شیوهی تفکری که امروزه نظریهپردازان ریسمان بهکار میگیرند، ارزش قائل بود. پوپر به نظریههایی که پیشبینی آزمونپذیر نداشتند میگفت «ماوراءالطبیعه»، اما چنین فعالیتهایی را ارزشمند میدانست، چرا که شاید در آینده قابل آزمون شوند _ همانطور که دربارهی نظریهی اتمی صادق بود، نظریهای که بسیاری از فیزیکدانان قرن نوزدهم تصور میکردند هرگز تایید تجربی نخواهد یافت. کراگ گفت: «پوپر، پوپری سادهلوح نبود. اگر نظریهای ابطالپذیر نباشد، نباید آن را کنار گذاشت. باید صبر کرد.»
با این حال، چند تن از شرکتکنندگان کارگاه دربارهی نظریهی تأیید بیزی، و بهویژه استدلالهای غیرتجربی داوید، ابراز نگرانی کردند. کارلو روولی (Carlo Rovelli)، طرفدار گرانش کوانتومی حلقهای از دانشگاه اکس-مارسی فرانسه، گفت که نظریهی تأیید بیزی نمیتواند تمایز مهمی را که در علم میان نظریههای تاییدشده و نظریههای در حال آزمون وجود دارد، لحاظ کند.
تأیید بیزیِ وجود اتمها «عملاً» ۱۰۰٪ است(فلسفهی علمی ۹۹٪ به بیشتر)، زیرا بیشمار آزمایش آن را تأیید کردهاند. اما به گفتهی روولی، میزان تأیید نظریهی اتمی نباید حتی در واحدی یکسان با نظریهی ریسمان سنجیده شود. نظریهی ریسمان، مثلاً، ۱۰٪ به اندازهی نظریهی اتمی تأیید نشده است؛ بلکه جایگاه این دو اساساً متفاوت است. او گفت: «مشکل استدلال «تأیید غیرتجربی» داوید این است که موضوع را گیج میکند.
و البته برخی نظریهپردازان ریسمان خوشحالاند که آن را اینگونه گیج کنند، چون میتوانند بگویند نظریهی ریسمان «تأیید شده است» _ بهگونهای مبهم.»
سابینه هوسنفلدر (Sabine Hossenfelder)، فیزیکدان آلمانی، در سخنرانیاش گفت که پیشرفت در فیزیک بنیادی اغلب با کنار گذاشتن تعصبات محبوب حاصل میشود (مثلاً شاید این فرض که نیروهای طبیعت حتماً باید وحدت یابند). روولی هم در تأیید این دیدگاه گفت: «ایدهی داوید دربارهی تأیید غیرتجربی مانعی برای چنین امکانی از پیشرفت است، زیرا باور ما را بر اساس باورهای پیشین خودمان پایهگذاری میکند.» او ادامه داد: «این کار یکی از ابزارهای علم _ شاید حتی روح آن _ را میگیرد: یعنی اینکه «به فکر خودت اعتماد نکن.»
گزارشهای نشست مونیخ قرار است در سال ۲۰۱۷ بهصورت کتاب منتشر شود. دربارهی دستاوردهای آن، به گفتهی الیس (George Ellis)، یکی از نتایج مهم، پذیرش این نکته از سوی نظریهپردازان ریسمان شرکتکننده بود که نظریهی آنها بهمعنای واقعی کلمه «تأییدشده» نیست. او در ایمیلی نوشت: «دیوید گراس موضع خود را روشن کرد: معیارهای داوید برای توجیه کار بر روی نظریه مناسباند، نه برای گفتن اینکه نظریه بهصورت غیرتجربی تأیید شده است.
بهنظرم این موضع خوبی است _ و بیان صریح آن، پیشرفت محسوب میشود.»
در اندیشه دربارهی مسیر پیش رو برای نظریهپردازان، بسیاری از حاضران بر این باور بودند که کار بر روی نظریهی ریسمان و دیگر ایدههای هنوز آزموننشده باید ادامه یابد.
آکینستین پس از کارگاه در ایمیلی نوشت: «به گمانهزنی ادامه دهید؛ انگیزهی خود برای گمانهزنی را توضیح دهید؛ توضیحاتتان را ارائه دهید؛ اما اذعان کنید که اینها فقط توضیحاتی ممکن هستند.»(یعنی روی تئوری کار کنید ولی همزمان اذعان کنید که اینها تنها گمانهزنی هایی علمی هستند نه علم تایید شده).
او افزود: «شاید روزی اوضاع تغییر کند و این گمانهزنیها آزمونپذیر شوند؛ و شاید نه، شاید هرگز. ما شاید هیچگاه ندانیم جهان در همهی فاصلهها و زمانها چگونه کار میکند _ اما شاید بتوانید دامنهی احتمالات زنده را به تعداد اندکی محدود کنید. بهنظرم همین هم پیشرفت خواهد بود.»
پایان بخش ششم یا آخر
ترجمه سام آریامنش
quantamagazine 2015
این ۶ بخش تحلیلی بود از کنفرانس مونیخ ۲۰۱۵ که در سال ۲۰۱۵ در مجله کوانتا پست شده است و در آوریل ۲۰۲۵ ترجمه شده است.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
احتمال شناسایی نخستین کهکشان تاریک در همسایگی راه شیری!!!
بر اساس پژوهشی تازه که در نشریه Science Advances منتشر شده است، تیمی از اخترشناسان و فیزیکدانان آکادمی علوم چین، شواهدی دال بر وجود یک کهکشان تاریک در حاشیهی کهکشان راه شیری یافتهاند. این یافته با تحلیل دادههای بهدستآمده از رصدخانه آرسیبو در پورتوریکو و تلسکوپ کروی با دیافراگم باز (FAST) در چین حاصل شده است.
موضوع این پژوهش، یک ابر گازی با سرعت بالا موسوم به AC-I Complex و بهطور خاص تودهای گازی درون آن با نام G185.0–11.5 بوده است. دادهها نشان میدهند که این توده تقریباً ۹۰۰ هزار سال نوری از زمین فاصله دارد، ساختاری چرخشی دارد، و مهمتر از همه، فاقد هرگونه ستاره است. این ویژگیها، همراه با اندازهگیریهایی که نشان میدهند نسبت جرم غیرقابل توضیح به جرم عادی در آن حدود ۲۱ به ۱ است، احتمال وجود مقدار زیادی مادهی تاریک را مطرح میکند.
وجود چنین تودهای با این مشخصات، بهویژه در نزدیکی کهکشان راه شیری، میتواند نخستین شاهد تجربی بر وجود «کهکشانهای تاریک» باشد_سامانههایی که عمدتاً از مادهی تاریک تشکیل شدهاند و برخلاف کهکشانهای معمول، فاقد ستارگان قابل رؤیت هستند.
پژوهشگران معتقدند که مادهی تاریک موجود در این جرم، تأثیر مستقیم بر چرخش آن دارد. از آنجا که G185.0–11.5 در فاصلهای نسبتاً نزدیک قرار دارد، امکان مطالعهی بیشتر آن با استفاده از تلسکوپهای زمینی فراهم است. در صورت تأیید، این کشف میتواند نقطهی عطفی در درک ما از ساختار کیهان و ماهیت مادهی تاریک به شمار آید.
🚀 @ofoghroydadd
بر اساس پژوهشی تازه که در نشریه Science Advances منتشر شده است، تیمی از اخترشناسان و فیزیکدانان آکادمی علوم چین، شواهدی دال بر وجود یک کهکشان تاریک در حاشیهی کهکشان راه شیری یافتهاند. این یافته با تحلیل دادههای بهدستآمده از رصدخانه آرسیبو در پورتوریکو و تلسکوپ کروی با دیافراگم باز (FAST) در چین حاصل شده است.
موضوع این پژوهش، یک ابر گازی با سرعت بالا موسوم به AC-I Complex و بهطور خاص تودهای گازی درون آن با نام G185.0–11.5 بوده است. دادهها نشان میدهند که این توده تقریباً ۹۰۰ هزار سال نوری از زمین فاصله دارد، ساختاری چرخشی دارد، و مهمتر از همه، فاقد هرگونه ستاره است. این ویژگیها، همراه با اندازهگیریهایی که نشان میدهند نسبت جرم غیرقابل توضیح به جرم عادی در آن حدود ۲۱ به ۱ است، احتمال وجود مقدار زیادی مادهی تاریک را مطرح میکند.
وجود چنین تودهای با این مشخصات، بهویژه در نزدیکی کهکشان راه شیری، میتواند نخستین شاهد تجربی بر وجود «کهکشانهای تاریک» باشد_سامانههایی که عمدتاً از مادهی تاریک تشکیل شدهاند و برخلاف کهکشانهای معمول، فاقد ستارگان قابل رؤیت هستند.
پژوهشگران معتقدند که مادهی تاریک موجود در این جرم، تأثیر مستقیم بر چرخش آن دارد. از آنجا که G185.0–11.5 در فاصلهای نسبتاً نزدیک قرار دارد، امکان مطالعهی بیشتر آن با استفاده از تلسکوپهای زمینی فراهم است. در صورت تأیید، این کشف میتواند نقطهی عطفی در درک ما از ساختار کیهان و ماهیت مادهی تاریک به شمار آید.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
دولت ترامپ قصد دارد در بودجهی پیشنهادی سال ۲۰۲۶، کل برنامهی پژوهشهای زیستی «سازمان زمینشناسی آمریکا» (USGS) را که ۳۰۷ میلیون دلار هزینه دارد، حذف کند.
این برنامه بخشی از مأموریت «اکوسیستمها» در USGS است که در زمینههایی چون حفاظت از گونههای در معرض انقراض، مدیریت حیاتوحش، مقابله با آتشسوزی جنگلها، و سازگاری با تغییرات اقلیمی فعالیت دارد.
حدود ۱۲۰۰ نفر، از جمله دانشمندان، در این برنامه مشغول به کارند. آنها پژوهشهایی درباره تغییرات اقلیمی، گونههای مهاجم، بیماریهایی مانند آنفلوانزای پرندگان و بیماری سفید در خفاشها، و آلودگیهایی چون «مواد شیمیایی همیشگی» انجام میدهند. USGS همچنین نقش مهمی در لیست شدن خرسهای قطبی به عنوان گونه در خطر انقراض در سال ۲۰۰۸ داشته و برنامههای پژوهشی آن در مورد پرندگان و خفاشها سابقهای صدساله دارد.
این اقدام با الهام از پیشنهاد بنیاد محافظهکار Heritage (طرح Project 2025) انجام میشود که هدفش حذف «بخش منابع زیستی» USGS است. اما تصمیم نهایی با کنگره است و پیشتر نیز کنگره در برابر چنین کاهشهایی مقاومت کرده و بودجه را بازگردانده است.
منتقدان هشدار دادهاند که حذف این برنامه یک «ضربه بزرگ به ظرفیت علمی کشور» خواهد بود، چرا که دانشگاهها و نهادهای ایالتی نمیتوانند بار مطالعات بلندمدت و هماهنگ فدرال را به دوش بکشند.
🚀 @ofoghroydadd
🎮 Science
این برنامه بخشی از مأموریت «اکوسیستمها» در USGS است که در زمینههایی چون حفاظت از گونههای در معرض انقراض، مدیریت حیاتوحش، مقابله با آتشسوزی جنگلها، و سازگاری با تغییرات اقلیمی فعالیت دارد.
حدود ۱۲۰۰ نفر، از جمله دانشمندان، در این برنامه مشغول به کارند. آنها پژوهشهایی درباره تغییرات اقلیمی، گونههای مهاجم، بیماریهایی مانند آنفلوانزای پرندگان و بیماری سفید در خفاشها، و آلودگیهایی چون «مواد شیمیایی همیشگی» انجام میدهند. USGS همچنین نقش مهمی در لیست شدن خرسهای قطبی به عنوان گونه در خطر انقراض در سال ۲۰۰۸ داشته و برنامههای پژوهشی آن در مورد پرندگان و خفاشها سابقهای صدساله دارد.
این اقدام با الهام از پیشنهاد بنیاد محافظهکار Heritage (طرح Project 2025) انجام میشود که هدفش حذف «بخش منابع زیستی» USGS است. اما تصمیم نهایی با کنگره است و پیشتر نیز کنگره در برابر چنین کاهشهایی مقاومت کرده و بودجه را بازگردانده است.
منتقدان هشدار دادهاند که حذف این برنامه یک «ضربه بزرگ به ظرفیت علمی کشور» خواهد بود، چرا که دانشگاهها و نهادهای ایالتی نمیتوانند بار مطالعات بلندمدت و هماهنگ فدرال را به دوش بکشند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
اکثر فینیقیها از سرزمین کنعان نیامده بودند؛ چالشی برای فرضیات تاریخی رایج
فینیقیها نهتنها بهخاطر مهارت دریانوردی و اختراع الفبایی که مبنای حروف امروزی ماست، شناختهشدهاند، بلکه مدتها تصور میشد از نوادگان کنعانیها باشند _ همان قومی که در کتاب مقدس آمده. اما یک مطالعهی جدید روی صدها ژنوم باستانی نشان میدهد که اگرچه فرهنگ و زبان فینیقیها احتمالاً از سرزمین کنعان سرچشمه گرفته، بیشتر مردمی که فینیقی خوانده میشدند، در واقع ریشهی کنعانی نداشتند.
ناتان پیلکینگتون، مورخ و باستانشناس دانشگاه کارولینای شمالی، که در این پژوهش مشارکتی نداشته، میگوید:
«این دادهها واقعاً قویاند و شروع میکنند به گفتن یک چیز مهم: فرهنگ میتواند بدون مهاجرت گسترده پخش شود.»
شواهد باستانشناسی نشان میدهد که فرهنگ فینیقی از حدود ۱۰۰۰ پیش از میلاد شروع به گسترش بهسوی غرب مدیترانه کرد. این موج پس از فروپاشی سال ۱۲۰۰ ق.م رخ داد؛ فروپاشیای که تمدنهای باستانی متعددی، از جمله فینیقیها، را درگیر کرد.
از سیسیل تا اسپانیا و سرتاسر شمال آفریقا، شهرهای جدیدی به سبک فینیقی ساخته شدند که اشیاء، هنر، و سبک کشاورزی فینیقی در آنها دیده میشود. اما سؤال بزرگ این بود: آیا این گسترش با مهاجرت گستردهی مردم همراه بود یا نه؟
هارالد رینگباوئر، متخصص ژنتیک در مؤسسه ماکس پلانک (برای انسانشناسی فرگشتی) و یکی از نویسندگان مقاله میگوید:
«تا پیش از این نمیدانستیم واقعاً چه تعداد انسان جابهجا شدهاند.»
مشکلی بهنام سوزاندن مردگان
اغلب فینیقیهایی که در قرون اولیهی این گسترش درگذشتهاند، سوزانده میشدند. این رسم باعث از بین رفتن DNA آنها شده و امکان تحلیل ژنتیکی را از بین میبرد. همین موضوع، ردیابی آنها به کنعانیهای عصر برنز (حدود ۲۰۰۰ تا ۱۲۰۰ ق.م) در سرزمین شام (لبنان و اسرائیل امروزی) را دشوار کرده بود.
پیتر ون دوملن، مورخ دانشگاه براون و از نویسندگان مقاله، میگوید:
«بین دوره فینیقی در شام و شواهد بعدی، سه قرن خلأ اطلاعاتی داریم. اما وقتی در اسپانیا یک محله به سبک شام میبینی، این فرض معقول است که افرادی از شام به آنجا رفتهاند.»
تغییر سنت تدفین و نقطهی عطف علمی
خوشبختانه حدود ۶۰۰ ق.م، فینیقیها سنت تدفین مردگان را از سوزاندن به دفن تغییر دادند. این روند تا قرن دوم پیش از میلاد ادامه یافت؛ زمانی که امپراتوری روم با شکستدادن فینیقیها، مستعمرات آنها را یا از بین برد یا در خاک خود ادغام کرد.
پژوهشگران، باستانشناسانی از سراسر اروپا و شمال آفریقا را بسیج کرد تا اسکلتهایی را که در مقبرههای فینیقی یافت شده بودند، شناسایی کنند. طی ۵ سال، بقایای حدود ۴۰۰ نفر از گورهای فینیقی از قرون پایانی تمدنشان جمعآوری شد. استخوانها با روش کربن-۱۴ تاریخگذاری شدند و DNA آنها استخراج شد. در نهایت، بیش از ۱۰۰ ژنوم به دست آمد که به همراه ژنومهای منتشرشدهی قبلی، مجموعهای بینظیر ساختند.
هانا موتس، متخصص ژنتیک دانشگاه استکهلم (که در این تحقیق مشارکت نداشت)، میگوید:
«کار خارقالعادهای کردند که اینهمه سایت مختلف رو با هم جمع کردن.»
شگفتی ژنتیکی: فینیقیها کنعانی نبودند!
تحلیلهای ژنتیکی، شگفتی بزرگی را آشکار کرد: بیشتر افرادی که بهلحاظ فرهنگی فینیقی بودند، هیچگونه تبار ژنتیکی از شام نداشتند.
رینگباوئر میگوید:
«این کاملاً غیرمنتظره و شگفتانگیز بود.»DNA نشان داد که فینیقیها ترکیبی از مردمان حوزه مدیترانه بودند: عمدتاً از سیسیل، یونان، جزایر اژه، و شمال آفریقا.
اگرچه تبار شامی تقریباً بهطور کامل از فینیقیهای متأخر غایب است، ولی برخی باستانشناسان پیشتر فرض کرده بودند که اقوام محلی با استقبال از فرهنگ فینیقی، آن را بهسرعت جذب میکردند.
از کارتاژ تا کادیس، شهرهایی که ابتدا با چند صد نفر پایهگذاری شده بودند، در طول ۲۰۰ سال، گاه تا ۱۰ برابر رشد کردند. کارتاژ _ بزرگترین شهر فینیقی و دشمن اصلی روم _ از یک دهکده کوچک، به شهری با بیش از ۴۰,۰۰۰ نفر تبدیل شد.
پیلکینگتون میگوید:
«این سایتها احتمالاً برای مردم محلی بسیار جذاب بودند. نرخ رشد آنقدر بالاست که بدون مشارکت بومیها ممکن نیست، و این همان چیزی است که DNA به ما نشان میدهد.»
اختلاط فرهنگی و دریای پیونددهنده
مردم شهرهای مختلف فینیقی که با دریانوردی بههم متصل بودند، خیلی زود شروع به اختلاط کردند. در هیچکدام از گورستانهای بررسیشده، مردان Y کروموزوم مشترک نداشتند. این یعنی مردها بین شهرها جابهجا میشدند و در یکجا برای نسلهای متوالی نمیماندند.
در بخشی دیگر، دانشمندان توانستند جزئیات جالبی از روابط فردی هم بهدست آورند. آنها با شناسایی قطعات مشابه DNA در افراد، خویشاوندانی مثل پسرعموهای درجه دوم را یافتند که یکی در سیسیل دفن شده بود و دیگری در شمال آفریقا.
🚀 @ofoghroydadd
⚛️ Science
فینیقیها نهتنها بهخاطر مهارت دریانوردی و اختراع الفبایی که مبنای حروف امروزی ماست، شناختهشدهاند، بلکه مدتها تصور میشد از نوادگان کنعانیها باشند _ همان قومی که در کتاب مقدس آمده. اما یک مطالعهی جدید روی صدها ژنوم باستانی نشان میدهد که اگرچه فرهنگ و زبان فینیقیها احتمالاً از سرزمین کنعان سرچشمه گرفته، بیشتر مردمی که فینیقی خوانده میشدند، در واقع ریشهی کنعانی نداشتند.
ناتان پیلکینگتون، مورخ و باستانشناس دانشگاه کارولینای شمالی، که در این پژوهش مشارکتی نداشته، میگوید:
«این دادهها واقعاً قویاند و شروع میکنند به گفتن یک چیز مهم: فرهنگ میتواند بدون مهاجرت گسترده پخش شود.»
شواهد باستانشناسی نشان میدهد که فرهنگ فینیقی از حدود ۱۰۰۰ پیش از میلاد شروع به گسترش بهسوی غرب مدیترانه کرد. این موج پس از فروپاشی سال ۱۲۰۰ ق.م رخ داد؛ فروپاشیای که تمدنهای باستانی متعددی، از جمله فینیقیها، را درگیر کرد.
از سیسیل تا اسپانیا و سرتاسر شمال آفریقا، شهرهای جدیدی به سبک فینیقی ساخته شدند که اشیاء، هنر، و سبک کشاورزی فینیقی در آنها دیده میشود. اما سؤال بزرگ این بود: آیا این گسترش با مهاجرت گستردهی مردم همراه بود یا نه؟
هارالد رینگباوئر، متخصص ژنتیک در مؤسسه ماکس پلانک (برای انسانشناسی فرگشتی) و یکی از نویسندگان مقاله میگوید:
«تا پیش از این نمیدانستیم واقعاً چه تعداد انسان جابهجا شدهاند.»
مشکلی بهنام سوزاندن مردگان
اغلب فینیقیهایی که در قرون اولیهی این گسترش درگذشتهاند، سوزانده میشدند. این رسم باعث از بین رفتن DNA آنها شده و امکان تحلیل ژنتیکی را از بین میبرد. همین موضوع، ردیابی آنها به کنعانیهای عصر برنز (حدود ۲۰۰۰ تا ۱۲۰۰ ق.م) در سرزمین شام (لبنان و اسرائیل امروزی) را دشوار کرده بود.
پیتر ون دوملن، مورخ دانشگاه براون و از نویسندگان مقاله، میگوید:
«بین دوره فینیقی در شام و شواهد بعدی، سه قرن خلأ اطلاعاتی داریم. اما وقتی در اسپانیا یک محله به سبک شام میبینی، این فرض معقول است که افرادی از شام به آنجا رفتهاند.»
تغییر سنت تدفین و نقطهی عطف علمی
خوشبختانه حدود ۶۰۰ ق.م، فینیقیها سنت تدفین مردگان را از سوزاندن به دفن تغییر دادند. این روند تا قرن دوم پیش از میلاد ادامه یافت؛ زمانی که امپراتوری روم با شکستدادن فینیقیها، مستعمرات آنها را یا از بین برد یا در خاک خود ادغام کرد.
پژوهشگران، باستانشناسانی از سراسر اروپا و شمال آفریقا را بسیج کرد تا اسکلتهایی را که در مقبرههای فینیقی یافت شده بودند، شناسایی کنند. طی ۵ سال، بقایای حدود ۴۰۰ نفر از گورهای فینیقی از قرون پایانی تمدنشان جمعآوری شد. استخوانها با روش کربن-۱۴ تاریخگذاری شدند و DNA آنها استخراج شد. در نهایت، بیش از ۱۰۰ ژنوم به دست آمد که به همراه ژنومهای منتشرشدهی قبلی، مجموعهای بینظیر ساختند.
هانا موتس، متخصص ژنتیک دانشگاه استکهلم (که در این تحقیق مشارکت نداشت)، میگوید:
«کار خارقالعادهای کردند که اینهمه سایت مختلف رو با هم جمع کردن.»
شگفتی ژنتیکی: فینیقیها کنعانی نبودند!
تحلیلهای ژنتیکی، شگفتی بزرگی را آشکار کرد: بیشتر افرادی که بهلحاظ فرهنگی فینیقی بودند، هیچگونه تبار ژنتیکی از شام نداشتند.
رینگباوئر میگوید:
«این کاملاً غیرمنتظره و شگفتانگیز بود.»DNA نشان داد که فینیقیها ترکیبی از مردمان حوزه مدیترانه بودند: عمدتاً از سیسیل، یونان، جزایر اژه، و شمال آفریقا.
اگرچه تبار شامی تقریباً بهطور کامل از فینیقیهای متأخر غایب است، ولی برخی باستانشناسان پیشتر فرض کرده بودند که اقوام محلی با استقبال از فرهنگ فینیقی، آن را بهسرعت جذب میکردند.
از کارتاژ تا کادیس، شهرهایی که ابتدا با چند صد نفر پایهگذاری شده بودند، در طول ۲۰۰ سال، گاه تا ۱۰ برابر رشد کردند. کارتاژ _ بزرگترین شهر فینیقی و دشمن اصلی روم _ از یک دهکده کوچک، به شهری با بیش از ۴۰,۰۰۰ نفر تبدیل شد.
پیلکینگتون میگوید:
«این سایتها احتمالاً برای مردم محلی بسیار جذاب بودند. نرخ رشد آنقدر بالاست که بدون مشارکت بومیها ممکن نیست، و این همان چیزی است که DNA به ما نشان میدهد.»
اختلاط فرهنگی و دریای پیونددهنده
مردم شهرهای مختلف فینیقی که با دریانوردی بههم متصل بودند، خیلی زود شروع به اختلاط کردند. در هیچکدام از گورستانهای بررسیشده، مردان Y کروموزوم مشترک نداشتند. این یعنی مردها بین شهرها جابهجا میشدند و در یکجا برای نسلهای متوالی نمیماندند.
در بخشی دیگر، دانشمندان توانستند جزئیات جالبی از روابط فردی هم بهدست آورند. آنها با شناسایی قطعات مشابه DNA در افراد، خویشاوندانی مثل پسرعموهای درجه دوم را یافتند که یکی در سیسیل دفن شده بود و دیگری در شمال آفریقا.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM